تاريخ اجتماعي ايران از آغاز تا مشروطيت
جلد اول
دكتر عزت الله نوذرى
- ۱۴ -
هزينه زندگى در زمان زنديه
از گفته هاى فوق چنين نتيجه مى شود كه بخش عظيمى از مسكوكات كه در خزانه دولتى
قرار داشت به هيچ وجه سرمايه گذارى و خرج نمى شده است بلكه از اقتصاد رايج خارج
شده و آن را از جريان دور مى ساختند بنابراين تعجب آور نيست كه پول نقد در
ايران كمياب بوده است . از اين رو، با وجود شكوفايى اقتصاد و تجارت ، مردم
وضع بدى داشتند و به مرور زمان فقيرتر مى شدند. اين وضع از پايين بودن قيمت
براى خدمات كاملا روشن مى شود. سال خرج قيمت منبع مورد محاسبه 989 ه .ق
/ 1581 م . بار الاغ (شيراز) 70 شاهى 35 شيلينگ 1074 ه .ق / 1664 بار الاغ
(اصفهان شيراز) 5 عباسى 6 شيلينگ و 8 پنس ساير خدمات نيز بسيار ارزان
بود: سال خرج قيمت 1081 ه .ق / 1670 م . قاصد يك ليور در هر روز مسافرت
1105 ه .ق / 1694 م . كرايه اسب از ايروان به شيراز 10 عباسى براى هر
اروپايى كه به حد كافى پول نقد در اختيار داشت ، حقيقتا سفر به ايران ارزان
بود. تونوبر، سر راه همدان به اصفهان - مسافتى كه در حدود 350 كيلومتر بود -
ارقام ذيل را ارائه مى دهد. كرايه اسب 6 عباسى بار 15 عباسى گمرك
همدان 4 بيستى براى 100 من هزينه توقف در كاروانسرا 1 بيستى براى هر شب
انباردارى 3 بيستى براى 100 من در هر شب هزينه وى براى چنين مسافت طولانى ،
حداكثر به 30 عباسى بالغ مى گرديد، به منظور تسهيل ديد كلى ، تقسيم بندى پول
هاى رايج آن زمان مورد بررسى قرار مى گيرد. هلند يك گلدن برابر 28 اشتوئيور
در سال 1601 (6 اشتوئيور برابر 8 فينگ ) انگليس يك پوند برابر 20 شيلينگ
(يك شيلينگ برابر 12 پنس ) فرانسه يك ليور برابر 20 سو (20 سو برابر 82/1
فرانك در سال 1669) اسپانيا يك اسكودودارو برابر 2/1 پيستوله ، يك پى آستر
برابر يك پسو امپراتورى دريماكسن يك رايش اشتالر برابر 60 كرويزر برابر 35
گروشن در سال 1534، يك رايش اشتالر برابر 10 گروشن در سال 1600 يك گروشن برابر
10 فينگ مواد غذايى نيز براى اروپاييان چندان گران نبود به خصوص اگر تصور
شود كه جنگ هاى سى ساله ، چه تغييراتى را در اروپا به بار آورده بود.
دلاواله در سال 1026 ه .ق / 1617 م . براى يك مرغ مبلغى در حدود 6/1 رايش
اشتالر پرداخته است . در سال 1116 ه .ق / 1704 م . دوبروين ، اين مبلغ را بين 6
تا 12 اشتوئيور ذكر كرده است ، يعنى تقريبا مانند قيمت اولى است . او اطلاعات
ديگرى در مورد قيمت ها به دست مى دهد: يك من شاهى اشتوئيور گوشت گوسفند
16 - 14 گوشت بره 76 - 60 گاو 20 - 16 نان 10 - 8 كره 160 -
100 چوب 5 - 4 روغن 50 ذغال 5 - 4 يك غاز 50 - 40 اگر اين
قيمت ها را به پول مارك طلاى آن زمان محاسبه كنيم ، به آن معناست كه يك مرغ
قيمتى بين 33 تا 66 فينيك (واحد پول آلمان )، و نانى به وزن شش كيلو، قيمتى
برابر 45 تا 55 فينيك داشته است . اگر مردم با چنين قوه ى خريد پولى ، در
احتياج بودند، به علت كمبود پول در جريان بود. زيرا در اثر صادرات سكه هاى نقره
به هندوستان حجم سكه ها كمتر مى شد صرافان در خليج فارس نيز سكه ها را با طلا
مبادله مى كردند، آن چه كه در ايران متداول نبود. در زمينه ركود كشاورزى ،
بايستى به نوشته رستم الحكماء استناد كرد. كريم خان در هر ايالتى انبار
غذايى به وجود آورد كه هر ساله آن ها را براى تداركات و آذوقه سپاهش پر مى كرد.
در پاييز سال 1775 م . به علت هجوم ملخ و زنگ زدگى گندم ها و هزينه لشكر كشى به
بصره ، در شهرهاى شيراز و اصفهان كمبود غله احساس مى شود و به قدرى مضيقه پيش
آمد كه وكيل ناگزير گرديد براى تامين رفاه مستمندان در انبارها را باز كند، در
اصفهان ، ارزش نان گندم ، به هر من پانصد دينار رسيده بود، در چهار گوشه ى
ميدان شاه غله خرمن مى شد. در كنار هر خرمنى ، يكصد جفت قپان قرار داشت . غله
ها را به قيمت معين ، يعنى در برابر هر من شاه ، گندم ، دويست دينار و براى هر
من شاه ، جو، يكصد دينار مى گرفتند. در شيراز اوضاع چندان بحرانى شد كه كريم
خان ، ناگزير گرديد براى حمل غله تعدادى از حيوانات باربر را به تبريز و قزوين
و نواحى مختلف آذربايجان اعزام دارد. پس از وارد شدن غله ، به علت سختى راه
قيمت ها، بالا رفت و هر من تبريز به 1400 دينار رسيد، مشاوران وكيل ، به او
توصيه كردند كه براى جبران هزينه ها، غله را از قرار هر من هزار و پانصد دينار
به مردم به فروشند. در جواب آنان خان زند به صورت طنزآميزى گفت كه در اين صورت
بهتر است بازار علافى باز كنيم ، زيرا با نرخ فوق ، ديگر كسى نمى تواند غله
خريدارى كند، آن گاه بدون چون و چرا دستور دارد كه گندم را از قرار هر من تبريز
به دويست دينار، جو را يكصد دينار (دو برابر نرخ متداول اصفهان ) به فروشند و
مابه التفاوت را از خزانه منظور كنند، بدين ترتيب با پرداخت كمك مالى از سوى
دولت قحطى برطرف شد.
