تفسير مجمع البيان جلد ۱۰

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۹ -


/ سوره توبه / آيه هاى 93 - 86

86 . وَ اِذا اُنْزِلَتْ سُورَةٌ اَنْ امِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ اُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدينَ.

87 . رَضُوا بِاَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ.

88 . لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ امَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ وَ اُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

89 . اَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّآتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدينَ فيهآ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ.

90 . وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْاَعْرابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ سَيُصيبُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ اَليمٌ.

91 . لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ اِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرُسُولِه ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ.

92 . وَ لا عَلَى الَّذينَ اِذا ما اَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا اَجِدُ ما اَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ اَعْيُنُهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً اَلاَّ يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ.

93 . اِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَسْتَاْذِنُونَكَ وَ هُمْ اَغْنِياءُ رَضُوا بِاَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ.

ترجمه

86 - و هنگامى كه سوره اى فرود آورده شود كه: به خدا [و پيام آسمانى اش ]ايمان آوريد و همراه پيامبرش به جهاد برخيزيد، برخورداران آنان [از ثروت و امكانات ] از تو [اى پيامبر! ]اجازه [ترك جهاد] مى خواهند و مى گويند: ما را وا گذار تا با [وا ماندگان از جهاد و ]خانه نشستگان باشيم.

87 - خشنود شدند كه با معاف شدگان [از جهاد] باشند و بر دل هاى آنان مهر نهاده شد، در نتيجه [چيزى ] نمى فهمند.

88 - امّا پيامبر و كسانى كه با او ايمان آورده اند، با دارايى ها و جان هايشان [در راه خدا] به جهاد برخاسته اند، و اينان هستند كه همه خوبى ها براى آنان است، و اينان همان رستگارانند.

89 - خدا براى آنان بوستان هايى [در بهشت پر طراوت و زيبا ]آماده ساخته است كه از زير [درختان ] آن جويبارها روان است [و] در آنجا جاودانه خواهند بود. اين است آن كاميابى پر شكوه.

90 - و عذر آورندگان صحرا نشين [نزد تو] آمدند [و بهانه ها آوردند ]تا به آنان رخصت [ترك جهاد] داده شود؛ و آن كسانى كه به خدا و پيامبرش دروغ گفتند [نيز، بى هيچ عذر واقعى ] در خانه [هاى خود ]نشستند [و به يارى حق و عدالت برنخاستند]. به زودى به كسانى از آنان كه [با اين مخالفت ] كفر ورزيدند عذابى دردناك خواهد رسيد.

91 - نه بر ناتوانان [از جهاد] و نه بر بيماران و نه بر كسانى كه [از ثروت و امكانات ]چيزى نمى يابند [تا در راه پيكار با كفر و بيداد] هزينه نمايند - چنانچه [در هر حال ]براى خدا و پيامبرش خير خواهى كنند - هيچ گناهى [در نرفتن به ميدان كارزار ]نيست؛ [چرا كه ] بر نيكوكرداران هيچ راهى [براى چون و چرا و بازخواست ]نيست، و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

93 - و [نيز] گناهى نيست بر آن كسانى كه وقتى پيش تو آمدند تا آنان را [بر مركبى براى حركت به سوى جهاد ]سوار كنى، گفتى چيزى نمى يابم تا شما را بر آن سوار نمايم و آنان باز گشتند در حالى كه بر اثر اندوه [و دريغ ]از چشمانشان اشك فرو مى باريد كه چرا [از ثروت و امكانات ]چيزى [نزد خود] نمى يابند كه [در راه حق و عدالت ] هزينه نمايند.

93 - راه [چون و چرا و] باز خواست، تنها بر كسانى [گشوده ] است كه از تو رخصت [ترك جهاد] مى خواهند در حالى كه [توانا و ]توانگرند. آنان خشنود شده اند كه با خانه نشينان [در خانه ها ]بمانند و خدا بر دل هايشان مهر نهاده است، از اين رو آنان [چيزى ]نمى دانند.

