تفسير مجمع البيان جلد ۱۰

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۵ -


/ سوره توبه / آيه هاى 70 - 64

64 . يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ اَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فى قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا اِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ.

65 . وَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ اِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ اَبِاللَّهِ وَ اياتِه وَ رَسُولِه كُنْتُمْ تَسْتَهْزؤُونَ.

66 . لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ ايمانِكُمْ اِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِاَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمينَ.

67 . اَلْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَاْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ اَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ اِنَّ الْمُنافِقينَ هُمُ الْفاسِقُونَ.

68 . وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها هِىَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقيمٌ.

69 . كَالَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا اَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ اَكْثَرَ اَمْوالاً وَ اَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ كَالَّذى خاضُوا اُولئِكَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْاخِرَةِ وَ اُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ.

70 . اَلَمْ يَاْتِهِمْ نَبَأُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ و ثَمُودَ وَ قَوْمِ اِبْرهيمَ وَ اَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ اَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَمآ كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا اَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ.

ترجمه

64 - نفاقگرايان از آن مى ترسند كه [مباد] سوره اى بر ضد آنان فرود آيد و به آنان از آنچه در [اعماق ] دل هايشان [نهان ] است خبردهد. [اى پيامبر!] بگو: [آيات خدا را ]مسخره كنيد! [امّا بدانيد كه ] بى ترديد خدا آنچه را كه [از آن ]مى ترسيد برملاخواهد ساخت.

65 - و اگر از آنان بپرسى [چرا اين گونه رفتار مى كنيد؟ ]بى گمان خواهند گفت: ما تنها بازى و شوخى مى كرديم [واين گفتار و عملكرد ما جدّى و هدفدار نبود]! [اى پيامبر] بگو: آياخدا و آيات او و پيامبرش را مسخره مى نموديد؟

66 - [ديگر] پوزش خواهى نكنيد [و بهانه نياوريد كه كارتان احمقانه است، چرا كه ] شما پس از ايمان آوردنتان كفر ورزيديد. اگر از [گناه ]گروهى از شما [به خاطر تو به بارگاه خدا ]بگذريم، گروهى ديگر را [به خاطر ادامه رفتار زشتشان ]عذاب خواهيم كرد، چرا كه آنان گناهكار بودند.

67 - مردان و زنان منافق بسان يكديگرند. آنان به كارهاى ناپسند فرمان مى دهند و از كارهاى پسنديده باز مى دارند و دستهايشان را [از انفاق در راه خدا ]مى بندند. آنان [در انديشه و گفتار و عملكرد خويش ]خدا را از ياد بردند و [خدا نيز] آنان را از ياد برد. بيقين نفاقگرايان همان گناهكارانند.

68 - خدا به مردان و زنان نفاقگرا و كفرگرا آتش [شعله ور ]دوزخ را وعده داده است كه در آن ماندگار خواهند بود. آن [آتش ]برايشان بس است و خدا آنان را لعنت كرده و برايشان عذابى پايدار خواهد بود.

69 - [شما نفاقگرايان در گفتار و كردار] بسان كسانى هستيد كه پيش از شما بودند. آنان از شما پرتوان تر و داراييها و فرزندانشان [نيز ]افزون تر بود. آنان [در زندگى خويش ]از [نصيب و] بهره خود برخوردار شدند و شما [نيز] از نصيب خود بهره برديد همانسان كه آنان كه پيش از شما بودند از بهره خويشتن برخوردار شدند، و شما [در كفر و بيداد و هوسبازى و غفلت ] فرو رفتيد، همانگونه كه آنان فرو رفتند، آنان [سر انجام ]عملكرد شان در اين جهان و جهان ديگر تباه شد و آنان همان زيانكارانند.

