601-
602-همان .
603-مجمع البيان ، ج 5، ص 266.
604-اثبات الوصية ، ص 38.
605-نساء (4) آيه 163.
606-انعام (6) آيات 84 و 85.
607-انبياء (21) آيات 83 و 84.
608-ص (38) آيات 4144.
609-قصص النبياء، ص 349.
610-مروج الذهب ، ج 1، ص 28؛ طبرى ج
1، ص 26؛ تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 36. در اسامى اجداد آن حضرت در كتاب
هاى مزبور اختلافى هم به چشم مى خورد كه آن چه در بالا نقل كرديم ، متن
كتاب مروج الذهب است .
611-معجم ياقوت ، ج 1، ص 338.
612-قصص النبياء، ص 352.
613-روضه كافى ، ص 228 و 229.
614-پبعضى از نويسندگان عقيده دارند
كه خود ايوب شخصاً داستان خود را در سِفْر ايوب نوشته و موسى يا خود آن
را از اعراب بيابان سينا به دست آورده يا سرگذشت آن را از ايشان شنيده
است و بعد اين كتاب نيز مانند ساير كتب عهدين دست خوش تغيير و تحريف
واقع شده است . نويسنده مزبور سپس مى گويد: سِفْر ايوب نه فقط در ادب
عبرى ، بلكه در ادبيات ساير ملل نيز ممتاز و اسلوب شعرى آن از بهترين
اسلوب ها و موضوعش از موضوعات عميق فلسفى است كه به مسئله جزا ارتباط
دارد و ادباى آلمان ثابت كرده اند كه گوته شاعر بزرگ در كتاب فاوست از
كتاب مزبور الهام گرفته است . عبدالوهاب نجّار در قصص النبياء گويد:
سَفْر اسوب به قصيده هايى شبيه است كه در وصف محنت و و صبر ايوب گفته
شده و شعر در همه زبان ها ميدان مبالغه و اغراق گويى است .
615-بحارالانوار، ج 12، ص 355.
616-كامل التواريخ ، ج 1، ص 139.
617-تفسير قمى ، ص 569571؛ علل
الشرائع ، ص 36 و 37.
618-امالى ، ص 60؛ تفسيرقمى ، ص
569571.
619-تفسير قمى ، همان .
620-درباره اين كه چه وقت ايوب جمله
اءَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ را گفته سخن
هاى ديگرى هم گفته اند: از آن جمله آن كه گويند: اين جمله دا وقتى گفت
كه ديد كرم ها مى خواهند به دل و زبانش صدمه بزنند و ايوب ترسيد كه از
ذكر و فكر محروم گردد. ديگرى گفته : علتش آن بود كه كرمى از ران ايوب
بر زمين افتاده ، و ايوب آن كرم را برداشته و به جاى خود نهاد و بدو
گفت : خداوند مرا خوراك تو قرار داده ، در اين وقت آن كرم به سختى ايوب
را گزيد. از عبداللّه بن عمر نقل كرده اند كه گفته است : ايوب دو برادر
داشت و آن دو به ديدن وى آمدند واز دور به تماشاى او ايستادند، چون از
شدت تعفن بدن آن حضرت قدرت نزديك شدن به او را نداشتند. در آن وقت يكى
از آن دو برادر به ديگرى گفت : اگر خدا ايوب دا دوست مى داشت به اين
بلا دچارش نمى كرد. اين سخن بر ايوب خيلى گران آمد و از همه بلاها بر
او دشوارتر بود و در اين وقت گفت : اءَنِّى
مَسَّنِىَ الضُّرُّ .
621-عرائس الفنون ، ص 96103.
622-2 و 3.مجمع البيان
623-ج 8، ص 478.
624-عرائس الفنون ، ص 96103.
625-تنزيه الانبياء، ص 63.
626-قصص النبياء، ص 350351.
627-خصال ، ج 2، ص 34؛ بحارالانوار،
ج 12، ص 349.
