# كليات
واژه شناسى
1 ـ تبليغ در لغت
(تـبـليـغ ) از (بـلاغ ) گـرفـتـه شده و بلاغ و بلوغ يعنى رسيدن به انتهاى مقصود،
خواه مقصود زمانى يا مكانى يا امرى از امور معين ديگر باشد و معناى كفايت و بسندگى
نيز در بلاغ نهفته است . (ابلغه ؛ رساند).(1)
تـبـليـغ كـردن يـعـنى خواندن كسى به دينى يا مسلكى و كشاندن او به راهى كه تبليغ
كننده قصد دارد.(2)
اَبـْلَغـَهُ بـَلاغاً وَ بَلَّغَهُ تَبْليغاً: آن را رساند و (بلاغ ) اسم مصدر از
ابلاغ و تبليغ ، يعنى بسندگى و كفايت
(3)
2 ـ تعريف اصطلاحى تبليغ
(تـبليغ ) يا آوازه گرى (propaganda) فعاليتى است براى دگرگون كردن عقايد عمومى از
راهـهـاى غـيـر مـستقيم و احياناً پنهانى با وسايلى مانند زبان و خط و تصوير و
نمايش و جز اينها.
آوازه گـرى را بـايد با ارشاد (indoctrination) فرق گذاشت ؛ ارشاد جريانى است كه
مفاهيم روشـن و مـنـظمى به مردم مى دهد، ولى آوازه گرى جريانى است كه مفاهيم روشن و
تاريك را با يـكـديـگـر مى آميزد و به وجهى خوشايند در مى آورد و به مردم عرضه مى
كند. ارشاد منجر به شـنـاخـت ادراكـى مـى شـود، ولى هـدف آوازه گـرى انـگـيـخـتـن
عـواطـف و آمـاده كـردن مـردم بـراى قـبـول عـقـايـدى مـعين است . آوازه گرى به
وسيله آميختن حقيقت با دروغ ، نمودها را به صورتى جـلوه مى دهد كه باعث تمكين مردم
به خواسته هاى او مى شود؛ آوازه گر از تلقين پذيرى انسان سود مى جويد و نيات خود را
به مردم تحميل مى كند.)(4)
با توجه به اين تعريف ، شهيد مطهرى مى نويسد:
(... بـدبـختانه اين كلمه در عرف امروز، سرنوشت شوم يعنى معنى منحوس و منفورى پيدا
كرده به طورى كه امروز در عرف ما فارسى زبانها تبليغ يعنى راست و دروغ جور كردن و
در واقع فـريـبـكـارى و اغـفال براى به خورد مردم دادن يك كالا... ما نبايد به جرم
اينكه معنى ، تحريف پـيـدا كـرده اسـت آن كـلمـه را مـجـازات بـكـنـيـم ، بلكه بايد
معنى صحيحش را به مردم بگوييم .)(5)
سپس مى نويسد:
(تـبـليـغ يـعـنى رساندن يك پيام از كسى به كس ديگر؛ كلمه پيامبر و پيغامبر ـ كه در
زبان فارسى آمده است ـ ترجمه كلمه رسول است كه به معناى مبلّغ رسالت مى باشد.)(6)
مقام معظم رهبرى ، حضرت آيْالله العظمى خامنه اى نيز مى فرمايد:
(تبليغى كه ما دنبال آن هستيم غير از تبليغ مصطلح در دنياست .)(7)
بـنـابـرايـن ، تـبـليـغ بـه مـعـنـاى اصـطـلاحـى و ضـدارزشـى امـروز دنـيـا را بـه
اهـل آن وامـى گذاريم و به معناى اصطلاحى اسلامى آن ـ كه مثبت و ارزشمند است ـ مى
پردازيم و بحث را با سخنِ بزرگ مبلّغ اسلام ، حضرت امام خمينى (ره ) پى مى گيريم كه
فرمود:
(تبليغات ـ كه همان شناساندن خوبيها و تشويق به انجام آن و ترسيم بديها و نشان دادن
راه گريز و منع از آن است ـ از اصول بسيار مهم اسلام عزيز است .)(8)
مقام معظم رهبرى نيز مى فرمايد:
(آنـچـه مـا بـدان اعـتـقـاد داريـم ، مـعناى واقعى تبليغ است . يعنى رساندن حقايق
و واقعيتها به گـوش مـردم جـهـان ... و در حـقـيـقـت آنـچـه كـه مـا بـه آن
تـبليغات مى گوييم ادامه كار انبياست .)(9)
نويسندگان و انديشمندان اسلامى ، تعاريف گوناگون ديگرى پيرامون تبليغ ارائه كرده
اند و يكى از آنها با آوردن 23 تعريف و مقايسه آنها با يكديگر مى نويسد:
(از تـلفـيـق ايـن مـعـدّلهـا مـى توان به چنين تعريفى به عنوان جمعبندى تعريف
تبليغ در متون اسلام شناسى دست يافت :
تـبـليـغ شـاخـه اى از ارتباطات است كه از طريق ابلاغ و رساندن دين اسلام به كمك هر
وسيله مـمـكـن و مـشـروع ، مـى خـواهـد مـردم را بـه سـوى اسـلام متمايل سازد.)(10)
تبليغ به اين مفهوم تقريباً هم معنى با اصطلاح ارشادindoctrination مى باشد.
