تاريخ اديان و مذاهب جهان جلد اول

عبداللّه مبلغى آبادانى

- ۱۵ -


برج سكوت
((فليسين شاله )) مى گويد ((از ديدگاه زرتشتيان ، جسد مرده را نبايد در خاك نهاد،بلكه بايد پس از مرگ در بناهاى استوانه اىشكل ( برج سكوت ) گذارد، تا خوراك سگ و لاشخورها شود. ولى روح انسان در عدالتخانه الهى محاكمه مى شود؛ نيكوكاران به پاداش مى رسند و به اسمان بالا مى روند ونزد ((اهورامزدا)) براى يارى خدا تا پيروزى نهائى همواره مبارزه مى كنند، و بدكارانبه جزاى خويش مى رسند و در قعر جهنم جاى دارند.))(508)
((جان ناس )) مى گويد: ((زرتشتيان برآننند كه چون چهار روز از مرگ كسى بگذرد، زندگى ديگر او آغاز ميشود. در سه شبانه روز نخستين ، روان او بر سر پيكر خاكى زندگى ديگر متوفى مى نشيند و بر گذشته كردارها و پندارها و گفتارهاى خوب و بد او فكر مى كند، هر گاه نفسى نيكوكار باشد، فرشتگان پاك گوهر او را نوازش دهند و اگر بدكار باشد، ديوان پليد او را آزار دهند و سرانجام او را كشان كشان به كيفرگاه خواهند برد. و چون روز چهارم در رسد، روح مرده به طرف پل چينوات كه گذرگاه مردگان است ، حركت كرده ، در برابر پل ، خداى ميترا و همكارانش (سروش ، راشنو) آن روح را به داورى مى خوانند، در دست راشنو ترازوئى است كه در دو كفه آن كردارهاى نيك و بد را نهاده و مى سنجد، پل صراط (چينوات ) تيغه اى تيزتر از دم شمشير دارد كه در زير آن جايگاه دوزخيان است و چون روان مردگان به آن جا مى رسند، اگر راست كار و راست كردار باشند، آن تيغه تيز در برابرشان پهن شده گذرگاهى نرم مى شود، ليكن اگر بدكردار و دروغ پيشه بودند، آن تيغ بر آنها راه مى بندد. همينكه مرده سه گام ديگر برمى دارد كه يكى نماينده انديشه هاى بد و ديگرى سخنان ناسزا و ديگرى كارهاى زشت او است كه در روزگار زندگى از او سرزد، آن تيغ او را به دو نيمه مى كند و از فراز پل در نشيب دوزخ فرو مى افكند...))(509)
متخصصان دين زرتشت ، بهشت و دوزخ ((گاتها)) را روحانى و درونى توجيه كرده اند. برخى معتقدند كه علاوه بر پاداش روحى و درونى ، در پيام ((زرتشت )) به حيات پس از مرگ و روح حساب اشاره شده است ، و ديگر اديان روز رستاخيز را از دين او اقتباس كرده اند. ((بهشت )) و ((دوزخ )) در ((گاتها)) داراى اصطلاحات ويژه اى است گ
1 ((گرودمانه )) مركب از ((گر)) يعنى ((سرود)) و ((دمان )) يا ((مال )) به معنى ((خانه )) است ، يعنى ((خانه نغمه و سرود)). در اوستا ((گروتمان )) و در پهلوى ((گزمان )) يا ((گرشمان )) بكار رفته است .
2 ((من گئير)) يعنى ((بالاترين سرا)) يا ((خانه سرود)) است .
3 ((نگهوش دمانه )) يا ((سراى انديشه نيك )).
4 ((هوشى تئيش )) يا ((سراى آرامش و سرود)).
5 ((وهيشم منو)) يا ((بهترين منش )) كه در اوستا ((اشه و هيشته )) يا ((بهشت )) بكار رفته است و به معناى ((وجدان راحت )) نيز آمده است .
6((دروج دمانه )) يا ((سراى دروغ )) كه ((دوزخ درون تيره )) نيز معنى شده است .
7 ((اچيشة مامانه مننكهو)) يا ((سراى برترين منش )).
8 ((اچيشتم منو)) يا ((بدترين منش ، بدترين حالت روحى )) يا ((عذاب وجدان )).
معلوم مى شود كه اين اصلاحات ، به فكر و انديشه و نيّات دخالت و دلالت دارد و معرف يك حالت درونى است و مكان مشخص خارجى را نشان نمى دهند.
در ((گاتها 4/28)) آمد است كه : (( (( من گئير))؛ من روانم را در بالاترين سراى انديشه نيك جاى خواهد داد و با آگاهى از كارها از كارها و پاداشى كه اهورا مزدا مقرر فرموده ، تا زمانى كه در توان دارم ، به مردم مى آموزم كه كوشش كنند.)) (510)
((پورداوود)) محقق ايرانى كلمه ((من گئير)) را اين گونه ترجمه كرده است : ((من بياد سپرده ام كه روانم را با همراهى منش نيك نگهبانى كنم ، چه از پاداش ((مزدا اهورا)) براى كردار نيك آگاهم .)) پور داوود مى گويد: ((در اين سرود پاداش در مقابل كار نيك است . بهترين پاداش ، بالاترين سراى انديشه نيك است ، آنجا كه ضمير روشن و درون پر مهر و فكر نيكوست . اين بهشت مسلما يك كيفيت معنوى و روحانى است نه يك مكان خاصى چون باغ عدن .)) اصولا آغاز پيدايش ((شر و خير)) توجه مى شود و در آن پاداش نيكو كاران و مجازات بدكاران تعيين مى گردد. و اين به وضوح مشخص مى كند كه سخن از ((بهشت )) و ((جهنم )) درونى است و نه تنها منبع و منشاء ((خير)) و ((شر)) در انديشه و منش ما است ، بلكه پاداش و كيفر آنهم در ضمير و خاطر ما است . ((نيك انديش ))، خاطرى آرام و ضميرى روشن خواهد يافت كه ((بهشت )) او است و ((كژانديش ))، به فكر و انديشه تيره و ناآرام دچار مى شود كه ((جهنم )) درون او است . اين تعبير در سرودهاى ديگر تائيد مى گردد:
((بند 11/30: زيان و رنج ديرپا براى پيران دروغ $ و سود بى پايان براى پيروان راستى است $)) در اينجا ديگر سخن از ((بهشت و جهنم )) نيست ، بلكه كيفر و پاداش ره صورت ((رنج ديرپا)) و ((سود بى پايان )) توجيه شده است .
