مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث

رضا فرهاديان

- ۱۹ -


اصول كاربردى ناظر بر فراگير

رعايت توان و طاقت فرا گير

وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّه ءَاتَيْنَهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذَلكَ نَجْزِى الُْمحْسِنِينَ (1) .

و چون باليدن گرفت (به سن جوانى و بلوغ رسيد)، حكمت و دانشش ارزانى داشتيم و نيكوكاران را بدين سان پاداش مى دهيم.

وَ إِذَا بَلَغَ الْأَطْفَلُ (2) مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَئْذِنُوا كَمَا اسْتَئْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ (3) .

و چون اطفال شما به حد بلوغ رسيدند، بايد همانند كسانى كه ذكرشان گذشت، رخصت طلبند.

لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا (4) .

خدا هيچ كس را جز به اندازه طاقتش مكلف نمى كند.

لاَ نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا (5) .

ما به كسى جز به اندازه توانش تكليف نمى كنيم.

بلوغ و رشد

حد نصاب پس از رسيدن به بلوغ رشد است.

وَ ابْتَلُوا الْيَتَمَى حَتِّى إِذَا بَلَغُوا الْنِّكَاحَ فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَلَهُمْ (6) .

يتيمان را بيازماييد تا آن گاه كه به سن زناشويى رسند، پس اگر در آن رشدى يافتيد، اموالشان را به خودشان واگذاريد.

تفاوت هاى فردى

انسان ها از نظر توان و استعداد و ظرفيت هيجانى و روحى متفاوت اند. بنابراين در برنامه ريزى آموزشى و در كار تعليم و تربيت بايد تفاوت هاى فردى لحاظ شود.

اصول كاربردى ناظر بر روش هاى آموزشى

در تعليم و تعلّم، قرآن، روش هايى را ارائه مى دهد كه از نظر طبقه بندى هدفهاى آموزشى و ورود به حيطه هاى شناختى، عاطفى، حركتى، يادگيرى به شيوه هاى علمى صورت مى پذيرد. قرآن روش هايى را ارائه مى دهد كه انسان به حقيقت و به يقين دست مى يابد. در اين روش هاى آموزشى، سعى بر اين است كه روح تحقيق و تدبّر در انسان زنده گردد و قوه تعقل و تفكر به كار افتد و خلاقيّت در وى بارور شود:

1-تمثيل

إِنَّ اللّهَ لاَ يَسْتَحْىِ أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مِّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا (7) .

خدا ابايى ندارد كه به پشه و كمتر از آن مثل بزند.

إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ (8) .

مثل عيسى در نزد خدا، چون مثل آدم است كه او را از خاك بيافريد و به او گفت: موجود باش،پس موجود شد.

وَ تِلكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُهَا إلّا الْعَالِمُونَ (9) .

و اين مثلها را براى مردم مى زنيم و آنها را جز انديشمندان در نمى يابند.

وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ في هذا الْقُرآنِ مِنْ كُلِ ّ مَثَلٍ (10) .

ما در اين قرآن براى مردم هرگونه مثلى را بيان كرديم.

ضروب الأمثال تضرب لأولى النّهي والألباب (11) .

براى عاقلان و متفكران مثال آورده مى شود.

لأهل الإعتبار تضرب الأمثال (12) .

براى اهل اعتبار [كسانى كه عبرت مى گيرند] مثال زده مى شود.

من وصايا أمير المؤمنين لابنه الحسن عليهما السلام : استدلّ على ما لم يكن بما قد كان فإنّ الأمور أشباه (13) .

از سفارشات حضرت على(ع) به فرزندش امام حسن(ع): با آنچه در گذشته ديده و شنيده اى، بر آنچه هنوز نيامده است استدلال كن؛ چرا كه امور شبيه يكديگرند.

2-تشبيه معقول به محسوس

أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَآءِ * تُؤْتِى أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ * وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ (14) .

آيا نديده اى كه خدا چگونه مثل زد؟ سخن پاك چون درختى پاك است كه ريشه اش در زمين استوار و شاخه هايش در آسمان است. به فرمان خدا هر زمان ميوه خود را مى دهد.خدا براى مردم مثلها مى آورد، باشد كه پند گيرند و مثل سخن ناپاك، چون درختى ناپاك است كه ريشه در زمين ندارد و بر پا نتواند ماند.

أَنْزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ أَوْدِيةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رَّابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَآءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَآءً وَ أَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ (15) .

از آسمان آب فرستاد و هر رودخانه به اندازه خويش جارى شد، و آب روان كف بر سرآورد و از آنچه بر آتش مى گذارند تا زيور و متاعى سازند نيز كفى بر سر آيد. خدا بدين گونه براى حق و باطل مثل زند. امّا كف به كنارى افتد و نابود شود و آنچه براى مردم سودمند است در زمين پايدار بماند. خدا اين چنين مثل مى زند.

مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْ قَدَ نَاراًفَلَمَّآ أَضَآءَتْ مَاحَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِى ظُلُمَتٍ لَّا يُبْصِرُونَ * صُمٌ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ (16) .

مثل منافقين، مثل آن كسانى است كه آتشى افروختند، چون پيرامونشان را روشن ساخت،خدا روشنايى از آنان باز گرفت و نابينا در تاريكى رهايشان كرد. كرانند، لالانند، كورانند، و بازنمى گردند.

إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا كَمَآءٍ أَنْزَلْنَهُ مِنَ السَّمَآءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعَمُ حَتَّى إِذَآ أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُهَآ أَنَّهُمْ قَدِرُونَ عَلَيْهَآ أَتَيهَآ أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَهَا حَصِيداً كَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْأَيَتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (17) .

مثل اين زندگى دنيا مثل بارانى است كه از آسمان نازل كنيم، تا بدان هرگونه رستنى از زمين برويد، چه آنها كه آدميان مى خورند و چه آنها كه چارپايان مى چرند چون زمين پيرايه خويش بر گرفت و آراسته شد و مردمش پنداشتند كه خود قادر بر آن بوده اند،فرمان ما شب هنگام يا به روز در رسد و چنان از بيخش بركنيم كه گويى روز قبل در آن مكان هيچ نبوده است. آيات را براى مردمى كه مى انديشند اين چنين تفصيل مى دهيم.

مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَآءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (18) .

مثل آنان كه سواى خدا را دوست مى گيرند، مثل عنكبوت است كه خانه اى بساخت و كاش مى دانستند، كه سست ترين خانه ها خانه عنكبوت است.

3-مشاهده (با دقت نظر)

أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الاِْبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ * وَ إِلَى السَّمَآءِ كَيْفَ رُفِعَتْ* وَ إِلَى الجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ * وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ (19) .

آيا به شترنمى نگرند كه چگونه آفريده شده است؟ وبه آسمان كه چه سانش برافراشته اند؟و به كوهها كه چگونه بر كشيده اند؟ و به زمين كه چه سان گسترده شده؟

فَانْظُرْ إِلَى ءَاثَرِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَآ اِنَّ ذلِكَ لَمُحىِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَديرٌ (20) .

پس به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونه زمين را پس از مردنش زنده مى كند. چنين خدايى زنده كننده مردگان است و برهركارى تواناست.

قال على(ع): إنّ المؤمن إذا نظر اعتبر ، وإذا سكت تفكّر ، وإذا تكلّم ذكر ... والمنافق إذا نظر لها، وإذا سكت سها، وإذا تكلّم لغا (21) .

مؤمن هرگاه بنگرد عبرت مى گيرد و هرگاه سكوت كند بينديشد و هرگاه سخن بگويد [خدا را] ياد آور مى شود... امّا منافق هرگاه بنگرد بى هدف مى نگرد و هرگاه سكوت كند در حال سهو و غفلت به سر مى برد و اگر سخن گويد بيهوده سخن مى راند.

فاقد البصيرة سيّى ء النّظر (22) .

انسان بى بصيرت، بد انديش است.

فقد البصر أهون من فقد البصيرة (23) .

[تحمل ] نابينايى از بى بصيرتى آسانتر است.

ليست الرؤية مع الأبصار ، فقد تكذب العيون أهلها ولا يغشّ العقل من استنصحه (24) .

ديدن و شناختن با چشمان [تنها] نيست، چرا كه گاهى چشمان به صاحبانشان دروغ مى گويند ولى كسى كه از عقل طلب خير كند، عقل به او [دروغ نمى گويد و] فريب نمى دهد.

