تعليم و تربيت در اسلام

متفكر شهيد استاد مرتضي مطهري

- پى‏نوشت‏ها -


1- حكمت 331.
2- حالا كار نداريم كه اسلام گفته يا نگفته . ما استنباطمان اينست كه آنچه كه اسلام راجع به عقل مى گويد همين مطلب است .
3-در كافى 2/55 به اين صورت است : اءفصل العبادة ادمان التفكر فى الله وفى قدرته . (برترين عبادتها تفكر درباره خدا و قدرت اوست ).
4- امالى طوسى 1/145 (هيچ عبادتى مانند تفكر نيست ).
5- بحار 71 / 222 (بيشترين عبادت ابوذر تفكر بود).
6- سوره علق ، آيات 1 تا 5
7-سوره زمر، آيه 9. (آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند مساوى هستند؟!)
8- سوره قصص ، آيه 80. (و كسانى كه به آنها علم داده شده است گفتند: واى بر شما، ثواب خدا براى كسى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده است بهتر است .)
9- بحار 1/206.
10- سوره جمعه ، آيه 2. (او كسى است كه در ميان مردم امى رسولى را از خودشان مبعوث كرد تا آيات او را بر آنها بخواند و آنان را تزكيه كند و كتاب و حكمت را به آنها بياموزد)
11- سوره بقره ، آيه 269.(خدا به هر كس كه بخواهد حكمت مى دهد، و كسى كه به او حكمت داده شد، خير فراوانى به او عطا شده است ).
12-اصلا صيغه مذكر در زبان عربى براى خصوص مرد وضع نشده . صيغه مذكر وقتى كه در مقابل مونت قرار بگيرد اختصاص به مرد دارد، ولى وقتى كه مقابل مونث قرار نگيرد معمولا براى اعم است ، مثل مواردى كه در قرآن آمده :
قل هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون . سوره زمر، آيه 9.
آيا در اينجا مقصود از الذين يعلمون اينست كه مردانى كه مى دانند، يا كسانى كه مى دانند؟ معلوم است : كسانى كه مى دانند. آيه ديگر: ام نجعل الذين آمنوا وعملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار. سوره ص ، آيه 28.
صيغه ها همه مذكر است ، ولى در ترجمه شما چه مى گوئيد؟ آيا مى گوئيد: آيا مردانى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند مانند مردان مفسد قرار مى دهيم ؟! يعنى اينجور زنها از اين بحث خارج است ؟ ام نجعل المتقين كالفجار. آيا چون ((متقين )) صيغه مذكر است پس زنها خارج هستند؟ يا اينكه مقصود كسان است . هيچ كس تا به حال احتمال نداده كه ((معنى آيه اين باشد كه )) ((مردان با ايمان و عامل به عمل صالح برترند از مردان مفسد)) و وقتى بپرسند آيا زنان مؤ من و عامل به صلاح هم از زنان مفسد بالاترند يا نه ؟ بگويد قرآن راجع به اينها حكمى ذكر نكرده .
همچنين آيا ترجمه ان اكرمكم عندالله اتقيكم ( - سوره حجرات ، آيه 13. ) اينست كه گرامى ترين شما مردان ، با تقواترين شما مردانند، و بنابراين از زنان بحثى نشده ؟ يا شما)) در اينجا انسانها است . و در اخلاقيات هم همين جور است . يعنى در زبان عربى اينجور نيست كه براى اعم از زن و مرد يك صيغه وضع شده باشد و براى خصوص مرد صيغه اى ، و براى خصوص زن صيغه اى ، بلكه آن صيغه اى هم كه براى اعم از مرد هست همين صيغه مذكر است . و لهذا اگر كلمه ((ومسلمة )) هم نباشد هيچكس نمى تواند بگويد كه مفهوم عام نيست . در بعضى روايات ((و مسلمه )) هم هست كه روايات ضعيفى است . عموم روايات همان طلب العلم فريضة على كل مسلم است .
