آداب تعليم و تعلم در اسلام
دكتر سيد محمد باقر حجتى
- ۲۲ -
3- اهميت جمع آورى كتب مفيد و مورد
نياز
بايد دانشجو در فراهم آوردن كتب علمى سودمندى كه مورد احتياج او است - به قدر
امكانات خويش - اهتمام ورزد، و از راه نگارش و خريدن
(483) - و اگر نه ، با اجازه و عاريه گرفتن كتب مورد نياز - كوشش خود را
به كار گيرد؛ زيرا كتب سودمند علمى ، ابزار تحصيل علم مى باشد.
در دوره هاى سابق براى جمع كثيرى از فضلاء و فرزانگان علمى اين حقيقت به تجربه
رسيد، و نيز بسيار اتفاق افتاد كه آنان در سايه جمع آورى كتب سودمند و مورد نياز،
از لحاظ علمى به ترقيات و پيشرفتهائى فزاينده و جالب توجه نائل شدند؛ در حاليكه
چنين توفيق و پيشرفتى - براى كسانى كه موفق به تهيه كتب مورد نياز نشدند - دست
نداد. در اين باره داستانهاى فراوانى وجود دارد كه نقل و گزارش آنها موجب اطاله سخن
خواهد گشت
(484) .
ضمنا بايد بدانيم كه شايسته نيست دانشجو، حظ و نصيب خود را از لحاظ علم و فهم صرفا
به فراهم آوردن كتب و افزودن شمار آنها محدود و منحصر كرده و خويشتن را به داشتن
كتب متعدد و فراوان ، دلخوش سازد؛ بلكه او - علاوه بر اهتمام به جمع آورى كتب مورد
نياز - به كوشش و تحمل رنج تحصيل علم و مطالعه و جلوس در محضر استادان ، نيازمند
است . شاعرى در اين مورد (مبنى بر اينكه صرف جمع آورى كتب نمى تواند، توان علمى و
حوائج معنوى و روحى انسان را برآورده سازد) مى گويد:
(( اذا لم تكن حافظا واعيا
|
اگر در فهم و درك و دريافت و حفظ مطالب علمى ، كوشا نباشى ، صرف جمع آورى كتب به تو
سودى نمى رساند.
4- استنساخ كتب در چه شرائطى روا است
؟
تا وقتى كه دانشجو قادر به خريدن و يا امانت گرفتن كتاب و يا امثال آن مى باشد
نبايد خود را به نسخه بردارى از آن سرگرم سازد؛ زيرا اشتغال به تحصيل علم ، مهمتر و
پرارزش تر از استنساخ كتب است .
اما چنانچه خريدن كتب براى دانشجو امكان پذير نباشد، به اين معنى كه دانشجو، فاقد
امكانات مالى است و يا اينكه افراد دست اندر كار استنساخ كتب ، كمياب اند، مى تواند
كتاب مورد نظر خود را به منظور استفاده خويش استنساخ نمايد. و نيز در صورتيكه واجد
امكانات مالى براى خريدن و تملك كتاب باشد نبايد با عاريه گرفتن آن ، خويشتن را
قانع سازد. و اگر ناگزير به استنساخ كتاب باشد بايد بدان همت گماشته و در تكميل آن
بكوشد؛ چون خداوند متعال نيز او را از مدد خويش بهره مند كرده و حظ و بهره او را
نسبت به علم و دانش در اين مسير، ضايع نمى سازد؛ زيرا جز به علت كسالت و تن آسانى -
حظ و نصيب انسان در زندگانى ، ضايع نمى گردد. اگر كسى وقت و فرصت خود را بپايد و
قدر عمر را بشناسد به هدف خويش دست مى يابد. در اين باره قبلا مطالبى سودمند و
سخنانى مناسب ، به نظر مطالعه كنندگان رسيد.
5 - فوائد معنوى عاريه و امانت دادن
كتب به ديگران
اگر كسى كتاب را به ديگران عاريه دهد، به گونه اى كه خود از رهگذر عاريه دادن كتاب
خويش ، متضرر نگردد و شخصى كه آنرا عاريه مى گيرد به كتاب زيانى نرساند، چنين كارى
بسيار بجا و به مورد مى باشد، و به عنوان يك عمل (مستحب
مؤ كد)، اجر و پاداش جالبى را به دنبال
دارد؛ زيرا امانت دادن كتاب ، نوعى از اعانه علمى ، و معاضدت و هميارى در كار نيك ،
و مساعدت به احسان و تقوى به شمار مى آيد. علاوه بر آنكه عاريه دادن هر چيزى كه
مورد نياز ديگران مى باشد، پاداش آفرين و داراى فضيلت است .
يكى از پيشينيان گفته است : (عاريه و
امانت دادن كتب به ديگران ، موجب خير و بركت و فزونى سرمايه هاى علمى و انسانى مى
گردد).
دانشمند ديگرى گفته است : (اگر كسى از
بذل علم و دانش دريغ كند و از عاريه دادن كتاب ، بخل ورزد؛ به يكى از عواقب و فرجام
هاى نامطلوب ، دچار مى گردد: 1- نسبت به آن علم و كتب و يا محتواى آن ، گرفتار
نسيان و فراموشى مى شود. 2- و يا تا وقتى كه زنده است از اين علم و كتب ، سودى نمى
برد. 3- و سود نابرده از اين كتب ، مى ميرد و يا آنكه كتابهاى او از ميان مى رود.
ضمنا بايد متذكر شد كه اگر كسى به عاريه گرفتن كتاب از كسى ديگر موفق گشت بايد از
عاريه دهنده - به خاطر احسانش - تشكر كند، و پاداش نيكى او را عملا و لسانا
بپردازد.
6- لزوم صيانت و اعاده سريع كتب
عاريتى به صاحبان آنها
كسى كه كتابى از ديگرى به امانت و عاريت مى گيرد بايد در حفظ و صيانت آن بكوشد كه
مبادا تلف شود و يا عيب و نقصى در آن پديد آيد. او نبايد كتاب را حبس كرده و
نگاهدارى آنرا طولانى سازد؛ بلكه بايد آنرا پس از رفع احتياج به صاحب آن برگرداند.
و آنگاه كه نياز خويش را از كتاب برگرفت به چند دليلى كه ذيلا ياد مى شود نبايد
آنرا نزد خود نگاهدارد:
1- حبس كتاب ، موجب مى شود كه صاحب آن احيانا بدان نياز پيدا كند، ولى نتواند بهره
خويش را از آن برگيرد.
2- اين كار باعث مى شود كه عاريه گيرنده كتاب در استفاده از آن دچار سستى و ملال
خاطر گردد.
3- حبس كتاب و عدم اعاده سريع آن احيانا موجب مى شود كه صاحب كتاب از عاريه دادن آن
به ديگران استنكاف و دريغ نمايد.