628-خصال ، ج 2، ص 34.
629-ص (38) آيه 41.
630-انوار التنزيل ،ج 2،ص 34.
631-قصص الانبياء، ص 142؛ بحار
الانوار، ج 12، ص 352.
632-مروج الذهب ، ج 1، ص 60.
633-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 228.
634-ثعلبى ، عرائس الفنون .
635-مجمع البيان ،ج 4، ص 447450.
636-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 228.
637-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 228.
638-مر.ج الذهب ، ج 1، ص 61.
639-كامل التواريخ ، ج 1، ص 54 و 55.
640-قصص الانبياء، ص 146 و147.
641-اعراف (7) آيه 85.
642-معجم ياقوت ، ج 5، ص 77.
643-3 5. معجم ياقوت
644-ج 5، 77.
645-6 و 7. انوار التنزيل
646-ج 1، ص 235.
647-
648-شعراء(26) آيات 176 و 177.
649-هود (11) آيات 84 و 85.
650-شعراء (26) آيات 176180.
651-همان ، آيات 181183.
652-در چند حديث از رسول خدا نقل شده
كه شعيب پيغمبر را خطيب انبياء و سخنور آن ها ناميده است .
653-اعراف (7)
654-آيات 85 و 86.
655-2 5. همان
656-آيات 8892.
657-
658-
659-1 3.هود
660-(11) آيات 84 91.
661-همان ، آيات 92 و 93.
662-همان ، آيات 94 و 95.
663-شعراء (26) آيات 176 و 179.
664-2 و 3. همان
665-آيات 180 و 184.
666-همان ، آيات 185 و 89.
667-.همان ، آيات 187 و 190.
669-تفسير قمى ، ص 314.
670-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 229.
671-علل الشرائع ، ص 30 و 31.
672-بحارالانوار، ج 12، ص 381.
673-قصص الانبياء، ص 142.
674-در حديث ديگرى كه راوندى از ابن
عباس نقل كرده ، شعيب به پادشاه مزبور گفت : خداى تعالى به من وحى
فرموده كه هر گاه پادشاهى مانند تو رفتار كند، عذاب خود را بر او نازل
فرمايد. پادشاه كه اين سخن را از شعيب شنيد، دستور داد آن حضرت را از
قريه بيرون كردند.
675-قصص الانبياء، ص 146؛
بحارالانوار، ج 12، ص 384 و 385.
676-مجمع البيان ، ج 4، ص 450.
677-بحارالانوار، ج 12، ص 383.
678-همان ، ص 382.
679-راوندى ، قصص الانبياء، ص 147.
680-قصص الانبياء، ص 143؛ بحار
الانوار، ج 12، ص 383؛ كنزالفوائد، ص 179اء
681-راوندى ، قصص النبياء، ص 147؛
بحارالانوار، ج 12، ص 385 389.
682-راوندى ، قصص الانبياء، ص 146،
بحارالانوار، ج 12، ص 386 و 387.
683-بقره (2) آيه 49.
684-قصص (28) آيه 4.
685-همان ، آيات 5 و 6.
686-مجمع البيان ، ج 7، ص 239 252.
687-ثعلبى ، عرائس الفنون ، ص 114 و
105.
688-بحارالانوار، ج 13، ص 53.
689-اكمال الدين ، ص 202.
690-نجّار، قصص الانبياء، ص 157.
691-نام مادر موسى در تورات يوكابد
ذكر شده ، اما در روايات اسلامى ، بوخاييد، نخيب ، اءفاحيه و يوخائيل
ذكر شده است .
692-فروع كافى ، ص 31 و 32.
693-ثعلبى ، همان ، ص 114 و 105.
694-اكمال الدين ، ص 148.
695-قصص (28) آيه 7.
696-طه (20) آيات 37 39.
697-عرائس الفنون ، ص 105 114؛ بحار
الانوار، ج 13، ص 52.