نگرشى بر واژه ها

خوالف: «زجاج» مى گويد: «خوالف» زنان مى باشند كه از جهاد معافند. اين واژه جمع «خالفة» از ريشه «خلف» به مفهوم پشت سر است و بدان دليل به زنان گفته مى شود كه به هنگام رفتن مردان از خانه و شهر به سوى جهاد، آنان را در خانه و شهر پشت سر مى گذارند و مى روند.

خيرات: منافعى است كه دل بدان آرامش مى گيرد، بسان انواع نعمت هاى بهشت و حوريان و زنان زيبا و آراسته.

به باور «زجاج» منظور دختران زيبا چهره و زيبا سيرت اند.

نصح: خيرخواهى و خالص بودن كاراز غش و ريا و ناخالصى.

حمل: در اختيار نهادن و يا اعطاى مركبى براى سوارى و رفتن به سوى ميدان، خواه آن مركب شتر باشد و يا اسب و يا مركبى ديگر.

فيض: لبريز شدن و ريزش كردن.

حزن: اندوه دل و سوزش آن به خاطر از دست رفتن چيزى و يا كسى.

طبع: مهرنهادن.

شأن نزول درباره شأن نزول و داستان فرود پنجمين آيه مورد بحث دو روايت است: الف: «ضحّاك» آورده است كه اين آيه مباركه در مورد «عبد اللّه بن زائده» فرود آمد؛ چرا كه نامبرده كه از نعمت بينايى محروم بود، در آستانه جنگ تبوك به حضور پيامبر آمد و گفت: اى پيامبر خدا! من سالخورده اى نابينا و ناتوان و لاغر اندام هستم و كسى را نيز ندارم كه در راه دستم را بگيرد و راهنمايى ام كند، آيا من رخصت دارم در مدينه بمانم و از جهاد در ميدان كارزار معاف باشم؟

پيامبر گرامى در پاسخ او سكوت را برگزيد، كه در آن هنگام اين آيه شريفه بر قلب پاك آن حضرت فرود آمد: لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى ...(239)

ب: امّا «قتاده» آورده است كه آيه شريفه در مورد «عائد بن عمرو» و يارانش فرود آمد.

2 - در داستان فرود ششمين آيه مورد بحث، چهار روايت آمده است:

الف: «ابوحمزه ثمالى» آورده است كه اين آيه در مورد هفت تن به نام هاى «عبدا لرحمن»، «عقبه»، «عمرو»، «سالم بن عمير»، «هرم بن عبدالله»، «عبد الله بن عمرو» و «عبدالله بن مغفل»، فرود آمد. سه تن از اين گروه به ترتيب از قبيله «بنى نجار» بودند و چهار تن آنان از قبيله «مزينه». آنان نزد پيامبر گرامى آمدند و آمادگى خويش را براى حركت به سوى تبوك اعلان كردند، امّا خود مركب نداشتند و از پيشواى گرانقدر اسلام مركب خواستند و آن حضرت فرمود كه اينك مركبى در اختيار ندارد تا آنان را به سوى ميدان ببرد، و آنان با چشمان اشكبار بازگشتند. در اينجا بود كه اين آيه شريفه بر قلب پيامبر فرود آمد كه: وَ لا عَلَى الَّذينَ اِذا ما اَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ...(240) و نام آنان به عنوان «گريه كنندگانِ» از شوق جهاد به يادگار ماند.

ب: «محمد بن كعب» و «ابن اسحاق» آورده اند كه اين آيه در مورد هفت تن از قبيله هاى گوناگون عرب فرود آمد؛ چرا كه آنان نزد پيامبر آمدند و تقاضاى كفش و مركب نمودند تا به ميدان جهاد بروند.

ج: «مجاهد» آورده است كه آنان گروهى از قبيله «مزينه» بودند.