اگر صاحب كتاب ، بازگشت آنرا از امانت گيرنده مطالبه كند - از آن پس - حبس و
نگاهدارى آن حرام مى گردد، و نيز موجب ضمان او خواهد بود. (به اين معنى كه حتى اگر
بدون افراط و تفريط، كتاب عاريتى از ميان برود و يا دچار نقص و عيب گردد امانت
گيرنده ، ضامن جبران آن مى باشد).
از بزرگان سلف ، سخنان فراوانى به نظم و نثر، جلب نظر مى كند كه آنها را در مقام
نكوهش مماطله در رد و اعاده كتب عاريتى اظهار داشته اند. و نيز همان بزرگان يادآور
شده اند كه افراد زيادى به خاطر حبس كتاب و سهل انگارى در حفظ و صيانت آن و عدم
اعاده به صاحبانش و يا مماطله در اعاده آن ، از عاريه دادن كتب به ديگران امتناع
ورزيدند.
7- حدود استفاده و بهره گيرى از كتب
عاريتى
كسى كه كتابى را - به عنوان عاريه و يا اجاره - از ديگرى مى گيرد حق ندارد بدون
اجازه صاحب آن ، اشتباهات آنرا اصلاح كند، و يا در حاشيه آن چيزى بنويسد. و نيز
مجاز نيست در جاهاى سفيد و نانوشته آن - چه در آغاز و چه در پايان صفحه - چيزى را
بنگارد، مگر آنگاه كه بداند و احراز كند مالك آن به چنين كارى راضى است .
بايد نوشتن او نيز همانند نوشتن (محدث
) باشد كه بايد به نوشتن بر همان جزئى كه شنيده است اكتفاء نمايد، يعنى
بايد عاريه گيرنده بر حسب آنچه شنيده و به همان اندازه اى كه اجازه دارد روى كتاب
عاريتى بنويسد.
عاريه گيرنده نبايد كتاب را سياه و كثيف كند، و يا آنرا - بدون ضرورت - به عنوان
عاريه و يا وديعه و امانت در اختيار شخص ديگرى قرار دهد؛ حتى در موردى كه چنين كارى
شرعا جائز مى باشد. او همچنين حق ندارد بدون اجازه صاحب آن ، از روى كتاب نسخه
بردارى كند؛ زيرا استنساخ از كتاب ، يكنوع بهره بردارى و استفاده ديگرى است كه با
بهره بردارى از كتاب به عنوان مطالعه ، فرق دارد و از آن ، سنگين تر و فزون تر است
.
اگر كتابى به صورت (وقف عام
) باشد و بهره بردارى از آن براى افراد مشخصى محدود نباشد، نسخه بردارى
از آن - براى كسى كه نگاهدارى كتاب وقفى و انتفاع و استفاده از آن براى وى جائز
باشد - بلامانع است . البته بايد اين استنساخ تواءم با حزم و احتياط انجام گيرد. و
اگر ناظر كتاب وقفى و يا كسى كه از طرف ناظر، ماءذون و مجاز است داراى اهليت اصلاح
كتاب باشد مى تواند آنرا اصلاح كند؛ بلكه مى توان گفت گاهى چنين اصلاحاتى به سر حد
وجوب مى رسد. و چنانچه كتاب داراى ناظر خاصى نباشد، حق نظارت بر آن ، با حاكم شرع
خواهد بود.
آنگاه كه عاريه گيرنده با اجازه صاحب كتاب و يا ناظر، در صدد استنساخ كتاب برمى
آيد، نبايد (از كتاب عاريتى به عنوان زيردستى استفاده كند و) كاغذ را در ميان صفحات
آن قرار دهد، و نيز حق ندارد قلمدان را روى آن بگذارد و روى نوشته هاى كتاب ، خط
بكشد.
و بطور خلاصه : بايد كتاب را از هر گونه ضايعه - كه ناشى از مسامحه و سهل انگارى و
كوتاهى ورزيدن در نگاهدارى آن است - حفظ و صيانت كند.
كيفيت نگاهدارى و صيانت كتب ديگران با كيفيت نگاهدارى كتبى كه ملك شخصى است تفاوت
دارد؛ زيرا نوعى از تصرفاتى وجود دارد كه درباره كتب ملكى ، جائز و روا مى باشد؛
ولى همان تصرفات در مورد كتب عاريتى و امانتى روا نيست ؛ به ويژه در مورد كسانى كه
در امر نگاهدارى كتب ، سهل انگار هستند؛ چون بسيارى از مردم بيحال و سردمزاج در
مورد كتابهاى خود تصرفات و روش هائى تحقيرآميز و نامناسب در پيش مى گيرند (و از
كتابهاى شخصى به گونه اى بهره كشى مى كنند) كه در مورد كتاب هاى امانتى و عاريتى ،
اعمال چنين روش هائى به هيچ وجه روا نمى باشد.
8 - دقت در نگاهدارى كتاب به هنگام
مطالعه و استنساخ
هنگام نسخه بردارى از كتاب و يا مطالعه آن ، نبايد آن را به صورت باز و گسترده بر
روى زمين قرار دهد؛ بلكه موظف است - به همان صورتى كه معمول و متداول مى باشد -
آنرا ميان دو كتاب و يا روى ميز مخصوص به كتاب ، يعنى
(رحل
) بگذارد تا رشته ها و پيوندهاى اوراق آن از هم گسيخته نشود و جلد و
برگهاى آن سائيده و فرسوده و پاره نگردد.
9- كيفيت چيدن كتب و ترتيب آنها
وقتى كه مى خواهد كتاب را در كنار كتب ديگر قرار دهد و آنها را پهلوى هم بچيند بايد
اين كار را روى ميز و يا تخته چوب و يا تخت بند و امثال آن بگذارد. بهتر است ميان
كتب و زمين فاصله اى وجود داشته باشد و آنها را در جائى مرتفع تر از زمين بگذارد تا
دچار رطوبت و آبديدگى و سائيدگى نشود.
اگر مى خواهد كتاب ها را روى تخته چوب مرتب سازد بايد زير و روى آن با عائقى صاف
پوشانده شود، و نيز بايد ميان كتاب و چيزى كه ممكن است احيانا بدان صدمه اى وارد
سازد و همچنين ميان كتاب و تكيه گاه آن ، ديواره و مانند آن ، قرار دهد كه موجب
فرسايش و سائيدگى كتاب نگردد.
لازم است در امر چيدن و نهادن كتب ، ادب و نزاكت را از لحاظ ارزش و حيثيت علوم و
شرف آنها و شرف مصنفان و مؤ لفان آنها، رعايت كند. بنابراين بايد ارزشمندترين و
شريف ترين كتاب را بر روى همه كتابها قرار داده ، و بقيه كتب را بر حسب ارزش و
اهميت مذكور، به تدريج بر روى هم بچيند.
