تفسير مجمع البيان جلد ۱۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۶ -


/ سوره هود / آيه هاى 60 - 50

50 . وَاِلى عادٍ اَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَيْرُهُ اِنْ اَنْتُمْ اِلاَّ مُفْتَرُونَ.

51 . يا قَوْمِ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلَى الَّذى فَطَرَنى اَفَلا تَعْقِلُونَ.

52 . وَيا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً اِلى قُوَّتِكُمْ وَلاتَتَوَلَّوْا مُجْرِمينَ.

53 . قالُوا يا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَيِّنَةٍ وَما نَحْنُ بِتارِكى الِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ وَما نَحْنُ لَكَ بِمُوْمِنينَ.

54 . اِنْ نَقُولُ اِلاَّ اعْتَريكَ بَعْضُ الِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ اِنّى اُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا اَنّى بَرى ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ.

55 . مِنْ دُونِه فَكيدُونى جَميعاً ثُمَّ لاتُنْظِرُونِ.

56 . اِنّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبّى وَرَبِّكُمْ ما مِنْ دابَّةٍ اِلاَّ هُوَ اخِذٌ بِناصِيَتِها اِنّ رَبّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.

57 . فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ اَبْلَغْتُكُمْ ما اُرْسِلْتُ بِهِ اِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبّى قَوْماً غَيْرَكُمْ وَلاتَضُرُّونَهُ شَيْئاً اِنَّ رَبّى عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ حَفيظٌ.

58 . وَلَمَّا جاءَ اَمْرُنا نَجَّيْنا هُوداً وَالَّذينَ امَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَنَجَّيْناهُمْ مِّنْ عَذابٍ غَليظٍ.

59 . وَتِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِاياتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا اَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيدٍ.

60 . وَاُتْبِعُوا فى هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ اَلا اِنَّ عاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ اَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ.

ترجمه

50 - و به سوى عاد برادرشان هود را [فرستاديم ]. او [پيش از هر چيز به آنان ]گفت: اى قوم من، خدا [ى يكتا] را بپرستيد؛ جز او براى شما خدايى نيست؛ [و ]شما [هر آنچه را براى او شريك و همتا بگيريد، ]تنها دروغ پردازيد.

51 - اى قوم من، [بدانيد كه ] من بر اين [پيام رسانى و ارشاد شما به سوى خدا، ]پاداشى از شما درخواست نمى كنم؛ پاداش من، تنها بر عهده كسى است كه مرا آفريده است. پس آيا خرد خويش را به كار نمى گيريد؟!

52 - و اى قوم من، از پروردگار خود آمرزش بخواهيد، آنگاه روى توبه به بارگاه او آوريد [تا] بر شما از آسمان بارش پياپى فرو فرستد و نيرويى [تازه ]بر نيرويتان بيفزايد؛ و [بهوش باشيد كه از حق و عدالت ]گناهكارانه روى برنگردانيد.

53 - [آنان ] گفتند: اى هود، تو [از سوى خدايت ] براى ما دليلى روشن نياورده اى، و ما خدايان خويشتن را به خاطر گفتار تو وا نمى گذاريم و [هرگز ]به تو ايمان نخواهيم آورد.

54 - [ما در مورد رسالت و گفتار تو چيزى ] جز اين نمى گوييم كه برخى از خدايان ما به تو [زيان و] آسيبى وارد آورده [و خرد تو را تباه ساخته ]اند. [هود ]گفت: من خدا [ى يكتا] را به گواهى مى گيرم و شما [نيز] گواه باشيد كه من از آنچه جز او [مى پرستيد و] شريك [و همتاى ] او مى گيريد بيزارم.

55 - اينك كه چنين است، همه شما در كار من نيرنگ بپردازيد و [به من ]مهلت ندهيد.

56 - بى گمان من بر خدا [ى يكتا]، پروردگار خودم و شما، توكّل نموده ام. هيچ جنبده اى نيست جز اينكه او مهار هستى اش را به كف دارد. به يقين پروردگارم بر راه راست است.

