چهره حواريون در انجيل و قرآن
14 . (يِا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللّهِ كَمِا
قِالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ
أَنْصارِي إِلَي اللّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ
أَنْصارُ اللّهِ فَامَنَتْ طائِفَة مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ
وَكَفَرَتْ طائِفَة فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلي
عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ؛.
اي افراد با ايمان، ياران خدا باشيد، هم چنان كه عيسي
فرزند مريم به حواريون(1)
گفت: ياران من (براي دعوت) به سوي خدا كيست حواريان گفتند:
ما ياران خدا هستيم. گروهي از بني اسرائيل ايمان آوردند و
گروهي ديگر كفر ورزيدند. افراد با ايمان را بر ضدّ دشمنان
كمك كرديم و سرانجام پيروز شدند).
حواريون عيسي دوستان و شاگردان خاصّ حضرتش بودند كه به وي
از صميم دل ايمان آورده بودند و آيين او را پس از غيبت
مسيح در جهان انتشار دادند و آنها دوازده نفرند و اسامي
ايشان به قرار زير است:.
1 . شمعون پطرس؛ 2 . اندرياس برادروى؛ 3 . يعقوب؛ 4 .
يوحنا برادروى؛ 5 . فيلسيبوس؛ 6 . برتونما؛ 7 . لوقا؛ 8 .
متي كه گاه به او لاوي نيز مي گويند؛ 9 . شمعون غيور؛ 10 .
ليبوس كه گاهي به او يهودا گفته مي شود؛ 11 . يعقوب صغير
النيوس؛ 12 . يهوداي اسخريوطى.
(2)قرآن و انجيل با كمال صراحت درباره
حواريون حضرت مسيح داوري نموده اند: قضاوت قرآن در حقّ
آنها كاملاً يك نواخت است و همه را به خاطر داشتن روح
فداكاري و جان بازي در راه آيين مسيح مي ستايد، حتي در آيه
مورد بحث براي تحريك مسلمانان به فداكاري در راه اسلام و
اين كه در جرگه ياران خدا در آيند، جريان حواريون رانقل مي
كند و مي گويد، آنان صريحاً به نداي ياري طلبانه مسيح چنين
پاسخ گفتند: (نحن انصار اللّه؛ ما ياران خدا هستيم). پس
شما هم اي مسلمانان به سان آنها ياران خدا باشيد و بدانيد
بر دشمن پيروز خواهيد شد هم چنان كه آنها پيروز شدند.
ولي قضاوت انجيل درباره آنها كاملاً متناقض است: گاهي آنها
را در پرتو قرب معنوي كه با مسيح داشتند صاحب كرامات و
خوارق عادات معرفي مي كند(3) در صورتي
كه در برخي از اناجيل، چهره اي از آنها ترسيم مي شود كه نه
تنها با آن مقام بلند و مرتبت رفيع آنان سازگار نيست، بلكه
آنان را افراد فاسق ولاابالي معرفي مي نمايد.
يكي از دلايل اعجاز قرآن اين است كه پيرامون صدها موضوع
سخن گفته و درباره آنها بحث نموده است، ولي هيچ گاه در
قضاوت و داوري خود دچار تناقض و اختلاف نشده است، چنين
مصونيتي از يك فرد امّي درس نخوانده، نشانه ارتباط وي با
جهان وحي است، كه از هر نوع خطا مصون مي باشد و گواه بر
اين است كه اين كتاب محصول و تراوش فكر وي نيست؛ زيرا
عادتاً محال است كه يك فرد، آن هم مدتي طولاني در مورد
موضوعات گوناگون بحث و بررسي كند و در اين مدت هرگز دچار
اختلاف و تناقض گويي و يا لااقل شك وترديد نگردد.
هر يك از اين موضوعات كه قرآن درباره آن به طور مكرر بحث
نموده نمونه زنده و گواه روشن براين مطلب است. يكي از آن
نمونه ها موضوع (حواريون) مسيح است كه در اين آيه و آيات
ديگر مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.اكنون ما تمام آيه
هايي را كه درباره آنان وارد شده در اين جا گرد مي آوريم،
سپس خود شما داوري نماييد كه آيا همه اين آيات، جز يك هدف،
كه آن طهارت و پاكي و خلوص و ايمان راسخ آنان است، چيز
ديگري را تعقيب مي كند و بعداً داوري هاي متناقص انجيل را
در حقّ آنان در اين جا منعكس مي سازيم، تا روشن شود كدام
يك شايستگي كتاب آسماني بودن را دارد.