(469)
زوال دولت زنديه
پس از فوت كريم خان دو جريان شديد و مخالف كه هر يك تضعيف ديگرى كمك كرده است
در ايران آن زمان مشخص بود. 1 - بلافاصله پس از مرگ كريم خان ، خاندان زند
به حدى دچار نفاق و نقار و اختلاف داخلى شدند كه اضمحلال و انقراض آن سلسله در
صحنه سياست ايران ، محرز و مسلم گرديد. زكى خان خود را در شيراز، پادشاه و
جانشين كريم خان اعلام كرد و كليه فرزندان كريم خان و كليه بزرگان زند را به
قتل رساند. بدين ترتيب حكومت دست به دست مى گشت تا لطفعلى خان كه در حقيقت
اعلام پايان سلطنت كوتاه خاندان زند و محو نام اين خاندان ، از صحنه ى سياست
ايران بود. دوران حكومت جانشينان كريم خان از بحرانى ترين و هرج و مرج ترين
ادوار تاريخ ايران است . شايد سند زير كه از نامه ى كنسول فرانسه در بصره
استخراج شده است ، مجسم نمايد كه شرايط در ايران چگونه بوده است : سالنامه
وقايع اين كشور، پر است از توطئه و جنايت و قتل اين وقايع تاثرآور به قدرى براى
بشر دردناك و دشوار است كه حيف است در تاريخ ضبط گردد و بهتر است كه هم چنان
براى ابد مجهول بماند.
(470) از سال 1722 م . تا امروز مى توان بيش از سى پادشاه جبار و
ستمگر كه به نوبت بر اين كشور تيره روز سلطنت كرده و آن را ويران و خراب كرده
اند نام برد. نامه مورخ اول مارس 1781 م . كنسول فرانسه در بصره آرشيو ملى
فرانسه - مكاتبات كنسولى ، بغداد، جلد سوم ، نمره 77. 2 - موازى با انحطاط
و زوال سريع خاندان زند، قواى روز افزون ايل قاجار آرام و منظم رو به ازدياد
بود. رييس ايل قاجار - آغا محمد خان - كه در حيات كريم خان در دربار او زندانى
بود، پس از مرگ كريم خان ، از دربار زند گريخت و در همان حال كه جانشينان كريم
خان وحشيانه يكديگر را مقتول و مسموم مى كردند وى با شتاب و عجله افراد ايل خود
را گرد آورد و با پشتكار و سرسختى به جنگ مرگ و حيات با خاندان زند پرداخت .
آغا محمد خان ، يكى پس از ديگرى ، با عليمراد خان ، جعفر خان و لطفعلى خان
جنگيد و سرانجام خاندان زند را منقرض كرد و حكومت ايران را قبضه و سلسله قاجار
را تاسيس كرد. بدين ترتيب حكومت خاندان زند در حقيقت يك دوره ى تحول موقتى در
تاريخ ايران است كه بين دو دوره ى بزرگ تاريخ اين كشور قرار گرفته . اين دو
گروه بزرگ عبارتند از، دوره ى سلطنت خاندان صفوى كه بيش از دو قرن دوام يافت ،
و دوره ى سلطنت خاندان قاجار كه نزديك به يك قرن و نيم ادامه يافت . خاندان
قاجار، كه با مرگ لطفعلى خان در 1209 هجرى (1795 ميلادى ) سلطنت ايران را قبضه
كرد تا سال 1304 هجرى در اين كشور سلطنت كرد
(471).
26 O دولت قاجاريه با
افول سلسله زنديه بار ديگر حكومت و فرمانروايى از دست ايرانيان خارج گرديد و
طايفه قاجار كه اصلا از نژاد مغول بودند، زمام امور را به دست گرفت
(472). اينان هنگام تشكيل حكومت صفويه به يارى آنان برخاستند و
دوشادوش لشكريان قزلباش ، در ركاب شاه اسماعيل شمشير زدند. پس از آن كه شاه
عباس به سلطنت رسيد، آنان را از محل اصلى خود كوچانيد دسته اى را در مرو، عده
اى را در گرجستان و دسته سوم را در دو سوى رودخانه گرگان (استراباد) مستقر ساخت
. از اين طايفه ، آنان كه در سمت راست گرگان سكونت داشتند. يوخارى باش و عده اى
را كه در سمت چپ رودخانه گرگان سكنى گزيده بودند، اشاقه باش خوانده مى شدند، و
بين آنان غالبا بر سر امور مادى و اقتصادى نظير آب ، چراگاه و غيره اختلاف و
نزاع بود. پس از حمله افاغنه - چنان كه ديديم - فتحعلى خان قاجار، كه از
قبيله اشاقه باش بود، نخست به يارى شاه سلطان حسين ، به اصفهان رفت و چون از وى
استمداد نجستند، وى بار ديگر به استراباد برگشت و به يارى شاه طهماسب دوم
برخاست و در صفر 1139 ه .ق به دست يكى از افراد ايل و به تحريك نادر، از بين
رفت . نادر، پس از آن كه با نيرنگ ، كار فتحعلى خان را يكسره نمود قبيله
يوخارى باش را مورد لطف خود قرار داد و محمدحسن خان را به حكومت گرگان و
استراباد فرستاد، ولى محمدحسن خان ، پسر فتحعلى خان ، از بيم نادر مدت ها
متوارى بود. وى پس از قتل نادر به استراباد و مناطق ساحلى بحر خزر را متصرف
شد و سرانجام در سال 1173 ه .ق در راه مخالفت با كريم خان زند كشته شد. كريم
خان دختر وى را به زنى گرفت و از 9 پسر محمدحسن خان ، دو تن ، يعنى آغا محمد
خان و حسينقلى خان جهانسوز را به شيراز برد و چون مردى با صفا و نيك نفس بود
حسينقلى خان را به حكومت دامغان فرستاد، ولى او راه عصيان پيش گرفت و به دست
تركمانان كشته شد. آغا محمد خان تا مرگ كريم خان ، يعنى تا سال 1193 ه .ق در
شيراز بود. آغاز حكومت قاجاريه
پس از مرگ خان زند، آغا محمد خان به
مازندران رفت و به مخالفت با زنديه برخاست و با غلبه بر جعفر خان زند، تهران را
به پايتختى برگزيد. البته در تغيير سلسله زنديه به قاجار، حاج ابراهيم كلانتر
كه از بزرگان متنفذ شيراز بود نقش مهمى داشت نخست در اثر مساعى حاجى ابراهيم
كلانتر، لطفعلى خان ، فرزند جوان جعفر خان بر اريكه سلطنت جلوس كرد ولى بعدها
به لطفعلى خان خيانت ورزيد و شيراز را تسليم آغا محمد خان قاجار كرد و در عوض
اين خيانت و خدعه ، به مقام صدراعظمى ارتقا يافت . لطفعلى خان زند، چندى در
كرمان در مقابل آغا محمد خان ، مقاومت نمود و بالاخره در نتيجه خيانت اطرافيان
، اسير آغا محمد خان شد و رييس ايل قاجار با دست خود چشمان او را از حلقه
درآورد
(473). آغا محمد خان ، در مجلسى كه با حضور سركردگان در تهران
تشكيل داد تاجى را كه پيش از وقت تهيه ديده بود، به دست گرفت و گفت ، اگر ايشان
موافقت كنند، تاج را بر سر خواهد گذاشت . اما به اين شرط پادشاهى را مى پذيرد
كه همه ى حاضران سوگند ياد كنند كه تا زنده اند از يارى و وفادارى با او دست
برندارند پس از آن كه همه سوگند خوردند، تاج مرواريد نشانى كه آماده كرده بود،