اگر در ميان كتب ، قرآن كريم وجود داشته باشد بايد آنرا بر فراز همه كتب و بر تارك
تمام آنها قرار دهد؛ ولى بهتر است قرآن كريم را در كيف دسته دار بر ميخ آهنين و يا
هر نوع ميخى كه بر روى ديوار طاهر كوبيده شده است بياويزد؛ و به ترتيبى كه در زير
ياد مى شود كتابهاى ديگر را بچيند:
كتب حديث صرف ، (يعنى كتبى كه صرفا سخنان معصومين (عليهم السلام ) در آن نگارش شده
است )، تفسير قرآن مجيد، شرح و تفسير حديث ، اصول دين و اعتقادات ، اصول فقه ، فقه
، قواعد و دستور زبان عربى (صرف و نحو و معانى و بيان و و).
ضمنا بايد دانست كه نبايد كتابهاى داراى قطع بزرگ و پرحجم را بر روى كتابهاى داراى
قطع كوچك تر قرار دهد تا مرتبا فرو نيفتند. و نيز نبايد دريچه جلد كتاب را - كه
متصل به جلد طرف چپ مى باشد و روى كتاب را مى پوشاند - مرتب به منظور نشانه گذارى ،
در ميان اوراق كتاب جا دهد؛ چون زياده روى در اين كار، موجب سرعت فرسايش و شكنندگى
كتاب مى گردد، و لذا لازم است براى جلوگيرى از چنين فرسايشى ، در اين كار، زياده
روى نشود.
شايسته است نام و عنوان كتاب را در كنار آخر صفحات ، از پائين آن بنويسد. فائده
چنين كارى آنست كه مى تواند به هنگام نياز، كتاب مورد نظر را شناسائى كرده و آنرا
از لابلاى كتابهاى ديگر بيرون بكشد.
10- نبايد كتاب را دست افزار حوائج
روزمره قرار داده ، و به آن صدمه اى وارد
ساخت
(براى اينكه به كتاب ، صدمه اى وارد نشود) نبايد آنرا مخزن و جايگاه ذخيره جزوه ها
و كاغذپاره ها و امثال آنها قرار داده و لابلاى آنرا با اينگونه چيزها انباشته
نمود. و نيز نبايد از كتاب به عنوان : مخده ، بادزن ، ابزار كوبيدن و فشردن ، پشتى
، محل اتكاء، متكا، قتلگاه كك و حشرات ديگر و امثال آنها بهره بردارى كرد؛ به ويژه
بايد سعى نمود كه لابلاى اوراق كتاب از رهگذر كشتن حشرات ، آلوده نگردد.
نبايد حاشيه كتاب و دو گوشه اوراق آنرا تا نمود، و براى نشانه گذارى از خرده چوب و
يا چيزهاى خشك و زمخت استفاده كرد؛ بلكه بايد با كاغذى لطيف و نازك ، محل مورد نظر
را نشانه گذارى نمود. و چنانچه بخواهد محل مورد نظرش را با ناخن ، مشخص سازد نبايد
آنرا به شدت روى اوراق كتاب بفشارد.
11- بايد كتب خريدارى شده را - به
منظور اطمينان به صحت و تماميت آن - بازبينى
ووارسى كرد
آنگاه كه كسى ، كتابى را به عاريت گرفت شايسته است به هنگام گرفتن و نيز هنگام
اعاده ، آنرا با دقت نگاه كرده و در شناسائى آن اهمال ننمود. و نيز وقتى كتابى را
خريدارى مى كند بايد آغاز و انجام و ميانه ها و ترتيب ابواب و اجزاء اوراق آنرا
وارسى نمود و صفحات آنرا بازبينى كرد، و بالاخره صحت و درستى (و كمال و تماميت )
آنرا معاينه نمود و بدان اهتمام ورزيد.
يكى از طرقى كه مى تواند - به هنگام ضيق مجال و فرصت انسان براى بازرسى كتاب - در
جهت اطمينان نسبى نسبت به صحت و كامل بودن كتاب ، آدمى را يارى دهد، وجود پيوستها و
اصلاحات موجود در خود كتاب است ؛ چون وجود همين پيوستها و اصلاحات ، نمايانگر و
شاهد و گواه بر صحت و تماميت آن مى باشد(485)
.
يكى از بزرگان گفته است :
(( (لايضى
ء الكتاب حتى يظلم )
)) :
كتاب نمى تواند درون خود را از لحاظ صحت و تماميت ، بنماياند و روشنگر درستى و كمال
خود باشد مگر آنگاه كه از رهگذر اصلاح و الحاق ، دچار تيرگى گردد (و يا از راه
اصلاح و الحاق ، بر آن ستم رود و به حدود نوشته ها تجاوز شود).
منظور اين است كه انسان با مشاهده حك و اصلاح و تصرف در نوشته ها نسبة مطمئن مى
گردد كه از طريق (ضرب و كشط و الحاق
)(486)
، كوششهائى در جهت اصلاح و تكميل آن انجام گرفته است .
12- بايد نگارش نام خداوند متعال و
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله )
وائمه(عليهم السلام ) و بزرگان دين (رضوان الله عليهم )، باتجليل و احترام از
آنهاتواءم باشد.
بهتر است انسان به هنگام نگارش و استنساخ كتب دينى ، طاهر و رو به قبله بوده ، و
بدن و جامه و مركب و كاغذ (و ساير نوشت افزارهاى ديگر)، پاك و طاهر باشند، و نبشتار
خود را با نام خداى مهربان و سپاس و ستايش او، و درود بر پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله ) و خاندانش (عليهم السلام ) آغاز كند. به عنوان نمونه : نبشتار خود را
با عبارات زير افتتاح نمايد:
(( (بسم
الله الرحمن الرحيم ، الحمد لله رب العالمين ، و الصلوة و السلام على رسوله محمد و
آله الطاهرين )
)) .
بايد استنساخ كننده كتاب با چنان جمله هائى ، كار خود را شروع كند؛ اگرچه مؤ لف
كتاب ، اين جمله ها را در آغاز كتاب خود نياورده باشد. در چنين صورتى بايد استنساخ
كننده كتاب ، مراتب را اعلام نمايد و هشدار دهد كه مؤ لف در كتاب خود، چنين جمله
هائى را به كار نبرده است . به عبارت ديگر: بايد استنساخ كننده كتاب - پس از نوشتن
نام خداوند متعال و ستايش او، و درود بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و ائمه
(عليهم السلام ) - بنويسد: (مؤ لف يا
استاد، چنين گفته و يا نوشته است ). و
بالاخره بدين ترتيب ، يادآور گردد كه مؤ لف كتاب ،
(بسمله و حمدله ) را در
كتاب خود نياورده است .
