/ سوره توبه / آيه هاى 16 - 7
7 . كَيْفَ يَكُوْنُ لِلْمُشْرِكينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِه
اِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَما اسْتَقامُوا لَكُمْ
فَاسْتَقيمُوا لَهُمْ اِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ.
8 . كَيْفَ وَاِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لايَرْقُبُوا فيكُمْ اِلاًّ
وَلاذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِاَفْواهِهِمْ وَتَاْبى قُلُوبُهُمْ وَاَكْثُرُهُمْ
فاسِقُونَ.
9 . اِشْتَرَوْا بِاياتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَليلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبيلِه
اِنَّهُمُ سآءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.
10 . لايَرْقُبُونَ فى مُؤْمِنٍ اِلاًّ وَلاذِمَّةً وَاُوْلئِكَ هُمُ
الْمُعْتَدُونَ.
11 . فَاِنْ تابُوا وَاَقامُوا الصَّلوةَ وَاتَوُا الزَّكوةَ فَاِخْوانُكُمْ فِى
الدّينِ وَنُفَصِّلُ الْاياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ.
12 . وَاِنْ نَكَثُوآ اَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فى
دينِكُمْ فَقاتِلُوآ اَئِمَّةَ الْكُفْرِ اِنَّهُمْ لآ اَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ
يَنْتَهُونَ.
13 . اَلا تُقاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوآ اَيْمانَهُمْ وَهَمُّوا بِاِخْراجِ
الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ
اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ.
14 . قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِاَيْديكُمْ وَيُخْزِهِمْ
وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ.
15 . وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَيَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ يَشآءُ
وَاللُّهُ عَليمٌ حَكيمٌ.
16 . اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلِمَ اللَّهُ الَّذينَ
جاهَدُوا مِنْكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلا رَسُولِه وَلا
الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً وَاللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ.
ترجمه
7 - چگونه براى شرك گرايان، نزد خدا و فرستاده اش پيمانى خواهد بود [در
حالى كه بسيارى از آنها] جز آن كسانى كه در كنار مسجد الحرام با آنان پيمان بسته
ايد [هماره در انديشه شكستن پيمان خويش و زيان رساندن به شمايند]؟ پس [هر كدام از
آنان ]تا آنگاه كه [بر پيمان خويش ] با شما پايدارى مى ورزند، شما [نيز] با آنان
[بر پيمان خود وفادار و] پايدار باشيد؛ چرا كه خدا پرواپيشگان را دوست مى دارد.
8 - چگونه [به پيمان آنان بها مى دهيد] با اين كه اگر بر شما چيره شوند، نه در
مورد شما [حرمت ]خويشاوندى را پاس مى دارند و نه پيمانى را؟! شما را با [ظاهرسازى و
]زبانشان خشنود مى سازند و در همان حال دل هايشان [از پذيرش حق ]سرباز مى زند و
بيشترشان نافرمانند.
9 - آيات خدا را به بهايى اندك فروختند و [مردم را] از راه او باز داشتند، راستى
كه آنان چه بدكارهايى انجام مى دادند!
10 - در مورد هيچ [انسان ] با ايمانى نه رعايت خويشاوندى مى كنند و نه [عهد و
]پيمان؛ و اينان همان تجاوزكارانند.
11 - امّا [بازهم ] اگر روى توبه [به بارگاه خدا] آورند و نماز را بر پادارند و
زكات بپردازند، برادران دينى شما هستند. و ما آيات [و مقررات خود] را براى گروهى كه
مى دانند به روشنى بيان مى كنيم.
12 - واگر سوگندهاى خود را پس از پيمانشان شكستند و به شما در مورد [دين و ]آيين
تان طعن زدند[ و عيبجويى كردند]، آنگاه با پيشوايان كفر به پيكار برخيزيد؛ چرا كه
آنان پيمانى ندارند [و به عهد خويش بها نمى دهند]، باشد كه [در برابر پايدارى و
پيكارگرى شما، از شرارت و عهد شكنى ]باز ايستند.