70 - آيا گزارش [نگونسارى و نابودى ] كسانى كه پيش از آنان بودند - [كسانى چون ]قوم نوح، عاد، ثمود، قوم ابراهيم، اصحاب مدين و شهرهاى زير و رو شده - به اينان نرسيده است؟ [آنان كسانى بودند كه ]پيامبرانشان دليلهاى روشن برايشان آوردند [امّا آنان حق را نپذيرفتند]؛ و خدا بر آن نبود كه به آنان ستم روا دارد امّا آنان برخويشتن ستم روا مى داشتند.

نگرشى بر واژه ها

حذر: فراهم آوردن و سائل وامكانات براى دورساختن آسيب و زيان.

منافق: كسى كه بر خلاف تاريك انديشى و كفر درونى خويش به ايمان و اسلام تظاهر نمايد. اين واژه از «نافقاء» كه به مفهوم لانه موش صحرايى است برگرفته شده است؛ چرا كه اين جانور براى لانه خود دو راه مى سازد و يكى از آن دو راه را مى پوشاند و ديگرى را براى ورود و خروج باز مى گذارد، و بر نامه اش اين است كه اگر از يكى از آن دو راه به سراغش آمدند، از راه دوّم مى گريزد.

خوض: اين واژه در اصل به مفهوم پانهادن در گل و لاى است، امّا به همراه قرينه، در فرورفتن در بازى و شوخى و گفتار و رفتار بيهوده نيز به كار مى رود.

لعب: كارى كه به خاطر لذّت جويى انجام مى گيرد و باعث سقوط شخصيت مى گردد.

اعتذار: پوزش خواهى.

اجرام: بريدن از حق و گرايش به باطل و بيداد.

استمتاع: خواستن چيزى كه در آن بهره ورى و لذت باشد.

خلاق: بهره و نصيب زود رس و يا ديررس.

مؤتفكات: واژگون شده ها، كه مفرد آن «مؤتكفة» است.

شأن نزول

در داستان فرود آيه اوّل تا سوّم مورد بحث، روايات گوناگون است:

1 - «ابن كيسان» آورده است كه اين آيات درباره دوازده تن از منافقان تيره بخت كه دربازگشت از تبوك در گردنه اى به قصد كشتن پيامبر كمين كرده بودند فرود آمد. در آن رويداد فرشته وحى فرود آمد و ضمن گزارش نقشه شوم آنان به پيامبر، او را از جانب خدا موظّف ساخت تا كسى رانزد آنان روانه سازد و بازدن مركبهايشان آنان را از سر راه دور سازد.

در آن جريان «عمّار» زمام مركب پيامبر را به دست داشت و «حذيفه» آن را مى راند. پيامبر رو به «حذيفه» نمود و فرمود: حذيفه! آنان را شناختى؟

پاسخ داد: نه اى پيامبر خدا.

حضرت نام يكايك آنان را برد. «انّه فلان و فلان حتى عدّهم كلّهم».

حذيفه گفت: پس چرا آنان رامورد تعقيب قرار نمى دهيد؟

فرمود: خوش نمى دارم كه عرب بگويد: محمد هنگامى كه بر اوضاع مسلّط شد، به كشتار ياران خود پرداخت. «اكره اَن تقول العرب لما ظفر باصحابه اقبل يقتلهم»(208)

2 - از حضرت باقرعليه السلام همين روايت را آورده اند، جز اين كه آن بزرگوار افزوده است كه آنان در مورد كشتن پيامبر خدا به گفتگو پرداختند و قرار بر اين شد كه اگر آن حضرت از نقشه شوم آنان آگاه شد، بگويند، ما به شوخى چيزى گفتيم، و اگر آگاه نشد نقشه شيطانى خود را جامه عمل بپوشانند و پيامبر را به شهادت برسانند.

