بقيع

محمد صادق نجمي

- ۶ -


«گريه و حفظ آثار شخصيت هاي مذهبي»

در بخش اول اين مقاله، كه در شماره 8 اين فصلنامه منتشر گرديد، در ضمن معرفي اجمالي از بيوگرافي عثمان بن مظعون و ابراهيـم فـرزنـد رسـول خـدا ـ ص ـ و بيان تاريخ و كيفيت سازگاي حرم و ضريح آنان، با سنت رسول خدا ـ ص ـ و عكس العمل پيامبر در مرگ اين دو عزيز، كه تشييع و تدفين آنان با دستور و نظارت مستقيم شخص آن حضرت انجام پذيرفته، با مطالب زير آشنا شديم:

1 ـ رسول خدا ـ ص ـ بهنگام مرگ عثمان بن مظعون، دوبار: يكي بهنگام مرگش و ديگري بهنگام كفن كردن پيكرش بشدّت گريه نمود; بطوري كه گريه و ناله آن حضرت موجب گريه و ناله صحابه و ياران آن حضرت گرديد.

2 ـ رسول خدا ـ ص ـ بهنگام دفن ابن مظعون، براي حفظ اثر و ابقاي قبر او، قطعه سنگي بر اين قبر نصب و اين عمل را با حضور دائمي خود در كنار آن و با جملاتي كه حاكي از اهتمام آن حضرت بر حفظ ياد و قبر ابن مظعون بود، تأكيد فرمود.

3 ـ رسول خدا بهنگام وفات دردانه اش ابراهيم (همانند عثمان بن مظعون) در كنار جسد او سه بار گريه نمود، بهنگام مرگ، كفن كردن و دفن پيكرش. صحابه نيز به تأسي از آن حضرت و با مشاهده گريه و اندوه او، گريه نمودند; همانگونه كه بانوان نيز در اين حادثه، همراه رسول خدا گريه مي كردند.

4 ـ رسول خدا ـ ص ـ دستور داد پيكر ابراهيم با تشريفات خاصي به مدينه منتقل و با تشييع صحابه، در بقيع و در كنار قبر عثمان بن مظعون دفن شود.

5 ـ رسول خدا ـ ص ـ نه تنها مانند قبر ابن مظعون، بر قبر ابراهيم هم قطعه سنگي نصب فرمود بلكه دستور داد براي استحكام قبر وي، يك مشك آب نيز ريخته شود و اين قبر بجاي خاك با خشت و گل پوشانده شود.

6 ـ و بالأخره رسول خدا ـ ص ـ در كنار اين روش و سنت خويش، با خطابه و سخنرانيش از نفوذ بدآموزي هاي فكري و عقيدتي جلوگيري و راه صحيح توحيد و خدا شناسي را بر آنان تعليم فرمود.

اينك ادامه بحث:

اين بود عكس العمل رسول خدا ـ ص ـ بهنگام مرگ ابراهيم و عثمان بن مظعون و سنت آن حضرت در مراسم تدفين و به خاك سپاري پيكر آنان و اين بود آنچه رسول خدا ـ ص ـ در جهت ابقاي قبر و حفظ اثر آنان با گفتار و عملش و بوسيله نصب كردن سنگ و گاهي با استحكام بخشيدن بوسيله ريختن آب بر قبر، انجام داد.

بطوري كه ملاحظه فرموديد، سنت و روش پيامبر ـ ص ـ در هر دو مورد و نسبت به هر يك از ابراهيم (فرزندش) و عثمان بن مظعون مشابه بود و در هنگام مرگ، تا آخرين مرحله مراسم تدفين، درباره آنان يكسان عمل نموده است.

مجموع اين حركت و اين روش را مي توان در دو محور و بصورت دو بخش زير خلاصه نموده و نتيجه گيري كرد:

الف ـ گريه رسول خدا و مسلمانان

در مرگ عثمان بن مظعون و ابراهيم فرزند پيامبر

اظهار غم و اندوه و گريه كردن در مرگ و فقدان عزيزان، از لوازم عاطفه بشري و از آثار رقت و از مقتضيات رأفت انساني است و به مضمون گفتار رسول خدا ـ ص ـ «انها رحمة وضعها اللّه في قلوب من يشاء وانما يرحم اللّه من عباده الرحماء»; 1 «اين عاطفه و رأفت و رحمت از الطاف و نعمت هاي خداوندي است و در قلب هر يك از بندگانش كه بخواهد قرار مي دهد.»

عاطفه هر چه بيشتر باشد، طبعاً اثر آن نيز بيشتر، و رحمت و رأفت دروني هر چه عميقتر شود تأثير و گريه شخص نيز به همان اندازه شديدتر خواهد گرديد.

اينجاست كه مرگ ابراهيم و عثمان بن مظعون در پيامبر اكرم ـ ص ـ بيش از ساير افراد تأثير مي گذارد و حضرت در فقدان آنان، آنچنان گريه مي كند كه حاضرين را نيز تحت تأثير قرار مي دهد و موجب گريه شديد آنان مي گردد.

رسول خدا در مرگ ابن مظعون دوبار گريه كرد: الف ـ بهنگام مرگ ـ ب ـ وقت كفن كردن. هنگامي كه پيكر ابن مظعون را كفن مي كردند، حضرت در حالي كه بر پيشاني او بوسه مي زد، اشگش بر سر و صورت وي سرازير بود.

