روزها و رويدادها
على برى ديزجى ، على اصغر كريمى شرفشاده ،
مجيد صفائى ، محمد نبى ابراهيمى ، وحيد صفائى
- ۱۱ -
پذيرش در خواستهاى متحصنين توسط شاه
مظفر الدين شاه كه از اوضاع مملكت به وحشت افتاده بود بناچار تمامى درخواستهاى
متحصنين را پذيرفت و در 14 مرداد 1285 شمسى طى فرمانى ضمن عزل عين الدوله دستور داد
تا گروه مشورتى تشكيل شود و اين گروه نظرات خود را در رابطه با ديگر موارد خواسته
شده به عرض وى برساند، اما از آنجايى كه مردم به خواسته هاى خود نرسيده بودند، دست
از تحصن نكشيدند تا اين كه شاه مجبور شد دو روز بعد فرمانى صادر كند كه طى آن دولت
مامور برگزارى انتخابات و تشكيل مجلس شوراى اسلامى گرديد. بدين ترتيب علما از قم به
تهران بازگشتند و متحصنين در سفارت انگليس نيز به تحصن خود خاتمه دادند و آرامش
نسبى برقرار شد.
سرانجام نظامنامه انتخابات توسط غضدالملك تدوين شد و در روز پنچشنبه 23 رجب 1324
انتخابات تهران آغاز و در 18 شعبان همان سال برابر با 17 مهرماه 1285 مجلس افتتاح
شد.
تصويب قانون اساسى و مرگ مظفرالدين
شاه
متن قانون اساسى تنظيم شده توسط دولت و مجلس كه مشتمل بر 51 اصل و با نام نظامنامه
سياسى بود، در تاريخ 8 دى 1285 از طرف مظفر الدين شاه تصويب و امضا شد و صورت
قانونى يافت و شاه 10 روز پس از امضا قانون اساسى در گذشت . البته قانون اساسى امضا
شده توسط شاه دربرگيرنده خواست واقعى مردم و علما نبود و اصولا بدون وقت كافى و با
عجله به طور عمده در جهت مسائل مجلس شوراى ملى تدوين شده بود و بسيارى ار مسائل مهم
و اساسى ديگر حقوقى را كه مى بايد در قانون اساسى مطرح مى شد، فاقد بود. از سوى
ديگر روشنگرى روحانيت كه در صف مقدم نهضت و مبارزات مشروطيت بود، على رعم
كارشكنيهاى مداوم درباريان روشنفگر و غربزده شرايط وجوى رابه وجود آورد كه پس از
مرگ مضفر الدين شاه ، در همان آغاز سلطنت محمد على ميرزا، كميسيونى در مجلس شوراى
ملى به منظور تهيه متمم قانون اساسى تشكيل شد. اين كميسيون كه مركب از پنچ نفر بود
متنى را براساس قانون اساسى بلژيك و فرانسه و بالكان تهيه كرد كه قابل قبول همه
نمايندگان مجلس نبود.
نفوذ روشنفكران غربگرا و اهمال رهبران روحانى و شايد اعتماد آنان به اين عناصر،
باعث شد كه در تنظيم متمم قانون اساسى گرايشهاى غرب گرايانه و محافظه كارانه بيشتر
شود. مى توان گفت اگر مقاومت شيخ فضل الله نورى كه پافشارى برافزدون ماده اى بر
متمم قانون اساسى نمى بود، همان ماده نيز كه به تصويب رسيد و بر اساس آن قرار شد
پنج تن از علماى عر عصر بر مصوبات مجلس نظارت داشته باشند تا چيزى بر خلاف اسلام به
تصويب مجلس نرسد به تصويب نمى رسيد و متمم قانون اساسى بيش از آنچه كه بود رنگ غربى
به خود مى گرفت . اين متمم پس از تصويب در مجلس ، در 15 مهر ماه 1286 شمسى به امضا
محمد على شاه رسيد. با شكستن استبداد كبير و آغاز كار اولين دوره مجلس شوراى ملى در
13 مهر 1285 حكومت مشروطه عملا آغاز و وارد نخستين مرحله خود شد و با تصويب قانون
اساسى در 15 مهر 1286 شكل و محتواى خود را باز يافت .
6 اوت 1945 / 15 مرداد 1224
بمباران اتمى هيروشيما
حكومت ژاپن در ژوئن 1919 م . هنگامى كه عهدنامه ورسا، سرزمين
(شانتونگ ) را به آن واگذار
نمود به موفقيت ديپلماتيك شايانى دست يافت ، اما اين پيروزى زودگذر بود؛ زيرا از
طرفى با مخالفت شديد محافل سياسى و مذهبى در ايالات متحده مواجه شد و از طرف ديگر
سياست انگليس در مورد ژاپن تغيير يافت .
در مارس 1921 بمجرد روى كار آمدن جمهوريخواهان در آمريكا، ژاپن به طور مستقيم تحت
فشار قرار گرفت . سياستى كه امريكا در برابر ژاپن پيش گرفت ، اين بود كه از طرفى
آن كشور را تهديد به مسابقه تسليحاتى كند، مسابقه اى كه مسلما با توجه به مقدورات
ژاپن به نفع واشنگتن تمام مى شد، و از طرف ديگر آمادگى خود را براى انصراف از چنين
مسابقه اى اعلام دارد. مشروط بر آن كه حكومت توكيو حرص و آز خود را در قاره آسيا
محدود كند.
مساله تسليحات دريايى در عهدنامه اى معروف به (عهدنامه
پنج جانبه ) در 6 فوريه 1922 حل و فصل
گرديد و ژاپن نيز موافقت كرد كه تناسب نيروها از لحاظ واحدهاى رزمى دريايى 3 براى
ژاپن ، 5 براى كشورهاى ايالات متحده و بريتانياى كبير و 75/1 براى فرانسه و ايتاليا
باشد. حكومت ژاپن مدتى از قبول اين تناسب امتناع ورزيد، اما وقتى ايالات متحده
تهديد كرد كه مسابقه تسليحاتى را سرعت خواهد بخشيد و آهنگ توليد ناوهاى جنگى را
چهار برابر آنچه ژاپن قدرت ساختن آن را دارد بالا خواهد برد، ژاپن تسليم شد و
ايالات متحده با جلوگيرى از ادامه سياست گسترش ژاپن سعى كرد، جلوى پيشرفت آن كشور
را سد كند.
دولت آمريكا كه از ژانويه 1939، نبرد با ژاپن و آلمان را قريب الوقوع مى ديد، بر آن
شد كه بخش بزرگتر و بيشتر امكانات خود را در جبهه هاى نبرد به كار گيرد.