قال رسول اللَّه(ص): سافروا تصحّوا ، سافروا تغنموا (25) .

پيامبر(ص) فرمود: مسافرت كنيد تا سالم بمانيد، مسافرت كنيد تا سود به دست آوريد.

قال رسول اللَّه(ص): سافروا تصحوا وترزقوا (26) .

سفر كنيد تا سالم بمانيد و رزق و روزى بيابيد.

4-گردش علمى و مشاهده عينى

أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِى الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثَارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَآ أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَ جَآءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لَكِن كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (27) .

آيا در زمين نمى گردند، تا بنگرند كه چگونه بوده است عاقبت كسانى كه پيش از آنها مى زيسته اند؟ كسانى كه توانشان بيشتر بوده است و زمين را به شخم زدن زيرورو كرده و بيشتر از ايشان آبادش ساخته بودند و پيامبرانى با معجزه ها بر آنها مبعوث شده بودند. خدا به ايشان ستم نمى كرد، آنان خود به خويشتن ستم مى كردند.

قُلْ سِيرُوا فِى الأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ (28) .

بگو در زمين سير كنيد و بنگريد كه چگونه خدا موجودات را آفريده.

قُلْ سِيرُوا فِى الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ الُْمجْرِمِينَ (29) .

بگو: در زمين سير كنيد و بنگريد كه پايان كار مجرمان چگونه بوده است.

5-آزمايش و تجربه

أَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَ هِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْىِ هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَ شَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَ انظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ (30) .

يا مانند آن كس كه به دهى رسيد -دهى كه سقفهاى بناهايش فرو ريخته بود- گفت: ازكجا خدا اين مردگان را زنده كند؟ خدا او را به مدت صد سال ميراند. آن گاه زنده اش كرد وگفت: چه مدت در اين جا بوده اى. به طعام و آبت بنگر كه تغيير نكرده است و به خودت بنگر، مى خواهيم تو را براى مردمان عبرتى گردانيم، بنگر كه استخوانها را چگونه به هم مى پيونديم و گوشت بر آنها مى پوشانيم. چون قدرت خدا بر او آشكار شد، گفت: مى دانم كه خدا بر هر كارى تواناست.

وَ إِذْقَالَ إِبْرَهِيمُ رَبِّ أَرِنِى كَيْفَ تُحْىِ الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَ لَكِنْ لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِى قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (31) .

ابراهيم گفت : اى پروردگار من، به من بنماى كه مردگان را چگونه زنده مى سازى گفت: آياهنوز ايمان نياورده اى؟ گفت: بلى، ولكن مى خواهم كه دلم آرام يابد. گفت: چهار پرنده برگير و گوشت آنها را به هم بياميز، و هر جزئى از آنها را بر كوهى بنه. پس آنها را فراخوان،شتابان نزد تو مى آيند، و بدان كه خدا پيروزمند و حكيم است.

التّجارب علم مستفاد (32) .

تجربه ها دانشى است سودمند و مورد استفاده.

لا تقدمنّ على أمر حتّى تخبره (33) .

قبل از آزمايش اقدام به كارى مكن.

رأي الرّجل على قدر تجربته (34) .

ارزش نظر هر كس به اندازه تجربه اوست.

العقل غريزة يزيد بالعلم والتّجارب (35) .

عقل غريزه [فطرتى ] است كه با تجربه ها و دانش رشد مى يابد.

قال على(ع): دراسة العلم لقاح المعرفة ، وطول التّجارب زيادة في العقل (36) .

- فراگيرى دانش، سبب بارورى شناخت انسان و زيادى تجربه، مايه فزونى عقل است.

6-داستان سرايى و قصه گويى

فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (37) .

قصه ها را بگوى، شايد به انديشه فرو روند.

الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُن مِّنَ الْمُمْتَرِينَ * فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَ أَبْنَآءَكُمْ وَ نِسَآءَنَا و نِسَآءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلىَ الْكَذِبِينَ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُ (38) .

اين سخن حق از جانب پروردگار تو است. از ترديد كنندگان مباش. از آن پس كه به آگاهى رسيده اى، هر كس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما خود و شما خود، آن گاه دعا وتضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم. همانا اين داستانى است راست و درست.

