تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت

على دوانى

- ۲۲ -


معراج از ديد علمى

(اين قسمت متمم بحث معراج است كه در بخش مخصوص به خود در متن كتاب آمده است.)

با اينكه گفتيم ما معراج پيغمبر را يك معجزه مى‏دانيم كه با قدرت الهى انجام گرفته است، مع الوصف بايد دانست كه در روايات اسلامى راجع به معراج به نكاتى برخورد مى‏كنيم كه مى‏توانيم پس از تسخير فضا و پيشرفت علوم فضائى ان را از ديد علمى هم مورد توجه قرار دهيم:

مجله فضا شماره 6 به تاريخ 5/1/1351 شمسى در مقاله‏اى تحت عنوان «رصدخانه پالومار عظمت جهان بالا را چنين توصيف مى‏كند» از جمله توشته بود: «تنها در كهكشانى كه منظومه شمسى ما جزئى از آن است و يكى از هزاران كهكشان‏هاى عالم بالاست، صدها ميليون خورشيد و ستاره درخشان است كه در ميان آنها روز محاسبات دانشمندان ميليون‏ها سياره مسكون با ميلياردها موجود زنده وجود دارد.»

اين يك نمونه از اعترافات دانش فضائى امروز بشر است كه عقيده دارند در بعضى از سيارات عالم بالا موجود زنده هست. بارها در تحقيقات دانشمندان علم فضا خوانده‏ايم كه از موجود زنده كرات آسمانى سخن به ميان آورده‏اند، و در صددند كه اگر علم و تكنيك آنها قادر باشد آن سيارات را كشف كنند و بتوانند با موجودات زنده آنها ارتباط برقرار سازند.

اين دانشمندان حتى عقيده دارند در بعضى ازكرات آسمانى تمدنى به مراتب درخشان‏تر از آنچه در كره زمين است وجود دارد.(پرفسور هشترودى رياضيدان معروف ايرانى هم با آنكه فردى مادى بود مانند بسيراى از دانشمندان غربى معتقد به موجوديت زنده آسمانى و تمدن پيشرفته و اثر مستقيم آنها در كره زمين بود.) اكنون به اين آيات قرآنى و روايات جالب اسلامى در اين زمينه توجه كنيد:

خدا در قرآن مى‏فرمايد: «از نشانه‏هاى قدرت خدا اين است كه آسمان‏ها و زمين و موجودات زنده را كه در آنها پراكنده است آفريد.»(و من آياته خلق السموات و الارض و ما بث فيهما من دابة. سوره شورى آيه 29)

چقدر جالب است كه قرآن صريحا مى‏گويد: «آيا نمى‏بينيد كه خدا آنچه را در آسمان‏ها و زمين است، براى بشر مسخر كرده است‏»(الم تروا ان الله سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض. سوره لقمان آيه 21)

اين آيه و نظائر آن به خوبى مى‏رساند كه بشر قادر است به آسمان‏ها و آنچه در آنهاست راه يابد. راه بر او مسدود نيست و خدا او را داراى چنين قدرتى دانسته است!

امين الدين طبرسى دانشمند نامى شيعه متوفى به سال 548 ه در تفسير گرانقدرش «مجمع البيان‏» كه نزد علماى شيعه و سنى از اعتبار خاصى برخوردار است،در تفسير آيه شريفه «يا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان‏»( سوره الرحمن آيه 32)يعنى: اى جن و انس اگر بخواهيد به نقاط مختلف آسمان‏ها و زمين راه يابيد، بيائيد كه راه باز است، ولى بدون قدرت قادر نخواهيد بود، از جمله مى‏نويسد:

...و نيز گفته شده كه معنى آيه چنين است: «اگر بخواهيد از آنچه در آسمان‏ها و زمين است آگاهى يابيد، جز با حجت و بيان (توانائى و ديد علمى) قادر نخواهيد بود.

شيخ فخر الدين طريحى متوفى در نجف اشرف به سال 1085 ه از دانشمندان عاليقدر ما دركتاب مشهور «مجمع البحرين‏» كه شرح لغات قرآن و حديث است، لفظ «كوكب‏» از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت مى‏كند كه فرمود: «اين ستاره‏ها كه در آسمان هستند شهرهائى است مانند شهرهائى كه در زمين است‏»(هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل مدائن التى فى الارض.)

