مباني تعليم و تربيت در قرآن و احاديث

رضا فرهاديان

- ۴ -


2 - عقل

قوه عاقله (1) يكى از شؤونات مهم نفس و سبب برترى انسان بر ساير موجودات جهان است.

قرآن كريم، در آيات بسيارى، انسان را دعوت به تعقل و تفكر و تدبّر مى نمايد و در به كارگيرى اين نيروى شگفت انگيز تأكيد فراوانى دارد. عقل مركز سنجش و وسيله ادراك و استدلال و عامل هدايت گر انسان بر سر دو راهى هاى زندگى است. عقل ميزان وملاك تكليف و مسؤوليت انسان در مقابل خدا و مردم است.

عقل،حجت باطنى،تشخيص دهنده حُسن وقُبح، دشمن جهل، و هواى نفس است.

در ميدان كشمكش گرايشهاى فطرى و كششهاى غريزى، عقل و هواى نفس همواره با يكديگر در جدال و ستيزاند.

اگر هواى نفس بر عقل غلبه يابد و آن را اسير خود كند، وسيله اى فنى براى انحراف انسان از حق گرديده و موجبات سقوط و شقاوت ابدى وى را فراهم مى سازد. امّا اگر به عقل ميدان داده شود تا بر هواى نفس تسلط يابد، با به كارگيرى آن در جهت تربيت و پرورش نفس انسان، رشد يافته و شرح صدر پيدا مى كند و زمام امور خويش را به دست مى گيرد و هميشه خدا را ناظر براعمال خويش مى بيند، در اين صورت، هر عمل و عكس العملى كه از انسان صادر مى شود، برطبق رضايت خداوند خواهد بود، و اينجاست كه انسان به مقام والاى اُولوالالباب دست مى يابد.

انسان صاحب لُب و خرد، از هدايت ويژه الهى برخوردار است و اين، او را به سعادت جاودانى رهنمون مى گرداند.

بنابراين، از ديدگاه قرآن، در تعليم و تربيت، هدايت و رشد انسان، در گرو پرورش قوه عاقله و زمينه سازى براى شكوفايى قواى عقلى و از جمله قدرت استدلال و تفكر است. چرا كه عدم تعقل و تفكر موجب احاطه زشتى ها و پليديها در سرتاسر وجود آدمى است (2) .

وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ. (3)

(و خداوند) پليدى را بر كسانى كه خرد خويش را به كار نمى اندازند، مقرر مى سازد.

پست ترين موجودات در پيشگاه خداوند كسانى هستند كه عقل خويش را به كار نگرفته ونمى انديشند.

إِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ (4) .

البته بدترين جنبندگان نزد خدا، كرها و گنگهايى هستند كه نمى انديشند.

بكارنينداختن عقل و نينديشيدن، سبب شقاوت و هلاكت ابدى انسان خواهد شد.

وَ قَالُواْ لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِى أَصْحبِ السَّعِيرِ (5) .

(درقيامت) مى گويند اگر مى شنيديم و ياتعقل مى كرديم، اهل اين آتش سوزنده نمى شديم.

عصيان و گناه و كفر ورزيدن (يعنى ناديده انگاشتن ارزشهاى دينى) موجب بسته شدن مجارى ادراك و عدم فهم و شعور آدمى نسبت به ارزشهاى دينى مى گردد، به طورى كه واقعيتها را نمى بيند و حقايق را تصديق نمى كند!

وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِى يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَآءً وَ نِدَآءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ (6) .

مثل ناگرويدگان به حق، مثل حيوانى است كه كسى در گوش او آواز كند، و او جز بانگى وصدايى، چيزى نشنود. اينان كر و لال و كورند و هيچ نمى انديشند.

فكر نكردن و عدم تعقل سبب بازيچه گرفتن دين و مسخره كردن احكام و قوانين الهى مى گردد:

وَ إِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَوةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً وَلَعِباً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ (7) .

