تفسير مجمع البيان جلد ۱۲

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره هود / آيه هاى 43 - 36

36 . وَاُوحِىَ اِلى نُوحٍ اَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ اِلاَّ مَنْ قَدْ امَنَ فَلاتَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ.

37 . وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِاَعْيُنِنا وَوَحْيِنا وَ لاتُخاطِبْنى فِى الَّذينَ ظَلَمُوا اِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ.

38 . وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ اِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَاِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ.

39 . فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ.

40 . حَتّى اِذا جاءَ اَمْرُنا وَفارَ التَّنُّورُ قُلْنا اَحْمِلْ فيها مِنْ كُلِّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَاَهْلَكَ اِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ امَنَ وَما امَنَ مَعَهُ اِلاَّ قَليلٌ.

41 . وَقالَ ارْكَبُوا فيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَمُرْساها اِنَّ رَبّى لَغَفُورٌ رَحيمٌ.

42 . وَهِىَ تَجْرى بِهِمْ فى مَوْجٍ كَالْجِبالِ وَنادى نُوحٌ اِبْنَهُ وَكانَ فى مَعْزِلٍ يا بُنَىَّ ارْكَبْ مَعَنا وَلاتَكُنْ مَعَ الْكافِرينَ.

43 . قالَ سَاوى اِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنى مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ اَمْرِ اللَّهِ اِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَحالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقينَ.

ترجمه

36 - به نوح وحى گرديد كه: [هان اى نوح!] از قوم تو جز كسانى كه [تاكنون ]ايمان آورده اند، هرگز [ديگرى ] ايمان نخواهد آورد؛ پس از آنچه آنان انجام مى دادند اندوهگين مباش.

37 - و [اينك ] زير نظر ما و [در پرتو] وحى ما كشتى را بساز، و در مورد كسانى كه ستم نموده اند با من سخن مگوى [و به شفاعت آنان اقدام مكن ]چرا كه آنان غرق شدنى اند.

38 - و [نوح پس از آن،] كشتى را مى ساخت، و هر بار كه سردمدارانى از جامعه اش بر او مى گذشتند، او را به باد تمسخر مى گرفتند؛ [امّا او ]مى گفت: اگر [شما اينك ] ما را مسخره مى كنيد، ما [هم ] همان گونه كه مسخره مى كنيد، شما را مسخره خواهيم نمود.

39 - و به زودى خواهيد دانست كه به چه كسى عذاب خوار كننده فرا مى رسد و بر او عذابى ماندگار فرود مى آيد.

40 - [رويارويى نوح با جامعه اش همان گونه ادامه داشت ] تا آنگاه كه فرمان ما فرا رسيد و تنور جوشيدن [آغاز] كرد، [در آن هنگام به او ]گفتيم: [هان اى نوح، اينك ] از هر حيوانى يك جفت، به همراه خاندانت - جز كسى كه پيش تر در مورد او سخن رفت - و [نيز] آن كسانى را كه ايمان آورده اند، در آن [كشتى با خود ]بردار. و جز [شمار ]اندكى به همراه او ايمان نياورده بودند.

41 - و [پس از دستور ما، نوح ] گفت: [هان اى همراهان!] در آن [كشتى ]سوار شويد، كه روان شدن آن و لنگر انداختن اش به نام خداست. راستى كه پروردگارم بسيار آمرزنده و مهربان است.

42 - و آن [كشتىِ نجات ] آنان را در ميان موجهايى كوه آسا حركت مى داد، و نوح پسرش را كه [در آن هنگامه سخت ]در كنارى [ايستاده ]بود، ندا داد كه: اى پسركم! با ما سوار [اين كشتى ] شو، و از كفرگرايان مباش.

43 - [امّا آن تيره بخت ] گفت: به زودى به كوهى [سر به آسمان كشيده ]پناه مى جويم تا مرا از آب در امان دارد. [نوح ] گفت: [پسرم! ]امروز در برابر فرمان خدا [و عذاب او براى تبهكاران ]هيچ [پناهگاه و ]نگاهدارنده اى نخواهد بود، مگر كسى كه [خدا بر او] رحم آورد. و [درست در اين هنگام بود كه ] موج در ميان آن دو حايل شد و [آن پسرك گمراه ] از غرق شدگان گرديد.