57 - پس اگر [از حق ] روى برتابيد، بى گمان من آنچه را كه به خاطر آن به سوى شما فرستاده شده ام به شما رساندم، و [در آن صورت ]پروردگارم مردمى جز شما را جانشين [شما ]خواهد ساخت و [شما با حق ستيزى خود ]هيچ زيانى به او نمى رسانيد، راستى كه پروردگار من بر هر چيزى [مراقب و] نگاهبان است.

58 - و هنگامى كه فرمان ما [بر كيفر بيدادگران ] در رسيد، هود و كسانى را كه به همراه او ايمان آورده بودند، به [بخشايش و ]رحمتى از سوى خود نجات بخشيديم و آنان را از عذابى سخت [و سهمگين ] رهانيديم.

59 - و اين [قوم ] عاد بود كه آيات [و نشانه هاى قدرت و يكتايى ]پروردگار خود را انكار كردند، و پيامبرانِ او را نافرمانى نمودند، و فرمانِ هر زورگوىِ ستيزه گر [و حق ستيز] را پيروى نمودند.

60 - و [ثمره شوم عملكردشان اين شد كه آنان ] در اين جهان و روز رستاخيز، لعنت [و نفرين ] بدرقه راهشان گرديد. به هوش باشيد كه قوم عاد به پروردگار خود كفر ورزيدند. هان! مرگ بر عاد قوم هود.

نگرشى بر واژه ها

«فطر»: اين واژه مصدر و در اصل به مفهوم شكافته شدن و جدا شدن است چنانكه برگ از درخت جدا مى گردد، امّا در آيه شريفه منظور آفريدن است.

«مدراراً»: اين واژه صيغه مبالغه است بسان «معطار» و «مقدام» و به مفهوم باران بسيار و پياپى و ريزان است كه باعث زيان و تباهى نمى گردد.

«اعتراء»: زيان و آسيب رساندن.

«انظار»: مهلت دادن به كسى براى مطالعه و سنجش كارى كه در آن است.

«ناصية»: موهاى جلوسر.

«عنيد»: طغيانگر و حق ستيز.

تفسير

پرتوى از رسالت و سرگذشت هود

پس از ترسيم پرتوى از سرگذشت نوح و رسالت آن حضرت در آيات پيش، اينك در اين آيات به سرگذشت هود و جامعه او پرداخته و مى فرمايد:

وَاِلى عادٍ اَخاهُمْ هُوداً

و به سوى عاديان برادرشان هود را فرستاديم.

منظور از برادر در اينجا نه برادر عقيدتى بلكه برادر نژادى و فاميلى است.

قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَيْرُهُ اِنْ اَنْتُمْ اِلاَّ مُفْتَرُونَ.

او پيش از هر چيز به آنان گفت: هان اى قوم، خداى يكتا را بپرستيد و فرمان او را گردن گذاريد، نه بتها و خدايان رنگارنگ دروغين را، و بدانيد كه براى شما خدايى جز خداى يكتا نيست، و به هوش باشيد كه در اين پندار و گفتارتان كه براى او همتا و شريك مى گيريد دروغ پرداز و دروغ سازيد، چرا كه جز او خدايى نيست.

آنگاه آن پيامبر بزرگ ادامه داد كه:

يا قَوْمِ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً

هان اى قوم من، بدانيد كه من بر اين دعوت آسمانى و تلاش در ارشاد و هدايت بندگان خدا به سوى او، هيچ مزد و پاداشى از شما نمى خواهم.

اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلَى الَّذى فَطَرَنى اَفَلا تَعْقِلُونَ.

پاداش كار سترگ من تنها بر آن قدرت به همتايى است كه مرا آفريد، پس آيا خرد خويش را به كار نمى گيريد تا در يابيد كه دعوت من درست و عادلانه است؟!

در سومين آيه مورد بحث، قرآن روشنگرى مى كند كه آن حضرت در ادامه گفتارش با مردم گفت:

وَيا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ

هان اى قوم من، از پروردگارتان به خاطر گناهان و كوتاهى هاى خود در انجام وظيفه طلب آمرزش كنيد.

