/ سوره هود / آيه هاى 24 - 12
12 . فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى اِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ
يَقُولُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ اِنَّما أَنْتَ
نَذيرٌ وَاللَّهُ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ وَكيلٌ.
13 . أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ
مُفْتَرَياتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اِنْ كُنْتُمْ
صادِقينَ.
14 . فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ
اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ اِلاَّ هُوَ فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.
15 . مَنْ كانَ يُريدُ الْحَيوةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ
أَعْمالَهُمْ فيها وَ هُمْ فيها لايُبْخَسُونَ.
16 . اُولئِكَ الَّذينَ لَيْسَ لَهُمْ فِى الْأخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ
ما صَنَعُوا فيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.
17 . أَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ
وَمِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ
وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاتَكُ فى مِرْيَةٍ
مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَّبِّكَ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لايُؤْمِنُونَ.
18 . وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أُولئِكَ
يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذينَ كَذَبُواْ
عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ.
19 . اَلَّذينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَهُمْ
بِالْأخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ
20 . اُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزينَ فِى الْأَرْضِ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ
دُونِ اللَّهِ مِنْ اَوْلِياءَ يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما كانُوا يَسْتَطيعُونَ
السَّمْعَ وَما كانُوا يُبْصِرُونَ
21 . اُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا
يَفْتَرُونَ.
22 . لاجَرَمَ اَنَّهُمْ فِى الْاخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ.
23 . اِنَّ الَّذينَ امَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ اَخْبَتُوا اِلى
رَبِّهِمْ اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ.
24 . مَثَلُ الْفَريقَيْنِ كَالْأَعْمى وَالْأَصَمِّ وَالْبَصيرِ وَالسَّميعِ
هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً اَفَلاتَذَكَّرُونَ.
ترجمه
12 - و مباد تو[اى پيامبر! به خاطر بيم از مخالفت شرك گرايان، بيان ]پاره
اى از آنچه را كه [در مورد خدايان دروغين آنان ]به سوى تو وحى مى گردد، واگذارى و
سينه ات بدان تنگ گردد[و اندوهگين شوى ] كه مى گويند: چرا گنجى بر او فرستاده نشده،
يا فرشته اى به همراه اونيامده است [تا گواه رسالت او گردد]؟ تو تنها هشدار دهنده
اى، و خدا بر همه چيز نگهبان است.
13 - [آيا اينان تو را تكذيب مى كنند؟] يا مى گويند: اين [قرآن ] را به دروغ
ساخته است؛ [اى پيامبر] بگو: اگر راست مى گوييد، [شما نيز ]ده سوره ساخته [و
پرداخته ]شده، همانند آن بياوريد، و جز خدا هركس را مى توانيد [به يارى خويش ]
فراخوانيد.
14 - پس اگر [دعوت ] شما را نپذيرفتند، بدانيد كه [قرآن ] تنها به علم خدا فرو
فرستاده شده است، و [بدانيد] كه خدايى جز او نيست، پس آيا اينك [به وحى و رسالت و
مقررات خدا،] گردن مى گذاريد؟!
15 - آن كسانى كه زندگى اين جهان و [زر و] زيور آن را بخواهند، [ثمره ]كارهاى
آنان را در اينجا به طور كامل به آنان خواهيم داد، و در اينجا به آنان [چيزى ] كم
[و كاست ]داده نخواهد شد.
16 - [امّا] اينان كسانى هستند كه در [سراى ]آخرت جز آتش [شعله ور دوزخ، بهره اى
] بر ايشان نخواهد بود، و آنچه در آنجا ساخته اند، نابود شده، و آنچه را انجام مى
دادند باطل گرديده است.
17 - آيا كسى كه از سوى پروردگارش بر دليلى روشن [و آشكار ]است و گواهى از
[نزديكان ] او، وى را پيروى مى كند، و پيش از او [نيز] كتاب موسى كه پيشوا و مايه
رحمت بوده است [به صداقت او گواهى مى داده، دروغ و ناروا مى گويد؟! ]آنان [كه در
انديشه حق و عدالت اند] به او [كه اين گونه است ]ايمان مى آوردند، و هر كس از
گروههاى [حق ستيز] به او كفر ورزد، آتش [شعله ور دوزخ ] ميعادگاه اوست، از اين رو
در آن ترديد مكن كه آن حق است [و] از سوى پروردگارت [فرود آمده ] امّا بيشتر مردم
ايمان نمى آورند.
18 - و چه كسى بيداد پيشه تر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد؟! آنان [در روز
رستاخيز] بر پروردگارشان عرضه مى گردند، در حالى كه گواهان خواهند گفت: اينان بودند
كه [در دنيا] بر پروردگار خود دروغ بستند؛ هان! لعنت خدا بر بيداد گران باد!
19 - همانان كه [مردم را] از راه خدا باز مى دارند و كژى آنان را مى خواهد، و
خود به سراى آخرت كافرند.
20 - آنان هرگز به ستوه آورنده [خدا] در زمين نيستند [و نمى توانند از قلمرو
قدرت او بگريزند]، وجز خدا دوستانى نخواهند داشت، [و به خاطر گمراهى خود و
گمراهگريشان ]عذاب آنان دو چندان مى گردد. آنان توانايى شنيدن [حق را ]نداشته و
[واقعيت را ]نمى ديدند.
21 - اينان هستند كه [به خاطر بد انديشى و زشت كرداريشان ]سرمايه وجود خود را از
دست داده اند، و آنچه به دروغ بر مى بافتند از [برابر ديدگان ] آنان گم [و ناپديد
]مى گردد!
22 - [و] بناگزير آنان در سراى آخرت زيانكار ترين مردم خواهند بود.