698-قصص (28) آيه 8.
699-در روايات نام اين زن آسيه دختر
مزاحم ذكر شده و برخى احتمال داده اند اين نام تحريف شده اسنات باشد و
ان شاءاللّه در صفحات آينده شرح حال او خواهد آمد.
700-صدوق ، اكمال الدين ، ص 148.
701-از تورات نقل شده كه چون مادر
موسى فرزند خود را به آب انداخت ، دختر فرعون كه برخى نامش را انيسا
ذكر كرده اند، به كنار رود نيل آمده بود تا بدن خود را در آب شست وشو
دهد. ناگهان صندوقى را ميان درختان كنار نيل مشاهده كرد. پس به كنيزان
خود دستور داد كه آن را نزد وى آورند و وقتى در آن را گشودند و چشمش به
آن فرزند افتاد، دانست كه وى از بنى اسرائيل است و محبتى به وى پيدا
كرد. در همان حال مريم خواهر موسى نزد او آمده و پيشنهاد كرد به وى
اجازه دهد تا مادر آن طفل را بياورد و او را شير دهد. وقتى با اين
پيشنهاد موافقت شد، به دنبال مادرش رفته و بدين ترتيب كار شير دادن و
تربيت موسى به عهده مادرش قرار گرفت .
عبدالوهاب نجّار براى رفع اختلاف ميان گفته تورات با در آن چه قرآن
كريم ذكر شده است ؛ ممكن است كسى كه موسى را پيدا كرد، همان دختر فرعون
باشد، زيرا در قرآن تصريح نشده كه چه كسى او را پيدا كرد، بلكه به طور
اجمال فرموده : فالتقطه آل فرعون و شايد همسر فرعون ميان دختر و شوهر
خود وساطت كرده تا آن فرزند را به قتل نرسانند و براى آن ها باقى
بگذارند. در اعلام قرآن گفته شده است : زنى كه موسى را گرفت ، در تورات
دختر فرعون معرفى شده و سپس مى گويد: به عقيده نگارنده ميان تورات و
قرآن از اين نظر تناقضى نيست ، چه آسيه بر حسب سلسلة النسبى كه در
روايات اسلامى براى او تنظيم شده ، در عين حال كه همسر فرعون زمان حضرت
موسى است ، نوه فرعون زمان حضرت يوسف هم مى باشد.
702-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 273؛
بحارالانوار، ج 13، ص 52.
703-در اين كه نام موسى عبرى است يا
مصرى و مشتق است يا $ و طبق قول اول معناى آن چيست ، ميان مورخان و
دانشمندان اختلاف است و چون بحث در اين باره از وضع تدوين اين كتاب
بيرون است ، تحقيق بيشتر را به عهده خوانندگان محترم مى گذاريم كه اگر
مايل باشند مى توانند به كتاب اعلام قرآن و ساير كتاب هايى كه در اين
باره مطالبى نوشته اند، مراجعه كنند.
704-همان .
705-در تفاسير نام خواهر موسى كليمة
يا كلثمة نيز ذكر شده ، ولى مشهور بر اين عقيده اند كه نام وى مريم
بوده است .
706-عرائس الفنون ، ص 105 114؛
بحارالانوار7 ج 13، ص 55.
707-قصص (28) آيه 12.
708-در تاريخ آمده است كه وقتى خواهر
موسى گفت كه خاندانى را سراغ دارم كه خيرخواه اين كودك هستند، ماءموران
او را گرفتند و به او بدگمان شدند و گفتند: لابد تو مادر اين كودك را
مى شناسى ؟ وى پاسخ داد: نه منظورم اين بود كه آن ها خيرخواه پادشاه و
دولت خواه اويند. در كتاب عرائس ثعلبى است كه گفت : من آن ها را نمى
شناسم ، ولى مى دانم كه پشتيبان فرعون و خيرخواه اويند و مى خواهند به
هر طريقى كه شده نفعى به او برسانند. (تاريخ طبرى ، ج 1، ص 247؛ كامل
التواريخ ، ج 1، ص 172.