و بدينسان نيز بايد با ستايش و سپاس خداوند متعال و درود بر پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله ) و درود بر خاندانش ، نگارش و يا استنساخ كتاب را پايان برد. و البته
بايد اين كار را - پس از آنكه كيفيت و كميت تمام بودن و يا ناتمام بودن مجلدات و
اجزاء كتاب را اعلام كرد - انجام دهد. به اين معنى كه قبل از نگارش
(حمدله و صلوة ) - در صورتى
كه كتاب به پايان خود نرسيده باشد - چنين بنويسد:
(اين است پايان جزء فلان ، و پس از آن
جزء فلان ، نگارش خواهد شد). و سپس
بنويسد:
(الحمد لله ... والصلوة ...).
و اگر كتاب ، به پايان كامل خود رسيده باشد بايد بنويسد:
(كتاب ، كامل گشت
) و يا (جزء فلان از كتاب ،
به پايان رسيد، و با كامل شدن اين جزو، مجموع كتاب ، كامل گرديده و به پايان خود
رسيده است )؛ سپس بنويسد:
(الحمدلله ، والصلوة ...).
و امثال اينگونه يادداشتها كه متضمن فوائد فراوانى مى باشد.
در هر جا كه نام خداوند متعال را مى نگارد بايد به دنبال آن ، عباراتى را بنويسد كه
حاكى از تعظيم و احترام است ، امثال : (تعالى
)، (سبحانه
)، (عز و جل
)، (تقدس
) و مانند آنها. و يا شايسته است هنگام نگارش نام خداوند متعال ، اين
اوصاف احترام آميز را به زبان آورد.
و آنگاه كه اسم مبارك پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) را مى نگارد،
(صلوة و سلام
)، يعنى درود و تحيات خداوند بر او و
خاندانش را پس از آن بنويسد، مثلا بدينصورت :
(صلى الله عليه و آله
). و همين (صلوة و سلام
) را - علاوه بر نگارش - به زبان آورد.
در مسئله نگارش (صلوة و سلام
)، فشرده نويسى نكند و آنرا به رمز ننگارد، و از اينكه ناگزير مى گردد
كه (صلوة و سلام
) را بارها و مكرر بنويسد آزرده خاطر و ملول نشود؛ اگر چه ناچار باشد
اين (صلوة و سلام
) را - به خاطر تكرار نام آنحضرت در يك سطر - مكررا بنگارد. چنانكه عده
اى از افراد محروم و بى بهره ، يا محررين متخلف ، در
(صلوة و سلام ) و درود بر
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به فشرده نويسى پناه مى آورند، مثلا مى نويسند:
(صلعم )،
(صلم )،
(صم )،
(ص -)
و (صلسم
)(487)
كه چنين كارى بايد به عنوان (ترك اولى
) و شانه خالى كردن از زير بار تكليف و وظيفه اى شايسته ، و مغاير با
نصوص دينى
(488) تلقى كرد.
حتى يكى از دانشمندان گفته است : (نخستين
كسى كه (صلعم
) نوشت ، سرانجام ، دستش از بدنش جدا گشت
).
كمترين نتيجه و عاقبت سوئى كه از رهگذر اهمال در تكميل و تفصيل درود بر پيامبر اكرم
(صلى الله عليه و آله ) - به هنگام نگارش نام آنحضرت - عارض انسان مى گردد عبارت
از: دست دادن پاداش عظيمى است كه فقط ممكن است از طريق نگارش درود و
(صلوة و سلام ) تفصيلى بر
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) عائد او شود(489)
.
از رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) روايت شده است كه فرمود:
(اگر كسى در نبشتارى (كه نام من در آن ياد مى شود) بر من درود فرستد (و
آن درود را در پى نام من بنگارد) فرشتگان الهى - مادامى كه نام من در آن نبشتار،
باقى است - همواره از خداوند متعال براى او طلب مغفرت مى نمايند)(490)
.
كاتب و نويسنده - آنگاه كه در نوشته خود به نام يكى از صحابه و بخصوص ،صحابه برجسته
و بزرگوار پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى رسد - بايد بهدنبال آن ، عباراتى
از قبيل : (رضى الله عنه خداى از او
راضى باشد)،
(رضوانالله عليه = رضاى خدا بر او باد)
را بنويسد. و چنانچه به نام يكى از بزرگانسلف رسيد بايد در پى آن بنويسد:
(رحمة الله = خداى او را رحمت كناد)،
(تغمدهالله برحمته = خداى ، او را زير پوشش رحمت خويش قرار دهاد)؛
وامثال اينگونه عبارات (را كه نمايانگر تجليل و احترام و دعاء نسبت به كسى است
كهنويسنده ، نام او را در نبشتار خود ياد مى كند).
رسم و عادت علماء و بزرگان دينى بر آن بوده است كه
(صلوة و سلام ) را به دنبال
نام هر يك از انبياء و پيامبران (صلوات
الله و سلامه عليهم اجمعين )، و
(سلام
) را در پى نام هر يك از ائمه
(عليهم السلام ) مى
نگاشتند. اگرچه تخلف از اين قاعده و رسم معمول ، جائز و روا است . و حتى جائز است
(صلوة ) را به دنبال نام هر
فرد مؤ من و متدينى ، نگاشته و يا بر زبان آورد؛ چنانكه قرآن و حديث نيز اين مسئله
را تاءييد مى كند.
بايد نگارش عبارات ستايش آميز را به دنبال اسامى اين برجستگان ، به عنوان دعائى
تلقى كرد كه بايد كاتب و نويسنده ، آنرا انشاء كرده و در پى اين اسامى بياورد، و
نبايد اين عبارات را به عنوان سخنى برشمرد كه بايد نويسنده ، آنرا از يك اصلى روايت
مى كند.
بنابراين ، كاتب و نويسنده در نوشتن اين عبارات ، نيازى به مشاهده آن در كتاب مورد
استنساخ ندارد، و نيز اداء اين وظيفه هيچ ارتباطى با طرز نوشته مؤ لف كتاب ندارد؛
بلكه بايد كاتب و نويسنده احساس وظيفه كند كه بايد اينگونه تعابير ستايش آميز را در
پى نامهاى مذكور بنگارد، اگر چه در نسخه اصل و يا سخنانى كه شنيده ، چنين تعابيرى
را نيابد.
اگر استنساخ كننده كتاب ، امثال اينگونه تعابير تجليل آميز را در پى اين اسامى -
ضمن روايت و حديث و يا در نسخه اصل مصنف و مؤ لف - مشاهده كرد، اقدام او به نگارش
آنها داراى اهميت و ضرورت فزونترى خواهد بود.