3 ـ واژه هاى معادل
الف ـ دعوت : اين واژه با مشتقاتش ، فراوان در قرآن آمده و در موارد متعددى به
معناى دعوت مردم به سوى خدا، اسلام و ايمان و پيامبران است و مى توان گفت نزديكترين
واژه به تبليغ است تا حدى كه گفته اند:
(بـررسـى هـا نـشـان مـى دهـد كه اين دو واژه ، اصطلاحاً مترادف هستند... هر چند
واژه (تبليغ ) بيشتر در زبان فارسى و واژه (دعوت ) در زبان عربى كاربرد دارد.)(11)
دعـوت اگـر (بـِاِذْنِ الله ) بـاشـد مـسـاوى بـا رسـالت اسـت
(12) و در قرآن مجيد با تـركـيـبـهـاى (دعـوت بـه خـيـر)، (دعـوت
بـه خـدا)، (دعـوت بـه پـيـامـبـر) و... آمـده اسـت .(13)
ب ـ دعـايـه : در روايـات اسلامى اين كلمه به مفهوم تبليغ و دعوت به كار رفته است .
چنانكه رسول اكرم (ص ) در نامه خود به هرقل ـ پادشاه روم ـ مى نويسد:
(اَدْعُوكَ بِدِعايَِْ الاِْسْلامِ)
عـلاّمـه مـجـلسـى در شـرح آن نـوشـتـه : (يـعـنـى تـو را بـه دعـوت اسـلام فـرا
مـى خـوانـم .)(14)
هـمـچـنـيـن درنـامـه آن حـضـرت بـه كـسـرى ـ پـادشـاه ايـران ـ نـيـزآمـده :
(اَدْعـُوكَ بـِدِعـايَِْ اللّهِ)(15)
ج ـ اِعلام : واژه اعلام از لغات رايج در فرهنگ و اصطلاحات امروزه زبان عربى است و
مى توان گـفـت هـمـانـطـور كـه در زبان فارسى واژه تبليغ ، جاى همه واژه هاى مرادف
را گرفته ، واژه اعـلام نـيـز در عـربـى بـيـشـتـريـن كـاربـرد را پـيـدا كـرده
اسـت مثل : (الاعلام الاسلامى يعنى تبليغات اسلامى )، (منظّمْ الاعلام الاسلامى
يعنى سازمان تبليغات اسلامى )، (وزارْ الاعلام يعنى وزارت تبليغات ) و... .
ضرورت تبليغ
حـضـور گـسـتـرده و هـمه جانبه تبليغات در زندگى بشر، ملموس و انكارناپذير
شده است به گونه اى كه مى توان ادعا كرد امروزه تبليغات نقشى حياتى به عهده دارد كه
اگر ايفا نشود، روند زندگى دچار بحران خواهد شد. با توجه به اهميّت و اصالت بعد
روحى ـ روانى انسان ، حـضـور تـبـليـغـات ديـنـى نـيـز از ضـرورت ويـژه اى
بـرخـوردار مـى گـردد كـه بـرخـى از دلايل آن را در زير مى خوانيم .
1 ـ فرمان عقل
خـرد نـاب فـرمـان مـى دهد كه براى ماندگارى و استوارى يك فكر و عقيده ، بايد به
انتشار و گـسـترش آن دست زد، پيروان بيشترى برايش يافت و آن را در ميان هواداران
كنونى اش محصور نـسـاخت و گرنه شعله هايش فروكش خواهد كرد و به مرور زمان ، به طاق
نسيان ، سپرده خواهد شـد. پـرفـروغ بـودن افـكـار بـلنـد ديـنـى ، فـلسـفـى و
عـلمـى ، پـس از هـزاران سـال كـه از پـيـدايـش آنـان مى گذرد، مرهون تبليغ و
سينه به سينه شدن و انتشار آنهاست ؛ اگـر امـروز از انـبياى گرانقدرى چون نوح ،
ابراهيم ، موسى ، عيسى و خاتم الانبيا(ع ) ياد مى شـود و نـامـهـاى آشـنـاى
سـقـراط، افـلاطـون ، فـارابـى ، انـيـشـتـيـن و... در محافل علمى بر سر زبانهاست
به خاطر تبليغ فكرشان بوده است .
از سـوى ديـگـر، عـقـل و انـديـشـه هـمـانـنـد پـديـده هـاى ديـگـر هـسـتـى ، رونـد
بـالنـدگـى و تـكـامـل را طـى مـى كـنـد و پـس از پـشـت سـر گـذاشـتـن دوران كودكى
و جوانى به اوج بلوغ و كـمـال مـى رسـد و هـر خـردمـنـدى مـى دانـد كـه چـنـيـن
رونـدى جـز بـا تـبـادل نـظـر، تـبليغ ، نقد و نظر و برخورد انديشه ها و در زمانهاى
مديد، امكان پذير نخواهد بـود. چـنـانـكـه هـر دانشمند عاقلى به صورت عينى در مى
يابد كه آنچه از انديشه هاى ناب و معارف علمى و الهى فراگرفته نبايد در ذهنش زندانى
كند، بلكه بايد به نحوى به ديگران منتقل كند تا آنان نيز از سفره علم او بهره مند
گردند.