در ((سرودها)) زرتشت از خداوند درباره كيفر پيروان دروغ و پاداش ‍ پيروان راستى و پارسايان كه در آبادانى جامعه و پيشرفت راستى و درستى مى كوشند، سئوال مى كند كه در ((بند20)) اين گونه پاسخ داده مى شود: ((كسى كه به سوى زندگى پارسائى آيد، جايگاه او در آينده روشن است ، ولى بدكاران زمانى دراز با شيون و افسوس در تيرگى بسر خواهند برد، براستى زندگى بدكاران ، وجدان آنها را بسوى كردار خودشان خواهد برد.))
در اين بند ((20)) به روشنى و صراحت ، سراى زشت كاران تيرگى درون و عذاب وجدان ناآرام توحيه شده و پاداش نيكوكاران ، جايگاه فروغ و روشنائى كه همان بهشت ((انديشه نيك )) است ، گفته شده است : وجدان بدكاران به سوى كردارشان كشيده مى شود، يعنى كردار بد آنان وجدانشان را معذب خواهد نمود.
برخى محققان با توجه به ((اوستاى موجود))از اين بند نتيجه مى گيرند كه وجدان انسان در روز رستاخيز او را به سوى ((بهشت )) يا ((جهنم )) خواهد كشانيد. در اوستاى موجود آمده است كه : روز قيامت ، ((وجدان )) يا ((دئناى )) نيكوكاران به صورت دختر زيبايى ، و ((دئناى )) زشت كاران به شكل پيرزن زشتى ظاهر شده و آنها را در روى ((پل صراط)) يا ((پل چينوات )) به ((بهشت )) يا قعر ((جهنم )) هدايت خواهد كرد. اگر چه اغلب محققان دين زرتشت اين سروده را معرف روحانى و درونى بودن ((بهشت و جهنم )) در پيام زرتشت مى دانند و نتيجه مى گيرند كه وجدان و ضمير انسان تحت تاثير اعمالش به تيرگى يا روشنى متوجه شده و اين واقعى ترين پاداش و كيفرى است كه مى تواند تحقق يابد. (511)
يك محقق ايرانى در دين زرتشت مى گويد: ((زرتشت صريحا بهشت و دوزخ درونى را مطرح نمود و به واقعيت زندگى پرداخته است و از حيات روانى زنده بودن روح نيز سخن گفته است .)) (512)در اين رابطه ، برخى خاورشناسان معتقدند كه : ((عملى بودن دين زرتشت در سراسر گاتها مشخص است . او پيوسته به نتايج همين دنياى مادى نظر داشته است و بهشت او نيز روحانى است .)) (513)
((ميلز)) معتقد است كه : ((زرتشت به بهشت و جهنم معنوى باور داشته است و مجازات را منشى و ذهنى مى داند. بهشت همان راحتى انديشه و آسايش وجدان و جهنم ، عذاب درونى و ناراحتى فكر است . خلاصه اينكه زرتشت در روزگار قديم اين حقيقت را آشكار ساخت كه بهشت و جهنم در خود ما است .)) (514)
((زهنر))معتقد است كه : ((هر چند زرتشت دنياى مادى و روحانى را از هم جدا مى كند، ولى در اصول او آنها با هم در رابطه بوده و هرگز در مقابل هم قرار ندارند، بلكه ائتلاف با يكديگر دارند. در دين زرتشت ((بهشت و دوزخ )) خانه افكار و وجدان نيك و مسكن بدترين انديشه و منش است . در ((گاتها))بشر آزادى اراده دارد، و اين خود او است كه به نجات يا محكوميت خويش اقدام مى كند.)) (515)
يك محقق غربى مى گويد: ((نه تنها بلكه در برخى از يشت ها نيز، سفر آخرت ، روحانى است . يشت 89/49 بر اين نكته تصريح دارد.)) (516)
شرح حال روان متوفى در متون زرتشتى
در متون زرتشتى شرح حال روان متوفى چنين آمده است :
((اى اورمزد بزرگوار! اى خرد مقدس !
اى آفريدگار جهان مادى ! اى اشو!
وقتى كه پاكدينى از جهان در كجا آرام مى گيرد؟))
((اهورا مزدا)) پاسخ مى دهد:
((او بر بالين قرار گرفته است .))
خوانندگان گاتها چنين در خواست آمرزش مى كنند:
((خوشبخت كسى است كه خواستار خوشبختى ديگران باشد. در اين شب ، روان به اندازه تمام زندگانى جهان خوشى بيند.))
در شب دوم ، ((زرتشت )) مى پرسد:
((روانش كجا آرام گيرد؟))
((اهورا مزدا)) پاسخ مى دهد:
((او بر بالين قرار گرفته است .))
اشتودگاتها سرايان اينگونه آمرزش مى طلبند:
((خوشبخت كسى است كه خواستار خوشبختى ديگران باشد. در اين شب ، روان به اندازه تمام زندگانى جهان خوشى بيند.)) ((زرتشت ))مى پرسد: در شب سوم روانش كجا آرام گيرد؟))
((اهورامزدا))پاسخ مى دهد: ((او بر بالين قرار گرفته است .))