3 - از «حسن» و «قتاده» آورده اند كه: گروهى از نفاقگرايان در كارزار تبوك ضمن عيبجويى از پيامبر گفتند: اين مرد چنين مى پندارد كه كاخ هاى شام و دژهاى آن را خواهد گرفت راستى كه چه آرزوى بيهوده اى! خدا اين بافته هاى ناروا را به وسيله پيك وحى، به آگاهى پيامبر رسانيد و آن حضرت دستور توقفّ لشكر را داد و آنان را خواست و از عيبجويى ها و رفتار زشت و شرك آلودشان آگاهشان ساخت. امّا آنان با كمال وقاحت گفتند: اى پيامبر خدا، ما به شوخى چيزى گفتيم و آنگاه براى تبرئه خويش به سوگند پناه بردند و سوگند ياد كردند. درست در اين شرايط بود كه اين آيه شريفه فرود آمد. و لئن سألتهم...(209)

4 - گروهى همچون «كلبى»، «على بن ابراهيم» و «ابوحمزه» آورده اند كه به هنگام بازگشت پيامبر از تبوك، شمارى از منافقان به تمسخر پيامبر و ياران درست انديش او پرداخته و مى خنديدند... فرشته وحى فرود آمد و موضوع را به آگاهى پيامبر رساند، و آن حضرت با اشاره به آنان، به عمار فرمود: اين چند تن قرآن و پيامبر را به تمسخر گرفته اند و فرشته وحى جريان را به آگاهى من رسانده است، امّا اگر از آنان بپرسيد كه چه مى گويند و چرا مى خندند؟ در پاسخ خواهند گفت: سخن در مورد راه و سواران بود.

«عمار»، نزد آنان رفت و از دليل خنده آنان پرسيد، در پاسخ گفتند: از سفر و سواران سخن به ميان آمد. عمّار گفت: راستى كه خدا و پيامبرش درست گفتند. خدا شما را بسوزاند كه خواهيد سوخت.

آنان با شنيدن سخن عمّار بسرعت نزد پيامبر شتافته و به پوزش خواهى پرداختند. خدا براى رسوايى آنان اين آيات را برقلب پاك پيامبر فروفرستاد: يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ...(210)

5 - و گروهى ديگر از جمله «ابن عمر»، «زيد بن اسلم» و «محمد بن كعب» آورده اند كه در كارزار «تبوك»، عنصرى بدانديش در عيبجويى از پيامبر و يارانش گفت: من ترسوتر و دروغگو تر از اينان نديده ام. «عوف» اين سخن كفر آميز را شنيد و گفت: خداى تو را از رحمت خويش دورسازد كه دروغى سهمگين به زبان مى رانى وعنصرى نفاق پيشه اى، و آنگاه به محضر پيامبر شتافت تا موضوع را به آگاهى آن حضرت برساند، امّا ديد كه آن بزرگوار به وسيله فرشته وحى از جريان آگاه شده است.

در اين هنگام آن عنصر بدانديش و دروغ پرداز نيز براى پوزش خواهى نزد پيامبر آمد و سوگند ياد كرد كه به شوخى چيزى بر زبان آورده است. و درست در اين شرايط بود كه اين آيات بر قلب مصفاى پيامبر مهر و گذشت فرود آمد...

6 - «مجاهد» آورده است كه يكى از منافقان گفت: پيامبر گاه مى گويد شتر فلان كس در كدامين دشت و يا درّه است، در صورتى كه از غيب آگاهى ندارد و بيهوده مى گويد. آنگاه بود كه اين آيات فرود آمد...

7 - و «ضحّاك» بر آن است كه اين آيات در مورد «عبد اللّه بن ابّى» و دار و دسته او فرود آمد.

تفسير

نقشه شيطانى بدانديشان بر ضد پيامبر در اين آيات آفريدگار هستى از نقشه شوم نفاقگرايان و بدانديشان بر ضد پيامبر پرده برداشته و مى فرمايد:

يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ اَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فى قُلُوبِهِمْ

در تفسير اين آيه مباركه دو نظر است:

1 - به باور بيشتر مفسّران پيشين از جمله «حسن»، «مجاهد» و «جبايى» منظور، گزارش از اين موضوع است كه منافقان مى ترسند با فرود سوره اى بر پيامبر اسرار شان فاش شود. بر اين اساس معناى آيه اين است كه: منافقان مى ترسند كه خدا سوره اى بر پيامبرش فروفرستد و از شرك درونى آنان پرده بردارد.