13 - آيا با گروهى كه سوگندها [وپيمان ها]ى خويش را شكستند و بر آن شدند كه
پيامبر را [از شهر و ديار خويش ] بيرون كنند به پيكار برنمى خيزيد؟ با اين كه آنان
بودند كه نخستين بار [جنگ را ]با شما آغاز كردند. آيا از آنان مى هراسيد؟ با اين كه
اگر مردمى با ايمان باشيد خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد.
14 - با آنان پيكار نماييد تا خدا آنان را به دست شما به كيفر رساند و رسوايشان
سازد و شما را بر آنان پيروزى ارزانى داشته و [بدين وسيله ] دل هاى مردم با ايمان
را شفا بخشد.
15 - و خشم دل هاى آنان را [بزدايد و] از ميان ببرد. و خدا توبه هر كه را بخواهد
[و شايسته اش بداند ]مى پذيرد، و خدا دانا وفرزانه است.
16 - آيا [چنين ] پنداشته ايد كه [به حال خود] واگذار مى گرديد [و آزمون نمى
شويد] در حالى كه خدا كسانى از شما را كه جهاد نموده و غير از خدا و پيامبرش و مردم
با ايمان [همراز و] محرم اسرارى نگرفته اند [از ديگران ]معلوم نمى دارد؟ [راستى كه
اين پندارى بى اساس است و بايد صف ها و چهره ها مشخصّ گردند]، و خدا به آنچه انجام
مى دهيد داناست.
نگرشى بر واژه ها
ظهور: برترى و چيره آمدن بر ديگران.
مراقبة: به مفهوم رعايت و مراقبت و محافظت است.
رقيب: نگهبان و حافظ.
اِل: عهد و پيمان، و به مفهوم خويشاوندى نيز آمده است.
اَيمان: اين واژه جمع «يمين» به مفهوم سوگند و سوگندهاست.
طعن: عيبجويى و عيب سازى و عيب شمارى است و در اصل از «طعن» به مفهوم نيزه گرفته
شده است.
امام: پيشواى مردم.
همّ: آهنگ و تصميم نزديك به عمل.
مرّه: يك بار.
حسب: پندار، و آن انديشه اى است كه در جان برانگيخته شده است، امّا انسان به آن
يقين ندارد. اين واژه و «حسبان» هردو از «حساب» ريشه مى گيرند، چرا كه از محاسبات
به شمار مى روند.
ترك: رها كردن و وانهادن كارى كه انجام آن ممكن است.
وليجة: اين واژه از ريشه «و لوج» به مفهوم «ورود» است و در اصل به كسى گفته مى
شود كه در ميان گروهى كه از آنان نيست نفوذ كند. اين واژه با واژه «بطانه» همانندند
و هر دو به همراز و محرم اسرار گفته مى شوند.
تفسير
نكوهش از پيمان شكنان تجاوز كار در آيات گذشته آفريدگار هستى به بى اساس
اعلان نمودن عهد و پيمان با شرك گرايان پرداخت، اينك در اين آيات دليل آن را پيمان
شكنى آنان اعلام داشته و به پيامبر و مسلمانان دستور مى دهد كه تنها پيمان آن گروهى
را بها دهند و پاس دارند كه در عهد خويش وفا دارند. در اين مورد مى فرمايد:
كَيْفَ يَكُوْنُ لِلْمُشْرِكينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِه
چگونه شرك گرايان پيمان درستى خواهند داشت در حالى كه در دل آهنگ شكستن آن را
دارند؟
گفتنى است كه شيوه سخن در آيه شريفه براى بيان تعجب يا ترسيم روشن انكار است.
به باور برخى تفسير آيه اين است كه: چگونه خدا دستور مى دهد از شدت عمل با شرك
گرايان تجاوز كار و كيفر مرگبار آنان دست نگاه داريد در حالى كه آنان هماره در نقشه
تجاوز و زيان رساندن به شمايند؟
در ادامه آيه گروه هايى را استثنا نموده و مى فرمايد:
اِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ
مگر آن كسانى كه در كنار مسجدالحرام با آنان پيمان بستيد و عهدشان را محترم مى
شمارند و درانديشه پيمان شكنى و خيانت به شما نيستند.