اشتودگاتها سرايان اين چنين آمرزش مى طلبند: ((خوشبخت كسى است كه خواستار خوشبختى ديگران باشد، در اين شب ، روان به اندازه تمام زندگانى جهان ، خوشى بيند.))
((پس از شب سوم ، در پگاه ، روح و روان مرد پاكدين را چنين مى نمايد كه در ميان چمن باشد و بوى خوش دريابد و او را چنين مى نمايد كه باد معطرى از نواحى جنوبى به سوى وى مى وزد. بادى خوش بو تر از همه بادهاى ديگر. مرد پاكدين را چنين مى نمايد كه اين باد را با بينى خود بوئيده باشد و گويد از كجا مى وزد اين باد،اين خوش بوترين بادها كه هرگز مانند آن رانبوئيده بودم ؟در وزش اين باد، وجدان وى به پيكر موجودى در نظر او نمودار شود موجودى زيبا، درخشان ، با بازوان سفيد، نيرومند، خوشرو، راست بالا، و...
آنگاه روان مرد پاكدين ازاو مى پرسد: اى موجود جوان ! تو كيستى ؟
وجدان او را پاسخ مى دهد: اى جوان مرد نيك پندار نيك كردار نيك دين ! من وجدان تو هستم . ((جوان مرد مى پرسد: پس كجاست كسى كه تو را دوست داشت از براى بزرگى و نيكى و زيبائى و خوش بوئى و نيروئى ، پيروزمند و قدرتمند به دشمن غلبه كننده ، و تو آن چنان كه به نظرم مى آئى ،
مى باشى . ((موجود پاسخ مى دهد: اى جوان مرد نيك پندار نيك گفتار نيك كردار نيك دين ! آن كس تو هستى كه مرا دوست داشتى . من آنچنان كه دوست داشتى ، به نظرت مى آيم . وقتى تو مى ديدى كه ديگرى لاشه مى سوزانيد و به بت پرستى مى پرداخت ، رستم مى سوزانيد و درختها را مى بريد، تو نشسته و گاتها مى سرودى و آبهاى نيك و آذر اهورا را مى ستودى و مرد پاك را كه از نزديك و دور مى رسيد، خشنود مى ساختى . محبوب بودم ، تو مرا محبوب تر ساختى ، زيبا بودم تو مرا زيباتر ساختى ، مطلوب بودم ، تو مرا مطلوب تر ساختى ، بلند پايه بودم ، تو مرا بلند پايه تر ساختى . روان پاكدين ، نخستين گام را برداشته ، به پايه انديشه نيك درآيد، روان مرد پاكدين دومين گام را برداشته به پايه گفتار نيك درآيد، روان مرد پاكدين سومين گام را برداشته به پايه كردار نيك درآيد. روان مرد پاكدين چهارمين گام را برداشته به بهشت پر فروغ وارد شود.
زرتشت از اهورا مزدا مى پسد كه وقتى شخص گناهكار از جهان درگذرد، روان او در سه شب اول در گذشت ، در كجا آرام گيرد؟
اهورامزدا پاسخ مى دهد: روان او در شب اول تا سوم ، گرد بالين جسد سرگشته بسر مى برد و در حالى كه افسرده و پژمرده و غمگين است و قسمتى از گاتهاى اشتود را كه با كلمات كام غوئى زام شروع مى شود، مى خواند: اى اهورا مزدا! به كدام كشور روى آورم ؟ به كجا پناه جويم ؟
پس از سپرى شدن شب سوم در بامداد روز چهارم روان مرد ناپاك را چنين مى نمايد كه درميان برفها و يخها باشد و بوى اجساد گنديده به مشامش ‍ رسد. و او را چنين به نظر آيد كه باد متعفن از سوى شمال به سوى او مى وزد. از خود مى پرسد: از كجا اين باد، بدبوتر از آن هرگز به مشامش ‍ نرسيده است ؟ در وزش اين باد، وجدان خود را مى بيند كه به پيكر موجودى زشت روى ، چركين و خميده زانو، به او روى مى آورد. روان مرد ناپاك از او مى پرسد: تو كيستى كه هرگز از تو زشت تر نديده ام ؟
آن موجود پاسخ مى دهد: اى مرد بد انديش بدگفتار بد كردار، من كردار و وجدان بد تو هستم . از بس كردار تو بد است ، من چنين زشت و تباه و بزه كار و رنجور و پوسيده و گنديده و درمانده شده ام . وقتى مى ديدى كسى ستايش يزدان را مى كند و آب و آتش و گياه را محافظت مى كند، تو با اعمال بد خود اهريمن راخوشنود مى ساختى . وقتى مى ديدى كسى به بينوايان صدقه مى دهد و به پارسايان خدمت مى كند، تو بخل ورزيدى و درب به روى مردم مى بستى ، من منفور بودم ، تو منفورترم ساختى ، من پوسيده بودم ، تو پوسيده ترم ساختى ، من گنديده بودم ، تو گنديده ترم ساختى . روان مرد ناپاك در گام اول به پايه انديشه بد و در گام دوم به پايه گفتار بد و در گام سوم به پايه ((كردار بد)) و در گام چهارم به ((ظلمت بى پايان ))رسد.))(517)
روحانيت زرتشت ؛