از آنجايى كه ژاپنيها در حمله به چين از تداركات آمريكايى سود برده بودند، دولت
امريكا در سال 1940 روابط تجارى خود را با ژاپن محدود كرد و پس از اشغال هندوچين
فرانسه توسط ژاپنيها در سال 1941، محدوديتهاى بيشترى را بر داد و ستد با ژاپن وضع
كرد.
در اكتبر 1941 (ژنرال توجو)
كه عهده دار وزارت جنگ ژاپن بود به نخست وزيرى رسيد. در اين زمان دولت آمريكا بر
عقب نشينى قواى ژاپنى از سرزمينهاى اشغالى آن كشور اصرار مى ورزيد اما به دليل حضور
نظاميان در كابينه ، سياست كلى دولت ژاپن با اطمينان به خود همراه بود. در همان سال
به نيروى دريايى ژاپن ، تحت فرماندهى
(آدميرال يا موتو)
دستور داده شد كه طرح يك حمله غافلگيرانه را به متفقين بريزد. در پى آن در 7
دسامبر، 183 هواپيماى جنگى ژاپن كه از روى ناوهاى هواپيمابر برخاسته بودند به
ناوگان آمريكا در (پرا هاربر)(126)
واقع در مجمع الجزاير هاوايى يورش بردند. يورش ژاپن به ناوگان آمريكا در
(پرل هاربر)
برترى ژاپن را در اقيانوس آرام و ورود آسيا به جنگ جهانى دوم در پى داشت .
پس از نخستين بمبى كه روى پرل هاربر افتاد، ايالات متحده بى درنگ آماده جنگ شد.
(پرزيدنت روزولت
) در ژانويه 1942 برنامه اى براى توليد جنگ افزارى پيشنهاد كرد كه هرگز
در جهان سابقه نداشت .
حمله ناگهانى ژاپن ، در اقيانوس آرام مشكلات زيادى براى امريكا پيش آورد و اشغال
جزاير گوام
(127) و (ميدوى
(128))) و
(ويك )(129)
به وسيله ژاپن ، ارتباط مستقيم ايالات متحده را با خاور دور قطع كرد. ژاپن كه در
(تايلند) جا پايى براى خود
به دست آورده بود از راه شبه جزيره (مالايا)
به طرف (سنگاپور)
حمله برد. هدف نهايى ژاپن جزاير شرقى هند و هلند بود، و ژاپنيها مى خواستند از ورود
كالاهاى آمريكايى به اين منطقه جلوگيرى كنند.
در 8 دسامبر 1941 آمريكا و انگلستان به ژاپن اعلان جنگ دادند و از آنجا كه آلمان ،
ايتاليا و ژاپن در سپتامبر 1940 پيمان سه جانبه اى در مورد دخالت در نبرد، در صورت
حمله دشمن به هر يك از سه كشور امضا كرده بودند، هيتلر نيز در 11 دسامبر به آمريكا
اعلان جنگ داد.
ارتش ژاپن در سال 1940 و به دنبال شكست فرانسه در اروپا، منطقه هندوچين را اشغال
كرد. در پنجم دسامبر 1941 هنگ كنگ به دست نيروهاى ژاپنى افتاد. پس از آن در يك رشته
عمليات گسترده و سريع ، ارتش ژاپن توانست در مدت اندكى فيلپين ، مالايا، سنگاپور،
برمه ، و اندونزى را اشغال كند. در اين حال ، نيروهاى انگليسى از جبهه هندوستان به
ژاپنيها حمله بردند و در برمه چريكهاى اين كشور دست به عمليات پارتيزانى در پشت
خطوط ژاپنيها زدند.
تجاوز وسيع بحرى و برى ژاپن در خاور دور، در 7 - 8 ماه مه سال 1942، هنگامى كه دسته
اى از نيروهايش در (درياى كورال
(130))) واقع در شمال شرقى
ايتاليا دستگير شدند، متوقف گرديد، و به وسيله ناوگان متفقين سخت در هم شكسته شد.
نيروى دريايى آمريكا در 7 اوت 1942، در كانال (گودال
)(131)
واقع در (سالومون
)(132)
پياده شدند. در همين موقع در 8 آويل 1942، نخستين حمله هوايى ناگهانى به شهر
(توكيو) به وسيله بمب
افكنهاى متوسط صورت گرفت .
در نوامبر 1943 سربازان امريكايى (جزاير
ژيلبرت )(133)
را اشغال كردند و در ژانويه 1944، بر جزاير
(مارشال
) حمله بردند. افراد نيروى هوايى آمريكا نيز از پايگاههاى جديد
(جزاير ماريانا) بر ژاپن
حمله بردند و بدين ترتيب امپراتورى بزرگ ژاپن در اين تاريخ به دو نيم گرديد.
در اكتبر 1944، نيروهاى آمريكايى ، كشتيهاى ژاپنى را در خليج ليت
(134) واقع در فيلپين منهدم كردند و در نتيجه اين سرزمين به دست ارتش
آمريكا افتاد.
در مارس 1945، نيروهاى آمريكايى جزاير (ايوجيما)(135)
واقع در 1200 كيلومترى توكيو را اشغال كردند و سپس در ماه ژوئن به جزيره
(اوكيناوا) واقع در 550
كيلومترى سرزمين اصلى ژاپن يورش بردند. در آن زمان ژاپن به هيچ سيستم رادارى موثرى
مجهز نبود و در نتيجه به هدف سهل الوصول هواپيماهاى بمب افكن بى - 29 آمريكايى بدل
شده بود.
كار بر روى يك جنگ افزار اتمى در حقيقت به منظور مقابله با تلاش آلمان در همين
زمينه ، آغاز شد.
ماجرا از اين قرار بود كه متفقين در جريان جنگ دوم جهانى دريافتند كه فيزيكدانان
آلمانى ، تحقيقات مفصل و دامنه دارى را در زمينه هسته اى آغاز كرده اند و از ترس
اين كه هيتلر زودتر از ديگران به اين جنگ افزار نابود كننده دست يابد و براى
دستيابى به مقاصد توسعه طلبانه اش آن را به كار گيرد با سرعت زيادى دست به كار
شدند. در همان ايام دو يهودى دانشمند و نابغه از ترس ماشين نابود كننده ضد يهودى
فاشيسم ، از اروپا به امريكا مهاجرت كردند.