و گريه پيامبر در مورد فرزندش ابراهيم در سه مرحله بوقوع پيوست:

الف ـ در كنار بستر او بهنگام مرگش بهمراه ماريه و سيرين (مادر و خاله ابراهيم) آنگاه كه اين جمله نيز، كه بيانگر تأثر شديد آن حضرت بود، به گوش مي خورد: «إنّ القلب ليحزن وانّ العين لتدمع ولانقول مالا يرضي به الرّب وانّا بك يا ابراهيم لمحزونون».

ب ـ هنگامي كه پيكر ابراهيمِ شانزده ماهه ، بر كفن پيچيده مي شد، دستور داد كه: « بر كفنش نپيچيد تا بار ديگر نگاهش كنم»2 سپس در كنار جسد فرزندش نشست و خم شد و آنچنان مي گريست كه اثر آن، در شانه ها و چانه آن حضرت مشاهده مي گرديد.3

ج ـ بهنگام دفن ابراهيم و در كنار قبر وي بود كه همان جمله تأثّرانگيز: «ان القلب ليحزن...» را تكرار كرد و آنچنان گريه نمود كه صحابه رسول خدا نيز بشدّت متأثّر گشتند و گريه سر دادند و نه مردان بلكه بانوان نيز كه در اين مراسم شركت داشتند، ناله سر دادند و كسي مانع و مزاحم آنان نمي گرديد.

و به تعبير ديگر رسول خدا ـ ص ـ در فراق ابراهيم و ابن مظعون نه تنها گريه نمود و اشك ريخت بلكه كنار بستر و كنار قبر آنان را به مجلس ماتم و عزا مبدل ساخت كه شركت كنندگان در اين مجالس چهارگانه را، صحابه و اقوام آن حضرت از مرد و زن تشكيل مي دادند كه در متن تاريخ از ميان اين بانوان به ماريه و سيرين تصريح شده است.

گريه از ديدگاه فقه شيعه

تا اينجا موضوع گريه رسول خدا ـ ص ـ و صحابه را از ديدگاه تاريخ و حديث، مورد بررسي قرار داديم، اينك مناسب است اشاره اي داشته باشيم به حكم فقهي اين مسأله و چگونگي آن از ديدگاه فقهاي شيعه و اهل سنت:

گريه رسول خدا ـ ص ـ در مرگ ابراهيم و عثمان بن مظعون و در كنار قبر يكي از دخترانش4 و همچنين بهنگام مرگ عده اي از صحابه و يارانش و در شهادت پسر عمويش جعفر بن ابيطالب5 و عمويش حمزه6 و دستور صريح و دعوت آن حضرت از بانوان مدينه، جهت گريه نمودن براي حمزه7 و به پيروي از روش اهل بيت عصمت و طهارت; مانند گريه حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در رحلت جانگداز رسول خدا ـ ص ـ8 و بهنگام در گذشت خواهرش رقيه9 و گريه ممتد و طولاني حضرت علي بن الحسين ـ ع ـ در شهادت پدر بزرگوارش... در منابع شيعه و اهل سنت بطور متواتر نقل گرديده است. آري بر اساس اين سنت قولي و عملي است كه فقهاي شيعه بر جواز گريه كردن ـ حتي با صداي بلند ـ فتوا داده و در موارد خاصي مانند گريه نمودن بر پيامبر و اهل بيتش قائل بر استحباب آن شده اند، به شرط آن كه توأم با عمل و گفتار حرام; مانند نوح به باطل و يا در منظر و حضور نامحرمان نباشد.

به عقيده نگارنده، گفتار (سيرين) هم كه در صفحات قبل نقل نموديم، دقيقاً به همين شرايط تطبيق مي كند كه مي گويد: « كلّما صحت أنَا و اُختي ماينهانا فلما مات نهانا عن الصياح».

بهنگام مرگ ابراهيم، تا مجلس خالي از اغيار و ديگران از مرگ وي مطلع نشده اند، رسول خدا از ناله و شيون ماريه و سيرين مانع نمي گردد ولي پس از مرگ وي، كه طبعاً افراد بيگانه و نامحرم حضور پيدا خواهند نمود، بانوان را از «ناله و شيون» نهي مي كند نه از اصل «گريه».

گريه از ديدگاه فقه اهل سنت

فقهاي چهارگانه و ائمه اربعه اهل سنت نيز در اصل گريه با فقهاي شيعه همگام بوده و بر جواز آن فتوا داده اند، گر چه در كيفيت و بعضي جزئيات آن همانند فروع ديگر فقهي اختلاف نظر دارند:

جزيري مي گويد: گريه كردن بر مردگان با شيون و صداي بلند به فتواي مالكي ها و حنفي ها جايز نيست ولي شافعي ها و حنبلي ها بر جواز آن ولو اين كه توأم با ناله و شيون هم باشد قائل شده اند. اما گريه كردن و اشك ريختن بدون سر و صدا به فتواي همه مذاهب چهارگانه، مباح و جايز شمرده شده است.10

اختلاف نظر در مقام عمل:

بطوري كه ملاحظه فرموديد مسأله گريه كردن در مرگ و فقدان عزيزان، يك موضوع عاطفي و از نظر تاريخ و حديث از سنن ثابت رسول خدا ـ ص ـ و از مباحاتي است كه مورد اتفاق فقهاي شيعه و اهل سنت مي باشد. ولي در مقام عمل و در مرحله انجام، اين سنت با اختلاف نظر مواجه بوده و شاهد دو بينش متضاد در ميان مسلمانان مي باشيم; زيرا شيعيان اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و پيروان واقعي سنت، بر اساس تفكّر مذهبي و طبق راه و رسم نبوي ص ـ و فتواي فقها، عملاً نيز گريه كردن را جايز و بلكه در فراق رسول اكرم ـ ص ـ و در فقدان و مظلوميت پيشوايان ديني آن را جزء مستحبات مي دانند و اين عمل در طول تاريخ يكي از شعائر جهان شيعه و از مشخصات اين گروه از مسلمانان به حساب آمده و به صورت يك حقيقت تاريخي غير قابل ترديد و بشكل يك واقعيت عيني ملموس، متجلي گرديده است.