بر سر گذاشت و شمشيرى را كه از سر قبر شاه اسماعيل صفوى ، موسس سلسله صفوى
آورده بودند، بر كمر بست و بدين وسيله ، خود را جانشين صفويه و پادشاه واقعى و
پيشواى مذهبى شيعه قرار داد
(474). آغا محمد خان توانست در يك دوره بحرانى و پر آشوب ، تاج و
تخت ايران را به كف آورد. به قول ملكم ، آغا محمد خان قاجار مردى قدرت طلب ،
لئيم و انتقامجو بود. در بيان اوضاع زمان آغا محمد خان ، فرد ريچاردز در
سفرنامه خود مى نويسد: در اين صفحات خونين تاريخ بيهوده است اگر در جست و
جوى نشانه هايى حاكى از پيشرفت و ترقى و يا ذكرى از هنر دوران صلح و صفا باشيم
. در سراسر ايران ، گاو آهن فداى شمشير شده بود به دشوارى مى توان تصور كرد كه
در همان هنگاميكه آغا محمد خان در مشرق زمين نام خود را با حروف خونين در صفحه
ى تاريخ مى نگاشت ، منظومه اى از اسامى پر شكوه و جلال كسانى كه به كاربردهاى
هنرى مسالمت آميز سرگرم بودند، در آسمان مغرب زمين مى درخشيد. در آن زمان ،
افرادى در اروپا و آمريكا مى زيستند كه يا به تعقيب يكى از رشته هاى فرهنگى
اشتغال داشتند و يا زندگى خود را وقف پيشرفت و ترقى كرده بودند و در همان زمان
در ايران جمجمه ها بر روى هم انباشته مى شد و بر حسب دستور آغا محمد خان از
چشمان انسان ها، تپه هاى كوچكى تشكيل مى دادند
(475). با مرگ آغا محمد خان در سال 1211 ه .ق ، باباخان ، فرزند
حسين قلى خان جهانسوز به نام فتحعلى شاه به تخت نشست . وى در تمام دوره ى
سلطنت ، پيوسته سرگرم كشمكش با مدعيان خصوصى و دشمنان خارجى بود و با اين كه
طبعا به جنگجويى ميل نداشت و عيش و عشرت را بر اين حال ترجيح مى داد، اوضاع
زمان او را به جنگ مجبور كرد، ليكن شاه خود كمتر به ميدان جنگ حاضر شد و به
بركت وجود پسران و سرداران با كفايت در مدت 37 سال سلطنت ، مدعيان را از ميان
برداشت و با وجود سياست هاى دشمنانه خارجيان ، ايشان باز ايران را تحت يك امر و
حكومت حفظ كردند
(476). قاجاريه ، عقيده به حكومت پادشاهى استبدادى ، و مقدس بودن
وجود سلطان را از صفويان به ارث برده بودند، و چون ماهيت حكومت عبارت بود از
استبداد و غرور و خيانت ، طبعا عمال حكومت هم بدين صفات متصف بودند.
قاجاريه در بعضى جهات آيين مملكت دارى سلجوقيان را زنده نمودند و بار ديگر
حكومت ولايات ، به اعضاى خاندان سلطنتى سپرده شد و اين همان راه و رسمى است كه
صفويه تقريبا برانداخته بودند، تبريز - مركز ايالت آذربايجان - مقر وليعهد شد.
فريزر، مى نويسد: قاجار كه به حكومت ولايات منصوب مى شدند، وزيرى داشتند كه
او را به پيشكارى شاهزاده گماشته بودند، به خصوص كه اگر شاهزاده بسيار جوان بود
(477). در جاى ديگر فريزر، درباره ى اسكندر ميرزا، پسر محمدعلى
ميرزا، پسر فتحعلى شاه كه پدرش حاكم مازندران بوده است مى نويسد: دانستم كه
اين پسر، دستگاهى مخصوص به خود دارد و مانند ساير شاهزادگان داراى وزير و
غلامان و يا نگهبانان ، محرم و پيشخدمت ها و ماموران ديگرست ؛ و چند تن از
برادران كهترش كه صاحب حكومت هاى جداگانه نيستند، داراى همان دم و دستگاهند، و
با شاهزاده محمدقلى ميرزا، خانواده اى دارد، مركب از بيست و پنج بچه و حرمى
مفصل ، كه مخارج ساليانه او را بسيار سنگين كرده و اين تمايل را در او
برانگيخته است كه با نصب فرزندان به حكومت نقاط تابع خود، خويشتن را سبكبار كند
بر روى هم ، اين روش براى حاكم نشين هاى مربوط، بسيار گران تمام مى شد، زيرا
بايد مخارج يك دربار كوچك و عمال حريص و طماع آن را متحمل شوند
(478). مناصب و مشاغل
عالى و دربارى در دوره قاجار
گاسپار دروويل ، در سفرنامه خود راجع به مناصب و مشاغل دربارى اين دوره چنين مى
نويسد كه : مقامات عالى سابق دربارى ، تقريبا به جاى خود محفوظ مانده است
ولى جنبه ى افتخارى اين مقامات به سودبخشى آنان ، مى چربيد. امروزه به استثناى
وزيران و معدودى از صاحب منصبان عالى رتبه ى دربار، كسى حقوق و مزاياى قابل
توجهى دريافت نمى كند. با اين حال ، خدمتگزاران و كارمندان كاخ سلطنتى به هر
صورتى كه به خواهند، از اقلام هزينه ها مبالغى به جيب خود مى زنند، زيرا دزدى
بدون ترس از مجازات ، در آن جا رواج كامل دارد گمان نمى كنم كه چيزى براى كاخ
شاه يا شاهزادگان خريدارى كنند، بى آن كه بهاى آن را سه تا چهار برابر قيمت
اصلى به حساب نگذارد. دربار سلطنتى ايران ، مخارج هنگفتى دارد زيرا
شاهزادگان و حكام نيز به پيروى از پدر يا ارباب تاجدار خويش ، پنجاه شصت تن بى
كاره را در خدمت نگه مى دارند، اين بيكاره ها به هنگام گردش شاهزادگان يا حكام
، از پيش و پس به راه مى افتند تا دبدبه و شكوهى به مركب وى بخشند بيكاره ها به
قلب غلام (يعنى بردگان ) ملقب اند، ولى در دربار ايران فقط غلام مترادف با گارد
شاهى است . شاه ، غلامان متعددى دارد و غلامان را از ميان جوانان زيباروى كشور
انتخاب مى كند. غلامان ، اسكورت شاه را تشكيل مى دهند و زير فرمان كلانتر
باشى خدمت مى كنند. حقوق و جيره آنان بسيار قابل توجه است ، وليعهد نيز غلامان
جسورى دارد گرچه غلامان وليعهد، با شيوه جنگ خاص خود براى روس ها دشمن خطرناكى
نيستند، ولى غالبا وسايل مزاحمت آنان را فراهم مى كنند
(479). سابقا شاغل والاترين مقام دربارى ، اعتماد الدوله ناميده
مى شد، اين مقام امروزه حذف و به جاى آن ، مقام صدراعظمى يا نخست وزير ارشد
معين شده است . رسيدگى به امور داخلى و خارجى ، بر عهده صدراعظم است روزى
ديگر زير دست صدراعظم و تمام دواير دولتى گوش به فرمان وى مى باشند. مقام
دوم دولتى در ايران قائم مقامى است اين مقام امروزه به پيرمرد 75 ساله اى به
نام ميرزا بزرگ سپرده شده است ، ميرزا بزرگ به پنج پادشاه خدمت كرده و از مجرب
ترين مردان ايران است . مقام سوم دولتى ايران ، مقام (وزارت ) است .