تاريخ و سرگذشت اديان و مذاهب بشرى نشان مى دهد كه آفت دين و مذهب ، روحانيت آن است . در اديان و مذاهب باستانى ايران ديديم كه روحانيون از قدرت و سيطره بسيارى برخوردار بودند. آنان به مردم مى گفتند كه خدايان مانند پادشاهان زندگى مى كنند. آنان در اشرافيت مى زينند، پس بايد هر چه مى توانيد در بخشيدن زينت آلات و... كوتاهى نكنيد. و بدين سان تزوير مذهبى كه روحانيون مذاهب باستانى مظاهر و مصاديق آن بودند، به غارت و چپاول مردم مى پرداخت . معابد زير نظر روحانيون بود و سرشار از طلا و جواهر؛ و كليه اين ثروتهاى انبوه در اختيار نمايندگان خدايان يعنى روحانيون بود. آنان علاوه بر اين ، ذخائر و انبارهاى غله و حبوبات و امتعه گوناگون را كه هداياى رعايا براى خدايان بود، در اختيار داشتند، و نام خدايان تجارت مى كردند. معابد پايگاه تجارت و معاملات روحانيون بود. (518)زرتشت عليه روحانيون قيام كرد و بساط تبهكارى و عوامفريبى آنان را در هم پيچيد. اما اندكى بعد، آئين او مبتلا به آفت روحانيون گرديد. آئين اوليه زرتشت وجود مغان يا روحانيون را به رسميت نمى شناخت . زرتشت در طى حيات خود با مقاومت سرسخت كارپانها يا روحانيون آئين قديم (مهر پرستى ) روبرو بود. آنان در انزواى زرتشت و توطئه عليه وى مى كوشيدند و سرانجام وجود خويش رااثبات كردند. پس از دوران زرتشت موبدان نمايندگى آئين او را مدعى شدند. و از آنجا كه سلطنت و روحانيت در تاريخ سياسى ايران پا به پاى يكديگر زيسته اند، سلطه سياسى نيازمند تزوير مذهبى بود و اين امر توسط روحانيون در جهت بسط قدرت و تحكيم آن ممكن بود. موبدان توحيد زرتشت را به صورت زير بناى شرك در آوردند و نظام طبقاتى جامعه را توجيه مذهبى كردند. اين نخستين تحريف آئين زرتشت بود.(( روحانيون ))به پيروى از اسطوره باستانى سلطنت ، مقام روحانى خويش را ((مورثى )) ساختند و با اثبات هويت صنفى ، در ساختار جامعه طبقاتى ايران ،طبقه ممتازى بشمار آمدند. از اين پس ، ((پسر))جانشين ((پدر))مى شد و بدين سان ((روحانيت مورثى ))در آئين زرتشت يك قانون گرديد. طبقه روحانيت زرتشت مانند ديگر طبقات جامعه ايران خداى خاص خود را داشت و آتش وآتشگاه خاص خويش را پاس مى داشت . روحانيون ، در دولتى كردن آئين زرتشت كوشيدند. دوره ساسانى نقطه اوج استبداد مذهبى و روحانى آئين زرتشت است . روحانيون كه همدست پادشاهان بودند، در تحميل دين زرتشت مى كوشيدند و اقليت هاى مذهبى ديگر در انزوا قرار داشتند. محققان تاريخ ايران بر اين قول متفقند كه علت غائى سقوط امپراطورى ساسانى ، ((استبداد مذهبى ))و حاكميت روحانيون بر سرنوشت مردم بود. موبدان زرتشتى براى توجيه وضع موجود، متون مذهبى ((اوستا))را تاويل و تفسير مى كردند. فشار دولتى و مذهبى ناشى از اراده روحانيون ، جان مردم را لب رسانده بود و سرانجام اين فشارهاى متراكم به سقوط رژيم ساسانى انجاميد و ((موبد))كشى و ((مغ ))كشى در ايران آغاز گرديد.
كتاب شناسى :
اديان ايران باستان ، عقايد اوليه ، زرتشت :
به فارسى : منابع اصلى ؛ پور داوود / يشتها گاتها يسنا خرده اوستا بند هشن و كليه مقالات وآثار او. دكتر محمد معين / ارداويرافنامه مزديسناو ادب پارسى مجموعه مقالات . مهندس آشتيانى / زرتشت ، مزديسنا و حكومت . كيخسرو كرمانى / آئين مزديسنا. سن / ايران در زمان ساسانيان ، ترجمه رشيد ياسمى . پيرنيا / ايران مشكور / ايران باستان .
منابع فرعى : جان ناس / تاريخ جامع اديان فليسين شاله / تاريخ مختصر اديان بزرگ راوندى / تاريخ اجتماعى ايران / جلد اول بروخيم / تحولات فكرى در ايران مهرداد مهرين / تمدن ايران باستان .
منابع تحليلى و مقايسه اى : دكتر على شريعتى / تاريخ و شناخت اديان . جلد دوم / م . آ. 15. مهندس آشتيانى / زرتشت ، مزديسنا و حكومت .
به عربى : منبع مستقيم ؛ ابن نديم / الفهرست . منابع غير مستقيم : شهرستانى / الملل و النحل / 2 جلدى بغدادى / تاريخ بغداد مسعودى / التنبيه المروج .
آيا ازدواج با محارم در آئين زرتشت وجود دارد؟ يا اين نسبت ، تهمت است ؟
دفاعيه يكى از روحانيون زرتشتى
در اين جهت اطلاع خوانندگان ، نظر جناب آقاى موبد اردشير آذرگشسب را كه يكى از روحانيون آئين زرتشت است ، و هم اكنون رياست و رهبرى زرتشتيان ايران را بر عهده دارد، در اينجا مى آوريم ، تا موضوع ازدواج با محارم در كيش زرتشتيان روشن گردد.