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْءانَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَفِلِينَ (39) .

با اين قرآن كه به تو وحى كرده ايم، بهترين داستان را برايت حكايت مى كنيم، كه تو پيش از آن از بى خبران بوده اى.

لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِى الْأَلْبَبِ مَا كَانَ حَدِيثاً يُفْتَرَى وَ لَكِن تَصْدِيقَ الَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَىْ ءٍ وَهُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (40) .

در داستانهايشان خردمندان را عبرتى است. اين داستانى بر ساخته نيست، بلكه تصديق سخن پيشينيان وتفصيل هرچيزى است وبراى آنهاكه ايمان آورده اند، هدايت است و رحمت.

7-طرح سؤال و تحريض به تفكر

يَصَيحِبَىِ السِّجْنِ ءَأَرْبابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (41) .

اى دوستان زندانى ام آيا خدايان متعدد بهتر است يا خداى واحد غالب بر همگان؟

أَوَلَمَ يَتَفَكَّرُوا فِى أَنْفُسِهِمْ مَاخَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَاتِ و الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى (42) .

آيا با خود نمى انديشند كه خدا آسمانها و زمين و هر چه ميان آنهاست، جز به حق، تا مدتى معين نيافريده است؟

يَأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَ كُمْ بُرْهَنٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُّبِينَاً (43) .

اى مردم از جانب پروردگارتان بر شما حجتى آمد و نورى جدا كننده (حق از باطل) بر شما نازل كرديم.

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ (44) .

آيا در قرآن نمى انديشند؟

قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ (45) .

بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟ چرا نمى انديشيد؟

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيَِّاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ (46) .

آيا آنان كه مرتكب گناه مى شوند پنداشته اند كه از ماپيشى مى گيرند [مى گريزند]؟ چه بد داورى مى كنند!

أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَنَ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ (47) .

آيا كسى كه از جانب پروردگارش دليل روشنى دارد، همانند كسانى است كه كردار بدشان در نظرشان آراسته شده؟

ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمَآءُ بَنَيهَا (48) .

آيا شما به خلقت سخت تريد يا اين آسمانى كه او بنا نهاده؟

قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُمَتُ وَالنُّورُ (49) .

بگو: آيا نابينا و بينا برابرند؟ يا تاريكى و روشنى يكسانند؟

أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً (50) .

آيا آن كس كه ايمان آورده همانند كسى است كه عصيان مى ورزد؟

أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا ءَامَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ (51) .

آيا مردم پنداشته اند كه چون بگويند: ايمان آورديم، رهايشان مى كنند وديگر آزمايش نمى شوند؟

قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ (52) .

بگو: آيا آنهايى كه مى دانند با آنهايى كه نمى دانند برابرند؟

فاسلوا أهل الذكر إن كنتم لا تعلمون (53) .

اگر نمى دانيد از صاحبان ذكر الهى (اهلبيت) سؤال كنيد.

القلوب أقفال و مفاتيحها السّؤال (54) .

دلها قفل هايى هستند كه سؤال كليد آنهاست.

قال رسول اللَّه(ص): العلم خزائن و مفاتيها السؤال، فأسلوا يرحمكم اللَّه فإنّه يؤجر فيه أربعة: السّائل، و المعلّم، و المستمع [والسّامع ] و المحبّ لهم.

دانش خزينه و گنجينه اى است كه كليد آنها سؤال است. پس سؤال كنيد تا مورد رحمت الهى قرار گيريد زيرا خداوند به چهار نفر [درباره سؤال ] اجر مى دهد: 1- سؤال كننده 2- معلم 3- شنونده 4- علاقه مند به آنها.

قال رسول اللَّه(ص): السّؤال نصف العلم (55) .

سؤال نيمى از دانش است.

قال رسول اللَّه(ص): حسن السّؤال نصف العلم (56) .

طرح خوب سؤال نيمى از دانش است.

8-استدلال نيكو (جدال احسن)

جدال احسن روشى است كه فرد با پذيرش باورهاى طرف مقابل و زمينه سازى روانى و ذهنى به كمك واقعيت هاى محسوس و ملموس، به اثبات نظر صحيح و درست خود مبادرت مى ورزد.

وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِى هِى أَحْسَنُ (57) .