23 - به يقين آن كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده و [با اميد به
پاداش ] به سوى پروردگار شان آرامش [دل ] يافتند، آنانند كه بهشتيانند و در آنجا
ماندگار خواهند بود.
24 - و صف اين دو گروه، [ايمان آوردگان و كفرگرايان در مقايسه، ]بسان نابينا و
كر، با بينا و شنواست آيا [اين دو گروه ] در وصف [و در مَثَل ]برابرند؟ پس آيا پند
نمى گيريد [و بخود نمى آييد]؟
نگرشى بر واژه ها
«ضائق»: تنگ شدن.
«كنز»: گنجينه و مال و ثروتى كه در جايى گردآيد، و در فرهنگ اسلامى به هرمالى كه
در جايى گرد آيد و حقوق آن ادا نگردد، گفته مى شود.
«افتراء»: دروغ بافتن و نسبت دادن آن به خدا.
«زينت»: آراستن چيزى به وسيله چيز ديگرى از زر و زيور وجامه.
«توفية»: پرداختن حق به طور كامل و بى كم و كاست.
«بخس»: كم نهادن از حق؛ و به ستمكار «باخس» مى گويند چرا كه از حقِ ديگران كم مى
گذارد و آن را رعايت نمى كند.
«بينة»: دليل وبرهان روشن و روشنگرى كه ميان حق و باطل جدايى مى افكند.
«عرض»: به نمايش نهادن چيز يا كسى براى آگاهى ديگران.
«عوج»: كژى و انحرافِ از راه راست. اين واژه باكسر عين به مفهوم كژىِ معنوى و
انحراف در دين است، امّا با فتح عين به معناى كژى در عصا و چيزهايى است كه با چشم
ديده مى شود و بدين سان ميان كژى معنوى و ناديدنى، با كژى ديدنى ومادّى تفاوت
گذاشته اند!
«اخبات»: آرامش خاطر.
شأن نزول
در شأن نزول وداستان فرود نخستين آيه مورد بحث آورده اند كه:
1 - گروهى از سردمداران شرك و بيداد در مكّه به حضور پيامبر گرامى آمدند وگفتند:
اى محمدصلى الله عليه وآله وسلم اگر به راستى پيام آور خدا هستى، اين كُوههاى سر به
آسمان ساييده را براى ما تبديل به طلاساز و يا فرشتگانى را به همراه خويش بياور كه
رسالت و پيامبريت را در برابر ديدگان ما گواهى كنند. و درست آنگاه بود كه اين آيه
شريفه فرود آمد كه: فَلَعَلّك تارك...
2 - و نيز از حضرت صادق «عليه السلام» در شأن نزول آن آورده اند كه: پيامبر
گرامى«صلى الله عليه وآله وسلم» روزى به اميرمؤمنان فرمود: على جان! من از خداى
خويش خواستم تا ميان من و تو اصلِ اخوت و برادرى بر قرار سازد و پروردگارم چنين
كرد؛ و آنگاه تقاضا نمودم تا تو را جانشين من قرار دهد كه آن را نيز پذيرفت و چنين
كرد - گروهى از كفر گرايان كه سخنان آن حضرت را مى شنيدند، گفتند: به خداى سوگند
انبانى پوسيده كه پر از خرما باشد، در نظر ما از آنچه محمدصلى الله عليه وآله وسلم
از بارگاه خداى خود خواسته است محبوب تر است؛ اگر راست مى گويد، چرا از بارگاه خدا
فرمانروايى و اقتدارى نخواست كه در پرتو آن همه دشمنان را سر كوب و زير فرمان آورد؟
و يا گنج و خزانه اى درخواست نكرد كه به وسيله آن خود و پيروانش از فقر و تهيدستى
نجات يابند؟ اينجا بود كه اين آيات بر قلب پاك پيامبر فرود آمد!
تفسير
بهانه جويى شرك گرايان
در اين آيات آفريدگار هستى پيامبر بر گزيده اش را
به پايدارى در برابر دشمن و بافته هاى پوچ و بى اساس آنان فرمان داده و مى فرمايد:
فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى اِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ
و شايد تو اى پيامبر بخواهى به خاطر بيم از مخالفت و حق گريزى آنان و به منظور
راه آوردنشان پاره اى از آنچه را كه در مورد خدايان ساخته و پرداخته آنان به سوى تو
وحى مى گردد واگذارى و شايد سينه ات از شرارت و تكذيب آنان و از آنچه مى گويند تنگ
گردد.
أَنْ يَقُولُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ
و از اين ناراحت گردى كه با بهانه جويى هاى گوناگون مى گويند: چرا گنجينه اى از
طلا و نقره بر او فرو فرستاده نشده؟ و يا چرا فرشته اى به همراه او نيامده است تا
رسالت او را گواهى كند؟
واژه «لعل» در آيه شريفه به مفهوم «شايد» و شكّ و ترديد نيست، بلكه به مفهوم
هشدار به آن گرانمايه عصرها و نسلهاست كه مباد به خاطر ترس از بهانه جويى و شرارت
آنان و يا به خاطر اميد به هدايت يافتنشان، پاره اى از آنچه را بايد به آنان
برساند، واگذاشته و يا به تأخير افكند.
با اين بيان، تفسير آيه شريفه اين گونه است كه: آنچه را به تو اى پيامبر وحى شده
است وامگذار و به خاطر بافته هاى بى اساس آنان، ناراحت و دلتنگ مشو!
اِنَّما أَنْتَ نَذيرٌ وَاللَّهُ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ وَكيلٌ.
اى پيامبر! تو تنها بيم دهنده اى و خداست كه بر هر چيزى نگهبان ومراقب است و سود
و زيان رساندن و يا دور ساختن آنها از هركسى به دست اوست.