و نيز در همان جا از آن حضرت روايت مى‏كند كه فرمود: ستارگان مانند بزرگترين كوه زمين هستند.( الكواكب كاعظم جبل على الارض.)

در دعاى جوشن كبير كه آن را امام زين العابدين از پدرش امام حسين از جدش رسول اكرم عليهم السلام روايت نموده است در راز و نياز با خداوند جهان مى‏خوانيم كه پيغمبر اسلام عرض مى‏كند: يا من له الهواء و الفضاء يا من فى السماء عظمته; اى خدائى كه هوا و فضا از آن اوست، و اى خدائى كه عظمت و بزرگيت در آسمان است.

با توجه به اين مطالب كه به عنوان نمونه آورده‏ايم بايد بگوئيم چهارده قرن پيش از آن كه علم فضا و رصدخانه‏هاى بزرگ از وجود موجود زنده در بعضى از سيارات و كرات آسمانى سخن بگويند، و دانش بشرى اعلام كند كه از صد كيلومتر تا هزار كيلومتر اطراف كره زمين را كه به صورت شلغم است و فرورفتگى و بلندى دارد، قشرى از گاز گرفته كه آن را «جو» و «هوا» مى‏گوييم، و بالاتر آن «خلاء» و «فضا» است، و خلاصه هوا با فضا فرق دارد، و دو چيز است، اين واقعيت‏ها را در گفتار پيغمبر و اميرالمؤمنين و ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين مى‏بينيم.

شواهد و قرائن اسلامى چه در آيات قرآنى و چه در احاديث و اخبار و آگاهى دانشمندان ما از وجود موجود زنده در آسمان‏ها و اين كه كرات آسمانى و سيارات عالم بالا بدين كوچكى نيست كه ما مى‏بينيم، آنقدر زياد اس، و نزد ما مسلمين امر عادى بوده و هست كه هفتاد سال پيش شاعر دانشمند و متفكر اسلامى اقبال لاهورى مى‏گويد:

خيال من به تماشاى آسمان بوده است بدوش ماه و به آغوش كهكشان بوده است‏گمان مبر كه همين خاكدان نشيمن ماست كه هر ستاره جهانى است‏يا جهان بوده است‏گويا اقبال لاهورى، با توجه با اين ابيات امير خسرو دهلوى، دو بيت مزبور را سروده است:

تو پندارى جهان غير از اين نيست زمين و آسمانى غير از اين نيست چو آن كرمى كه در گندم نهانست زمين و آسمان او همانست شنيدستم كه هر كوكب جهانى‏است جداگانه زمين و آسمانى است‏نكته جالب توجه اينجاست كه پيغمبر اكرم و ائمه اطهار عليهم السلام و دانشمندان بزرگ و حتى شعراى ما در عصر از وجود شهرها و ستارگان و موجود زنده و تمدن آنها و فرق بين هوا و فضا، و بزرگى ستارگان به اندازه برزگترين كوه زمين (به تعبيرى كه مردم آن روز باور كنند) سخن به ميان آورده‏اند، كه روشن فكران و دانشمندان آن عهد بر اساس فرضيه بطلميوس حكيم يونانى مقيم اسكندريه عقيده داشتند آسمان‏ها جسم است و مانند پوست پيازى تو درتوى هم مى‏باشد، و ستارگان ميخ‏هاى زرينى هستند كه خداوند به آسمان كوفته تا بر سر اهل زمين خراب نشوند!

راجع به وسيله‏اى كه پيغمبر در اين سير فضائى سوار آن شد و به آسمانها رفت و برگشت نيز در روايات و گفتار دانشمندان اسلامى به مطالب جالبى بر مى‏خوريم كه حائز كمال اهميت است.

در روايات مى‏گويند براق وسيله‏اى بوده است كه در اختيار همه پيغمبران قرار داشته است. روايت‏شده وسيله‏اى كه حضرت ابراهيم و هاجر و كودك خردسالش اسماعيل را از فلسطين به مكه آورد، همان براق بوده و در تاريخ ابن ازرق روايت مى‏كند كه حضرت ابراهيم هر ساله با براق از فلسطين براى حج به مكه مى‏آمد.

و اما براق چه بوده است؟ حيوان يا وسيله مصنوعى از جهان ديگر بوده آنهم جالب است و بايد از آن اطلاع داشته باشيم.