نگرشى بر واژه ها

«ابتئاس»: اين واژه مصدر باب «افتعال» است و از ريشه «بؤس» برگرفته شده و به مفهوم اندوه و گاه به معناى فقر و تهيدستى آمده است.

«فلك»: كشتى.

«فور»: اين واژه در اصل به مفهوم ارتفاع و بالا آمدن است، امّا درآيه شريفه به معناى جوشش و فوران آب آمده است.

«ارساء»: نگهداشتن كشتى به وسيله چيزى كه آن را متوقف مى سازد.

«عصمت»: نگهدارى و حراست.

تفسير

دومين فراز از سرگذشت نوح

در آين آيات دومين فراز از سرگذشت درس آموز نوح و جامعه اش به تابلو مى رود كه مى فرمايد:

وَاُوحِىَ اِلى نُوحٍ اَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ اِلاَّ مَنْ قَدْ امَنَ فَلاتَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ.

و به نوح وحى گرديد كه: هان اى نوح! از جامعه و مردم تو جز همان كسانى كه تاكنون ايمان آورده اند، هرگز كسى ديگر ايمان نخواهد آورد؛ از اين رو از عملكرد نادرست آنان اندوهگين مباش.

روشن است كه راه دريافت اين نكته كه آنان براى هميشه در حق ستيزى خود پاى مى فشارند و ايمان نمى آورند، همان راه شنيدن است و نه از راه پندار و يا حتى انديشه. و نوح هنگامى كه از راه وحى بر حق ستيزى آنان آگاه گرديد و دريافت كه ديگر ايمان نخواهند آورد، دستها را به سوى آسمان گشود و گفت: رب لاتذر على الارض من الكافرين دياراً...(130)

پروردگارا، هيچ كس از كفر گرايان را بر روى زمين وامگذار؛ چرا كه اگر آنان را واگذارى بندگانت را گمراه مى سازند و جز بدكارانى ناسپاس به دنيا نمى آورند.

خدا دعاى پيامبرش بر ضد گمراهان و ناسپاسان را پذيرفت و هنگامى كه خواست عذابش را بر آنان فرو فرستد، به نوح پيام داد كه براى خود و خاندان و پيروانش كشتى بسازد.

وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِاَعْيُنِنا

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه زير نظر ما و در پرتو حراست و حفاظت ما كشتى را بساز. و بدان دليل از اين مفهوم به اين صورت تعبير شده است كه نهايت درجه حفاظت و نگهدارى را برساند. امّا به باور برخى ديگر منظور از «أعين» فرشتگانى هستند كه به فرمان خدا نگهبان و محافظ نوح بودند، و به خاطر بزرگداشت فرشتگان آنان را به خود منسوب داشته است.

وَوَحْيِنا

در اين مورد نيز دو نظر است:

1 - به باور «ابومسلم» منظور اين است كه آن كشتى را آن گونه كه ما وصف كرديم و سفارش نموديم، بساز.

2 - امّا به باور «ابن عباس» منظور اين است كه كشتى مورد نظر را طبق دستور ما و همان گونه كه در پرتو وحى روشن ساختيم بساز؛ چرا كه نوح تا آن روز كشتى نساخته و از كشتى سازى آگاه نبود و اين صنعت را خدا به او آموخت. با اين بيان منظور اين است كه تو ساختن كشتى را آغاز كن و اطمينان داشته باش كه ما نقشه و چگونگى و اندازه و تركيب آن را از راه وحى به تو خواهيم آموخت.

وَ لاتُخاطِبْنى فِى الَّذينَ ظَلَمُوا اِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ.

و در مورد كسانى كه ستم كرده اند و در خور كيفر مى باشند، از بارگاه ما تقاضاى عفو و گذشت براى آنان مكن؛ چرا كه آنان به كيفر زشتكارى هايشان به زودى غرق خواهند شد.

اين فراز از آيه شريفه، نهايت درجه هشدار را مى رساند، درست بسان اين جمله است كه فرمانروايى به وزير خود بگويد: ديگر در مورد فلان گناهكار با من سخنى نگو و برايش تقاضاى عفو نكن.

