مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث

رضا فرهاديان

- ۱۰ -


واكنش هاى منفى عاطفى در انسان

- 1يأس و نوميدى

قَدْ يَئِسُواْ مِنَ الأَخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحبِ الْقُبُورِ (1) .

اينان از آخرت نوميدند، همچنان كه آن كافرانى كه اينك در گورند از آخرت نوميدند.

وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَِايتِ اللَّهِ وَ لِقَآئِهِ أُوْلَئِكَ يَئِسُواْ مِن رَّحْمَتِى (2) .

و آنان كه به آيات خدا و ديدار او ايمان ندارند، از رحمت من نوميدند.

وَ لاَ تَاْيْئَسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يَاْيْئَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إلاَّ الْقَوْمُ الْكفِرُونَ (3) .

از رحمت خدا نا اميد مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى شوند.

قَالَ وَ مَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّآلُّونَ (4) .

گفت: جز گمراهان چه كسى از رحمت پروردگارش نوميد مى شود؟

قُلْ يعِبَاِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (5) .

بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده ايد، از رحمت خدا مأيوس نشويد. زيرا خدا همه گناهان را مى آمرزد. اوست آمرزنده مهربان.

لا تيأس من الزمان إلاّ إذا منع ولا تثق به إذا أعطى وكن منه على أعظم الحذر (6) .

از روزگار مأيوس مباش، مگر زمانى كه (مواهب خود را) از تو باز دارد و اگر مواهبش را به تو عطا كرد، بدان اعتماد نداشته باش و به شدت از آن گريزان و بر حذر باش.

أعظم البلاء انقطاع الرجاء (7) .

نااميدى بزرگترين بلاست.

قتل القنوط صاحبه (8) .

نااميدى، انسان را به هلاكت و نابودى مى كشاند.

كلّ قانط آيس (9) .

هر كس اميدش قطع شود، دچار حالت يأس خواهد شد.

من خطبة لأمير المؤمنين(ع) في وصف المنافقين: ... حسدة الرّخاء ، ومؤكّدوا البلاء ومقنطوا الرجاء (10) .

حضرت على(ع) درباره صفات منافقين مى فرمايد: ... بر رفاه و آسايش مردم حسد مى ورزند و بلا و گرفتارى [مردم ] را مى افزايند و اميدواران را مأيوس مى كنند.

لا تكن ممّن يرجوا لآخرة بغير العمل... يعجب بنفسه إذا عوفى، ويقنط إذا ابتلى... إن استغنى بطر وفتن وإن افتقر قنط ووهن (11) .

از كسانى مباش كه بدون عمل اميد سعادت آخرت را دارند... به هنگام سلامت مغرور است و به هنگام گرفتارى نا اميد ...اگر بى نياز شود، مغرور و مفتون مى گردد و اگر فقير شود نا اميد و سست مى شود.

نوميدى پسنديده:

قال الباقر (ع) : اليأس مّما في أيدي الناس عزّ للمؤمن في دينه (12) .

قطع اميد از داشته هاى مردم، مايه عزت مؤمن در دين خويش است.

قال رسول اللَّه (ص) : إزهد في الدّنيا يحبّك اللَّه، وازهد فيما أيدي النّاس يحبّك النّاس (13) .

به دنيا بى ميل باش، تا خداوند تو را دوست داشته باشد و به دارايى هاى مردم بى ميل باش تا مردم دوستت بدارند.

قال الباقر(ع): خير المال الثّقة باللَّه واليأس ممّا في أيدي النّاس (14) .

اعتماد به خداوند و قطع اميد از دارايى هاى مردم بهترين ثروت است.

الغنى الأكبر اليأس عمّا في أيدي الناس (15) .

برترين بى نيازى آن است كه از آنچه در دست مردم است [چشم بپوشى و] مأيوس باشى.

جاء جبرئيل الى النبيّ(ص) فقال :... واعلم انّ شرف الرّجل قيامه بالليل، وعزّه استغناؤه عن الناس (16) .

جبرئيل به خدمت رسول خدا(ص) شرفياب شد و عرضه داشت: بدان كه شرافت انسان به شب زنده دارى اوست و عزت او در بى نيازى از مردم.