شيخ فخرالدين طريحى دانشمند نامبرده در «مجمع البحرين‏» ماده «براق‏» مى‏نويسد: «براق به ضم باء جنبنداى بوده كه پيغمبر در شب معراج سوار آن شد. اينكه براق (يعنى دارنده برق) گفته‏اند به خاطر آن است كه داراى رنگى درخشان و روشنى زيادى بوده است. بعضى هم گفته‏اند: به واسطه سرعت‏حركتش كه مانند برق مى‏رفت آن را براق ناميدند. گام‏هاى او به اندازه ديدگاهش بود. هنگامى كه به كوهى مى‏رسيد دست‏هايش كوتاه مى‏شد، و پاهايش طولانى مى‏گرديد و چون فرود مى‏آمد دستهايش بلند و پاهايش كوتاه مى‏گرديد، و در شت‏خود دو بال داشت.»

برهان الدين حلبى دانشمند معروف عامه در «سيره حلبيه‏»در بحث معراج شرح مفصلى راجع به براق دارد، و از مجموع مدارك و مآخذ آن را شناسانده‏است. از جمله مى‏گويد: براق جنبنده سفيدى بود و به همين جهت به آن براق مى‏گفتند. به خاطر روشنى شديدى كه داشته است، و هم گفته‏اند براق را به علت‏سرعتش براق ناميده‏اند، يعنى مانند برق بوده است.

گوشهايش تحرك داشت، هنگامى كه مى‏نشسد دستهايش بلند و پاهايش كوتاه مى‏شد، و چون برمى‏خاست پاهايش بلند و دستهايش كوتاه مى‏گرديد. و در روايتى مى‏گويد: يك گام براق به اندازه كشش ديدش بود.

ابن منير گفته است: بنابر پيمودن زمين تا آسمان يك گام انجام گرفته است. زيرا چشمى كه در زمين است آسمان را مى‏بيند، عليهذا براق با هفت گام به بالاترين آسمان‏ها رسيده است.

و در روايتى پيغمبر مى‏فرمايد: وقتى نزديك رفتم تا سوار شوم، براق گوشهاى خود را جمع كرد. و نيز پيغمبر فرمود: در شب معراج در پشت‏سر جبرئيل بر براق سوار بودم.

ابن هشام از ابو سعيد خدرى روايت مى‏كند كه پيغمبر فرمود: هنگامى كه از بازديد بيت المقدس فارغ شدم مرا به معراج بردند، و هرگز چيزى بهتر از آن سير و سفر نديدم.(و لم ارشيئا قط احسن منه. سيره ابن هشام - جلد 2 ص 273)

با در نظر گرفتن آنچه به طور اجمال گفتيم مى‏توانيم معراج پيغبر اسلام را با ديد علمى به شرح زير ترسيم كنيم; تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد:

1- براق كه به تعبير پيغمبر براى مردم آن روز، «دابه‏» يعنى جنبنده و شيئى متحرك خوانده شده و جز اين هم راهى براى تفهيم مطلب خود نداشته است، مركب سوارى پيغبر بوده كه درشب معراج جبرئيل راهنمائى آنرا بعهده داشت و پيغمبر در كنار يا پشت‏سر او نشسته و به آسمان‏ها رفته است.

آيا نمى‏توان احتمال داد اين مركب سريع السير كه پيغمبر آن را براق از ماده برق و انرژى خوانده است،وسيله سريع السيرى از تمدن شگفت‏انگيز يكى از سيارات ديگر بوده؟ تمدنى به مراتب درخشان‏تر و شكوفاتر از تمدن ما و با سرعتى كه براى ما قابل فهم نيست؟

2- ممكن است بگويند چطور مى‏شود اين مسافت بسيار طولانى و سير فضائى در يك شب انجام گرفته باشد؟ در جواب مى‏گوئيم در قرآن مى‏گويدحركت از مسجد الحرام تا مسجد القصى در شبى يا پاسى از يك شب انجام گرفته است، و ديگر نمى‏گويد كه رفغتن و آمدن به آسمان‏ها جمعا در يك شب يا پاسى از شب واقع شده است. البته در روايات مطالبى هست، ولى صريح قرآن مقدم بر روايات است، به خصوص كه آن روايات هم محل بحث و گفتگو است.

