سرمايه سخن جلد سوم

سيد محمدباقر سبزوارى

- پى‏نوشت‏ها -
- ۴ -


717- همان.
718- صاحب فصول المهمه.
719- عيون اخبار الرضا، ج 2،ص 294، ح 34.
720- عيون اخبار الرضا، ج 1،ص 297، ح 35.
721- امالى صدوق،ص 164.
722- مردى را كه محكوم به اعدام بود، نزد ماءمون حاضر كرده بودند. ماءمون از حضرت امام هشتم پرسيد: شما در اين باره چه نظر دارى ؟ فرمود: من مى گويم در عفو لذتى است كه در انتقام نيست. اءنّ الله لا يزيدك العفو الا عزا و مرد از اعدام نجات يافت.
723- عيون اخبار الرضا،ص 291 - 292.
724- در وجه تلقيب به ذوالرياستين گفته اند: علاوه بر وزارت دربار، وزارت جنگ نيز با او بود.
725- عيون اخبار الرضا، ج 2،ص 180، ح 1.
726- كتاب خطى در كتابخانه ملى ملك.
727- عوالى اللئالى، ج 4،ص 96.
728- سوره طه، آيه 50.
729- سوره نور، آيه 25 - 26.
730- اقبال الاعمال، ج 3،ص 103.
731- الكافى، ج 1،ص 387، ح 2.
732- عيون اخبار الرضا، ج 1،ص 29، ح 2.
733- همان.
734- سوره نساء، آيه 51 - 54.
735- رسائل، شهيد ثانى،ص 311.
736- الفصول المهمة، ج 2،ص 1189. در هر جامعه كه انحطاط اخلاقى بيشتر است، حسد در آن جا زيادتر. بزرگترين دليل ضعف عقل و فرومايگى است، كه آدمى نفهمد كه زوال نعمت كسى را خواستن و بد براى بندگان خدا خواستن، از قدر خود كاستن است، و اعتراض بر خدا داشتن. اگر منظور استكمال باشد كه راه براى همه باز است و طلب كمال ممدوح و نامش غبطه است، چه خداوند حكيم است و در نظام خلقت بر حسب عدل و حكمت تقسيم فرموده. يكى را سعادت از راه ثروت و مال داد و ديگرى را زيبايى و جمال. به يكى حسن بيان و شيرينى سخن و ديگرى را لطف بيان و هنر قلم. چه بسا فقرايى كه از خوشى در پوست نمى گنجند.
737- بحارالانوار، ج 70،ص 248.
738- مستدرك الوسائل، ج 12،ص 18.
739- بحارالانوار، ج 70،ص 255، ح 23.
740- همان، ج 73،ص 156، ح 1.
741- الكافى، ج 1،ص 187، ح 6.
742- سوره نساء، آيه 53.
743- سوره آل عمران، آيه 23.
744- سوره نساء، آيه 53.
745- سوره نساء، آيه 54.
746- امالى، مفيد،ص 16.
747- سوره انبياء، آيه 107.
748- مناقب ابن شهر آشوب، ج 3،ص 38.
749- وسائل الشيعه، ج 4،ص 302، ح 5213.
750- بحارالانوار، ج 50، ص 9، ح 9.
751- على بن مهزيار در خانواده مسيحى به دنيا آمده، و پس قبول اسلام كرده و از مخلصان ائمه دين بوده است. از حضرت على بن موسى الرضا نقل روايت كرده است و مورد عنايت خاصه حضرت جواد و هادى عليهماالسلام بوده است. مرحوم قاضى نور الله انار الله برهانه، در مجالس آورده است: توقيعات چندى كه از حضرت جواد نسبت به او صدور يافته، يكى از آن ها را براى نمونه مى آوريم.
يا على، احسن الله جزاك و اسكنك جنته و منعك من الخزى فى الدنيا و الاخرة و حشرك معنا. يا على، قد بلوتك و خبرتك فى النصيحة و الطاعة و الخدمة و التوقير و القيام، بما يجب عليك. فلو قلت: انى لم ار مثلك لرجوت اءن اكون صادقا فجزاك الله جنات الفردوس نزلا فما خفى على مقامك و لا خدمتك فى الحر و البرد و الليل و النهار. نساءل الله ءِاذَا جمع الخلايق للقيمة اءن يجمع بيننا و بينك انه لسميع الدعاء.