برخى بر آنند كه اين فراز، هشدار به نوح بود تا مباد تقاضاى آمرزش و عفو براى همسر و فرزندش كند. و بدين سان خدا او را هشدار داد تا وى را از درخواست كارى كه پذيرفته نيست، مصون داشته و او را از مساعدت سركشان و طغيانگران باز دارد.

در سوّمين آيه مورد بحث از ادامه شرارت كفر گرايان خبر مى دهد و مى فرمايد:

وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ

و او به ساختن كشتى پرداخت، امّا هرگاه كه گروهى از سردمداران قومش از كنار او مى گذشتند، و او را در حال تلاش و كوشش و ساختن كشتى مى نگريستند، به تمسخر او مى پرداختند.

به باور پاره اى، آنان از روى تمسخر مى گفتند: هان اى نوح! پس از رسالت و پيامبريت اينك كار نجّارى را برگزيده اى؟! و پاره اى ديگر بر آنند كه: تمسخر كفرگرايان بدان جهت بود كه مى ديدند نوح در روى زمين خشك، آن كشتى را با آن عرض و طول مى سازد، از اين رو شگفت زده به تمسخر او مى پرداختند.

قالَ اِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَاِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ.

در اين مورد سه نظر است:

1 - به باور «زجاج» منظور اين است كه: اگر شما كفرگرايان اينك كار ما را جاهلانه عنوان مى دهيد، ما نيز به هنگام فرود آمدن عذاب، شما را نادان و نا آگاه خواهيم خواند.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: اگر شما ما را مسخره مى كنيد، ما نيز به هنگامه غرق شدن شما كيفر تمسخرتان را خواهيم داد. منظور از اين كيفر همان عذابى است كه از سوى خدا بر آن قوم تبهكار فرود آمد، و بدين سان از عذاب خدا، كه كيفر تمسخر آنان است، به مسخره تعبير شده است.

3 - و ممكن است منظور آيه اين باشد كه: اگر شما اينك ما را مسخره مى كنيد، ما نيز در آن شرايط سخت و بحرانى كه شما گرفتار خواهيد شد، از روى شماتت شما را به مسخره خواهيم گرفت.

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ

و آنگاه به زودى خواهيد دانست كه كدامين ما و شما در خور تمسخر است.

به باور پاره اى منظور اين است كه: و به زودى كيفر تمسخر خود را خواهيد ديد.

مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ

ظاهر آيه شريفه نشانگر آن است كه اين فراز، آغاز سخن ديگرى از نوح است و از جمله پيشين جداست، امّا به نظر مى رسد كه اگر آن را به فراز پيش پيوند دهيم بهتر باشد، كه با اين بيان منظور اين است كه: پس به زودى خواهيد دانست كه عذاب خوار كننده اين جهان به سراغ كدام يك از ما دو گروه توحيدگرا و كفرگرا خواهد آمد.

وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ.

و بر او عذاب ماندگار در خواهد رسيد.

داستان نوح و كشتى او در اين مورد «حسن» آورده است كه طول كشتى نوح يكهزار و دويست ذراع،و عرض آن ششصد ذراع بوده است. امّا «قتاده» بر اين باور است كه طول آن سيصد ذراع، عرضش پنجاه ذراع و ارتفاع آن سى ذراع بوده است. «ابن عباس» آورده است كه كشتى نوح از سه طبقه ساخته شده بود كه طبقه زيرين از آنِ جانوران و درندگان، طبقه همكف جاى چارپايان، و طبقه بالا جاى نوح و همراهان او بود، و موادّ غذايى و ديگر وسايل و امكانات لازم نيز در همين طبقه در دسترس آن حضرت بود.

عايشه از پيامبر گرامى آورده است كه: نوح نهصد و پنجاه سال در ميان جامعه خود زيست و هماره آنان را به توحيد و تقوا و عدالت و آزادگى فراخواند، امّا آنان با دعوت پيامبرشان از در مخالفت در آمدند. آن بزرگوار درختى را كاشت و آن درخت رشد نمود و بسيار بزرگ شد و شاخ و برگ آن، منطقه وسيعى را پوشاند و پس از آنكه نوح از حق پذيرى قوم خود نااميد گرديد آن درخت كهنسال را بريد و به ساختن كشتى پرداخت. مردم كه او را در حال ساختن كشتى، در زمين خشك و بى آب مى ديدند، به تمسخر او پرداخته و مى گفتند: هان اى نوح! تو كه اين كشتى بزرگ را در خشكى مى سازى چگونه و كجا آن را به آب مى افكنى؟! و او پاسخ مى داد كه به زودى اين را خواهيد دانست.