معجزه جاودانه پيامبر
در دومين آيه مورد بحث در اشاره به شكوه و عظمت قرآن كه
معجزه جاودانه پيامبر است مى فرمايد:
أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ
آنان نه تنها آن بهانه جويى ها را مى كنند، بلكه مى گويند: پيامبر، قرآن را از
نزد خود ساخته و بر بافته و آورده است.
پاره اى مى گويند: در آيه شريفه، جمله اى در تقدير است كه تفسير آيه اين گونه مى
شود: آيا آنان تو را در مورد آسمانى بودن قرآن تكذيب مى كنند؟ و يا مى گويند تو آن
را از نزد خود ساخته و به خدا دروغ بسته اى؟!
قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ
هان اى پيامبر! به اينان بگو: اگر راست مى گوييد و چنين مى پنداريد كه اين آيات
ساخته و پرداخته مغز و انديشه بشر است و از جانب خدا نيامده است، شما نيز ده سوره،
همانند اين سوره هاى قرآن، با همين نظم و آهنگ و زيبايى واژه ها و بلندى مفاهيم و
عمق محتوا بياوريد؛ چرا كه قرآن به زبان شما فرود آمده و من نيز در ميان شما بزرگ
شده ام؛ و اگر نتوانستيد اين كار را انجام دهيد و همانند آن بياوريد، پس بدانيد كه
قرآن از سوى آفريدگارهستى است.
آيه مورد بحث به صراحت و روشنى شرك گرايان را به مبارزه و هماورد مى طلبد، و اين
نشانگر آن است كه قرآن شريف از نظر فصاحت و بلاغت، يا زيبايى قالب و محتوا، معجزه
است و اگر جز اين باشد، مبارزه طلبى قرآن مفهومى نخواهد داشت؛ و منظور از «همانند
آوردن» نيز، نه همانند آوردن ازجنس قرآن است، بلكه منظور همان مبارزه طلبى و هماورد
خواهى رايج در ميان شاعران و سرايندگان و سخنوران دنياى عرب، نظير «امرى ءُ القيس»،
«علقمه»، «جرير» و ديگران بوده است؛ چرا كه همانند آوردن از جنس قرآن، همان حكايت
آن است كه در بيان حكايت قرآن، مبارزه طلبى و هماوردخواهى واقع نمى شود.
وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ.
و اگر در پندارتان راست مى گوييد كه من قرآن را ساخته و به خدا نسبت داده ام، هر
آن كس را كه مى خواهيد و مى توانيد به يارى خويش بطلبيد، تا دست در دست هم، ده سوره
همانند آن را بياوريد.
يادآورى مى گردد كه منظور از اين جمله - كه هركس را مى خواهيد و مى توانيد در
اين راه به يارى فرا خوانيد - همه دشمنان رسالت و مخالفان پيامبر در روى زمين است،
و اين نشانگر بالاترين درجه هماورد خواهى و مبارزه طلبى قرآن و پيامبر گرامى است.
آيه مورد بحث به روشنى نشانگر اعجاز قرآن است؛ چرا كه وقتى ما مى دانيم كه
پيامبر گرامى، از يك سو همه مخالفان اين كتاب آسمانى را به مبارزه فراخواند و از
آنان خواست تا اگر آن را از سوى خدا نمى دانند، با يارى يكديگر همانند آن و يا بخشى
بسان آن را بياورند، و از دگرسو دين و آيين و خدايان دروغين آنان را به باد انتقاد
و نكوهش گرفت و هشدار شان داد كه در صورت ادامه حق ستيزى، به كيفر كفر و بيدادشان،
به دست مردم با ايمان كشته و يا اسير خواهند شد، و از طرف سوم نيز از حرص و آز
مخالفان اسلام و دشمنان پيامبر گرامى آگاهيم كه براى خلع سلاح معنوى آن حضرت و از
ميان برداشتن دين آسمانى و راه و رسم توحيدى اش تا كجا پيش رفته و چگونه جان ومال
خود را در اين راه نهاده بودند، آرى با در نظر گرفتن اين نكات سه گانه، در خواهيم
يافت كه اگر در چنين حال و هوا و شرايطى به آنان گفته شود كه: هان اى شرك گرايان!
شما به جاى اين همه رنجها و گرفتاريهاى بيهوده و بيداد گرانه اى كه براى از ميان
برداشتن پيامبر و بى اثر ساختن دعوت توحيدى او به جان مى خريد، بياييد و كتابى
همانند قرآن و يا سوره هايى بسان سوره هاى آن و يا حتى آيه اى بسان آيات آن
بياوريد، و آنان در برابر اين مبارزه طلبى قرآن فرو مانند و نتوانند همانند اين
كتاب پرشكوه را بياورند و به جاى آن حاضر گردند بار گران آن همه هزينه هاى هنگفت در
راه پيكارهاى گوناگون را به دوش كشند و آتش جنگهاى تجاوزكارانه را شعله ور سازند، و
براى جلوگيرى از گسترش اسلام و دعوت و نفوذ پيامبر، تن به قتل و اسارت و بلا
سپارند، اين واقعيتهاى تاريخى خود به بهترين صورت نشانگر آن است كه آنان از آوردن
كتابى بسان قرآن ناتوان بودند و اينها بزرگترين دليل فروماندگى آنان است؛ چرا كه
اگر اين كار در توان و امكانشان بود، بى هيچ ترديدى به جاى آن همه رنجها و دردها و
مشكلات، اين پيشنهاد را مى پذيرفتند و به هدف خود مى رسيدند؛ چرا كه هيچ فرد يا
گروه خردمندى براى رسيدن به يك هدف و انجام يك كار، آسان ترين راه را وا نمى گذارد
تا به پر سنگلاخ ترين و ناهموارترين راههاى انجام آن گام سپارد و سخت ترين رنجها را
بيهوده براى رسيدن به همان هدف به جان نمى خرد. آرى، اينها همه و همه نشانگر
درماندگى مخالفان قرآن در برابر مبارزه طلبى و شكوه و عظمت و زيبايى قالب و محتواى
اين كتاب آسمانى است.