و هنگامى كه آنان را به نماز دعوت كنيد، آن را به مسخره و بازيچه مى گيرند، زيرا اينان كسانى هستند كه تعقل و تفكر نمى كنند.

بر اثر عدم تعقل و تفكر صحيح، شيطان بر انسان تسلط يافته و او را وسوسه و گمراه مى كند.

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَبَنِى ءَادَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُواْ الشَّيْطَنَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ* وَ أَنِ اعْبُدُونِى هذَا صِراطٌ مُّسْتَقِيمٌ * وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلّاً كَثِيراً أَفَلَمْ تَكُونُواْتَعْقِلُونَ (8) .

اى فرزند آدم! آيا با شما پيمان نبستم كه شيطان را نپرستيد، زيرا دشمن آشكار شماست؟و مرا بپرستيد، كه راه راست همين است و البته بسيارى از شما را گمراه كرد... مگر به عقل درنمى يافتيد (9) ؟

تنها دانشمندان درباره پديده ها و آيات الهى تعقل و تفكر مى كنند:

مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَآءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتَاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ* إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَى ءٍ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ * وَ تِلْكَ الأَمْثَلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَآ إِلاَّ الْعَلِمُونَ (10) .

مثل آنان كه غير خدا را دوستان خود مى گيرند، مثل عنكبوت است كه خانه اى بساخت وكاش مى دانستند كه سست ترين خانه ها خانه عنكبوت است. خداى يكتا مى داند كه چه چيزهايى را غير او به خدايى مى خوانند و اوست پيروزمند و حكيم. اين مثلها را براى مردم مى زنيم و آنها را جز انديشمندان در نمى يابند.

أولواالالباب

كسانى كه قدرت تفكر و تعقل خويش را به كار مى اندازند و درباره مسائل، بدون تعصب مى انديشند و گفته ها و سخنها را مورد تحقيق قرار مى دهند و آنها را با هم مى سنجند و بهترين آنها را بر مى گزينند، از جمله صاحبان خرد و انديشه اند. قرآن به آنان بشارت مى دهد كه در مسير هدايت الهى قرار گرفته اند، زيرا اينان براثر تكاپوى فكرى، قدرت تعقل و انديشه خود را پرورش داده اند و در نتيجه به حقيقت و عمق مسائل رسيده اند.

فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَيهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الأَلْببِ (11) .

پس بندگان مرا بشارت بده. آن كسانى كه به سخن ها گوش مى دهند و از بهترين آنها پيروى مى كنند. ايشانند كسانى كه خدا هدايتشان كرده و اينها همان صاحبان خرد هستند!

در كوران زندگى و در لحظه لحظه هاى عمر، تنها عقول پرورش يافته و تزكيه شده متذكر حق و حقيقتند.

وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الأَلْببِ (12) .

و جز خردمندان (صاحبان عقول پرورش يافته) متذكر نمى شوند و پند نمى پذيرند.

إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْببِ (13) .

تنها خردمندان پند مى پذيرند (14) .

عقول پرورش يافته و تزكيه شده، مورد عنايت و هدايت خاص خداوندى قرار مى گيرند:

أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَيهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الأَلْببِ (15) .

ايشان كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده و اينان حقيقتاً خردمندانند.

فاتَّقواْ اللَّهَ يَأُوْلىِ الْأَلْببِ الَّذيِنَ ءَامَنُواْ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُم ذِكْراً (16) .

اى خردمندانى كه ايمان آورده ايد! از خدا بترسيد. خدا براى شما قرآن را نازل كرده است.

إِنَّ فىِ خَلْقِ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلَفِ الَّيْلِ وَ النَّهارِ لَأَيتٍ لأوُلىِ الْأَلْببِ* الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُوُنَ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَطِلاً سُبْحنَكَ فَقِنا عَذَابَ النَّارِ (17) .