ثُمَّ تُوبُوا اِلَيْهِ

سپس روىِ توبه به بارگاه او بياوريد.

يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً

اگر شما از او آمرزش بخواهيد و توبه كنيد باران زندگى ساز را پياپى و سودبخش بر شما مى فرستد.

پاره اى برآنند كه قوم عاد گرفتار خشكسالى بودند، و هود با اين نويد و رهنمود براى آنان روشن ساخت كه اگر از خدا آمرزش بخواهند و توبه كنند، با آمدن بارانهاى ريزان و حياتبخش سرزمين ومزرعه هاى آنان سرسبز و پر طراوت و درختانشان بارور و ميوه ها فراوان مى گردد. با اين بيان، آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد: «و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب...»(150)

و هركس پرواى خدا را پيشه سازد، خدا براى او راه بيرون شدن و نجاتى قرار مى دهد و از جايى كه حساب آن را نمى كند، به او روزى مى رساند.

وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً اِلى قُوَّتِكُمْ

واژه «قوة» در اينجا به دارايى و فرزند و نيرو و امكانات تفسير شده، و همه اينها چيزهايى است كه انسان به وسيله آنها نيرو و توان مى گيرد.

«على بن عيسى» مى گويد: منظور آيه شريفه اين است كه: اگر چنين كنيد، خدا با فزون ساختن نفرات و داراييهايتان، عزّت و اقتدارى بر عزّت و اقتدارتان مى افزايد. و به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر چنين كنيد، خدا نيروى ايمان و معنويت را بر نيروى جسمى و مادى شما خواهد افزود.

وَلاتَتَوَلَّوْا مُجْرِمينَ.

و به هوش باشيد كه گناهكارانه و شرك گرايانه، از حق و عدالت روى برنتابيد.

واكنش استبداد و ارتجاع پس از ترسيم فرازى از سرگذشت هود و پرتويى از دعوت توحيديش، اينك قرآن واكنش قوم او را ترسيم مى كند و مى فرمايد:

قالُوا يا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَيِّنَةٍ وَما نَحْنُ بِتارِكى الِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ وَما نَحْنُ لَكَ بِمُوْمِنينَ.

آنان در پاسخ هود گفتند: هان اى هود! تو دليلى روشن و - روشنگر و معجزه اى آشكار كه راستى دعوت و درستى رسالت تو را گواهى كند، براى ما نياورده اى؛ از اين رو ما به خاطر گفتار تو از پرستش بتها و خدايان خويش دست بر نخواهيم داشت و توحيدگرايى و يكتا پرستى مورد نظرت را گواهى نخواهيم كرد.

علل انكار معجزه هود

آنچه سبب شد كه آنان معجزه و دليل روشن و روشنگر هود را با همه روشنى و ظهورش ناديده گيرند و نپذيرند اين عوامل و آفت ها بود:

1 - دنباله روى از نياكان.

2 - بتِ سردمداران و رهبران و فرمانبردارى كوركورانه از آنان.

3 - عدم دقّت و تعمّق در دعوت هود و شخصيت درخشان او و اتهام بستن به آن حضرت در نخستين مرحله دعوت و رسالتش.

4 - ترديد و دو دلى در دليل و برهان و معجزه او.

5 - آفت خرافات و اوهام، كه آنان را به انكار معجزه هود سوق داد.

علل رواج پرستش هاى ذلّت بار علل رواج بت پرستى و دست نكشيدن آنان از پرستش هاى ذلّت بار نيز سه آفت بود:

1 - نخست اينكه آنان به ناروا بر اين باور بودند كه پرستش بتها باعث مى شود تا آنان به بارگاه خدا تقرب جويند و بيشتر و بهتر و سريع تر به او نزديك گردند.

2 - ديگر آنكه شيطان هماره به آنان وسوسه مى نمود كه پرستش بتها باعث كاميابى بت پرستان در زندگى خواهد شد.

3 - و سر انجام آنكه خداى يكتا و بى همتا را به آفريده هاى او تشبيه مى كردند و بر اساس اين پندار غلط بود كه بتها را كه به باور خود در سيماى خدا مى ساختند مى پرستيدند.