2 ـ نوع دوستى
هـر مـسـلمـانـى بـراساس اعتقادات صحيح و اصولى خويش مى داند كه تنها راه نجات و
سعادت بـشـر از ورطه فساد و تباهى ، تديّن به اسلام راستين است و هركس جز بر اسلام
گردن نهد، مسير دوزخ را طى خواهد كرد، علاوه بر اينكه هيچ آيينى جز اسلام ، توانِ
اداره زندگى انسان و بـرآوردن نـيـازهـاى گـونـاگـون جـسـمـى و روحـى او را
نـخـواهـد داشـت و بـه هـمـيـن دليل هم خداوند مى فرمايد:
(وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى
الاْ خِرَِْ مِنَ الْخاسِرينَ)(16)
هـر كـس غير از اسلام ، دينى اختيار كند، هرگز از او پذيرفته نيست و او در آخرت از
زيانكاران است .
از ايـن رو، مـسـلمـانـان از روى حـسّ نـوع دوسـتـى بـراى تيره بختى و بدفرجامى
همنوعان خود، دل مـى سـوزانـنـد و تـلاش مـى كـنـنـد بـا تـبـليـغ پـيـام الهـى
هـمـه آنـان را بـه سـوى چـشمه زلال و گـواراى مـعـارف الهـى فـراخـوانـنـد و از
دوزخ جهل و تباهى رهايى بخشند. اين روحيه در وجود رهبر عظيم الشأ ن اسلام (ص ) در
اوج خود بود، چنانكه خداوند به او فرمود:
(لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ اَلاّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ)(17)
گـويـى مـى خـواهـى جـان خـود را از شـدّت انـدوه از دسـت بدهى به خاطر اينكه آنها
ايمان نمى آورند!
و نظر به اينكه رسول اكرم (ص ) در هر زمينه اى اسوه است ، مسلمانان نيز بايد از
چنين روحيه اى بـرخوردار باشند و هر چه ايمان فرد، قويتر باشد، دلسوزى و تب و تاب
تبليغ و هدايت نـيـز در او بـيشتر خواهد بود، چنانكه اهل بيت (ع ) در اين ميدان
پيشگام هستند و حضرت باقر(ع ) مى فرمايد:
(مـِحـْنَُْ النـّاسِ عـَلَيـْنـا عـَظـيـمٌَْ، اِنْ دَعـَوْنـاهـُمْ لَمْ
يـُجـيـبـُونـا وَ اِنْ تـَرَكـْنـاهـُمْ لَمْ يـَهـْتـَدُوا بِغَيْرِنا)(18)
مشكل مردم بر دوش ما سنگينى مى كند؛ اگر آنها را(به سوى حق ) بخوانيم ، اجابتمان
نمى كنند و اگر رهايشان سازيم به وسيله ديگران ، هدايت نمى شوند.
ايـن روحـيـه در طول تاريخ ، مسلمانان را به طور عموم و عالمان و مبلّغان دلسوز
اسلامى را به طـور خـصـوص بـرانـگـيـخـته تا به تبليغ و ارشاد مردم بپردازند و در
اين راه علاوه بر چشم پـوشـى از رفـاه و آسـايـش ، هرگونه سختى ، زخم زبان ،
محروميت ، آوارگى و... را به جان بخرند و معارف جانبخش اسلام را در جاى جاى زمين به
دلهاى تفتيده برسانند و بر امّت محمّدى (ص ) بيفزايند.
3 ـ ارزش بودن تبليغ
ابـلاغ پـيـام الهـى ، جـدا از آن كـه به اهداف عالى و مقدّس خود برسد يا نرسد خود
از ارزشى بـسـيار والا برخوردار است و همين ارزشى بودن ، ضرورت آن را ايجاب مى كند.
قرآن مجيد به پيامبر(ص ) مى فرمايد:
(فَاِنْ اَعْرَضُوا فَما اَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً اِنْ عَلَيْكَ اِلا
الْبَلاغُ...)(19)
اگـر(از تـو) روى گـردانـنـد (غـمـگين مباش )، ما تو را حافظ(و مأ مور اجبار) آنان
نفرستاده ايم وظيفه تو تنها ابلاغ (رسالت ) است .
4 ـ جاويد و جهانى بودن اسلام
پـيـامـبـر اسـلام (ص )، خـاتـم الانـبـيـاسـت ؛ گـرچـه وحـى آسـمـانـى بـا ارتحال
آن بزرگوار پايان يافته است امّا آيين او بايد هدايتگر انسان تا روز قيامت باشد.
از سـوى ديـگـر رسـانـدن پـيـام جـهانى اسلام به گوش همه مردم در همه زمانها، تنها
بر عهده پـيـامـبـر و امـامان دوازده گانه نيست ، بلكه همّت و همكارى همه مسلمانان
دلسوز و فداكار را مى طـلبـد تـا در طـول تـاريـخ دست به دست هم دهند و پيام الهى
را به جهانيان برسانند. پيامبر اكرم ، خود نخستين مبلّغ اسلامى بود، آن حضرت علاوه
بر تبليغ همه جانبه احكام و معارف اسلام ، در اُمُّالْقُرا و حومه آن به دعوتگرى
پرداخت و مبلّغان دلسوزى ـ چون امام على (ع )، مُصْعَب بن عـُمـَيـْر، مـَعـاذ بـن
جـَبـَل ، اصـحـاب بـئرمـعونه و... ـ را به شهرهاى اطراف فرستاد تا شعاع پرفروغ
اسلام را به آنجا نيز برسانند.(20)
نـتـيـجـه ايـن دعـوتـگـرى هـا آن شـد كـه سـال نـهـم هـجـرى (عـام الوفـود) يـا
(سـال هـيـئتـهـا) نـام گـرفـت و تـقـريـبـاً هـمـه عـرب و شـبـه جـزيـره
عـربـسـتـان بـه اسـلام گـرويـدند.(21)
و در سالهاى ششم و هفتم هجرى نمايندگان خويش را به سوى سران كشورهاى جهان فرستاد و
آنان را به پذيرش آيين آسمانى خويش دعوت كرد.(22)
چنين روشى پس از آن حضرت نيز بايد ادامه يابد و همه مسلمانان وظيفه دارند كه در جهت
تداوم و گسترش اسلام در همه جا و هميشه ، بكوشند تا جاودانى و جهانى بودن اسلام
تحقق يابد.