اليأس يعزّ الأسير، الطمع يذلّ الأمير (17) .

نا اميدى از مال مردم، انسان اسير را عزيز و طمع به مال ديگران انسان امير را ذليل مى سازد.

اليأس حرّ والطّمع ضرّ (18) .

نااميدى از مال مردم آزادگى و طمع در مال ديگران [مايه ] خسارت است.

قال الصادق(ع): أروح الرّوح اليأس من الناس (19) .

بهترين نوع آسايش در نا اميدى از مال مردم نهفته است.

حفظ ما في يديك أحبّ إليّ من طلب ما في يدي غيرك، ومرارة اليأس، خير من الطّلب إلى النّاس (20) .

نگهدارى آنچه در دست دارى نزد من محبوبتر است از درخواست چيزى كه در دست ديگرى است. تلخى يأس و ندارى بهتر است از درخواست از مردم.

عجبت لمن يقنط ومعه الاستغفار (21) .

تعجب مى كنم از كسى كه نوميد مى شود در حالى كه استغفار با اوست.

قال على(ع): لا تيأس لذنبك وباب التّوبة مفتوح (22) .

تا زمانى كه در توبه گشوده است، از [آمرزش ] گناه خويش نااميد مباش.

قال رسول اللَّه(ص): الفاجر الرّاجى لرحمة اللَّه تعالى أقرب منها من العابد المقنط (23) .

انسان بدكارى كه اميد به رحمت الهى داشته باشد، از انسان عابد مأيوس، به رحمت الهى نزديكتر است.

قال على(ع): في الدّعاء : إلهي لم أسلّط على حسن ظنّي قنوط الاياس ولا انقطع رجائي من جميل كرمك (24) .

على(ع) در دعا مى فرمايد: خدايا نا اميدى را برخوش گمانى من چيره مفرما و از كرم و فضل خود اميدم را قطع مكن.

قال اللَّه تعالى : أهل طاعتي في ضيافتي، وأهل شكري في زيارتي، وأهل ذكري في نعمتي وأهل معصيتي لا أويسهم من رحمتي، إن تابوا فأناجيهم وإن دعونا فأنا مجيبهم (25) .

خداوند متعال مى فرمايد: اهل طاعت من در مهمانى من و شكرگزاران من در زيارت من و اهل ذكر من در نعمت من مى باشند و من اهل گناه را از رحمت خود مأيوس نمى كنم، اگر باز گردند با آنان مناجات مى نمايم و اگر مرا بخوانند، پاسخشان را مى دهم.

- 2سستى و بى حالى

وَ لَا تَهِنُواْ وَ لاَ تَحْزَنُواْ وَ أَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنْتُم مُّؤْمِنِينَ (26) .

سستى نكنيد و اندوهگين مباشيد، زيرا اگر ايمان آورده باشيد، شما برترى خواهيد داشت.

فَلاَ تَهِنُواْ وَ تَدْعُواْ إِلَى السَّلْمِ وَ أَنتُمُ الأَعْلَوْنَ (27) .

سستى نورزيد و دعوت به مصالحه كنيد. شما برتر هستيد.

وَ لاَ تَهِنُواْ فِى ابْتِغَآءِ الْقَوْمِ إِن تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ يَرْجُونَ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً (28) .

و در دست يافتن به آن قوم سستى مكنيد. اگر شما آزار مى بينيد، آنان نيز چون شما آزار مى بينند، ولى از خدا چيزى را اميد داريد كه آنان اميد ندارند و خدا دانا و حكيم است.

- 3غرور و فريفتگى

فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا وَ لاَ يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (29) .

زندگى دنيا فريبتان ندهد و نيز شيطان فريبكار به كرم خدا مغرورتان نسازد.

ذَلِكُم بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ ءَايتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكُمُ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا (30) .

و اين به كيفر آن است كه آيات خدا را به مسخره مى گرفتيد و زندگى دنيا شما را بفريفت.

وَ لكِنَّكُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الأَمَانِىُ (31) .

امّا شما خويشتن را در بلا افكنديد و به انتظار نشستيد و در شك بوديد و آرزوها شما را بفريفت.

وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا (32) .

و واگذار آن كسانى را كه دين خويش بازيچه و لهو گرفته اند و زندگانى دنيا فريبشان داد.

وَ غَرَّتْكُمُ الأَمَانِىُّ حَتَّى جَآءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33) .

و آرزوها شما را بفريفت تا آن گاه كه فرمان خدا در رسيد و شيطان به خدا مغرورتان كرد.

يَأَيُّهَا الإِنسنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ (34) .

اى آدمى چه چيز تو را به پروردگار كريمت مغرور كرده است؟

لاَ يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِى الْبِلدِ (35) .

جولان كافران در شهرها تو را نفريبد.

إِنِ الْكفِرُونَ إِلَّا فِى غُرُورٍ (36) .

كافران در غرور و فريبى بيش نيستند.

طوبى لمن لا تقتله قاتلات الغرور (37) .

خوشا به حال كسى كه غرور و فريبهاى كشنده او را از بين نبرد.

سكر الغفلة والغرور أبعد إفاقة من سكر الخمور (38) .

مستى غفلت و غرور از مستى شراب ديرتر بر طرف مى شود.

قال السجّاد(ع): ربّ مغرور مفتون يصبح لاهياً ضاحكاً، يأكل ويشرب وهو لايدري لعلّه قد سبقت له من اللَّه سخطة يصلى بها نار جهنّم (39) .

چه بسا انسان مغرور و بى عقلى كه به لهو و خنده و خوردن و آشاميدن مشغول است ولى نمى داند كه شايد غضب الهى او را فراگرفته باشد و به آن وسيله وارد آتش جهنم شود.

غرور الأمل يفسد العمل (40) .

غرورى كه از آرزو سرچشمه گرفته، عمل انسان را تباه مى كند.

لا يلقى العاقل مغروراً (41) .

انسان عاقل با هيچ مغرورى ملاقات و همراهى نمى كند.

بينكم وبين الموعظة حجاب من الغرّة (42) .

بين شما و موعظه پرده اى از غفلت وجود دارد.

الحذر، الحذر، أيّها المغرور فواللَّه لقد ستر حتّى كأنّه قد غفر (43) .

اى انسان فريب خورده، [از نيرنگ ] بر حذر باش. چه اينكه خداوند (چنان گناه را) پوشانده كه گويى آن را آمرزيده است.

اتقوا غرور الدّنيا فإنّها تسترجع أبداً ما خدعت به من المحاسن وتزعج المطمئنّ إليها والقاطن (44) .

از نيرنگ دنيا برحذر باشيد، چه اين كه دنيا از چيزهاى خوبى را كه با خدعه و فريب به چنگ آورده، براى هميشه از افراد مى گيرد و كسى را كه بدان دل ببندد و در آن اقامت گزيند، نا آرام و مضطرب مى سازد.

سكون النّفس إلى الدنيا من أعظم الغرور (45) .

اطمينان روحى به دنيا از برجسته ترين موارد فريب خوردن است.

الشقي من اغتر بحاله وانخدع بغرور آماله (46) .

بدبخت كسى است كه به وضع و حال خويشتن فريب خورد و تحت تأثير نيرنگ آرزوهايش قرار گيرد.

قال الصادق(ع): لا يغرّنّك بكاؤهم فإنّ التّقوى في القلب.

گريه منافقان تو را فريب ندهد؛ زيرا كه جايگاه تقوى قلب است.

قال على(ع): لاتغترنّ بكثرة المساجد و جماعة أقوام أجسادهم مجتمعة وقلوبهم شتّى (47) .

هرگز از زيادى سجده ها و گروههايى كه جسمهايشان با هم و دلهايشان پراكنده است، فريب مخور.

قال على(ع): لا يغرّنّك ذنب النّاس عن ذنبك، ولا نعم النّاس عن نعمك الّتي أنعم اللَّه عليك، ولا تقنط النّاس من رحمة اللَّه عزّوجلّ وأنت ترجوها لنفسك (48) .