752- بحارالانوار، ج 50،ص 90، ح 4.
753- كمال الدين و تمام النعمه،ص 378.
754- سوره بقره، آيه 148.
755- مدينة المعاجز، سيد هاشم بحرينى.
756- نزهة الكرام و بستان العوام.
757- از نفايس ادبى است و متاءسفانه در دست نيست. قسمت كمى از آن را مصريان چند سال پيش به دست آورده، چاپ كردند.
758- بحارالانوار، ج 49،ص 312، ح 21.
759- بحارالانوار، ج 49،ص 312، ح 21.
760- ناصر خسر.
761- على بن جعفر را مردم كوفه دعوت كردند كه براى آن ها بيان حديث فرمايد. مدتى در كوفه مى بود، و سپس اهالى قم درخوسات نمودند و به قم تشريف فرما شده و اقامت فرمودند و همان جا از دنيا رحلت و قبرش معروف است.
762- سوره نساء، آيه 43.
763- بحارالانوار، ج 50،ص 6، ح 7.
764- سوره جن، آيه 18.
765- سوره جن، آيه 18.
766- مقصود حضرت جواد الائمه اين بود كه چون در فاصله كوتاهى از زهر ظاهر خواهد شد و همه خواهند فهميد كه غذا مسموم بود، گذشته از آن كه او را به باد ملامت و شماتت خواهند گرفت، ممكن است براى كتمان امر و بيم از افشا نشدن و كشف نقشه او را بكشند. از اين جهت مى فرمود: من در خانه تو نمانم، براى تو بهتر خواهد بود. (بحارالانوار، ج 50،ص 7، ح 7).
767- سوره بقره، آيه 203.
768- سوره بقره، آيه 200.
769- سوره آل عمران، آيه 135.
770- سوره ذاريات، آيه 55.
771- سوره نحل، آيه 43.
772- سوره انبياء، آيه 50.
773- سوره انبياء، آيه 105.
774- سوره اعراف، آيه 63.
775- سوره زخرف، آيه 5.
776- سوره انبياء، آيه 24.
777- سوره طلاق، آيه 10 - 11.
778- سوره زخرف، آيه 44.
779- سوره هود، آيه 114.
780- سوره بقره، آيه 239.
781- سوره ص، آيه 32.
782- سوره جمعه، آيه 9
783- سوره نساء، آيه 103.
784- سوره يوسف، آيه 42.
785- سوره طه، آيه 124.
786- سوره جن، آيه 17.
787- سوره بقره، آيه 152.
788- سوره محمد، آيه 18.
789- بحارالانوار، ج 90،ص 158، ح 33.
790- سوره احزاب، آيه 41.
791- الكافى، ج 2،ص 496، ح 1.
792- همان، ح 4.
793- الكافى، ج 2،ص 497، ح 7.
794- سوره فجر، آيه 1 - 2.
795- الميزان، ج 7،ص 38.
796- سوره بقره، آيه 264.
797- سوره اسراء، آيه 7.
798- عيون اخبار الرضا، ج 2،ص 75، ح 325.
799- سوره نور، آيه 37.
800- كشف الحجب و الاستار،ص 513.
801- سوره سباء، آيه 10.
802- سوره مريم، آيه 67.
803- سوره حديد، آيه 16.
804- سوره توبه، آيه 18.
805- سوره محمد، آيه 7.
806- سوره بقره، آيه 152.
807- سوره ابراهيم، آيه 48.
808- معدن الجواهر،ص 58.
809- سوره طه، آيه 107.
810- سوره قصص، آيه 88.
811- الخصال،ص 66، ح 98.