نظريه فوق - كه بايد پس از نگارش اسامى مذكور، كتبا و شفاها از آنها تجليل كرد) -
نظريه اى است كه بر ساير نظريه هاى ديگر رجحان دارد؛ و اكثر دانشمندان نيز همين
راءى و نظريه را تاءييد و انتخاب كرده اند. ولى گروهى از علماء معتقدند كه مى توان
اين عبارات تجليل آميز را - در صورتيكه آنها را نويسنده و يا استنساخ كننده بر
زبان آورده باشد - از نبشتار حذف كرد.
رويهمرفته بهتر است (سلام
) را تواءم با (صلوة
)
بدنبال نام گرامى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) چه در گفتار و چه در
نبشتار، ياد نمود (يعنى بدنبال نام شريفش بايد گفت و يا نوشت :
(صلى الله عليه و آله و سلم )
) تا نگارش او بر طبق آيه اى باشد كه مى فرمايد:
(ان الله و ملائكته يصلون على النبى ،
يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما)
))
(491)
(خداوند متعال و فرشتگان ، بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) درود مى فرستند.
شما مؤ منان ، صلوة و سلام خود را بر آنحضرت نثار كنيد).
اگر نويسنده به (صلوة
) تنها اكتفاء كند و (سلام
) را ننويسد مانعى ندارد.
13- نبايد نويسنده ، اهتمام خويش را
به حسن خط محدود سازد؛ بلكه بايد روشن
وخوانا بنويسد
دانشجوئى كه سرگرم تحصيل و اندوختن ذخائر علمى است نبايد به خاطر حسن خط و زيبا
نوشتن - در حين استنساخ و يا تاءليف كتاب - خويشتن را به رنج و زحمت واداشته و همه
قواى خود را در اين جهت مصروف سازد؛ بلكه بايد به صحت و خوانا بودن و يا تصحيح آن
اهميت دهد.
نگارنده هر نوشته اى بايد از (تعليق
) در نگارش سخت بپرهيزد، تعليق عبارت از آميختن حروفى است كه بايد به
صورت گسسته از هم و جداى از حروف ديگر نگارش يابد. و نيز از
(مشق ) بپرهيزد، و آن عبارت
از سرعت در نگارش و تندنويسى است كه با لغزش و افتادگى حروف ، تواءم است .
يكى از دانشمندان مى گويد: معيار ارزش و سنجش خط و نگاره هر كسى عبارت از سهولت
قرائت ، و به اصطلاح : خوانا بودن آنست . بهترين قرائت عبارت از قرائتى است كه
كاملا آشكار و روشن باشد، چنانكه بهترين خط و نگاره عبارت از نگاره اى است كه حروف
و كلمات آن كاملا پديدار و روشن و خوانا باشد.
شايسته است كه كاتب از ريزنويسى و نازك نگارى در نگارش كتاب و حتى در نگارش هرگونه
نوشته هاى ديگر خوددارى كند؛ چون از چنين شيوه اى ، هيچ بهره اى عائد او نخواهد شد،
يا آنكه بهره كاملى براى كسانى كه دچار ضعف باصره و بينائى هستند به ارمغان نخواهد
آورد. و نيز احيانا ممكن است چنين شيوه اى در نگارش ، قوه بينائى نويسنده را از اين
پس ضعيف ساخته و خود نتواند از نوشته خويش بهره مند گردد.
يكى از پيشينيان به نويسنده اى - كه همين شيوه را در نگارش پيش گرفته و بسيار نازك
و ريز مى نوشت - گفته بود: چنين مكن ؛ زيرا اين روش به چيزى كه بدان نياز فزونترى
دارى خيانت مى كند و براى تو زيانبار است .
دانشمندى ديگر گفته است : به گونه اى بنويس كه به هنگام نياز، به كار تو آيد و ترا
سودمند افتد؛ طورى ننويس كه به هنگام نياز و حاجت - يعنى در بزرگسالى و به گاه ضعف
قوه بينائى - سودى از آن عائد تو نگردد.(492)
همه اين رهنمودها در امر نگارش ، مربوط به غير مسوده ها و سياهه هاى نوشته مصنفان
كتب است ، (يعنى درباره مسوده ها، رعايت اين ضوابط، ضرورى نيست )؛ زيرا دقت و تاءمل
مصنفان در شيوه نگارش مسوده كتاب ، موجب از دست رفتن بسيارى از اغراض و فوائدى مى
گردد كه اين اغراض از مسئله خط و خوشنويسى ، بسيار مهمتر و پرارزش تر مى باشد. به
همين جهت است كه مى بينيم خواندن مسوده ها و چرك نوشت هاى مصنفان كتب ، بسيار دشوار
بوده و حروف و كلمات اين نوشته ها - به علت سرعت در نگارش و اشتغال فكرى و توغل در
محتواى علمى نوشته ها - به هم آميخته شده و در هم فرورفته است (بطوريكه تشخيص و
بازيافتن آنها سخت ناهموار است ).
14- كيفيت انتخاب و آماده ساختن قلم
براى نگارش
علماء و دانشمندان چنين نظر داده اند كه نبايد قلم آنچنان سخت و سفت باشد كه مانع
سرعت عبور آن از روى كاغذ گشته و از روانى باز ماند، و نه آنچنان سست و قابل انعطاف
و نرم باشد كه به سرعت سائيده شده و از كار افتد و از نوشتن لنگ ماند.
يكى از بزرگان گفته است : (اگر مى
خواهى خط و نگاره تو، خوش و زيبا گردد، خانه قلم (يعنى از مبداء تراش تا زبان و نوك
آنرا) بلند و درشت گردان . و نوك و زبان آنرا اندكى متمايل به راست قطع كن
)(493)
.
بايد چاقو و قلمتراشى كه براى تراشيدن قلم و نيز چاقوئى - كه براى كشط و حك و محو
كردن نوشته هاى كاغذ از آن استفاده مى شود - كاملا تيز و برا بوده و اختصاصا براى
تراشيدن قلم و يا براى (كشط)
بكار رود: لذا نبايد از چنين چاقوها براى كارهاى ديگر استفاده نمود.
وسيله اى كه قلم را روى آن ، نوك زنى مى كنند و يا شكافى در آن به منظور سهولت
نگارش ايجاد مى نمايند بايد سفت و سخت (و صاف ) باشد.
در اين باره ، بزرگان علم ، قلم نى ايرانى را كه سخت خشك مى باشد، و نيز آبنوس سفت
و براق را براى نگارش مى ستودند.