قرآن حواريون عيسي را چنين معرفي مي كند:.
1 . آنان ياران خدا بودند هنگامي كه مسيح، بني اسرائيل را
به آيين خود دعوت نمود و معجزات خود را براي آنها شمرد و
اعلام كرد كه من تصديق كننده تورات و در عين حال حلال
كننده برخي از حرام ها مي باشم، در اين هنگام احساس كرد
اكثريت بني اسرائيل در فكر كفر و انكار و اعراض از رسالت
وي مي باشند، لذا براي اين كه ياران خود را از ديگران تميز
دهد نداي خود را بلند كرد و گفت:.
(... مَنْ أَنْصارِي إِلَي اللّهِ قَالَ الْحَوارِيُّونَ
نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ امَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ
بِأَنّا مُسْلِمُونَ؛(4).
وقتي كه حضرت عيسي از آنان احساس كفر و انكار نبوت نمود
گفت: ياران من براي راهنمايي مردم به سوي خدا كيست!
حواريون گفتند: ما ياران خداييم. به او ايمان داريم و گواه
باش كه ما در برابر او تسليم هستيم).
در آيه مورد بحث هم، همين مطلب را از آنان نقل مي كند.
لطفاً به خود آيه و ترجمه آن در آغاز بحث مراجعه كنيد.
2 . به حواريون الهام مي شود. يكي از معاني وحي در قرآن،
همان الهام به قلب است. به طور مسلم الهام الهي شرايط و
قيودي دارد و از آن كساني است كه روح و روان آنها، از لوث
معاصي پاك شود و شايستگي خاص براي چنين موهبت پيدا نمايند.
اگر به مادر موسي الهام مي شود (نوزاد خود را شيرده و در
صورت ترس از مأموران فرعون او را به دريا افكن واز سرانجام
كار نترس؛ زيرا ما او را به سوي تو باز خواهيم گردانيد و
از پيامبران مرسل قرار خواهيم داد) براي اين است كه مادر
موسي به چنين كرامتي شايسته بوده است.
حواريون عيسي به تصريح قرآن داراي چنين شايستگي بودند و
خداوند به آنان الهام نمود كه به او و پيامبرش ايمان آورند
آنان نيز به وي ايمان آوردند و حضرت مسيح را گواه گرفتند
كه در برابر دستورهاي خداوند تسليمند. چنان كه مي فرمايد:.
(وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَي الْحَوارِيِّينَ أَنْ امِنُوا
بِي وَبِرَسُولِي قالُوا امَنّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنا
مُسْلِمُونَ؛(5).
هنگامي كه به حواريون الهام كردم كه به من و پيامبر من
ايمان آوريد همگي گفتند: ايمان آورديم و گواه باش كه ما
تسليم هستيم).
3 . براي حواريون از آسمان مائده نازل مي شود. با اين كه
حواريون حضرت مسيح، به وي عقيده راسخ داشتند، براي كسب
اطمينان بيشتر و بالابردن مراتب يقين و ايمان خود، از او
درخواست نمودند كه از خدا بخواهد براي آنها خواني از غذا
از آسمان فرود آورد. اين معجزه خواهي نه به آن معنا ست كه
در نبوت مسيح شك و ترديد داشتند، بلكه - همان طور كه گفته
شد - اين درخواست براي كسب يقين بيشتر و تحصيل بالاترين
مراتب ايمان بود؛ زيرا انسان هر چه هم به مطلبي مؤمن باشد
باز مايل مي شود كه آن را از نزديك لمس و مشاهده نمايد.
ابراهيم خليل الرحمان با اين كه ايمان راسخ، به معاد انسان
ها داشت كه روزي خداوند همه را زنده خواهد نمود، مع الوصف
از خدا خواست كه نحوه زنده كردن مردگان را به او نشان دهد
تا ازنزديك آن را مشاهده نمايد. هنگامي كه مورد بازخواست
خداوند قرار گرفت و خطاب آمد كه، مگر ايمان به قدرت من
ندارى وي در پاسخ گفت: چرا! (... وَ لِكِنْ لِيَطْمَئِنَّ
قَلْبِى...).(6) آري ايمان راسخ دارم
كه تو مردگان را زنده مي كنى، ولي براي بالابردن ايمان و
تكميل مراتب يقين مي خواهم آن را به طور محسوس ببينم.
اتفاقاً عين همين تعليل در درخواست حواريون نيز منعكس است؛
زيرا آنان پس از درخواست مائده آسماني رو به مسيح كردند و
گفتند:.
(... نُرِيدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْهِا وَتَطْمَئِنَّ
قُلُوبُنِا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنِا وَ نَكُونَ
عَلَيْهِا مِنَ الشّاهِدينَ؛(7).
ما مي خواهيم از آن مائده بخوريم، تا قلوب ما مطمئن گردد و
بدانيم كه به ما، راست گفته ايد و بر وجود چنين معجزه اي
شاهد و گواه باشيم).
حضرت مسيح درخواست آنان را پذيرفت و از خداوند خواست كه
براي آنها، خواني از آسمان نازل كند وهمان روز را بر عموم
بني اسرائيل عيد و روز سرور قرار دهد و نشانِ اي از خداوند
بر صدق رسالت مسيح باشد. خداوند دعاي مسيح را پذيرفت، و
براي تثبيت ايمان آنها مائده اي از آسمان بر آنها فرود
آورد.(8).
اين آيات روشنگر مقام و موقعيت حواريون عيسي درنزد قرآن
مسلمانان است، كه همگي به آن ايمان داريم. حالا ببينيم
چهره آنان در كتاب هاي عهد جديد چگونه است!.
چهره حواريون در عهد جديد.
مؤلف قاموس كتاب مقدس قطعات
زيادي را در مورد شخصيت آنان از عهد جديد گردآورده كه همگي
حاكي از عظمت و جلالت آنهاست، وما آن چه را ايشان در اين
مورد نقل نموده است در اين جا از نظر خوانندگان مي
گذرانيم:.
حواريون شاگردان مخصوص حضرت مسيح هستند كه بر جلال او
شاهدند و آنها را در نهايت اقتدار برگزيده و با روح خود
مملو ساخت و تعاليم و خدمات مخصوص خود را به آنها سپرد.
بديهي است كه منصب حواريون مسيح به انقضاي حيات خودشان
منتهي شده و به نمايندگان آنها داده نمي شد. آنان اشخاص
عامي و امّي بودند كه از ميان مردم منتخب گشته، بعد از
دعوت و اعطاي دستور العمل كامل،آقاي مقدس والهي خود را
متابعت همي نمودند وهمواره از مشاهده اعمال و افعال او از
روح مقدس او شرمسار گشته، متدرجاً حقايق وتعاليم انجيل را
درك مي نمودند و پس از قيام خود، آنها را به تمام دنيا
مأمور فرمود كه اهل جهان را موعظه و اندرز نمايند و ايشان
را بر اظهار معجزات و خوارق و غيره قدرت بخشيد.
بديهي است كه حواريون در اقتدار و اظهار معجزات و خوارق
عادات و غيره مساوي بودند وهيچ يك را برتري بر ديگري نبود
و هرگز ايشان مدعي اين معنا نبودند، لكن هيچ يك از ايشان
هم چو پولس مقتدر و توانا و كارپرداز نبود.
حواريون به طور تدريج در فهم و ادراك رسالت مسيح ترقي
نمودند تا موقع افاضه روح بر تمام ايشان.
در (كتاب اعمال حواريون) وضع انكار لذات و زحمات اين
دوازده تن، كه شباهت به مسيح داشتند، وافعال ايشان،كه بر
طبق اراده حضرت اقدس الهي بود و محض محبتي كه به خداوند
ايشان داشتند، به جا مي آوردند، به طور تفصيل مذكور است
وخودشان را، تماماً با غيرت و محبتي كه بر حسب ميل و رضاي
مسيح بود وقف اين كار كرده وهمواره ما را تعليم مي دهند.(9).
چهره ديگر
حواريون در عهد جديد.
اين بخش ها حاكي از صداقت و
نزاهت حواريون است، ولي در برابر آنها بخش هايي در عهد
جديد وجود دارد، كه درست نقطه مقابل آن همه ثنا و توصيف
است و انسان نمي داند كدام يك از اينها را باور كند؛ مثلاً
همين انجيل متى، كه حواريون را صاحبان كرامت و شفا دهندگان
بيماران معرفي مي كند در جاي ديگر درباره يهوداي اسخريوطي
مي گويد: وي دين خود را به دنيا فروخت و مسيح را درمقابل
سي درهم به يهود تسليم نمود و سرانجام پشيمان شد و خود را
خفه نمود و با اين كيفيت درگذشت. اينك عين عبارت انجيل متي
را ملاحظه نمائيد:.