«ابومسلم» در اين مورد مى گويد: آنان از روى تمسخر اظهار ترس و دلهره مى نمودند و به يكديگر مى گفتند مراقب گفتارتان باشيد كه آيه و يا سوره اى درباره شما بر محمدصلى الله عليه وآله وسلم نازل نشود.

و «جبايى» مى گويد: آنان از اين در هراس بودند كه پيامبر در رسالت خويش راستگو باشد و با فرود فرشته وحى و آوردن سوره يا آيه اى بر ضد آنان درون آلوده و كفر باطنى شان را بنماياند ورسوا گردند.

و «مجاهد» مى گويد: آنان سخنان ناروايى مى گفتند و از پى آن اظهار اميدوارى مى كردند كه خدا رازشان را فاش نسازد.

2 - امّا به باور پاره اى، گرچه آيه به صورت خبر است امّا در حقيقت امر است و مفهوم آن اين است كه: نفاقگرايان بايد بترسند كه مبادا آيه و يا سوره اى فرود آيد و از نفاق و شرك درونى آنان پرده بردارد... و بدان دليل «خبر» به جاى «انشاء» آمده است كه در مقام هشدار آنان است.

در ادامه سخن، در هشدار ديگرى به آنان مى فرمايد:

قُلِ اسْتَهْزِؤُا اِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ.

اى پيامبر! به اين نفاقگرايان بگو: هرچه مى خواهيد مسخره كنيد، اما بدانيد كه خدا آنچه را از آشكار شدنش در هراسيد سرانجام برملا مى سازد و درون آلوده و پليد شما را به پيامبرش مى نماياند.

در دومين آيه مورد بحث، با اشاره به بيهوده گويى و بدانديشى آنان مى فرمايد:

وَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ اِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ

و اگر از بدانديشى و عيبجويى آنان از دين و آيين واز تمسخر و بيهوده گويى شان در مورد پيامبر و مردم با ايمان بپرسى كه چرا چنين مى كنند و اين گونه رفتار مى نمايند؟ پاسخ خواهند داد كه: ما براى سپرى كردن راه و سرگرمى چيزى گفتيم و هرگز در گفتار مان جدّى نبوديم، و اين گونه عذر بدتر از گناه مى آورند.

قُلْ اَبِاللَّهِ وَ اياتِه وَ رَسُولَه كُنْتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ

اى پيامبر! به آنان بگو: آياخدا و آيات و دلايل و كتاب او و پيامبرش را مسخره مى كنيد؟!

در ادامه سخن، به پيامبر گرامى دستور مى رسد كه به آنان بگو:

لا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ ايمانِكُمْ

از اين پوزش خواهى هاى پوچ و بافته هاى دروغين دست برداريد؛ چرا كه شما با اين عملكرد زشت و ظالمانه خويش پس از اظهار اسلام و ايمان كفر ورزيديد.

گفتنى است كه منظور، ايمانِ به زبان و اسلامِ ظاهرى است؛ چرا كه كفر پس از ايمان حقيقى ممكن نيست.(211)

و آنگاه در آخرين فراز آيه شريفه به آنان هشدار مى دهد كه:

اِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِاَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمينَ

منظور از «مجرم» در اينجا، انسان كفرگرا و حق ستيزى است كه بر نفاق و كفر باطنى خويش اصرار مى ورزد. با اين بيان مفهوم آيه اين است كه: اگر از گروهى به خاطر توبه و تجديد نظر در انديشه و رفتار و كردار شان بگذريم و مورد بخشايش قرارشان دهيم، آن گروه ديگر را كه همچنان به نفاق خود پاى مى فشارند و توبه نمى كنند بشدت كيفر خواهيم كرد، چرا كه آنان مجرم و گناهكار بودند.