چرا؟
قرآن شريف در مبارزه طلبى و هماورد خواهى خود، گاه از آنان مى خواهد كه ده
سوره(117) همانند قران، در فصاحت و بلاغت بياورند، و گاه يك سوره(118)، و گاه
پيشنهاد مى كند كه يك آيه همانند آن بياورند؛ دليل اين سه پيشنهاد چيست؟
پاسخ
پاسخ اين پرسش آن است كه مبارزه طلبى و هماورد خواهى در اصل به مفهوم پيشنهاد و
فراخوانى است كه به وسيله آن معجزه پديد آيد؛ و اين فراخوان و دعوت به هر صورت ممكن
است، از اين رو پيامبر گرامى از جانب خدا فرمان مى يابد كه نخست به آنان بگويد: اگر
به راستى بر اين پندار هستيد كه قرآن ساخته انديشه و تدبير من است و نه از سوى خداى
يكتا، شما نيز همه توان و امكان خود را روى هم گذاريد و كتابى همانند آن در قالب و
محتوا به ميدان آوريد. و آنگاه كه آنان در مبارزه طلبى قرآن و پيامبر وامانده مى
شوند، از آنان مى خواهد كه ده سوره همانند سوره هاى قرآن بياورند. و زمانى كه در
اين مرحله نيز ناتوان مى گردند، به آنان پيشنهاد مى شود كه يك آيه در مبارزه با
قرآن بياورند. و بدين سان با واماندگى آنان حتى از آوردن يك آيه همانند آن، روشن مى
شود كه قرآن معجزه جاودانه پيامبر و فرود آمده از سوى خداست نه ساخته مغز انسان.
در سوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ
و اگر پاسخ شما را ندادند و پيشنهاد شما را نپذيرفتند، پس هان اى مردم توحيدگرا
بدانيد كه اين قرآن تنها به علم خدا فرو فرستاده شده است.
به باور پاره اى از جمله «مجاهد» و «جبايى» روى سخن در آيه شريفه با مردم
توحيدگراست ومنظور اين است كه اگر اين شرك گرايان پيشنهاد كتاب آسمانى شما را پاسخ
نداده و مبارزه طلبى آن را بى پاسخ نهادند و نتوانستند ده سوره همانند آن بياورند،
بدانيد كه اين قرآن به علم خدا فرو فرستاده شده است.
امّا به باور برخى ديگر روى سخن در آيه شريفه با كفرگرايان و مخالفان قرآن مى
باشد و منظور اين است كه: هان اى كفرگرايان! اگر كسانى را كه براى مبارزه با قرآن و
آوردن كتابى همانند آن به يارى مى خوانيد، پاسخ شما را ندادند و در نتيجه نتوانستيد
همانند آن را بياوريد، در اين صورت بدانيد كه حجّت بر شما تمام شده و قرآن به علم
خدا فرو فرستاده شده است.
و از ديدگاه برخى ديگر، روى سخن در آيه شريفه با پيامبر گرامى مى باشد و جمع
آمدن واژه «فاعلموا» به منظور احترام به آن حضرت است و هدف آيه نيز آگاهى دادن از
اعجاز قرآن و فرود آمدن آن از سوى خداست.
در مورد تفسير «بعلم الله»، ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور برخى منظور اين است كه: خدا به حقيقت قرآن شريف آگاه و داناست كه از
سوى او فرو فرستاده شده است.
2 - امّا به باور برخى ديگر مفهوم آن اين است كه: ترتيب قرآن و جمله بندى و
تنظيم آن، به علم خدا انجام يافته است، از اين رو هيچ كس توان مبارزه با آن را
ندارد.
3 - و از ديدگاه پاره اى نيز منظور اين است كه: آفريدگار هستى بر اساس علم و
دانشى كه به نظم و ترتيب و زيبايى قالب و عمق و عظمت محتواى قرآن دارد، آن را فرو
فرستاده است.
وَ أَنْ لا إِلهَ اِلاَّ هُوَ فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.
و بدانيد كه خدايى جز او نيست؛ چرا كه آوردن چنين معجزه اى جز از او و از سوى
او، از ديگرى ساخته نيست. آيا پس از اينكه به وسيله كتاب خدا و كلام او حجّت بر شما
تمام شد، سر بر فرمان او مى گذاريد و به يگانگى اش ايمان مى آوريد؟!
يادآورى مى گردد كه اين فراز گرچه به صورت پرسشى است امّا در حقيقت فرمان است و
به همگان دستور مى دهد كه: اينك در برابر فرمان خدا تسليم شويد و ايمان آوريد.
سرنوشت دنيا خواهان و دنياداران
پس از ترسيم پرتوى از عظمت قرآن و معجزه بودن
آن، اينك در اشاره به سرنوشت دنيا پرستان مى فرمايد:
مَنْ كانَ يُريدُ الْحَيوةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ
أَعْمالَهُمْ فيها وَ هُمْ فيها لايُبْخَسُونَ.
هركس تنها زندگى اين جهان وزر و زيور آن را بخواهد، ما ثمره عملكرد او را، در
همين جهان به طور كامل به او مى دهيم و در اين سرا به آنان چيزى كم و كاست داده
نخواهد شد.