وزيران ، معاون صدراعظم تهران و قائم مقام تبريز به شمار مى آيند، در دستگاه
حكومتى شاهزادگان ديگر، جز مقام وزارت نمى توان يافت شاه پيشكار فرزندش را در
كودكى به لقب وزير مفتخر مى سازد. ظاهرا وزير (ميرزا بزرگ ) در آذربايجان سمتى
جز پست نظامى ندارد. گذشته از وزيران (ميرزاها) خدمات مختلف ديوانى انجام مى
دهند، ميرزاها روساى دوائر و منشيان دولتى محسوب مى شوند. پس از ميرزاها،
مقامات مختلف دربارى به شرح زير است
(480): (1) رييس پزشكان : اين شخص كه مواظب تندرستى شاه و ضمنا
تامين كننده وسايل خوشى اوست . رييس پزشكان ملقب به حكيم باشى و عضو شوراى خاص
سلطنتى است . (2) شيخ الاسلام : رييس كل روحانيون كشور است و قاضى شرع ،
رهبر شيعيان و هم طراز با مفتى قسطنطنيه - پيشواى سنيان - است . (3) ايشيك
آغاسى : يا نسق چى باشى ، رييس كل تشريفات و انتظامات كه همواره حاضر به خدمت
شاه است . چند تن فراش باشى وظيفه برافراشتن خيمه و خرگاه سلطنتى را بر عهده
دارند. (4) نسق چى باشى : ابلاغ فرامين شاه به صاحب منصبان ، ديوان و احضار
كسانى كه بايد شرفياب شوند به عهده اوست ضمنا تامينات اردوى شاه در سفر نيز با
اوست . (5) مهماندار باشى : موظف است كه از بدو ورود سفيران بيگانه به
ايران ، از آنان پذيرايى كرده و حوائج ضرورى شان را برآورد، مهماندار، تقاضاهاى
سفيران را به ديوان عرضه كرده و يادداشت هاى آنان را به وزيران تسليم مى كنند.
مهمانداران دون پايه اى نيز زيردست مهماندار باشى به انجام وظيفه مشغولند.
(6) مهردار باشى : مهرهاى سلطنتى را از گردن آويخته و فرامين شاه را بدان مهمور
مى سازد. (7) ميرآخور باشى : كه مسوول اصطبل مخصوص بود. (8) خواجه باشى
: بنا به موقعيت خويش ، به حرمسرا راه دارد. گاهى به عنوان ماموريت ، در سراسر
كشور به سير و سياحت مى پردازد و توسط نمايندگان خويش دختران را به حرمسراى شاه
مى فرستند. (9) ناظر باشى : مسوول اداره اموال سلطنتى است . بازرسى داخل
كاخ ها و انتخاب يا تعويض نوكران در صلاحيت اوست . (10) اودندار باشى
(اطاقدار باشى ): مسوول حفاظت كاخ ها و تنظيم وسائل حركت براى سفر يا شكار است
. افسر زيردست او را مشعل دار باشى مى نامند كه مسوول روشنايى كاخ هاست و خود،
رييس مشعل داران به شمار مى رود. (11) شكارچى باشى يا ميرشكار: مسوول اداره
امور مربوط به شكار است . زيردستان او، سگبان باشى ، نگهبانان سگان شكارى و
تازيان بودند. (12) منجم باشى : يا رييس اختر شماران ، مسوول تنظيم تقويم و
تعيين ساعات سعد و نحس و نقود ستارگان در اعمال خير و شر است ، هر بار كه شاه
قصد سفر، شكار يا ديد و بازديد كند با وى مشورت مى كند. بنا به نوشته
دروويل : عباس ميرزا به گفته منجمين اعتمادى ندارد ولى از نظر مصلحت سياسى ، به
تقويم منجمى مراجعه مى كند. (13) انباردار باشى : نگهدارى ذخيره خواربار و
مواد غذايى با او است . (14) به پز باشى : در شغل آشپزى و قهوه چى باشى ،
در تهيه دسر و قهوه و چاى و شربت زيردست انبار دار باشى كار مى كند. (15)
صندوقدار باشى : مسوول نگهدارى لباس ها و هدايايى است كه به شاه تقديم مى شود.
(16) شاطر باشى : سردسته شاطران محسوب مى شود شاطرها، جوانان تيز دو و زبر و
زرنگى هستند كه پياده پيشاپيش اسب شاه حركت مى كنند تعداد آنان صد نفر است و هر
يك كلاه مخصوصى بر سر، چماق كوتاهى در دست دارند، شاطرباشى مواظب است كه كسى
بدون اطلاع نقره چى باشى كه به دنبال اوست به موكب شاه نزديك نشود. مقامات
عالى لشكرى ، كه اين مقامات را گاهى شاهزادگان بلافصل اشغال مى كنند عبارت بود
از: بيوك سردار؛ فرمانده كل قوا و توپچى باشى ، فرمانده توپخانه است .
جمعيت ايران در دوره حكومت قاجار
راجع به جمعيت ايران ، لرد كرزن اظهارنظر مى كند كه جمعيت ايران روزگارى خيلى
بيش تر از مقدار فعلى بوده ، حتى اگر برآورد پنجاه ميليون را كه بعضى نويسندگان
به عهد داريوش ، نسبت داده اند مورد ترديد قرار دهيم و يا چهل ميليون نفر را كه
شاردن به دوره صفويه منسوب داشته است باور نداشته باشيم ، باز ترديدى نيست كه
جمعيت اين كشور سابقا به مراتب بيش از جمع سكنه ى فعلى آن بوده است . شهرهاى
ايران و دهات متروك و بازارهاى داخلى و رشته هاى متعدد قنات هاى خراب ، تاسيسات
عمومى ، سابقا عامل عمده حاصلخيزى اراضى پهناورى بودند كه اكنون به حالت ويرانى
افتاده اند و همه حاكى از شواهد و آثارى است كه قابل اشتباه نيست .