واژه «طائفة» در اصل به مفهوم گروه است، امّا گاه به يك نفر نيز گفته مى شود. براى نمونه در اين آيه شريفه و ليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين»(212) طبق روايات رسيده كمترين كسى كه بايد حضور يابد و كيفر دو زنا كار را نظاره كند يك نفر است.

و در روايت نيز آمده است كه منظور از اين «طايفه» سه تن بودند كه دو نفرشان قرآن و پيامبر را مسخره مى كردند و يكى از آن سه مى خنديد، كه سرانجام او توبه كرد و مورد عفو قرار گرفت.

برخى از خصلت هاى زشت نفاقگرايان در اين آيه شريفه آفريدگار هستى به برخى خصلت هاى زشت و زيانبار نفاقگرايان پرداخته و مى فرمايد:

اَلْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ

مردان و زنان نفاقگرا از يكديگر و در گرد آمدن بر محور شرك و نفاق بسان همديگرند.

اين آيه شريفه بسان اين سخن است كه گفته مى شود: او از من است و من از او، كه مشترك بودن در عقيده و انديشه و هدف و راه و رسم رامى رساند.

به باور «كلبى» منظور اين است كه آنان بر دين و آيين يكديگرند، و به باور «ابومسلم» آنان در گرفتار آمدن به خشم سخت خدا همگى يكسانند.

يَاْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ

آنان مردم را به شرك و گناه مى خوانند و از كارهاى شايسته و پسنديده اى كه خدا به انجام آنها فرمان داده است باز مى دارند.

وَ يَقْبِضُونَ اَيْدِيَهُمْ

به باور «حسن» و «قتاده» منظور اين است كه: آنان از انفاق دارايى هاى خود در راه فرمانبردارى و خشنودى خدا خود دارى مى ورزند، امّا به باور «جبايى» از جهاد در راه خدا خوددارى مى ورزند.

نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ

به باور «أصم» منظور اين است كه آنان فرمانبردارى خدا را از ياد بردند و خدا نيز آنان را در آتش وانهاد و رحمت و پاداش نيك و بخشايش و مهر خود را از آنان دريغ داشت.

امّا برخى بر آنند كه: آنان خدا را از ياد بردند؛ چرا كه نينديشيدند كه آنان خدايى دارند كه به كارهاى نيك پاداش مى دهد و به كارهاى زشت كيفر، تا اين انديشه آنان را از كفر و زشتكارى باز دارد؛ به همين دليل خدا نيز آنان را از نظر پاداش بسان فراموش شدگان نمود.

گفتنى است كه به كار رفتن واژه «نسيان» به منظور هماهنگ شدن كلام است و گرنه نسبت دادن نسيان به خداى دانا و توانا روانيست.

اِنَّ الْمُنافِقينَ هُمُ الْفاسِقُونَ

بى گمان نفاقگرايان از قلمرو ايمان به خدا و پيامبر و فرمانبردارى او بيرون رفته اند و به باور پاره اى ديگر، آنان در شرك و نفاق سرگردانند.

كيفر كفر و نفاق قرآن در ادامه سخن در مورد آنان، به ترسيم هشدار سخت خدا پرداخته و مى فرمايد:

وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ

خدا به مردان و ز نان نفاقگرا و به تمامى كفرگرايان و حق ستيزان وعده آتش شعله ور دوزخ را داده است. آرى، در اين آيه به هردو دسته وعده آتش داده شده است؛ هم به آنان كه تظاهر به اسلام و ايمان مى كنند، امّا در درون جان به خدا و پيامبر و كتاب و مقررات آن عقيده ندارند و به دستورات خدا در ميدان عمل بها نمى دهند، و هم به آنان كه در ظاهر و باطن به خدا ايمان ندارند و با حق مى ستيزند.

