تفسير الميزان جلد ۱۶

علامه طباطبايي رحمه الله عليه

- ۱ -


بسم الله الرحمن الرحيم
سوره قصص مكى است و هشتاد و هشت آيه دارد
سوره قصص آيات 14-1


بسم الله الرحمن الرحيم . طسم (1) تلك آيات الكتاب المبين (2) نتلوا عليك من نبا موسى و فرعون بالحق لقوم يؤ منون (3) ان فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفه منهم يذبح ابنائهم و يستحيى نسائهم انه كان من المفسدين (4) و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين (5) و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون (6) و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين (7) فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوا و حزنا ان فرعون و هامان و جنودهما كانوا خاطئين (8) و قالت امراة فرعون قرة عين لى و لك لا تقتلوه عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا و هم لا يشعرون (9) و اصبح فؤ اد ام موسى فرغا ان كادت لتبدى به لولا ان ربطنا على قلبها لتكون من المؤ منين (.1) و قالت لاخته قصيه فبصرت به عن جنب و هم لا يشعرون (11) و حرمنا عليه المراضع من قبل فقالت هل ادلكم على اهل بيت يكفلونه لكم و هم له ناصحون (12) فرددناه الى امه كى تقر عينها و لا تحزن و لتعلم ان وعد الله حق و لكن اكثرهم لا يعلمون (13) و لما بلغ اشده و استوى آتيناه حكما و علما و كذلك نجزى المحسنين (14)


.
ترجمه آيات
به نام خداوند بخشنده مهربان طسم (1).
اين قرآن آيات كتاب مبين است (2).
ما از داستان موسى و فرعون آنچه حق است بر تو براى مردمى كه ايمان مى آورند مى خوانيم (3).
به درستى كه فرعون در زمين بلند پروازى كرد و مردمش را گروه گروه ساخت ، طايفه اى از ايشان را بيچاره و ضعيف كرد، تا آنجا كه پسرانشان را مى كشت و زنانشان را زنده مى گذاشت ، راستى كه او از مفسدان بود (4).
ما در برابر او خواستيم بر آنان كه در زمين ضعيف شمرده شدند منت نهاده ايشان را پيشوايان خلق كنيم و وارث ديگران قرار دهيم (5).
و در زمين مكنتشان داده و از همين ضعفا به فرعون و هامان و لشكريان آن دو آن سرنوشتى را نشان دهيم كه از آن مى گريختند(6).
و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير بده ، همين كه بر جان او بيمناك شدى او را به دريا بينداز، و مترس و غمگين مباش كه ما وى را به تو برگردانيده و از پيامبرانش مى كنيم (7).
پس آل فرعون موسى را از دريا گرفتند تا دشمن و مايه اندوه شان شود آرى فرعون و هامان و لشكريانشان خطا كردند (و اگر از آينده اين كودك خبر مى داشتند هرگز او را از دريا نمى گرفتند) (8).
و همسر فرعون گفت اين كودك نور چشم من و تو است (و رو به جلادان كرد و گفت ) او را مكشيد، شايد ما را سود بخشد، و يا اصلا او را فرزند خود بگيريم . اين را مى گفتند، و نمى دانستند (كه چرا مى گويند و اين خداست كه اين پيشنهاد را به دلشان انداخته ) (9).
در نتيجه قلب مادر موسى مطمئن و فارغ از اندوه گشت كه اگر فارغ نمى شد نزديك بود موسى را لو دهد، اين ما بوديم كه قلبش را به جايى محكم بستيم تا از مؤ منين باشد (.1).
وى به خواهر موسى گفت : از دور دنبال موسى باش ، تا از او خبرى بيابى ، خواهر موسى او را از دور ديد اما به طورى كه درباريان ملتفت نشدند (11).
ما قبلا پستان همه زنان شيرده را بر او حرام كرده بوديم ، در نتيجه پستان احدى را نگرفت ، خواهرش گفت : آيا مى خواهيد شما را به خاندانى راهنمايى كنم كه براى شما سرپرستى اين كودك را به عهده بگيرند خانواده اى كه خيرخواه اين كودك باشند (12).
با اين نقشه او را به مادرش برگردانديم تا چشمش روشن شود و غصه نخورد و تا آنكه بداند وعده خدا حق است ، و ليكن بيشتر مردم نمى دانند (13).
و چون به حد رشدش رسيد و جوانى تمام عيار شد او را حكمت و علم داديم ، و اين چنين به نيكوكاران پاداش مى دهيم (14).
بيان آيات
غرض و مفاد سوره قصص : وعده جميل به مؤ منين با ذكر داستان موسى (عليه السلام )و فرعون
غرض اين سوره وعده جميل به مؤ منين است ، مؤ منينى كه در مكه قبل از هجرت به مدينه عده اندكى بودند كه مشركين و فراعنه قريش ايشان را ضعيف و ناچيز مى شمردند، و اقليتى كه در مكه در بين اين طاغيان در سخت ترين شرايط به سر مى بردند و فتنه ها و شدايد سختى را پشت سر مى گذاشتند، خداى تعالى در اين سوره به ايشان وعده مى دهد كه به زودى بر آنان منت نهاده و پيشوايان مردم قرارشان مى دهد، و آنان را وارث همين فراعنه مى كند، و در زمين مكنتشان مى دهد، و به طاغيان قومشان آنچه را كه از آن بيم داشتند نشان مى دهد.
به همين منظور براى اين مؤ منين اين قسمت از داستان موسى و فرعون را خاطرنشان مى سازد كه موسى را در شرايطى خلق كرد كه فرعون در اوج قدرت بود و بنى اسرائيل را خوار و زيردست كرده بود كه پسر بچه هايشان را مى كشت و زنانشان را زنده مى گذاشت ، آرى خداوند در چنين شرايطى موسى را آفريد و مهم تر آنكه او را در دامن دشمنش يعنى خود فرعون پرورش داد، تا وقتى كه به حد رشد رسيد، آنگاه او را از شر فرعون نجات داد و از بين فرعونيان به سوى مدين روانه اش نمود، و پس از مدتى به عنوان رسالت دوباره به سوى ايشان بر گردانيد، با معجزاتى آشكار تا آنكه فرعون و لشكريانش تا آخرين نفر را غرق كرده و بنى اسرائيل را وارث آنان نمود، و تورات را بر موسى نازل فرمود، تا هدايت و بصيرت براى مؤ منين باشد.
و عين همين سنت را در ميان مؤ منين به اسلام جارى خواهد كرد، و ايشان را به ملك و عزت و سلطنت خواهد رسانيد، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را دوباره به وطن باز خواهد گردانيد.
آنگاه از اين داستان منتقل مى شود به بيان اين كه در حكمت خدا لازم است كه از جانب خودش كتابى نازل كند، تا دعوت حق آن جناب نيز كتاب داشته باشد، سپس سخنان طعن آميز مشركين را كه درباره دعوت قرآن زده اند كه : چرا به وى آنچه به موسى داده شد ندادند؟ نقل فرموده و از آن پاسخ مى دهد، و نيز علت ايمان نياوردن آنان را نقل نموده به اين كه اگر به تو ايمان بياوريم و هدايت تو را پيروى كنيم قدرت ما از ما سلب مى شود، و از آن پاسخ مى دهد، و به اين منظور داستان قارون و فرو رفتنش در زمين را برايشان مجسم مى سازد.
و اين سوره به طورى كه سياق آياتش شهادت مى دهد مكى است ، و چهارده آيه اى كه ما از اول در اينجا آورديم يك فصل است ، كه داستان موسى را از روز ولادت تا روز بلوغ بيان مى كند.