812- در كتاب احجاج طبرسى آورده است كه: روزى حضرت زين العابدين فرمودند: كه چون حضرت ختمى مرتبت به تبوك مى رفتند، على عليه السلام را دستور فرمود كه در مدينه بماند و جانشين پيغمبر شوند. على عليه السلام عرض كردند: مفارقت شما بر من مشكل است. من وقتى فكر مى كنم كه اگر يك صبح و شام شما را نبينم، نمى آورم. پيغمبر فرمود: اما ترضى اءن تكون منى بمنزلة هرون من موسى ؟
شما در مدينه بمان و مركز را خالى نگذار. پاداش شما به تنهايى برابرى كند با پاداش همه اين كسانى كه با ما تحمل رنج و مشقت سفر مى كنند. به اضافه، فراز و نشيب ها و كوه و دشت مانع از ملاقات ما نخواهد بود. شما در هر حال كه بخواهى، شاهد احوال من و اصحاب خواهى بود و چيزى بر شما پوشيده نخواهد ماند. يك نفر از حاضران برخاست و گفت: اين معجزه است و پيغمبران را رواست ؟ حضرت فرمودند: بلى، اين هم معجزه پيغمبر است.
يعقوبى گويد: كه ابوجعفر عليه السلام فرمود: در آن موقع كه جد بزرگوار مرا شهيد كردند، من چهار سال داشتم و درست به خاطر دارم، داستان كربلا و واقعه طف و آن چه بر ما رسيد.
مسعودى نيز نقل مى كند: -- مجلس يزيد و مشاوران او را با درباريان گفت: من با اين اسرا كه بازماندگانند چه بايد بكنم ؟ جمله ناروا گفتند كه يكى از ادبا تصحيف آن را نقل كرده است و خلاصه به اتفاق آرا گفتند: همه را بايد كشت و از اين خاندان كسى را باقى نبايد گذاشت. ناگاه ابوجعفر محمد بن على الباقر كه دو سال و چند ماه از عمر او مى گذشت، از جاى برخاست. چند جمله به شكل خطابه سخنرانى كرد، سپس فرمود به يزيد: تاريخ تكرار مى شود. نظير اين جمله شوراى سلطنتى كه امروز در اين جا تشكيل است، روزى در دربار فرعون در مصر تشكيل يافت و درباره موسى و هارون مشورت كرد كه تكليف من با اين دو تن چيست ؟ نتيجه آرا اين بود، ارجه و اخاه و ابعث فى المدائن حاشرين، حتى يك تن از مشاوران فرعون دستور اعدام نداد و سخن از كشتن نگفت. ولى مشاوران تو متفق اند در كشتن ما و چنين راءى صادر كردند كه بايد همه ما را كشت. اين مهم نيست، ولى خواستم فرق اين دو دسته و علت اختلاف نظر دانسته شود. اين دو راءى متخالف سبب و جهت دارد. يزيد پرسيد: سبب آن چيست ؟ فرمود: اولئك كانوا الرشدة و هولاء لغير رشدة و لا يقتل الانبياء و اولادهم الا اولاد الادعياء؛
درباريان فرعون هر عيب داشتند، اولاد زنا نبود. ولى مشاورين تو، فرزندان پدرانشان نيستند. چه اين حقيقت مسلم است كه انبيا و فرزندان آن ها را، جز زنازادگان نكشند. يزيد سر به زير انداخت و مدتى طولانى به فكر فرو رفت.
813- يك تن از نويسندگان معاصر مصرى - به نام احمد فهمى - گفتارى در اين باره داد و با تطبيق با پيشرفت دانش قابل تصديق مى داند. گويد: آيا عجيب نيست كه آدمى در لندن سخن بگويد و ديگرى در توكيو بشنود، به وسيله آلتى كه نامش تلفن است و مدتهاست كه مختصر كرده و سيم را نيز زحمت نمى دهند و با بى سيم حرف مى زنند و از راديو استفاده مى كنند.