با اين كه هردو گروه كفر گرايند، قرآن بدان دليل هركدام را جداگانه نام مى برد كه به هركدام به طور جداگانه وعده آتش و هشدار دهد تا شايد به خود آيند.

خالدين فيها

در آن آتش هاى شعله ور ماندگار خواهندبود.

هى حَسبُهُمْ

و همين آتش شعله ور دوزخ و كيفر سهمگين آن براى آنان بس است. اين بيان و كلام در آيه شريفه، بسان اين سخن است كه گفته شود: من تو را بسنده ام و در برابر آنچه انجام داده اى كيفرت خواهم كرد.

وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقيمٌ.

و خدا آنان را از رحمت و بهشت پرطراوت خود دور ساخته و عذابى پايدار خواهند داشت.

وه كه امشب چقدر به شب گذشته شباهت دارد! در اين آيه مباركه قرآن به مقايسه اينان با بيدادگران و حق ناپذيران پيشين پرداخته و مى فرمايد:

كَالَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ

اين وعده سهمگين و دردناكى كه بر نفاقگرايى و تمسخر آيات به وسيله شما حق ستيزان به شما داده شده، درست بسان وعده اى است كه به كفرگرايان پيش از شما - كه رفتار زشت و ناپسندى بسان شما داشتند - داده شده بود.

آنچه در تفسير آيه آمد، ديدگاه گروهى از جمله «زجاج» و «جبايى» است، امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه عملكرد و عقيده شما بسان عقيده و عملكرد كفر گرايان و مشركان و زورمداران پيشين است.

كانُوا اَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً

آنان از نظر جسمى از شما توانمندتر بودند.

وَ اَكْثَرَ اَمْوالاً وَ اَوْلاداً

و داراييها و امكانات وفرزندانشان نيز افزون تر از شما بود، امّا هيچ يك از آنها سودى به آنان نبخشيد و به كيفر عملكرد ظالمانه آنان عذاب خدا گريبانشان را گرفت.

فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ

آنان از نصيب و بهره اى كه در اين جهان داشتند، به جاى بهره ورى صحيح و در جهت رشد و تكامل و براساس خرد و عدالت، همه را در راه گناه و لذّت جويى و كارهاى نامشروع و نادرستى كه خدا از آنها هشدار داده بود به كار گرفتند و در نتيجه نابود شدند و جز كيفر زشتكارى و نام ننگ چيزى از آنان در تاريخ نماند؛ و دريغ كه شما نفاقگرايان اين امت نيز از بهره خويش در زندگى بسان آنان بهره گرفتيد.

وَ خُضْتُمْ كَالَّذى خاضُوا

و در گرداب كفر و نفاق و تمسخر شايستگان و ايمان آوردگان فرو رفتيد، درست همان سان كه آنان به اين گرداب فرو رفتند.

اُولئِكَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْاخِرَةِ

آنان كسانى بودند كه همه عملكرد شان در اين سرا و سراى آخرت نابود و بى اثر شد، و كارهايى چون انفاق در راه خير، صله رحم و ديگر كارهاى شايسته كه از مردم با ايمان مورد قبول قرار مى گيرد و درخور پاداش مى گردد، از آنان به خاطر تظاهر و رياكارى و نبودن ايمان واخلاص درونى برباد رفت. از اين رو نه در اين سرا به خاطر كفر و سركشى و شرك گرايى در خور احترام و بزرگداشت بودند و نه در سراى آخرت پاداشى خواهند داشت.

وَ اُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ.

و آنان همان زيانكارانند؛ چرا كه با دست يازيدن به اين گناهان هلاكت بار خود را به نابودى افكندند.