در مورد ماهيت اين گروه از شرك گرايان بحث است:
1 - به باور «ابن عباس» منظور از اين گروه قريش است.
2 - امّا به باور «قتاده» و «ابن زيد» اين گروه مردم «مكّه» بودند كه با پيامبر
در صلح حديبيه پيمان بستند، و آن گاه با شكستن پيمان خويش قبيله «بنى بكر» را بر ضد
«خزاعه» كه هم پيمان با مسلمانان بودند يارى كردند. به همين دليل پيامبر خدا پس از
فتح مكّه چهار ماه به آنان مهلت داد تا يا حق را بپذيرند و اسلام آورند و يا به هر
كجاكه مى خواهند بروند. و آنان راه نخست را برگزيدند.
3 - از ديدگاه پاره اى منظور، قبيله هاى پنجگانه «بكر»، «بنى خزيمه» و... بودند
كه در صلح «حديبيه» در ميان قريش بودند و يكى از اين گروه هابه همراه قريش به شكستن
آن پيمان اقدام كرد؛ از اين رو خدا به پيامبر دستور مى دهد كه پيمان كسانى را كه
پيمان شكنى كرده اند نپذيرد، امّا به پيمان خويش باگروه هايى كه وفادارند پايدار و
وفادار بماند.
به باور ما اين ديدگاه بهتر به نظر مى رسد؛ چرا كه اين آيات پس از پيمان شكنى و
فتح «مكّه» فرود آمده است.
فَما اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقيمُوا لَهُمْ
پس با هرگروه از آنان كه بر پيمان خويش پايدارند شما نيز با آنان پايدار باشيد.
اِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ.
چرا كه خدا پرواپيشگان و وفاداران به پيمان خويش را دوست مى دارد.
در ادامه سخن در اين مورد مى افزايد:
كَيْفَ وَاِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لايَرْقُبُوا فيكُمْ اِلاًّ وَلاذِمَّةً
اين فراز در حقيقت اين گونه است كه: كيف يكون لهم عهد و كيف لا تقتلونهم...
چگونه شرك گرايان عهد و پيمانى دارند و چگونه آنان را نمى كشيد، با اين كه اگر بر
شما چيره شوند نه حرمت خويشاوندى را در مورد شما پاس مى دارند و نه عهد و پيمانى
را؟
حذف اين جمله در آيه شريفه بدان دليل است كه آيه پيش بر آن دلالت دارد و نظير
اين گونه حذف و تقدير در نثر و شعر عرب بسيار است.
واژه «اِلّ» به چند معنى آمده است:
1 - «ابن عباس» و «ضحاك» آن را به خويشاوندى معنى كرده اند.
2 - «مجاهد» و «سدّى» آن را به مفهوم عهد و پيمان گرفته اند.
3 - «حسن» آن را به همسايگى تفسير كرده است.
4 - برخى چون «قتاده»، آن را به معناى سوگند دانسته اند.
5 - پاره اى نيز آن را نام خدا شمرده اند.
در اين مورد آورده اند كه سخن مسيلمه كذّاب را بر ابوبكر خواندند، كه او گفت: لم
يخرج هذا من اِلّ؛ اين گفتار خدا نيست و از سوى او سر چشمه نگرفته است.
يُرْضُونَكُمْ بِاَفْواهِهِمْ وَتَاْبى قُلُوبُهُمْ
آنان با شما بسان دوست سخن مى گويند تا شما را خشنود سازند، در حالى كه دل
هايشان جز بدانديشى و پيمان شكنى و دشمنى با شما را نمى پرورد و نمى پذيرد.
وَاَكْثُرُهُمْ فاسِقُونَ.
و بيشتر شان سركش و تجاوز كارند و در شرك و كفر خويش پافشارى مى كنند.