ولي بيشتر اهل تسنن در اين مورد حالت انفعالي داشته و نه تنها گريه كردن در ميان اين گروه از مسلمانان يك عمل ناروا بحساب مي آيد بلكه شيعه را نيز از اين جهت متهم به عملي ناروا نموده و مورد نكوهش قرار مي دهند و گريه آنان را در مراسم عاشوراي حسيني ـ ع ـ و در كنار قبر پيامبر و قبور اوليا بعنوان عملي حرام و غير مشروع و بدعت در آيين معرفي مي نمايند كه شعار «يا حاج حرام» مأمورين حكومت سعودي و نگاه خشم آلود آنان بهنگام گريه حجاج در كنار حرم پيامبر ـ ص ـ و ائمه بقيع ـ عليهم السلام ـ نموداري از اين نوع تفكر مي باشد. با اين كه مردم حجاز پيرو فقه حنبلي و از كساني هستند كه طبق فتوا، حتي گريه كردن با صداي بلند و با ناله و شيون را جايز مي دانند.

خليفه دوم و مخالفتش با گريه:

انگيزه عمل جهان تسنن و عامل تفكر اين گروه از مسلمانان را در موضوع گريه، علي رغم جواز آن از نظر سنت و حديث و از نظر فقهاي چهارگانه، بايد در مخالفت عملي خليفه دوم در اين موضوع جستجو و ريشه يابي كرد; زيرا وي نه تنها مخالف با گريه بود و بر عقيده خويش اصرار مي ورزيد، بلكه عملاً نيز از گريه كردن ممانعت و جلوگيري مي نمود، گرچه به وسيله تازيانه و سنگ زدن بر گريه كنندگان و يا پاشيدن خاك و شن بر سر و صورت آنان باشد. و اين بود عقيده و روش خليفه در طول سال هاي خلافتش و همچنين در دوران حيات رسول خدا ـ ص ـ .

و اينك به نقل چند نمونه از آنچه در اين زمينه، در منابع اصيل اهل سنت آمده است مي پردازيم:

1 ـ بخاري در صحيح خود پس از نقل حديثي در مورد گريه رسول خدا ـ ص ـ و صحابه آن حضرت در بالين سعد بن عبـاده مـي گـويـد: «وكـان عـمـر ـ رض ـ يضرب فيه بالعصاء و يرمي بالحجارة و يحثي بالتراب».11

2 ـ احمد بن حنبل و محدّثين ديگر، از ابن عباس نقل نموده اند كه زن ها در مرگ رقيه دختر رسول خدا ـ ص ـ گريه مي كردند، عمر آنها را با تازيانه مي زد رسول خدا ـ ص ـ فرمود: بگذار گريه كنند. آنگاه خطاب به آنان فرمود: «ابكين و اياكن و نعيق الشيطان»; «گريه كنيد ولي از صداي شيطان دور باشيد.» و گريه خود را با عملي حرام توأم نكنيد.

در نقل واقدي و ذهبي اين جمله نيز اضافه شده است: «عمر كه آنها را مي زد رسول خدا دست او را گرفت و فرمود آرام باش عمر! بگذار گريه كنند (فأخذ النبي ـ ص ـ بيده فقال مهلاً يا عمر دعهن يبكين).12

3 ـ باز احمد بن حنبل نقل مي كند كه عده اي از زن ها در تشييع جنازه اي گريه مي كردند، عمر آنها را منع نمود، رسول خدا فرمود: به حال خودشان واگذار; زيرا عزيز خود را تازه از دست داده اند، قلبشان اندوهگين و چشمشان گريان است (دعهنّ فان النفس مصابة والعين دامعة و العهد حديث).13

4 ـ و بخاري در صحيح خود اشاره اي دارد به عكس العمل خليفه دوم در مورد زناني كه در مرگ ابوبكر گرد آمده بودند. او مي گويد: «وقد أخرج عمر اخت ابي بكر حين ناحت».14

مشروح اين جريان را طبري چنين نقل مي كند: در مرگ ابوبكر عايشه مجلس عزايي بر پا نمود، عمر شخصاً به درب خانه او آمد و شركت كنندگان را از گريه كردن بر ابوبكر منع كرد، آنها چون به گفتار عمر گوش ندادند، به هشام بن وليد دستور داد وارد خانه شود و دختر ابي قحافه را به نزد وي بياورد. عايشه به هشام گفت: «بخدا سوگند در اين صورت خانه را بر سرت ويران خواهم كرد» عمر مجدداً به هشام دستور داد كه داخل خانه شود و او امر خليفه را اجرا و امّ فروه، خواهر ابوبكر، را در نزد وي حاضر نمود. عمر چند ضربه تازيانه بر پيكر امّ فروه نواخت كه ساير شركت كنندگان با ديدن اين صحنه مجلس را ترك نموده و متفرق شدند (فاخرج أمّ فروه أخت أبي بكر الي عمر فعلاها بالدرة فضربها ضربات...)15

ابن ابي الحديد مي گويد: اوّلين كسي كه عمر در دوران خلافتش با تازيانه زد «امّ فروه» دختر ابي قحافه بود; زيرا وقتي ابوبكر از دنيا رفت، زنان بر وي گريه و شيون مي نمودند، عمر چندين بار آنها را نهي نمود و چون آنان به گريه خود ادامه دادند، ام فروه را از ميانشان بيرون كرد و با تازيانه بر وي زد، زنان ديگر با ديدن كتك خوردن امّ فروه متفرق شدند.16

و اين بود چند نمونه از مخالفت عملي خليفه دوّم با گريه كرن مسلمانان در مرگ عزيزان و در فقدان اقوام و خويشانشان و طبعاً كساني كه فرصت بررسي بيشتري دارند مي توانند نمونه هاي ديگري در اين زمينه به دست آورند.