و با بهترين شيوه با آنان بحث و گفتگو كن.

فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ الَّيْلُ رَءَا كَوْكَباً قَالَ هَذَا رَبِّى فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ الْأَفِلِينَ* فَلَمَّا رَءَا الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هَذَا رَبِّى فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِى رَبِّى لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّآلِّينَ * فَلَمَّا رَءَا الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّى هَذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّآ أَفَلَتْ قَالَ يَقَوْمِ إِنِّى بَرِى ءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ* إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفاً وَ مَآ أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (58) .

چون شب او را فرا گرفت، ستاره اى ديد. گفت: اين است پروردگار من و چون فرو شد، گفت:فروشوندگان را دوست ندارم. آن گاه ماه را ديد كه طلوع مى كند، گفت: اين است پروردگار من، چون فرو شد، گفت: اگر پروردگار من مرا راه ننمايد، از گمراهان خواهم بود و چون خورشيد را ديد كه طلوع مى كند، گفت: اين پروردگار من است، اين بزرگتر است و چون غروب كرد، گفت: اى قوم من، من از آنچه شريك خدايش پنداريد بيزارم، من از روى اخلاص روى به سوى كسى آوردم كه آسمانها و زمين را آفريد و من از مشركان نيستم.

وَ لَقَدْ ءَاتَيْنا اِبْراهيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِه عالِمينَ. اِذْ قالَ لِاَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما هَذِهِ الَّتماثيلُ الَّتى اَنْتُمْ لَهاعَا كِفُونَ. قالُوا وَجَدْنآ ءَابآءَنا لَها عَابِدينَ. قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ اَنْتُمْ وَ ءَابآؤُكُمْ فى ضَلالٍ مُبينٍ. قالُوآ اَجِئْتَنا بِالْحَقِّ اَمْ اَنْتَ مِنَ اللاَّعِبينَ. قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمَواتِ وَ الاَرْضِ الَّذى فَطَرَهُنَّ وَ اَنَا عَلى ذَلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدينَ وَ تَاللَّهِ لَاَكيدَنَّ اَصْنامَكُمْ بَعْد اَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرينَ.

پيش از اين به ابراهيم (زمينه) رشد و شناختش را عطا كرديم و به او آگاه بوديم. آن گاه كه به بزرگش و قومش گفت: اين بُتها كه به پرستش آنها دل بسته ايد چيستند؟ گفتند: پدرانمان را ديديم كه آنها را مى پرستيدند. گفت: هر آينه شما و پدرانتان در گمراهى آشكارى بوده ايد.گفتند: براى ما سخن حقى آورده اى، يا ما را به بازى گرفته اى؟ گفت: نه، پروردگار شما، پروردگار آسمانها و زمين است. آن كه آنها را بيآفريده است و من بر اين سخن كه مى گويم گواهى مى دهم و به خدا سوگند كه چون شما برويد، چاره اين بتانتان را خواهم كرد.

فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا كَبِيراً لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ * قَالُوا مَن فَعَلَ هَذا بَِالِهَتِنَآ إِنَّهُ لَمِنَ الظَّلِمِينَ* قَالُوا سَمِعْنَا فَتىً يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إَبْرَهِيمُ * قَالُوا فَأْتُوا بِهَ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ * قَالُوا ءَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بَِالِهَتِنَا يَإِبْرَاهِيمُ * قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كَانُوايَنْطِقُونَ* فَرَجَعُوا إَلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّلِمُونَ* ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَآءِ يَنطِقُونَ * قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئأً وَ لَا يَضُرُّكُمْ* أُفٍّ لَّكُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (59) .