پاره اى نيز مى گويند: منظور اين است كه همه آنها نافرمان و سركش اند. و به باور
برخى منظور اين است كه بيشتر آنان از راه و رسم وفا و رعايت عهد و پيمان بيرون
هستند. و بدين وسيله قرآن سردمداران آنان را به باد نكوهش مى گيرد.
خصلت هاى نكوهيده فاسقان در اين آيه شريفه به بيان خصلت هاى نكوهيده سردمداران
فاسق و سركش آنان پرداخته و مى فرمايد:
اِشْتَرَوْا بِاياتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَليلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبيلِه
آنان خود از دين خدا روى برتافته و آيات خدا را به بهايى اندك فروختند و به خاطر
منافع ناچيز و بهره ورى زودگذر، مردم را نيز از راه خدا منحرف ساختند.
گفتنى است كه «فاء» در «فصدوا» نشانگر آن است كه ثمره شوم اين دين فروشى و
معامله كالا با آيات خدا، آن تبهكاران را وا داشت تا مردم را از گرايش به اسلام و
آزادى و آزادگى بازدارند.
«مجاهد» مى گويد: اين آيه درمورد گروهى از عرب فرود آمد كه ابوسفيان به آنان غذا
مى داد تا آنان را بدين وسيله به دشمنى با پيامبر سوق دهد.
و «جبايى» بر آن است كه در مورد آن گروه از يهود فرود آمد كه از مردم رشوه مى
گرفتند تا بناروا و بيداد داورى كنند.
اِنَّهُمُ سآءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.
راستى كار آنان بدكارى بود؛ چرا كه هم خود را از نيكبختى دنيا و آخرت محروم مى
ساختند و هم راه سعادت و نجات را بر پيروان كوردل و نا آگاه خويش مسدود مى كردند.
در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:
لايَرْقُبُونَ فى مُؤْمِنٍ اِلاًّ وَلاذِمَّةً
آنان در مورد مردم با ايمان اگر بتوانند نه حرمت خويشاوندى را پاس مى دارند و نه
عهد و پيمانى را رعايت مى كنند.
اين آيه شريفه به نوعى تكرار آيه هشتم است، و به باور برخى بدان دليل تكرار شده
است كه در آنجا خصلت نكوهيده شرك گرايان پيمان شكن را ترسيم مى كند و در اينجا خصلت
زشت دين فروشان و فاسقان را كه آيات خدا را به بهايى اندك مى فروشند. و به باور
برخى نيز براى تأكيد مطلب تكرار شده است.
وَاُوْلئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ.
و اينان همان تجاوزكارانى هستند كه در كفر و سركشى و قانون گريزى مرزى نمى
شناسند.
برادرى در دين در اين آيه، خداى پرمهر راه بازگشت و نجات را به روى آنان
بازگذاشته و مى فرمايد:
فَاِنْ تابُوا وَاَقامُوا الصَّلوةَ وَاتُوُا الزَّكوةَ فَاِخْوانُكُمْ فِى
الدّينِ
پس اگر آنان از شرك و تجاوز دست كشند و راه توبه را پيش گيرند و به اسلام گرايش
يابند و نماز را به پادارند و زكات و حقوق مالى خود را بپردازند، در آن صورت
برادران دينى و عقيدتى شمايند و شما بايد با آنان بسان برادران با ايمانتان رفتار
كنيد.
وَنُفَصِّلُ الْاياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
و ما آيات خود را براى مردمى كه مى دانند و مى انديشند به روشنى بيان مى كنيم و
هر قانون و برنامه اى را از يكديگر جدا ساخته و به صورتى بيان مى نماييم كه به
شايسته ترين و بهترين شيوه روشن گردد.
و آن گاه هشدار مى دهد كه:
وَاِنْ نَكَثُوآ اَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فى دينِكُمْ
فَقاتِلُوآ اَئِمَّةَ الْكُفْرِ
واگر اين شرك گرايان پس از عهد و پيمانشان، سوگندهايشان را شكستند و شما را در
دين و آيين مورد طعن و عيبجويى قرار دادند، با سردمداران و پيشوايان اين تبهكاران
به پيكار برخيزيد.