از اين بررسي كوتاه، دو مطلب بدست مي آيد:

1 ـ اين سختگيري خليفه، در ارتباط با يك موضوع عاطفي همگاني و مورد ابتلاي عموم و انعكاس قطعي آن در منابع و مآخذ معمول و رايج از حديث و تاريخ كه در طول قرن ها مورد استفاده مستقيم و غير مستقيم اهل سنت قرار گرفته است، در ميان اين گروه از مسلمانان همان بينش و فرهنگ را بوجود خواهد آورد و همان اثر را از خود بجاي خواهد گذاشت كه امروز شاهد آن هستيم.

بنابر اين اگر گروهي از مسلمانان، گريه كردن را عملي زشت و ناپسند و گريه كنندگان را مرتكب عمل غير مشروع و ناروا و افرادي دور از واقعيات مي پندارند، يك امر طبيعي است و از آثار و ثمرات همان حقيقت تاريخي است.

2 ـ از اين حقيقت تاريخي و سختگيري خليفه، علت ايجاد بيت الأحزان در كنار بقيع و انگيزه انتخاب اين محل براي گريه كردن حضرت زهرا ـ ع ـ روشن مي شود; زيرا بديهي است كسي كه خواهر ابوبكر را بجرم گريه كردن در مرگ خليفه اول مورد ضرب قرار مي دهد و كسي كه در حضور رسول خدا با ضرب تازيانه از گريه بانوان جلوگيري مي كند در غياب آن حضرت اجازه نخواهد داد بانويي در فراقش گريه و بر وي نوحه سرايي كند كه:

«يا ابتاه الي جبرئيل ننعاه يا ابتاه، جنة الفردوس مأواه.»17

ماذا علي من شم تربة احمد ان لايشم مدي الزمان غوالياً صبت علي مصائب لوانها صبت علي الأيام صرن ليالياً18

ب ـ اهتمام رسول خدا ـ ص ـ بر حفظ ياد و نگهداري قبر فرزندش ابراهيم و عثمان بن مظعون

دومين مطلبي كه از سيره و سنت رسول خدا در مراسم دفن ابراهيم و عثمان بن مظعون به دست ميآيد و بعنوان يك وظيفه براي تمام مسلمانان ارائه و ترسيم شده است. اهتمام بر حفظ ياد و نگهداري آثار و قبور شخصيت هاي مذهبي و كساني است كه با رسول خدا ـ ص ـ پيوند و ارتباط دارند; زيرا بطوري كه در مورد ابراهيم و ابن مظعون ملاحظه گرديد، روش شخص پيامبر اكرم قولاً و عملاً و با گفتار و كردارش توجه به اين جنبه و عنايت خاص به اين خصوصيت بوده است:

بكار بردن جمله: «ادفنوا عثمان بن مظعون با لبقيع يكن لنا سلفاً» بهنگام مرگ وي و تكرار اين جمله پس از مرگ ابراهيم و به فاصله هشت سال: «الحقوه بسلفنا الصالح عثمان بن مظعون» و نصب كردن قطعه سنگ به دست مبارك خويش بر قبر ابن مظعون و تأكيد بر اين مطلب كه: «يكون علماً ليدفن اليه قرابتي» و همچنين «لاجعلنك للمتقين اماماً» نموداري از اهتمام آن بزرگوار بر حفظ ياد ابن مظعون بعنوان «سلف صالح» و نمونه اي از ياوران با وفاي آن حضرت كه بايد براي همه انسان ها در طول قرن ها بصورت الگوي زهد و تقوا و مبارزه و استقامت باقي بماند. همانگونه كه قبر او بايد به وسيله علامتي مشخص و اثري پايدار و بعنوان سمبلي گويا از اين حقايق حفظ شود.

و باز انتقال پيكر ابراهيم از محله بني مازن به داخل مدينه با آن تشريفات و به وسيله امير مؤمنان ـ ع ـ با دستور رسول خدا ـ ص ـ و اجراي مراسم تغسيل و تكفين و تشييع و تدفين وي با نظارت مستقيم آن حضرت و نصب كردن سنگ و ريختن آب بر قبر او، همه حاكي از علاقه پيامبر ـ ص ـ بر حفظ و ابقاي قبر ابراهيم و جلب توجه مسلمانان به سوي آن بوده است.

رسول خدا ـ ص ـ دستور داد جسد اين طفل شانزده ماهه، به بقيع منتقل شود در صورتي كه صحابه آن حضرت فكر مي كردند پيكر او را در گورستان عمومي بني مازن در خارج شهر و يا طبق فرهنگ آن روز و شرايط سني ابراهيم، در گوشه باغي و يا در زير درخت خرمايي به خاك بسپارند ولي رسول خدا ـ ص ـ فرمود:«الحقوه بسلفنا الصالح عثمان بن مظعون.»

آري او بايد در بقيع و در گورستان رسمي شهر مدينه، كه در آينده پيكر هزاران نفر از صحابه و ياران پيامبر و شخصيت هاي علمي و محدثان و قاريان و تاريخ سازان را در آغوش خواهد گرفت، دفن شود تا ياد او در خاطره ها زنده و اثر قبر او در مرئي و منظر مسلمانان باقي بماند.