پرفسور (انريكو فرمى
) Fermi از ايتاليا و (آلبرت
اينشتين ) از آلمان در امريكا به هم
رسيدند و به اتفاق هم برنامه تحقيقات اتمى امريكا را پى ريزى كردند. در سال 1940
تحقيقات در داخل لابراتوارهاى دانشگاههاى آمريكا شروع و در همان سال دانشگاه لوس
آنجلس ثابت كرد كه بين دو تا صد كيلوگرم اورانيوم لازم است تا بمبى تهيه گردد كه
داراى قدرتى معادل چندين هزار تن ماده منفجر تى . ان . تى باشد. در همين هنگام
يكنفر از دانشمندان استراليائى با مقامات امريكايى ملاقات كرد و به آنها يادآور شد
كه عنقريب انگلستان تحت تاثير بمب هاى اتمى آلمانها محو و نابود خواهد شد. در نتيجه
دانشمندان اتمى آمريكا فعاليت خود را بيشتر نمودند تا جايى كه در اواخر سال 1942
بيش از يكصد هزار نفر از علماى دانشگاهى جمع شدند و با اعتبار نامحدود شروع به
تحقيقات كردند. معادن اورانيوم كنگو و كانادا با جديت فوق العاده اى به كار افتاد و
سرانجام در ژوئيه سال 1945 پس از پنج سال تلاش شبانه روزى اولين بمب در حضور يكصد
نفر از علماى اتمى در صحراى آلاموگوردو (Alamogordo) از ايالت نيومكزيكو واقع در
جنوب غربى ايالات متحده منفجر شد.
سپس انفجار بمب اتمى روى شهر هيروشيما كه در ساعت 15:08 روز دوشنبه 6 اوت 1945
انجام گرفت پيدايش قدرت فوق العاده اى را به بشر اطلاع داد و چنان مردم گيتى از اين
پديده عجيب مان و مبهوت شده بودند كه تا مدتها نمى توانستند تصور كنند كه يك بمب
كوچك چنين معركه اى را برپا ساخته است . كسانى كه از اثرات اين جنگ افزار نيمه سالم
مانده بودند خيال مى كردند هزاران هواپيما ميليونها تن مواد منفجره مستقيما روى سر
آنها فرو ريخته اند.
در آن روز جهانيان اخبار عجيبى از كشتار دسته جمعى در هيروشيما شنيدند ارقامى كه تا
آن زمان سابقه نداشت . بمب اتمى كه روى شهر هيروشيما منفجر شد داراى قدرتى برابر
نيروى انفجارى 20 هزار تن ماده منفجره تى . ان . تى
(T.N.T) بود و مستقيما
60000 مرد و زن و بچه را كشت ، 000،100 نفر را زخمى كرد و تمام شهر هيروشيما(136)
را با 000،250 نفر جمعيت به آتش كشيد و با خاك يكسان نمود.
دو روز بعد بر طبق شرايط قرار داد (يالتا)(فوريه
1945) روسيه شوروى به ژاپن اعلان جنگ داد و به مرزهاى منچورى حمله برد. در 9اوت
دومين بمب اتم روى شهر
(ناكازاكى
)(137)
پرتاب شد و ژاپنيها را مطمئن ساخت كه ديگر مقاومت بى فايده است .
ژاپنيها در 14 اوت ، شرايط پيشنهادى متفقين را پذيرفتند و در دوم دسامبر 1945 سند
تسليم بلاشرط را در كشتى آمريكايى (ميسورى
)(138)
در خليج توكيو امضا كردند.
استفاده از بمب اتم بر روى كشورى كه تقريبا از پاى در آمده و در پرتگاه سقوط قرار
داشت ، دو نتيجه بسيار مهم به دنبال داشت :
الف : اين باور ژاپنى ها كه متفقين هرگز بمب اتم را بر روى يك كشور سفيد پوست مانند
آلمان فرو نمى انداختند و دليل استفاده آن عليه ژاپن ، زردپوست بودن آنها به شمار
مى رفت ، در نتيجه نفرت آسياييها از اروپاييان و آمريكا دو چندان شد.
ب : خوددارى ترومن از بيان جزئيات بمب اتم به استالين ، موجب سخت تر شدن موضع روسيه
نسبت به غرب و نخستين گام به سوى جنگ سرد برداشته شد.
چرا بمب اتم به كار برده شد؟
دولت آمريكا از اعضاى يك كميته ويژه در خواست كرده بود كه ميان استفاده از بمب اتم
و يا تهاجم سراسرى به ژاپن يكى را بر گزينند. دو راه حل ديگر كه عبارت بودند از
محاصره دريايى ژاپن و نيز نشان دادن اثرات ويران كننده اين بمب در يك منطقه غير
مسكونى به مقامهاى ژاپنى ، هرگز مورد بررسى قرار نگرفت .
عوامل مهمى كه موجب استفاده آمريكا از بمب اتمى شد به قرار زير بود:
الف : پايان سريع جنگ
چنين دليل آورده مى شد كه استفاده از بمب اتم ، موجب تسليم سريع ژاپن خواهد شد.
آمريكاييها بر اين باور بودند كه تهاجم سراسرى به خاك ژاپن ، با تلفات بسيار سنگينى
همراه خواهد بود.
ب : محدود نمودن پيروزيهاى روسيه در خاور دور.
در حالى كه تا 24 آوريل 1945، بسيارى از كارشناسان نظامى آمريكا به پيروزى در جنگ
با ژاپن ، بدون دخالت روسيه ، باور آورده بودند، ارتش روسيه در روز 8 اوت ، حمله
به نيروهاى ژاپنى را آغاز كرد. آمريكا با استفاده از بمب اتم تلاش كرد كه پيش از
گسترش پيروزيهاى ارتش سرخ ، ژاپن را به زانو در آورد و به اين ترتيب به فرمانرواى
مطلق اقيانوس آرام و شرق آسيا بدل گردد.
ب : قدرمند نبودن ديپلماسى آمريكا در برابر روسيه .
رهبران آمريكا بر اين انديشه بودند كه پيروزيهاى روسيه در اروپاى خاورى بيش از
اندازه بزرگ است و استفاده و از بمب اتم ، قدرت چانه زدن آنان را در برابر مسكو
افزايش خواهد داد. (در حقيقت اين عمل نتيجه اى معكوس به بار آورد و روسيه از دادن
امتيازات بيشتر خوددارى كرد.)
در مدت اشغال ژاپن ، دنياى غرب براى منزوى كردن هر چه بيشتر اين كشور از كشورهاى
آسيايى بويژه آسياى سوسياليست بعد از 1949 و وابسته كردن آن به كشورهاى تحت سلطه
آمريكا كوشش فراوانى به عمل آورد و در اين راه تا حدودى موفق شد، زيرا در حالى كه
آمريكا بيش از 3/2 واردات ژاپن را تامين مى كرد فقط 4/1 صادرات آن را در بازارهاى
داخلى خود مى پذيرفت به عبارت ديگر، ژاپن به صورت بازار انحصارى كالاهاى صادراتى
آمريكا در آمد.