د: «واقدى» آورده است كه آنان هفت تن از تهيدستان «انصار» بودند كه چون از شور و شوق همراهى پيامبر گريه كردند، دو تن آنان را عثمان بر مركب خودسوار كرد و دو تن را عباس بن عبدالمطلب، و سه تن ديگر را «يامين» مركب داد و آنان همگى به همراه پيامبر به سوى جهاد حركت كردند.

واقدى مى افزايد : شمار كسانى كه در جنگ تبوك به همراه پيامبر بودند سى هزار نفر بود و از اين شمار ده هزار تن سواره بودند.

تفسير

دنياپرستى و فرومايگى در اين آيه با اشاره به فرومايگى و دنيا پرستى نفاقگرايان مى فرمايد:

وَ اِذا اُنْزِلَتْ سُورَةٌ اَنْ امِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَاْذَنَكَ اُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ

و هنگامى كه سوره اى از قرآن بر محمدصلى الله عليه وآله وسلم فرود مى آيد و به آنان دستور مى دهد كه: به خدا ايمان آوريد و براى جهاد در راه خدا به همراه پيامبرش حركت كنيد، ثروتمندان وتوانگران نفاق پيشه از تو اجازه مى خواهند كه از جهاد و حضور در ميدان كارزار معاف باشند وبا زنان و كودكان و بيماران در شهر بمانند.

آيه شريفه هم شامل نفاقگرايان است و هم ايمان آوردگان: براى نفاقگرايان روشنگرى مى كند كه از نفاق دست بردارند و خصلتهاى زشت و نكوهيده را از خوددور سازند و به ايمان آوردگان راستين دستور مى دهد كه از ايمان خويش پاس دارند و هماره به مقررات خدا تمسّك جويند.

دعوت از منافقان به جهاد در راه خدا در حقيقت بسان آن است كه به آنان دستور مى رسد كه هم خود شان به راستى ايمان آورند و هم ديگران را به توحيد و تقوا فراخوانند.

در ادامه آيه مى فرمايد:

وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدينَ

و مى گويند: ما را به حال خود واگذار تا با معاف شدگان از جهاد - كه زنان و كودكان و بيماران باشند - در خانه بمانيم.

و بدين سان قرآن شريف آنان رامورد نكوهش قرار مى دهد، چرا كه هم توانايى شركت در جهاد را داشتند و هم از ثروت و امكانات براى كمك بهره ور بودند و با اين حال اجازه ترك جهاد و دفاع را مى خواستند.

در ادامه سخن در نكوهش آنان مى فرمايد:

رَضُوا بِاَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ

اين فرومايگان به اين خفت تن سپردند و رضايت دادند كه با زنان و كودكان و بيماران ومعلولان در خانه بمانند.

وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ

اينان بر اثر گناه و نافرمانى خدا به جايى سقوط كرده اند كه بر دل هايشان مهر نهاده شده(241) و ديگر نه از دستورات و فرمانهاى خدا چيزى مى فهمند و نه از هشدارها و نواهى او.

«حسن» مى گويد: آنان به جايى رسيده اند كه هركس به آنجا برسد دلش يكسره مى ميرد.

و در گراميداشت پيامبر و مردم مترقى و شايسته كردار مى فرمايد

لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذينَ امنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ

امّا پيامبر وكسانى كه با او به خدا ايمان آورده اند، ثروت و امكانات خويش را در راه خدا و خشنودى او انفاق مى كنند و با جانهاى خود باكفر و بيداد كارزار مى نمايند.

در مورد پاداش اين جهاد و فداكارى مى فرمايد:

وَ اُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْراتُ وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

و انواع نعمتها و پاداشهاى مادّى و معنوى و بهشت پرطراوت زيبا براى اينان است، واينان همان رستگاران واقعى هستند كه به آنچه مى خواستند نايل آمدند.