طسم تلك آيات الكتاب المبين



تفسير و بحث اين آيه در آياتى نظير اين آيه گذشت .
از داستان موسى (ع ) و فرعون مؤ منين بايد درس بگيرند


نتلوا عليك من نباء موسى و فرعون بالحق لقوم يؤ منون



كلمه (من ) تبعيض را مى رساند، و كلمه (بالحق ) متعلق است به كلمه (نتلوا) و معنايش اين است كه : ما بعضى از اخبار موسى را برايت تلاوت مى كنيم تلاوتى كه متلبس به لباس حق باشد. پس هر چه تلاوت مى شود از ناحيه ما و به وحى ما است ، بدون اينكه شيطان در القاى آن ذره اى مداخله داشته باشد، ممكن هم هست كه متعلق به كلمه (نبا) باشد كه در اين صورت معنى چنين مى شود: ما پاره اى از اخبار موسى و فرعون را بر تو مى خوانيم ، در حالى كه آن اخبار متلبس به حق است و هيچ شكى در آن نيست .
حرف (لام ) در جمله (لقوم يؤ منون ) لام تعليل و متعلق است به جمله (نتلوا) و معنايش اين است كه : ما قسمتى از خبر موسى و فرعون را براى خاطر قومى كه به آيات ما ايمان مى آورند بر تو مى خوانيم تا در آن تدبر كنند.
و حاصل معناى آيه اين مى شود كه : ما بعضى از اخبار موسى و فرعون را بر تو مى خوانيم ، خواندنى به حق ، براى اينكه اين قوم كه به آيات ما ايمان آورده اند در آن تدبر كنند، قومى كه تو را پيروى كردند، و در دست فراعنه قريش گرفتار سختى و شكنجه گشته اند، تا برايشان محقق و مسلم شود كه : خدايى كه آنان به او و به فرستاده او ايمان آورده اند، و در راه او اين همه آزار و شكنجه از دشمنان تحمل كرده اند، همان خدايى است كه به منظور احياى حق ، و نجات بنى اسرائيل ، و عزت دادن به آنان بعد از ذلتشان ، موسى را آفريد، تا ايشان را از آن ذلت نجات دهد، چه ذلتى ؟ كه فرزندانشان را مى كشتند و زنانشان را باقى مى گذاشتند، و فرعون بر آنان بلند پروازى و قدرت نمايى كرده و چنگال قهر خود را در آنان فرو كرده ، و جور و ستمش را بر آنان احاطه داده بود.
خدا موسى را در چنين جوى تاريك خلق كرد، در محيطى كه احدى احتمال آن را نمى داد، سپس او را در دامن دشمنش پرورانيد. آنگاه از مصر بيرونش برد، و دوباره او را برگردانيد، در حالى كه داراى معجره و قدرت آشكار بود، و به وسيله او بنى اسرائيل را نجات داد و فرعون و لشكريانش را نابود كرد، و آنان را براى نسلهاى بعد، سرگذشت و داستانى قرار داد.
پس او خداى - جل شاءنه - است ، كه داستان ايشان را بر پيامبرش نقل مى كند، و با جمله (لقوم يؤ منون ) اشاره مى فرمايد: به اينكه به زودى همان رفتار را با دشمنان اينان عملى خواهد كرد، و بر اين مؤ منين مستضعف منت نهاده وارث دشمنانشان مى سازد، و دقيقا آنچه با بنى اسرائيل و دشمن ايشان كرد، با مؤ منين و دشمنانشان نيز همان را خواهد كرد.
وصف كارهاى فرعون و محيطى كه موسى (عليه السلام ) در آن زاده شد


ان فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفة منهم



(علو) در زمين كنايه از ستمگرى و بلند پروازى است . و كلمه (شيع ) جمع (شيعه ) و به معناى فرقه است ، در مجمع البيان گفته : (كلمه (شيع ) به معناى فرقه ها است ، و هر فرقه يك شيعه است ، و اگر شيعه ناميدند، بدين جهت است كه بعضى بعض ‍ ديگر را پيروى مى كنند)). و گويا مراد از اينكه فرمود: (فرعون اهل زمين را شيعه شيعه كرد)، اين باشد كه اهل زمين را- كه گويا منظور از آنان اهل مصر باشد، و الف و لام در (الارض ) براى عهد بوده باشد - از راه القاى اختلاف و تفرقه افكنى دسته دسته كرد، تا كلمه آنان متفق نشود، و يك دل و يك جهت نباشند، تا نتوانند بر او بشورند، و عليه او قيام نموده وامور را بر او دگرگون سازند، آن طور كه عادت همه ملوك است ، كه چون مى خواهند قدرت خود را گسترش داده و سلطنت خود را تقويت كنند، اين نقشه را به كار مى برند. و كلمه (يستحيى ) از (استحياء) است ، كه به معناى زنده نگاه داشتن است .
و حاصل معناى آيه اين است كه : فرعون در زمين علو كرد، و با گستردن دامنه سلطنت خود بر مردم ، و انفاذ قدرت خويش در آنان بر مردم تفوق جست ، و از راه تفرقه افكنى در ميان آنان ، مردم را دسته دسته كرد، تا يك دل و يك جهت نشوند، و نيروى دسته جمعى آنان ضعيف گشته ، نتوانند در مقابل قدرت او مقاومت كنند، و از نفوذ اراده او جلوگيرى نمايند.
و منظور از يك طايفه در جمله (يستضعف طائفة منهم ) بنى اسرائيل است ، و بنى اسرائيل فرزندان يعقوب (عليه السلام ) مى باشند كه از زمان يوسف (عليه السلام ) كه پدر و برادران خود را به مصر خواند، و در آنجا منزل داد، در مصر ماندند، و پس از سالها زاد و ولد عده شان به هزاران نفر رسيد.
و فرعون معاصر موسى (عليه السلام ) با بنى اسرائيل معامله بردگان را مى كرد، و در تضعيف آنان بسيار مى كوشيد، و اين كار را تا بدانجا ادامه داد كه دستور داد هر چه فرزند پسر براى اين دودمان به دنيا مى آيد سر ببرند، و دختران آنان را باقى بگذارند، كه معلوم است سرانجام اين نقشه شوم چه بود، او مى خواست به كلى مردان بنى اسرائيل را نابود كند، كه در نتيجه نسل آنان به كلى منقرض مى شد.
علت اينكه فرعون چنين نقشه اى را طرح كرد، اين بود كه وى جزو مفسدين در زمين بود، براى اينكه خلقت عمومى كه انسانها را ايجاد كرده بود و مى كند در ميان تيره اى با تيره اى ديگر در بسط وجود فرق نگذاشته ، و تمامى قبايل و دودمانها را به طور مساوى از هستى بهره داده ، آنگاه همه را به جهازى كه به سوى حيات اجتماعى با تمتع از امتعه حيات زمين ، هدايت كند، مجهز ساخته تا هر يك به قدر ارزش وجودى و وزن اجتماعى خود بهره مند شود.
اين همان اصلاحى است كه صنع ايجاد از آن خبر مى دهد، و تجاوز از اين سنت و آزاد ساختن قومى و برده كردن قومى ديگر، و بهره مندى قومى از چيزهايى كه استحقاق آن را ندارند، و محروم كردن قومى ديگر از آنچه استحقاق آن را دارند، افساد در زمين است ، كه انسانيت را به سوى هلاكت و نابودى مى كشاند.
و در اين آيه آن جو و محيطى كه موسى (عليه السلام ) در آن متولد شد، تصوير شده ، كه تمامى آن اسباب و شرايطى كه بنى اسرائيل را محكوم به فنا مى كرد بر او نيز احاطه داشت ، و خدا او را از ميان همه آن اسباب سالم بيرون آورد.
معناى آيه : (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ...)