3- حد اكثر سرعتى كه ما در تمدن زمين تا كنون شناخته‏ايم سرعت نور است كه تقريبا در ثانيه قادر بوده كه از زمين تا كره ماه برود كه فاصله آن تا زمين چهارصد هزار كيلو متر است. حال اگر گوئيم براق وسيله برق آسائى از تمدن شكوفاتر از تمدن ما ساكنان زمين بوده، و در آن تمدن سرعتى به مراتب سريع‏تر از نور وجود داشته و دارد، اين امكان هست كه درمدت چند ساعت‏يا يك شب و بيشتر پيغمبر به بعضى از سيارات منظومه شمسى ما يا سايرمنظومه‏ها و سحابى‏ها و كهكشانها كه داراى موجود زنده و ديدنى‏ها بوده است رفته و پياده شده و با آنها گفتگو نموده و به زمين برگشته است.

ما چه ميدانيم در عالم بالا و ساير كرات آسمانى چه خبر است، و چه تمدنى و چه موجوداتى و چه وسائل و اختراعاتى وجود دارد؟

به سير قصه سيمرغ و قصه هدهد كسى رسد كه شناساى منطق الطير است تو كز سراى طبيعت نمى‏روى بيرون كجا به كوى حقيقت گذر توانى كرد؟

4- هنوز جامعه بشرى و دنياى علم از راز ساختمان اهرام مصر و تالار آفتاب در بعلبك لبنان ء تخت جمشيد در شيراز و عجايب سرزمين بابل و موجوداتى از كرات آسمانى به زمين آمده و طرح آنها را ريخته و يا آنها را ساخته‏اند.

5- سفينه‏هاى فضائى و كيهان نوردى كه در چند سال گذشته توسط بلوك شرق و غرب به آسمان و كره ماه و مريخ و مشترى و زهره فرستاده شد، هنگام پرتاب از زمين و عبور از حوزه جاذبه زمين و شكافتن سپر جاذبه و عبور ازجو و ورود به فضا و ماوراى جو كه همچون گوئى آتشين و با سرعتى حيرت انگيز پيش مى‏رفته، و اينكه سفينه‏ها سه قسمت بوده و قسمت‏هائى از انها به خاطر اوضاع و شرايط خلا و موانع فضائى از هم جدا شده است، با تعبيراتى كه راجع به براق و گوشها و دست و پاهاى آن، ان هم با تعبير چهارده قرن پيش خطاب به مردم عرب كه تازه از مرز جاهليت گذشته بودند و اكثريت قريب به اتفاق آنها هنوز به پيغمبر و اين گونه سخنان ايمان نداشتند، شباهت زيادى دارد.

مى‏توان گفت براق نيز همچون سفائن كيهان پيما هرگاه به موانع فضائى مانند اشعه ايكس يا سنگهاى آسمانى برخورد مى‏كرد يا مى‏خواست اوج بگيرد يا بنشيند، آن حالات را درهوا وفضا داشته است، گوش‏ها و دست و پاهايش كه جمع يا باز مى‏شده اشاره به اين‏هاست. به روايات سابق در بحث (معراج پيغمبر) مراجعه كنيد.

6- ديديم و خوانديم كه نخستين سفينه مه نورد ده روز طول كشيد كه به ماه رفت و برگشت ولى آخرين آپولو پنج روز يا كمتر اين مسافت را طى نمود و گفتند در سفرهاى آينده از اين مدت تا يك روز هم تقليل خواهد يافت. روسها اعلام كردند سرگرم ساختن سفينه‏اى هستند كه ظرف چهل دقيقه به كره ماه برسد، عليهذا مى‏توان در آينده و همين تمدن زمينى در سايه كار و كوشش و تكنيك وسيله سريع السيرترى هم ساخت. حال اگر براق اين وسيله ساخته تمدن شگفت انگيز كرات ديگر چنان كه گفتيم با سرعتى خارق العاده كه تعلق به تمدن آنجا داشته پيغمبر به آسمان‏ها برده و برگردانده باشد، يا حضرت ابارهيم را در اندك زمانى از فلسطين به مكه مى‏برده و برمى‏گشته، از ديد علمى براى ما چندان مشكل نخواهد بود، و به نظر نمى‏رسد كه محال باشد. تا چه رسد كه گفتيم راز آن بر ما پوشيده است.