هرگز به سبب گناهان ديگران از توجه به گناه خويش [غافل مشو و] فريب مخور و همچنين نعمتهاى ديگران تو را از [توجه و شكر] نعمتهايى كه خداوند به تو عطا نموده، باز ندارد و در حالى كه خود اميد به رحمت الهى دارى، ديگران را از آن مأيوس نكن.

- 4جزع و فزع

إنَّ الإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً و إذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً (49) .

به راستى كه آدمى را حريص و ناشكيبا آفريده اند، زمانى كه شرى بدو رسد بى تابى كند و هنگامى كه خيرى بدو رسد [آن را از ديگران ] منع كند.

قال على(ع): إيّاك والجزع، فإنّه يقطع الأمل، ويضعف العمل، ويورث الهمّ، واعلم أنّ المخرج في أمرين : ما كانت فيه حيلة فالاحتيال وما لم تكن فيه حيلة فالاصطبار (50) .

از بى تابى كردن بپرهيز كه باعث قطع اميد وضعيف شدن عمل و پيدايش اندوه مى گردد و راه خروج از آن يكى از دو راه است! اگر راهى براى رهايى وجود داشته باشد بايد آن را يافت و پيمود و اگر وجود نداشته باشد، بايد صبر را پيشه خود قرار داد.

الجزع أتعب من الصّبر (51) .

بى تابى از صبر دشوارتر است.

الجزع لا يدفع القدر، ولكن يحبط الأجر (52) .

بى تابى آنچه را كه مقدر شده از بين نمى برد بلكه اجر و پاداش آن را نابود مى سازد.

إغلبوا الجزع بالصّبر، فإن الجزع يحبط الأجر، ويعظّم الفجيعة (53) .

با صبر كردن، بر بى تابى چيره شويد چرا كه بى تابى پاداش را نابود و مصيبت را بزرگ مى كند.

المصيبة واحدة، وإن جزعت صارت اثنتين (54) .

مصيبت يكى است و چون بى تابى كنى، دو تا مى شود.

من جزع فنفسه عذّب، وأمر اللَّه سبحانه أضاع، وثوابه باع (55) .

هر كه ناشكيبايى كند خود را در عذاب قرار داده و امر الهى را ضايع ساخته و پاداش خود را فروخته است.

من ملكه الجزع، حرم فضيلة الصّبر (56) .

هر كه بى تابى بر او غلبه يابد، از فضيلت صبر محروم خواهد شد.

قال رسول اللَّه(ص): ليس منّا من ضرب الخدود وشقّ الجيوب (57) .

هر كه (در مصيبت) به صورت خود سيلى زند و گريبان خود را بدرد، از ما نيست.

قال رسول اللَّه(ص): صوتان يبغضهما اللَّه ! إعوال عند مصيبة، ومزمار عند نعمة (58) .

دو صدا مبغوض خداوند است: 1- گريه بلند هنگام مصيبت؛ 2- نوازندگى در نعمت و خوشى.

- 5شك و ترديد

وَ لَكِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لاَ يَعْلَمُ كَثِيراًمِّمَّا تَعْمَلُونَ * وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِى ظَنَنتُم بِرَبِّكُمْ أَرْدَيكُمْ (59) .

بلكه مى پنداشتند كه خدا بر بسيارى از كارهايى كه مى كنيد آگاه نيست و اين گمانى بود كه به پروردگارتان داشتيد، هلاكتان كرد و در شمار زيان كاران در آمديد.

إنَّما يَسْتَأذِنُكَ الَّذِينَ لا يُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الأَخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِى رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُوْنَ (60) .

كسانى كه به خدا و روز قيامت ايمان ندارند دلهايشان را شك و ترديد فرا گرفته از تو رخصت مى خواهند.

أَفِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُواْ (61) .

آيا در دلهايشان مرضى است يا در ترديد هستند؟

أَلْقِيَا فِى جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ * مَّنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ (62) .

هر ناسپاس كينه توزى را به جهنم بيندازيد. آن كسى كه از هر خير جلوگيرى مى كرد و متجاوز و شكاك بود.

كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ (63) .

خدا، گزافكار شكاك را اين گونه گمراه مى كند.

مؤمنان مردّد نيستند

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُواْ (64) .