ولى راديو نيز وسيله و ابزار است و اگر نبود قدرت سخن گفتن و پاسخ شنيدن نبود و اگر انسان همچنان به رشد علمى و رقاى فكرى و نيروى اراده خود ادامه دهد، مى تواند از اين ادوات و اسباب مستغنى شود و از اختراع بى نياز گردد. در چنين شرايطى است كه خواهد توانست با توكيو سخن بگويد، بى آن كه به وسيله و ابزارى توسل جويد، يا از توكيو به لند آيد، بى آن كه به هواپيمايى مراجعه نمايد. اگر گفته شود در چه زمانى ؟ گويم: بستگى دارد به قدرت و توانايى او در تصرف در زمان و تغيير و تحول آن. مگر با زمان قابل تحول است. آرى، در پيشگاه قدرت خداوند به هر چيز تبديل يابد و آن چه پيش ‍ ما مستحيل، اگر در علم خدا واقع باشد و معلوم او گردد، قابل خلعت وجود شود و لباس هستى پوشد و انسان مظهر اراده و قدرت حق باشد. چه آدم را فرستاديم بيرون، جمال خويش بر صحرا نهاديم.
راستى آيا قابل قبول است و شما مى پذيريد، هرگاه من بتوانم شيشه خالى در دست بگيرم و جلو دهان خود بيارم و سخنى چند در آن بسپارم و جمله هايى چند فرو خوانم و در آن شيشه در بندم. آن شيشه معدن نور شود و محل ظهور كانون روشنى و چراغ تابان گردد؟ آرى، اين كار ناشدنى است؛ چه سخنان حروف و كلمات اند و نور اشعه و تابش است؛ بلكه به گفته قدما حروف غير قار الذات بودند و اكنون ملاحظه فرماييد كه در سينماهاى ناطق، اين محال را مى بينيد كه چگونه سخنان و حروف و اصوات به اشعه و انوار تبديل يابد و آن تابش در معرض نمايش است؛ بلكه حبس صوت مى كنند، در مخازن مى سپارند، تنها سخن در اين اسباب و وسايل است، وگرنه آن چه را كه محال مى پنداشتند، پشت سر گذاشتند. و از استحاله گذستند و اين صداى غير ثابت را كه در فضا منتشر بود، گرفتند و تحويل اداره برق دادند. برخى استخدام آهن و بعضى استفاده از برق كردند و آنان كه اراده آهنين دارند و عزمى پولادين، دلى روشن و قلبى صاف و با ايمان، چون كهربا و برق كه خوشبختانه كانون آن مردم كشورهاى شرقى بوده اند و زمين و زمان در اطاعت و فرمان آنان و اگر روايات شيعه را در اين باره بگيريم، براى اميرالمؤ منين على عليه السلام در پيچيدن زمان و در نورديدن زمين و ديدن خليفه دومين عجيب نيست، نداى او را از مدينه شنيدن و فرمان او را بستن.
814- خصال،ص 433، ح 17.
815- در روايت ديگرى كه از همان كتاب نقل و ضميمه گرديد.
816- سوره اعراف، آيه 199.
817- تحف العقول،ص 377.
818- وسائل الشيعه، ج 20،ص 68، كتاب نكاح.
طرح نوى در سخن انداختم طرح سخن نوعى دگر ساختم
ساخته ام من به تمناى خويش خانه اى اندر خور كالاى خويش
هيچ كسم نيست به همسايگى تا زندم طعنه به بى مايگى
من كه در گنج طلب مى زنم كام در اين ره به ادب مى زنم
شرط ادب نيست كه پهلوى شاه غير شهان را بود آرامگاه
عقل كه هست از همه آگاه تر در ره او از همه گمراه تر
از مدد همت والاى خويش دست كشيدم زتمناى خويش
هست چو ناكامى من كام شاه نيست مروت كه شوم كام خواه
ديد چو بر همت او شهريار كرد بر او عقد جواهر نثار
گفت تويى قابل پيوند من هست سزاوار تو فرزند من
مرد گدا پيشه چو آن جا رسيد از مدد همت والا رسيد
همت اگر سلسله جنبان شود مور تواند كه سليمان شود
هيچ به از يار وفادار نيست آن كه وفا نيست در او يار نيست
دارى اگر يار، ندارى غمى عالم يارى است عجب عالمى
819- سفينة البحار، ج 2،ص 691.
820- سوره اعراف، آيه 201.
821- الكافى، ج 6،ص 256، ح 1.
822- سوره نور، آيه 36 - 37.