از لحاظ سياسى ژنرال (مك آرتور)
قانون اساسى ژاپن را مطابق قانون اساسى آمريكا و توام با آينده نگرى دقيقى تنظيم
كرد و اصولى را در آن گنجانيد كه براساس آنها اولا: قدرت امپراتورى به مردم تفويض
مى شد، ثانيا: (ماده 9) بدون هيچ گونه قيد و شرطى ژاپن را از داشتن نيروهاى سه گانه
(هوايى - زمينى - دريائى )
محروم مى كرد.
طى چند پيمان و موافقنامه بين المللى ، از ژاپن نسبت به كليه سرزمينهاى متصرفى در
قاره آسيا اعم از كره ، تايوان ، و جزاير اطراف خلع مالكيت شد و آمريكا نيز تعدادى
از جزاير را به صورت مستعمره در اختيار خود گرفت .
اثرات انفجارات اتمى در ژاپن
ساكنان شهرهاى هيروشيما و ناكازاكى ژاپن نخستين قربانيان سلاحهاى اتمى مى باشند كه
مستقيم در معرض اثرات كشنده و نابود كننده بمبهاى اتمى قرار گرفتند. اثرات تخريبى
بمبهاى ياده شده با مقياس وسيعترى شباهت زيادى به اثرات سلاحهاى كلاسيك مانند
بمبهاى هواپيماها، گلوله هاى توپخانه و موشكها كه داراى آثار موج انفجار، حرارت و
نور دارند، اما انفجارات اتمى علاوه بر آثار ياد شده داراى آثار ديگرى از جمله
تشعشع هسته اى اوليه مى باشد كه از نظر زمان محدود اما بسيار بسيار خطرناك مى باشد.
نسبت اثرات يك تركش هوايى اتمى به شرح زير است :
اثر موج انفجار: 50 درصد
اثر حرارت و نور: 35 درصد
اثر تشعشع : 15 درصد
در انفجارات اتمى هيروشيما و ناكازاكى كه داراى قدرت انفجارى معادل 20 كيلوتن تى .
ان . تى بود، هيچ يك از ساكنان آن شهرها كه در فواصل بيش از 3 كيلو متر از نقطه
صفر(139)
انفجار بوده اند در معرض هيچ گونه اثرات فورى سلاح قرار نگرفتند. اما نبايد فراموش
كرد كه انفجارات هسته اى داراى اثرات باقيه مى باشند از جمله داراى ريزشهاى راديو
اكتيو مى باشند. اين ريزشها به سه نوع طبقه بندى مى شوند:
1 - ريزشهاى نزديك 2 - ريزشهاى دور 3 - ريزشهاى جهانى
ريزشهاى نزديك تشكيل شده اند از ذرات درشت سريع و فعال و تكه هاى خاكى كه در موقع
انفجار از زمين كنده شده و تحت تاثير قوه ثقل به پايين ريزش مى كنند. اين مواد در
ظرف چندين ساعت به سطح زمين مى رسند و بر حسب قدرت انفجار انجام شده در يك مسافت
بين 100 تا 400 كيلومتر در جهت باد و در حدود 50 كيلومتر در جهت عمود به مسير باد
تقسيم مى شوند. ريزشهاى نزديك حاوى يك سمت زياد محصولات راديو اكتيو كم عمر مى
باشند.
ريزشهاى دور از ذرات ريز و نرم تر تشكيل شده و در قشرهاى پايين جوى (به طور متوسط،
ارتفاع 12000 مترى يا تروپسفر Tropophere) پرتاب و پخش مى شوند. تروپسفر نزديكترين
قشر جوى به زمين مى باشد كه ضخامت آن 11 كيلومتر است . ريزشها به وسيله باد به گرد
زمين نقل مكان پيدا مى كنند و اغلب بتدريج با پخش شدن در يك نوار وسيع جغرافيايى در
اطراف زمينى كه انفجار در آن انجام شده است به وسيله ته نشينى ها جوى به زمين مى
رسند. ريزشهاى جهانى از ذرات بسيار ريز و نرم تشكيل شده اند و در استراتوسفر
Stratosphere (بالاتر از 12000 متر) پخش مى شوند و اثر قوه ثقل زمين روى اين ذرات
بسيار ضعيف است (ضخامت استراتوسفر 30 كيلومتر مى باشد).
از ميان ريزشهاى فوق تنها ريزشهاى نزديك خطرناك مى باشند
انفجارات هسته اى بويژه هوايى ، در جو تعدادى زيادى محصولات فيسيون (تجزيه ) پخش مى
كنند كه مى توانند براى بدن انسان زيان آور باشند. اين محصولات ، تشعشعات و ذراتى
را پخش مى كنند كه با آزاد كردن انرژى خود در نسوج زنده موجودات مى توانند موجبات
فاسد و ضايع شدن آنها را فراهم سازند و يا اختلالاتى در عمل آنها ايجاد نمايند كه
از جمله آنها اثرات ارثى است و در نتيجه اين خطر را در بر دارد كه روى نسلهاى بعدى
نيز تاثير بگذارند.
15 مرداد 1366
شهادت سرلشكر خلبان عباس بابايى
سرلشكر خلبان ، شهيد عباس بابايى ، بزرگ مردى بود كه در مكتب شهادت پرورش يافت .
مجاهدى كه زهد و تقوايش بسان دريايى خروشان بود و هر لحظه از زندگانيش موجها در
برداشت . مرد وارسته اى كه سراسر وجودش عشق و از خودگذشتگى و كرامت بود، رزمنده
اى كه دلاور ميدان جنگ بود و مبارزى سترگ با نفس اماره خويش . از آن زمان كه خود را
شناخت كوشيد كه تا جز در جهت خشنودى حق تعالى گام برندارد. براستى او گمنام ، اما
آشناى همه بود. از آن روستايى ساده دل ، تا آن خلبان دلير و بى باك .
شهيد سرلشكر بابايى در سال 1329 در شهرستان قزوين ديده به جهان گشود.
دوره ابتدايى م متوسطه را در همان شهر طى كرد و در سال 1384 به دانشكده خلبانى
نيروى هوايى راه يافت و پس از گذرانيدن دوره آموزش مقدماتى براى تكميل دوره به
آمريكا اعزام شد.
شهيد بابايى در آمريكا
شهيد بابايى در سال 1349 براى گذراندن دوره خلبانى به آمريكا رفت . طبق مقررات
دانشكده مى بايست به مدت دو ماه با يكى از دانشجويان آمريكايى هم اتاق مى شد.