مؤمنان كسانى هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده اند و سپس ترديدى به دل راه نمى دهند.

- 6حسرت و دلتنگى

فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ (65) .

جان خود را به خاطر آنها دچار اندوه و حسرت مكن.

كَذلِكَ يُريِهمُ اللَّهَ أَعْمَلَهُمْ حَسَرَتٍ عَلَيْهِمْ (66) .

اين چنين خداوند اعمالشان را مايه حسرتشان قرار دهد.

يَحَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَايَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُواْبِهِ يَسْتَهْزِءُونَ (67) .

اى حسرت بر اين بندگان! هيچ پيامبرى بر آنها مبعوث نشد، مگر آن كه مسخره اش كردند.

وَ مَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِى السَّمَآءِ (68) .

و هر كس را كه خدا گمراه كند، دلش را چنان تنگ مى كند كه گويى مى خواهد به آسمان بالا رود.

- 7كبر و خودبينى

إنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرونَ عَن عِبادَتى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّم داخِرينَ (69) .

و آنان كه از عبادت من اعراض كنند و تكبر ورزند، به زودى با ذلت وارد جهنم شوند.

وَ لا تَمْش فِى الْأرْضِ مَرَحاً (70) .

و بر روى زمين با غرور و خودخواهى راه مرو.

إعْلَمُوا أنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيالَعِبٌ وَلَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الأموالِ وَالأَولادِ (71) .

بدانيد كه زندگى دنيا بازيچه و لهو و لعب و آرايش و فخر فروشى و افزون طلبى در اموال و اولاد است.

إنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (72) .

همانا خداى متعال خودستاىِ بسيار به خود نازنده را دوست ندارد.

لا وحدة أوحش من العجب (73) .

هيچ تنهايى وحشتناكتر از خودبينى نيست.

ثمرة العجب البغضاء (74) .

ميوه خودپسندى، دشمنى است.

قال على(ع): الاعجاب ضدّ الصّواب وآفة الألباب (75) .

خودپسندى ضد واقع [گرايى ] و آفتى براى عقلهاست.

عجب المرء بنفسه أحد حسّاد عقله (76) .

خودپسندى دشمن عقل است.

رضاك عن نفسك من فساد عقلك (77) .

خودپسندى از تباهى عقل سرچشمه مى گيرد.

العجب رأس الحماقة (78) .

خودپسندى، ريشه حماقت است.

من كان عند نفسه عظيماً كان عند اللَّه حقيراً (79) .

هر كه خود را بزرگ بيند، نزد خداوند كوچك است.

قال على (ع): ضاحك معترف بذنبه خير من باك مدلّ على ربّه (80) .

كسى كه به گناه خود معترف باشد، گرچه خندان باشد، ازكسى كه بر خداوند بى باك است گرچه گريان باشد، برتر و بهتر است.

سيّئة تسوءُك خير عند اللَّه من حسنة تعجبك (81) .

كار بدى كه تو را ناراحت مى سازد، نزد خدا بهتر از كار نيكى است كه تو را مغرور مى سازد.

عن جابر بن عبداللَّه، قال : أتيت النبيّ(ص) فدعوت فقال النبيّ(ص): من هذا ؟ قلتُ : أنا. قال : فخرج وهو يقول : أنا، أنا (82) !

جابربن عبدالله مى گويد: به محضر پيامبر(ص) شرفياب شدم و آن حضرت را ندا دادم حضرت فرمود كيست؟ گفتم من هستم. سپس حضرت خارج شد و مى فرمود: من! من! (حضرت كلمه «من» را از روى تعجب و انكار تكرار مى فرمود).

إنّ اللَّه تبارك وتعالى يقول : إنّ من عبادي من يسألني الشّي ء من طاعتى لأحبّه فأصرف ذلك عنه لكيلا يعجبه عمله (83) .

خداوند متعال مى فرمايد: بعضى از بندگانم توفيق طاعت مرا از من درخواست مى كنند تا محبوب من شوند، ولى من اين توفيق را از ايشان باز مى دارم تا دچار خودپسندى نشوند.