5 ـ خنثى سازى تبليغات دشمن
شـريـعـت مـقـدس اسـلام هـمـانند ديگر اديان توحيدى از بدو تولد خود با
ناجوانمردانه ترين حـمـلات تـبـليـغـاتـى دشـمـنان روبرو بوده است ؛ آنان در اين
ميدان ، هيچ حدّ و مرزى براى خود قـايـل نبوده و از هر وسيله و فرصتى براى ضربه زدن
به اسلام و مسلمانان سود جُسته اند؛ گـاه بـا صـراحـت ، نـبـوّت حـضرت محمد(ص ) را
انكار كرده و او را ساحر ناميده و گاه قرآن را سـاخـتـه و پـرداخـتـه انـسـان
دانـسـتـه انـد(23)
و... ايـن تـبـليـغـات تـهـاجـمـى بـا تكامل وسايل تبليغاتى ، تنوع و ترقى يافته و
در زمان كنونى به اوج خود رسيده است ، به تعبير امام راحل (ره ):
... از تـوطئه هاى مهمّى كه در قرن اخير، خصوصاً در دهه هاى معاصر و بويژه پس از
پيروزى انـقـلاب ، آشـكـارا بـه چشم مى خورد، تبليغات دامنه دار با ابعاد مختلف ،
براى مأ يوس نمودن مـلّتـهـا و خـصـوصاً ملّت فداكار ايران ، از اسلام است ؛ گاهى
ناشيانه و با صراحت به اينكه احـكام اسلام ـ كه هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است
ـ نمى تواند در عصر حاضر كشورها را اداره كـنـد، يـا آنكه اسلام يك دين ارتجاعى است
و با هر نوآورى و مظاهر تمدّن مخالف است و در عـصـر حـاضـر نـمـى شـود كـشـورهـا از
تـمـدّن جـهـانـى و مـظـاهـر آن كـنـاره گـيـرنـد و امثال اين تبليغات ابلهانه و
گاهى موذيانه و شيطنت آميز به گونه طرفدارى از قداست اسلام ، كـه اسـلام و ديگر
اديان الهى ، سر و كار دارند با معنويات و تهذيب نفس و تحذير از مقامات دنيايى و
دعوت به ترك دنيا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعيه كه انسان را به خداى تعالى
نـزديـك و از دنـيـا دور مـى كـنـد، و حكومت و سياست و سررشته دارى به خلاف آن مقصد
و مقصود بـزرگ مـعـنـوى اسـت ، چه اينها تمام براى تعمير دنياست و آن مخالف مسلك
انبيأ عظام است و مع الاسـف تبليغ به وجه دوّم در بعضى از روحانيون و متدينان بى
خبر از اسلام تأ ثير گذاشته كه حتى دخالت در حكومت و سياست را به مثابه يك گناه و
فسق مى دانستند...(24)
بايد پذيرفت كه امروزه بزرگترين توطئه عليه اسلام و مسلمانان در ميدانهاى جنگ
تبليغاتى و روانى طرّاحى مى شود تا از يك سو ملّتهاى دنيا را نسبت به پيام الهى بد
بين كنند و افكار و انديشه ها را از تمايل و تحليل آن منحرف سازند و از سوى ديگر
ملّتهاى مسلمان را با توطئه و تـفـرقـه بـه جـان هـم بـيـنـدازنـد و از سـرمـايـه
عـظـيـم و مـنـحـصـر بـه فـرد خـود غـافـل كـنـنـد و در نـتـيـجـه از مـجـد و عـظمت
و ترقّى و پيشرفت مادى و معنوى بازدارند و همانند قرنهاى گذشته آنان را نيازمند و
وابسته به استكبار جهانى نگه دارند.
دلائل مـذكـور بـراى بـيان ، ضرورت كار گسترده تبليغاتى از سوى مسلمانان آگاه و
دردمند و مسؤ وليت آنان در برابر توطئه هاى پيدا و پنهان دشمنان داخلى و خارجى
اسلام كفايت مى كند. نـخـسـتـيـن اقـدام در بـرابر توطئه تبليغاتى دشمنان اسلام ،
از سوى خدا و در موارد متعددى از قرآن انجام گرفته است به طور مثال ؛
در آيـات 101 تـا 105 سـوره نـحـل ، مـشـركـان ، نـاجوانمردانه ، پيامبر را متهم مى
كنند كه در آوردن قرآن به خدا دروغ بسته و قرآن ، كلام خدا نيست و انسانى اين كلمات
را به او تعليم داده اسـت . خـداونـد ضـمن دلدارى به پيامبر، به صراحت از او و
پيامبرى و صداقتش دفاع مى كند و تبليغات مسموم دشمنان را خنثى مى سازد.