(چون صبح گرديد، جميع رؤساي كهنه و مشايخ آن قوم درباره
عيسي مشورت كردند كه او را به قتل برسانند. پس او را بسته
بيرون كشيدند و به پنطيوس پيلاطس حاكم تسليم نمودند وچون
يهودا سي پاره نقره را به رئيس كهنه و مشايخ رد نمود و
گفت: خطا كرده ام؛ زيرا كه خون بي گناهي را تسليم نموده
ام. گفتند كه، ما را چه كار است خود دانى. پس آن پاره هاي
نقره را درهيكل افكند، برگشت و خود را خفه نمود).(10).
حواري
دزد.
اين حواري نه تنها در طول
عمر چنين دسته گلي به آب داده و عيساي بي گناه را تسليم
دستگاه دژخيمان يهود نموده است، گويا سابقه و پيشينه درستي
نيز نداشته و گاهي دست به دزدي مي زده است و انجيل يوحنا
درباره وي چنين مي نويسد:.
شش روز قبل از عيد فصح عيسي به بيت (عنيه) به مكان لفا در
مروه كه از ميان مردگان او را برخيزانيده بود، آمد. در آن
جا براي او طعام آماده كردند و مرثا خدمت مي كرد و لعاذر
يكي از هم نشينان بود. مريم رطل عطر سنبل خاص گران قيمتي
را گرفته، به پاهاي عيسي ماليد و پا هاي او را به موي هاي
خود خشك كرد و خانه به بوي آن عطر پر شد. آن گاه يكي از
شاگردانش، يعني يهوداي اسخريوطي پسر شمعون كه بعد به او
خيانت كرد، گفت: اين عطر چرا به سيصد دينار فروخته نشد كه
به فقيران داده شود، و گفتن او اين را نه از آن جا بود كه
براي فقيران مي انديشيد، بلكه از اين سبب بود كه دزد بود و
كيسه مي داشت و آن چه را در آن مي افتاد مي برد.(11).
گرفتاري
مسيح و خواب شيرين حواريون.
مسيح در شب گرفتاري خود، به
آنان دستور داد كه بيدار بمانند ولي آنان بر خلاف دستور وي
در خواب شيرين فرو رفتند، حتي مسيح مقداري نماز خواند و
پيش آنان آمد همه را در خواب ديد و به پطرس گفت: نمي
توانستيد يك ساعت با من بيدار باشيد و دعا كنيد. بار ديگر
رفت مشغول نماز شد و برگشت دوباره همه را در خواب ديد، سپس
درمرتبه سوم برگشت و به حواريون گفت: حالا بخوابيد و
استراحت كنيد.(12).
نه تنها در شب گرفتاري عيسي به خواب رفتند، بلكه در لحظه
گرفتاري وى، او را رها نمودند و فرار كردند.(13).
اكنون ما كدام از اين دو ترسيم را بپذيريم؛ ترسيمي كه آنان
را در آستانه پيامبران قرار داده و صاحبان كرامت و خارق
عادت معرفي مي كند، يا ترسيم ديگري كه حاكي از جبن و زبوني
و ضعف ايمان آنان است تا آن جا كه كارهايي انجام مي دهند
كه هرگز يك مؤمن عادى، حاضر نيست آنها را انجام دهد؛ مثلاً
پيشواي خود را در برابر سي درهم به دژخيمان يهود مي فروشند
و در موقع گرفتاري مسيح به خواب اندرند و يا پا به فرار مي
گذارند، گويا عيسايي نبوده و مسيحي نيامده است.
پيشواى
مسيحيان از مسيح، تبرى مى جويد.
پطرس، رئيس حواريون و خليفه
عيسى، دراين كه مانند ديگران در شب گرفتاري خوابيد و پس از
گرفتاري پا به فرار گذارد جاي گفتگو نيست. ولي سپس اندك
شهامتي ازخود نشان داد و دورادور از عقب سر وي به منزل
رئيس كهنه رفت و داخل گشت و نزد ملازمان براي ملاحظه انجام
كار نشست، تا آن جا كه پطرس در ايوان، در بيرون نشسته بود
و كنيزكي نزد وي آمد و گفت: تو نيز با عيساي جليلي بودي و
او در حضور همه انكار نمود و گفت: نمي دانم كه چه مي
گويىسپس كنيزك ديگري او را ديد و به اوگفت: اين مرد هم با
عيساي ناصري بوده است. پطرس سوگند خورد كه آن مرد را نمي
شناسم و پس از مدت كمى، كساني كه ايستاده بودند پيش پطرس
آمدند و گفتند: تو هم از آنها مي باشى؛ زيرا لهجه تو، مرتو
را آشكار مي سازد. در اين موقع شروع به لعن و قسم خوردن
نمود كه هرگز مسيح را نمي شناسم. در اين موقع خروسي بانگ
زد، آن گاه پطرس سخن عيسي را كه به وي گفته بود كه، سه
مرتبه مرا پيش از بانگ خروس انكار خواهي كرد، به ياد آورد
و بيرون شتافت و زار زار گريست.(14).