براستى كه درآفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شد شب و روز، نشانه هايى است براى خردمندان؛ آنان كه خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو خفته، ياد مى كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مى انديشند: (زبان حالشان اين است) اى پروردگار ما! اين جهان را بيهوده نيافريده اى؛ تومنزهى؛ ما را از عذاب آتش بازدار.

لغزشگاههاى عقل

 

پى‏نوشتها:‌


1-ظن
عدم تعقل و تفكر و قضاوت صحيح، سبب پيدايش پندار غلط مى گردد. تفكر درست، بر اساس علم و آگاهى استوار است وعدم آگاهى، سبب مى گردد كه انسان عقايد و آرا و اصول رفتارى خود را بر پايه ظن و گمان استوار سازد و اين امر، زمينه گمراهى فرد را فراهم مى سازد.
وَ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِى مِنَ الْحَقِّ شِيْئاً (18) .
اينان بدانچه كه مى گويند، هيچ دانشى ندارند. تنها از گمان خود پيروى مى كنند و گمان براى شناختِ حقيقت، كافى نيست (19) .
از ديدگاه قرآن، تا چيزى براى آدمى قطعى و ثابت نشده باشد، نبايد آن را ملاك عمل خود قرار دهد و از آن پيروى كند.
وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ (20) .
و از چيزى كه به آن آگاهى ندارى پيروى مكن.
وَ تَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ (21) .
و به زبان خود چيزى مى گوييد كه خود به آن علم و آگاهى نداريد.
پايه اصلى تفكر و تعقل درست، علم و آگاهى است و بى خبرى و ناآگاهى، موجب لغزش انسان مى گردد.
بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ (22) .
به سبب اين كه به علم و دانش آن احاطه نداشتند، آن را انكار كردند و دروغ شمردند.
يكى ازبزرگترين آثارمنفى لغزش عقل، درپيروى ازظن و گمان، انكار قيامت و معاد است:
وَ قَالُوا مَا هِىَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَآ إِلاَّ الدَّهْرُ وَ مَا لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ (23) .
و گفتند: زندگى چيزى جز همين زندگى دنيا نيست كه دسته اى مى ميرند و دسته ديگر زنده مى شوند، و چيزى جز (گذشت) روزگار ما را هلاك نمى كند. آنان به صحّت گفتار خود علم ندارند، و تنها بر اساس ظن و گمان اظهار نظر مى كنند.
2-تمايلات نفسانى و هواى نفس (24)
تلاش نامعقول و افراطى براى ارضاى غرايز و تمايلات نفسانى و خواسته هاى نامشروع، عشق و علاقه وافر به هواهاى نفسانى و اشتياق بى حدّ و اندازه براى دست يابى به لذت، ديده عقل را نابينا و گوش دل را ناشنوا مى سازد، به طورى كه ديگر چيزى جز خواسته نفس نمى بيند و نمى جويد و جز آن، از كسى پيروى نمى كند.
أَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَيهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (25) .
(اى پيامبر)آياكسى راكه هواى نفس خودرابه خدايى گرفته بودديدى؟ آياتوضامن ووكيل او هستى؟
وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ (26) .
و از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه حق گمراه مى سازد.
أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُواْ أَهْوَآءَهُم (27) .
آيا كسى كه از جانب پروردگارش دليل روشنى دارد، همانند كسى است كه كردار بدش درنظرش آراسته شده و از پى هواهاى نفسانى خود مى رود (28) ؟
ستمكاران، ازروى جهل و نادانى و به پيروى از هواى نفس، سبب گمراهى خود شده اند:
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَهْوَآءَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ (29) .
امّا ستمكاران، هواى نفس خود را از جهل و نادانى پيروى كردند.
3-تعصب و تقليد كوركورانه
تعصب جاهلانه و تقليد كوركورانه عبارت است از: تقليد و هوادارى افراطى از يك فرد، تنها به دليل داشتن رابطه دوستى يا رابطه خويشاوندى با او و يا پيروى از رسم و رسوم جاهلى گروه و يا صنف مورد علاقه خويش كه فرد بدان وابستگى دارد؛ بدون اين كه هيچ ملاحظه منطقى و عدل و انصافى در كار باشد.
وَإذَا قِيْلَ لَهُم اتَّبِعُوا ما اَنْزَلَ اللَّه و قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَينا عليه ءَابآءَنا أَوَلَوْ كانَ ءَاباؤُهُمْ لا يَعْقِلونَ شيئاً و لا يَهْتَدونَ (30) .
و چون به آنان گفته شود كه از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد، گويند: نه، ما به همان راهى مى رويم كه پدرانمان مى رفتند. حتى اگر پدرانشان تعقل و تفكر نمى كردند وگمراه بوده اند!
وَ إن جاهَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِك بى ما لَيْسَ لَكَ به عِلمٌ فَلا تُطِعْهُما و صاحِبْهُما فى الدُّنيا معروفاً... (31)
و اگر پدر و مادر، تو را بر شرك به خدا كه آن را حق نمى دانى وادار كنند، در اين صورت،امر آنها را اطاعت مكن، امّا در دنيا با آنها با حسن خلق رفتار كن.
إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى المُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُواْ أَحَقَّ بِهَا وَ أَهْلَهَا وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيماً (32) .
آن گاه كه كافران تصميم گرفتند در دل تعصب بورزند -تعصب جاهلى (33) - خداوند نيز آرامش خود را بر دل پيامبرش و مؤمنان فرو فرستاد و به تقوا آراستشان و آنان به تقوا سزاوارتر وشايسته تر بودند و خدا بر هر چيزى آگاه است.
1- قال الصادق (ع) : موضع العقل الدّماغ. (بحار، ج 78، ص 254)
امام صادق(ع): جايگاه عقل، مغز است.
- العقل غريزة تزيد بالعلم والتجارب. (غررالحكم)
- عقل يك نيروى باطنى است كه با علم و تجربه افزايش مى يابد.
- العقل فضيلة الانسان. (غررالحكم)
- عقل اساس برترى انسان است.
- قيل للصادق(ع): ما العقل؟ قال : ما عُبد به الرحمن واكتُسِبَ به الجنان. (اصول كافى، ج 1)
- از امام صادق(ع) سؤال شد كه عقل چيست؟ حضرت فرمود: عقل چيزى است كه خداوند به وسيله آن پرستيده شود و به وسيله آن بتوان بهشت را به دست آورد.
- قال على (ع) : العقول مواهبٌ والآداب مكاسب. (بحار، ج 78، ص 9)
- عقلها، مواهبى [الهى ] است، ولى ادب و تربيت تحصيل كردنى اند.