و اين است شريعت و قانون رسول خدا ـ ص ـ و سنت آن حضرت در مورد فرزند شانزده ماهه اش ابراهيم و در مورد يكي از يارانش به نام ابن مظعون.

پيروي مسلمانان از سنت رسول خدا ـ ص ـ

مسلمانان هم بر اين اساس و به پيروي از اين سنت، از قرن هاي اوّل اسلام براي حفظ ياد و آثار بزرگان دين و شخصيت هاي مذهبي بر حفظ قبور آنان همت گماشتند و با اين درك و بينش كه رسول خدا همانگونه كه در موضوع خسوف آفتاب در روز وفات ابراهيم، آنگاه كه موجب تفكر بي اساس در ميان بعضي از مسلمانان گرديد، ايستاد و با ايراد خطبه اي از نفوذ بدآموزي هاي فكري عقيدتي جلوگيري نمود وليكن در جهت حفظ آثار و قبور عملاً مسلمانان را بر اين امر هدايت و راهنمايي فرمود.

آري مسلمانان با الهام گرفتن از راه و رسم رسول خدا ـ ص ـ براي اين كه آثار و قبور متعلّق به بزرگان دين و آيين و فرزندان رسول خدا ـ ص ـ و شهداي اسلام با مرور ايام و گذشت زمان از بين نرود و از حوادث مختلف مصون و محفوظ بماند، بر روي چنين قبور احداث ساختمان و آنها را براي آيندگان حفظ و مشخص نمودند. و بطوري كه در تاريخ حرم ائمه بقيع اشاره گرديد، علاوه بر اين كه همانند پيكر رسول خدا ـ ص ـ اجساد مطهر اين امامان چهارگانه، از ابتدا در داخل ساختمان و در خانه متعلق به عقيل دفن شده اند اين قبور و همچنين مشخصاً قبر حضرت حمزه از اواسط قرن دوم هجري داراي حرم و زيارتگاه عمومي بوده است كه تاريخ صريح مبيّن اين حقيقت و گوياي اين واقعيت مي باشد.

مسلمانان در مورد ساير شخصيت هاي مذهبي نيز مانند قبور ائمّه چهارگانه اهل سنت از همين فكر پيروي نمودند و اين سنت در طول تاريخ مورد عمل قرار گرفت و در اين درك و بينش و در اين اعمال و برنامه ها كوچكترين مخالفتي ديده نشده بود تا اين كه در اواخر قرن هفتم هجري شخصي بنام «محمد بن تيميه»19 كه داراي عقايد انحرافي در مسائل اساسي و در اصول و فروع اسلام بود به وجود آمد او بطوري كه در اصل توحيد داراي انحراف فكري و معتقد به تجسم بود احترام بر قبور بزرگان دين و آيين و ساختن گنبد و بارگاه در روي اين قبور و احداث مسجد در كنار آنها و مسافرت نمودن بقصد زيارت، حتي زيارت قبر رسول خدا ـ ص ـ را، نه تنها حرام و غير مشروع بلكه كفر و الحاد پنداشته و هر مسلمان كه اين اعمال را انجام دهد كافر و خارج از اسلام و در صورت عدم توبه، واجب القتل دانست و از بين بردن اين قبور و گنبد و بارگاه ها و حتي ويران ساختن مساجدي را كه در كنار آنها ايجاد شده است واجب معرفي نمود.

عقايد وي كه از سوي علما و دانشمندان جهان اسلام بعنوان عقايد انحرافي و مغاير با اعتقادات صحيح اسلامي محكوم شده بود، با مرگش و مرگ شاگردش ابن قيم به بوته فراموشي سپرده شد و نام وي توأم با نفرت و انزجار و افكار او جزء افكار ضد اسلامي و مخالف با اصول مسلم و ثابت، مطرح مي گرديد ولي پس از گذشت شش قرن، عقايد وي مجدداً به وسيله شخصي بنام «محمد بن عبدالوهاب» در «نجد» مطرح شد گرچه او هم مانند خود «ابن تيميه» از سوي علماي اسلام مورد طرد قرار گرفت و در ردّ عقايدش كتاب هايي به وسيله علماي اسلامي و حتي كتابي به وسيله برادرش «سليمان بن عبدالوهاب»20 تأليف و منتشر گرديد ولي همسويي او با بعضي از رؤساي قبايل عرب و پشتيباني بعضي از كشورهاي غربي كه از طرفداران اين فكر بودند، موجب گرديد اين گروه در منطقه حجاز به قدرت برسند كه يكي از اقدامات اوليه آنان، پس از تسلء تخريب و انهدام آثار و گنبد و بارگاه هايي بود كه در طول قرن ها به وسيله مسلمانان به وجود آمده بود; آثاري كه در مكه و مدينه به شخص رسول خدا ـ ص ـ و خاندان گراميش متعلق بود، گنبد و بارگاه هايي كه در بقيع و معلي و در شهر طائف از آن فرزندان و عشيره و اقوام و صحابه و ياران رسول خدا ـ ص ـ بود همه و همه با خاك يكسان گرديد، بطوري كه اگر وحشت و ترس از قيام مسلمانان سراسر جهان نبود، گنبد و بارگاه و قبر مطهّر حضرت رسول ـ ص ـ نيز از اين جسارت مستثني نمي شد. بهر حال اگر سنگ قبري كه به وسيله رسول خدا ـ ص ـ بر قبر عثمان بن مظعون نصب شده بود براي مروان بن حكم قابل تحمل نبود و بر قبر عثمان بن عفان منتقل نمود. وجود آثار و ضريح قبور فرزندان و اقوام رسول خدا ـ ص ـ براي اين پيروان خط مروان، آنچنان سخت و غير قابل تحمل بود كه نه تنها اين آثار را به محل دلخواه خود منتقل ننمودند و يا بعنوان ارزشمندترين آثار مذهبي تاريخي و قديمي ترين آثار هنري اسلامي، در يكي از متاحف و موزه هاي دنيا نگهداري نكردند بلكه همه آنها را به آتش كشيده و يا قطعه قطعه نمودند كه اينك كوچكترين اثري از اين آثار گران بها باقي نيست.