تبليغات زهرآگين دشمنان اسلام ناب محمّدى (ص ) پس از پيروزى انقلاب اسلامى ، گسترش
و شـتـاب بـيـشـتـرى يـافـتـه بـه طـورى كـه بـا حـجـم تـبـليـغـاتـى پـيـش از
انـقـلاب قابل مقايسه نيست . حتى آنان قدرت نظامى و اقتصادى خود را نيز به ميدان
كشيدند تا انقلابى را كـه مـاهـيـت اسلامى دارد در همان مرحله نونهالى ، بخشكانند و
هنوز هم از چنين فكر ابلهانه اى دسـت نـكـشيده اند، به همين دليل امام راحل (ره )
همه نيروهاى متعهدى را كه در هر يك از رشته هاى تبليغات ، دستى دارند، به ميدان
مبارزه فرامى خواند و مى فرمايد:
... مـا اكـنـون در ايـن زمـان ـ كـه دسـت ابـرقـدرتـهـا را از كشور خود كوتاه
كرديم ـ مورد تهاجم تـبليغاتى تمام رسانه هاى گروهى وابسته به قدرتهاى بزرگ هستيم ؛
چه دروغها و تهمتها كـه گـويـندگان و نويسندگان وابسته به ابرقدرتها به اين جمهورى
اسلامى نوپا نزده و نمى زنند. مع الاسف اكثر دولتهاى منطقه اسلامى ـ كه به حكم
اسلام بايد دست اخوت به ما دهند ـ به عداوت با ما و اسلام برخاسته اند و همه در
خدمت جهانخواران از هر طرف به ما هجوم آورده انـد و قدرت تبليغاتى ما بسيار ضعيف و
نا توان است و مى دانيد كه امروز جهان روى تبليغات مـى چـرخـد... مـسـأ له تـبـليـغ
تـنـهـا به عهده وزارت ارشاد نيست ، بلكه وظيفه همه دانشمندان و گـويـنـدگان و
نويسندگان و هنرمندان است . بايد وزارت خارجه كوشش كند تا سفارتخانه ها نـشـريات
تبليغى داشته باشند و چهره نورانى اسلام را براى جهانيان روشن نمايند كه اگر ايـن
چـهـره بـا آن جـمـال جـمـيـل كـه قـرآن و سـنـّت در همه ابعاد به آن دعوت كرده از
زير نقاب مـخـالفان اسلام و كج فهميهاى دوستان خودنمايى نمايد، اسلام ، جهان گير
خواهد شد و پرچم پـرافـتـخـار آن در همه جا به اهتزاز خواهد آمد، چه مصيبت بار و غم
انگيز است كه مسلمانان متاعى دارنـد كـه از صـدر عـالم تـا نـهـايت آن نظير ندارد،
نتوانسته اند اين گوهر گرانبها را كه هر انـسـانـى بـه فـطـرت آزاد خـود طـالب آن
اسـت ، عـرضـه كـنـنـد، بـلكـه خـود نـيـز از آن غافل و به آن جاهلند و گاهى از آن
فرارى اند.(25)
عـلاوه بـر دلايـل پـنجگانه ياد شده ، دلايل متعدد ديگرى ، لزوم و ضرورت تبليغات
اسلامى را بـه شـكـلى پـيـگـيـر و فراگير حتمى مى سازد و حتى قرآن مجيد از آن به
(جهاد كبير) تعبير كرده ، مى فرمايد:
(فَلا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيراً)(26)
از كافران اطاعت مكن و به وسيله قرآن ، با آنان جهادى بزرگ بنما.
مـنـظـور از جـهـاد كـبـيـر در ايـن آيه شريف ، مبارزه تبليغاتى با كافران و دشمنان
اسلام است ، چـنـانكه سلاح برنده اين ميدان نيز قرآن مجيد معرفى شده است ؛ چرا كه
رويارويى با دشمنان سـفـيـه و دنـيـاپرست در ميدانهاى مبارزه تبليغاتى ، به مراتب
سخت تر و گسترده تر از ميدان جهاد نظامى است .(27)
جايگاه تبليغ
مسأ له تبليغ و دعوت به سوى خدا با اساس اديان الهى ـ يعنى توحيد ـ عجين شده
است و خداى سـبحان همان گونه كه در اثبات ذات مقدس خود، نيازى به غير ندارد، در
اثبات لوازم توحيد ـ از جـمـله دعـوت مـردم بـه سـوى خـود ـ نـيـز نـيـازى بـه
ديـگـران نـدارد و در مـرحله نخست ، خود فـراخـوانـى خـلق را بـه سـوى خـويـش
بـرعهده دارد، چنانكه چنين كارى هم در (عالم ذرّ) انجام گرفته و هم در دنيا و آخرت
انجام مى گيرد.(28)
دعـوت در عـالم ذر و عـالم آخـرت تـكوينى است ، ولى دعوت در دنيا تشريعى است كه در
قالب احكام دينى تبلور يافته و از مردم خواسته به آن پاسخ مثبت دهند.(29)
در مـرحـله دوم ، ايـن كـار بـزرگ و مـقـدّس را بـه انـبـيـاى عـظـام محوّل كرده و
فرموده است :
(يـا اَيُّهـَا النَّبـِىُّ اِنـّا اَرْسـَلْنـاكَ شـاهـِداً وَ مـُبـَشِّراً وَ
نـَذيراً وَ داعِياً اِلَى اللّهِ بِاِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً)(30)
اى پيامبر! ما تو را گواه و بشارت دهنده و انذار كننده و دعوتگر به سوى خدا، به
فرمان او و چراغى پرفروغ ، مبعوث كرديم .