و نريد ان نمن على الدين استضعفوا فى الارض ... ما كانوا يحذرون



كلمه (من ) - به طورى كه از كلام راغب استفاده مى شود - در اصل به معناى ثقل و سنگينى بوده ، و از همين جهت واحد وزن را هم در سابق (من ) مى گفتند، و منت به معناى نعمت سنگين است ، و فلانى بر فلانى منت نهاد معنايش اين است كه : او را از نعمت ، گرانبار كرد، و نيز همو گفته : و اين كلمه به دو نحو استعمال مى شود، يكى منت عملى مانند آيه (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا) يعنى مى خواهيم به آنان كه در زندگى ضعيف شمرده شدند نعمتى بدهيم كه از سنگينى آن گرانبار شوند، و دوم منت زبانى ، مانند آيه (يمنون عليك ان اسلموا بر تو منت مى نهند كه مسلمان شده اند) و اين از جمله كارهاى زشت است ، مگر در صورت كفران نعمت ، اين بود خلاصه كلام راغب .
و تمكين ضعفا در زمين به اين است كه مكانى و جايى به ايشان دهد كه مالك آنجا شوند، و در آن استقرار يابند، و از خليل نقل شده كه گفته : كلمه (مكان ) صيغه مفعل از ماده (كون ) است ، كه به خاطر اينكه بسيار در زبانها جارى مى شود، آن را مصدرى بر وزن (فعال ) گرفته ، و فعل (تمكن و تمسكن ) را از آن مشتق نموده اند، همچنان كه از كلمه (منزل ) با اينكه مصدر نيست ، فعل (تمنزل ) را مشتق نموده اند.
مناسب تر آن است كه : جمله (و نريد ان نمن ...) را حال از كلمه (طائفة ) گرفته و تقدير كلام را (يستضعف طائفة منهم و نحن نريد ان نمن فرعون طايفه اى از اهل زمين را ضعيف شمرد در حالى كه ما بر همانها كه ضعيف شمرده شدند منت مى نهيم ...) بدانيم بعضى ديگراز مفسرين گفته اند: جمله مورد بحث عطف است بر جمله (ان فرعون علا فى الارض ). و ليكن قول اول ظاهرتر از آيه است . و كلمه (نريد) چه به احتمال اول و چه دوم حكايت حال گذشته است ، يعنى با اينكه مضارع است و معناى (مى خواهيم ) را مى دهد، و ليكن چون در حكايت حال گذشته استعمال شده معناى (خواستيم ) را افاده مى كند.
و جمله (و نجعلهم ائمة ) عطف تفسير است براى (نمن ) و همچنين جملات ديگرى كه بعد از آن پى درپى آمده ، همه منت مذكور را تفسير مى كنند.
و معنايش اين است كه : جوى كه ما موسى (عليه السلام ) را در آن پروريديم جو علو فرعون در زمين و تفرقه افكنى وى در ميان مردم و استضعاف بنى اسرائيل بود، استضعافى كه به كلى نابودشان مى كرد، در حالى كه ما خواستيم بر همان ضعيف شدگان از هر جهت ، نعمتى ارزانى بداريم كه از سنگينى آن گرانبار شوند، به اين كه خواستيم آنان را پيشوا كنيم ، تا ديگران به ايشان اقتدا كنند و در نتيجه پيشرو ديگران باشند، در حالى كه سالها تابع ديگران بودند، و نيز خواستيم آنان را وارث ديگران در زمين كنيم ، بعد از آنكه زمين در دست ديگران بود، و خواستيم تا در زمين مكنتشان دهيم ، به اينكه قسمتى از زمين را ملك آنان كنيم ، تا در آن استقرار يابند، و مالك آن باشند، بعد از آنكه در زمين هيچ جايى نداشتند، جز همان جايى كه فرعون مى خواست آنان را در آنجا مستقر كند و خواستيم تا به فرعون پادشاه مصر و هامان وزيرش و لشكريان آن دو از همين مستضعفين ، آن سرنوشت را نشان دهيم كه از آن بيمناك بودند، و آن اين بود كه روزى بنى اسرائيل بر ايشان چيره شوند، و ملك و سلطنت و مال و ثروت و رسم و سنت آنان را از دستشان بگيرند، همچنانكه خودشان درباره موسى و برادرش (عليه السلام ) روزى كه به سوى ايشان گسيل شدند، گفتند كه : (يريدان ان يخرجاكم من ارضكم بسحرهما و يذهبا بطريقتكم المثلى ).
اين آيه شريفه نقشه اى را كه فرعون براى بنى اسرائيل در سر مى پروراند تصوير نموده است ، و آن نقشه اين بود كه از بنى اسرائيل حتى يك نفر نفس كش در روى زمين باقى نگذارد، و اين نقشه را تا آنجا به كار برده بود كه قدرتش به تمامى شؤ ون هستى آنان احاطه يافته و ترسش همه جوانب وجود آنان را پر كرده بود و آن قدر آن بيچارگان را خوار ساخته بود كه حكم نابودى آنان را مى داد، البته اين ظاهر امر بود، و اما در باطن امر اراده الهى به اين تعلق گرفته بود كه آنان را از زير يوغ وى نجات دهد، و ثقل نعمتى را كه آل فرعون و آن ياغيان گردن كش را گمراه ساخته بود، از آنان گرفته و به بنى اسرائيل منتقل كند، آرى اراده الهى چنين بود كه تمامى آن اسباب و نقشه هايى را كه عليه بنى اسرائيل جريان مى يافت ، همه را به نفع آنان گرداند و آنچه به نفع آل فرعون جريان مى يافت به ضرر آنان تمامش كند، آرى خدا حكم مى كند و كسى هم نيست كه حكمش را به تاءخير اندازد.
الهام به مادر موسى (عليه السلام ): موسى را شير بده و چون بر او ترسيدى ودريايش بيانداز


و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم ...