آقاى اردشير مى گويد:((يكى از اتهاماتى كه به پدران نامدار ما نسبت داده اند تهمت نارواى زناشوئى با نزديكان است كه از سوى دشمنان ايران و افرادى كه از مذهب ايرانيان باستان اطلاع عميق نداشته اند، به نياكان نامدار ما وارد آمده و آنها را به ارتكاب اين عمل زشت ، متهم نموده اند. اين افتراء نخست از سوى يونانيان كه با پدران ما دشمنى ديرينه داشته اند به منظور خاصى به آنها نسبت داده شد و قرنها بعد پس از آنكه خاك پاك ايران لگدكوب سم ستوران اعراب گرديد، (519) اينان نيز تا آنجا كه توانستند به اين آتش دامن زدند، و در قرن اخير چند تن از خاورشناسان و اوستادانان غربى ، با پيدا كردن واژه اوستائى ((فيتودت ))به خيال خودشان به اين موضوع - تهمت - صحه گذاشتند، و ما اينك مى كوشيم تا به اين تهمت ناروا كه پايه و اساسى ندارد با عقل و مطق جواب گوئيم و براى اينكه نوشته و ترتيب خاصى برخوردار باشد، نخست از انواع پيوند زناشوئى با نزديكان پرداخته به تهمت هاى وارده يكى پس از ديگرى با دليل و منطق پاسخ مى گوئيم ، سپس واژه اوستائى ((فيتودت ))را ترجمه و تفسير مى نمائيم ، و در پايان شمه اى را درباره شيوع ازدواج با محارم ميان ديگر اقوام باستانى بيان نمود و با جمع بندى مطالب گفته شده ، به اين موضوع پايان مى دهيم :
انواع پيوند زناشوئى در كيش زرتشت
در آئين زرتشتى تعدد زوجات روا نيست ، به گرفتن يك زن فرمان داده شده ، و ايرانيان باستان كه از پيروان زرتشتى بودند حق نداشتند در آن واحد، بيش از يك زن داشته باشند، ولى پيوند زناشوئى در عهد باستان بنا به حالت و وضع و شوهر به پنج نام گوناگون به موجب شرح زير ناميده مى شد. در دفاتر زناشوئى به همان نام ثبت مى گرديد :
1- پادشاه زن 2- چاكر زن 3- ايوك زن 4- ستر زن 5- خود راءى زن . كه اينك به شرح مختصرى از هر يك از اين پنج نوع پيوند زناشوئى مى پردازيم : 1- پادشاه زن : دخترى پس از رسيدن به سن بلوغ با موافقت و صلاحديد پدر و مادر خود به عقد ازدواج پسرى درمى آمد، و به طور كلى همه دخترانى كه براى نخستين بار با رضايت پدر و مادر عروس مى شدند- به استثناى موارد مذكور در اين بخش - پيوند زناشوئى آنها به نام پادشاه زنى بسته مى شد و به همين نام در دفتر زناشوئى ثبت مى گرديد.
پادشاه زن از كامل ترين حقوق و مزاياى زندگى زناشوئى بهره مند مى شد، و امور خانه و فرزندان را با شوهر اشتراكا اداره مى نمود، و به عقيده پدران ما در ايران باستان پس از در گذشت نيز در دنياى ديگر باز همان نسبت زناشوئى ميان يك زن و شوهر بويژه زوجى كه عقد آنها به پادشاه زنى گرفته باشد موجود است .
2- چاكر زن : هر گاه زنى بيوه پس از درگذشت شوهر نخستين خود، به عقد ازدواج ديگرى درمى آمد، اين پيوند زناشوئى ، زير نام چاكر زنى ثبت مى شد. اين زن در سراسر زندگى در خانه شوهر، مقام كدبانوئى خانه داشت و از همگى حقوق و مزاياى پادشاه زن در طول عمر خود برخوردار بود، ولى پس از گذشت ، آئين كفن و دفن و ساير مراسم مذهبى براى او تا سيزده روز از طرف شوهر دوم برگزار مى شد، و تمام هزينه هاى بعد از آن به عهده بستگان شوهر اولش بود.
ايرانيان باستان معتقد بودند كه در دنياى ديگر اين زن از آن شوهر نخستين خواهد شد. و به همين علت پيوند زناشوئى او با شوهر دوم زير نام چاكر زن بسته مى شد. واژه چاكر زن نويسندگان غير زرتشتى را به اصول مزديسنى و انواع پيوند زناشوئى زرتشتيان آشنائى نداشتند بر آن داشت كه نسبت زوجات به زرتشتيان بدهند. آنها تصور مى كردند كه پادشاه زن ، زن عقدى ، و چاكر زن ، زن صيغه اى است . در صورتى كه اصل قضيه به موجب شرحى كه داديم غير از اين است ، و ايرانيان باستان در هيچ دوره اى از ادوار زندگى تاريخى خود، مجازبه گرفتن بيش از يك زن نبوده اند، و عمل يكى دو نفر پادشاه خودكامه را در گرفتن چند زن نمى توان به حساب كليه ايرانيان باستان گذاشته ، مجوزى براى چند زنى آنها به شمار آورد. به علاوه اگر آئين چند زنى در ايرانيان باستان وجود داشت ، پس چرا با اينكه پدران ما در ميان قومى زندگى مى كردند كه تعدد زوجات در بين آنها رسم مذهبى بود و مانعى براى پدران ما وجود نداشت كه چند زن بگيرند، يك دفعه آنها از چند زنى دست كشيده و به يك زن اكتفاء كردند، كما اينكه تا امروز هم زرتشتيان در هر كجاى دنيا كه زندگى مى كنند به همين رسم يك زنى پاى بنداند؟
3- ايوك زن : وقتى مردى داراى فرزند پسر نبود، اگر فرزند او منحصر به يك دختر بود، ازدواج اين دختر و اگر چند دختر داشت ، زناشوئى دختر كوچكتر او زير نام ايوك زن - اين واژه اى پهلوى است كه به معنى يك ، مى باشد - ثبت مى شد، و نخستين پسرى كه از اين زناشوئى به وجود مى آمد به فرزندى جد مادرى خود در مى آمد، و نويسندگان نا آگاه غير زرتشتى اين عمل را به عنوان ازدواج با
محارم زرتشتيان مى پنداشتند و پدران ما را به ازدواج با محارم متهم كردند.