هنگامى كه ساختن كشتى به پايان رسيد و به فرمان خدا آب از همه جا جوشيدن آغاز كرد و كوچه ها و خانه ها را گرفت، تازه آنان دريافتند كه عذاب خدا در راه است، امّا چه سود كه ديگر دير شده بود، و توبه و بازگشت در آستانه مرگ و سر رسيدن عذاب پذيرفته نخواهد شد.

«على بن ابراهيم» از حضرت صادق عليه السلام آورده است كه: چون آفريدگار فرزانه هستى خواست قوم نوح را به كيفر كفر و بيدادشان نابود سازد، چهل سال زنان آنان را نازا ساخت تا فرزند نياورند. و هنگامى كه نوح كشتى را ساخت، خدا به او دستور داد تا به زبان «سريانى» همه حيوانات را ندا دهد. با نداى او همه گرد آمدند و آن حضرت از هر حيوانى - جز موش و گربه - يك جفت به صورت نر و ماده بر كشتى در آورد. هنگامى كه حيوانات از سرگين چارپايان به نوح شكايت بردند، او خوك را خواست و دست بر پيشانى آن حيوان كشيد كه بناگاه عطسه اى نمود و يك جفت موش از بينى آن افتاد و از آن دو، موشهاى بسيار پديد آمدند، به گونه اى كه پس از مدتى، حيوانات از شمار بسيار آنها به نوح شكايت كردند و آن حضرت براى رفع مشكل شير را خواست و بادست كشيدن بر پيشانى آن، يك جفت گربه از بينى اش در افتاد و با خوردن فزونى موشها تعادل و توازن در كشتى پديد آمد.

به باور برخى، همه ايمان آوردگان به نوح هشتاد تن بودند. امّا مرحوم «طبرسى» در تبيان از حضرت صادق عليه السلام آورده است كه شمار آنان هشت نفر بود.

و اينك آغاز طوفان نوح در سومين فراز از سرگذشت نوح و جامعه اش، قرآن شريف به آغاز طوفان نوح مى پردازد و از نابودى آن مردم ناسپاس و بيداد پيشه اين گونه خبر مى دهد:

حَتّى اِذا جاءَ اَمْرُنا وَفارَ التَّنُّورُ

درگيرى و رويارويى نوح و قوم كفران پيشه اش همچنان ادامه يافت، تا آنگاه كه فرمان ما در مورد آمدن عذاب در رسيد و آب از تنور فوران كرد و بالا آمد.

در مورد واژه «تنور» كه در آيه شريفه آمده است ديدگاه ها متفاوت است:

1 - گروهى از جمله «حسن»، «ابن عباس» و «مجاهد» بر آنند كه تنورِ مورد اشاره، تنورى بود كه براى تهيه نان ساخته شده و مربوط به حضرت آدم عليه السلام و نشانى از نشانه هاى رسالت نوح بود؛ چرا كه آب از نقطه اى جوشيدن آغاز كرد كه براى آتش و تهيه نان ساخته شده بود و نه براى جوشش آب، و اين خلاف جريان طبيعى بود.

اين تنور به باور گروهى در منطقه «عين ورده» در سرزمين شام و در سراى حضرت نوح بود، امّا به باور گروهى ديگر در كوفه قرار داشت، كه از روايات ما نيز اين ديدگاه دريافت مى گردد.

براى نمونه:

الف: در اين مورد از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: تنور مورد اشاره، درخانه بانويى سالخورده و باايمان و در سمت راست قبله مسجد كوفه بود.

آورنده روايت «مفضّل» است كه مى گويد: از آن حضرت در مورد چگونگى جوشش آن تنور پرسيدم، فرمود: آرى، خدا مى خواست نشانه اى از نشانه هاى قدرت خود را به قوم نوح نشان دهد كه بناگاه به هنگامه مقرّر، آب از تنور فوران كرد و پس از جوشش آن، از آسمان نيز بارانى شديد فرو ريخت و از پى آن «فرات» و نيز جويبارها و چشمه سارها همه طغيان كردند و جز نوح و ياران همراه وى، همه غرق شدند.