ما لابن آدم وللعجب، أوّله نطفة مذرة، وآخره جيفة قذرة، وهو بين ذلك يحمل العذرة (84) !

چگونه انسان خودپسند مى شود و حال آن كه ابتدا نطفه اى ناچيز بود و در پايان، مردارى آلوده مى گردد و در ميان اين دو مرحله، حامل نجاست است.

قال على (ع): أهلك النّاس اثنان : خوف الفقر، وطلب الفخر (85) .

دو چيز مايه هلاكت مردم است: 1- ترس از فقر 2- فخر طلبى.

آفة الرّئاسة الفخر (86) .

آفت رياست، فخر فروشى است.

عجباً للمتكبّر الفخور، الّذي كان بالأمس نطفة ثمّ هو غداً جيفة (87) .

شگفتا از برترى طلب فخر فروش، كه ديروز نطفه بود و فردا مردار خواهد شد.

پى‏نوشتها:‌


1- عنكبوت (29) آيه 23.
2- يوسف (12) آيه 87.
3- حجر (15) آيه 56.
4- زمر (39) آيه 53.
5- غررالحكم.
6- غرر الحكم.
7- غرر الحكم.
8- غرر الحكم.
9- نهج البلاغه، خطبه 194.
10- نهج البلاغه، حكمت 159.
11- وسائل الشيعه، ج 6، ص 314.
12- وسائل الشيعه، ج 6، ص 315.
13- وسائل الشيعه، ج 6، ص 315.
14- نهج البلاغه، حكمت 342.
15- خصال، ج 1، ص 7.
16- غرر الحكم.
17- غرر الحكم.
18- بحار، ج 78، ص 249.
19- نهج البلاغه، نامه 31.
20- نهج البلاغه، حكمت 87.
21- بحار، ج 78، ص 53.
22- كنزالعمال، ح 5869.
23- بحار، ج 94، ص 99.
24- بحار، ج 77، ص 42.
25- آل عمران (3) آيه 139.
26- محمد (47) آيه 35.
27- نساء (4) آيه 104.
28- لقمان (31) آيه 33.
29- جاثيه (45) آيه 35.
30- حديد (57) آيه 14.
31- انعام (6) آيه 70.
32- حديد (57) آيه 14.
33- انفطار (82) آيه 6.
34- آل عمران (3) آيه 196.
35- ملك (67) آيه 20.
36- غرر الحكم.
37- غرر الحكم.
38- بحار، ج 78، ص 140.
39- غرر الحكم.
40- غرر الحكم.
41- نهج البلاغه، حكمت 272.
42- غرر الحكم.
43- غرر الحكم.
44- غرر الحكم.
45- غرر الحكم.
46- بحار، ج 10، ص 120.
47- تنبيه الخواطر، ص 322.
48- معارج (70) آيه 20.
49- بحار، ج 82، ص 142.
50- غرر الحكم.
51- غرر الحكم.
52- غرر الحكم.
53- غرر الحكم.
54- غرر الحكم.
55- غرر الحكم.
56- بحار، ج 82، ص 93.
57- بحار، ج 77، ص 143.
58- فصلت (41) آيه 23-22.
59- توبه (9) آيه 45.
60- نور (24) آيه 50.
61- ق (50) آيه 25-24.
62- غافر (40) آيه 34.
63- حجرات (49) آيه 15.
64- فاطر (35) آيه 8.
65- بقره(2) آيه 167.
66- يس (36) آيه 30.
67- انعام(6) آيه 125.
68- مؤمن (40) آيه 60.
69- اسراء (17) آيه 37.
70- حديد (57) آيه 20.
71- لقمان (31) آيه 18.
72- نهج البلاغه، حكمت 113.
73- غرر الحكم.
74- بحار، ج 77، ص 204.
75- نهج البلاغه، حكمت 212.
76- غرر الحكم.
77- غرر الحكم.
78- غرر الحكم.
79- بحار، ج 77، ص 421.
80- نهج البلاغه، حكمت 46.
81- صحيح مسلم، ج 3، ص 1697.
82- بحار، ج 71، ص 231.
83- غررالحكم.
84- بحار، ج 73، ص 290
85- غرر الحكم.
86- اصول كافى، ج 2، ص 328.