و نيز آيا در حديث المسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده ( -اصول كافى 2/234. ) ((المسلم )) مخصوص مرد است يا اعم است از زن و مرد؟ و آيا معنى حديث اين است كه مرد مسلمان كسى است كه مردهاى مسلمان از زبان و دست او محفوظ و آسوده باشند، و نگفته كه زن مسلمان هم بايد زنها و مردهاى ديگر از دست و زبانش محفوظ بمانند؟!
قضيه معروفى است كه زنى ادعاى پيغمبرى كرد. او را حبس كردند كه اين چه ادعائى است كه كردى ؟ اين برخلاف ضرورت اسلام است . گفت : پيغمبر گفت : لا نبى بعدى نگفت : لا نبيه بعدى و نگفت : لانبى و لانبية بعدى . ((نبى )) مذكر است . پيغمبر نگفته زنى هم كه پيغمبر باشد نخواهد آمد.
اگر اين حرف درست باشد كه صيغه هاى مذكر اختصاص به مردها دارد، استدلال آن زن استدلال درستى است و اگر زنى ادعاى پيغمبرى بكند، بايد بگوئيم كه در اسلام هيچ دليلى ((بر بطلان اين عمل )) نيست و حتى آيه هست : ولكن رسول الله و خاتم النبيين سوره احزاب ، آيه 40.
نه خاتم النبيين و النبيات ، پس آيه قرآن هم دليل نيست . بنابراين لا نبى بعدى كه شامل زن نيست ، خاتم النبيين هم كه شامل نمى شود، پس بايد بگوئيم كه ما هيچ دليلى در اسلام نداريم بر اينكه بعد از پيامبر اكرم زن پيغمبر نباشد و حال اينكه شك ندارد كه در اينجا زن و مرد مطرح نيست .
13- (در كتاب ((ده گفتار)) اثر استاد شهيد نيز به چاپ رسيده است ).
14- سوره انفال ، آيه 60.
15-اصول كافى 1/14 و تحف العقول /384.
16- هشام از اصحاب حضرت صادق و حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام است و خيلى هم مورد علاقه اين دو امام بوده است ، از متكلمين اصحاب امام و از فضلا، و كسى است كه متكلمين بسيار بزرگ آن عصر كه فرنگى ها آنها را جزء نوابغ شمارند و افراد فوق العاده اى بوده اند از قبيل ((نظام )) و ((ابوالهذيل علاف )) در مقابل اين مرد خضوع مى كردند. شبلى نعمان در كتاب تاريخ علم كلام )) مى نويسد كه ((ابوالهذيل علاف )) كسى بود كه همه از بحث با او احتراز داشتند (يعنى اينقدر قوى بود) و او از تنها كسى كه بيم داشت با او بحث كند هشام بن الحكم بود.
17- سوره زمر، آيه 20.
18-اينجا كلمه ((سماع )) هم نيست . نمى گويد: سمع القول يا يسمعون القول ، مى فرمايد: يستمعون القول يعنى به سخنان گوش فرا مى دهند، در سخنان دقت مى كنند چون ((سماع )) با ((استماع )) فرق مى كند: ((سماع )) يعنى شنيدن ولو اينكه انسان نخواسته باشد بشنود. ((استماع )) گوش فرا دادن است .
19- جامع الصغير 2/90. و در آن بجاى جهلا، كذبا و اثما آمده است .
20- سوره اعراف ، آيه 141.
21-در نقل اينگونه وقايع ، گويندگان مبالغه و اغراق هم كرده اند. از جمله در اغلب كتابهايشان اين مطلب را نوشته اند.
22- بحارالانوار 2/96.
23- سوره بقره ، آيه 163 و 164.
24- بحارالانوار 77/130.
25- خاصيت هوى اينست كه به زمان حال توجه دارد.
26- يعنى بى دين است .
27- سوره عنكبوت ، آيه 43: اين مثلها را براى مردم مى زنيم و جز دانشمندان تعقل نمى كنند.