كلمه (اوحينا) صيغه متكلم مع الغير از فعل ماضى باب (ايحاء) است كه به معناى گفتگوى پنهانى است ، و در قرآن كريم در سخن گفتن خداى تعالى با بعضى از مخلوقاتش استعمال مى شود كه : يا به طور الهام و افكندن مطلبى به دل كسى صورت مى گيرد، همچنان كه در آيه : (بان ربك اوحى لها) و آيه (و اوحى ربك الى النحل )، و آيه (و اوحينا الى ام موسى ) به اين معنا آمده ، و يا به طور ديگر، نظير وحى به انبياء و فرستادگان خدا و وحى در غير خداى تعالى از قبيل شيطان نيز استعمال مى شود، كه به دوستان خود وحى مى كند و قرآن در آن باره مى فرمايد: (ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ).
كلمه (القاء) به معناى طرح و افكندن است ، كلمه (يم ) به معناى دريا و نهر بزرگ است .
و در اين جمله كه فرمود: (و اوحينا الى ام موسى ) با حذف قسمتى از كلمات ، ايجاز (و مختصر گويى ) به كار رفته ، و تقدير كلام چنين است : (حبلت ام موسى به و وضعته و اوحينا اليها...) يعنى در حالى كه شدت و بيچارگى بنى اسرائيل به اين حد رسيده بود، مادر موسى به وى حامله شد، (و كسى نفهميد)، و او را زاييد (باز كسى نفهميد) و ما به مادر او وحى كرديم كه ...
و معناى آيه چنين است كه : ما با نوعى الهام به مادر موسى بعد از آنكه او را زاييد گفتيم : به موسى شير بده ، و مادامى كه از جانب فرعون احتمال خطرى نمى دهى به شير دادن ادامه بده ، و چون ترسيدى بر او - كه لشكريان فرعون خبردار شوند، و او را گرفته مانند هزاران كودك كه همه را كشتند به قتل برسانند - او را به دريا بينداز - كه به طورى كه از روايات بر مى آيد درياى مذكور همان نيل بوده - و ديگر از كشته شدن او مترس ، و از جدايى او غمگين مشو، كه ما دوباره او را به تو بر مى گردانيم و او را از پيامبران قرار مى دهيم ، تا رسولى به سوى آل فرعون و بنى اسرائيل بوده باشد.
پس جمله (انا رادوه اليك ) تعليل نهى در (لا تحزنى ) است ، همچنان كه جمله (فرددناه الى امه كى تقر عينها و لا تحزن ) نيز شاهد بر اين تعليل است . و فرق بين (خوف ) و (حزن ) از نظر مورد اين است كه : خوف در جايى است كه احتمال وقوع مكروهى در بين باشد، ولى حزن در جايى است كه وقوع آن قطعى باشد، نه احتمالى .


فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوا و حزنا ان فرعون و هامان و جنودهما كانوا خاطئين



كلمه (التقاط) به معناى برخوردن به چيزى و برداشتن آن است ، بدون اينكه انسان در جستجوى آن باشد، و از همين باب است كه به چيزى كه كسى پيدا مى كند (لقطه ) مى گويند. و حرف (لام ) در جمله (ليكون لهم عدوا و حزنا) - به طورى كه گفته اند - لام عاقبت است . و كلمه (حزن ) - با دو فتحه و (حزن ) - با ضمه و سكون - به يك معنا است ، مانند (سقم ) و (سقم ) و مراد از حزن علت حزن است ، پس اگر اطلاق حزن بر موسى كرده به خاطر مبالغه در سببيت وى براى اندوه ايشان است .
معناى (خاطى ء) و (مخطى ) و مقصود از اينكه فرعون و فرعونيان را در گرفتناز نيل (خاطئين ) لقب داد
و كلمه (خاطئين ) جمع و اسم فاعل از خطى يخطا خطا (بر وزن علم يعلم علما) است ، همچنان كه مخطى ء اسم فاعل از باب اف عال ، از اخطا يخطى ء اخطاء مى باشد. و فرق بين (خاطى ء) و (مخطى ء) - به طورى كه راغب گفته - اين است كه : خاطى ء به كسى اطلاق مى شود كه بخواهد كارى را بكند كه آن را كار خوبى نمى داند همچنان كه در قرآن فرموده : (ان قتلهم كان خطا كبيرا) و فرموده : (و ان كنا لخاطئين ) به خلاف مخطى ء، كه در مورد كسى استعمال مى شود كه بخواهد كارى را انجام دهد كه آن را كار خوبى مى داند، ولى صحيح از آب در نمى آيد، و اسم مصدر آن خطا - به دو فتحه - است ، و در قرآن آمده : (و من قتل مؤ منا خطا) و معناى جامع بين اين دو لفظ عدول از جهت است . اين بود خلاصه گفتار راغب .
پس اينكه فرمود: (ان فرعون و هامان و جنودهما كانوا خاطئين ) معنايش اين است كه : فرعون و هامان در آن رفتارى كه با بنى اسرائيل و موسى كردند از ترس سرنگونى ملك و از بين رفتن سلطنتشان به دست ايشان تا به خيال خود مقدرات الهى را تغيير دهند، راه خطا پيمودند، براى اينكه جمع بسيارى از كودكان را كه هيچ اثرى در انهدام سلطنت نداشتند، كشتند، و آن كودكى كه نابودى سلطنت فرعونيان به دست او بود او را از بين همه اطفال استثناء كرده ، و از دريا گرفتند، و در دامن خود تربيت كردند.
و معناى آيه اين است كه : آل فرعون موسى را در دريا يافتند، و از آب گرفتند، و نتيجه اين كار آن شد كه همين موسى دشمن و وسيله اندوه آنان شد، آرى فرعون و هامان و لشكريانشان در كشتن فرزندان مردم و زنده نگهداشتن موسى خطا كار بودند، آنان خواستند كسى را كه به زودى آنان را نابود مى كند، نابود كنند، ولى بازگشتند و او را با كمال جد و جهد حفظ نموده و در تربيتش مجدانه كوشيدند.
با اين بيان روشن مى شود اينكه : بعضى خاطى بودن فرعونيان را تفسير كرده اند به اينكه فرعونيان گنه كار بودند، پس خداى تعالى عقابشان كرد به اين كه دشمن ايشان را در دامن خود ايشان پرورانيد، ضعيف است .