قرآن بدان دليل دستور پيكار بر ضد رهبران آنان رامى دهد كه آنان، اين نگونساران
را با شگردها و فريب هاى خودگمراه ساخته و به تحقير و خشونت و ستم و جنايت وآمى
دارند.
«جبايى» مى گويد: منظور از پيشوايانِ كفر، همه كفر گرايانند؛ چرا كه هر كافرى در
كفر و بيداد پيشواى خويش است و در همان حال ديگران را نيز با وسوسه هايش گمراه مى
سازد و به سوى شرك و كفر مى كشاند.
پاره اى چون «ابن عباس» برآنند كه منظور آيه شريفه سران شرك همچون: ابوسفيان،
عكرمه، حارث و ديگر بزرگان قريش اند كه پيمان خود با پيامبر را شكستند.
و «حذيفه» كه يكى از ياران پيامبر است بر اين عقيده بود كه اين آيه شريفه در
مورد كسانى است كه پس از ما خواهند آمد.
به باور «مجاهد» منظور دو ابرقدرت روم و ايران است.
و امير مؤمنان اين آيه را در پيكار بصره خواند و فرمود:
أما واللّه لقد عهد الىّ رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم و قال لى: يا على
لتقاتلنّ الفئة الناكثة و الفئة الباغية والفئة المارقة.(157)
هان اى مردم! بهوش باشيد، به خداى سوگند كه پيامبر گرامى ضمن وصيت خويش به من
فرمود: هان اى على! تو باگروه پيمان شكن و گروه تجاوز كار و بيداد پيشه و گروه از
دين بيرون رفته و قانون ستيز پيكار خواهى كرد.
اِنَّهُمْ لآ اَيْمانَ لَهُمْ
واژه «ايمان» هم به فتح خوانده شده و هم به كسر؛ با اين بيان در صورت نخست معناى
آيه اين است كه: اين كفرگرايان و سردمداران كفر عهد و پيمانى ندارند و سوگند و
پيمانشان را احترام نمى كنند و وفادار نمى مانند. و در صورت دوّم منظور اين است كه
پس از پيمان شكنى آنان ديگر بدانها امان ندهيد.
به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر آنان به كسى امان دهند به امان خويش
احترام نمى گذارند و وفا نمى كنند؛ و به باور پاره اى ديگر ممكن است منظور اين باشد
كه اينان كفر ورزيده و دين و ايمان ندارند.
لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ.
آرى، با آنان كارزار نماييد تا شايد دست از كفر بشويند و از شرارت و زورمدارى و
زورگويى و پايمال ساختن حقوق و حرمت ديگران دست كشند؛ چرا كه آنان بدون پيكار دست
از كفر و بيداد خويش برنمى دارند.
به باور پاره اى منظور اين است كه هدف شما از پيكار با آنان بايد همين باشد كه
از شرك و ظلم دست كشند.
چگونه؟
در آغاز آيه شريفه، قرآن براى آنان عهد و پيمان را به رسميت مى شناسد و مى
فرمايد: و اگر سوگندهاى خود را پس از پيمانشان شكستند...، امّا در پايان آيه مى
فرمايد آنان عهد و پيمانى ندارند. با اين بيان آيا آغاز و انجام آيه باهم سازگار
است؟
پاسخ
در آغاز آيه سخن از پيمانى است كه آنان بستند، و در پايان آيه سخن از پيمان شكنى
و بى وفايى آنان است و هيچ گونه ناسازگارى در سراسر آيه به چشم نمى خورد.