به باور پاره اى منظور اين است كه منافع سرشار و ستايش و احترام در اين جهان، و بهشت و نعمتهاى آن در جهان ديگر براى اينان است، و اين مفهوم «خيرات» مى باشد.

و مى افزايد:

اَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّآتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدينَ فيهآ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ

خدا بوستان هايى از بهشت پرطراوت و زيبا براى آنان آفريده و آماده ساخته كه از زير درختان آنها نهرها روان است؛ در آنجا جاودانه خواهند زيست و اين است آن كاميابى بزرگ و پرشكوه.

قرآن بدان دليل اين پاداش و نعمت را با واژه «عظيم» وصف مى كند كه نعمت وپاداش سراى آخرت جاودانه و شكوهبار است.

پس از بحث از تخلف كنندگان از جهاد در آيات پيش، اينك قرآن مى فرمايد:

وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْاَعْرابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ

و عذر آورندگان باديه نشين نزد تو آمدند تا به آنان اجازه ترك جهاد دهى.

در مورد اين گروه و تفسير آغاز آيه سه نظر است:

1 - به باور بيشتر مفسّران منظور از اينان همان بهانه جويان و عذر آورندگانى هستند كه در حقيقت عذرى نداشتند و براى فرار از انجام وظيفه دروغ مى بافتند.

2 - امّا به باور «ابن عباس» منظور گروهى از قبيله «بنى غفار» بودند كه به راستى براى ترك كارزار عذر داشتند، و ادامه آيه شريفه كه خدا دروغگويان را به آنان عطف مى كند نشانگر درستى اين ديدگاه است.

3 - از ديدگاه برخى آنان عذر واقعى نداشتند امّا با اندك عذر و مشكلى بر آن بودند كه خود را از جهاد معاف دارند.

وَ قَعَدَ الَّذينَ كَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ

و گروهى از نفاقگرايان كه در اسلام و ايمان خود دروغ مى گويند، بى آن كه عذرى داشته باشند از جهاد تخلّف مى ورزند و از تو اى پيامبر رخصت مى خواهند كه در خانه بنشينند.

سَيُصيبُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ اَليمٌ

به زودى به كسانى از آنان كه با اين كار كفرورزيدند عذابى دردناك خواهد رسيد.

«ابو عمر» مى گويد: از اين فراز روشن مى شود كه كار هر دو گروه، كارى نادرست بوده است، چه آن گروهى كه بدون عذر از جهاد در راه خدا تخلّف مى ورزيدند و چه آنان كه عذرها وبهانه هاى دروغين مى آوردند.

گروههاى چهارگانه كه از جهاد معافند در ادامه سخن در مورد جهاد و بهانه تراشى و بازيگرى عناصر سست عنصر و جريانهاى فريبكار، اينك قرآن قانون خدا را در مورد گروههايى كه از جهاد معاف هستند بدين صورت بيان مى كند و مى فرمايد:

لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ اِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رُسُولِه

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: بر كسانى كه زمين گير و ناتوانند. و به باور برخى، آنان كه از نظر سلامت جسم و ياديگر جهات، توانايى حركت به سوى جهاد را ندارند، و نيز بر بيمارانى كه بيماريشان آنان را از حركت به سوى ميدان كارزار باز مى دارد، ونيز كسانى كه وسيله و امكانات لازم را براى رفتن به پيكار ندارند، بر اين سه گروه در صورتى كه كارشان را از فريب و تقلب خالص ساخته و از هرگونه خيرخواهى خالصانه در مورد خدا و پيامبر دريغ نكنند گناهى در ترك جهاد و نرفتن به همراه پيامبر نيست.

ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ

بر شايسته كرداران، نه هيچ گونه راهى براى نكوهش و سرزنش در دنيا وجود دارد، و نه راهى براى كيفر شان در آخرت.

چرا كه نيكوكارند و در هر حال درباره خدا و پيامبر خيرخواه.