و قالت امراة فرعون قره عين لى و لك لا تقتلوه عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا و هم لا يشعرون


.
اين آيه شريفه شفاعت و ميانجيگرى همسر فرعون را حكايت مى كند كه - در هنگام گرفتن موسى از آب و آوردنش نزد فرعون آنجا بوده - خطاب به فرعون مى كند و مى گويد: (قرة عين لى و لك ) يعنى اين كودك نور چشم من و تو است . (لا تقتلوه - او را نكشيد) در اين جمله خطاب به عموم مى كند، چون افرادى كه در كشتن اطفال به عنوان سبب ، مباشر، آمر و ماءمور شركت داشته اند، بسيار بوده اند.
و همانا همسر فرعون كلام مزبور را، به خاطر اين كه خداوند محبت موسى را در قلب وى افكنده بود، گفت . و لذا ديگر اختيارى در كف او نماند، و چاره اى نيافت جز اينكه نخست بلا و كشتن را از او بگرداند، و سپس پيشنهاد فرزندى او را بكند، كه خداى تعالى در جاى ديگر اين جريان را يكى از منت هايى دانسته كه به موسى كرده است ، فرموده : (و القيت عليك محبه منى و لتصنع على عينى ).
(عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا) - اين جمله را وقتى گفت كه آثار جلالت و سيماى جذبه الهى را در او بديد، و از اين جمله كه گفت : (او نتخذه ولدا) معلوم مى شود فرعون و همسرش پسرى نداشتند.
(و هم لا يشعرون ) - اين جمله حاليه است ، و معنايش اين است كه : همسر فرعون اين سخن را گفت ، و اين ميانجيگرى را كرد، و بلاى كشتن را از موسى (عليه السلام ) برگردانيد، در حالى كه او و مخاطبينش نمى دانستند چه مى كنند و حقيقت حال و سرانجام كار چه مى شود.


و اصبح فؤ اد ام موسى فارغا ان كادت لتبدى به لولا ان ربطنا على قلبها لتكون من المؤ منين



معناى اينكه فرمود: (واصبح فؤ اد موسى فادغا...)
كلمه (تبدى ) از مصدر (ابداء) به معناى اظهار است . و كلمه (ربطنا) از ماده (ربط) است ، و ربط بر هر چيز، بستن آن است ، و در آيه شريفه كنايه از اطمينان دادن به قلب مادر موسى (عليه السلام ) است . و مراد از فراغت قلب مادر موسى اين است كه : دلش از ترس و اندوه خالى شد، و لازمه اين فراغت قلب اين است كه ديگر خيالهاى پريشان و خاطرات وحشت زا در دلش خطور نكند، و دلش را مضطرب نكند و دچار جزع نگردد، و در نتيجه اسرار فرزندش موسى را كه مى بايست مخفى كند، اظهار نكند و دشمنان پى به راز وى نبرند.
ما اين معنا را از اين راه استفاده كرده ايم كه : از ظاهر سياق برمى آيد كه سبب اظهار نكردن مادر موسى همانا فراغت خاطر او بوده ، و علت فراغت خاطرش ربط بر قلبش بوده كه خدا سبب آن شده است ؛ چون به او وحى فرستاد كه : (لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك مترس و غم مخور كه ما او را به تو برمى گردانيم ...).
در جمله (ان كادت لتبدى به لو لا...) كلمه (ان ) مخففه از مثقله است ، يعنى همانا نزديك بود كه وى پرده از راز برداشته و سر موسى را فاش سازد. و معناى اينكه فرمود: (لتكون من المؤ منين ) اين است كه : ما قلب او را تقويت كرديم تا از كسانى باشد كه وثوق و اطمينان به خداى تعالى دارند، وثوق به اينكه خدا فرزندش را حفظ مى كند، و در نتيجه صبر كند و براى او جزع نكند و در نتيجه سر او فاش نگردد.
و مجموع اين جملات يعنى (ان كادت لتبدى به ) تا آخر آيه ، در مقام بيان جمله (و اصبح فؤ اد ام موسى فارغا) مى باشد، و حاصل معناى آيه چنين است كه : قلب مادر موسى به سبب وحى ، از ترس و اندوهى كه باعث مى شد سر فرزندش فاش گردد خالى شد، آرى ، اگر ما قلب او را به وسيله وحى تثبيت نمى كرديم و وثوق به محافظت خداوند از موسى پيدا نمى كرد، نزديك بود كه سرگذشت فرزندش را با جزع و فزع اظهار نمايد.
و از آنچه گذشت روشن مى گردد اينكه : بعضى از مفسرين در تفسير جمله هاى آيه مطالبى غير اين را آورده اند، همه ضعيف است ، مثل آن مفسرى كه در جمله : (و اصبح فؤ اد ام موسى فارغ ) گفته : (يعنى قلب مادر موسى وقتى كه شنيد پسرش به دام فرعون افتاده ، از شدت ترس و حيرت ، خالى از عقل شد). يا آن مفسر ديگر كه گفته : (قلب مادر موسى از آن وحيى كه بدو شد فارغ گشت و از ياد آن خالى شد و آن را فراموش كرد). و يا آن مفسر ديگر كه گفته : (يعنى قلب مادر موسى از هر چيزى غير از ياد موسى خالى گشت ، و خلاصه دلش براى موسى فارغ شد)، زيرا هيچ يك از اين نظرات از سياق آيه استفاده نمى شود.
نظير اين اقوال در ضعف ، قول ديگر آنان است كه گفته اند: جواب كلمه (لولا) حذف شده ، و تقدير كلام اين است كه : (لولا ان ربطنا على قلبها لابدته و اظهرته )، و وجه اين تقدير - آن طور كه گفته شده - اين است كه : كلمه (لولا) شبيه به ادوات شرط است كه به همين جهت بايد صدر جمله قرار گيرد، يعنى جوابش از خودش جلوتر نيفتد، اين نكته ، مفسرين نامبرده را وادار كرده كه جواب اين كلمه را در تقدير بگيرند، تا جلوتر از آن نباشد. و ما در اين مطلب در ذيل آيه (و لقد همت به وهم بها لولا ان را برهان ربه ) مناقشه كرديم - به آنجا مراجعه كنيد.
تعقيب و مراقبت خواهر موسى (ع ) او را بدرخواست مادرش


و قالت لاخته قصيه ، فبصرت به عن جنب و هم لا يشعرون



در مجمع البيان گفته : (كلمه (قص ) به معناى دنباله جاى پا و اثر كسى را گرفتن و رفتن است ، و قصه را هم كه به معناى داستانهاى گذشته است ، به همين جهت قصه مى گويند، كه دومى در نقل آن از اولى پيروى مى كند. و نيز در معناى جمله (فبصرت به عن جنب ) گفته : يعنى وى او را از دور بديد).
و معناى آيه اين است كه : مادر موسى به خواهر موسى - كه دخترش باشد - گفت : دنبال موسى را بگير، ببين چه بر سرش آمد، و آب ، صندوق او را به كجا برد؟، خواهر موسى همچنان دنبال او را گرفت ، تا آنكه موسى را از دور ديد كه خدام فرعون او را گرفته اند، در حالى كه فرعونيان متوجه مراقبتش نشدند.