709-اكمال الدين ، ج 1، ص 149.
710-قصص (28) آيه 13.
711-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 247؛ كامل
التواريخ ، ج 1، ص 173؛ عرائس الفنون ، ص 105 - 114؛ بحارالانوار، ج
13، ص 56.
712-در روايات على بن ابراهيم است كه
موسى عطسه اى كرد و به دنبال آن گفت : الحمدلله رب العالمين . فرعون
وقتى كه اين جمله را شنيد خشمناك شد و لطمه اى بر او زد و گفت : اين چه
سخنى است كه مى گويى ؟موسى برخاست و ريش دراز اورا در دست گرفته و بر
كند. فرعون خواست از را به قتل برساند، اما همسرش پيش آمد و گفت : كودك
نورسى است و نمى داند چه مى گويد. فرعون گفت : چرا مى داند چه مى گويد،
زن گفت : اكنون مقدارى خرما و آتش پيش روى او بگذار، اگر ميان آن ها
فرق گذاشت ، حق با تو است $ تا به آخر داستان .
713-طه (20) آيه 27.
714-قصص (28) آيه 14.
715-اكمال الدين ، ج 1، ص 147.
716-همان .
717-همان ، ص 145.
718-همان ، 146.
719-قصص (28) آيات 15 19.
720-قصص (28) آيه 15.
721-همان ، آيه 16.
722-احتجاج ، ص 234؛ عيون الاخبار، ص
110.
723-قصص (28) آيه 17.
724-در نام مؤ من آل فرعون ، اختلافى
در تواريخ و روايات ديده مى شو. در بعضى حزبيل ، در برخى حزقيل و در
جايى خربيل ذكر شده و گفته اند كه وى برادر آسيه همسر فرعون بوده است .
مرحوم مجلسى گويد: برخى گقته اند مردى كه به موسى موضوع را خبر داد،
نامش شمعون يا شمعان بوده و اين قول هم كه گفته اند وى برادر آسيه بود،
بعيد به نظر مى رسد، زيرا چنان كه پسش از اين گفته شد، بيشتر مورخان
عقيده دارند كه آسيه از بنى اسرائيل بوده نه از فرعونيان ، واللّه
اءعلم .
725-قصص (28) آيه 20.
726-عرائس الفنون ، ص 105 114؛ بحار
الانوار، ج 13، ص 58.
727-مجمع البيان ، ص 239 353؛
بحارالانوار، ج 13، ص 19.
728-پيش از اين در شرح زندگانى حضرت
شعيب وضع جغرافيايى شهر مدين ذكر شد.
729-مجمع البيان ، ج 7، ص 239 253؛
بحار الانوار، ج 13، ص 30.
730-مجمع البيان ، همان ؛
بحارالانوار، ج 13، ص 20.
731-تفسير قمى ، ص 483 - 488.
732-اكمال الدين ، ج 1، ص 150.
733-قصص (28) آيه 25.
734-مجمع البيان ، ج 7، ص 239؛
بحارالانوار، ج 13، ص 21.
735-نجّار، قصص الانبياء، ص 169.
736-براى تحقيق بيشتر و اطلاع از
اقوال زيادى كه در اين باره نقل شده ، مى توانيد به كتاب قصص الانبياء
نجار مراجعه كنيد.
737-همان ، ص 170.
738-مجمع البيان ، ج 7، ص 239 253؛
بحارالانوار،ج 13، ص 21.
739-نجّار، قصص الانبياء، ص 172.
740-قصص (28) آيه 25.
741-همان ، آيه 26.
742-همان ، آيه 27.
743-همان ، آيه 28.
744-كامل التواريخ ، ج 1، ص 177.
745-كافى ، ج 1، ص 231.