در چهارمين آيه مورد بحث در ترسيم ادامه سخنان آنان مى فرمايد:

اِنْ نَقُولُ اِلاَّ اعْتَراكَ بَعْضُ الِهَتِنا بِسُوءٍ

آنان به هود گفتند: ما در باره تو جز اين نمى گوييم و نمى پنداريم كه برخى از خدايان ما به خاطر دشنامى كه به آنها مى دهى به تو زيان و آسيب رسانده و در نتيجه خرد از كف داده اى.

قالَ اِنّى اُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا اَنّى بَرى ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ.

هود گفت: هان اى مردم، من خدا را به گواهى مى خوانم و شما را نيز گواه مى گيرم كه از شرك و شرك گرايى شما بيزارم. منظور آن حضرت اين است كه اگر شما مى پنداريد كه خدايان دروغين شما به خاطر دشمنى با من، آسيب و زيانى به من رسانده اند، پس چگونه من در برابر شما ايستاده ام و با آگاهى و بينش و در پرتو دليل و برهان از شرك و شرك گرايى و خدايان دروغين شما بيزارى مى جويم و شما را به خداى يكتا و پرستش او دعوت مى كنم؟!

چگونه؟

با اينكه شرك گرايان مردمى بيداد پيشه و گناهكار بودند و شرايط گواه و گواهى را نداشتند، چگونه هود آنان را به گواهى فرا خواند؟

پاسخ

در اين مورد پاسخ داده اند كه هدف آن حضرت اتمام حجّت بود و از راههاى گوناگون روشنگرى مى نمود تا آنان در پيشگاه خدا و تاريخ عذر و بهانه اى نداشته باشند. پاره اى نيز بر آنند كه منظور آن حضرت اين بود كه: بدانيد و آگاه باشيد، و واژه «اشهدوا» را، به آگاه باشيد، معنا كرده اند.

در ششمين آيه مورد بحث و در ادامه گفتار هود مى فرمايد:

مِنْ دُونِه فَكيدُونى جَميعاً ثُمَّ لاتُنْظِرُونِ.

اينك كه چنين است، شما و خدايان دروغين تان هر نقشه و نيرنگى داريد براى من بپردازيد و مرا مهلت ندهيد.

«زجاج» مى گويد: اين از بزرگترين معجزه هاى پيامبران خداست كه خود به تنهايى در برابر جامعه هاى گمراه و بيداد پيشه خود كه همگى بر ضد آنان به ستم و تجاوز رفتار مى كردند، دليرانه مى ايستادند و آنان را اين گونه و با اين بيانات منطقى و قهرمانانه به مبارزه مى طلبيدند و بسان هود بى هيچ ترس و دلهره اى از شرارت تجاوزكاران مى گفتند: آنچه از دست شما و خدايانتان ساخته است انجام دهيد! و شگفت اينجاست كه آنان هم نتوانستند به او زيان و آسيبى برسانند.

و نيز بسان نوح كه مى گفت: «فاجمعوا امركم و شركائكم...»(151) پس در كارتان با شريكهايتان كه براى خداى يكتا ساخته ايد بر ضد من همدست و همداستان شويد.

و نيز همچون پيامبر گرامى كه به دشمنان كينه توز خويش هشدار مى داد كه: «فان كان لكم كيد فكيدون»(152) پس شمايان اگر فريب و نيرنگى بر ضد من داريد به كار گيريد!

آرى واقعيت اين است كه چنين مواضع دليرانه و سخنان قهرمانانه را جز پيام آورانى كه به يارى و نگهدارى خدا اطمينان دارند و مى دانند كه خدا آنان را از شرارت و آسيب دشمنان گوناگون آنان حراست مى كند، سر نمى زند و اعلان نمى گردد.

در ادامه آيات و در ترسيم ديگر سخنان هود مى فرمايد:

اِنّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبّى وَرَبِّكُمْ

بى ترديد من كار خود را با توكل بر خداى يكتا به او وانهاده و به فرمانبردارى او گردن گذاشته و نافرمانى او را ترك كرده ام.