آمريكاييها، در ظاهر، هدف از اين برنامه را پيشرفت دانشجويان در روند فراگيرى زبان
انگليسى عنوان مى كردند؛ اما واقعيت چيز ديگرى بود. چون عباس در همان شرايط تمام
واجبات دينى خود را انجام مى داد از بى بند و بارى موجود در جامعه امريكا پرهيز مى
كرد. هم اتاقى او در گزارشى كه از ويژگيها و روحيات عباس نوشته ، يادآور مى شود كه
بابايى فردى منزوى و در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهاى اجتماعى بى تفاوت است .
از رفتار او بر مى آيد كه نسبت به فرهنگ غرب داراى موضع منفى مى باشد و شديدا به
فرهنگ سنتى ايرانى پاى بند است . همچنين اشاره كرده كه او به گوشه اى مى رود و با
خودش حرف مى زند؛ كه منظور او نماز و دعا خواندن عباس بوده است .
ماجراى فارغ التحصيلى را از دانشكده خلبانى ايالات متحده آمريكا خود چنين تعريف
كرده است :
(دوره خلبانى ما در آمريكا تمام شده
بود اما به خاطر گزارشاتى كه در پرونده خدمتيم درج شده بود تكليفم روشن نبود و به
من گواهينامه نمى دادند؛ تا اين كه روزى به دفتر مسئول دانشكده كه يك ژنرال
آمريكايى بود احضار شدم . به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم . او از من خواست كه
بنشينم . پرونده من در جلو او، روى ميز بود. ژنرال آخرين فردى بود كه مى بايستى
نسبت به قبول و يا رد شدنم اظهار نظر مى كرد.
او پرسش هايى كرد كه من پاسخش را دادم . از سوالهاى ژنرال بر مى آمد كه نظر خوشى
نسبت به من ندارد. اين ملاقات ارتباط مستقيمى با آبرو و حيثيت من داشت ؛ زيرا احساس
مى كردم كه رنج دو سال دورى از خانواده و شوق برنامه هايى كه براى زندگى آينده ام
در دل داشتم ، همه در يك لحظه در حال محو و نابودى است و بايد دست خالى و بدون
دريافت گواهينامه خلبانى به ايران برگردم . در همين فكر بودم كه در اتاق به صدا در
آمد و شخصى اجازه خواست تا داخل شود او ضمن احترام ، از ژنرال خواست تا براى كار
مهمى به خارج از اتاق برود. با رفتن ژنرال ، من لحظاتى را در اتاق تنها ماندم . به
ساعتم نگاه كردم ؛ وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم كاش در اينجا نبودم و مى توانستم
نماز را اول وقت بخوانم . انتظارم براى آمدن ژنرال طولانى شد. گفتم كه هيچ كار مهمى
بالاتر از نماز نيست ، همين جا نماز را مى خوانم . ان شاء ا...، تا نمازم تمام شود
او نخواهد آمد. به گوشه اى از اتاق رفتم و روزنامه اى را كه همراه داشتم به زمين
انداختم و مشغول نماز شدم . در حال خواندن نماز بودم كه متوجه شدم ژنرال وارد اتاق
شده است . با خود گفتم چه كنم ؟ نماز را ادامه بدهم يا بشكنم ؟ بالاخره گفتم نمازم
را ادامه مى دهم ، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز كردم و در حالى كه
بر روى صندلى مى نشستم از ژنرال معذرت خواهى كردم . ژنرال پس از چند لحظه سكوت نگاه
معنادارى به من كرد و گفت : چه مى كردى ؟
گفتم : عبادت مى كردم .
گفت : بيشتر توضيح بده .
گفتم : در دين ما دستور بر اين است كه در ساعت هايى معين از شبانه روز بايد با
خداوند به نيايش بپردازيم و در اين ساعت زمان آن فرار رسيده بود؛ من هم از نبودن
شما در اتاق استفاده كردم و اين واجب دينى را انجام دادم .
ژنرال با توضيحات من سرى تكان داد و گفت :
همه اين مطالبى كه در پرونده تو آمده مثل اين كه راجع به همين كارهاست . اين طور
نيست ؟
پاسخ دادم : آرى همين طور است .
او لبخندى زد. از نوع نگاهش پيدا بود كه از صداقت و پاى بندى من به سنت و فرهنگ و
رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمريكا خوشش آمده است . با چهره اى بشاش خودنويس
را از جيبش بيرون آورد و پرونده ام را امضا كرد. سپس با حالتى احترام آميز از جا
برخاست و دستش را به سوى من دراز كرد و گفت : به شما تبريك مى گويم . شما قبول
شديد. براى شما آرزوى موفقيت دارم .
من هم متقابلا از او تشكر كردم . احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم . آن روز به
اولين محل خلوتى كه رسيدم به پاس اين نعمت بزرگى كه خداوند به من عطا كرده بود، دو
ركعت نماز شكر خواندم .)
با ورود هواپيماهاى پيشرفته اف - 14 به نيروى هوايى ، شهيد بابايى كه جزو خلبانهاى
تيزهوش و ماهر در پرواز با هواپيماى شكارى اف - 5 بود، به همراه تعداد ديگرى از
همكاران براى پرواز با هواپيماى اف - 14 انتخاب و به پايگاه هوايى اصفهان منتقل شد.
با اوجگيرى مبارزات عليه نظام ستمشاهى ، بابايى به عنوان يكى از پرسنل انقلابى
نيروى هوايى ، در جمع ديگر افراد متعهد ارتش به ميدان مبارزه وارد شد.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى ، وى گذشته از انجام وظايف روزمره ، بعنوان سرپرست
انجمن اسلامى پايگاه ، به پاسداراى از دستاوردهاى پرشكوه انقلاب اسلامى پرداخت .
شهيد بابايى با دارا بودن تعهد، ايمان ، تخصص و مديريت اسلامى چنان درخشيد كه
شايستگى فرماندهى وى محرز و در تاريخ 7/5/1360 فرماندهى پايگاه هشتم هوايى بر عهده
وى گذاشته شد.