28- سوره بقره ، آيه 171. (( و چون به آنها گفته شود كه از آنچه خدا فرو فرستاده پيروى كنيد مى گويند ما از پدران خود پيروى مى كنيم . آيا (از پدرانشان پيروى مى كنند) اگر چه آنها تعقل نمى كردند و هدايت نشده بودند؟!).
29- سوره زخرف ، آيه 22.(ما پدرانمان را بر راهى يافته ايم و ما از آنها پيروى مى كنيم ).
30- محاسن برقى ، ص 60 و فروع كافى 6/525 با تعابير مختلف (از سعادتهاى مرد وسعت خانه اوست ).
31-سوره انعام ، آيه 117.
32-نهج البلاغه ، خطبه 201.
33- سوره عنكبوت ، آيه 69. (و كسانى را كه در راه ما تلاش مى كنند به راههاى خودمان هدايت مى كنيم ، و خدا با نيكوكاران است ).
34- سوره اسراء، آيه 85.
35- حكمت 184.
36- البته بحث ما اكنون روى همان كلمه ترس است و فعلا روى حس گناه بحثى نداريم .
37- البته لزومى ندارد كه ما روح و جسم را در دو جوهر جداگانه در نظر بگيريم .
38- روح انسان استعدادهاى مختلفى و در واقع شعبه هاى مختلفى دارد كه اينها را يك يك به طور اجمال بررسى خواهيم كرد.
39- ( ترجمه : خداوندا تا زنده ايم ما را از گوش و چشم و نيرويمان بهره مند ساز، و در چشم نور و در دينم بينش قرارده ).
40- سفينة البحار محدث قمى 1/345 (معده خانه دردى است و كم خورى منشاء هر دوائى ).
41- اين امر از حجاز و مكه و مدينه آغاز شد، و شايد بوسيله ايرانيهايى كه به آنجا رفته بودند و كارهاى معمارى و بنايى مى كردند و در خلال همان كارها آواز مى خواندند رايج شده ، و بعد مساءله كنيزها را رايج گرديده است . 42- (يعنى موفق ).
43- فروع كافى 6/438.
44- ولذا در اخلاق همواره صحبت از ملكه فلان صفت است ، فى المثل ملكه شجاعت ، ملكه سخاوت .
45- مرحوم آقا شيخ عبد الكريم حائرى مى گفتند من حتى اگر در خواب هم زن نامحرم ببينم چشمهايم را مى بندم .
46- (افتادگى از متن پياده شده از نوار است ).
47- بحارالانوار 71/9.
48- اصول كافى 2/105.
49- سوره شمس ، آيه 8.
50- البته اين مطلب مربوط به مبحث عقل است .
51- سوره دهر آيه 9.(شمارابراى خدااطعام مى كنيم ، پاداش وشكرى از شما نمى خواهيم ).
52- سوره شمس ، آيه 8.
53- در ((جامع السعادات )) بحثى هست در اين مورد.
54- در عربى هم اخلاق حميده و محموده كه ترجمه پسنديده است گفته مى شود.
55- سوره ضحى .
56- نهج البلاغه فيض الاسلام ، حكمت 226.
57- سوره بقره ، آيه 15.
58- اشاره به عكس العمل سران ارتش رضاخان در مقابل اشغال ايران توسط نيروهاى متفقين در شهريور 1320 است ).
59- (از مؤ سسين حسينيه ارشاد).
60- سوره حشر؛ آيه 9.
61- سوره توبه ، آيه 71.
62- الجامع الصيغير، ص 95.
63- سوره نسا آيه 34.
64- سوره نساء، آيه 148.
65- سوره شعراء، آيه 224 تا 227.
66- در (( الغدير)) ج 2، ص 9 مدارك زيادى براى آن ذكر شده است .
67- خطبه 29.
68- نهج البلاغه نامه 45: ( و مرا با فدك و غير فدك چه كار؟! در حالى كه فردا ( پس از مرگ ) جايگاه نفس گور است ).
69- سوره طه ، آيه 14.
70- سوره عنكبوت ، آيه 45.