746-بعضى گفته اند: سال دهم كه شد،
موسى خواست به مصر بازگردد پس به شعيب گفت : من مى خواهم به شهر خود
بازگردم ، اكنون در نزد تو چه دارم ؟ شعيب گفت : هر چه گوسفندان ماده
در اين سال بچه زاييدند، از آن تو باشد. تصادفاً آن سال همه گوسفندان
ماده حمله شدند و بچه زاييدند.
در تفسير على بن ابراهيم مطلبى است كه باور كردن و انتساب آن به موسى
مشكل است و معلوم نيست آن را از تواريخ يا مفسّران نقل كرده يا بر طبق
آن روايتى يافته : شعيب به موسى گفت : هر چه در اين سال گوسفندان من
بچه ابلق زاييدند، از آن تو باشد. موسى
كه اين مخن را شنيد، صبر كرد تا وقتى كه خواست گوسفندان ند(و قوچ ها)
را بر ماده ها بفرستد، در آن وقت چوبى آورد و پارچه ابلقى روى ان
انداخت و آن را ميان گوسفندان در زمين فرو كرد و سپس قوچ ها را بر
گوسفندان ماده فرستاد. همين سبب شد كه در آن سال هر گوسفندى كه بره اى
زاييد، رنگ بره اش ابلق شود. (تفسير قمى ، ص 483 488.
747-طه (20) آيه 10.
748-در اين كه منظور از
فاخْلَع نَعْلَيك $ چيست تفسيرهاى
گوناگونى در كلمات مفسران ديده مى شود و روايات نيز در اين باره مختلف
است . برخى به همان معناى ظاهرى حمل كرده و گفته اند: چون نعلين هاى
موسى از پوست مردار بود، خداوند به وى دستور داد آن ها را بيرون آورد،
يا اين كه گفته اند: چون پاى برهنه نشانه تواضع و فروتنى بود، از اين
جهت ماءمور شد تا پاى خكود را برهنه كند. برخى آن را كنايه از علاقه و
محبت زن و فرزند دانسته و گفته اند: هنگامى كه موسى پاى در وادى طور
نهاد، نگران وضع اموال و همسر خود بود كه در حال زاييدن او را در
بيابان رها كرده بود. خداوند با اين جمله بدو دستور داد: اكنون كه به
درگاه ما آمده اى ، دل از محبت مال و همسر فارغ ساز. مسعودى در اثبات
الوصيه قول ديگرى نقل كرده كه منظور اين بود كه همسرت صفورا را به نزد
شعيب بازگردان و موسى چون به نزد او بازگشت همين كار را كرد، و اللّه
اءعلم .
749-طه (20) آيات 11 16.
750-همان ، آيه 17.
751-همان ، آيه 18.
752-همان ، آيه 21.
753-همان ، آيه 22.
754-همان ، آيه 24.
755-قصص (28) آيات 33 و 34.
756-در معناى اين آيه نيز كه موسى به
خدا عرض كرد: واحلل عقدة من لسانى $)
تفسيرهاى مخبلفى شده است ؛ مثلاً گفته اند: موسى بر اثر آتشى كه در
كودكى روى زبانش گذاشته بود و ما داستانش را پيش از اين نقل كرديم به
لكنت زبان دچار شده بود، يا اين كه چون در آغاز كودكى تا روزى كه مادرش
را به دربار فرعون بردند چند روز شير نخورده بود، در زبانش لكنت ايجاد
شده بود، يا آن كه چون مدت زيادى در مدين توقف كرده بود، زبان قبطى
(لغت اهل مصر) را فراموش كرده بود، ولى هارون كه در مصر بود فصيح تر
سخن مى گفت . نقل ديگر آن است جمله يفقهوا قولى
كه دنبال اين آيه است ، تفسير آن را مى كند و مطظور موسى اين
بود كه پروردگارا! زبانم را آن گونه بازكن كه گفتارم را بفهمند و
منظورم را درك كنند. مرحوم سيد رضى در مجازات القرآن وجه ديگرى ذكر
كرده و آن اين است كه موسى با ذكر اين جمله از خداى تعالى خواست تا ترس
را از وى دور كند و تقيه را از زبانش زايل گرداند و از عظمت فرعون و
نيرويش او را كفايت فرمايد كه بتواند با آسايش خاطر، رسالت حق تعالى را
تبليغ كند و با قدت و نيروى بيشترى حق را بيان دارد و زبانش به سبب خوف
و تقيه بسته نباشد، چنان كه درباره كسى كه از گفتار مى ترسد گويند:
فلانى زبانش بسته است و درباره كسى كه بى
باك است گفته مى شود: فلانى زبانش باز است
.