15- شيوه نگارش حروف و كلمات
بجا و شايسته است كه حروف را بريده و ناقص و ناتمام ننويسد، و آنها را مبهم و مشتبه
و همانند يكديگر نگارش نكند؛ بلكه لازم است حق هر حرفى را از لحاظ طرز نگارش ، اداء
نموده و آدابى را كه درباره كتابت حروف وارد شده است مراعات نمايد:
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) روايت شده است كه به يكى از نويسندگان خود
فرمود: (ليقه را در دوات قرار ده ، و
قلم را كج و منحرف نگاهدار، و يا نوك آنرا اندكى منحرف قط كن ، و باء
(بسم الله ) را برافراز و
آنرا كشيده و بلند بنگار، دندانه هاى سين را مشخص و روشن بنويس ، و ميم را كور و
توپر و زشت ننويس ، و (الله
) را نيكو و زيبا بنگار، و (رحمن
) را كشيده ، و (رحيم
) را خوش بنگار. (پس از فراغ از نگارش )، قلم را روى گوش چپ خود قرار ده
؛ زيرا اينكار بهتر مى تواند ترا به قلم دسترسى داده و بدان يادآورت گردد)(494)
.
از زيد بن ثابت است كه گفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
(آنگاه كه مى خواهى (بسم
الله الرحمن الرحيم ) را بنگارى ، سين
را واضح و دندانه هاى آنرا روشن بنويس )(495)
.
ابن عباس گويد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
(باء) بسم الله را به
(ميم
) نپيوند و بدان نكشان ، مگر آنگاه كه دندانه هاى سين را بلند و
برافراشته بنويسى )(496)
.
انس ميگويد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
(چنانچه كسى (بسم الله
الرحمن الرحيم ) را بنويسد، بايد
(الرحمن ) را كشيده بنگارد(497)
.
همان انس گفته است رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
(اگر كسى
(بسم الله الرحمن الرحيم
) را بنگارد و آنرا به منظور تجليل از خداوند متعال ، با خط خوش و زيبا
بنويسد، خداى متعال او را مورد رحمت و مغفرت خويش قرار مى دهد)(498)
.
از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) است كه فرمود: مردى در (خوش نگارى )
(بسم الله الرحمن الرحيم )
اظهار اشتياق كرد و بدان اهتمام ورزيد و مورد آمرزش الهى قرار گرفت
).(499)
جابر (بن عبدالله انصارى ) گويد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
(آنگاه كه يكى از شما چيزى نوشته باشد بايد بر آن خاك افشانى كند)
(و رطوبت مركب آن را بدينوسيله بخشكاند)؛ چون اين كار از لحاظ حفظ خط و نگاره ،
موفقيت آميزتر و به هدف ، نزديك تر است ).(500)
16- پيوسته نگارى كلمات وابسته بهم
علماء و دانشمندان در مورد اسماء و عناوينى كه به
(الله ) اضافه مى شود،
ايجاد فاصله ميان مضاف (الله
) و خود (الله
) را در نگارش ، مكروه و ناخوش آيند مى دانند، مانند
(عبدالله ) و
(رسول الله ). بنابراين
نبايد (عبد)
و يا
(رسول
) را در پايان سطر، و (الله
) را پس از آن در آغاز سطر بعدى نوشت ؛ چون اين طرز نگارش ، صورت و وضع
زشت و ناموزونى را در نوشته به وجود مى آورد.
اينكه علماء چنين روشى را در نگارش ، مكروه مى دانند، كراهت آن ، نه منظور تنزيه
است . (به عبارت ديگر: ايجاد فاصله ميان (الله
) و مضاف آن ، كارى است كه مانع از انجام يافتن كار پاكيزه تر از آن مى
باشد و نهيى كه درباره آن وارد شده است ، نهيى تكليفى و الزام آور نيست ؛ بلكه صرفا
در جهت انجام كار نيكو و پاكيزه ترى ، چنين نهيى وارد شده است ).
نامهاى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و صحابه و ياران او و ساير مردم نيز
مشمول همين قاعده مى باشند كه نبايد ميان مضاف و مضاف اليه - در مورد نامهاى مذكور
- چنان فاصله اى در نگارش به وجود آيد؛ چون ممكن است ايجاد اين فاصله ، موهم خلل و
موجب اشكال و پيچيدگى در مفهوم آنها گردد.
به عنوان نمونه : (عبارت ساب النبى ،
كافر ناسزاگوينده پيامبر، كافر است )
رانبايد به گونه اى نوشت كه كلمه (ساب
) در پايان سطر، و (النبى ،
كافر) درآغاز سطر بعدى قرار گيرد.
(مسلما چنين گونه نگارشى ، سخت ناپسند و زشت مىباشد؛ زيرا ممكن است كسى پايان سطر
قبلى ، يعنى كلمه
(ساب
) را نبيند و خواندنخود را از آغاز سطر بعدى يعنى
(النبى ، كافر)
شروع كند كه قهرا اين جمله - منهاىمضاف آن يعنى (ساب
) -، مفهومى نادرست و غيرمشروعى را ارائه مى نمايد).
بايد گفت كه كراهت ايجاد فاصله ، منحصر به متضايفين يعنى مضاف و مضاف اليه نيست ؛
بلكه اين كراهت شامل هر نوع ايجاد فاصله اى است كه جدائى ميان كلمات ، مفهوم زشت و
نادرستى را احيانا القاء مى نمايد.
همچنين علماء، ايجاد فاصله ميان اجزاء كلمه را نيز مكروه و ناپسند مى دانند، به اين
معنى كه قسمتى از كلمه در پايان سطر، و قسمت باقيمانده آن در آغاز سطر بعدى نوشته
شود.
17- اطمينان به صحت نوشتار از طريق
مقابله آن با نسخه مورد اعتماد
لازم است نويسنده و استنساخ كننده ، نوشته خود را با اصل صحيح و مورد اعتماد،
مقابله كند. مهمترين نسخه اصل همان نسخه ايست كه در اختيار مؤ لف و از آن او و با
او بوده است . و در درجه دوم ، نسخه اى است كه در دست ديگران قرار داشته ؛ ولى از
روى نسخه اصل خط مؤ لف تحرير شده است . و پس از آن ، نوبت به نسخه اى مى رسد كه با
نسخه اصل مقابله شده و خط خود مؤ لف نيز در تاءييد آن بر آن نگاشته شده است . در
مرحله آخر و واپسين ، نوبت به نسخه اى مى رسد كه با نسخه غيراصلى مقابله شده ؛ لكن
نسخه اى درست است كه فاقد خط مؤ لف در تاءييد آن مى باشد. و چون هدف نهائى مقابله ،
اين است كه نوشته ها مطابق با نسخه اصل مصنف باشد (اين هدف را مى توان از راه
مقابله با هر نوع نسخه صحيح و مورد اعتماد، برآورده ساخت ).
بطور خلاصه : مقابله كتاب و هر نوع نوشته اى - كه منظور از آن ، استفاده و بهره
بردارى علمى به هر نحوى است - بايد به گونه اى باشد كه اين مقابله ، موجب صحت و
درستى ويژه اى در نوشته گردد. بنابراين شايسته است كه هر كاتب و نويسنده اى در
مسئله كتاب و كتابت ، اهتمام و عنايت فزونترى را مبذول داشته و از بذل سعى و كوشش
در اين راه دريغ نورزد.