- قال الكاظم (ع) : إنّ للَّه على الناس حجّتين : حجّة ظاهرة وحجّة باطنة، فأمّا الظاهرة فالرّسل والأنبياء والأئمّة(ع) وأمّا الباطنة فالعقول. (اصول كافى، ج 1، ص 16)
- خداوند دو حجت بر مردم دارد، يكى حجت ظاهرى كه همانا پيامبران الهى و ائمه معصومين(ع) هستند و ديگرى حجت باطنى كه خردهاست.
- قال الصادق (ع) : كثرة النظر في الحكمة تلقح العقل. (بحار، ج 78، ص 248)
- انديشيدن فراوان در مسائل علمى، مايه شكوفايى عقل است.
- العقل أقوى أساس. (غررالحكم)
- عقل محكمترين پايه و اساس است.
- أعون الأشياء على تزكية العقل، التعليم. (غررالحكم)
- علم آموزى، بهترين كمك براى رشد عقل مى باشد.
- إنّك موزون بعقلك فزكّه بالعلم. (غررالحكم)
- توباعقلت سنجيده مى شوى (معيار ارزش هر انسانى عقل اوست) پس آن را با علم رشد بده (علم مايه رشد عقل
2- قال الباقر (ع) : لا مصيبة كعدم عقل. (بحار، ج 78، ص 165)
هيچ مصيبتى همانند بى عقلى نيست.
- قال على (ع): صديق كلّ انسان عقله وعدوّه جهله والعقول ذخائر و الأعمال كنوز. (بحار، ج 78،ص 92)
- خردِ هر انسانى، دوست او و ناآگاهى اش دشمن اوست؛ عقلها، ذخاير [نفيس ] و اعمال [انسان، به سانِ ] گنجهايند.
- رأس العقل التودّد الى الناس. (غرر الحكم)
- بالاترين مرحله عقل، دوستى با مردم است.
- العقل صلاح كلّ أمر. (غرر الحكم)
مايه بهبود و سامان يافتن هركارى، عقل و خرد است.
3- يونس (10) آيه 100 .
4- انفال (8) آيه 22.
5- ملك (67) آيه 10.
6- بقره (2) آيه 171.
7- مائده (5) آيه 58 .
8- يس(36) آيه 60-62 .
9- العاقل من زهد في دنيا دنيةٍ فانيةٍ، ورغب في جنة سنيةٍ خالدةٍ عليّه. (غرر الحكم)
- عاقل كسى است كه از دنياى پست فانى چشم بپوشد و بهشت والا و جاودانه و متعالى را بجويد و بدان دلبسته گردد.
- العاقل من هجر شهوته، وباع دنياه بآخرته. (غرر الحكم)
- عاقل كسى است كه هواى نفسش را ترك گويد و دنياى خود را به آخرتش بفروشد.
- العاقل من عصى هواه في طاعة ربّه. (غرر الحكم)
- عاقل كسى است كه در راه اطاعت از پروردگارش از هواى نفس خود سرپيچى كند.
- العاقل من يملك نفسه إذا غضب وإذا رغب وإذا رهب. (غرر الحكم)
- عاقل كسى است كه هنگام خشم و ترس و هنگام ميل داشتن، خويشتن دار باشد.
- شيمة العقلاء قلّة الشهوة وقلّة الغفلة. (غرر الحكم)
- خلق و خوى خردمندان، كاستى شهوت و غفلت است.
- قال الصادق (ع):على العاقل أن يكون عارفاًبزمانه، مُقبلاًعلى شأنه،حافظاًللسانه. (بحار،ج 71،ص 307)
- بر خردمند است كه زمان را بشناسد و به كار و موقعيت خود اهميت دهد و زبانش را حفظ كند.
- قال على (ع): لابد للعاقل من أن ينظرفي شأنه، فليحفظ لسانه، ليعرف أهل زمانه.(بحار، ج 1، ص 88)
- بر هر عاقلى لازم است كه موقعيت خود را بسنجد و زبانش را حفظ كند تا اين كه اهل زمان خود را بشناسد.
- حدّ العقل الانفصال عن الفاني والاتصال بالباقي. (غرر الحكم)
- شاخصه عقل جدايى و دورى انسان از دنياى فانى و پيوستن به امور ماندگار است.
- حدّ العقل النظر في العواقب والرّضا بما يجري به القضاء. (غرر الحكم)