[آنگاه ] آنها را خرد كرد مگر بزرگترينشان را، تا اينكه به آن رجوع كنند. گفتند: چه كسى به خدايان ما چنين كرده است؟ هر آينه او از ستمكاران است. گفتند: شنيده ايم كه جوانى به نام ابراهيم،از آنها سخن مى گفته است. گفتند: او را به محضر مردم بياوريد، تا شهادت دهند. گفتند: اى ابراهيم، تو با خدايان ما چنين كرده اى؟ گفت: بلكه بزرگترينشان چنين كرده است. اگر سخن مى گويند از آنها بپرسيد. به خودشان باز گشتند [و با سرافكندگى با خود] گفتند: شما خود ستمكار هستيد. آن گاه به حيرت سر فرو داشتند و گفتند: تو خود مى دانى كه اينان سخن نمى گويند، [ابراهيم(ع)] گفت: آيا غير خدا چيزى را مى پرستيد. كه نه شما را سود مى رساند نه زيان. واى بر شما و بر آن چيزهايى كه سواى اللَّه مى پرستيد، آيا نمى انديشيد؟

9- مقايسه بين اضداد

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَآ أَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَى شَىْ ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَيهُ أَيْنََما يُوَجِّههُّ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِى هُوَ وَ مَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلَى صِرَاطٍمُّسْتَقِيمٍ (60) .

و خدا مثل دو مرد را بيان مى كند كه يكى لال است و توان هيچ چيز را ندارد و سربار مولاى خود است، هر جا كه او را بفرستند، هيچ فايده اى حاصل نمى كند، آيا اين مرد با آن كس كه مردم را به عدل مى خواند و خود به راه راست مى رود برابر است؟

اِذَا رَأَتْهُمْ مِّن مَّكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً * وَإِذَآ أُلْقُوا مِنْهَا مَكَاناً ضَيِّقاً مُّقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُوراً* لَّاتَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً * قُلْ أَذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَآءً وَ مَصِيراً (61) .

كه چون از راه دور در آن بنگرند، جوش و خروشش را بشنوند؛ و چون دستها بر گردن بسته، در تنگنايى از آن افتند، به دعا مرگ خويش خواهند، اكنون نه يك بار مرگ خويش خواهيد، بلكه مرگ خويش فراوان خواهيد. بگو: آيا اين بهتر است؟ يا آن بهشت جاويدان كه به پرهيزگاران وعده شده است، كه پاداش و سرانجام آنان خواهد بود؟

10-بيان ارزش ها با معرفى اسوه ها و نيكان

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْأَخِرَ وَ مَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ (62) .

آنها، نمونه و راهنماى خوبى هستند براى شما، براى كسانى كه از خدا و روز قيامت مى ترسند و هر كس رويگردان شود، [بايد بداند كه ] خدا بى نياز و ستودنى است.

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فَى إِبْرَهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءَؤُا مِنكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَوَةَ وَ الْبَغْضَآءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بَاللَّهِ وَحْدَهُ إلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ مَآ أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَىْ ءٍ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ (63) .

ابراهيم(ع) و كسانى كه با وى بودند، آن گاه كه به قوم خود گفتند كه ما از شما و از آنچه جزخداى يكتا مى پرستيد بيزاريم و شما را كافر مى شمرديم و ميان ما و شما هميشه دشمنى و كينه توزى خواهد بود تا وقتى كه به خداى يكتا ايمان بياوريد، برايتان نيكو مقتدايى بودند. مگر آن گاه كه ابراهيم سرپرستش را گفت كه براى تو آمرزش مى طلبم. زيرا نمى توانم عذاب خدا را از تو دفع كنم. اى پروردگار ما، بر تو توكل كرديم و به تو روى آورديم و سر انجام [مسير همه ] تو هستى.

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً (64) .

براى شما كه به خدا و روز قيامت اميدواريد و خدا را فراوان ياد مى كنيد، شخص رسول اللَّه(ص) رهبر و نمونه پسنديده اى است.

قال السجّاد(ع): إنّ أبغض الناس الى اللَّه عزّ وجلّ من يقتدي بسنّة إمام ولا يقتدي بأعماله (65) .

كسى كه خواستار تبعيت از پيشوايى است، اما در عمل تابع او نباشد، مبغوض ترين افراد نزد خداوند است.

- من نصب نفسه للنّاس إماماً فَلْيبدَأْ أن يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره ، وليكن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه ... (66) .

- كسى كه خود را در مقام پيشوايى و امام مردم قرار مى دهد، بايد پيش از آن كه به تعليم ديگران بپردازد، به تعليم خويش پردازد و بايد تأديب كردن او به عملش پيش از تأديب كردن بزبانش باشد....

- إنّ الإمامة زمام الدّين ، و نظام المسلمين ، صلاح الدّنيا وعزّ المؤمنين (67) .