از «ابن عباس» آورده اند كه وى در تفسير آيه مورد بحث، به آن مثال مشهور در ادبيات و فرهنگ عرب كه مى گويد: «ما أشبه اللّيله بالبارحة»، وه كه امشب چقدر به شب گذشته شباهت دارد، تكيه كرده و مى گويد: منظور از پيشينيان در آيه مورد بحث، بنى اسرائيل هستند و ما بدانها تشبيه شده ايم، و همين اندازه مى دانم كه پيامبر فرمود: به خدايى كه جانم در كف قدرت اوست سوگند كه شما از آنان پيروى خواهيد كرد تا آنجا كه اگر مردى از بنى اسرائيل به سوراخ سوسمارى خزيده باشد شما نيز در آن خواهيد خزيد.

و «ابو هريره» از «ابو سعيد خدرى» و او از پيامبر آورده است كه فرمود:

لتأخّذن كما اخذت الأمم من قبلكم ذراعاً بذراع و شبراً بشبرٍ و باعاً(213) بباعٍ، حتى لو أنّ احداً من اولئك دخل حجر ضبّ لدخلتموه...(214)

شما در زندگى تان بى كم و كاست، گام به گام راه گذشتگان را در پيش خواهيد گرفت تا جايى كه اگر يكى از آنان در سوراخ سوسمارى خزيده باشد شما نيز خواهيد خزيد.

پرسيدند: منظور اين است كه همان عملكرد ايران و روم و پيروان كتابهاى پيشين را انجام خواهيم داد؟

فرمود: مگر مردم جز آنان هستند؟ فهل الناسّ اِلاَّ هُمْ

و عبدالله بن مسعود مى گويد: شما در سبك و رفتار شبيه ترين مردم به بنى اسرائيل هستيد. رفتار و راه و رسم آنان را مو به مو پيروى مى كنيد، جز اين كه نمى دانم گوساله پرستى نيز خواهيد كرد يا نه؟

و حذيفه مى گويد: نفاقگرايانى كه اينك در جامعه رشد يافته اند بدتر از نفاقگرايان عصر پيامبرند.

از او پرسيدند: چگونه؟

گفت: بدان جهت كه آنان كفر درونى خويش را نهان مى داشتند و اينك اينان آشكار مى سازند.

گفتنى است كه روايات چند گانه را ثعلبى در تفسير خود آورده است.(215)

آيينه تاريخ قرآن در اين آيه دگر باره روى سخن را متوجه پيامبر ساخته و مى فرمايد:

اَلَمْ يَاْتِهِمْ نَبَأُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ و ثَمُودَ وَ قَوْمِ اِبْرهيمَ وَ اَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ

آيا اين نفاقگرايانى كه به خصلتهاى نكوهيده آنان اشاره رفت، از سرنوشت سياه و درس آموز امّتها و جامعه هاى پيشين، نظير جامعه عصر نوح، عاديان، ثموديان، قوم ابراهيم، جامعه «مدين»، و شهرهاى درهم كوبيده شده و واژگون شده قوم سياه كار لوط آگاه نشده اند و اخبارشان به اينان نرسيده است؟

در اين آيه شريفه آفريدگار هستى سرگذشت جامعه هاى پيشين و چگونگى سقوط و نابودى آنان به دليل گرفتار آمدن به آفت كفر و بيداد و انكار حق و تكذيب پيامبرانشان را به تابلو مى برد تا اين خود كامكان و حق ناپذيران آسوده خاطر نباشند و بدانند كه عذابى سهمگين بسان عذابى كه گريبان آنان را گرفت بر اينان نيز فرود خواهد آمد.

راستى مگر اينان نمى دانند كه جامعه تبهكار عصر نوح به وسيله طوفان و سيلاب غرق گرديد، و عاديان با وزش تند باد سهمگين «صرصر» نابود شدند، و ثموديان با زمين لرزه مرگ آور به كام زمين رفتند، و قوم ابراهيم با گرفته شدن نعمتها و هلاكت نمرود از صفحه روزگار پاك شدند، و جامعه عصر شعيب به ابر آتشبار سوخت، و شهرهاى سه گانه واژگون شده قوم لوط بر سرشان فرو ريخت و نابود شان ساخت؟

اَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ

همه آنان كسانى بودند كه پيامبرانشان دليلهاى روشن بر ايشان آوردند و معجزه ها نشان دادند تا آنان حق را بپذيرند و دست از بيداد و تبهكارى و گناه بشويند.