(اصـل چـنـين كارى (دعوت ) را كه از خداست ، بعثت مى نامند و كسى كه با اذن خدا
مردم را دعوت مى كند، (مبعوث ) خدا خواهد بود.)(31)
124 هـزار پـيـغـمـبـر، از سـوى خـداوند مبعوث شده ، پيام الهى را به مردم رسانده
اند. گرچه پـيـامـبـران اولوالعـزم و مـشـرّع (قـانـونگذار) پنج تن بيشتر نبودند و
ساير پيامبران ، مبلّغان پـيامى بوده اند كه اين پنج پيامبر آورده بودند كه آنان را
پيامبران تبليغى مى ناميم . پس از پـيـامبر خاتم (ص ) ـ كه نه پيامبر مشرّع و نه
پيامبر مبلّغ خواهد آمد ـ وظيفه تبليغ پيام پيامبر برعهده امام معصوم است و در زمان
غيبت امام نيز برعهده عالمان اسلامى است . بدين ترتيب تبليغ از جـايـگـاهـى بـس
رفـيـع و ارجـمـنـد برخوردار است و مبلّغان واقعى اسلام ، در واقع ، پيامبران
پيامبرند كه او نيز پيام آور خداست .(32)
قـرآن مـجـيـد جـايـگـاه تـبـليـغ را تـا آنجا بالا برده است كه هدايت يك نفر را با
هدايت همه مردم برابر دانسته ، چنانكه كشتن يك نفر را با كشتن بشريت مساوى قرار
داده است :
(... مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فِى الاَْرْضِ فَكَاَنَّما
قَتَلَ النّاسَ جَميعاً وَ مَنْ اَحْياها فَكَاَنَّما اَحْيَا النّاسَ جَميعاً...)(33)
هـركـس ، انـسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه همه
انسانها را كشته و هر كس انسانى را زنده كند، چنان است كه گويا همه مردم را زنده
كرده است .
روايـات مـتـعـدّدى زنـدگـى در ايـن آيـه را به زندگى فكرى و هدايت و ارشاد معنا
كرده اند كه نتيجه تبليغ مى باشد اگر چه ظاهر آيه ، نجات انسان از غرق شدن ، سوختن
و كشتن به دست ديگران را نيز مدّ نظر دارد:
فـضـيـل بـن يـسار مى گويد: به امام باقر(ع ) عرض كردم منظور از (احيا) در اين آيه
چيست ؟ فـرمـود: مـنـظور نجات از غرق شدن يا سوختن است . گفتم : اگر كسى را از
گمراهى به هدايت آورد، چه ؟ فرمود: چنين كارى بزرگترين تأ ويل اين آيه است .(34)
رسول اكرم (ص ) نيز در اين زمينه فرموده است :
(لاََنْ يَهْدِىَ اللّهُ بِكَ رَجُلاً واحِداً خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ ما
فيها)(35)
ايـنـكـه خـداونـد يك نفر را به وسيله تو هدايت فرمايد، برايت از دنيا و آنچه در آن
است ، بهتر است .
اين جايگاه شريف و ارزشمند، در طول تاريخ بشرى ، بهترين انسانها را به سوى خود
خوانده و آنـان عاشقانه و خالصانه در همه عمر كوشيده اند تا چراغ هدايت الهى را
روشن نگه دارند و كاروان دلهاى مستعد را به سر منزل توحيد برسانند، به گفته شبسترى
:
يكى خط است ز اول تا به آخر
بر او خلق جهان گشته مسافر
در اين ره انبيا چون ساربانند
دليل و راهنماى كاروانند
مقام دلگشايش جمع جمع است
جمال جانفزايش شمع جمع است
وز ايشان سيّد ما گشته سالار
هم او اول هم او آخر در اين كار
شده او پيش و دلها جمله در پى
گرفته دست جانها دامن وى
(36)
قـرآن مـجـيـد هـمـواره نـخـبـگان امّت اسلامى را به جلوس در اين جايگاه شريف مى
خواند و گوش جانشان را با اين نداى ملكوتى خويش نوازش مى دهد:
(وَلْتـَكـُنْ مـِنـْكـُمْ اُمٌَّْ يـَدْعُونَ اِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ
بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(37)
بـايـد از مـيـان شـمـا، جـمـعـى دعـوت بـه نيكى و امر به معروف و نهى از منكر كنند
و آنان همان رستگارانند.