- براستى امامت، زمام دارى دين و پايه نظام مسلمين و مايه اصلاح دنيا و عزّت مؤمنان است.

- الإمامة نظام الأمّة (68) .

- امامت پايه نظام يك امت است.

- عن محمّد بن منصور قال : سألت عبداً صالحاً (الامام الكاظم عليه السلام) عن قول اللَّه عزّ وجلّ : قل إنّما حرّم ربّي الفواحش ما ظهر منها وما بطن فقال : إنّ القرآن له ظهر وبطن، فجميع ما حرّم اللَّه في القرآن هو الظّاهر ، والباطن من ذلك ائمّة الجور ، وجميع ما أحلّ اللَّه تعالى في كتابه هو الظّاهر ، والباطن من ذلك أئمّة الحق (69) .

- محمد بن منصور مى گويد از امام كاظم(ع) در مورد تفسير آيه شريفه «قل انما حرّم...» سؤال كردم... قرآن ظاهر و باطنى دارد. تمام محرّمات در قرآن ظاهر آن است و سلاطين ستمگر باطن آن هستند و تمام حلالها در قرآن ظاهر آن و امامان حق باطن آن هستند.

پى‏نوشتها:‌


1- يوسف (12) آيه 22.
2- رفع القلم عن ثلاثة : عن المجنون المغلوب على عقله حتى يبرأ ، وعن النائم حتى يستيقظ ، وعن الصبي حتى يحتلم. (كنز العمال، خ 10309)
تكليف از سه گروه برداشته شده: 1- از ديوانه تا وقتى كه عاقل شود 2- از شخص خوابيده تا وقتى كه بيدار شود 3-از كودك تا وقتى كه به بلوغ برسد.
3- نور (24) آيه 59.
4- بقره (2) آيه 286.
5- انعام (6) آيه 152.
6- نساء (4) آيه 6.
7- بقره (2) آيه 26.
8- آل عمران (3) آيه 59.
9- عنكبوت (29) آيه 43.
10- اسراء (17) آيه 89.
11- غرر الحكم.
12- غرر الحكم.
13- نهج البلاغه، نامه 31.
14- ابراهيم (14) آيه
15- رعد (13) آيه 17.
16- بقره (2) آيه 18-17.
17- يونس (10) آيه 24.
18- عنكبوت (29) آيه 41.
19- غاشيه (88) آيه 20-17.
20- روم (30) آيه 50.
21- بحار، ج 78، ص 50 .
22- غرر الحكم.
23- غرر الحكم.
24- شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 173.
25- بحار، ج 76، ص 221.
26- كنز العمال، ح 17469.
27- روم (30) آيه 9.
28- عنكبوت (29) آيه 20.
29- نمل (27) آيه 69.
30- بقره (2) آيه 259.
31- بقره(2)آيه 260.
32- غرر الحكم.
33- غرر الحكم.
34- غرر الحكم.
35- غرر الحكم.
36- بحار، ج 78، ص 128.
37- اعراف (7) آيه 176.
38- آل عمران (3) آيه 62-60.
39- يوسف (12) آيه 3.
40- يوسف (12) آيه 111.
41- يوسف (12) آيه 39.
42- روم (30) آيه 8.
43- نساء(4)آيه 174.
44- نساء (4) آيه 82.
45- انعام (6) آيه 50.
46- عنكبوت (29) آيه 4.
47- محمد (47) آيه 14.
48- نازعات (79) آيه 27.
49- رعد (13) آيه 16.
50- سجده (32) آيه 18.
51- عنكبوت (29) آيه 2.
52- زمر (39) آيه 9.
53- نحل (16) آيه 43 انبيا (21) آيه.
54- غرر الحكم.
55- كنزالعمال، خ 29260.
56- كنزالعمال، خ 29262.
57- نحل (16) آيه 125.
58- انعام (6) آيه 76.
59- انبياء (21) آيه
60- نحل (16) آيه 76.
61- فرقان (25) آيه
62- ممتحنه (60) آيه 6.
63- ممتحنه (60) آيه 4.
64- احزاب (33) آيه 21.
65- بحار، ج 71، ص 178.
66- نهج البلاغه، حكمت 73.
67- اصول كافى، ج 1، ص 200.
68- غرر الحكم.
69- اصول كافى، ج 1، ص 274.