(481) البته اين نكته را هم مى دانيم كه هر محل و مكان متروك ،
لزوما دال بر زوال زندگى و ضعف به شمار نمى رود. شواليه شاردن ، قلت سكنه را به
چهار علت فرعى نسبت داده است كه عبارتند از: 1 - فساد غير عادى ، 2 - تجمل
بى تناسب ، 3 - ازدواج در سن و سال پايين ، 4 - مهاجرت پيوسته به سرزمين
هندوستان
(482). ولى دكتر پولاك كه شغل طبابت داشت ، در گزارش خود راجع به كمى
جمعيت ايران عوامل زيرا را در 4 قسمت مورد بحث قرار مى دهد: (1) وضع
نامساعد زنان ، از جمله آسانى كار طلاق و ازدواج در سن و سال كم و پيرى زودرس و
طولانى بودن دوره ى شيرخوارگى اطفال كه سبب تحليل رفتن قوه ى توليد نسل آن هاست
(483). (2) نابسامانى وضع بهدارى و تلفات سنگين حصبه ، اسهال ،
وبا و طاعون و به خصوص فقدان وسايل تلقيح براى جلوگيرى از آبله و تلفات جانبى
اطفال در زير دو سالگى . (3) آسيب و تلفات ناشى از جنگ هاى تاتار و مغول و
افغان ، حملات ايلات تركمن به ايالت شرقى و فروش اسيران در بازارهاى خيوه و
بخارا، جنگ هاى داخلى و تلفات جانبى سربازانى كه مادام العمر در خدمت اند و
دسته دسته در پادگان هاى خود تلف مى شوند. (4) مهاجرت عناصر غير اسلامى ،
يعنى زرتشتى ، كليمى ، ارمنى ، به هند و قفقاز و عثمانى و پيش آمد قحطى به
واسطه ى نقصان باران و برف كه قسمتى از آن ناشى از نبودن راه هاى ارتباط است و
در ادامه بحث ... فرض اين كه در هر مايل مربع ، حدود چهار تا چهارصد و پنجاه
نفر زندگى مى كنند، با اين حساب مى توان شماره اهالى را بين 9 تا 10 ميليون نفر
برآورد كرد
(484). عوامل ديگرى كه باعث عدم رشد جمعيت مى شد يا شيوع بيمارى
وبا بوده ، يا قحطى و خشكسالى ، بيمارى وبا را مرض موت و يا مرگامرگى ناميده
اند. بيمارى وبا، از خصوصيات سرزمين هاى عقب افتاده و از عوامل عقب افتادگى است
كه از جهتى ، زاده فقر است و از جهتى ، موجد فقر؛ بيمارى وبا در اثر قحطى شيوع
پيدا مى كند و در بعضى مواقع ، پس از شيوع بيمارى و كشتار جمعى مردمان ، قحطى
به وجود مى آيد، بيمارى وبا، معمولا دامنگير مردمى است كه از وسايل مقدماتى
بهداشت و تامين اجتماعى برخوردار نيستند و در بروز بلا، محكوم به فنايند و
محروم از فرار، از نظر گسترش ، وباى بزرگ 1236 ه .ق در ايران ، بى سابقه بود.
در سواحل خليج فارس روزى 1500 نفر را مى كشت ، كه به ناچار اجساد را به دريا مى
ريختند. در شيراز 40000 نفر، در بحرين 4000 نفر قربانى وبا شدند، و آمار تعداد
20000 نفر را اعلام نموده است در 1247 ه .ق در مازندران و گيلان كشتار عظيمى
داشت در اردلان 8000 نفر را كشت . در 1263 ه .ق وبا در آذربايجان ، 6077
نفر و در 1265 ه .ق ، در اروميه 400 نفر را به هلاكت رساند. در اواخر 1267
ه .ق در تهران وبا به صورت بسيار گسترده شايع گشت و تا اوايل 1268 ه .ق ادامه
داشت كه گاهى اين بيمارى مجددا بروز مى كرد و تعدادى از مردم اين منطقه را از
بين مى برد. به طورى كه راجع به برخورد سركردگان با اين بلاى ويران كننده گزارش
داده شده است ، چنين بر مى آيد كه حكومت وقت ، در سرايت و گسترش و عواقب شيوع
وبا، مسئوليت مستقيم داشت . هنگام بروز ناخوشى ، حكام راه گريز در پيش مى
گرفتند، با پنهان ساختن حقيقت و فريبكارى رسما مردم را در ميان مهلكه رها مى
كردند و كارگزاران از بيم مسدود شدن راه ها خبر ناخوشى را به ساير ممالك اعلام
نكرده و با برقرار كردن قرنطينه ، كه مستلزم گردآورى آذوقه و غلات و هزينه هاى
گوناگونى بوده ، مخالفت مى ورزيدند
(485). فريزر، نوشته هاى يك سياح انگليسى را كه در سال 1236 ه .ق
در اثر ابتلا به بيمارى وبا در شيراز مرده بود، در كتاب خود، اين چنين آورده
است : در شيراز، به محض شنيدن خبر وبا، حاكم ، حسينعلى ميرزا فرمان فرما و
وزير و اطرافيان اش فرار كردند و بدون اين كه دستور العملى جهت حفاظت شهر و
مردم بدهند، اهالى را به حال خود رها نمودند و به راستى اين بى شرمانه ترين و
ناجوانمردانه ترين اقدامى بود كه به همه عمر، شاهدش بودم وقتى مردم به خود
آمدند، آشكارا به حكومت ناسزا مى گفتند
(486). فريزر خود نيز، از رفتار حكام و بى پناهى مردم ، بسيار
زياد ياد مى كند: شاهزاده فرار كرده وزرا و اعيان هم به دنبالش ، مردم را
سرگردان بر جاى گذاردند گاه ديده مى شد، چند نفرى به خيال اين كه با عنصرى
ديوانه و متجاوز رو به رو شده اند در كوچه ها مى دويدند و فرياد بر مى آوردند،
اين ناخوشى پدر سوخته كجاست ؟ جرات دارد بيايد جلو تا حساب اش را برسيم و گاه
از از سحر تا شام با دسته ى توپ چيان به كوه مى روند تا با غرش توپ و صداى
شيپور، همراه فرياد هزاران نفر، وبا را از خود برانند و اين حالت دهشت نفرت
بارى بر آن مى افزود
(487). ميرزا تقى خان ، روزنامه اخبار را به مردم مى رساند و در
جهت روشنگرى مردم گام هاى بسيار برداشته شد و از طرفى روحانيون در مجله ها مردم
را از عوامل اين بيمارى آگاه مى نمايند
(488). راولينسن ، به سال 1850 م . جمعيت ايران را ده ميليون نفر
نوشت اما در سال 1873 م . پس از دو بار شيوع طائون و قحطى ، به شش ميليون رسيد،
ارقامى كه نويسندگان ديگر در بيست سال اخير نوشته اند بين پنج و ده ميليون نفر
است البته كرزن در كتاب خود (ايران و قصبه ى ايران ) به آمار زير اشاره مى كند،
اما باز آن را مورد ترديد قرار مى دهد: مساحت ايران در حدود 000/282/6 ميل
با 99 شهر، شامل : 630/363 با 800/963/1 نفر سكنه دهات و نواحى بى شهر
000/780/3 نفر صحرانشين ها: اعراب 020/53 نفر ترك 000/144 نفر
كردها و لك ها 000/135 نفر بلوچ و كولى 140/4 نفر بختيارى و لر 800/46
نفر 960/381 خانوار با 800/909/1 كل جمعيت ايران 600/653/7 نفر رقم
فوق را از لحاظ مذهب و فرقه به شرح ذيل اظهار كرده است : شيعه 000/860/6
نفر سنى و فرقه هاى ديگر 000/700 نفر زردشتى 000/8 نفر كليمى
000/19 نفر ارامنه 000/43 نفر نسطورى و گلدانى 000/23 نفر جمع كل
جمعيت 600/653/7 نفر كرزن آمار ژنرال شيندلر، را راجع به شهرها غالبا
زيادتر از ميزان حقيقى مى داند و در مورد فرقه هاى مذهبى هم حرف او با واقعيت
منطبق نمى داند، ولى كرزن ، نظريه زولوتارف ، را در جلسه انجمن جغرافيايى روسيه
به سال 1888 م . اظهار نموده كل جمعيت ايران را به شرح ذيل بيان كرده است .