به باور برخى اين آيه شريفه مفهومى گسترده دارد و هر شايسته كردار و نيكوكارى را شامل مى شود، چرا كه هر كسى كه به ديگرى احسان مى كند در حقيقت به خويشتن احسان و نيكى مى نمايد. مگر نه اين كه نيكوكارى در حق خويشتن اين است كه انسان رفتار شايسته و درستى را در پيش گيرد تا هماره درخور ستايش و تقدير گردد؟

وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ.

و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

دليل اين سخن اين است كه آفريدگار هستى عذر كسانى را كه به راستى عذرى قانع كننده دارند مى پذيرد و آنان را از جهاد معاف مى دارد، و به بندگانش مهربان است، كه فراتر از توان آنان چيزى بر آنان واجب نمى سازد.

شور جهاد به همراه پيامبر در اين آيه افزون بر آن سه گروه، گروه ديگرى را نيز از جهاد معاف مى دارد و مى فرمايد:

وَ لا عَلَى الَّذينَ اِذا ما اَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا اَجِدُ ما اَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ

و نيز گناهى نيست بر آن گروهى كه چون به هنگام حركت به سوى ميدان نزد تو آمدند و از تو درخواست مركب و هزينه سفر نمودند تا بدان وسيله به همراه تو به سوى ميدان جهاد حركت كنند، تو در پاسخ آنان گفتى: مركبى كه شما را بر آن بنشانم و امكاناتى كه به وسيله آن كارتان را رديف كنم در اخيتار ندارم.

تَوَلَّوْا وَ اَعْيُنُهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً اَلاَّ يَجِدُوا ما يُنْفِقُونَ.

آنان بناگزير از نزد تو اى پيامبر بازگشتند در حالى كه بر اثر اندوه سنگينى كه بردلشان سايه افكنده بود چشمانشان اشكبار بود كه چرا مركب و هزينه اى ندارند كه به همراه شما براى پيكار در راه حق حركت كنند.

پس از ترسيم وضعيت گروههاى چهارگانه اى كه از جهاد معاف هستند، اينك در اين آيه در نكوهش كسانى كه با داشتن شرايط و امكانات جهاد و حركت به همراه پيامبر، از او اجازه ترك جهاد مى خواستند، مى فرمايد:

اِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَسْتَاْذِنُونَكَ وَ هُمْ اَغْنِياءُ

راه نكوهش و بازخواست بر آن كسانى گشوده است كه با وجود توانگرى و قدرت برجهاد از تو رخصت ماندن و نيامدن به ميدان كارزار را مى خواهند.

رَضُوا بِاَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ

آرى آنان درخور نكوهش و كيفرند كه راضى شدند با بيماران و معلولان و مصدومان در مدينه بمانند و افتخار همراهى با پيامبر و جهاد در كنار او را از كف دادند.

وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُونَ.

همين كيفر بر ايشان در اين جهان بس كه خدا بر دل هايشان مهر نهاد، و به همين دليل آنان چيزى از حقايق را نمى فهمند و نمى دانند.(242)

پروردگارا، ما را از آفتهاى زشت و زيانبار عوام زدگى و عوام زادگى و فريب و ريا و شرك و نفاق و ظاهرسازى و گناه و پايمال ساختن حقوق ديگران دورساز، و به ما روح بندگى و اخلاص ارزانى دار.

خداوندا، ما چشم اميد به مهر و رحمت بى كران تو دوخته ايم، ما را در اين سرا و سراى جاودانه آخرت محروم و نا اميد مساز.

بارخدايا، به مهر و شكوه وصف ناپذيرت سوگند، با تابش تلؤلؤ قرآن بر دل هاى ما، به ما چگونه زيستن، چگونه شدن، چگونه دوست و دشمن داشتن و چگونه سرفراز و سربلند مردن را الهام فرما، و ما را مورد مهر و بخشايش خودت قرار ده.(243)

آمين رب العالمين.