شهيد بابايى با استفاده از امكانات موجود در پايگاه به عمران و آبادانى روستاهاى
مستضعف نشين حومه پايگاه و شهر اصفهان پرداخت و با تامين آب آشاميدنى و بهداشتى ،
برق و احداث حمام و ديگر ملزومات بهداشتى و آموزشى در اين روستاها، گذشته از تقويت
خط سازندگى انقلاب اسلامى ، در روند هر چه مردمى كردن ارتش و پيوند هر چه بيشتر
ارتش با مردم خدمات شايان توجهى را انجام داد. شهيد بابايى ، با كفايت ، لياقت و
تعهد بى پايانى كه در زمان تصدى فرماندهى پايگاه اصفهان از خود نشان داد در تاريخ
9/9/62 با ارتقاء به درجه سرهنگى به سمت معاون عمليات فرماندهى نيروى هوايى ارتش
منصوب و به تهران منتقل گرديد.
او با روحيه شهادت طلبى به همراه شجاعت و ايثارى كه در طول سالهاى بعد، در جبهه هاى
نور و شرف به نمايش گذاشت ، صفحات نوين و زرينى بر تاريخ دفاع مقدس و نيروى هوايى
ارتش جمهورى اسلامى ايران افزود و با بيش از 3000 ساعت پرواز با انواع هواپيماهاى
جنگنده ، قسمت اعظم عمر خويش را در طول اين سالها در پروازهاى عملياتى و يا قرارگاه
ها و جبهه هاى جنگ در غرب و جنوب كشور سپرى كرد و به همين ترتيب چهره آشناى
(بسيجيان ) و يا وفادار
فرماندهان قرارگاه هاى عملياتى بود و تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت ، بيش از 60
ماموريت جنگى را با موفقيت كامل به انجام رسانيد.
شهيد بابايى براى پيشرفت سريع عملياتها و حسن انجام امور، تنها به نظارت اكتفا نمى
كرد، بلكه شخصا پيشگام و پرچم دار مى شد و در جميع ماموريتهاى جنگى طراحى شده ،
براى آگاهى از مشكلات و خطرات احتمالى ، اولين خلبانى بود كه در اين گونه ماموريتها
شركت مى كرد.
شهيد سرلشكر بابائى به علت لياقت و رشادتهايى كه در دفاع از آرمانهاى نظام مقدس
جمهورى اسلامى ايران و سركوب و دفع تجاوزات دشمنان از خود بروز داد در تاريخ 8/2/66
به درجه سرتيپى مفتخر شد و در پانزدهم مرداد همان سال در حالى كه به درخواستهاى پى
در پى دوستان و نزديكانش مبنى بر شركت در مراسم حج آن سال پاسخ نه را داده بود
برابر با روز عيد قربان در يك عمليات برون مرزى به شهادت رسيد. از نزديكان شهيد نقل
شده كه وى چند روز قبل از شهادت در پاسخ پافشاريهاى بيش از حد دوستانش جهت عزيمت به
مراسم حج گفته بود:
(تا عيد قربان خودم را به شما مى رسانم
.)
سرلشكر شهيد بابايى در هنگام شهادت 37 سال داشت ، او اسوه اى بود كه از كودكى تا
واپسين لحظات عمر گرانقدرش همواره با فداكارى و ايثار زندگى كرد و سرانجام نيز به
آرزوى بزرگ خود كه شهادت بود در روز عيد قربان دست يافت و نام پرآوازه اش در تاريخ
پر افتخار ارتش جمهورى اسلامى ايران جاودانه شد.
عيد قربان : اسماعيل نيروى هوايى در
مسلخ عشق
(صداى عباس فضاى كابين را پر كرد. او
اين مصراع از تعزيه مسلم را زمزمه مى كرد:
مسلم سلامت مى كند يا حسين
و ناگهان صداى انفجار مهيبى همه چيز را دگرگون كرد. او در يك لحظه احساس كرد كه به
دور كعبه در حال طواف است . با صداى نرم و آرامى گفت :
اللهم لبيك . لبيك لاشريك لك لبيك ....
و آخرين حرف ناتمام ماند.
دادپى ، يكى از خلبانان و دوستان تيمسار بابايى ، مى گويد كه عاشقان كعبه در حال
طواف بودند، صداى اذان در فضا پيچيد. ناگهان بر جاى خود ميخكوب شدم و با چشمانى
شگفت زده عباس را ديدم كه احرام بسته ، سراسيمه سف زائران را شكافتم تا خود را به
او برسانم ؛ ولى هر چه گشتم او را نيافتم .
همسر تيمسار بابايى مى گويد كه آن روز در مكه ، هنوز ركعت دوم نماز را تمام نكرده
بودم كه احساس كردم در دلم طوفانى برپا شده ، لحظه اى چشمانم سياهى رفت ؛ ولى برخود
مسلط شدم . ناخواسته اشك جلو چشمانم را سياه كرد.
... سرهنگ نادرى هواپيما را روى كاروان
(140) تنظيم كرد. احساس مى كرد هر لحظه حالش بدتر مى شود. درد شديدى در
پشت بازويش احساس كرد. چشمانش سياهى رفت ؛ ولى تكان شديد به خود داد تا خواستن را
جمع كند. با صدايى حاكى از درد گفت :
حالم هيچ مساعد نيست .
افسر كاروان گفت :
خونسرد باش محمد جان ! خدا تو را كمك مى كند. همه چيز براى فرود آماده است . روى
همان زاويه اى كه هستى روى باند بيا من تو را با دوربين مى بينم .
سرهنگ نادرى در حالى كه ارتفاع هواپيما را كم مى كرد، باند فروردگاه را ديد. با
تمام توان كوشيد تا خود را به آن سمت بكشد؛ ولى ناگهان صدايش در راديوى كاروان
پيچيد:
- دور موتور كم نميشه .
افسر كاروان در حالى كه سعى مى كرد به سرهنگ نادرى دلدارى دهد، گفت : چاره اى نيست
محمد جان ! بيا روى باند.
سرهنگ با حالتى ملتمسانه گفت :
خدايا خودت كمك كن .
سرهنگ نادرى در حالى كه چشمانش از حدقه در آمده بود با همان سرعت پرنده را روى باند
كشيد. جنگنده با سرعت سرسام آورى روى باند مى دويد. ترمزها را امتحان كرد؛ ولى
نااميد شد فرياد زد:
ترمزها كار نمى كنند.
افسر كاروان گفت : چتر رو بزن .
وقتى چتر هواپيما باز نشد. افسر كاروان فرياد كشيد:
خدايا خودت كمك كن .
چتر رها شد و هواپيما با همان سرعت به انتهاى باند نزديك شد. در اين لحظه در برابر
سيماى بهت زده نادرى (تور باربر)
(141) چون سدى عظيم جنگنده را در آغوش گرفت . در اثر سايش ، چرخهاى پرنده
، آتش گرفت ولى در همان لحظه نيروهاى آتش نشانى و امداد خود رابه هواپيما رساندند
و آن را خاموش كردند. چند نفر از امدادگران به سوى هواپيما دويدند.