پرسيدم: حضرت نوح و يارانش چند روز در كشتى بودند؟

آن بزرگوار فرمود: هفت شبانه روز.

پرسيدم: آيا مسجد كوفه از همان زمان مسجد بوده است؟

فرمود: آرى آنجا نمازگاه پيامبران پيشين است و پيامبر گرامى نيز در شب معراج در آنجا فرود آمد و در آن مسجد نماز گزارد.

ب: در روايت ديگرى در مورد نوح آورده اند كه: او و همراهانش يكصد و پنجاه شبانه روز در كشتى و بر روى آب بودند و كشتى با همه آنچه با خود داشت بر روى آب سبك مى نمود و سير مى كرد.

ج: از حضرت باقرعليه السلام آورده اند كه: قلب مسجد كوفه از بوستانهاى بهشت است و يك نماز در آن ثواب هفتاد نماز را دارد و در آن جايگاه مقدس يكهزار و هفتاد نفر از پيامبران نماز خوانده اند و تنور نوح نيز در آنجا به جوشش آمد.

2 - امّا گروهى ديگر از جمله «زهرى»، «عكرمه»، «زجاج» و برخى ديگر بر آنند كه منظور از «تنور» همان روى زمين و ظاهر آن است، كه اين ديدگاه را اين آيه شريفه نيز تأييد مى كند كه در مورد همين داستان مى فرمايد: «و فجرنا الأَرض عيوناً فالتقى الماءُ على امرٍ قد قدر.(131)» و از زمين چشمه هايى جوشانديم تا آب زمين و آسمان در راه هدفى كه مقرّر شده بود به هم پيوستند.

3 - از اميرمؤمنان آورده اند كه در تفسير آيه مورد بحث فرمود: منظور از جوشيدن گرفتن تنور در آيه شريفه اين است كه: سپيده صبح طلوع كرد و شب تيره به سر آمد و نشانه هاى پديدار شدن روز آشكار گرديد؛ و اين سبك از گفتار در فرهنگ عرب رايج است؛ چنانكه مى گويند: «نوّر الصّبح تنويراً».

4 - از ديدگاه پاره اى «تنور» به مفهوم بر آمدگيها و بلنديهاى زمين مى باشد و منظور اين است كه: آب از بلنديهاى زمين جوشيدن آغاز كرد.

5 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور اين است كه: خشم خدا بر شرك گرايان سخت گرديد و عذابش آنان را فرا گرفت؛ چنانكه در فرهنگ عرب وقتى گفته مى شود: «حمى الوطيس» تنور گرم شد، و يا گفته مى شود: «فار قِدر القوم» ديگ اين گروه به جوش آمد، هر دو كنايه از جنگ و شعله ور شدن آتش پيكار است كه در سرودها و اشعار نيز نمونه هاى بسيارى دارد.

به باور ما اين ديدگاه از همه ديدگاه ها دورتر از مفهوم آيه به نظر مى رسد، و اگر ديدگاه نخست را بگيريم و آيه و واژه هاى آن را به ظاهر معنا كنيم و روايت را نيز گواه اين تفسير قرار دهيم، به حق نزديكتر است.

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

قُلْنا اَحْمِلْ فيها مِنْ كُلِّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ

اين فراز از آيه، دو گونه قرائت و تفسير شده است:

1 - قرائت نخست آن است كه واژه «كلِّ» را به كسر خوانده اند كه معناى آيه شريفه اين است: و چون آب فوران كرد، به نوح گفتيم: هان اى نوح! از هر جنسى از حيوانات يك جفت به صورت نر و ماده با كشتى حركت ده.

2 - امّا قرائت دوّم آن است كه واژه «كلٍّ» را با تنوين بخوانيم كه مفهوم آيه اين گونه مى شود: و چون آب از تنور جوشيدن گرفت، به نوح گفتيم: از هر جفت از حيوانات دو عدد به صورت نر و ماده بردار. و در اين صورت واژه «اثنين» تأكيد مى گردد.