در اين مورد كه منظور از اين مردم چه كسانى هستند، ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از جمله «ضحّاك» «قتاده» و «ابن عباس» منظور شرك گرايانى
هستند كه به روز رستاخيز ايمان ندارند، امّا در زندگى خود به كارهاى شايسته اى چون
صله رحم، دستگيرى از محرومان، خود دارى از ستم، يارى رسانى به ستمديدگان، ساختن پل
و ديگر كارهاى خرد پسند و خدا پسندانه همت مى گمارند كه خداپاداش عملكرد خوب آنان
را در همين سرا به صورت گسترش دادن در رزق و روزى، ارزانى داشتن نعمت هاى گوناگون و
سلامت بدن، و دورساختن رنج و گرفتارى از آنها، به آنان ارزانى مى دارد!
2 - امّا به باور گروهى ديگر منظور شرك گرايانى هستند كه در حال كفر و شرك و پيش
از آنكه به پاداش كارهاى شايسته خود برسند از دنيا مى روند و خداى عادل در روز
رستاخيز به اندازه كارهاى شايسته آنان از عذابشان مى كاهد، امَّا ديگر بهره و
پاداشى نخواهند داشت.
3 - از ديدگاه «جبايى» منظور آيه شريفه نفاقگرايانى هستند كه نه به يارى دين خدا
و انجام فرمان او، بلكه تنها به هدف به دست آوردن غنايم، به همراه پيامبر به ميدان
جهاد مى رفتند، كه خدا بهره آنان را از غنايم جنگ منظور داشت.
4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور رياكاران و زاهد نمايانى هستند كه در سراى
آخرت پاداشى نخواهند داشت. آيه مورد بحث، بسان اين آيه شريفه است كه مى فرمايد: و
من كان يريد حرث الدّنيا نؤته منها و ماله فى الأخرة من نصيب.(119)
كسى كه كشت آخرت بخواهد، براى او در كِشت اش خواهيم افزود، و كسى كه تنها كشت
اين جهان را بخواهد، از آن به وى ارزانى مى داريم امّا در سراى آخرت ديگر بهره اى
نخواهد داشت.
و مى افزايد:
اُولئِكَ الَّذينَ لَيْسَ لَهُمْ فِى الْأخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ
اينان در سراى آخرت بهره اى جز آتش دوزخ ندارند.
وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.
و تمام آنچه را در اين جهان انجام داده اند، در سراى آخرت نابود شده و در برابر
آنها پاداشى ندارند؛ چرا كه آنان آن كارها را آنگونه كه دستور داده شده است انجام
نداده اند، و آنچه را انجام مى دادند براى غير خدا بوده، به همين جهت باطل و بى اثر
مى گردد!
پاره اى از جمله «حسن» آورده اند كه: مردى از ياران پيامبر روزى از خانه خويش
بيرون رفت و در جايى به كنيزى زيبا كه لباس فاخر و پر زرق و برقى برتن داشت برخورد
نمود. با ديدن آن زن زيبا، دل در گرو مهر او نهاد و به بهانه اى در كنار او نشست و
دست بر چهره او نهاد. زن زيبا چهره برخاست و راه خويش را گرفت و رفت، امّا او از پى
وى روان گرديد و در اين تعقيب ناروا، صورتش به ديوارى برخورد و زخم برداشت. پس از
اين رويداد در يافت كه اين برخورد به ديوار و زخمى شدن چهره اش به خاطر گناهى بود
كه از او سرزد از همانجا به سوى پيامبر شتافت و جريان خود را به آن حضرت باز گفت و
پيامبر گرامى فرمود: انت رجل عَجَّلَ اللّه عقوبة ذنبك فى الدّنيا، ان اللّه تعالى
اذا اراد بعبد شرّاً امسك عنه عقوبة ذنبه حتى يوافى به يوم القيامة، واذا اراد به
خيراً عجّل له عقوبة ذنبه فى الدّنيا!(120)
تو مردى هستى كه خدا كيفر اين گناه و اين كار نا پسند را در دنيا به تو داد؛
خداى پر مهر هرگاه نسبت به بنده اى نظر خير وخوبى نداشته باشد، كيفر گناه او را
نگاه مى دارد تا در سراى آخرت به او بدهد، وهرگاه نسبت به كسى نظر خير و خوبى داشته
باشد كيفر گناه او را در همين دنيا به او مى دهد!
در ششمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
أَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَّبِّهِ
آيا آن كسى كه دليل روشنى از پروردگار خويش دارد و از پى آن شاهد و گواهى او را
پيروى مى كند،و پيش از او نيز كتاب موسى كه پيشوا و مايه رحمت بوده به صداقت او
گواهى داده است، دروغ و ناروا مى گويد؟!
آيه شريفه به صورت پرسشى آغاز مى گردد، امّا تقرير و بيان روشنِ مطلب است، و
منظور از واژه «بيّنه»، قرآن شريف مى باشد و فاعل «كان» نيز پيامبر گرامى است و
تفسير آيه به باور برخى اين است كه: آيا پيامبرى كه از سوى پروردگار خويش بر دليل و
برهانى روشن همانند قرآن است... ناروا مى گويد؟!
امّا به باور برخى ديگر، واژه «مَنْ» شامل خردمندان است و منظور هر كسى است كه
بر راه و رسم حق و درست است و از روى دليل و برهان ايمان آورده است. و از ديدگاه
«جبايى» منظور ايمان آوردگان به پيامبرگرامى است.
وَيَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ
و كسى كه درستى و بر حق بودن آن دليل و برهان را گواهى مى كند، از او پيروى مى
نمايد.
در مورد ماهيّت اين شاهد و گواه ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «مجاهد» و «زجاج» منظور از واژه «شاهد»
فرشته وحى است كه قرآن را از سوى خدا براى پيامبر آورد.