4- ستر زن : واژه ستر زن در زبان پهلوى به معنى فرزند آمده است و كلمات استر و سترون ، در پارسى سره ، از اين واژه گرفته شده اند. استر، مركب است از دو جزء اوستر، ا، از ادات نفى است و ستر به معنى فرزند، بنابراين معنى تركيب آن مى شود بدون اولاد، يعنى حيوانى كه نازاست ، و مخفف استر است و ون به معنى مثل و مانند، و معنى كامل آن مى شود، مانند استر و به عبارت ديگر، نازا بودن و بچه دار نشدن . و سترون كردن در زبان علمى به معنى عقيم كردن است از نظر توالد و تناسل ميكربها. پس از بيان اين مقدمه گوئيم كه در دوران قديم چون پسرى بالغ يا مردى بدون زن و فرزند فوت مى نمود، خويشان و بستگان او مى بايستى دوشيزه اى را به خرج خود و به نام آن درگذشته زير نام ستر زنى به عقد ازدواج جوانى در مى آوردند. تنها شرط اين زناشوئى آن بود كه زوجين متعهد مى شدند كه يكى از پسران خود را به فرزندى شخصى در گذشته بدهند، و اين نوع زناشوئى در عمل ، سعادت و خوشبختى عده اى از مردم بدبخت و بينوا را فراهم مى كرد، به اين معنى كه هرگاه يكى از اشخاص متمول بدون زن و فرزند فوت مى نمود، بستگان در گذشته هزينه زناشوئى دختر و پسرى از طبقه بينوا و بى چيز را و آنها را با گواه ستر زنى بهم پيوند مى دادند و مبلغى هم براى گذراندن زندگى به آنها مى دادند. بعلاوه پسرى كه از ازدواج خوشبخت به دنيا مى آمد به فرزند خواندگى شخص در گذشته معين مى شد و در حقيقت وارث او به شمار مى آمد. و اين زناشوئى هم يكى ازموضوع هايى بود كه بهانه بدست دشمنان مى داد، زيرا گاهى كه شخص درگذشته خواهر جوان و دم بخت داشت ، نزديكان او همين خواهر را با گواه ستر زنى عروس مى نمود و وقتى كه پسرى از او متولد مى شد، او را به فرزند خواندگى شخص متوفى نامزد مى كردند، يعنى كسى كه در حقيقت دايى طفل بود، اينك مقام پدرى او را پيدا كرده است . بيگانگانى كه با اخلاق و عادات زرتشتيان آشنائى نداشته و ازاصل قضيه بى خبر بودند ،با مشاهده اين وضع تصور مى كردند كه برادر و خواهر در حقيقت با هم ازدواج نموده اند. در صورتى كه اين تصور سوء تفاهمى بيش نبود، زيرا همانگونه كه گفته شد، خواهر پس از فوت برادر يا شخص ديگرى ازدواج نموده و بين برادر و خواهر رابطه زناشوئى وجود نداشته است .
5 - خود راى زن : در ايران باستان چنانچه پسر و دخترى كه به حد رشد قانونى رسيده بودند به هم علاقه باطنى پيدا كرده و خواستار زناشوئى مى شدند و پدر و مادر دختر به علتى به اين امر رضايت نمى دادند، عقد زناشويى آنها، حتى برخلاف ميل پدر و مادر برگزار مى شد و عدم تمايل پدر و مادر يك زوج يا هر دوى آن ها مانع انجام اين امر نبود، و در اين ازدواج كه زير نام خود راى زن ثبت شده بود، دختر قانونا از ارث پدر و مادر بهره اى نداشت مگر آنكه خود آنها تمايل خودشان را بدادن ارث به دختر متمرد كتبا اظهار نموده باشند.)) (520)
موضوع زناشوئى با محارم و نزديكان
جناب موبد اردشير آذرگشسب كه يكى از روحانيون آئين زرتشتيان است ، در رابطه با عنوان فوق مى گويد: ((راجع به اتهام بى اساس زناشوئى با نزديكان كه به ايرانيان باستان نسبت داده اند، در وهله اول يونانى ها بودند كه بخاطر دشمنى با ايرانيان ، به آنان چنين تهمتى بستند، و كارهاى سه تن از پادشاهان را مستمسك اين نسبت قرار داده اند. حال ما اين قضيه را تعقيب مى كنيم تا ببينيم اصل داستان در مورد اين افراد چگونه بوده است ؟
1 - ازداج كامبوزيا با خواهر خود:
((نخستين نويسنده اى كه راجع به اين موضوع مطلبى نوشته و اين تهمت را به پادشاه بزرگ هخامنشى وارد نموده ، هرودت 484-409 پيش از ميلاد است . اين نويسنده شرح قضيه را در كتاب خود به اين مضمون آورده است : دومين خطايى كه كامبوزيا مرتكب شد، كشتن خواهرش بود كه او را به مصر آورده و با او مانند يك زن زندگى مى كرد، گرچه او خواهرش بود و از يك پدر و مادر. طرز ازدواج آنها بدين طريق بود كه پيش از اين ، ازدواج برادر و خواهر مرسوم نبود؛ ولى كامبوزيا كه عاشق خواهرش شده بود، با اينكه مى دانست كه اين كار غير عادى است ، معهذا نمى توانست از آن چشم بپوشد. بنابراين پس از مدتى ، اين مطلب را با قضات سلطنتى در ميان نهاد و از آنها چاره جوئى كرد. داوران از پادشاه سه روز مهلت خواستند تا قوانين كشور را بررسى كنند. پس از پايان مهلت به حضور شاه شرفياب شده ، به عرض رساندند كه در كليه قوانين موجود نتوانستند قانونى بيابند كه خواهر را بر برادر حلال كند، ولى قانونى وجود دارد كه مى گويد: شاه سايه خدا است و فوق قانون است ! بنابراين او مى تواند به تمايل خود جاه عمل بپوشاند.