اشكال و پاسخ آن:

در اينجا مطلبي است كه ممكن است پيروان ابن تيميه آن را مستمسك خويش قرار دهند و انديشه و عمل خود را با آن توجيه نمايند:

اشكال:و آن اين كه: گرچه عملكرد رسول خدا ـ ص ـ در حفظ قبر ابن مظعون و ابراهيم از نظر حديث و تاريخ مسلّم و ثابت است و جاي انكار نيست وليكن عمل آن حضرت يك كار بسيط و ساده اي بيش نبوده است; زيرا پيامبر اسلام ـ ص ـ بر روي قبر خاكي و معمولي قطعه سنگي نصب نمود و يا با ريختن آب بر استحكام آن افزود ولي در اين قبرها نه از گچ و آجري خبري بود و نه از گنبد و بارگاه و نه از شمع و چراغ، بنابراين، وضع موجود درحرم ها و زيارتگاه ها كجا؟ و آن عمل رسول خدا و قبرهاي موجود در زمان آن حضرت كجا؟

پاسخ : پس از ثابت شدن مشروعيت حفظ قبور و ابقاي آثار شخصيت هاي مذهبي و بلكه استحباب آن به وسيله عمل رسول خدا ـ ص ـ و تحقّق اصل موضوع از نظر حديث و تاريخ، كيفيت و جزئيات آن قهراً تابع شرايط زمان ها و مكان ها خواهد بود و از اينجاست كه در دوران سخت اقتصادي آن روز، نيل به اين هدف بيش از آنچه پيامبر اكرم ـ ص ـ انجام داد متصور نيست; زيرا در شرايطي كه بجاي كفن كردن بر پيكر تك تك شهداي اُحد پيكر دو شهيد را در يك قطعه كفن مي پيچند.21 در جايي كه براي پيكر شخصيتي مانند حضرت حمزه ـ ع ـ تنها از يك قطعه نمد كوچك استفاده مي كنند و در اثر كوتاه بودن آن پاهاي مباركش را با علف هاي بياباني مي پوشانند.22

هنگامي كه ميهماني به رسول خدا ـ ص ـ وارد مي شود، تمام همسران آن حضرت اظهار مي دارند: در حجره آنان غذايي بجز آب وجود ندارد و آنگاه كه اين مهمان با دعوت بعضي از صحابه به خانه او وارد مي شود منحصراً با غذاي مختصري كه جهت اطفال تهيه شده است، پذيرايي و براي اختفاي اين سرّ، چراغ منزل خاموش مي شود و همه اعضاي خانواده با شكم گرسنه شب را سحر مي كنند. و آيه شريفه: «و يؤثرون عَلي أنفسهم ولو كان بهم خصاصة»بهمين مناسبت نازل مي گردد و...23

آري در اين شرايط سخت اقتصادي كه در دوران حيات رسول خدا بر مردم مدينه حاكم بود، پرداختن به جزئيات بيشتر، امكان پذير نبود، همانگونه كه در مورد مسجدالنبي ـ ص ـ و قبر شريف آن حضرت كه از اهميت بالايي برخوردار بودند توجه به جزئيات امكان پذير نبوده است.

نگاهي به چگونگي مسجد رسول خدا ـ ص ـ و قبر شريف آن حضرت:

براي روشن شدن اين مطلب نگاهي گذرا داريم به چگونگي ساختمان مسجدالنبي ـ ص ـ و بساطت و سادگي آن در زمان آن حضرت تا دوران عثمان، همچنين نگاهي بر چگونگي قبر شريف رسول اللّه ـ ص ـ پس از رحلت آن بزرگوار:

خلاصه آنچه از تاريخ و حديث24 در كيفيت ساختمان مسجد رسول خدا ـ ص ـ به دست مي آيد اين است كه ساختمان اين مسجد در مرحله اول عبارت بود از يك ديوار كوتاه يك خشتي و بدون سقف كه پس از جنگ خيبر و با افزايش مسلمانان، مسجد تجديد بنا گرديد و توسعه يافت. در اين مرحله ديوارهاي آن نيز بجاي يك خشت با دو خشت خام بالا رفت و كف آن را بجاي فرش و حصير، شن هاي نرم پوشانده بود و طبق مضمون احاديث متعدد در بعضي از فصول سال، تابش مستقيم آفتاب سوزان مدينه نماز گزاران را شديداً ناراحت مي نمود. بطوري كه رسول خدا ـ ص ـ با جمله «اذا اشتد الحرّ فابردوا عن الصلوة»25 اجازه داد اقامه نماز تا فروكش كردن گرما و برگشت سايه به تأخير افتد.