يكى از پيشينيان به فرزندش گفت : آيا فلان كتاب را نوشتى ؟ گفت : آرى . پرسيد آيا
آنرا (با نسخه اصل و يا نسخه مورد اعتماد) مقابله نمودى و بر آن عرضه كردى ؟ فرزند،
جواب منفى داد و گفت : نه . پدر به او خطاب كرد: پس چرا مى نويسى ، (يعنى به چه
مجوزى دست اندر كار نگارش هستى و به كار نگارش خود ادامه مى دهى ، در حاليكه از
مقابله آن با نسخه مورد اعتماد، كوتاهى مى نمائى ؟).
اخفش گفته است : هرگاه كتابى استنساخ گردد و با نسخه اصل و يا نسخه مورد اعتماد،
مقابله و مطابقت نشود، و پس از آن از روى همان نسخه ، نسخه ديگرى تحرير شود و با
نسخه اصل ، مقابله و بر آن عرضه نگردد، سرانجام به صورت كتابى گنگ و نامفهوم درمى
آيد.
خليل بن احمد، پيش از اخفش همين نكته را اظهار كرده بود كه اگر نبشتار و كتابى به
زبان عربى ، سه بار استنساخ شود و با نسخه اصل و مورد اعتماد مقابله نگردد، سرانجام
زبان عربى كتاب به زبان عجمى ، دگرگونى يافته و گرفتار ابهام مى شود.
(تفاوت گفتار خليل و اخفش در اين است كه ) اخفش مى گويد: حتى دوبار استنساخ - منهاى
مقابله -، موجب گنگى و نادرست شدن كتاب مى شود (در حاليكه خليل ، چنين نتيجه اى را
معلول سه بار نسخه بردارى - منهاى مقابله - مى داند).
18- بكاربردن مشخصات املائى در مورد
حروف و كلمات
اگر استنساخ كننده - از طريق مقابله نوشتار خود با نسخه مورد اعتماد - به تصحيح آن
موفق گرديد بايد دست اندر كار ضبط و مشخص ساختن موارد مورد نياز شود؛ به اين معنى
كه حروف نقطه دار را منقوط ساخته و كلمات را اعراب گذارى كند، و موارد مشتبه را از
هم بازيافته و آنها را تدارك نمايد و در صدد آن باشد كه اشتباهات و تحريفات و
جابجاشدن حروف و كلمات را بيابد و آنها را جبران كند.
اما آن حروف و كلماتى - كه حتى بدون نقطه و اعراب ، خواندن آنها آسان و معلوم همگان
است - به نقطه و اعراب گذارى آنها وقعى ننهد؛ زيرا اگر بخواهد وقت خود را در ضبط
اينگونه كلمات صرف كند، در حقيقت سرگرم كارى مى گردد كه اشتغال به غير آن سزاوارتر
بوده و بايد اين كوشش او را به عنوان رنج و تعبى نازا، و تلاشى بى ثمر تلقى نمود.
چه بسا ممكن است اين كار موجب گردد كه كتاب ، تناسب خود را براى انتفاع بزرگان و
دانشمندان از دست بدهد، و نوشته ها تاريك و فشرده و مبهم گردد؛ لكن بايد گفت :
افراد مبتدى و تازه كار و گروه فراوانى از توده مردم از نوشته هائى كه نقطه و اعراب
گذارى شده است سود بهتر و فزونترى به دست مى آورند.
جميل بن دراج گفت كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
(حديث و سخنان ما را صحيح تلفظ كنيد، و آنرا معرب و با مشخصات املائى و
مشكول و درست بنويسيد و آنرا اعراب گذارى نمائيد؛ زيرا ما گروهى هستيم كه از سخنان
و بيانات فصيح و شيوائى برخورداريم )(501)
(و گفتار ما در عين فصاحت ، داراى بلاغت و رسائى در اداء مطلب ، و نيز روشن مى
باشد).
از جمله مواردى كه ضبط حروف و كلمات داراى اهميت ويژه اى مى باشد، موردى است - كه
به خاطر كيفيت ضبط آن - اختلافى در معنى و مفهوم آن پديد مى آيد، مانند حديث :
((
(ذكاة الجنين ذكاة امه
)))
(502) و همچنين ضبط اسماء و نامهائى كه ممكن است خواننده كتاب درباره
آنها دچار اشتباه گردد از جمله مواردى است كه بايد در ضبط و مشخص ساختن كيفيت تلفظ
آن ، توجه كافى مبذول گردد؛ زيرا اين اسماء، سماعى است و منحصرا بايد تلفظ صحيح
آنرا از عربهاى زباندان شنيد؛ لذا بايد به ضبط آنها توجه شود، اگرچه نويسنده ناگزير
گردد كه ضبط آنها را در حاشيه كتاب و در مقابل آنها بنويسد؛ زيرا اينگونه تداركات و
پيشگيرى ها در امر نگارش كتاب ، هر خواننده را از لغزش و اشتباه در قرائت سخت بدور
مى دارد، بخصوص اگر كتاب با خط ريز ريز و نازك و در عين فشردگى سطور، نگارش شود.
آنگاه كه نويسنده ناچار گردد كه ضبط كلمات را در حاشيه بياورد بايد در ذيل توضيح
خود، كلمه (بيان
) و يا (ن
) را بنويسد (تا مطالعه كننده و يا خواننده كتاب ، آنرا به عنوان توضيح
ضبط كلمات موجود در متن ، تلقى كند، نه از اصل متن ).
معمولا شيوه نگارش بر اين جارى بود كه حروف نقطه دار را با نقطه هاى متناسب ، مشخص
مى ساختند. و در مورد حروف بى نقطه - براى ارائه ضبط و مشخص ساختن آن - از طرق و
شيوه هاى متنوعى استفاده مى كردند كه ذيلا گزارش مى شود:
1- اساسا اين حروف را به همان حال و بدون نقطه برگزار مى كردند، و حذف و اهمال نقطه
ها را نمايانگر ضبط آن مى دانستند؛ ولى اين شيوه و نظريه را گروهى از علماء تاءييد
نكردند؛ زيرا اين احتمال وجود داشت كه نويسنده - سهوا - در نقطه گذارى حروف نقطه
دار، دچار اهمال شده باشد و در نتيجه ، آن حروف با حروف بى نقطه اشتباه مى شد.
2- حروف بى نقطه - به همان مقدار - كه در مورد حروف نقطه دار، از بالا نقطه گذارى
مى شود - بايد از پائين ؛ نقطه گذارى گردد؛ به اين معنى كه در زير
(را) و
(دال
) [ر، د] نقطه اى نوشته شود. و در زير حرف
(سين )، سه نقطه رسم كنند:
[س ]. و به همين منوال ساير حروف بى نقطه از زير نقطه گذارى گردد. ولى پيشينيان ،
حرف (حاء)
را از اين قاعده مستثنى مى دانستند و حتى در زير آن نيز نقطه اى رسم نمى كردند تا
مبادا با حرف (جيم
) اشتباه شود.