823- الكافى، ج 6،ص 256، ح 1.
824- از انسان كامل به عبارت مختلف تعبير گرديده، گاهى او را عالم و جهان كلى ناميده:
جهان انسان شد و انسان جهانى ازين پاكيزه تر نبود بيانى
اتزعم انك جرم صغير وفيك انطوى العالم الاكبر
حكما آدم را، عالم صغير و عالم را آدم كبير ناميده و عرفا به عكس، آدم را عالم بزرگ دانسته و عالم را آدم كوچك خوانده اند.
تو سيمرغ همايونى كه عالم زير پر دارى چه سان با اين شكوه و فر گزيدى جا به گلخن ها
آن چه در عالم كبير بود، همه شرح كتاب اكبر توست. گاهى شهر و بلد خوانده و بلد الامين را انسان زمين گفته اند، و زمانى هم از انسان به خانه و بيت تعبير مى كنند. چنان كه در آن اول بيت گفته اند و در اين آيت شريفه نيز تفسير كرد و به ويژه مطابق قرائت يسبح، فعل مجهول رجال را عطف بيان گرفته و توضيح بيوت دانسته اند.
825- كشف الغمه.
826- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3،ص 324.
827- الكافى، ج 3،ص 226، ح 14.
828- سوره انبياء، آيه 26 - 27.
829- خصال،ص 420، ح 14.
830- ذيل روايت يافت نشد و ذيل معنا نيز منطبق با ذيل موجود در مصادر است كه در كروشه اضافه شد.
831- معتمد الدوله.
832- سهل انگار و مسامحه كار مهربان و خدمتگزار.
833- كتمانية برابر و همانند.
834- سوره صافات، آيه 102.
835- سوره نحل، آيه 120 - /122
836- سوره غاشيه، آيه 18 - /19
837- سوره يونس، آيه 32.
838- تفسير قمى، ج 1،ص 392.
839- روزى كه هارون الرشيد، بر برامكه غضب كرد، دستور داد: جسد جعفر را بر دار بياويزند؛ يعنى او را از حق دفن نيز محروم ساخت و چنين خواست. جمعى كشيك مى دادند و در اطراف دار پاسبانى مى كردند، گزارش دادند كه هر شب مردى را مى بينيم كه با جسد جعفر سخن مى گويد و مرثيه مى سرايد و زارزار بر او همى گريد:
و هذا جعفر فى الجذع يمحو محاسن وجهه ريح القتام
اما والله لولا خوف واش و عين للخيفة لا تنام
لطفنا حول جذعك و استلمنا كما للناس بالحجر استلام
840- سوره آل عمران، آيه 67.
841- سوره انبياء، آيه 52.
842- سوره انعام، آيه 72.
843- سوره انعام، آيه 77.
844- سوره انعام، آيه 78 - 79.
845- تفسير صافى، ج 2،ص 134.
846- سوره مريم، آيه 42 - 48.
847- سوره انبياء، آيه 51 - 52.
848- سوره انعام، آيه 72.
849- به اتفاق مفسرين، آذر عموى ابراهيم است و مى گويند: اطلاق پدر به عمو، بى گفتگو جايز و رواست و در آن روزگار، عرب احتراما به عمو و جد هر دو پدر مى گفتند.
در مجمع البحرين گويد: نسابين را هيچ اختلاف نيست كه نام پدر ابراهيم تارخ است. و در باب يازدهم سفر اول تورات نيز اسم او تزح ذكر شده است: تذح هوليدات ليرام ات تلحورات هارون.
و مورد اتفاق علماى اماميه است، كه آبا و اجداد پيغمبر همه مؤ منان بوده اند. چنان كه در صافى آمده: عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم انه قال: لم يزل ينقلنى الله من اصلاب الطاهرين الى ارحام المطهرات حتى اخرجنى فى عالمكم هذا لم يدنسنى بدنس الجاهلية و لو كَانَ فى آبائه كافر لما وصفهم بالطهارة مع قوله تعالى انما المشركون نجس و جاء فى بعض الزيارات اشهد انك كنت نورا فى الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة.