پطرس، شيطان است.
هنگامي كه عيسي از سرنوشت
خود به شاگردانش خبر مي داد، پطرس او را گرفت و در آغاز
ملامت نمود و گفت: خداوندا، از تو دور باد، اين بر تو واقع
نخواهد گشت! مسيح در جواب وي گفت: شيطان، دور شو، كه موجب
صدمه من هستى؛ زيرا انديشه تو از الهيات نيست، بلكه از
افسانيات است.(15).
اينها نمونه هايي از داوري هاي ضد ونقيض عهد جديد است كه
در اين جا منعكس ساختيم، با اين وصف چگونه مي تواند اين
نوشته، راهنماي ملل جهان و چراغي فرا راه مردم آن باشد.
در اين جا عظمت قرآن و اصالت و عدم تحريف آن براي اهل
تحقيق روشن مي شود كه حواريون را تأييد مي كند و احاديث
اسلامي نيز درباره حواريون يك نواخت است؛ همگي عظمت وجان
بازي آنان را بيان مي كنند. علامه مجلسى، محدث معروف شيعه،
روايات مربوط به آنان را در بحارالانوار(16)
گرد آورده است.
پايان.
پىنوشتها:
1. مفسران ولغت نويسان براي (حوارى) معاني
متعددي ذكر كرده اند. ابن فارس در المقاييس مي نويسد: اصول
و ريشه معاني (حور) سه چيز است:.
الف) لون و رنگ. از اين جهت لفظ (حور) در شدت سفيدي و
سياهي چشم استعمال مي شود.
ب) رجوع و بازگشت. مانند (ظَنّ أن لَنْ يحور؛ او انديشيد
كه ديگر باز نخواهد گشت).
ج) گردش و مدار . اگر به دوست صميمي انسان حواري مي گويند،
شايد از نظر پاكي و صفاي قلب آنهاست كه نقطه سياهي در روان
او نيست.
طبرسي در مجمع البيان (ج1، ص447) مي گويد: علت اين كه به
دوستان مسيح (حوارى) مي گويند اين است كه، آنان شغل رخت
شويي داشتند و لباس هاي مردم را سفيد مي كردند.
2. انجيل متى، باب 10، به اهتمام بيبل
سوسيتي كرت سيم، چاپ لندن 1837؛ قاموس كتاب مقدس، ص414،
ماده (رسول).3. همان، باب 10، جمله 1 از
همان چاپ، درباره اين دوازده نفرچنين مي نويسد: (پس دوازده
شاگرد خود را طلب فرموده ايشان را برارواح پليد قدرت داد
تا آن كه ايشان را اخراج نمايند و اين كه از هرمرضي و رنجي
شفا بخشند...).
4. آل عمران (3) آيه 52.
5. مائده (5) آيه 111.
6. بقره (2) آيه 260.
7. مائده (5) آيه 113.
8. ر . ك: مائده (5) آيه 114 و 115.
9. قاموس كتاب مقدس، ص414 و415. و اين
بخش ها را از انجيل هاي متى، لوقا، يوحنا و ساير كتب عهد
جديد، مانند (كتاب اعمال رسولان)، و (كتاب اول قرنتيان) و
(كتاب اول تسالونيكيان)، با ذكر خصوصيات كتاب و فصل و
شماره جمله ها نقل كرده است و چون اين كتاب مورد اعتماد
كليساهاي جهان است ديگر لزوم ندارد مدرك هر يك از اين بخش
ها را از كتاب هاي يادشده تعيين كنيم.
10. انجيل متى، باب 27، جمله 1 - 5.
11. انجيل يوحنا، باب 12، جمله 1 - 6.
12. انجيل متى، باب 27، جمله 36 - 46
(با تلخيص).
13. همان، جمله 57 (با تلخيص).
14. همان، باب 26، جمله 58 - 75.
15. همان، باب 16، جمله هاي 23 - 27.
16. براي آگاهي بيشتر ر.ك: بحارالانوار، ج 14، ص272 -
282.