71- الجامع الصغير، ج 1 ص 74، با تفاوت در عبارت . حديث از رسول اكرم است .
72- سوره بقره ، آيه 115
73- سوره آل عمران ، آيه 96.
74- اصول كافى ، ج 1، ص 70.
75- صحيح بخارى ، ج 1، ص 2.
76- كافى 2/84.
77- (افتادگى از متن پياده شده از نوار است ).
78- حكمت 441.
79-تحف العقول (با ترجمه ) ص 512، حديث 14.
80- حكمت 44.
81- نهج البلاغه ، نامه 31، قسمت 45.
82- سوره منافقون ، آيه 8.
83- ابراهيم ادهم امير بوده ، بعد توبه مى كند و صوفى مى شود.
84- البته او از جنبه اخلاقى مى گويد.
85- نهج الفصاحه ، حديث 325، ص 64.
86- نهج البلاغه ، خطبه 51.
87- بحارالانوار 78128.
88- مقتل خوارزمى 2/6.
89- لهوف /69.
90- بحارالانوار44/192 چاپ جديد.
91- تاريخ يعقوبى 2/246.
92- بحارالانوار 47/34.
93- حكمت ،396.
94- سوره آل عمران ، آيه 139.
95- نهج البلاغه ، حكمت 453.
96- وسايل 12/30.
97- تحف العقول ، ص 410.
98- بحارالانوار45/25.
99- نهج البلاغه ،حكمت 44.
100- نهج البلاغه ، حكمت 297.
101- نهج البلاغه ، حكمت 441.
102- تحف العقول ، ص 512.
103- سوره قصص ،آيه 83.
104- محجة البيضاء 5/6.
105-((كشتن نفس )) در احاديث نيامده و تعبيرى عرفانى است ، ولى ((مخالفت با نفس )) نص آيه قرآن است : فاما من طغى وآثره الحيوة الدنيا فان الجحيم هى الماوى ، واما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى الماوى . (سوره نازعات ، آيات 28 تا 42). يا در سوره يوسف مى فرمايد: و ما ابرى نفسى ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربى برى نمى دارم نفسم را، كه نفس امر كننده است به بدى ، مگر آنكه رحم كرد پروردگارم .
106- سوره حجر، آيه 29.
107- وسائل 11/123.
108- نهج البلاغه ، خطبه 176.
109- فى رحاب ائمة اهل البيت ، ج 4، ص 76.
110- تحف العقول ، ص 288.
111- سوره قلم ، آيه 10 و 11.
112- سوره شمس ، آيات 7 تا 10.
113- آن بحثى را كه قدماى ما در مورد كلى طبيعى داشتند، به يك شكل ديگر آورده اند، ولى با حرف آنها تفاوت دارد.
114- حجر، 29.
115- سوره روم ، آيه 21.
116- خيلى از بزرگان اخلاق ما كسانى بوده اند كه مجرد زندگى كرده اند. ميرزاى جلوه در تهران تا آخر عمر مجرد زندگى كرد. مرحوم جهانگيرخان قشقايى در اصفهان كه حكيم و فيلسوف بود تا آخر عمر مجرد زيست . آخوند كاشى كه برايش كرامتى قائل بودند نيز همين طور. مرحوم آقا شيخ محمد حسن طالقانى هم مجرد زندگى كرد.
117- سنن ابى داوود، باب جهاد.
118- كافى 5/320.
119- سوره فتح ، آيه 29.
120- سوره ممتحنه ، آيه 8 و 9.
121- سوره مائده ، آيه 11.
122- نهج البلاغه ، نامه 53.
123- سوره زمر، آيات 17 و 18.
124- جامع الصغير، ج 1، ص 44.
125- بحارالنوار 2/96.
126- (به معنى طرد).
127- سوره عنكبوت ، آيه 43.
128- سوره بقره ، آيه 170.
129- سوره انعام ، آيه 116.
130- نهج البلاغه ، نامه 45.
131- جامع الصغير،ج 2، ص 155.