معناى واقعى توكّل و اعتماد به خدا همين است كه انسان در گام نخست فرمانبردارى او را برگزيند و در گام دوّم گناه و نافرمانى را ترك كند.

ما مِنْ دابَّةٍ اِلاَّ هُوَ اخِذٌ بِناصِيَتِها

هيچ جنبده اى در كران تا كران هستى به حركت و جنبش در نمى آيد، جز اينكه خدا فرمانرواى آن است و مهار هستى اش به دست اوست. يادآورى مى گردد كه تعبير به گرفتن «ناصيه» يا مو كنايه از فرمانروايى و اقتدار آفريدگار هستى بر انسان است؛ چرا كه كسى كه با قدرت و قوت موهاى جلو سر انسان را چنگ مى زند و در دست مى گيرد؛ در حقيقت او را مقهور و اسير خود مى سازد به گونه اى كه ديگر از او كارى جز اطاعت ساخته نيست.

اِنّ رَبّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.

و پروردگار من با اينكه در اقتدار و عظمت بى همتا و بى نظير مى باشد، با بندگانش بر اساس عدالت و مهر رفتار مى كند و هرگز ذره اى ستم و بيداد بر آنان روا نمى دارد؛ چرا كه پروردگارم بر راهى راست است.

به باور پاره اى منظور اين است كه: به راستى كه پروردگار من در تدبير امور و تنظيم شئوون بندگان بر راه راست است؛ راهى كه كژى و انحرافى در آن نيست و بر اساس مصلحت بندگان و حكمت و فرزانگى خويش عمل مى كند.

و سرانجام اينكه هود در آخرين سخن و هشدار و روشنگرى خويش در برابر آنان گفت:

فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ اَبْلَغْتُكُمْ ما اُرْسِلْتُ بِهِ اِلَيْكُمْ

پس اگر روى برتابيد، بى گمان من آنچه را به خاطر آن به سوى شما فرستاده شده ام، به شما رساندم.

پاره اى نيز برآنند كه در آغاز آيه شريفه ممكن است روى سخن با هود باشد كه: فان تولوا... پس اگر اين شرك گرايان از حق روى برتافتند، به آنان بگو: من در مورد رساندن پيام خدا به شما هيچ كوتاهى و تقصيرى ندارم، بلكه اين شما هستيد كه بر اثر نادانى و حق ستيزيتان از پند و اندرزهاى من روى گردانيد وگرنه من آنچه از سوى خدا دريافت داشته ام، همه را به شما رساندم.

وَيَسْتَخْلِفُ رَبّى قَوْماً غَيْرَكُمْ

و پروردگار من شما را به كيفر كفر و بيدادتان نابود ساخته و به جاى شما مردم ديگرى را جانشين شما مى سازد كه او را به يكتايى بشناسند و بپرستند.

وَلاتَضُرُّونَهُ شَيْئاً

و در آن شرايط شما نمى توانيد زيانى به او برسانيد.

به باور پاره اى منظور اين است كه، نه شما با روى گردانيدن از حق، زيانى به او مى رسانيد و نه او با نابود ساختن شما زيان مى بيند؛ چرا كه او نيازى به شما ندارد و شما را براى رفع نياز نيافريده است.

اِنَّ رَبّى عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ حَفيظٌ.

به راستى كه پروردگار من بر هرچيزى نگاهبان است؛ آنچه را بخواهد و مصلحت بداند حفظ مى كند و آنچه را بخواهد نابود مى سازد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: بى گمان پروردگار من، مرا از اذيت و آزار شما حراست مى كند. امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: به يقين پروردگارم نگهبان و نگاهدارنده عملكرد بندگان و كارهاى آنان است و پاداش و كيفر كارشان را به آنان خواهد داد.

فرمان عذاب در اين آيه آفريدگار هستى در ترسيم فرجام نجات و رستگارى حق پذيران و تيره بختى و نابودى حق ستيزان و ظالمان مى فرمايد:

وَلَمَّا جاءَ اَمْرُنا نَجَّيْنا هُوداً وَالَّذينَ امَنُوا مَعَهُ

و هنگامى كه فرمان ما بر كيفر قوم تبهكار و حق ستيز «عاد» در رسيد، پيامبر آنان، هود و كسانى را كه به همراه او ايمان آورده و حق و عدالت را برگزيده بودند، از خطر و نابودى نجات بخشيديم.