سرهنگ نادرى آخرين تلاش خود را به كار گرفت و از كابين خارج شد و در حالى كه با
قدمهاى لرزان از هواپيما فاصله مى گرفت نگاهى به كابين شكسته عباس انداخت .
سرگرد بالازاده ، اولين كسى بود كه خود را به كابين هواپيما رساند.با شتاب از
هواپيما بالا رفت . لحظاتى بعد در جلوى نگاه ماتم زده حاضران ، با دست بر سر خود
كوبيد و فرياد زد:
عباس داخل كابين است .
شيون و غوغايى برپا شد. سرهنگ بختيارى وقتى به كاروان رسيد فرياد زد:
چه شده ؟...
افسر كاروان با صداى گرفته اى گفت :
متاءسفم .
سرهنگ پاهايش سست شد و با چهره شگفت زده اى به انتهاى باند خيره شد. سپس آرام و در
حالى كه اشك مى ريخت ، سرش را در ميان دو دست پنهان كرد.
آخرين كلام مؤ ذن در فضاى باند پيچيد:
(الله اكبر... الله اكبر)
در لحظه هاى اذان ظهر عيد قربان پيكر پاك تيمسار بابايى بر روى دستها تشييع شد و با
آمبولانس به بيمارستانهاى پايگاه انتقال يافت ...
... سرهنگ بختيارى با گامهايى لرزان از فرمانده پايگاه جدا شد و به وسط رمپ رفت .
وقتى نزديك گارد احترام رسيد، با تمام قدرت سعى كرد كه بر خود مسلط باشد. صداى
سرهنگ در فضاى رمپ پيچيد:
گوش به فرمان من ... گارد مسلح ... به احترام شهيد... پيش فنگ .
و آن گاه نواى عزا، توسط گروه موزيك در فضاى پايگاه طنين افكند. چندتن از خلبانان
به پيش رفتند و تابوت را بر دوش گذاشتند و با قدمهاى آهسته به سوى هواپيما رفتند.
مشابعت كنندگان به حالت احترام در جاى خود ايستاده بودند.
وقتى تابوت رابه داخل هواپيما بردند، بار ديگر صداى دردآلود سرهنگ بختيارى در فضاى
باند پيچيد:
گارد احترام ! پا... فنگ .
چند دقيقه بعد جت فالكون سفيد به نرمى حركت قو، از روى باند به هوا برخاست و در
آسمان اوج گرفت . همه به مسير پرواز خيره شده بودند و در منظرگاهشان ، اشعه سرخ فام
خورشيد كه در حال افول بود، پهنه آسمان را به رنگ خون تصوير كرد.
خبر شهادت تيمسار بابايى چون باد در سراسر ايران پيچيد. دوستانش در اصفهان در عزايش
سيه پوش شدند. شهرستان قزوين سراسر ماتم زده شد و بر سر هر درى بيرقى سياه
برافراشته شد. نيروى هوايى ، عزاى عمومى اعلام كرد و همه پايگاهها سياه پوش شدند.
جمعه عيد قربان ، خطيب نماز جمعه خبر شهادت تيمسار بابايى را اعلام كرد.
بانگ نوحه در فضاى لاجوردى پيچيد و تا كرانه هاى خاك مطهر ايران زمين پرواز كرد.
چند روز بعد وقتى همسر عباس بر بالاى سر او آمد، كفن خونين او را كنار زد و با بغض
شكسته در گلو، اما به صلابت كوهساران گفت :
تو مرا به زيارت كعبه روانه كردى ؛ اما، اما خود به ديدار صاحب كعبه رفتى .
پيرمردى روستايى از اهالى ده زيار اصفهان ، وقتى وارد شهر شد عكس عباس را بر در و
ديوار گريان و حيران به هر كه مى رسيد، مى گفت :
او دوست من بود.
وقتى بر مزار عباس سينه چاك مى كرد، كسى به او گفت :
پدر مى دانى او كه بود؟
پيرمرد روستايى ، كه حلقه اشك را بر پهناى صورت ، با آستين پاك مى كرد گفت :
(ناشناس آمد و ناشناس رفت .)
سخنان مقام معظم رهبرى و فرماندهى كل
قوا در مورد شهيد بابايى :
(اين شهيد عزيزمان انسانى مومن و متقى
و سربازى عاشق و فداكار بود و در طول اين چند سالى كه من ايشان را مى شناختم ،
هميشه بر همين خصوصيات ثابت و پابرجا بود.)
(او هيچ گاه به مصالح خود فكر نمى كرد
و تنها مصالح سازمان و انقلاب و اسلام را مدنظر داشت . او فرمانده اى بود كه با
زيردستان بسيار فروتن و صميمى بود؛ اما در مقابل اعمال بد و زشت ، خيلى و بى تاب و
سختگير بود.)
(اين شهيد عزيز يك انقلابى حقيقى و
صادق بود؛ و من به حال او حسرت مى خوردم و احساس مى كنم كه در اين ميدان عظيم و پر
حماسه از او عقب مانده ام .)
16 مرداد 1359
تشكيل جهاد دانشگاهى
باورتان باشد كه خود ما هم مى توانيم صنعتى داشته باشيم و مى توانيم ابتكارى داشته
باشيم ، همين باور توانايى ، شما را توانا مى كند.(142)
امام خمينى (ره
)
پس از پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى اصلى ترين و ضرورى ترين نياز نظام مقدس و نوپا،
جايگزين ساختن فرهنگ اصيل و ناب اسلام محمدى صلى الله عليه و آله و سلم به جاى
فرهنگ بجا مانده از رژيم گذشته بود و از آنجا كه فضاى جامعه خصوصا دانشگاهها و
مراكز آموزش عالى كشور دستخوش برخوردهاى لفظى و در پاره اى از موارد، برخوردهاى
فيزيكى و طرز تفكرات گروههاى مختلف موافق و مخالف نظام جمهورى اسلامى شده بود،
فرياد ضرورت وقوع انقلاب فرهنگى كه در واقع خمير مايه و خاستگاه انقلاب اسلامى بود
در سطوح مختلف جامعه ، خاصه در طيف دانشجويان مسلمان و دلسوز پيرو خط امام
(ره ) طنين افكند و على رغم
اين كه ابرهاى تيره ترديد و دو دلى بر دلها و انديشه هاى بسيارى سايه افكنده بود،
تحصيلكرده هاى كشور به عقيم بودن دانشگاهها در طول پنجاه سال آموزش و پرورش اعتقاد
راسخ داشتند، روشنفكران درس خوانده خود را از مردم جدا مى دانستند و دلسوزان مملكت
متفكران و باسوادان جامعه را نسبت به خود بى اعتماد و نسبت به جهان علم و تفكر و
تمدن غرب تسليم مطلق مى دانستند.