132- (راتب : جيره ، حقوق روزانه ).
133- (در سال 728 در مراكش درگذشته است ).
134- و حرف درستى هم هست . امروز هم منطق ارسطو را مى گويند((منطق صورت )) و درست هم گفته اند. خود ارسطو نيز بيش از اين ادعا ندارد، و مثل بوعلى هم بيش از اين ادعا ندارند.
135- نقطه مقابل ((اخباريين ))، ((مجتهدين )) هستند. مى گويند مجتهدين و اخباريين .
136- البته الان هم در گوشه و كنار هستند.
137- سوره بقره ، آيه 3.
138- كافى ، ج 1، ص 57، به اين عبارت : محق الدين .
139- (جلسه آينده يا تشكيل نشده و يا نوار آن در دست نيست ).
140- ((مطايا)) جمله مطيه به معنى مركب است .
141- نهج البلاغه ، خطبه 16.
142- اينجا روايتهاى مختلفى هست ، در نهج البلاغه شكرا دارد، در كلمات پيغمبر يا ائمه يا حبا دارد.
143- نهج البلاغه ، حكمت 229، با كمى اختلاف در عبارت .
144- لابد موارد فرق مى كرد، وقتهايى كه كار زياد داشتند و گرفتارى بيشتر بود، كمتر، ولى از ثلث شب ديگر كمتر نبود، و در وقتى كه فراغت بيشترى داشتند تا دو ثلث شب هم به طول مى انجاميد.
145- سوره فتح ، آيه 2.
146- كلمه ((عشق )) در تعبيرات اسلامى خيلى كم آمده كه بعضيها اساسا روى همين جهت گفته اند كه اصلا اين كلمه را نبايد استعمال كرد و با استعمال زياد شعرا هم مخالفت مى كنند و مى گويند كلمه حب و دوستى را بايد به كار برد نه كلمه عشق . ولى ديگران جواب داده اند كه كلمه عشق در اصطلاحات دينى كم به كار رفته نه اينكه هيچ به كار نرفته . از جمله مواردى كه به كار رفته ، همين جا است كه عرض كردم . يكى ديگر آن جمله معروفى است كه نوشته اند امير المؤ منين در وقتى كه از صفين بر مى گشتند يا به صفين مى رفتند (ترديد از من است ) به سرزمين كربلا كه رسيدند، مشتى از خاك را برداشتند و بو كردند و بعد فرمودند و اهالك ايتها التربه (خوشا به تو اى خاك ) ههنا مناخ ركاب و مصارع عشاق اين جا جايى است كه بارهايى فرود خواهد آمد، سوارهايى به اينجا كه مى رسند بارشان را فرود مى آورند، و اينجا خوابگاه عاشقانى است . بعد جمله هايى فرمود كه آن جمله ها كاملا مى رساند كه حضرت نظر به حادثه كربلا داشته اند.
147- كافى ، ج 2، ص 83.
148- بحار الانوار، ج 41، باب 101، ص 14، با اندكى اختلاف .
149- نهج البلاغه ، حكمت 147.
150- سوره نور، آيه 72.
151- سوره آل عمران ، آيه 17.
152- سوره بقره ، آيه 238.
153- سوره فتح ، آيه 29.
154- نهج البلاغه ، نامه 3 با اين عبارت : فاحبب لغيرك ما تحب لنفسك و اكراه له ما تكره لها.
155- البته ما توجه به تعليمات كشيشها داريم حرف مى زنيم به تعليم خود عيساى مسيح كار نداريم .
156- (بايد توجه داشت كه اين بحثها قبل از انقلاب اسلامى ايراد شده است ).
157- سوره بقره ، آيه 179.
158- آيه 8 و 9.
159- سوره بقره ، آيه 190.
160- البته اختصاص به اسلحه ندارد، هر چيزى كه بنيه او را تقويت مى كند.
161- سوره فصلت ، آيه 34.
162- سوره آل عمران ، آيه 186.
163- سوره مؤ منون ، آيه 96.
164- (مقصود امام خمينى است ).