2 - به باور برخى ديگر، منظور از آن، پيامبر گرامى است. و اين ديدگاه در روايتى
از سوّمين امام نور نيز روايت شده است.
3 - از ديدگاه گروهى همچون «حسن»، «قتاده»، و «محمد بن حنفيّه» منظور از واژه
«شاهد» زبان حقگوى پيامبر است كه قرآن را تلاوت مى كرد.
4 - و از ديدگاه روايت رسيده از حضرت باقر و حضرت رضا، منظور از «شاهد» در آيه
شريفه اميرمؤمنان است كه بر درستى رسالت و راستى دعوت پيامبر گواهى مى داد.
ياد آورى مى گردد كه اين ديدگاه را «طبرى» نيز به سند خود از جابر بن عبدالله و
او نيز از اميرمؤمنان روايت كرده است.
5 - «مجاهد» مى گويد: منظور از «شاهد» آن فرشته اى است كه قرآن را حفظ و حراست
مى كند.
6 - و «ابو مسلم» مى گويد: منظور از «بينة من ربّه»، عبارت از حجت و دليل عقلى
است؛ وخدا آن را بدان دليل به خود نسبت مى دهد كه دليل عقلى نيز بسان دليل شرعى از
سوى خدا است و اوست كه هر دو را به بشر ارزانى مى دارد. و منظور از «شاهد» نيز كه
از پى آن آمده و به درستى آن گواهى مى دهد، همان قرآن شريف است كه حجّت و دليل شرعى
است.
وَمِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً
و پيش از پيامبر، يا قرآن شريف، كتاب موسى نيز او را گواهى نموده است؛ چرا كه
موسى در «تورات» آمدن پيامبر رانويد داد. و اين كتاب، پيشوا و رهبر مردم در انجام
كارهاى شايسته، و مايه رحمتى از سوى خدا بر بندگان اوست.
و به باور برخى اين كتاب براى كسى كه به آن ايمان آورد مايه هدايت و رحمت است.
أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ
اينان كه برهان روشن از پروردگار خويش دارند، به قرآن كه از سوى او فرود آمده
است ايمان مى آورند.
به باور برخى ضمير «به» به پيامبر بر مى گردد و منظور اين است كه به پيامبر
ايمان مى آورند. با توجّه به آنچه آمد، تفسير آيه شريفه تا اينجا اين گونه است:
آيا كسى كه از سوى پروردگار خود بر دليلى روشن و بر بينشى آشكار است، بسان آن
كسى است كه دليل و بينشى ندارد؟!
و به باورگروهى ديگر تفسير آيه تا اينجا اين گونه است:
آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر دليل و برهانِ روشن است و گواهى نيز بر راستى
دعوت ودرستى رسالت خود به همراه دارد، و پيش از آن نيز بر راستى و درست گويى خود
گواهى داشته و به همه آنها ايمان آورده، چنين كسى بسان آن كسى است كه تنها زندگى
دنيا و زر وزيور آن را خواسته و به آنها گرويده است؟!
وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ
و هر كس از شرك گرايان عرب و يهود و نصارا و ديگر كفرگرايان كه به قرآن يا
آورنده آن كفر ورزند، آتش شعله ور دوزخ جايگاه آنهاست.
پيامبر گرامى فرمود: هركس از يهود و نصارى يا ديگر جامعه ها وامتها دعوت و رسالت
مرا بشنود و به من ايمان نياورد به آتش دوزخ وارد خواهد شد.
فَلاتَكُ فى مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَّبِّكَ
پس در آن ترديد مكن كه آن حق، واز سوى پروردگارت آمده است.
روى سخن بظاهر با پيامبر گرامى و در حقيقت با همه عصرها و نسلهاست. پاره اى نيز
بر آنند كه منظور آيه اين است كه: هان اى انسان و يا اى شنونده! تو از كار
پروردگارت در ترديد مباش.
در مورد ضمير «بِهِ» نيز دونظر است:
به باور پاره اى ضمير «بِهِ» به پيامبر گرامى باز مى گردد ومنظور اين است كه:
پيامبرى كه از جانب خدا به سوى شما آمده، حق است. امّا به باور پاره اى ديگر، به
قرآن و يا خبرى كه به سوى آنان آمده باز مى گردد.
وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لايُؤْمِنُونَ.
امّا بيشتر مردم به خاطر عدم شناخت خدا و نا آگاهى به صفات و ويژگيهاى او و
نادانى نسبت به وحى و رسالت پيامبر، ايمان نمى آورند.
بيداد پيشه ترين ها
در اين آيه شريفه ضمن ادامه بحث مى فرمايد:
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً
و چه كسى بيداد پيشه تر از آن كسى است كه بر خدا دروغى بربندد؟!
أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ
اينان در روز رستاخيز بر جايگاهى كه همگان آنان را بنگرند، براى باز پرسى و باز
خواست نگاه داشته مى شوند تا پس از رسيدگى به عملكرد شان، كيفر كارشان را دريافت
دارند.
وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذينَ كَذَبُواْ عَلى رَبِّهِمْ
و گواهان خواهند گفت: اينان هستند كه بر پيامبران خدا دروغ بستند و آنان را
دروغگو شمردند.
منظور از اين گواهان كيانند؟
در اين مورد ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور پاره اى منظور فرشتگانى هستند كه بر بندگان گمارده شده اند.
2 - امّا به باور پاره اى ديگر، منظور پيامبرانند.
3 - و برخى نيز بر آنند كه منظور سردمداران و رهبران جامعه ها و تمدنّها، درگذر
قرون و اعصار مى باشند.
أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ.
هان كه لعنت خدا بر بيدادگران باد!