نقش تبليغ در تكامل جامعه بشرى
بـررسـى سـاخـتـار روحـى و بـافـت اجـتـمـاعـى انـسـانـهـا نـشـان مـى دهـد
كـه عـامـل اصـلى تـكـامـل جـامـعه بشرى چيزى جز عنصر ارزنده تبليغ نيست و هيچ
عاملى جايگزين آن نخواهد شد. به گفته يكى از نويسندگان :
(تاريخ پر نشيب و فراز جوامع انسانى ، گواهى مى دهد كه تبليغ و ارتباط فكرى و
اعتقادى در هـيـچ عصر و زمانى از هيچ جامعه اى جدا نبوده است ، حتى جوامع ساده و
ابتدايى نيز ناگزير بـوده انـد پـيـامـهـاى خود را در رابطه با مسائل مشترك حياتى
به هر نوع ممكن ، اعم از نقوش ، حـجـّارى ، دود، آتـش ، شـيـپـور، تـصـاويـر،
پـرچـمـهـا، كلمات ، اشارات ، شايعات ، جارچى ها، كـبـوتـران و ديـگـر سـمـبـلهـا و
رمـزهـا و ابـزارهـا بـه هـمـنـوعـان خـود مـنـتـقـل كـنـنـد. آثـار بـر جـاى
مـانـده از نـسـلهـاى پـيـشـيـن ، طـى هـزاران سال حتّى عصر حجر و دهها هزار سال
پيش از اين و خطوط و تصاوير منقوش بر سنگها و ابنيه تـاريـخـى و حـتـى كـوزه هـاى
سـفـاليـن و ظـروف و سكّه هاى به دست آمده در اعماق ويرانه ها و نوشته ها و كتيبه
ها و ديوارهاى آثار باستانى ، نشانگر آن است كه افراد و جوامع انسانى به مـنـظـور
ايـجـاد ارتـبـاط و ارائه و تـوسـعـه افـكـار و عـقـايـد خـويـش و نـيـز انـتـقـال
آن بـه نسلهاى بعدى از پاى ننشسته و بر آن بوده اند كه حيات تاريخى خويش را در
اسـتـمـرار زمـان بـا حـيـات ادبـى و اعـتـقـادى تـداوم بخشند، كه اين نيز همگام
بودن تبليغات و ارتباطات را با زندگى نوع بشر بازگو مى كند.)(38)
بـدون تـرديـد نـقش تبليغ دينى در ميان تبليغات و ارتباطات ديگر، بسى برجسته تر و
پر اهميّت تر بوده و هست و اگر بگوييم ديگر تبليغات جامعه بشرى نيز در سايه تبليغات
دينى رشـد و تـكـامـل يـافـتـه ، سـخـنـى بـه گـزاف نـگفته ايم ؛ چرا كه اين مسأ له
مرهون ترقى و شكوفايى علمى بشر بوده كه خود تربيت يافته دامان دين و اعتقادات دينى
بوده است .
در اهميت و نقش ارزنده تبليغ همين بس كه خداوند پس از يادآورى آفرينش انسان ،
بلافاصله از نـعـمت (بيان ) ياد مى كند و تعليم آن را نيز به خود نسبت مى دهد كه بر
شكوه و منزلتش مى افـزايـد و جـالبـتـر ايـنـكه آفرينش انسان و تعليم بيان را ـ كه
تداعى كننده انسانيت انسان و امـتياز او بر ساير آفريدگان است ـ پس از ستودن خود به
رحمانيت و تعليم قرآن قرار داده و فرموده است :
(اَلرَّحْمنَُ عَلَّمَ الْقُرْآنََ خَلَقَ الاِْنْسانََ عَلَّمَهُ الْبَيانَ)(39)
خداوند رحمان ، قرآن را تعليم داد، انسان را آفريد و به او بيان را آموخت .
منظور از بيان ، سخن ، نوشتن ، خط، فهميدن و فهماندن است تا انسان آنچه را مى گويد
و مى شنود، درك كند.(40)
ظرافت ديگرى كه از آيات بالا احساس مى شود، پيوند ميان تعليم قرآن و تعليم بيان است
و خـداونـد، نـخـسـت از تعليم قرآن سخن گفته كه جامع همه معارف الهى است ، صراط
مستقيم او را تـرسـيـم مـى كـنـد، طـراح بـرنـامه سعادت بشر است و نهايت آرزوهاى
فكرى او را برآورده مى سـازد. آنـگاه از تعليم بيان به انسان ياد مى كند و الهام
دهنده آن است كه بيان انسان بايد در خدمت قرآن قرار گيرد تا هم خود، با فهم و درك
قرآن ، سعادت دنيا و آخرت خود را تضمين كند و هـم بـا تـبـليـغ و تـشريح قرآن به
ديگران ، به رسالت بيان قيام كند و حرمت بيان را با حـقـگـويـى و سـخـن طـيـّب پـاس
دارد تـا بـيـان ، دوباره به سوى خداوند، اوج گيرد، چنان كه فرمود:
(اِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ...)(41)
سخنان پاكيزه به سوى خدا، اوج مى گيرد.
بدون ترديد، تبليغات دينى ، مصداق بارز (كلم طيّب ) است كه در هر فضايى انجام پذيرد
آنـجا را عطرآگين مى كند، جان انسانها را بارور و آنان را با خدا و احكام او آشنا
مى سازد، سپس آسمانها را در مى نوردد و به سوى خدا پرمى كشد.
اهداف تبليغات دينى
تـبـليـغات دينى در مكتب انبيا، به اصل بعثت و هدف آفرينش بستگى دارد. به
اين بيان كه هدف آفرينش عالم ، تكامل ، معرفت ، عبوديت و رسيدن انسان به قرب الهى
است چنان كه فرمود:
(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ اِلاّ لِيَعْبُدُونِ)(42)
جنّ و انس را نيافريديم جز اينكه مرا بپرستند.