165- سوره حشر، آيات 18 و19.
166- ((نظر)) در يك مواردى مفهوم دقت را مى دهد نه مفهوم نگاه تنها.
167- سوره بقره ، آيه 110.(و آنچه از عمل صالح براى خودتان پيش فرستيد، نزد خدا مى يابيد)
168- نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 89 با اين عبارت زنوا انفسكم من قبل ان توزنوا، وحاسبوها من قبل ان تحاسبوا.
169- سوره قارعه ، آيات 6 تا 9 ( با تقدم و تاءخر).
170- ((كافى )) ج 2، ص 453.
171- سوره آل عمران ، آيات 190 و 191.
172- سوره اعراف ، آيه 176.
173- بحار 1/219 با تفاوت در عبارت .
174- بحار 71 /339.
175- نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 92.
176- بحار 71/323.
177- كافى 2/375.
178- نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 85.
179- در عصر ما ((فراموشخانه )) مصطلح بود كه آن مردك ميرزا ملكم خان درست كرده بود. البته اين يك حقه بازى بوده كه مى رفتند آنجا، چيزهايى به آنها مى گفتند، وقتى بيرون مى آمدند، چيزى بروز نمى دادند، اسمش را گذاشته بودند ((فراموشخانه ))
180- سورره طه ، آيه 16.
181- كافى 1/39 و در آن : فى الاخرة عمله .
182- البته در ازدواج ملاك عشق است ، ازدواج بى محبت را نمى گويم .
183- و در اين جهت ماها بيشتر تجربه داريم ، چون افراد مجرد يعنى پاكان مجرد در ميان روحانيين بيشتر بوده اند.
184- كنزل العمال 4 / 293.
185- مولوى با اين كه يك مرد درويش عارفى هست ولى عجيب همه نكات را توجه دارد.
186- ((بايد توجه داشت كه اين بحثها قبل از انقلاب اسلامى ايراد شده است .))
187- خطبه 12.
188- معلوم نيست برادر صلبى اش بوده يا برادر ايمانى اش .
189- اصلا اربعين مربوط به جابر است ، مربوط به آمدن اسرا نيست ، آمدن اسرا به كربلا قطعا دروغ است . اربعين امام حسين يعنى روز اول زيارتى كه امام حسين شده ، و به ياد آن هم اربعين شده روز زيارت .
190- وسائل 12 / 13 بااندكى تفاوت .
191- كافى 5 / 88.
192- كافى 5 / 72.
193- ((استاد شهيد در نوشته هاى اقتصادى خود ثابت كرده اند كه اين نظريه مردود است و كار فقط يكى از منشاءهاى ارزش است )).
194- البته علل و عوامل زيادى دارد. در مورد مردها غالبا تعيين م آبى منشاء آن بوده ، و در مورد زنها علل ديگر در كار بوده است .
195- قصه آن غلام معروف است كه دستمال را جلوى بينى ارباب گرفت و ارباب گفت چرا بيرون نمى آيد؟ گفت : ارباب ! فينش را هم من بايد بكنم ؟! اقلا اين كار را خودت بكن .
196- مى دانيم همين كارهايى را كه ما اسمش را عملگى مى گذاريم ، على عليه السلام انجام مى داد، مثل حفر چاه و قنات ، كشت درخت ، آباد كردن باغها واحيانا كار به شرط مزد گرفتن ولو براى غير مسلمان . گاهى على عليه السلام مى رفت در باغهاى مدينه براى بنى قريظه و بنى النضير كه يهوديان مدينه بودند كار مى كرد و مزد مى گرفت و با آن پول زندگى مى كرد. قهرا چنين انسانى مورد تهاجم قرار مى گيرد كه تو ننگت نمى كند از چنين كارها؟!
197- اين داستان در "نامه دانشوران "ذكر شده است .
198- مقصود از " بخت "شرايط مساعد است .
199- لا تقل ذا مكسب يذرى . نگو كسب كوچكى است .
200- يعنى ثروت .
201- زمى : زمين .