وجهى كه شريف رضى ذكر كرده خوب است و مى توان به آيات سوره شعرا نيز كه
خداى تعالى درباره همين داستان ذكر فرموده استشهاد كرد، زيرا در آن جا
از آيه 12 به بعد از قول موسى نقل مى كند كه چون خداوند او را ماءمور
كرد تا نزد مردم ستم كار يعنى قوم فرعون برود، وى در جوب به خدا عرض
كرد: پروردگارا! مى ترسم مرا تكذيب كنند و سينه
ام تنگ گردد، و زبانم باز نشود پس (فرشته وحى را) به سوى هارون (نيز)
بفرست (كه كمك كار من باشد) و آن ها خونى به گردن من دارند و مى ترسم
مرا بكشند $ كه از مجموع اين چند آيه و ترجمه آن كه از نظر شما
گذشت ، معلوم مى شود منظوور موسى (واللّه اعلم ) اين بود كه چون من
شخصى از ايشان را كشته ام ، مى ترسم مرا به قتل رسانند و با سابقه اى
كه ميان ايشان دارم ، تكذيبم كنند، از اين رو زبان من براى تبليغ رسالت
باز و سينه ام گشاده نيست و به اصطلاح شرح صدر
ندارم . اما هارون چنين سابقه اى نزد آن ها ندارد، از اين رو زبانش
براى تبليغ بازتر و روحيه آماده ترى دارد، پس او را نيز به يارى من
بفرست تا بتوانم به كمك او ماءموريت خود را انجام دهم .
757-طه (20) آيات 25 35.
758-همان ، آيه 36.
759-قصص (28) آيه 35.
760-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 284.
761-طه (20) آيات 42 43.
762-همان ، آيات 45 و 46.
763-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 285.
764-تفسير قمى ، ص 469 473.
765-طه (20) آيه 46.
766-راوندى ، قصص الانبياء، ص 155.
767-شعراء (26) آيات 16 19.
768-همان ، آيات 20 و 21.
769-همان ، آيه 22.
770-شعراء (26) آيه 23.
771-همان ، آيه 24.
772-اقتباس از تفسير الميزان ، ج 15،
ص 270 به بعد.
773-شعراء (26) آيه 25.
774-همان ، آيه 26.
775-همان ، آيه 27.
776-همان ، آيه 28.
777-همان ، آيه 29.
778-همان ، آيه 30.
779-همان ، آيه 30.
780-عرائس الفنون ، ص 116.
781-شعراء (26) آيات 34 و 35.
782-همان ، آيات 36 و 37.
783-طه (20) آيات 57 و 58.
784-علل الشرائع ، ص 123 124.
785-شعراء (26) آيه 41.
786-همان ، آيه 42.
787-قصص الانبياء، ص 188.
788-شعراء (26) آيات 39 و40.
789-همان ، آيه 44.
790-طه (20) آيه 61.
791-همان ، آيات 63 64.
792-همان ، آيه 65.
793-همان ، آيه 66.
794-اعراف (7) آيه 116.
795-طه (20) آيات 68 و 69.