در اسفند ماه 1358 در جلسات شوراهاى دانشجويان مسلمان پيرو خط امام با الهام از
رهنمودهاى امام خمينى (ره
) جرقه هاى فكرى انقلاب فرهنگى زده شد و پس از بررسى هاى لازم در
اردبيهشت ماه 1359 طى برنامه ريزى كاملا مشخص و با كسب اجازه از امام
(ره )ضمن
تهيه كارت شناسايى براى تعدادى از دانشجويان مسلمان و متعهد، كليه دانشگاهها و
مراكز آموزش عالى را تعطيل كردند. اين كار با مقاومت گروهكهاى معاند و همچنين بنى
صدر رئيس جمهور وقت و نيز دشمنان انقلاب اسلامى در خارج روبرو شد كه جملگى فرياد
(نبود آزادى ) و بسته شدن
دريهاى علم و پيشرفت را سر داده بودند. لكن عنايت خداوند بار ديگر جامعه انقلاب
ايران اسلامى را مورد رحمت خويش قرار داد و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران به اين
خواسته و اقدام بر حق دانشجويان عنايت خاص نشان دادند و در 23 / 3 / 1359 فرمان
تشكيل ستاد انقلاب فرهنگى را صادر و اعضاى آن را تعيين و منصوب نمودند.
(143)
با تشكيل ستاد ياد شده نيروهاى مسلمان و متعهدى كه به صورتهاى گوناگون اعم از كميته
هاى جذب نيرو، اردوهاى علمى و فرهنگى كه با هدف تغيير و دگرگونى نظام دانشگاهى در
جهت خدمت به جامعه انقلابى مشعول فعاليت بودند منسجم تر شدند. ستاد انقلاب فرهنگى
در جلسه 16 / 5 / 1359 به منظور تحقق بخشيدن به اهداف انقلاب فرهنگى ، جهاد فرهنگى
، جهاد دانشگاهى رابه عنوان يك نهاد انقلابى برخاسته از انقلاب فرهنگى تاءسيس كرد.
ضزورت تشكيل جهاد دانشگاهى و تبيين
روندتكامل آن
جهاد دانشگاهى يكى از ثمرات انقلاب فرهنگى است . جهاد گران دانشگاهى كه با حضور در
انجمنهاى اسلامى دانشجويى و تشكلهاى اسلامى كارمندان و استادان ، با فرهنگ منحط غرب
و مظاهر شرك آلود آن مبارزه مى كردند،با الهام از فرمايشات امام خمينى
(ره )به - كه در ديدار با
انجمنهاى اسلامى دانشگاهى و مدارس عالى فرمودند - پيگير تحقق انقلاب فرهنگى شوند:
(دانشگاهها بايد تغيير بنيانى كند و
بايد از نو ساخته بشود كه جوانان ما را تربيت كنند به تربيتهاى اسلامى ، اگر چنانچه
تحصيل علم مى كنند در كنار آن تربيت اسلامى باشد، نه آن كه اينها را تربيت كنند به
تربيت هاى غربى ، نه آن كه يك دسته به طرف غرب بكشاند جوآنهاى ما را، و يك دسته به
طرف شرق و...(144)))
و در فرازى ديگر فرمودند:
( ما از دانشگاهى مى ترسيم كه جوانهاى
ما را آن طور تربيت كنند كه خدمت به غرب بكنند. ما از دانشگاهى مى ترسيم كه آن طور
جوانهاى ما را تربيت كنند كه خدمت به كمونيسم كنند... .
اميدوارم همان طور كه پيشنهاد شده است دانشگاهها را از همه عناصر تخليه كنند و از
همه وابستگى ها تخليه كنند تا اين كه انشاء الله يك دانشگاه صحيح با اخلاق اسلامى و
فرهنگ اسلامى تحقق پيدا بكند
(145).)
انقلاب فرهنگى به نوبه خود جهاد دانشگاهى را در راستاى جهش و تكامل خويش و نيز حفظ
و صيانت اصول و اهداف و دستاورهاى بنيان گذاشت . اين نهاد انقلابى كه نقش آن در
دانشگاهها در جهت پيروى از ولى فقيه به روشنى مشخص بود، على رغم نغمه هاى شوم
گروهكهاى معاند و ضد انقلاب مراحل پرفراز و افتخار آفرينى را از جهت مختلف گذراند:
از شكل گرفتن اولين هسته هاى (جذب نيرو)در
دانشگاهها تا تشكيل آن توسط ستاد انقلاب فرهنگى و سرانجام در سال 1363 به عنوان ستد
اجرابى انقلاب فرهنگى تغيير نام داد.
در سال 1364 پس از استقلال دانشگاهها و جدا شدن وزارت و آموزش عالى از آن ، مجددا
به عنوان جهاد دانشگاهى تغيير نام داد و در سال 1369 به عنوان پلى ميان دانشگاه و
بخش صنعتى و خدماتى كشور معرفى و محل استقرار آن بيرون از دانشگاه تعيين شد.
جهاد دانشگاهى در حال حاضر به عنوان علمدار انقلاب فرهنگى و پاسدار ارزشهاى انقلاب
اسلامى در دانشگاهها و به عنوان يك نهاد پا بر جا، تا جهادى شدن كليه اركان ، بافت
و تشكيلات آموزش و تحقيق و فرهنگ دانشگاه يعنى تحقق دانشگاه اسلامى باقى مانده است
و تضمينى در جهت تداوم و تكامل حركت و رشد دانشگاهها در خط اصيل انقلاب ، در
خدمتگزارى به مردم مى باشد و اين حقيقى است الهام يافته از فرمايشات مقام معظم
رهبرى كه در ديدار با اعضاى شوراى مركزى جهاد فرمودند:
(... جهاد دانشگاهى مى تواند دستگاهى
باشد كه با فعاليتهاى فرهنگى و تحقيقاتى ، قشر جوان و دانشجوى كشور را در داخل
دانشگاهها هدايت كند و آنان را به پختگى و كمال لازم برساند.
- حفظ و تقويت جهاد دانشگاهى به عنوان يك نهاد انقلابى ضرورى است .
- جهاد دانشگاهى با توجه به امكانات و برنامه ريزى دقيق خود مى تواند سهم بسزايى
داشته باشد و فعاليتهاى فرهنگى ، هنرى و تحقيقاتى خود را براى هدايت جوانان دانشجو
در خط صحيح فكرى و عملى متمركز كند.)
|