- شاخصه عقل، عاقبت انديشى و خشنودى به قضاى الهى است.
10- عنكبوت (29) آيه 41-43
11- زمر (39) آيه 17-18 .
12- بقره (2) آيه 269.
13- رعد (13) آيه 19.
14- مخالفة الهوى شفاء العقل. (غرر الحكم)
سلامتى عقل در مخالفت با هواى نفس نهفته است.
- استرشد العقل وخالف الهوى تنجح. (غرر الحكم)
- از خرد، هدايت طلب كن و با هواى نفس مخالفت كن تا پيروز شوى.
- العقل صاحب جيش الرحمن، والهوى قائد جيش الشيطان، والنفس متجاذبة بينهما، فأيّهما غلب كانت في حيّزه. (غرر الحكم)
- عقل، فرمانده لشكر الهى و هواى نفس، فرمانده لشكر شيطان است و نفس انسانى ميان اين دو قرار دارد؛ هر كدام كه چيره شوند، نفس در اختيار آن قرار خواهد گرفت.
- العقل والشهوة ضدان، مؤيد العقل العلم، ومزيّن الشهوة الهوى ، والنفس متنازعة بينهما فأيّهما قهر كانت في جانبه. (غرر الحكم)
عقل و شهوت، ضد يكديگرند، علم پشتيبان عقل، و هواى نفس حامى شهوت است و نفس انسانى در عرصه كشمكش ميان اين دو قرار دارد هر كدام غلبه كنند، نفس در كنار آن قرار خواهد گرفت.
- التودّد نصف العقل. دوستى نيمى از عقل است. (نهج البلاغه، حكمت 142)
15- زمر (39) آيه 18 .
16- طلاق (65) آيه 10.
17- آل عمران (3) آيه 190-191
18- نجم (53) آيه 28.
19- قال رسول اللَّه(ع) من أساء بأخيه الظن فقداساء بربه، ان اللَّه تعالى يقول : «اجتنبوا كثيراً من الظن...» (كنزالعمال خ 7587)
هر كسى به مسلمانى بدگمان شود، نسبت به پروردگارش بدگمان شده است، خداوند مى فرمايد از بسيارى گمانها دورى جوييد...
- قال الهادى(ع) : من ساءت ظنونه اعتقد الخيانة بمن لا يخون. (غرر الحكم)
هر كه بدگمان گردد، فرد غير خائن را خائن خواهد پنداشت.
- قال الهادى(ع): إذا كان زمان العدل فيه أغلب من الجور فحرام أن يظنّ بأحدٍ سوءً حتى يعلم منه ، وإذا كان زمان الجور أغلب فيه من العدل فليس لأحدأنْ يظن بأحدخيراً مالم يعلم ذلك منه. (بحار،ج 78،ص 370)
- اگردرزمانى عدالت برستم غلبه داشته باشد، بدگمانى به احدى روانيست، مگراين كه نسبت به آن يقين حاصل گردد،امّا اگردر زمانه، ستم بر عدالت چيره شده باشد، خوش بينى به كسى روا نيست، مگر اين كه نسبت به آن، يقين حاصل گردد.
- إذا استولى الصّلاح على الزمان واهله، ثم أساء رجل الظّن برجل لم تظهر منه حوبة فقد ظلم! ، واذا استولى الفساد على الزّمان وأهله، فأحسن رجل الظّن برجلٍ فقد غرّر! (نهج البلاغه، حكمت 114)
- اگر اكثريت مردم در زمانى صالح باشند، بدگمانى به كسى كه گناهى از او آشكار نشده، نوعى ستم است، امّا اگر تباهى و فساد بر زمانه و اهل آن سيطره يابد، خوش بينى نوعى گول خوردن و سادگى است.
- قال رسول اللَّه (ص) : حسن الظّن من حسن العبادة. (سنن أبى داود، ح 4993)
- خوش بينى نوعى عبادت نيكو به شمار مى آيد.
20- اسراء (17) آيه 36.
21- نور (24) آيه 15.
22- يونس (10) آيه 39.
23- جاثيه (45) آيه 24.
24- آفة العقل الهوى.
هواى نفس آفت عقل است.
- الهوى أعظم العدوّين. (غرر الحكم)
- از بين دو دشمن [درونى و بيرونى ]، هواى نفس بزرگترين دشمن است.