ولي بازهم فشار گرما موجب گرديد كه صحابه آن حضرت درخواست كنند براي مسجد سقفي ايجاد شود و آن حضرت هم با اين درخواست موافقت نمود و دستور ايجاد سقف بر روي مسجد را صادر فرمود.26 اينجا بود كه چند ستون از درخت خرما در كف مسجد نصب و روي آن با برگ خرما و علف هاي بياباني پوشانده شد و چون بهنگام بارندگي، آب به داخل مسجد فرو مي ريخت صحابه مجدداً عرضه داشتند: يا رسول الله: «لو امرت بالمسجد فطين»; «دستور بدهيد روي سايه بان مسجد، گل اندود شود» رسول خدا فرمود: «لا، عريش كعريش موسي»27 نه، سايه باني باشد مانند سايه بان موسي ـ ع ـ .

در روايتي آمده است: براي حفظ برگ ها و علف هاي خشك سايه بان مسجد، در مقابل باد و طوفان در بعضي قسمت هاي آن خاك رس ريخته شد، بطوري كه بهنگام باران شديد، همان خاك ها بصورت گل به داخل مسجد فرو مي ريخت و شخص رسول خدا ـ ص ـ در ميان آب گل آلود نماز مي خواند و اثر گل در پيشاني مباركش ديده مي شد.

شن ريزي كف مسجد:

در سنن ابوداود با سند از ابي الوليد چنين نقل شده است كه از عبدالله بن عمر سؤال كردم علت اين كه كف مسجد با شن مفروش گرديده است، چيست؟ عبدالله پاسخ داد كه يك شب در مدينه باران شديدي آمد و كف مسجد را گل فرا گرفت. بعضي از نمازگزاران براي اين كه آلوده به گِل نشوند مقداري شن به همراه خود آوردند و به زير پاي خود ريختند. رسول خدا ـ ص ـ پس از اتمام نماز با مشاهده اين عمل فرمود:«مااحسن هذا؟»; «عجب كارخوبي بود!»28

ولذا ساير صحابه نيز از اين عمل پيروي و بدين طريق كف مسجد شن ريزي گرديد.

بهر حال تا وفات رسول خدا ـ ص ـ مسجد با همان ديوار خشتي و سايه باني از شاخ و برگ خرما و علف هاي بياباني بجاي سقف باقي ماند و طبق مضمون روايات، در دوران ابوبكر و عمر نيز با اين كه در مسجد و سقف آن تغيير و تجديد به عمل آمد ولي همين وضع ادامه يافت تا اين كه در دوران خلافت عثمان كه مسجد توسعه پيدا نمود در اساس بنا و در كيفيت سقف آن هم تغيير داده شد.

اين موضوع در صحيح بخاري و سنن ابي داود از عبدالله بن عمر چنين نقل شده است كه: مسجد پيامبر ـ ص ـ در دوران آن حضرت خشت خام و سقف آن از شاخ و برگ خرما بود. در دوران ابوبكر در اثر فرسودگي بعضي از قسمت هاي آن، با همان وضع سابق تعمير و مرمت گرديد; همانگونه كه عمر نيز در دوران خلافتش چنين كرد و در كيفيت آن تغييري نداد ولي عثمان كه خواست مسجد را توسعه دهد ديوارهاي آن را با سنگ و آجر و سقفش را با تخته هاي محكم بنا نمود.29

روشنايي مسجدالنبي ـ ص ـ :

در سنن ابن ماجه از ابوسعيد خدري نقل مي كند كه او مي گفت: «اول من اسرج في المساجد تميم الداري»;30 «اوّلين كسي كه روشنايي و چراغ را در مساجد معمول داشت تميم داري بود.» از اين روايت معلوم مي شود كه در زمان رسول خدا ـ ص ـ مسجد آن حضرت داراي چراغ و روشنايي نبود قرائن حديثي و تاريخي ديگر نيز مؤيد اين معنا است، زيرا تا آنجا كه ما بررسي نموديم در اين مورد هيچ مطلبي بجز آنچه در باره تميم داري نقل گرديد، بدست نيامد و بطوري كه ملاحظه فرموديد شرايط زماني و كيفيت ساختمان مسجد نيز همين را ايجاب مي كند.

و اما كيفيت قبر رسول خدا ـ ص ـ :

در سنن ابوداود به طريق عمرو بن عثمان از قاسم31 نقل مي كند كه بر عايشه وارد شدم و گفتم يا اُمَّه اجازه بده قبر رسول خدا و دو صحابه اش را از نزديك ببينم. او قبر را به من نشان داد كه نه چندان مرتفع بود و نه چسبيده به زمين و روي آنها با شن هاي بياباني قرمز رنگي پوشيده بود (فكشفت لي عن ثلاثة قبور لامشرفة ولا لاطئة مبطوحة ببطحاء العرصة الحمراء).32

اين بود اجمالي از كيفيت ساختمان مسجد رسول الله ـ ص ـ تا دوران خليفه سوم، و اين بود كيفيت قبر شريف آن حضرت كه تدريجاً و به تناسب هر دوراني متحول گشته و توسعه و استحكام يافته و زيباسازي مسجد و حرم شريف نبوي ص ـ به وضع كنوني رسيده است و امروز اين مسجد از نظر وسعت و زيبايي و از نظر استحكام و ظرافت در ميان تمام مساجد و معابد دنيا اولين مسجد مي باشد. همانگونه كه حرم شريف نبوي ص ـ با آن عظمت و شكوه و با آن مأذنه هاي سر به فلك كشيده اش و با آن گنبد سبز و فيروزه اي رنگش چشم ها را خيره و دل ها را به سوي خود جلب نموده است.

خلاصه پاسخ اين كه: اگر سادگي قبور در زمان حضرت رسول ـ ص ـ دليل بر نفي وضع موجود و متداول در حرم هاي شخصيت هاي اسلامي باشد بايد در مسجدالنبي ـ ص ـ و همه مساجد و معابد نيز از اين روش و از اين نوع تفكر پيروي نمود و تحول و تغيير اين مسجد را كه در طول چهارده قرن به وسيله بزرگان و شخصيت هاي اسلامي و با نظارت مستقيم علما و دانشمندان تكامل يافته است، تخطئه و بجاي توسعه و زيباسازي اين بناي باشكوه بر تخريب و انهدام آن اقدام و حالت اوليه اش را حفظ نمود.