ولى آمار ديگرى كه در اين رابطه ارائه گرديده است تفاوت كاملا كلى دارد:
مقايسه آمارى جمعيت توسط پژوهندگان در دوره قاجاريه
(489)
با پذيرش آخرين رقم - چرا كه اين رقم توسط لرد كرزن ، يكى از كارشناسان در
زمينه مسائل ايران كه مدت سه سال در ايران به مطالعه مشغول بوده ارزيابى شده
است و افزودن 85 رشد سالانه اى كه توسط خود او اقامه شد، جمعيت كنونى ايران ،
مركب از 175 ميليون نفر 75 مردم اسكان يافته كه 25 در شهرها و 50 در روستاها
زندگى مى كنند و 5/2 ميليون يا 25 عشاير مى شود. اگر وسعت ايران را 986/29 مايل
مربع به حساب آوريم تراكم جمعيت در هر مايل مربع ، 8/6 درصد و در هر ورس
(490) مربع ، 367 نفر مى شود - بنابراين از نظر تراكم جمعيت ، نزديك
به تراكم جمعيت روسيه است كه در هر ورس مربع 7 نفر زيست مى كنند و يا نزديك به
تراكم جمعيت ايالات متحده است كه در هر ورس مربع 8 نفر به سر مى برند. تراكم
فوق الذكر جمعيت چنان كه از اطلاعات تاريخى طبيعى ايران بر مى آيد در همه جا
يكسان نيست . ايالاتى كه از نظر حاصلخيزى و اوضاع و شرايط زندگى نامساعد هستند،
جمعيت شان بسيار پراكنده است . در حالى كه برعكس جاهايى كه داراى آب و هواى
مرطوب و طبيعت سخاوتمندى است تكاثر جمعيت بيش تر است
(491). عشاير، بيش تر در نواحى جنوبى و جنوب غربى ايران متمركز
شده است . تعداد كل مراكز شهرى ايران حدود 100 مى باشد ولى چنان كه از فهرست
زير راجع مايل روسى معادل با 7 ورس يا 7468 كيلومتر يعنى حدود 469 مايل قانونى
است . تعداد كل مراكز شهرى ايران 100 مركز مى باشد ولى چنان كه از فهرست
زير راجع به شهرهاى مهم و سكنه آن ها بر مى آيد در ايران شهرهاى وسيعى ديده نمى
شده است . تبريز 000/300 نفر تهران 000/350 نفر اصفهان 000/80 نفر
مشهد 000/70 نفر يزد 000/50 نفر كرمان 000/50 نفر كرمانشاه 000/50
نفر همدان 000/50 نفر خوى 000/50 نفر قزوين 000/40 نفر قم
000/30 نفر شيراز 000/30 نفر رشت 000/30 نفر اروميه 000/20 نفر
بوشهر 000/15 نفر نيشابور 000/10 نفر شاهرود 000/10 نفر محمره
000/10 نفر شوشتر 000/10 نفر قلت جمعيت شهرها، معلول عوامل چنديست ، در
ايران هيچ نوع كارخانه اى وجود ندارد كه در اين شهرها متمركز شده باشد تا موجب
گردآمدن جمعيت در آن ها شود. به علاوه ، شهرهاى ايران با توجه به خدمات و
رفاه ، نسبت به زندگى روستايى كششى ندارد، از طرفى ايرانيان ، تمام گروه هاى
قبيله اى به ده ها عشيره و گروه تقسيم شده كه اغلب از نظر شيوه ها و رسوم زندگى
و دشمنى متمادى با يكديگر فرق دارند. اين نوع يكى از عوامل اصلى بى نظمى
سلطه ايران است كه آن را به قطعات مختلفى تقسيم كرده و يكى از علل فقدان وحدت
عميق در دولت و بى نظمى هاى مداوم داخلى است
(492). درآمد منابع و
مصنوعات دولت دوره قاجاريه
لرد كرزن ، در اين زمينه اطلاعات ذى قيمتى را دسته بندى و ارائه مى كند.
طبقه بندى عوايد درآمد ايران را مى توان تحت دو عنوان تقسيم كرد: الف -
ماليات يا عوايد ثابت ، ب - سيورسات يا درآمد غير ثابت . درآمد ثابت از
چهار منبع تحصيل مى شود: 1 - ماليات مرتب 2 - درآمد املاك شاهى 3 - گمرك 4 -
كرايه و اجاره ها. درآمد غيرثابت از سه منبع عايد مى شود: 1 - صادر يا
مصادره ى عمومى 2 - پيشكش هاى عيد نوروز و عيد مولود (ميلاد نبى ) 3 - پيشكش
هاى فوق العاده كه ناشى از هدايا و جرايم و رشوه و ضبط مال و غيره است
(493). الف - ماليات
يا درآمد ثابت 1
- وضع ماليات عوايد مالياتى آن بر سه نوع است : شامل ماليات زمين ، ماليات چهار
پايان و احشام و گله دارى ، ماليات بر دكاندار و پيشه ور و كسبه و كار. اين
ماليات هاى متعدد بنابر وضع و حال متفاوت حوزه ها و نواحى و اهالى و نوع اشتغال
تغييرپذير بود. 2 - ماليات زمين : منبع عمده و اصلى درآمد در ايران ،
همواره ماليات ارضى بوده است . در روى زمين كه همه مايه و عايدى فلاحتى نتيجه
آبيارى است ، ميزان ماليات به طور كلى بسته به جنس محصول و مقدار آب و بنابر
نوع محصولات محلى يا رسم و عادت قديم نقدا يا جنسا پرداخت مى شود، در حدود يك
پنجم كل درآمد به صورت جنس و آن معمولا گندم ، جو، برنج يا كاه است . اصلى كه
ماليات زمين بر آن مبتنى است اين است كه يك پنجم يا بيست درصد محصول زراعتى يا
باغ و بوستان حق شاهى است . در سابق اين حق فقط ده درصد بود، ولى فتحعلى
شاه مقدار آن را دو برابر كرد و در عمل ، ارزيابى مالياتى غالبا تا سى درصد مى
رسيد و ماليات بيست و پنج درصد متوسط معمولى است . البته در سرزمين هاى ديگر
ايران ، چون آذربايجان ، قسمت عمده ماليات از زمين و محصولات اخذ مى شود و در
بعضى از موارد بر تعداد گاوها كه اهالى در شخم كارى دارند و در جاهاى ديگر
ماليات سرشمارى ، جارى است . به علاوه مالياتى هم از اسب و گاو و الاغ و گوسفند
دريافت مى شود
(494). ماليات احشام ، ماليات بر گله و گوسفند و حيوانات به دو
صورت دريافت مى شود، يا مثل ماليات ارضى است و يا تنها وسيله ى مالياتى است كه
در ميان ايالات و يا مردم صحرانشين معمول است كه زمين خود را در ازاى خدمت
نظامى در اختيار دارند و يا فقط بر سبيل گشت و آوارگى به كشاورزى مى پردازند و
گله و رمه - خاصه گوسفند و بز - مايه ى اصلى ثروت آن هاست . و مى افزايد:
ميزان متداول چنين مالياتى از نظر آفت فلاحتى ، ثلث قران ، بر هر راس گوسفند يا
بز، دو قران و نيم بر هر گاو ده قران براى هر الاغ و مانند آن است و ضمنا از
طرف اقوام چادرنشين به رسم ماليات ، مبلغى دربست به حاكم ولايت پرداخته مى شود.