7- معراج و سير فضائى پيغمبر، جسمانى بوده است. يعنى پيغمبر با جسم و در حال بيدارى سوار بر براق به سير آسمان‏ها رفته و برگشته است، نه اين كه روحانى و چيزى شبيه خواب باشد كه قابل بحث نيست. به عبارت ديگر جسم پيغمبر به آسمان‏ها رفته، نه روح آن حضرت. اين صريح قرآن است كه در همان آيه اول سوره اسراء خدا مى‏فرمايد: «اسرى بعبده‏» يعنى بنده خودش را سير داد، و «عبد» كلمه ايست كه اطلاق مى‏شود بر انسان مركب از جسم و روح، و اين كه در دعاى ندبه به طور نسحه بدل گفته شده «و عرج بروحه‏» و بعضى‏ها معراج را روحانى دانسته‏اند، از آنجا ناشى شده كه آنها تصور مى‏كردند آسمان جسم است، و اگر پيغمبر با جسم به آسمان رفته باشد مى‏بايد آسمان بشكافد و بهم بيايد و اين هم با عقل سازگار نيست.

در صورتى كه اولا دعاى ندبه گفتار بعضى از علماى شيعه است و گفته امام معصوم نيست، و در متن آن هم «وعرج به‏» دارد، ولى نسخه نويسان بعدى كه نمى‏توانستند معراج جسمانى را باور كنند، براى رفع استعباد «و عرج بروحه‏» را اضافه نموده‏اند ثانيا آنها كه قائل به خرق و التيام آسمان بوده و به همين جهت منكر معراج جسمانى شده‏اند، نيز افرادى مهمل بوده‏اند كه نتوانسته‏اند از نظر علمى پى به اصل مطلب و مقصود از معراج پيغمبر خاتم ببرند; و چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند.

بنابر اين معراج كه از ضروريات اسلام اس، معراج جسمانى است، و اهميت آن نيز در همين است، و اگر كسى معتقد به روحانى بودن معراج بود منحرف است، و بر خلاف ضروريات اسلام سخن گفته يا معتقد شده است.

به طور خلاصه بايد گفت‏خداوند جهان آفرين يا با معجزه به وسيله مركبى به نام براق كه همچون برق سرعت داشته يا به وسيله‏اى مصنوعى از تمدن عالم بالا پيغمبر خود را در شبى از مسجد القصى در فلسطين، و از آنجا به بعضى از كرات آسمانى كه داراى سكنه بوده است، برد، تا شگفتى‏هاى جهان خلقت را ببيند و فكر بلندش بلندتر شود و با تماشاى انبوه سيارات و كرات آسمانى، و ديدن زمين از آن مسافت‏ها و پى بردن به حد هوا و توسعه دامنه فضا و عجابى و غرائب گوشه‏اى از عالم بالا بر معلوماتش بيش از هر پيغمبرى افزوده شود. زيرا او پيغمبر خاتم بود ودين او آخرين دين است و بايد تا پايان روزگار پايدار بماند، و آخرين و بزرگترين پيغمبران هم آنچه را با عليم اليقين مى‏دانست،در اين سير فضائى و سفر شگفت‏انگيز با عين اليقين ببيند، و در حقيقت آنچه ناديدنى است آن بيند!

8- ممكن است بگويند چطور مردم مكه و بيت المقدس از آمد و رفت براق مطلع نشده‏اند؟ مى‏گوييم اگر پيغمبر به طرزى معجزه آسا به معراج رفته باشد اين هم جزو بقيه مطالب است، و چنان كه با ديد علمى بنگريم ممكه است براق صدائى نداشته يا قابل كنترل بوده است.

از حديث ابوسفيان با قيصر روم در تكذيب پيغمبر و از جمله ماجراى معراج پيغمبر و آمدن به بيت المقدس و تصديق «بطريق‏» تا حدى اين مطلب روشن مى‏گردد.(نگاه كنيد به سيره حلبيه س جلد 2 ص 80)

9- پيغعمبر از افرادى شب معراج موضوع را به اطلاع قريش رسانيد و آنها براى امتحان وصف بيت المقدس را از حضرت جويا شدند، و حضرت پاسخ لازم را داد.

10- عكس العمل ابوطالب در آگاهى از غيبت پيغمبر در شب معراج و خبردادن پيغمبر به قريش كه قافله آنها را در فلان مكان ديده است، و تحقيق مطلب از جانب قريش دز سيره ابن هشام جلد 2 صفحه 269 و اعلام الورى صفحه 49 و تاريخ يعقوبى جلد 2 صفحه 15 آمده است.