پيكار با پيمان شكنان در اين آيه شريفه روى سخن با مردم با ايمان است و از آنان
مى پرسد كه:
اَلا تُقاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوآ اَيْمانَهُمْ وَهَمُّوا بِاِخْراجِ
الرَّسُولِ
آيه به صورت پرسشى آغاز مى گردد، امّا منظور بر انگيختن توحيد گرايان به جهاد و
دفاع است. با اين بيان منظور آيه اين است كه: چرا با گروهى كه سوگندهاى خود را
شكسته و آهنگ آن نمودند كه پيامبر را از سرزمين خويش بيرون كنند كارزار نمى كنيد؟
مگر نه اين كه اينان نيز بسان شرك گرايان «مكّه» بر آن شدند كه پيامبر را از مدينه
برانند؟!
در اين مورد كه اينان چه كسانى بودند ديدگاه ها متفاوت است:
1 - به باور برخى منظور يهوديان پيمان شكنى بودند كه در جنگ خندق به طرفدارى از
سپاه شرك به پيكار با مسلمانان برخاستند.
2 - امّا به باور برخى منظور همان شرك گرايان قريش و«مكّه» مى باشند.
وَهُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ
از ديدگاه «ابن اسحاق» و «جبايى» منظور اين است كه اينان بودند كه پيمان شكنى را
آغاز نمودند؛ امّا از ديدگاه «زجاج» منظور اين است كه اينان هستند كه باهم پيمانان
پيامبر كه قبيله «خزاعه» باشند كار زار را آغاز كردند.
و به باور برخى ديگر منظور اين است كه اينان هستند كه با جنگ «بدر» به پيكار با
شما دست يازيدند، و با اين كه كاروانشان به سلامت به «مكّه» رسيده بود و ديگر جايى
براى توقف و پيكار «بدر» نبود گفتند: ما از اينجا باز نمى گرديم تا محمدصلى الله
عليه وآله وسلم و يارانش را نابود سازيم.
اَتَخْشَوْنَهُمْ
آيا مى ترسيد كه به خاطر پيكار با آنان به رنج و گرفتارى ورويدادهاى ناگوار دچار
گرديد؟
اين فراز گرچه در قالب پرسش آغاز مى گردد، امّا هدف دميدن روح شهامت بر قلب ها
براى كارزار بود. دراين جمله نهايت زيبايى الفاظ و بلندى مفهوم يا فصاحت و بلاغت به
كار رفته است؛ چرا كه بايك جمله هم آنان را نكوهش نموده و هم نسيم جان بخش شهامت و
دليرى را بر روح و جان آنان دميده است.
فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ.
از آنان نترسيد و به خاطر حفظ مال و جان خويش از كارزار با اين تجاوزكاران دست
نكشيد؛ چرا كه اگر به راستى به پاداش و كيفر خدا ايمان داريد، خدا سزاوارتر است كه
از او به خاطر وانهادن فرمانى كه براى جهاد به شما داده است بترسيد.
به بيان ديگر اين كه اگر به راستى ايمان به خدا داريد بهتر است از او بترسيد و
نه از ديگران؛ چرا كه او داناتر و فرمانش والاتر است.
نويد يارى و سرفرازى در ادامه سخن ضمن تأكيد بر كارزار با شرك گرايان، به مردم
با ايمان نويد يارى و پيروزى داده و مى فرمايد:
قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِاَيْديكُمْ
با آنان پيكار نماييد كه خدا آنان را به دست شما به كيفر مى رساند.
وَيُخْزِهِمْ
و خوار و زبونشان مى سازد.
وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ
و شمار ا بر آنان پيروزى مى بخشد.
وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ
و دل ها و قلب هاى «بنى خزاعه» را - كه هم پيمان پيامبرند و «بنى بكر» بر آنان
شبيخون زده اند - شفا بخشيده و خُنك مى سازد.
در آيه بعد مى فرمايد:
وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ
و بدين وسيله خشم و اندوه دل هاى مردم با ايمان را - كه از فشار خشونت و شرارت و
آزار شرك گرايان آكنده از خشم است - فرو مى نشاند و بدانها آرامش مى بخشد.