و حرمنا عليه المراضع من قبل ، فقالت هل ادلكم على اهل بيت يكفلونه لكم و هم له ناصحون



كلمه (حرمنا) از تحريم است ، كه در اين آيه به معناى حرام شرعى نيست ، بلكه به معناى تحريم تكوينى است ، و معنايش اين است كه : ما او را طورى كرديم كه از احدى پستان قبول نكرد، و از مكيدن پستان زنان امتناع ورزيد.
و اينكه فرمود: (من قبل ) معنايش اين است كه موسى قبل از آنكه خواهرش نزديك شود از مكيدن پستان زنان امتناع ورزيده بود، و كلمه (مراضع ) - به طورى كه گفته اند - جمع (مرضعه است ) يعنى زن شيرده .
(فقالت هل ادلكم على اهل بيت يكفلونه لكم و هم له ناصحون ) - اين جمله تفريع بر مطالب قبل است ، چيزى كه هست از سياق برمى آيد كه در اينجا چيزى حذف شده ، گويا فرموده : (و حرمنا عليه المراضع غير امه من قبل ان تجى ء اخته فكلّما اتواله بمرضع لترضعه لم يقبل ثديها فلما جاءت اخته وراءت الحال قالت عند ذلك لال فرعون هل ادلكم على اهل بيت يكفلونه لنفعكم و هم له ناصحون يعنى ما قبل از آنكه خواهر موسى برسد زنان شيرده را بر او حرام كرديم ، و طورى كرديم كه پستان غير مادرش را نگيرد، در نتيجه هر چه زن شيرده آوردند پستانش راقبول نكرد، همين كه خواهرش آمد، و وضع را بديد، به آل فرعون گفت : آيا مى خواهيد شما را به خاندانى راهنمايى كنم كه آنان تكفل و سرپرستى اين كودك را به نفع شما به عهده بگيرند؟ خاندانى كه خيرخواه وى باشند.)
بازگردانيده شدن موسى (ع ) به دامان مادر به لطف الهى


فرددناه الى امّه كى تقرّ عينها و لا تحزن و لتعلم انّ وعد اللّه حقّ و لكنّ اكثرهم لا يعلمون



اين آيه با حرف فايى كه بر سرش آمده تفريع بر مطالب قبل شده ، البته با مطالبى كه در آيه نيامده ، ولى سياق بر آن دلالت دارد، و حاصل معنايش اين است كه : خواهر موسى گفت : آيا شما را راهنمايى كنم بر اهل بيتى چنين و چنان ؟ پس فرعونيان پيشنهادش را پذيرفتند، و او ايشان را راهنمايى به مادر موسى كرد، پس موسى را تسليم مادرش كردند، در نتيجه او را با اين نقشه ها به مادرش ‍ برگردانيديم .
(كى تقر عينها و لا تحزن و لتعلم ...) - اين جمله تعليل و بيان علت اين است كه چرا او را به مادرش برگردانديم . و مراد از كلمه (لتعلم تا بداند) اين است كه با مشاهده فرزندش يقين پيدا كند، و تحقق وعده خدا را به چشم ببيند، چون مادر موسى قبل از اين جريان وعده خدا را شنيده بود، و مى دانست كه وعده او حق است ، و ايمان به آن نيز داشت ، ولى ما موسى را به او برگردانديم تا با ديدن او يقين به حقانيت وعده خدا كند.
و مراد از (وعده خدا) تنها وعده برگرداندن موسى نيست ، بلكه مطلق وعده الهى است ، به دليل اينكه فرموده (و لكن اكثر الناس ‍ لا يعلمون ولى بيشتر مردم نمى دانند) يعنى يقين پيدا نمى كنند، و غالبا در وعده هاى خدا گرفتار شك و ريبند، و دلهايشان مطمئن به آن نيست و حاصل معناى آيه اين است كه : مادر موسى با مشاهده حقانيت اين وعده اى كه خدا به او داد، يقين پيدا كرد، به اينكه مطلق وعده هاى خدا حق است .
و چه بسا بعضى از مفسرين گفته اند كه : مراد از وعده خدا، مطلق وعده هاى او نيست ، بلكه همان وعده برگرداندن موسى است به مادرش ، كه در آيه قبلى آمده بود. ولى اين تفسير با جمله (ولكن ...)، به بيانى كه گذشت نمى سازد.