بِرَحْمَةٍ مِّنَّا

به باور ابن عباس منظور اين است كه ما آنان را در پرتو رهنمود و بيان روشنى كه به آنان نشان داديم، نجاتشان بخشيديم. امّا به باور برخى منظور اين است كه ما آنان را به رحمت خود نجات داديم تا روشن شود كه آن عذاب حساب شده و بر اساس فرمان ما براى نابودى كفر گرايان آمده بود و چيزى تصادفى و اتفاقى نبود.

وَنَجَّيْناهُمْ مِّنْ عَذابٍ غَليظٍ.

و ما همانگونه كه شايسته كرداران را از عذاب دنيا رهانيديم از عذاب سخت و سهمگين سراى آخرت نيز آنان را نجات خواهيم بخشيد.

واژه «غليظ» كه به مفهوم سخت و سهمگين و بزرگ است ممكن است وصف همان عذابى باشد كه عاديان گرفتار آن شدند.

سه گناه بزرگ عاديان

در دهمين آيه مورد بحث، قرآن ضمن جمع بندى گناهان سه گانه قومِ تجاوزكار «عاد» كه انكار آيات خدا، نافرمانى پيامبران او، و پيروى از سردمداران فرومايه و زورگو بود، مى فرمايد:

وَتِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِاياتِ رَبِّهِمْ

و اين عاديان بودند كه نشانه هاى قدرت و يكتايى خدا و معجزه هاى پيامبرشان هود را كه نشانگر درستى دعوت آسمانى اش بود انكار نمودند.

وَعَصَوْا رُسُلَهُ

و فرستادگان و پيامبران او را نافرمانى نمودند.

چرا ؟

با اينكه قوم عاد تنها پيامبرشان هود را تكذيب كردند، چرا آيه شريفه آنان را در برابر همه پيامبران نافرمان مى شمارد و كارشان را به باد نكوهش مى گيرد؟

پاسخ

در پاسخ اين پرسش، دو دليل عنوان كرده اند:

1 - نخست بدان دليل كه دروغ شمردن پيام يك پيامبر و تكذيب او، بسان تكذيب همه رسالتها و دعوتها و پيامبران خداست.

2 - و ديگر اينكه هود آنان را به يكتا پرستى و ايمان به اصل رسالت و همه پيامبران پيش از خود فرا مى خواند و از آنان مى خواست كه به همه كتابهاى آسمانى ايمان بياورند، و آنان با سركشى و نافرمانى خويش، در حقيقت همه را انكار مى كردند.

وَاتَّبَعُوا اَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيدٍ.

و از سردمداران بى خرد و فرومايه و زورگو پيروى مى كردند.

به باور پاره اى واژه «جبّار» به مفهوم آن كسى است كه از روى خشم و خشونت مردم را آماج بيدادگرى و زور و فشار و كشتار و زندان قرار دهد؛ و «عنيد» به مفهوم انسان حق ستيز و كينه توز آمده است.

اين هم ثمره شوم گناه و بيدادگرى اينك در آخرين آيه مورد بحث كه پايان بخش سرگذشت درس آموز هود در اين سوره نيز مى باشد، با ترسيم ثمره شوم زشتكارى و حق ستيزى قوم عاد، لعنت و نفرين ماندگار را بدرقه راهشان مى سازد و مى فرمايد:

وَاُتْبِعُوا فى هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً

و ثمره شوم عملكرد زشت و ظالمانه عاديان اين شد كه در اين سرا نابود گشتند و لعنت و نفرينِ ماندگار بدرقه راهشان گرديد.

وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ

و در روز رستاخيز و سراى آخرت نيز همچنان از رحمت و بخشايش خدا به دور بوده و به لعنت و نفرينِ ابدى گرفتار خواهند بود.

اَلا اِنَّ عاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ

هان بدانيد كه عاد در برابر پروردگار خويش كفر ورزيدند.

اَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ.

دور باد «عاد» قوم هود از رحمت و مهر خدا! و اين گونه بود كه آنان از رحمت خدا دور شدند.

پرتوى از آيات

از آيات يازده گانه اى كه سرگذشت هود و جامعه روزگار او را ترسيم مى كند، افزون بر آنچه آمد دو نكته اساسى و سرنوشت ساز نيز دريافت مى گردد كه از سنت هاى الهى و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ به شمار مى رود و بسى شايسته تعمّق است كه به طور فشرده به آنها اشاره مى رود:

1 - گناه و سقوط تمدّن ها دست يازيدن به گناه و زشتكارى، آفت ايمان و تقواست، آفت بندگى خدا و زندگى در خور شأن انسان است؛ آفت شايستگى ها، برازندگى ها، درستى ها و پيشرفت هاست.

گناه، چشم و گوش و قلب انسان را يكسره از اثر و تحرّك و نشاط مى اندازد، قدرت شناخت درست را سلب مى كند و دل را از دريافت حقايق باز مى دارد و زبان را از بيان واقعيت ها ناتوان مى كند و در نتيجه انسان دچار مُهرزدگى بر قلب و دل و جان، و مهر زدگى بر گوش ها و پرده افتادگى بر چشم ها مى گردد.

گناه، قدرت شناخت درست را از فرد و جامعه و حكومت گناهكار و بيداد پيشه سلب مى كند و با آلودگى بيشتر به معصيت، كار به جايى مى رسد كه گناهكار بى آرمانى را آرمان، بى فكرى را انديشورى، شرك گرايى را توحيدگرايى، بى هدفى را هدفدارى، رياكارى را اخلاص، حماقت را درايت، خفقان را امنيت، استبداد را عدالت، اسارت را آزادگى، و رذيلت را فضيلت مى پندارد.

و آنگاه راه را براى سقوط جامعه و تمدّن هموار مى سازد، چرا كه از ديدگاه قرآن ميان گناه و زشتى و ويرانى جامعه ها و انحطاط تمدّن ها پيوند روشنى است، درست همان گونه كه ميان صلاح و سازندگى درون و برون و رشد و تعالى جامعه ها و تمدّن ها.(153)

راستى كدامين جامعه را سراغ داريم كه آلوده به گناه و خيانت، دزدى و جنايت، سستى و بى كفايتى، عهد شكنى و دروغ بافى تهمت و افتراء، بيداد و اختناق، ستم و تجاوز، سانسور و حق كشى و ديگر مظالم و مفاسد شود و باز هم آباد و آزاد و پر بركت بماند؟! چنين چيزى نشايد.

آرى، يكى از درس هاى انسانساز و جامعه پردازِ آياتى كه گذشت اين است كه گناه مايه ويرانى و انحطاط جامعه ها است و باز سازى و آمرزش خواهى و بازگشت و جبران واقعى نخستين گام هاى بلند به سوى آبادانى و رشد و تعالى است. «و يا قوم استغفروا ربّكم ثم توبوا اليه يرسل السماء عليكم مدراراً...(154)»

2 - گناهان سه گانه اى كه جامعه هود را به نابودى سوق داد و نيز از اين آيات اين واقعيت دريافت مى گردد كه جامعه هود به اين گناهان ويرانگر آلوده بود و همين ها آن را به سوى انحطاط و افول و فرود عذاب سوق داد:

الف: انكار آيات

ب: نافرمانى از پيامبران.

ج: فرمان پذيرى و فرمانبردارى از استبدادگران.

و تلك عاد جحدوا بايات ربّهم و عَصوا رُسُلَه واتبعوا امر كلّ جبّار عنيد.(155)

و اين جامعه عاد بود كه عصيانگرانه آيات پروردگارش را انكار و پيامبرانش را نافرمانى كرد و خودكامگانِ انحصارگر و فريبكار را ميدان داد و فرمانشان را پذيرفت؛ كه هر كدام از اين آفتها به تنهايى براى سقوط هر جامعه اى كافى است و اين هشدارى است به عصرها و نسلها.(156)