تقسيمات جزء آن بر عهده ايلخان يا خان يا ريش سفيد و يا توشمال ها (پيرمردان )
است ؛ از اين رو ايل بختيارى ، قسمتى ماليات را به والى خوزستان يا بروجرد و
قسمتى هم به حاكم اصفهان مى پردازند. لرها به حاكم لرستان ، اهالى پشتكوه به
حاكم كرمانشاه كردهاى كرمانشاه به حاكم همان جا سكنه كردستان ايران به سند
طوايف آذربايجان به والى تبريز، طوائف كوه كهگيلويه و ممسنى و قشقايى و عرب هاى
فارس و بولوارى ها به والى فارس ، شاهسون ها قسمتى به آذربايجان و قسمتى به
عراق (سلطان آباد)، خلج ها عده اى به حاكم ساوه و بقيه به عراق و همه قبايل
خراسان به والى همين ايالت و افشارها به خمسه ى زنجان و قراگوزلوها به حاكم
همدان مى پردازند. در ميان چند طايفه به جاى ماليات خدمت نظامى منظور شده است
ولى در اكثر موارد ميزان عوايد صريحا مقررات و در ازاى خدمت نظامى مبلغى
جداگانه پرداخته مى شود
(495). تاريخ منتظم ناصرى ، منابع درآمدهاى دولت را به ده بخش
معرفى مى نمايد: 1 - ماليات مستقيم 2 - ماليات غير مستقيم 3 - اداره ى
گمركات 4 - تلگراف خانه 5 - پستخانه 6 - خالصيجات 7 - ضرابخانه 8 - معادن 9 -
حق تمبر و ثبت اسناد 10 - امتيازات و وجه الاجاره
(496). باج سبيل ايلياتى در لرستان انواع ديگر تدارك درآمد وجود
دارد كه هم از لحاظ زيركى ذاتى ايرانيان و هم نماياندن منابع سرشار مالى ايران
شايسته يادآورى است . از هر ناحيه و بلوك سالانه مبلغى بين 25 - 50 قران
بابت يك نسخه از سفرنامه نخستين مسافرت همايونى به اروپا دريافت مى شود، اين
ماليات از زمان وقوع آن سفر در سال 1873 برقرار شده است ، تا هم اهالى را به
عظمت اقتدار شاهانه آشنا و هم ذات شهريارى را بر تمكن مالى كه اتباع او دارند
واقف سازد. ماليات كسب و كار، ماليات دكان داران و پيشه وران و تجارت از
همه بيش تر مقرون به تلون و بى نظمى است . گاهى به صورت سرانه يا ماليات
سرشمارى است . ولى بعضى ها نيز گفته اند كه بيست درصد بر سود كسب و تجارت
دريافت مى گردد. در صورت هاى سبك عوايد قديم ايران در تحت همين عنوان
ماليات اجاره خانه ها و كاروانسراها، حمام ها، دكان ها، آسياب ها و كارخانه ها
محسوب شده بود. 2 - عايدات املاك شاهى ، اجاره اى است كه زارعين بابت املاك
شاهى مى پردازند، و آن از روزگار قديم پايه گذارى شده است و منوط به طرز تسهيم
هزينه زراعت بين دو طرف است كه قسمتى از محصول به اين نسبت دريافت و يا واگذار
مى شود. گاهى دولت بذر مى دهد و در ازاء آن قسمت عمده اى از بهره را دريافت
مى دارد، ولى غالبا پادشاه مالك غيابى پيش نبود. 3 - گمرك در حدود يك پنجم
ارزش جنس ، حقوق گمركى بر اجناس وارداتى و صادراتى و به رسم ماليات اخذ مى
شود. در هر ولايت يا شهر يا ناحيه گمرك را به كسى كه مبلغ بيش ترى پرداخت كند
اجاره مى دهد؛ و وى 20 تا 25 درصد به كيسه خود مى ريزد، چنان كه گمرك بوشهر را
در سال 1889، دولت به مبلغ نود و يك هزار تومان ، به اضافه ى حق پيشكش ، پنج
هزار تومان و حق مستاجر به اجاره واگذار كرد. سوء استفاده جاى تعجب نيست كه
چنين سيستمى كه فاقد هرگونه اسلوب و تربيت است و در انتهاى كار هم امكان وصول
عوايد از راه زور و فشار باقى است ، موجب سوء استفاده هاى كلان بشود، يكى از
موارد تقلب را شركت استولزه و ندروزنيك ، دريافته اند. براى آن كه مقدار درآمد،
بيش تر از مبلغ اجاره بهايى بشود كه به دولت پرداخت شده است . نفع اجاره داران
در اين است كه هر چند بيش تر اجناس از گمرك خانه مورد اجاره آن ها وارد يا صادر
شود از اين رو رقابتى با ماموران وصول در ساير نواحى و بنادر، آغاز و مال
التجاره را از گمرك خانه خود با مبلغ كمتر از تعرفه رسمى گمركى ترخيص و از اين
راه تجار را تشويق مى كنند كه جاده هاى ديگر را ترك و از طريق گمرك خانه آن ها
تجارت كند. ذيلا جدولى از وجوه دريافتى دولت بابت اجاره دارى گمرك در ده
سال گذشته ضميمه و معادل مبالغ را هم با نرخ رسمى به ليره ذكر مى كنم . در هر
مورد بايد به خاطر داشت كه بعد از اضافه كردن 20 درصد مبلغ مورد محاسبه ى
تجارتى به دست خواهد آمد.