فَمآ كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا اَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ

از اين رو خدا هرگز بر آن نبود كه به آنان ذره اى ستم روا دارد و بر اساس ستم نابودشان سازد، بلكه اين خود آنان بودند كه بسان شما، پيامبران خدا و پيامهاى آسمانى را تكذيب نمودند و بر ستم و خودكامكى پا فشارى كردند و بدين وسيله به خويشتن ستم روا داشتند و خدا نيز به كيفر كفر و بيداد شان آنان را نابود ساخت.

پرتوى از آيات

در آياتى كه گذشت، افزون بر آنچه آمد، اين سه نكته نيز در خور دقّت است:

الف: خصلت هاى نكوهيده نفاقگرايان در آيات هفتگانه اى كه مورد بحث قرار گرفت، قرآن شريف هشت خصلت زشت و زيانبار نفاقگرايان را به روشنى ترسيم مى كند كه عبارتند از:

1 - بد انديشى و توطئه گرى و نقشه بر ضد ديگران كشيدن.

2 - بها ندادن به آيات و مقررات خدا و تمسخر آنها.

3 - گناه پياپى و پوزش خواهى پياپى.

4 - دعوت به ضد ارزش ها و تلاش در گمراهى ديگران.

5 - بازداشتن از كارهاى شايسته.

6 - بخل و تنگ چشمى در مورد خويشاوند و بيگانه.

7 - فراموش ساختن خدا و خويشتن و هدف آفرينش.

8 - شكستن مرزهاى مقررات و گذشتن از آنها.

ب: كيفر سهمگين دارندگان اين خصلت هاى زشت پس از ترسيم خصلت هاى نكوهيده و زشت آنان، عذاب و كيفر دردناكى را به آنان وعده مى دهد كه عبارت است از:

1 - آتش شعله ور دوزخ، كه انواع كيفرها در آن موجود است.

2 - ماندگار شدن در دوزخ و يأس از نجات.

3 - دورى از رحمت و بخشايش و مهر و لطف خدا.

4 - و ديگر عذاب پايدار و شكنجه گسست ناپذير.

ج: هشدار به عصرها و نسل ها نكته ديگر اين است كه قرآن كتاب تاريخ نيست و در انديشه داستان سرايى و داستان پردازى نيز نمى باشد، بلكه كتاب تربيت و سازندگى و برازندگى است؛ از اين رو اگر به ترسيم برخى داستانها مى پردازد، يا صفات و ويژگيهاى عناصر شايسته و يا خصلتهاى نكوهيده زشتكاران را ترسيم مى كند، همه اينها در مسير سازندگى و هشدار به انسان هاست.

با اين بيان نبايد خود را دلخوش داشت و يا فريب داد كه آنچه آمد خصلت هاى منافقان در عصر رسالت است، هرگز، بلكه در هر عصر و زمان هر انسانى به اين خصلت هاى نكوهيده آلوده گردد هر نام و عنوان و چهره و موقعيتى هم كه داشته باشد، بايد از خدا پروا كند و آماده توبه و پاكسازى درون و قلب و اخلاق خويش و يا چشيدن عذاب خدا باشد؛ چرا كه در بارگاه خدا معنى و حقيقت و درست انديشى و قانون گرايى و عملكرد شايسته و بايسته است كه ارزش دارد و بدان پاداش مى دهند نه نام و عنوانهاى ساختگى و قرار دادى. همچنان كه كيفر سهمگين و عذاب دهشتناكى كه بدان اشاره رفت نيز گريبانگير دارندگان اين خصلت هاى نكوهيده خواهد شد، حال هر كه، و در هر كجا و در هر عصر و زمان و تحت هر نام و عنوانى كه باشد.(216)