((آنچه از اين نوشته بدست مى آيد اين است كه در ايران باستان ازدواج با محارم نه سابقه كشورى داشته و نه سابقه در قوانين مذهبى . بنابراين هرودت گفته اش جز يك تهمت بيش نبوده ، ولى متاءسفانه نويسندگان ديگر كه بعد از هرودت آمده اند اين مطلب را ناقص و با غرض خصمانه به مذهب زرتشت نسبت داده اند و پدران ما را متهم به عمل زشت ازدواج با محارم نموده اند.
2 - ازدواج اردشير دوم با دختر خود:
((نخستين نويسنده يونانى كه به اين موضوع اشاره نموده ((كتزياس )) است كه در سال 440 قبل از ميلاد مى زيسته است . نوشته هاى او در دست نيست ، ولى پلوتارك كه در سال 66 بعد از ميلاد به دنيا آمده در رابطه با زندگى اردشير دوم ، پادشاه هخامنشى به استناد گفته كتزياس ، اين پادشاه را متهم به ازدواج با دخترش مى كند. پلوتارك در اين باره مى گويد:
((اردشير دوم - ارتاكزرس - يك كاركرد كه كليه بدى هاى او را نسبت به يونانيان جبران كرد و آن كشتن - تيسافرن - دشمن بزرگ يونان بود كه پادشاه به اصرار مادرش ، پريزاد، تيسافرن را كشت ، و چون پادشاه اين كار را به اصرار مادر و طبق تمايلات او انجام داد، مادرش از آن به بعد مى كوشيد كه پادشاه را از خود راضى نگهدارد و در هيچ كارى برخلاف ميل او رفتار نكند. پريزاد بارها ديده بود كه پادشاه نسبت به يكى از دخترهاى خود - آتوسا - علاقه زيادى دارد ولى مى كوشد كه اين عشق و علاقه را از مادر خود و مردم پوشيده دارد. پريزاد، پس از اطلاع از اين موضوع كوشيد تا نسبت به نوه اش - آتوسا - علاقه بيشترى نشان دهد و هر وقت فرصت مى يافت ، از زيبائى و حسن رفتار او نزد پادشاه سخن فراوان مى گفت و او را لايق پادشاه مى دانست تا سرانجام ، شاه را تحريك كرد تا با او ازدواج كند.
((در اينجا باز مشاهده مى شود كه شاهنشاه از اينكه به دختر خود عشق مى ورزد، همواره مى كوشد تا اين عشق را از نظر مردم پوشيده دارد، چون از مردم و مادرش خجلت مى كشد، و عاقبت اردشير به تحريك مادرش كه زن جاه طلب و بدجنسى بود، به اين كار اقدام مى ورزد.
3 - ازدواج قباد با دختر خود:
((موضوع ازدواج قباد با دخترش را اولين بار ((آگاتيس )) كه در عهد پادشاهى انوشيروان مى زيست ، عنوان نموده است كه قباد پدر انوشيروان با دختر خود به نام ((زنبق )) ازدواج كرده ولى بدين موضوع نه فردوسى روانشاد در شاهنامه اش اشاره كرده و نه تاريخ نويسان عرب و ديگر تاريخ نگاران و حتى پروفسور رالينون مترجم تاريخ هرودت به انگليسى ، در اين باره چيزى ننوشته است . اگر شبهه را قوى بگيريم ممكن است بگوئيم كه قباد تحت تاءثير آئين مزدك قرار گرفته و اين كار را كرده است ، زيرا مى دانيم در زمان پادشاهى قباد، شخصى به نام مزدك پيدا شد و ادعاى پيامبرى نمود و عده اى از مردم ايران ، از جمله قباد، دين و آئين او را پذيرفتند.
((دينى كه مزدك عرضه داشت بر اساس اشتراك در همه چيز دور مى زد. مزدك مى گفت : خداوند همه چيز را براى همگان آفريده است ، و نبايد آن را به شخصى معين اختصاص داد. دين جديد با قوانين اشتراكى خود به اساس قانون مالكيت و زناشويى و مراسم و سنن خانوادگى ايرانيان لطمه بزرگى وارد نمود و آن را سست كرد.
((آگاتياس مى گويد: عمل ازدواج با محارم اخيرا در ايران پيدا شده و همه اين خلاف قانونها و بى نظمى ها، در اثر تعليمات دين مزدك در ايران پيدا شده بود كه با خلع قباد از پادشاهى و كشته شدن مزدك و مزدكيان ، ريشه كن شد، و پيش از پادشاهى قباد و ظهور مزدك ، عمل ازدواج با محارم در ايران ، متداول نبوده و به قول آگاتياس ، اخيرا شيوع يافته است .(521)
معنى و مفهوم خيتودت چيست ؟
((گرچه واژه خيتودت را چندين تن از استادان و خاورشناسان اروپائى به غلط، به معنى ازدواج با محارم گرفته اند، ديگران براى اين واژه ، معانى ديگرى چون خويشاوندى ، خويشى دادن ، جانبازى ، همبستگى و يگانگى نموده اند. گانگا، استاد مشهور پارسى ، در فرهنگ اوستائى خود، آن را به معنى فداكارى و جانبازى مى داند و دكتر اشپيگل آلمانى در ترجمه اوستا، اين كلمه را به معنى خويشاوندى گرفته و مى گويد: اين خويشى روحانى با اهورا مزدا است به طورى كه شخص خودش را با او يكى بداند.
((بنابراين ، حال كه اين واژه اوستايى را دانستيم ، معلوم مى شود كه به هيچ وجه اين كلمه معناى ازدواج با محارم را ندارد. دكتر وست مى گويد: اين واژه در قسمت هاى قديمى اوستا يافت نمى شود و در قسمت هاى بعدى كه اين كلمه بكار رفته همه جا به معنى كار خوب و پر ثواب است .