از مبلغ هشتصد هزار تومان كه در آخرين سال مذكور بابت گمركى دريافت شده است
دويست و نود و چهارهزار تومان در تهران و بقيه در بنادر خليج فارس و شهرهاى
مرزى به دست آمده است . عوايد گمركى به فرمان همايونى صرف پرداخت مخارج حرم سرا
و خانواده شاهى مى شود. 4 - اجاره بها و كرايه ها، اين عوايد از عايدات
دستگاه هاى مختلف و تاسيسات و اعتباراتى نقل شده است ، كه به دولت تعلق دارد و
به اجاره واگذار مى شود، از قبيل پست و تلگراف و ضرابخانه و معادن و غيره در
سال 1888 مبلغى كه از اين چند بابت عايد شده 000/107 تومان بوده است .
عايدات نامرتب 1
- مصادره هاى عمومى ، درآمد نامرتب يا سيورسات مبلغى است كه عنفا و ناگهانى جهت
رفع پاره اى احتياجات فورى اخذ و با قهرا تحت لفافه هديه و پيشكش تحصيل مى شود،
اين كار موجب فشار و اجحاف بسيار نسبت به افراد عامه مى شود. چه با آن كه ظاهرا
چنين مى نمايد كه مبلغ مزبور از كيسه اعيان توانگر و عمال تبهكار ادارى پرداخت
مى گردد - كه احدى را از اين بابت تاسفى نيست - ولى در واقع از جيب زارع بى
مايه خارج و بنا به مراتب طبقاتى بار سنگين اين گونه تحميلات سرانجام بر شانه ى
او وارد مى شود. 2 - پيشكش هاى نوروزى ، مبالغى كه شاه در عيد نوروز براى
رفع بخش و كدورت خاطر شاهانه و يا ابراز عنايت ملوكانه دريافت مى نمود، سابقا
از اقلام عمده ى درآمد شاهى به شمار مى رفت . به قول ملكم ، درآمد ساليانه
پيشكش هاى نوروزى دوازده ميليون ليره بود. فريزر، آن را رقمى از ده ميليون
تا دوازده ميليون تومان اظهار مى دارد. 3 - پيشكش هاى فوق العاده ، مالكم
اين اقلام تقديمى حضور همايونى را بابت جريمه و مصادره و انعام و غيره همان نصف
پيشكش هاى مرتب روز مولود تخمين زده بود. 4 - تنزل پول رايج .
تغيير و تحول وضعيت ارضى در دولت قاجاريه
پس از آغا محمد خان ، ميل غالب بر اين بود كه اراضى وسيعى از مملكت به عنوان
(تيول ) به اين و آن واگذار شود و به وسعت نواحى كه من غير مستقيم اداره مى شد،
نسبت به ساير نواحى كه مستقيما اداره مى شود افزوده گردد. اصلاح تيول مانند
زمان صفويه ، مشتمل بر انواع مختلف از عطايا بود. در بعضى موارد تيول عبارت
بود از اختصاص عوايدى كه به مناسبت معينى تعلق مى گرفت و در برخى موارد عبارت
بود از اعطاى زمين خالصه به جاى حقوق و مواجب در پاره يى از موارد - خاصه در
نواحى عشايرنشين - تيولدار متعهد بود كه قواى نظامى بنيچه فراهم كند و در موارد
ديگر تيول فقط عبارت بود از اعطاى حق وصول ماليات ناحيه اى كه با زمين خالصه به
شمار مى رفت يا ملك شخصى ، عبارت بود از اعطاى حق و وصول ماليات ناحيه اى كه با
زمين خالصه به شمار مى رفت ، يا ملك شخصى ثابت يا ملك كسى كه تيول به او داده
شده بود و در مورد اخير، معنى تيول معاف بودن از پرداخت ماليات بود. از
انواع تيول هايى كه ياد شده شايد به توان گفت كه نوع دوم بيش از همه معمول و
متداول بوده است از اين گذشته در دوره ى قاجاريه به ميل غالب بر اين بود كه اين
نوع تيول ها موروثى گردد و اين ها و تيول هاى دسته اول يكى شود مناصب و مقامات
مختلف و غالبا مستمرى ها، رفته رفته حق موروثى بعضى خانواده ها شد. و اگر كسى
منصب و مقام خود را از دست مى داد، باز كماكان داراى تيول متعلق به آن بود، به
تدريج كه از نظارت ديوان بر تيول ها كاسته مى شد، اين تمايل پديد مى آمد كه
تيول ها را مبدل به املاك شخصى كنند و خود مالك بالفعل آن ها شوند تا بتوانند
آن ها را موروثى كنند، يا از طريق بيع به ديگران انتقال دهند. بدين گونه
ماموران سابق و لاحق حكومت و هم چنين (تيول داران بر عده ى مالكان ، به معنى
اخص ) علاوه شدند. در ابتدا اين نوع ماموران از طرف ديوان ، ماليات را از
دهقانان و كسان ديگرى كه در فلان مالك و زمين به سر مى بردند، وصول مى كردند و
حال آن كه ديوان به تيولداران كه مالك بالفعل بودند وصول گرديد. منتهى ديگر اين
ماليات ها عنوان مطالبات مالياتى ديوان را نداشت . بلكه در حكم رسوم و عوارض
فوق العاده اى بود كه مالك از زارع مى گرفت . به عبارت ديگر، ماليات ديوان با
سهمى كه مالك از غله مى برد (بهره ى مالكانه ) يا مال الجاره اى كه از مستاجران
خود مى گرفت ، يكى مى شد
(497). تصاحب زمين براى زمين دار سودى نسبتا فراوان داشت و او را
قادر مى كرد به اين كار عده اى از ملازمان مسلح به خدمت خود بگمارد و اين كار
قدرت بسيارى به وى مى بخشيد. عملا معنى اين كار آن بود كه حكومت مى بايست غالبا
در نواحيى كه عمده ى مالكان
(498) زمين داشتند در برابر آنان سر فرود آورد و اين نكته به نوبه ى
خود حيثيت اجتماعى و هم چنين قدرت سياسى براى مالك كسب مى كرد در سراسر دوره ى
قاجاريه ، طبقه ممالك كه شامل خوانين ايلات هم مى شد مقتدرترين عوامل مملكت به
شمار مى رفتند. زمين دارى ، زمينه ى سودى براى سرمايه گذارى بود و مايه ى
كسب حيثيت اجتماعى مالك به شمار مى رفت و همين امر موجب شود كه بر عده ى زمين
داران افزوده شد و اين طبقه جديد نه تنها عبارت بودند از ماموران حكومت كه با
استفاده از مناصب خويش در حوزه ماموريت خود ملك مى خريدند، بلكه تجار و كسانى
هم كه مى توانستند سرمايه اى به كار اندازند، افراد اين طبقه را تشكيل مى
دادند.
|