ياد آورى مى گردد كه اين جمله ممكن است ادامه سخن گواهان، يا جمله اى جداگانه و
آغاز سخن باشد.
سه خصلت اين بيدادگران در اين آيه شريفه قرآن به وصف بيداد گرانى كه مورد لعنت
قرار گرفته اند پرداخته و مى فرمايد:
اَلَّذينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ
همان كسانى كه مردم را با وسوسه ها و اغواگريها از راه دين خدا منحرف ساخته، و
با افشاندن بذر ترديد و شبهه و تطميع و تهديد و يا ديگر شگردها و دجّالگرى ها آنان
را از راه توحيدگرايى و يكتاپرستى باز مى دارند.
وَ يَبْغُونَها عِوَجاً
و كژى آن راه و انحراف از راستى ودرستى را مى خواهند.
به باور پاره اى آنان با تغيير دليلهاى كتاب آسمانى و تحريف آيات مى كوشند تا
آنها با ويژگيها و نشانه هاى آخرين پيامبر خدا تطبيق ننمايد. امّا پاره اى بر آنند
كه: آنان با ايجاد شبهات و كتمان حقيقت دست به تحريف وتأويل دلخواه، و گمراهگرانه
كتاب خدا مى زدند.
وَهُمْ بِالْأخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ
و آنان به روز رستاخيز و زنده شدن مردگان و كيفر و پاداش آن روز سهمگين ايمان
ندارند.
در نهمين آيه مورد بحث هشدار مى دهد كه:
اُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزينَ فِى الْأَرْضِ
اينان كه به دليل بيداد خود مورد لعنت قرار گرفته اند هرگز نمى توانند خدا را به
ستوه آورده و يا بسان فرار از برابر دشمن، از قلمرو قدرت او در زمين وكيفر و عذابش
فرار كنند.
با اينكه آنان درهيچ حال و در هيچ جا نمى توانند از قلمرو قدرت خدا خارج گردند و
از عذاب او بگريزند، بدان دليل قرآن بويژه به فرار آنان در زمين تكيه مى كند، كه
انسانها به هنگام احساس خطر به پناهگاه هاى زمينى و زير زمينى پناه مى برند، وقرآن
بدين وسيله روشنگرى مى كند كه آنان هرگز، نه مى توانند از عذاب خدا بگريزند و نه
پناه و پناهگاهى بيابند و بدان پناه برند.
وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ اَوْلِياءَ
و نيز نمى توانند جز خدا يار و يارى براى خود بيابند و به هنگام فرود عذاب به او
پناه برند و او آنان را در برابر عذاب و كيفر خدا پناه داده و در دور ساختن عذاب
ياريشان نمايد.
يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ
در تفسير اين فراز سه نظر است:
1 - به باور پاره اى منظور اين است كه: آنان تنها به خاطر كفر و بيداد شان كيفر
نمى گردند، بلكه به خاطر ديگر گناهان وزشتكاريهاى خود نيز كيفر مى گردند. اين
واقعيت در اين آيه نيز آمده است كه مى فرمايد: كسانى كه كفر ورزيده ومردم را از راه
خدا باز داشتند، به كيفر آنكه فساد مى نمودند، عذابى بر عذابشان خواهيم افزود.
«الّذين كفروا و صدوا عن سبيل الله زدنا هم عذاباً فوق العذاب...(121)»
2 - امّا به باور پاره اى ديگرمنظور اين است كه: هرگاه عذابى به كيفر كفر و يا
بيدادشان به آنان برسد، از پى آن عذابى ديگر و يا سخت تر از آن به سراغشان مى آيد؛
چرا كه آنان افزون بر كفر و بيداد، با دست يازيدن به زشت كاريها، درخور كيفر و عذاب
گوناگون شده اند.
3 - و برخى مى گويند: منظور اين است كه عذابِ سردمداران و رهبران فريبكار آنان
چند برابر مى گردد؛ چرا كه آنان افزون بر كفر و بيداد خود، مردم ساده لوح و نگونسار
را نيز گمراه ساخته و به پيروى از خود مى كشاندند؛ از اين رو كيفرى به خاطر گمراهى
خود دارند و كيفرى به خاطر گمراه ساختن ديگران.
ما كانُوا يَسْتَطيعُونَ السَّمْعَ وَما كانُوا يُبْصِرُونَ
در تفسير اين فراز از آيه شريفه نيز ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور برخى منظور اين استكه آنان نه گوش شنوا داشتند و نه چشم بينا.
2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه: آنان مى توانستند بنگرند و
بشنوند، امّا چنين نكردند وبه خاطر كينه و فساد درونى، از حق دورى جستند؛ و بدين
وسيله «ب» را در آغاز جمله در تقدير بگيريم و بگوييم «بما كانوا...» بوده است كه از
اين نمونه ها در شعر ونثر عرب فراوان است.
3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه آنان به خاطر آنكه شنيدن آيات خدا بر
ايشان گران بود و در يافت و يادآورى آنها را خوش نداشتند، بسان كسانى معّرفى شده
اند كه توانايى شنيدن ندارند، و بدان دليل كه از ديدن آيات درس نمى گرفتند و از
تدبّر و تفكّر در آنها روى گردان بودند، همانند كسانى شده اند كه آيات خدا را نمى
نگرند.
4 - «ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه بتها وديگر خدايان ساخته و پرداخته
ذهن خود آنان، نه قدرت شنيدن را داشتند و نه توان ديدن را، كه به باور ما اين تفسير
براى آيه درست بنظر نمى رسد.