وَاَهْلَكَ اِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ

و نيز خاندان و فرزندان خويش - جز آن كسانى كه سخن و وعده عذاب ما در مورد آنان رفت و به تو خبر داديم كه ايمان نخواهند آورد - همه را سوار بر كشتى ساز. ياد آورى مى گردد كه منظور از كسانى كه به آنان اشاره رفت، همسر نوح و پسرش مى باشند.

وَمَنْ امَنَ

و نيز كسانى را كه به تو ايمان آورده اند، همه را به همراه خويش بردار.

وَما امَنَ مَعَهُ اِلاَّ قَليلٌ.

و جز شمارى اندك به او ايمان نياوردند.

به باور بيشتر مفسّران شمار آنان هشتاد نفر بود؛ امّا «مقاتل» بر آن است كه شمار آنان هفتاد و هشت تن بود كه هفتاد دو نفر از آنان از پيروان او بودند و سه تن نيز پسران او و همسرانشان، كه افزون بر پيوند عقيدتى و پيروى از نوح، افتخار خانوادگى او را نيز داشتند، و آن حضرت جسد آدم را نيز بر كشتى قرار داد.

از «ابن جريح» و «قتاده» آورده اند كه به باور آنان شمار سرنشينان كشتى نوح، ده نفر بودند؛ و همين شمار در روايتى از حضرت صادق عليه السلام نيز آمده است.

پاره اى همچون «اعمش» شمار آنان را هفت تن مى دانند، كه از جمله آنان پسران نوح، «سام»، «حام»، «يافث» و همسرانشان بودند. آنگاه مى افزايد: نسل انسان پس از نوح از همين سه تن گسترش يافت. عرب، روميان، پارسيان و ديگر نژاد عجم، از «سام» ريشه مى گيرند، و سياه پوستان حبشه و زنگيان و... از نژاد «حام» مى باشند، و تركها، چينى ها، مردم شمال شرق اروپا و شمال آسيا از فرزندان «يافث» هستند.

كشتى ايمان و اخلاص در ششمين آيه مورد بحث به چگونگى نشستن آنان بر آن كشتى پرداخته و مى فرمايد:

وَقالَ ارْكَبُوا فيها

و نوح به خاندان و كسانش و نيز به مردمى كه به او ايمان آورده بودند، گفت: اينك وعده خدا فرا مى رسد، بياييد و بر كشتى سوار شويد.

لازم به ياد آورى است كه در اينجا جمله اى در تقدير مى باشد و منظور اين است كه: وقتى آب فوران نمود و نوح عذاب خدا و تحقق وعده او را نگريست و كفر گرايان و سركشان را در آستانه نابودى ديد، به خاندان و همراهانش گفت: اينك سوار شويد.

بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَمُرْساها

و به نام خدا پناه بريد و بركت بجوييد كه روان شدن اين كشتى و لنگر انداختن آن به نام خداست.

پاره اى بر آنند كه منظور آيه شريفه اين است كه: به هنگام روان شدن كشتى و لنگر افكندن آن بگوييد: بسم اللَّه ...

و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور اين است كه وسيله حركت و توقف آن كشتى بسم الله بود.

و «ضحّاك» مى گويد: منظور اين است كه هرگاه مى خواستند كشتى حركت كند، «بسم اللَّه مجريها» مى گفتند و زمانى كه مى خواستند بايستد، مى گفتند: «بسم اللَّه مرسيها» و كشتى متوقف مى شد.

اِنَّ رَبّى لَغَفُورٌ رَحيمٌ.

به راستى كه پروردگارم بسيار آمرزنده و مهربان است.

در هفتمين آيه مورد بحث به چگونگى روان شدن كشتى بر روى امواج كوه آسا پرداخته و مى فرمايد:

وَهِىَ تَجْرى بِهِمْ فى مَوْجٍ كَالْجِبالِ

و آن كشتى، نوح و همراهانش را در ميان امواج كوه آسا و هولناك بر روى آبها حركت مى داد و با شكافتن سينه آبها همچنان پيش مى رفت.

در آيه شريفه امواج آبها به كوهها تشبيه شده اند، و اين نشانگر آن است كه موجهاى بسيارى بوده است كه از سر و دوش هم بالا مى رفتند و بر روى يكديگر مى غلطيدند.