پـيـامـبـران نـيـز مبعوث گشته اند تا كاروان عظيم بشرى را به شناخت و پرستش خدا
راهنمايى كـنـنـد و ابـعـاد وجودى انسان را در بستر قرب الى الله تعليم دهند و
تزكيه كنند و پرواضح است كه چنين كارى بايد به طور تدريجى انجام پذيرد و مبلّغ ،
مخاطبان خود را گام به گام و مـرحـله بـه مـرحـله بـه پـيـش بـبـرد و طـبـيـعـى
اسـت كـه هـر يـك از مـراحـل تـبـليـغ ، هدف خاصّى را مدّ نظر دارد و مى توان گفت :
عمليات پيام رسانى دينى ، به طور كلى سه نوع هدف را دنبال مى كند؛ اهداف ميانى و
كوتاه مدت ، اهداف عالى و دراز مدت ، و هدف نهايى . در اينجا هر يك را به اختصار
توضيح مى دهيم .
الف ـ اهداف ميانى
مـنـظـور از اهـداف مـيـانـى يـا كوتاه مدّت ، اهدافى است كه با تبليغ ابتدايى و در
زمان نخستين تـبـليـغ در نـظـر گـرفته مى شوند و حتّى مبلّغ مى تواند نتيجه كار خود
را ببيند و ارزيابى كـنـد؛ دسـت كشيدن از شرك و كفر، روى آوردن به توحيد، پرستش
خالصانه خدا، گردن نهادن دين خدا و مانند آن را مى توانيم از جمله اهداف ميانى به
حساب آوريم .
در قـرآن مـجـيـد دو جـمـله (اُعـْبـُدُوا اللّهَ) و (وَ اَطـيعُونِ) سخن اوليه
بيشتر پيامبرانى است كه نـامـشـان در قـرآن آمـده
(43) و بر عبادت خداى يگانه و پيروى از پيام آوران او تأ كيد شده
است چنان كه نخستين شعار پيامبر گرامى اسلام (ص ) (قولوا لا اله الا الله تفلحوا)
بود. هـمـچـنـيـن آيـات مـتـعـددى از قـرآن بـا كـافـران و مـشـركـان و اهل كتاب
سخن گفته است .
اهداف و تعابير ياد شده را مى توان به عنوان (اهداف كوتاه مدّت ) محسوب كرد كه
جملگى ، بـسـان تـابـلوهـاى زيـبا و روشن ، در راه رسيدن به (هدف نهايى ) ـ يعنى
قرب الهى ـ نصب شده اند.
امير مؤ منان (ع ) نيز در نخستين خطبه نهج البلاغه به برخى از اهداف تبليغى انبيا
اشاره كرده ، مى فرمايد:
(وَاصـْطـَفـى سـُبـْحـانـَهُ مـِنْ وَلَدِهِ اَنـْبـِيـأَ اَخـَذَ عـَلَى
الْوَحـْىِ ميثاقَهُمْ وَ عَلى تَبْليغِ الرِّسالَِْ اَمـانـَتـَهـُمْ...
فـَبـَعَثَ فيهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ اِلَيْهِمْ اَنْبِيأَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ
ميثاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مـَنـْسـِىَّ نـِعـْمـَتـِهِ وَ يَحْتَجُّوا
عَلَيْهِمْ بِالتَّبْليغِ وَ يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ
آياتِ الْمَقْدِرَِْ...)(44)
خـداونـد سـبـحـان از مـيـان فـرزنـدان آدم پيامبرانى برگزيد كه از ايشان بر
(رساندن ) وحى پـيـمـان گرفت و بر تبليغ رسالت ، امانتدارى شان را طلب كرد... سپس
فرستادگانش را در مـيـان مردم برانگيخت و پيامبرانش را يكى پس از ديگرى به سويشان
فرستاد تا پايبندى به پيمان فطرت الهى را از آنان بخواهند و نعمت فراموش شده
(توحيد) را به يادشان آورند و با تـبـليـغ (مـعـارف الهـى ) حـجـت را بـر آنـان
تـمام كنند و گنجينه هاى عقلها را (از لابه لاى غبار جهل و كفر) بيرون آورده ، به
كار اندازند و نشانه هاى قدرت (الهى ) را به آنان بنمايانند.
ب ـ اهداف عالى
مـبـلّغـان الهـى پـس از رسـانـدن مخاطبان خود به اهداف ميانى ، تلاش مى كنند آنان
را به سوى اهـداف عـالى سـوق دهند و در صراط مستقيم به سوى مقصد نهايى به پيش
ببرند؛ خودسازى ، امـيـد بـه آخـرت ، اقـامـه قسط و عدل ، پايبندى به دستورات الهى
، كسب تقوا، جانبازى در راه هدف ، استوارى عقيده ، طى مدارج عالى معرفت خدا، آزادگى
معنوى ، نيايش و پرستش عاشقانه و مـانـنـد آن ، اهـداف گرانقدرى است كه در دراز
مدّت ، در پى تبليغات دينى به بار مى نشيند و مـخـاطـبان را براى نيل به هدف غايى
آماده مى سازد. حجم بسيارى از آيات و روايات اين هدف را دنبال مى كند به عنوان
نمونه :
(يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ
لِما يُحْييكُمْ)(45)