5 - و پاره اى نيز بر آنند كه «ما» را در «و ما كانوا» نبايد «ما» نفى بگيريم،
بلكه بسان اين جمله معنا كنيم كه مى گويد:«لَأُواصلنك مالاح نجم» تا ستاره اى سو سو
مى كند تو را گرامى خواهم داشت. با اين بيان مفهوم آيه اين است كه: تا گوششان مى
شنود و چشمشان مى بيند، عذاب خواهد شد.
اُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ
اينان به كيفر عملكرد زشت و بيدادگرانه خود سرمايه وجود خويشتن را از دست دادند
و نابود شدند.
ياد آورى مى گردد كه زيان به نفس و با ختن سرمايه وجود خود، زيانى است جبران
ناپذير كه چيزى نمى تواند جايگزين آن گردد.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ.
وآنچه را به دروغ و ناروا بر مى بافتند از برابر ديدگان آنان گم و نا پديد شد.
لاجَرَمَ اَنَّهُمْ فِى الْاخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ.
ناگزير عملكرد آنان در سراى آخرت نيز باعث زيان جبران ناپذير آنان شده و به دوزخ
گرفتارشان خواهد ساخت.
به باور برخى، بيقين اين كفر گرايان در سراى آخرت نيز زيانكار ترين مردم خواهند
بود.
پيوند و نظم آيات
در مورد ار تباط و نظم آيات مورد بحث دو نظر است:
1 - به باور گروهى آيه شريفه: «افمن كان على بيّنه...(122)» به آيه «قل فأتوا
بعشر سُورٍ مثله...(123)» پيوند مى خورد و منظور اين است كه: وقتى آنان نتوانستند
ده سوره بسان قرآن بياورند به آنان بگو: آيا كسى كه بر دليل روشنى از پروردگار خويش
است، بسان كسى است كه دليل و برهانى ندارد؟!
2 - امّا به باور گروهى آيه مورد اشاره به آيه: «من كان يُريد
الحياةالدنيا...(124)» پيوند مى خورد و منظور اين است كه آيا آن كسى كه تلاش و كوشش
او در دين باورى عميق و ديندارى درست است، بسان كسى است كه هدفش تنها زندگى دنيا و
زر و زيور آن است؟!
در مورد پيوند آيه : «ومَنْ اظلم...» نيز آورده اند كه اين آيه، به آيه پيش از
خود پيوند مى خورد و منظور اين است كه حال و روز انسان خردمند و بى خرد را ترسيم
نمايد و گويى شرك گرايان مى گويند كه اگر ما خدا را نشناسيم چه زيانى به ما مى
رسد؟! كه خدا در پاسخ آنان مى فرمايد: كسى كه خداى هستى را نشناسد، چه تضمينى است
كه بر او دروغ نبندد؟ و كسى كه بر خدا دروغ بندد، ستمكارترين انسانها خواهد بود.
سرنوشت پر افتخار ايمان آوردگان در آيات گذشته، از انديشه و عملكرد ناپسند و
تبهكارانه كفرگرايان سخن رفت و سرنوشت سياه آنان ترسيم گرديد، اينك در اين آيه
شريفه، قرآن در اشاره به سرنوشت خوش ايمان آوردگان پرداخته و مى فرمايد:
اِنَّ الَّذينَ امَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ اَخْبَتُوا اِلى رَبِّهِمْ
اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ.
به يقين آنان كه به خداى يكتا ايمان آورده و پيامبرش را گواهى كرده و به كارهاى
شايسته اى كه خدا به انجام آنها فرمانشان داده است همت گماشته و با فروتنى و خضوع
به بارگاه خدا روى آورده و فرمان او را گردن نهاده اند، چنين كسانى اهل بهشت هستند
و در آنجا جاودانه خواهند بود.
ياد آورى مى گردد كه در مورد جمله «واخبتوا الى ربّهم» سه نظر آمده است كه بسيار
به هم نزديك هستند:
1 - به باور برخى منظور اين است كه: آن كسانى كه ايمان آورده... و به بارگاه
پروردگارشان تضرّع و انابه كردند.
2 - امّا به باور «مجاهد» منظور اين است كه: آن كسانى كه ايمان آورده و با ياد
خدا آرامش دل يافتند...
3 - و از ديدگاه «قتاده» منظور اين است كه به درگاه او خضوع و خشوع نمودند...
در آخرين آيه مورد بحث در وصف ايمان آوردگان و كفرگرايان مى فرمايد:
مَثَلُ الْفَريقَيْنِ كَالْأَعْمى وَالْأَصَمِّ وَالْبَصيرِ وَالسَّميعِ
و صف مردم توحيد گرا و با ايمان، بسان مردم بينا و شنوا، و وصف كفرگرايان و
ظالمان بسان مردم كور و كر است؛ چرا كه مردم با ايمان با نگرش تفكرانگيز و عبرت
آموز بر كران تا كران هستى و آيات و نشانه هاى آفريدگار آن، از همه مغز و هوش و
توانايى هاى دريافت و درك خود بهره ور مى گردند، در حالى كه مردم كفر گرا چشم به
روى حقيقت بسته و به آيات قدرت خدا نمى نگرند و در مورد آنها نمى انديشند و بسان
كوران و كران در برابر اين همه شگفتى ها رفتار مى كنند.
هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً اَفَلاتَذَكَّرُونَ.
آيا حال و روز كور و كر با سرنوشت و حال و روز بينا و شنوا نزدخردمندان يكسان
است؟!
درست همان گونه كه حال و روز و سرنوشت اين دو تن و اين دو گروه يكسان نيست، حال
و روز و سرنوشت دو گروه توحيدگرا و كفرگرا نيز در دنيا و آخرت يكسان نخواهد بود. پس
هان اى خردمندان آيا در اين واقعيت نمى انديشيد و بخود نمى آييد تا حقيقت را در
يابيد؟!