796-مؤ لف كتاب عرائس الفنون در اين
جا اژدهاى مزبور را به اوصافى دهشت انگيز توصيف كرده و از جمله آن كه
مى نويسد: عصاى موسى به صورت اژدهايى درآمد كه چهار پاى كوتاه و سخت
داشت و چون سرش را بلند مى كرد، از بام خانه ها مى گذشت . دم خود را بر
هر چه مى زد، آن را خرد كرده و مى شكست و با پاى خود سنگ هاى سخت را مى
شكست و هر چه زير پاى او قرار مى گرفت ، خرد مى شد. چشمانش چون دو تنور
آتش خود نمايى مى كرد و از سوراخ هاى بينى اش باد زهرآگينى مى وزيد.
ميان دهانش دوازده ذراع بود و دندان هايى در دهانش ديده مى شد $.
البته در هيچ تاريخ معتبرى ذكرى از اين اوصاف به ميان نيامده ، ولى از
مجموع آيات و رواياتى كه رسيده معلوم مى شود كه اژدهاى مزبور بسيار
مهيب و وحشتناك بوده است . (عرائس الفنون ، ص 118 و 119).
797-طه (20) آيه 71.
798-اعراف (7) آيه 123.
799-طه (20) آيه 71.
800-طه (20) آيه 72.
801-شعراء (26) آيه 50.
802-طه (20) آيه 73.
803-همان ، آيه 71.
804-شعراء (26) آيه 44.
805-اعراف (7) آيه 126.
806-مؤ من (40) آيات 28.
807-همان ، آيات 31 33.
808-همان ، آيه 41.
809-همان ، آيات 44 و 45.
810-كامل التواريخ ، ج 1، ص 184.
811-تفسير قمى ، ص 585 و 586.
812-مجمع البيان ، ج 8، ص 525 و 526؛
بحارالانوار، ج 13، ص 158.
813-مجمع البيان ، ج 8، ص 521،
بحارالانوار، ج 13، ص 158.
814-احتجاج ، ص 206.
815-همان .
816-از ابن عباس نقل است كه بچه
شيرخوارى بود. ثعلبى عرائس الفنون ، ص 106 و 107.
817-بحارالانوار، ج 13، ص 163.
818-تحريم (66) آيه 11.
819-عرائس الفنون ، ص 106 و 107.
820-مجمع البيان ، ج 1، ص 319.
821-خصال ، ج 1، ص 96.
822-همان ، ص 82.
823-تحريم (66) آيه 11.
824-اعراف (7) آيه 127.
825-مؤ من (40) آيه 26.
826-اعراف (7) آيه 129.
827-همان ، آيه 128.
828-همان ، آيه 129.
829-1 و 2. زخرف
830-(43) آيات 51 54.
831-همان ، آيات 55 و 56.
832-شعراء (26) آيه 24.
833-قصص (28)آيه 38.
834-مؤ من (40) آيات 36 37.
835-تفسير قمى ، ص 488 و 489؛
بحارالانوار، ج 13، ص 126.
836-قصص الانبياء، 167.
837-اعراف (79 آيه 129.
838-يونس (10) آيات 84 86.
839-همان ، آيه 87.
840-همان ، آيه 88.
841-همان ، آيه 89.
842-اسراء (17) آيه 101.
843-نجّار، قصص الانبياء، ص 198.
844-7 و 8. همان ، ص 197 و 198.
845-
846-9 و 10. خصال ، ج 2، ص 47.
847-
848-زخرف (43) آيه 51.
849-اعراف (7) آيه 130.
850-مجمع البيان ، ج 4، ص 468.
851-اعراف (7) آيه 134.
852-1 و 2. مجمع البيان
ج 4، ص 486.
853-
854-مجمع البيان ، ج 4، ص 486؛ كامل
التواريخ ، ج 1، ص 186.
855-همان .
856-مجمع التواريخ ، ج 4، ص 469؛
كامل التواريخ ، ج 1، ص 186؛ تاريخ طبرى ، ج 1، ص 289.