و لما بلغ اشده و استوى اتيناه حكما و علما و كذلك نجزى المحسنين



(بلوغ اشد) به معناى اين است كه : انسان آن قدر زنده بماند و عمر كند تا نيروهاى بدنش به حد قوت و شدت برسد، و اين غالبا در سن هجده سالگى صورت مى گيرد. و كلمه (استوى ) از (استواء) است ، كه به معناى اعتدال و استقرار مى باشد، پس استواء در حيات ، به معناى اين است كه : آدمى در كار زندگى اش استقرار يابد و اين در افراد، مختلف است ، بيشتر بعد از بلوغ اشد يعنى بعد از هجده سالگى حاصل مى شود.
و ما در سابق درباره بقيه الفاظ آيه يعنى داده شدن حكم و علم و نيز درباره احسان در چند جا از اين كتاب بحث كرديم .
بحث روايتى
بحث روايتى
چند روايت در ذيل آيه : (و نريد ان نمن على الذين الستضعفوا...) و جرى تطبيق آنبر ائمه اهل بيت (عليهم السلام )
در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه ، ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، از على بن ابى طالب (عليه السلام )، روايت كرده اند كه در ذيل آيه (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض )، فرموده : (مستضعفين فى الارض ) عبارتند از: يوسف و فرزندانش .
مؤ لف : شايد مراد همان بنى اسرائيل باشند وگرنه ظهور آيه در خلاف معناى مزبور روشن است .
و در معانى الاخبار به سند خود از محمد بن سنان ، از مفضل بن عمر، روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم ، مى فرمود: رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) نگاهى به على و حسن و حسين (عليهماالسلام ) كرد و گريست و فرمود: شما بعد از من مستضعف خواهيد شد، مفضل مى گويد عرضه داشتم معناى اين كلام رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) چيست ؟ فرمود: معنايش اين است كه : بعد از من شما اماميد، چون خداوند عزوجل مى فرمايد: (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين ). پس اين آيه تا روز قيامت درباره ما جريان دارد و اين پيشوايى تا روز قيامت در ما جارى است .
مؤ لف : در اين كه آيه مذكور درباره ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) است ، روايات بسيارى از طريق شيعه رسيده است ، و از اين روايت بر مى آيد كه همه روايات اين باب از قبيل جرى و تطبيق مصداق بر كلى است .
و در نهج البلاغه فرموده : دنيا بعد از همه سركشى هايش سرانجام زير بار ما خواهد رفت و رو به ما خواهد نمود همانند شترى كه در آغاز بچه خود را شير نمى دهد و لگدپرانى مى كند و سرانجام به وى ميل و عطوفت مى كند آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين ).
روايتى متضمن داستان توليد موسى (عليه السلام ) و به رود انداخته شدن او و...
و در تفسير قمى در ذيل آيه (و اوحينا الى ام موسى ...) گفته ، پدرم ازحسن بن محبوب ، از علاء بن رزين ، از محمد بن مسلم ، از ابى جعفر امام باقر (عليه السلام )، برايم حديث كرد كه فرمود: وقتى مادرش به او حامله شد، اثر حملش ظاهر نگشت تا هنگام زاييدنش ، و فرعون زنانى از قبط را ماءمور كرده بود بر زنان بنى اسرائيل ، تا آنان را زير نظر بگيرند كه كداميك حامله است تا گزارش ‍ دهند، و اين بدان جهت بود كه به او خبر رسيد كه بنى اسرائيل گفته اند: فرزندى در ميان ما به وجود مى آيد به نام موسى بن عمران ، كه طومار زندگى و حكومت فرعون و يارانش به دست او درهم مى پيچد در آن هنگام فرعون سوگند خورد كه از اين به بعد هر فرزند پسر كه براى آنان به دنيا آيد او را مى كشم ، تاآنچه آنان مى خواهند نشود، و به همين منظور در ميان مردان و زنان ايشان جدايى انداخت و مردان را زندانى كرد.
و بعد از آنكه مادر موسى او را زاييد، نگاهى پر از غم و اندوه به وى كرد و گريست و گفت : حيف از اين پسر كه هم اكنون كشته مى شود، و او را ذبح مى كنند، ولى خداى تعالى دل آن زن را كه موكل بر او بود به سوى موسى معطوف ساخت و او را نسبت به او عطوف و مهربان كرد. پس به مادر موسى گفت : چرا رنگت زرد شد؟ گفت : براى اينكه مى ترسم بچه ام را ذبح كنند، آن زن گفت مترس ، از سوى ديگر موسى به حكم خداى تعالى چنان بود كه احدى او را نمى ديد مگر آنكه علاقمند و دوستدارش مى شد همچنان كه خداى تعالى فرموده : (و القيت عليك محبة منى محبتى از خودم بر تو افكندم ).
به همين سبب زن قبطى كه موكل بر مادر موسى بود دوستدار و علاقه مند به وى شد، و خداوند تابوت را بر مادر موسى نازل كرده ، ندايش داد كه كودك را در آن تابوت (صندوق ) بگذار، و به دريا بيفكن ، (و لا تخافى و لا تحزنى ) مترس و غمناك مباش كه ما او را به تو باز مى گردانيم و از مرسلين قرارش خواهيم داد، پس مادر موسى او را در تابوت نهاده و درب آن را محكم بست ، و به رود نيل افكند.
از سوى ديگر فرعون در ساحل رود نيل قصرى داشت ، كه براى تفريح بدانجا مى رفت و آن روز در آن قصر بود، و همسرش آسيه نيز با او بود، كه در ضمن تماشا ناگهان چشمش به يك سياهى افتاد كه بر روى آب بود و امواج دريا و باد با آن بازى مى كرد، و پايين و بالايش مى برد، سياهى همچنان نزديك شد، تا به درب قصر رسيد. فرعون دستور داد آن صندوق را از آب گرفته و نزدش بردند، همين كه درب آن را باز كرد ديد كه كودكى در ميان آن است بى درنگ گفت : اين يكى از كودكان اسرائيلى است ، ولى تا خواست اقدام به قتل او بكند خداى تعالى محبت او را در دلش افكند، محبتى بسيار شديد، و همچنين قلب آسيه را نيز مجذوب او ساخت .
فرعون خواست او را به قتل برساند، آسيه گفت : او را نكشيد شايد ما را سود ببخشد، و يا اصلا او را پسر خود بگيريم ، و هيچ خبر نداشتند كه اين كودك موسى است .
در مجمع البيان در ذيل جمله : (قرة عين لى و لك لا تقتلوه ) از رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: به آن كس كه به حرمتش سوگند مى خورند سوگند، اگر آن طور كه آسيه موسى را قرة العين خود دانست فرعون نيز مى دانست خدا او را هم مانند همسرش هدايت مى كرد، و ليكن او به خاطر آن شقاوتى كه خدا برايش نوشته بود امتناع ورزيد.
و در معانى به سند خود از محمد بن نعمان احول ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل جمله (فلما بلغ اشده و استوى ) فرمود: بلوغ اشدش هجده سالگى بود، و استوايش روييدن محاسنش .
سوره قصص ، آيات 15 - 21


و دخل المدينه على حين غفلة من اهلها فوجد فيها رجلين يقتتلان هذا من شيعته و هذا من عدوه فاستغاثه الذى من شيعته على الذى من عدوه فوكزه موسى فقضى عليه قال هذا من عمل الشيطان انه عدو مضل مبين (15) قال رب انى ظلمت نفسى فاغفرلى فغفرله انه هو الغفور الرحيم (16) قال رب بما انعمت على فلن آكون ظهيرا للمجرمين (17) فاصبح فى المدينة خائفا يترقب فاذا الذى استنصره بالامس يستصرخه قال له موسى انك لغوى مبين (18) فلما ان اءراد ان يبطش بالذى هو عدو لهما قال يا موسى اتريد ان تقتلنى كما قتلت نفسا بالامس ان تريد الا ان تكون جبارا فى الارض و ما تريد ان تكون من المصلحين (19) و جاء رجل من اقصى المدينه يسعى قال يا موسى ان الملاء ياءتمرون بك ليقتلوك فاخرج انى لك من الناصحين (20) فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين


(21)
ترجمه آيات
روزى در هنگامى كه مردم سرگرم بودند از كاخ فرعون كه دور از شهر بود بيرون آمده داخل شهر شد، در شهر به دو نفر برخورد كرد كه يكديگر را كتك كارى مى كردند يكى از بنى اسرائيل بود و يكى ديگر از قبطيان ، آنكه از پيروان موسى بود موسى را به كمك طلبيد تا شر قبطى را از او بگرداند، موسى مرد قبطى را بزد اما زدن همان و افتادن و مردن قبطى همان . موسى با خود گفت : اين از عمل شيطان بود كه او دشمنى است گمراه كننده و آشكار (15).
گفت پروردگارا من به خود ستم كردم اثر اين جرم را محو كن و خدا هم اثر آن را محو كرد آرى خدا آمرزنده مهربان است (16).
موسى گفت پروردگارا به خاطر اين نعمت كه به من ارزانى داشتى تا آخر عمرم هرگز پشتيبان مجرمين نمى شوم (17).
فرداى آن روز در شهر نگران مى گشت كه ناگهان همان شخص ديروزى را ديد كه داشت او را به يارى مى طلبيد و از دور صدايش ‍ مى زد موسى به او گفت : تو گمراهى آشكارى (18).
همين كه خواست دست به دشمن او و دشمن خودش بيازد مرد گفت : اى موسى مى خواهى مرا هم بكشى آن چنان كه ديروز كسى را كشتى ، معلوم مى شود تو جز اين بنايى ندارى كه در زمين جبارى كنى و نمى خواهى از صلح جويان باشى (19).
و از آخر شهر (كه قصر فرعون در آنجا بود) مردى دوان دوان بيامد و گفت : اى موسى درباريان مشورت مى كردند كه تو را بكشند بيرون شو كه من از خيرخواهان توام (20).
موسى نگران از شهر خارج شد و گفت : پروردگارا مرا از شر مردم ستمگر نجات ده (21).
بيان آيات
فصل دوم از داستان موسى (عليه السلام ): حوادث بعد از بلوغ و بيرون رفتن از مصربه سوى مدين و...
اين آيات فصل دوم از داستان موسى (عليه السلام ) را بيان مى كند، و در آن ، قسمتى از حوادث را كه بعد از رسيدنش به حد بلوغ پيش آمده ، و به بيرون شدنش از مصر و رفتنش به سوى مدين انجاميد، ذكر مى فرمايد.