وَيَتُوبِ اللَّهُ عَلى مَنْ يَشآءُ
و از روى مهر و بخشايش خود هر يك از آنان را كه به خود ستم روا داشته و گناه
كرده اند؛ اگر توبه نمايند، باهمه تجاوز كارى و شرارتشان مورد بخشايش قرار مى دهد و
مى آمرزد.
وَاللُّهُ عَليمٌ حَكيمٌ.
و خدا به توبه آنان - اگر توبه كنند و به سوى خدا باز گردند - داناست و به دستور
و فرمانى كه به شما داده و شما را به كارزار با آنان - پيش از توبه و بازگشت شان به
سوى حق - موظف ساخته است فرزانه و آگاه است؛ چراكه كارهاى خدا يكسره از روى حكمت و
درستى است.
گفتنى است كه اين آيه نشانگر راستى و درستى پيامبر و صداقت دعوت اوست؛ چرا كه
پيشگويى ها و خبرهايش همه درست از كار درآمد.
نظم و پيوند آيه شريفه
در نظم و پيوند اين آيه شريفه به آيات گذشته دو نظر است:
1 - اين آيه مژده ونويدى به مردم با ايمان است كه در ميان كفرگرايان نيز نور
ايمان و اسلام درخشيدن گرفته و افرادى از آنان به سوى حق روى آورده و از شرك و
بيداد به بارگاه خدا توبه خواهند نمود.
2 - ونيز منظور بيان اين واقعيت است كه با وجود دستور به كارزار با آنان، خدا از
مهر و بخشايش خود راه توبه را برروى آنان باز نهاده و پس از اين نيز مى توانند از
شرك و حق ستيزى توبه نموده و به سوى خدا بازگردند.
بهشت را به بها مى دهند و نه بهانه در اين آيه شريفه، قرآن ضمن تشويق مردم با
ايمان به جهاد و تلاش و ترسيم ره آورد شكوهبار آن مى فرمايد:
اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذينَ جاهَدُوا
مِنْكُمْ
آيا چنين پنداشته ايد كه شما مردم پس از اعلان ايمان و اسلام، بى آن كه موّظف به
جهاد خالصانه و كارزار عادلانه گرديد رها مى شويد؟! در حالى كه خدا هنوز آنچه را در
مورد شما مى داند و مى خواهد آشكار نساخته و جهاد گران شايسته كردار تان را مشخص
نكرده است.
در آيه شريفه منظور از نفى «علم» در حقيقت نفى معلوم است؛ چرا كه خدا به هر چيزى
داناست و از همه رويدادها پيش از رخ دادن آنها آگاه است و مى داند كه در صورت تحقق
چگونه خواهد بود. با اين بيان تقدير آيه اين گونه است: آيا گمان كرده ايد كه شما را
به حال خود رها مى كنند، و به جهاد در راه حق و عدالت موّظف نمى گرديد؟!
وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلا رَسُولِه وَلا الْمُؤْمِنينَ
وَليجَةً
در حالى كه هنوز آن كسانى از شما را كه جهاد نموده و جز خداى يكتا و پيامبر او و
مردم با ايمان را دوست و همرازى براى خود برنگزيده اند معلوم نداشته است.
به باور برخى از جمله «جبايى» منظور اين است كه هنوز با ايمان و نفاقگرا مشخص
نشده اند.
آيه شريفه نشانگر حرمت دوستى با كفرگرايان و سركشان و همراز گرفتن از آنان است.
وَاللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ.
آرى بايد آزمون گرديد و صف ها مشخصّ شود، و خدا به كارهاى شما و نيت هايتان
داناست و به آنچه انجام مى دهيد شمارا پاداش خواهد داد.
نظم و پيوند آيه شريفه
در آيه پيش آفريدگار هستى به مردم با ايمان فرمان كارزار داد، و اينك در اين آيه
شريفه شرط اساسى آن كه اخلاص دركارها و گسستن پيوند با كفرگرايان و ظالمان است بيان
مى گردد تا هم به پيروزى نايل آيند و هم به پاداش شكوهبار سراى آخرت.