بارى به هر روى با مطالعه قسمتهاى موجود اوستا، كه كتاب مذهبى زرتشتيان و سندى معتبر راجع به اعتقادات و سنن مزديسنان مى باشد، ما مى توانيم به پارسيان اطمينان دهيم كه مساءله ازدواج با محارم در ميان زرتشتيان ، تهمتى بيش نيست . و از اينگونه نسبت هاى ناروا در اوراق تاريخ به اقوام و ملتها زياد آمده است ، كه از باب نمونه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
1 - سيمون ، شخصيت آتنى از اينكه با خواهر ناتنى خود ازدواج كرد، مورد سرزنش مردم قرار نگرفت .
2 - دموتسن ، در ادعا نامه خود بر ضد اوليد، مى گويد: پدر بزرگ من با خواهر خود كه از يك پدر و مادر بودند ازداج كرد.
3 - اسكولياست ، مى گويد: در بين يونانيان قديم ازدواج با خواهر ناتنى منع قانونى نداشت .
4 - لنان ، مى گويد: اسپارتى ها، مى توانستند حتى با خواهران هم شير و يك پشت خود ازدواج كنند.
5 - آدام مى گويد: ازدواج والدين با اولاد خود در بين يونانيان مرسوم بوده است .
6 - در عهد عتيق - تورات - آمده است : لوت (لوط) پيامبر در زمان كهولت اين عمل را انجام داده است ! بخوبى معلوم و روشن است كه اين تهمت دليل روشنى بر تحريف تورات كنونى و بى اعتبارى آن مى باشد.
7 - در تاريخ هرودت آمده است : در مصر قديم ، ازدواج بين خواهر و برادر، عموميت داشته است و يهودى هاى مقيم اسكندريه اين مطلب را تاءئيد مى كنند.
8 - لويسن مى گويد: آسورى ها هم با نزديكان خود مزاوجت مى كردند.
9 - و اسميت مى گويد: در عربستان قديم ، اينگونه ازدواج ها، وجود داشته است .
((خلاصه اينكه در اوراق تاريخ ، مشابه اين گونه قضايا زياد نقل شده است . گرچه ما با نقل اين مطالب منظورمان اين نيست كه خداى ناكرده بخواهيم ملتى را متهم كرده ، يا بدگوئى از قومى بنمائيم ، بلكه مقصود اين است كه ثابت كنيم كه اين تنها ما - زرتشتيان - نيستيم كه مورد بى لطفى قرار گرفته ايم ، بلكه اينگونه تهمت ها، به بسيارى از ملتهاى باستانى وارد شده است ، و هيچ قومى نمى تواند از زبان و قلم بدخواهان ، در امان باشد)).(522)
اين بود نظرات آقاى اردشير آذرگشسب ، يكى از روحانيون آئين زرتشتى مقيم تهران كه در كتاب پاسخگوئى به اتهامات ، دوگانه پرستى ، آتش پرستى و ازدواج با محارم ، نگاشته اند.
نظر اسلام در مورد نكاح موقت با زنان زرتشتى
ما در گذشته در رابطه با اهل كتاب بودن و يا نبودن زرتشتيان ، بطور مبسوط و مشروح اقوال و نظرات فراوانى را آورديم ، اينك در مورد نكاح موقت با زنان زردشتى از ديدگاه فقهاى فريقين شيعه و سنى بوده است ، گروهى از فقهاى عامه قائل به جواز، و عده اى قائل به دم جواز شده اند، فقهاى شيعه بطور كلى منع كرده اند، زيرا زرتشتيان را اهل كتاب نمى دانند. در استفتائاتى كه از محضر آيات عظام ، رهبر كبير انقلاب آيت الله العظمى امام خمينى و آيت الله العظمى گلپايگانى و آيت الله العظمى منتظرى دامت بركاته به عمل آمده ، در جواب فرموده اند كه : اينان شبه كتابى دارند، ولى اهل كتاب همچون يهودى و مسيحى نيستند. و عده اى هم راه احتياط را در پيش ‍ گرفته اند، مرحوم صاحب جواهر مى گويد:
(( و كذا حكم المجوس على الروايتين ، لا يجوز النكاح معهم الا موجلا و ملك يمين (523)، )) و از رسول اكرم روايتى نقل شده كه فرموده : (( سنوا بهم سنة اهل الكتاب غير ناكحى نسائهم و لا آكلى ذبائحهم ، )) با آنان رفتار اهل كتاب داشته باشيد، مگر اينكه با زنان آنها ازدواج نكنيد و ذبيحه آنان را نخوريد. گر چه بعضى از علماء اين روايت را حمل بر ازدواج دائم كرده اند نه ازدواج موقت ولى ناگفته نماند كه روايت اطلاق دارد و هر دو را شامل مى شود.
شافعى مى گويد: چون آنان اهل كتاب اند بنابراين نكاح دائم با آنان روا باشد. از امام صادق روايت شده كه فرموده : (( لا باس بالرجل ان يتمتع بالمجوسية . )) و مانند اين روايت از طريق محمد بن سنان و حماد بن عيسى از حضرت رضا عليه السلام نيز نقل شده است و همچنين در جواز نكاح موقت با مجوسيه روايتى از حضرت على عليه السلام نيز نقل گرديده است و مرحوم شيخ طوسى رضوان الله عليه در كتاب مبسوط ج 4 ص ‍ 210 و صاحب جواهر رضوان الله عليه در ج 5 ص 135 داستان زردشتيان شهر هجر يمن را كه رسول اكرم (ص ) از آنان جزيه را قبول نموده آورده اند و از اين طريق خواسته اند كه زرتشتيان را در رديف اهل كتاب قرار دهند. جهت اطلاع بيشتر در اين باره به كتاب اهل الكتاب عقيدة و زواجا مراجعه شود.(524)