و دخل المدينة على حين غفلة من اهلها...



ترديدى نيست در اينكه آن شهرى كه موسى بى خبر اهل آن وارد آن شد همان شهر مصر بوده ، و تا آن روز داخل مصر نشده بود؛ چون نزد فرعون زندگى مى كرده ، و از آن استفاده مى شود كه قصر فرعون در خارج شهر مصر بوده ، و موسى از آن قصر بيرون شده ، و بدون اطلاع مردم شهر به شهر وارد شده ، مؤ يد اين احتمال جمله (و جاء من اقصى المدينة رجل يسعى ) است ، كه در چند آيه بعد است ، ومى رساند آن كسى كه به شهر آمد و به موسى (عليه السلام ) اعلام خطر كرد كه درباريان دارند براى كشتنت مشورت مى كنند، از بيرون شهر آمد.
و منظور از هنگام غفلت مردم شهر، وقتى است كه مردم دكان ها و بازارها را تعطيل مى كردند، و به خانه ها مى رفتند، و خيابانها و كوچه ها خلوت مى شد، مانند هنگام ظهر و وسطهاى شب .
(فوجد فيها رجلين يقتتلان ) - يعنى در شهر دو مرد را ديد كه با يكديگر مخاصمه مى كردند و يكديگر را كتك مى زدند و خلاصه كلمه (اقتتال ) در اينجا به معناى كشتن يكديگر نيست ، بلكه به معناى زدن يكديگر است (هذا من شيعته و هذا من عدوه ) اين جمله حكايت حال است ، كه واقعه را مجسم مى سازد، و بيان مى كند كه يك ى از آن دو نفر اسرائيلى ، و از پيروان دين موسى ، و يكى ديگر قبطى و دشمنش بود، اما اينكه گفتيم يكى از آن دو پيرو دين موسى بوده جهتش اين است كه : آن روز بنى اسرائيل در دين منتسب به آباى خود ابراهيم و اسحاق و يعقوب (عليهماالسلام ) بودند، هر چند كه از دين آن بزرگواران در آن روز جز اسم چيزى نمانده بود، و بنى اسرائيل رسما تظاهر به پرستش فرعون مى كردند، و اما اينكه گفتيم دومى قبطى و دشمن موسى بود، جهتش اين است كه آن روز قبطيان با بنى اسرائيل دشمنى مى كردند، و شاهد اينكه اين مرد دشمن ، قبطى بوده اين است كه : قرآن كريم از موسى حكايت مى كند كه گفت : (و لهم على ذنب فاخاف ان يقتلون ).
(فاستغاثة الذى من شيعته على الذى من عدوه ). كلمه (استغاثه ) به معناى (استنصار) است ، چون (غوث ) به معناى نصرت است ، و معناى جمله اين است كه : مرد اسرائيلى از موسى خواست تا او را عليه دشمنش كمك كند.
(فوكزه موسى فقضى عليه ) - ضمير در (وكزه ) و (عليه ) به آن مرد قبطى و دشمن بر مى گردد. و كلمه (وكز) - به طورى كه راغب و ديگران گفته اند - به معناى طعن و دفع و زدن با تمامى كف دست مى باشد. و كلمه (قضاء) به معناى حكم است ، و اگر با حرف (على ) متعدى شود، و گفته شود (قضى عليه ) كنايه از اين است كه با مردنش از كارش فارغ شد و معناى جمله اين است كه : موسى (عليه السلام ) آن دشمن را با تمام كف دست و مشت زد و يا دفع كرد و او هم مرد. از همين تعبير استفاده مى شود كه : قتل مزبور عمدى نبوده ، زيرا اگر عمدى بود به جاى (وكزه ) مى فرمود: (فقتله ).
مراد از اينكه موسى (عليه السلام ) بعد ازقتل (خطاءى ) مرد قبطى گفت : (هذا من عمل الشيطان انه عدومضل مبين ) و استغفار كرد
(قال هذا من عمل الشيطان انه عدو مضل مبين ) - لفظ (هذا) اشاره به آن كتك كارى است ، كه در ميان آن دو مخاصم واقع شده ، و منجر به مرگ آن قبطى شده بود، و اينكه آن را به نوعى نسبت به عمل شيطان نسبت داد، 16 ص : 23 (اين از عمل شيطانست )، و با در نظر گرفتن اينكه كلمه من ابتدايى است ، و معناى جنس و يا منشاء بودن را مى رساند، اين معنا را افاده مى كند كه : اين كتك كارى كه در ميان آن دو اتفاق افتاده بود، از جنس عملى است كه به شيطان نسبت داده مى شود، و يا از عمل شيطان ناشى مى گردد، چون شيطان است كه در ميان آن دو عداوت و دشمنى افكنده و به كتك كارى يكديگر وادارشان كرده است و كار بدانجا منجر شد كه موسى مداخله كرد. و مرد قبطى به دست او كشته شد، و موسى دچار خطر و گرفتارى سختى گرديد. آرى موسى مى دانست كه اين جريان پنهان نمى ماند، و به زودى قبطيان عليه او مى شورند. و اشراف و درباريان و فرعون از او و از هر كسى كه در جريان مزبور مداخله داشته ، شديدترين انتقام را خواهند گرفت .
اينجا بود كه متوجه شد در آن مشتى كه به آن مرد قبطى زد كه اين كار او را در معرض هلاك ت قرار داد، اشتباه كرده و اين وقوع در اشتباه را به خدا نسبت نمى دهد، براى اينكه خداى تعالى جز به سوى حق و صواب راهنمايى نمى كند لذا حكم كرد به اينكه اين عمل منسوب به شيطان است .
و اين عمل (كشتن قبطى ) هر چند نافرمانى موسى نسبت به خداى تعالى نبود، براى اينكه اولا خطاءى بود نه عمدى ، و ثانيا جنبه دفاع از مرد اسرائيلى داشت ، و مرد كافر و ظالمى را از او دفع كرد، و ليكن در عين حال اين طور هم نبوده كه شيطان در آن هيچ مداخله اى نداشته باشد، چون شيطان همان طور كه از راه وسوسه آدمى را به گناه و نافرمانى خدا وا مى دارد، همچنين او را به هر كار مخالف صواب نيز وادار مى كند، كارى كه گناه نيست ، ليكن انجامش مايه گرفتارى و مشقت است ، همچنان كه آدم و همسرش را از راه خوردن آن درخت ممنوع ، گرفتارنمود، و كار آنان را به آنجا كشانيد كه از بهشت بيرون شوند.

next page

fehrest page