«حسن» مى گويد: آب به اندازه اى بالا آمد كه حدود سى متر از قلّه سر به آسمان كشيده كوهها بالاتر رفت. و پارهاى نيز ارتفاع آب را پانزده متر بالاتر از قلّه كُوهها، گفته اند.

پاره اى آورده اند كه: كشتى نوح روز يازدهم رجب حركت كرد و به مدت شش ماه بر روى امواج آب روان بود و همه زمين را گردش كرد و در هيچ كجا توقف نكرد تا به مكّه رسيد؛ در آنجا هفت بار برگرد خانه خدا طواف نمود؛ چرا كه آن خانه پرشكوه به خواست خدا بالاتر از زمين و آب قرار گرفته بود؛ آنگاه كشتى پس از طواف همچنان بر امواج آبها پيش رفت تا در سرزمين «موصل» و به كوه «جودى» رسيد و در روز دهم محرم در آنجا لنگر انداخت.

از حضرت صادق عليه السلام در اين مورد آورده اند كه نوح در آغاز ماه رجب سوار بر كشتى شد و روزه گرفت و به همراهان خود نيز دستور روزه داد. از اين رو هركس آن روز را روزه بدارد، آتش شعله ور دوزخ به اندازه مسير يك سال راه از او دور مى گردد... «و من صام ذلك اليوم تباعدت عنه النّار مسيرة سنة.(132)»

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

وَنادى نُوحٌ اِبْنَهُ وَكانَ فى مَعْزِلٍ

و نوح فرزندش را كه در كنارى بود ندا در داد كه هان...

به باور پاره اى منظور اين است كه نوح پسرش را كه در نقطه اى دور از آنجايى كه نوح و ايمان آوردگان ايستاده بود ديد.

امّا پاره اى بر آنند كه منظور فاصله عقيدتى و دينى است و نه مكانى. با اين بيان تفسير آيه اين است كه نوح فرزندش را كه از دين و عقيده پدر جدا بود، امّا پدر او را همراه و همدين خود مى پنداشت، ندا داد.

و پاره اى نيز مى گويند: منظور اين است كه او از لنگرگاه كشتى دور بود.

يا بُنَىَّ ارْكَبْ مَعَنا وَلاتَكُنْ مَعَ الْكافِرينَ.

اى پسرك من! به همراه ما بركشتى درآى و با كفر گرايان مباش.

نوح در نظر داشت بدين وسيله او را سوار بركشتى نموده و از نابودى نجات دهد.

«حسن» در اين مورد آورده است كه: او با پدرش نوح نفاقگرايانه رفتار مى كرد؛ از اين رو پدر او را از ايمان آوردگان مى پنداشت و نمى دانست كه در دل كفر گراست.

و «ابو مسلم» بر آن است كه او فرزندش را با اين شرط كه از ايمان آوردگان باشد، ندا در داد، و منظورش اين بود كه: هان اى پسركم! به خداى يكتا ايمان داشته باش و با ما در كشتى در آى و از كفرگرايان مباش.

در آخرين آيه مورد بحث در اشاره به حق ستيزى و نا آگاهى آن عنصر خيره سر و سرنوشت شوم كفر و انحراف او، منطق كودكانه او را ترسيم مى كند كه در برابر خير خواهى و دعوت پدرش گفت:

قالَ سَاوى اِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنى مِنَ الْماءِ

پدر! نگران سرنوشت من مباش؛ من به زودى به يكى از كوهها و پناهگاه هايى كه بر فراز كوه است پناه مى برم تا مرا در امان نگهدارد و از خطر غرق شدن حفظ كند.

قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ اَمْرِ اللَّهِ اِلاَّ مَنْ رَحِمَ

نوح در ادامه خيرخواهى خويش گفت: پسرم! امروز چيزى نمى تواند كسى را از عذاب خدا حفظ كند، مگر آن كس كه خدا او را به وسيله ايمانش مورد مهر و رحمت قرار دهد. پس بيا و به خداى يكتا ايمان آورده و روى توبه به بارگاه او بياور تا بر تو رحمت آورد.

وَحالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقينَ.

و آنگاه بود كه موجى كوه آسا ميان آن پدر دلسوز و نگران، و آن فرزند خيره سر حايل گرديد و او به همراه همه تبهكاران غرق شد.