857-2 و 3. هما
858-
859-مجمع البيان ، ج 5، ص 130.
860-يونس (10) آيه 88.
861-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 249.
862-قمر (54) آيات 41 و 42.
863-نمل (27) آيات 13 و 14.
864-تاريخ طبرى ، ج 1، ص 290؛ مجمع
البيان ، ج 1، ص 107.
865-شعراء (26) آيه 54.
866-همان ، آيه 62.
867-همان ، آيه 63.
868-مجمع البيان ، ج 5، ص 131.
869-دخان (44) آيه 24.
870-همان .
871-يونس (10) آيه 90.
872-همان ، آيه 91.
873-همان ، آيه 92.
874-مجمع البيان ، ج 9، ص 646.
875-درباره نام كالب و هم چنين نام
پدرش اختلاف است كه ان شاءاللّه در جاى خود ذكر خواهد شد.
876-دخان (44) آيات 25 28.
877-اعراف (7) آيه 138.
878-همان ، آيه 139.
879-همان ، آيه 140.
880-همان ، آيه 138.
881-مناقب ، ج 1، ص 95.
882-بقره (2) آيه 93.
883-مچمع البيان ، ج 1، ص 135.
884-جمعى داستان انتخاب هفتاد نفر را
مربوط به سفر بعدى موسى به ميقات دانسته و گفته اند: در اين سفر موسى
تنها به كوه طور رفت و پس از اين كه بنى اسرائيل به گوساله پرستى دچار
شدند، خداى تعالى به موسى فرمان داد گروهى از بنى اسرائيل را برداشته
به كوه طور برود و از خدا عذرخواهى كند $ و برخى هم گفته اند: چون
هارون از دنيا رفت ، بنى اسرائيل موسى را به قتل او متّهم كردند و موسى
براى كشف حال و رفع اين اتهام ، با هفتاد نفر كه از آن جمله فرزند
هارون بود، سر قبر هارون رفتند و با او تكلم كردند $ و اقوال ديگرى هم
هست كه چون قول اول صحيح تر به نظر مى رسيد و مطابق با برخى از روايات
شيعه هم بود و شواهدى هم از قرآن كريم ، مانند آيه 153 از سوره نساء
داشت ، ازاين رو همان را اختيار كرده و روايات ديگر را در بالا ذكر
نكرديم .
885-نجّار، قصص الانبياء، ص 212.
886-همان .
887-اثبات الوصيه ، ص 48؛
بحارالانوار، ج 13، ص 244.
888-مجمع البيان ، ج 7، ص 26؛ كامل
التواريخ ، ج 2، ص 189.
889-مجمع البيان ، ج 7، ص 26.
890-تفسير قمى ، ص 420 422.
891-طه (20) آيات 87 و 88.
892-همان ، آيات 95 و 96
893-همان ، آيه 97.
894-مگر آن كه بگوييم اين كار را در
جاى ديگر انجام داد و چنان كه بعضى گفته اند: در هنگام جوانى وقتى كه
جبرئيل براى تربيت موسى به نزدش مى آمد، خاك زير پاى او يا اسبش را
برداشت و اين مطلب هم همان طور كه در پانوشت صفحات قبل آمده است ، هيچ
اعتبارى ندارد و صحيح نيست
895-طه (20) آيه 97.
896-بقره (2) آيات 55 و 56.
897-اعراف (7) آيه 143.
898-در اين جا حديثى از امام هشتم
نقل شده كه داستان درخواست رؤ يت از موسى و ساير مطالب به تفصيل در آن
ذكر شده و چون حديث مزبور طولانى بود از نقل آن خوددارى شد براى مطالعه
بيشتر به كتاب احتجاج طبرسى و توحيد و عيون الاخبار صدوق مراجعه كنيد.
899-بقره (2) آيه 55.
900-احتجاج ، ص 229؛ توحيد صدوق ، ص
436؛ عيون الاخبار، ص 91.