3- حروف بى نقطه ، همانند همان حرفى كه به طور پيوسته و متصل به حروف ديگر، نگارش
يافته است آنرا گسسته و به صورت تك حرفى نيز بنگارند. و بهتر اين است كه اين تك
حرفى ها، ريزتر از آن و در زير همان حروف اصلى نوشته شود.
4- بر روى حرف بى نقطه ، شكل كوچكى همانند هلال ()
رسم كنند و يا مانند ناخن و ريزه قلمى كه به پشت افتاده () علامتى بنگارند،
مثلا حرف (راء)
را بدينصورت ()
و يا بصورت
()
بنويسند.
5 - و يا آنكه روى حروف بى نقطه ، خط افقى كوچكى رسم نمايند. مثلا حرف عين را
بدينصورت ()
بنويسند؛ چنانكه همين شيوه نگارش در بسيارى از نبشتارهاى كهن ، معمول بوده است ؛
لكن به علت آنكه چنين نشانه اى ، بسيار ظريف و نازك و غير جلى رسم مى شد توجه
خواننده را به خود جلب نمى كرد. از جمله نكاتى كه بايد در ضبط و ربط حروف از لحاظ
شيوه نگارش مورد توجه قرار گيرد اين است كه بهتر است در درون حرف
(كاف معلقه )(503)
كاف كوچك و يا همزه بدينصورت ()
بنويسند، و نيز در ميان حرف (لام
) لام كوچكى به اين شكل ()
رسم كنند.
19- نكاتى كه بايد پس از تصحيح كتاب
رعايت گردد = تدارك اشتباهات
شايسته است كه آن مقدار از كتاب را كه تصحيح كرده و به ضبط آنها اقدام نموده است
-به منظور اينكه چون ممكن است احيانا به هنگام مطالعه كتاب ، مورد شك و ترديد
واقعشود و يا شبهه و احتمال شك در آن راه دارد - با حروف ريزتر، تصحيح آنها را
اعلام كند،به اين معنى كه با قلمى ريزتر و كوچكتر، حرف
(ح )
را بنويسد. و يا اگر بههنگام تاءليف و استنساخ كتاب ، با خطاء و اشتباهى در كتاب
مواجه شد روى كلمه و ياعبارت مورد نظر با قلم ريز،
(كذا)ى كوچكى را نوشته و
واژه و يا عبارت صحيح را -در صورتيكه با علم و تحقيق تواءم باشد - در حاشيه چنين
بنويسد: (صوابه كذا).
واگر بر مبناى احتمال قوى و گمان نزديك به يقين ، به واژه و عبارت صحيح دست
يابد،بايد آنرا در حاشيه نوشته و در پى آن با حروف ريز:
(لعله كذا شايد بدينصورتباشد)
را بنگارد. و در صورتيكه صحت و عدم صحت آن ، مشكوك ومشكل به نظر آيد، و مبنى و علت
صحت آن بر نويسنده روشن نباشد بايد به جاى كلمه(صح
)، سر حرف (صاد)
را بدينصورت (ص -)
در پايان آن رسم نمايد.بعضى گفته اند كه اگر سر حرف
(ضاد) يعنى
(ض -)
و جاى (ص -)
در چنينمواردى بنويسد، بهتر است ؛ و اين رمز يعنى
(ض -)،
خلاصه و فشرده كلمه (ضبة)
مى باشد.
بايد نشانه و رمز مذكور (ص -)
و يا (ض -)
را - (كه حاكى از عدم علم به صحت كلمه و يا عبارات مورد نظر مى باشد) - با حفظ
فاصله اى از اصل كلمه موجود در متن بنويسد تا احتمالا موجب اعراض خواننده از كلمه
موجود در متن نگردد و آنرا به عنوان (ضرب
) و امثال آن تلقى نكند. اگر نويسنده و يا شخص ديگرى پس از تحقيق و
بررسى لازم ، واژه و كلمه صحيح را به دست آورد و ملاحظه كرد كه تصحيح او به همان
صورت ، درست بوده است به دنبال نشانه (ص
-) حرف
(حا) را اضافه كند تا به
صورت (صح
) درآيد (و در نتيجه ، مطالعه كنندگان با اطمينان خاطر به صحت آن اعتماد
نمايند).
مى گويند: رمز و نشانه (ض - ضبة
) براى ارائه صحت ناتمام و نيمه كاره كلمه وعبارت ، و نمايانگر اين نكته
مى باشد كه هنوز صحت كلمه و عباراتى كه اين رمز برروى آن نگاشته شده است ، محقق و
كامل نشده است ؛ اگرچه نويسنده ، درستنقل و منعكس كرده و در مقابله آن كوتاهى
نورزيده باشد. و بالاخره رمز مذكور بدينمنظور به كار مى رود تا مطالعه كننده و
خواننده را هشدارى باشد كه نويسنده كتاب درنقل و نگارش آن ، دقت و هوشيارى خود را
به كار برده و از امعان نظر دريغ نكرده است . واين گمان در خواننده به وجود نيايد
كه آن كلمه و يا آن عبارت تصحيح شده ، غلط واشتباه بوده و در صدد اصلاح و دگرگونى
آن برآيد.
برخى از نويسندگان و مصححان ؛ بى باكانه و به گونه اى جسارت آميز و بدون حزمو
احتياط، كلمه اى را - كه حق و صواب در آنست كه به همان صورتاول ، حفظ و ابقاء گردد
- به تصحيح آن دست مى يازند، و براى نشان دادن منظور خود ازرمز و نشانه
(ضبة ) استفاده مى كنند، از
آن نظر كه كار آنها همانند (ضبة الاناء
لحيمكارى و ترميم ظروف ) مى باشد (و مى
خواهند بفهمانند كه با دستكارى خود،خلل و يا نقائص را از پيش خود ترميم و اصلاح مى
نمايند). كار چنين مصححانى با كارلحيم كاران و ترميم كنندگان ظروف ، داراى وجه
اشتراك مى باشد كهخلل و رخنه ها را اصلاح مى نمايند. و يا آنكه كار اينگونه
نويسندگان و مصححان بهمنزله (ضبة الباب
) است (يعنى همان كلون وقفل درب و آهن پهنى است كه درب را قفل مى كند)؛
چون با چنين تصحيحى ، آن كلمه درمحيطى بسته و محدود مى ماند كه قرائت آن داراى وجه
صحيحى نيست ؛ چنانكه كلون وقفل ، وسيله اى است كه براى بستن و قفل كردن درب ، مورد
استفاده قرار مى گيرد.
|