850- الكافى، ج 1،ص 175، ج 2.
851- تفسير صافى، ج 1،ص 286.
852- سوره صافات، آيه 88 - 89.
853- سوره زمر، آيه 30.
854- سوره انبياء، آيه 58.
855- سوره انبياء، آيه 59.
856- سوره انبياء، آيه 57 و 60.
857- سوره انبياء، آيه 62 - 63.
858- سوره انبياء، آيه 65.
859- سوره انبياء، آيه 66 - 67.
860- سوره انبياء، آيه 68.
861- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2،ص 60، ح 206.
862- سوره آل عمران، آيه 14.
863- سوره فصلت، آيه 30.
864- سوره حج، آيه 77 - 78.
865- سوره هود، آيه 112.
866- سوره احقاف، آيه 35.
867- سوره صافات، آيه 102.
868- سوره صافات، آيه 104 - 105.
869- سوره صافات، آيه 107.
870- سوره صافات، آيه 106 - 107.
871- سوره شعراء، آيه 88 - 89.
872- اقبال الاعمال، ج 3،ص 73.
873- سوره مائده، آيه 30.
874- شرح اصول الكافى، ملاصالح، ج 10،ص 178.
875- سوره شورى، آيه 13.
876- سوره حج، آيه 78.
877- بحارالانوار، ج 16،ص 21.
878- سوره فاطر، آيه 43.
879- سوره انفال، آيه 24./
880- سوره مائده، آيه 30.
881- بحارالانوار، ج 28،ص 272.
882- قالها ثلاثا سيد شرف الدين در النص و الاجتهاد،ص 480.
883- النص و الاجتهاد،ص 566.
884- سوره رعد، آيه 7.
885- النص و الاجتهاد،ص 566.
886- كشف الغمه، ج 1،ص 146.
887- سوره يونس، آيه /35
888- سوره فاطر، آيه 11.
889- سوره فاطر، آيه 19 - 20.
890- سوره زمر آيه 9
891- سوره بقره، آيه 124.
892- سوره فاطر، آيه 32.
893- سيد شرف الدين رضوان الله عليه مى فرمايد: ((اگر كلمه انفسنا كه در اين آيه است، حفظ كنيم تا به اين آيت برسيم كه در زمينه بيان حال منافقان فرمايد: مَا كَانَ لاءَهل المدينةِ وَ مَن حَولَهم مِن الاعرابِ اءَن يتخلَّفوا عن رسول الله و لا يَرغَبوا بانفسهم عن نفسه و در معنى آيه امعان نظر شود، بسيارى از اسرار آشكار مى گردد.
894- بحارالانوار، ج 21،ص 283.
895- النص و الاجتهاد،ص 574.
896- مجمع الزوائد، ج 1،ص 178.
897- سوره كهف، آيه 110.
898- سوره حج، آيه 5.
899- سوره توبه، آيه 84.
900- سوره توبه، آيه 84.
901- سوره انفال، آيه 67.
902- سوره نجم، آيه 3 - 4.
903- الخصال،ص 479، ح 46./
904- سوره تكوير، آيه 19 - 22.
905- سوره مائده، آيه 67.
906- كمالدين و تمام النعمه،ص 235، ح 46.
907- النص و الاجتهاد،ص 579.
908- سوره محمد، آيه 30.
909- سوره آل عمران، آيه 118.
910- سوره آل عمران، آيه 144.
911- سوره بقره، آيه 14.
912- سوره مائده، آيه 67.
913- سوره زمر، آيه 65.
914- احتجاج، ج 1،ص 71.
915- بحارالانوار، ج 23،ص 141.
916- سوره محمد، آيه 11.
917- سوره نساء، آيه 33.
918- سوره مريم، آيه 5.
919- سوره دخان، آيه 41.
920- سوره حج، آيه 46.
921- المحاسن، ج 1،ص 286، ح 429.
922- مستدرك الوسائل، ج 12،ص 227.
923- بحارالانوار، ج 39،ص 299.
924- وسائل الشيعه، ج 27،ص 42.
925- بحارالانوار، ج 39،ص 248، ح 10.