- الهوى إلهُ معبود، والعقل صديقٌ محمود. (غرر الحكم)
- هواى نفس، معبودى است مورد پرستش و عقل، دوستى است پسنديده.
- كم من عقل أسيرٍ تحت هوى أمير. (نهج البلاغه، حكمت 211)
- چه بسيار عقلى كه اسيرِ فرماندهى هواى نفس مى باشد.
- من غلب هواه على عقله أفلح. (غرر الحكم)
- كسى كه عقلش بر هواى نفس او چيره گردد، پيروز خواهد شد.
- قال الباقر (ع) : توقَّ مجازفة الهوى بدلالة العقل، وقِفْ عندغلبةالهوى باسترشاد العلم.
(بحار، ج 78، ص 163)
- با راهنمايى عقل، از خواسته هاى بيهوده هواى نفس جلوگيرى كن و با ارشاد علم هنگام غلبه هواى نفس توقف كن. (راهنمايى عقل مانع تن دادن به خواسته هاى بيهوده نفس و ارشاد علم، باعث جلوگيرى از غلبه نفس مى باشد).
- من لم يملك شهوته لم يملك عقله. (غرر الحكم)
- كسى كه زمام شهوتش را در چنگ نداشته باشد، زمامدار عقل خود نيز نمى باشد.
- استرشد العقل وخالف الهوى تنجح. (غرر الحكم)
- عقل را راهنماى خود قرار بده و با هواى نفس مخالفت كن تا رستگارى شوى.
- رأس العقل مجاهدة الهوى . (غرر الحكم)
25- فرقان (25) آيه 43.
26- ص (38) آيه 26.
27- محمد (47) آيه 14.
28- وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناه بِهَا وَ لَكِنّه اخلَد الى الأرض وَ اتّبَعَ هَواهُ فَمَثَله كَمَثل الكَلْبِ.... (اعراف (7) آيه 176)
اگر ما مى خواستيم (به آن آيات) او را رفعت مى بخشيديم ليكن او به زمين چسبيد (و دنيا او را گرفت) و پيرو هواى نفس گرديد، حكايت حال او همانند حال سگى است كه....
29- روم (30) آيه 29.
30- بقره (2) آيه 170.
31- لقمان (31) آيه 15.
32- فتح (48) آيه 26.
33- المستبدّ برأيه موقوف على مداحض الزّلل. (بحار، ج 75، ص 105)
- انسانِ خود رأى، بر لب پرتگاه سقوط ايستاده است.
- المستبد متهوّر في الخطاء والغلط. (غرر الحكم)
- انسانِ خود رأى در راه خطا و اشتباه قرار دارد.
- في توصيف الشيطان : امام المتعصبين و سلف المستكبرين الذي وضع أساس العصبيّة. (نهج البلاغه، حكمت 234)
- على(ع) در وصف شيطان مى فرمايد: پيشواى متعصبان و سر سلسله متكبران [شيطان ] است كه اساس تعصب را پى ريزى كرد.
- خذوا الحقّ من أهل الباطل ولاتأخذوا الباطل من أهل الحقّ، كونوا نقّادالكلام. (ميزان الحكمه(ذيل: حق)
- حق را از اهل باطل بپذيريد، ولى باطل را از اهل حق نپذيريد. همواره سخنان را بسنجيد.
- لا تنظر الى من قال، انظر الى ما قال. (كنزالعمال، ح 42218)
- به گوينده كلام منگر، بلكه به خود كلام بنگر.
- من تعصّب أو تعصّب له فقد خلع ربق الايمان (ربقة الاسلام) من عنقه.
كسى كه تعصب ورزد، يا براى او تعصب ورزيده شود، پيوند ايمان از او برگرفته شود.
- لا رأي لمن انفرد برأيه. (بحار، ج 75، ص 605)
- نظر كسى كه خودرأى باشد، در ديگران تأثير و مقبوليت ندارد.
- اللّجاجة تسُلُّ الرأي. (نهج البلاغه، حكمت 179)
- لجاجت، فكر و نظر انسان را سست مى كند.
- اللجوج لا رأي له. (غرر الحكم)
نظر انسان لجباز مقبوليت ندارد.
- اللجاج ليفسد الرأي. (غرر الحكم)
- لجاجت، نظر آدمى را به تباهى مى كشاند.