آيا پيروان ابن تيميه مي توانند اين فكر و انديشه را بپذيرند و اين راه و روش را تأييد نمايند؟!

پى‏نوشتها:‌


1 ـ منابع اين حديث در بخش گذشته آمده است.
2 ـ لاتدرجوه في أكفانه حتي انظر اليه.
3 ـ البدايه والنهايه، ج 5، ص 310.
4 ـ صحيح بخاري، ج 1 ، كتاب الجنائز باب 70 باب من يدخل قبرالمرأة ، ح 1277.
5 ـ استيعاب، ج 1 ، ص 275.
6 ـ سيره حلبيه، ج 2، ص 323.
7 ـ وسائل الشيعه، ج 2، باب 70 و باب 87 از ابواب دفن.
8 ـ سيري در صحيحين، ج 2، ص 402 ـ 401.
9 ـ جواهر الكلام، ج 4، ص 394.
10 ـ «يحرم البكاء علي الميّت برفع الصوت و الصياح عندالمالكية و الحنفية و قال الشافعية و الحنابله مباح، اما هطل الدموع بدون صياح فانه مباح بإتفاق (الفقه علي المذاهب الاربعة، ج 1 ، ص 533).
11 ـ صحيح بخاري، كتاب الجنائز، باب البكاء، عندالمريض، ذيل حديث 1242.
12 ـ مسند احمد بن حنبل، ج 1 ، ص 335; طبقات، ج 8، ص 73; سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 252; وفاء الوفا، ج 3، ص 894.
13 ـ مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 333.
14 ـ صحيح بخاري، ج 3، ص 243، كتاب الخصومات، باب اخراج اهل المعاصي.
15 ـ تاريخ طبري، حوادث پس از مرگ ابوبكر (سال 13).
16 ـ شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 181.
17 ـ صحيح بخاري، كتاب المغازي، باب آخر ماتكلّم به النبي ص ـ ; سنن نسائي، ج 4، ص 13 باب البكاء علي الميت.
18 ـ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 134.
19 ـ ابن تيميه براي اثبات عقايد انحرافيش كتاب هايي نيز تأليف نمود كه علماي آن روز بر تأليفاتش پاسخ نوشتند و با خود وي به بحث و مناظره پرداختند و بر انحراف او فتوا صادر نمودند. علماي اسلامي از مصر، حجاز، عراق و شام بر ضد او قيام كردند. ابن تيميه پس از چند بار زنداني شدن در سال 728، در زندان دمشق از دنيا رفت.
20 ـ عنوان اين كتاب «الصواعق الإلهيّة في الرّد علي الوهّابيه» و يكي از بهترين تأليفات در ردّ عقيده وهابيان است در تاريخ 1306 هـ . براي اولين بار در 64 صفحه چاپ و در سال 1396 هـ . در استانبول بصورت افست تجديد چاپ شده است. در كتابخانه عمومي حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي در قم در ضمن مجموعه اي از چند جلد كتاب و رساله در رد وهابيان موجود است.
21 ـ عن جابر بن عبدالله انّ رسول الله ـ ص ـ « كان يجمع بين الرجلين من قتلي أحد في ثوب واحد». صحيح البخاري، كتاب المغازي، ح 3851.
22 ـ و كفن حمزة في نمرة إذا تركت علي رأسه بدت رجلاه و اذا غطي رجلاه بدارأسه فجعلت علي رأسه و جعل علي رجليه شي من الأذخر. اسدالغابه، ج 2، ص 49.
23 ـ صحيح بخاري، كتاب فضائل الصحابه، حديث 3587.
24 ـ در اين بخش علاوه بر منابعي كه در موارد متعدد اشاره شده است، از البداية و النهايه، ج 3، ص 219 ـ 215 و وفاءالوفا، ج 1، ص 34 ـ 322 استفاده شده است.
25 ـ اين مطلب در صحيح بخاري، ج 1، باب 8 از مواقيت الصلوة در ضمن 4 حديث و همچنين در سنن ترمذي، ج 1، ص 105 و 106 آمده است.
26 ـ ثمّ اشتدّ عليهم الحرّ فقالوا يا رسول الله لو أمرت بالمسجد فظلل قال نعم.»
27 ـ وفاء الوفا، ج 1 ، ص 336.
28 ـ سنن ابوداود، ج 1، ص 108 باب في حصي المسجد.
29 ـ صحيح بخاري، ج 1، كتاب المساجد، ح 435 سنن ابوداود، ج 1 ، ص 106 باب في بناءالمسجد.
30 ـ سنن ابن ماجه، كتاب المساجد، ح 760; اصابة، ج 1، ص 184. تميم بن اوس داري از مسيحيان فلسطين بود. در سال نهم هجرت وارد مدينه گرديد و اسلام را پذيرفت. او از قصّاصان است و در زمان عمر در مسجد به مردم قصه مي گفت در زمان عثمان داستان سرايي او بيشتر گرديد و پس از وي به شام منتقل و در سال چهل بدرود حيات گفت. الاصابه، ج 1، ص 182 استيعاب، ج 1، ص 184; سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 448.
31 ـ وي فرزند محمد بن ابوبكر و برادرزاده عايشه است.
32ـ سنن ابي داود، ج 2 ، كتاب الجنائز، ص 192.