كليات ديوان كمپانى
در مدح و رثاى پيامبر اعظم (ص) و ائمه اطهار (ع)
آيت الله شيخ محمد حسين غروى اصفهانى (قدس سره الشريف) معروف به كمپانى
- پىنوشتها -
- ۱ -
1-
2- تا اينكه ظلمتها از من برداشته شد.
3- آنچه را كه بيان نمى تواند آن را حكايت كند و قلم نتواند آن را به رشته تحرير درآورد.
4- عقل همه عقلها كه وسعتش همه را فرا گرفته، و خورشيد همه خورشيدهاى فروزان.
5- ماه همه ماههاى تابان، برطرف زننده همه ابرهاى پوشنده حقايق.
6- زنده كننده مردگان (برگرفته از آيه شريفه سوره يس يحى الموتى و هى رميم).
7- يعنى از دروازه وجود بواسطه امر الهى ((كن))
، بزرگترين و كاملترين تجلى الهى قدم به عرصه وجود نهاد.
8- با وجود مبارك پيامبر اكرم ((عليهم السلام)) گويا عالم لا هوت خداى زنده جاودان، به عالم ناسوت يعنى دنيا حقيقتا
نازل شد.
9- با نعمتها همه مردم و همه موجودات را متنعم ساخت.
10- در مانند اين امر با عظمت بود كه بايد گفت: قلم مقدرات عالم نوشته و ثبت شد.
11- خواه مرا قبول كنى و به گدايى بپذيرى و خواه مرا رد كنى من گداى اين هستم و مدح شما را مى گويم و هرگز از اين گرايى نمى گذرم.
12- زيب و فر: زينت و شكوه.
13- سرزمين بطحا (ملكه) با ميلاد با سعادت آن حضرت مانند كوه طور درخشان و نورانى شد.
14- با مياد مبارك آن حضرت گويى به باغ و بوستان آفرينش كه مملو از صوت خوش الحان بود لاله قرمز كه جايش در اين بوستان خالى
بود، وارد شد.
15- به وادى منا وارد شده.
16- به بالاترين آرزوها رسيده.
17- منظور اينكه حقيقتا اوست كه مى توانند اناالحق بگويد.
18- نظر به آيه ((ثم دنى فتدلى))
است كه نهايت قرب پيامبر را مى رساند.
19- كوس: به معناى كوبيدن است، اما اصطلاحا
طبى است كه براى خبر دادن امر مهمى به مردم آن را مى كوبند.
20- ام الكتاب: قوانين محكم و ثابت. فضل الخطاب: كلام و سخنى كه حق و
باطل را مشخص كرده و از هم جدا نمايد.
21- منظور واسطه فيض مطلق وجود است كه با كلمه ((كن))
كه امر خداى
متعال است براى بوجود آمدن موجودات واسطه و شفيع گرديده است.
22- كيوان: فلك هفتم، به آسمان هفتم نيز اطلاق كرده اند.
23- با قدم نهادن پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
به عرصه وجود، رب النوع ها (بنابر
قول حكماى قديم) به كنار زده، شدند و رياست عالم به آن حضرت رسيد.
24- تخلص مؤ لف است.
25- زورق: قايق.
26- اگر تو نبودى من الفلاك (آسمان و زمين) را نمى آفريدم.
27- يعنى تصميم و عزم تو اى خداوند (= صاحب قدرت)، اگر به مسئله اى تعلق گيرد، تقدير و فضاى حتمى را مى شكند و بر آن فايق مى
آيد.
28- سخن رسول گرامى اسلام است كه فرمود: لى مع الله حالات لا يسمعه ملك مقرب و لا نبى
مرسل...)) يعنى مرا با خدا حالاتى است كه هيچ فرشته مقرب و پيامبر مرسلى نمى توند بدان كنه آن برسد و آن را درك كند.
29- اى بزرگى كه از عالم پست دنيا اوج گرفته و بر جايگاه گرانمايه عزت و شوكت و جاه و
جلال الهى تكيه زده.
30- اشاره به شب معراج است كه حضرت از سرادقات عزت (پرده هاى عزت خداوند) بالاتر رفته و
جبرئيل امين به او عرض كرد كه من ديگر از اين بالاتر نمى توانم بيايم.
31- شب تاريك در مقابل سياهى موى تو ناچيز است.
32- بدون تو جهان چون گردى ناچيز و پراكنده است.
33- خورشيد.
34- نهايت درجه قرب حضرت به خداوند متعال كه در قرآن از آن به قاب قوسين يعنى به اندازه دو قوس يا نزديكتر تعبير شده است.
35- هيچ گوشى نشنيده و هيچ چشمى آن را نديده است.
36- بضاعت مزجات: توشه اندك و ناچيز.
37- كمين: كمترين.
38- مرواريدى كه روى تاج نصب مى كنند.
39- اشاره به حديث شريف نبوى است كه فرموده: من رآنى فقد راءى الحق، فان الشيطان لا
يتمثل بى يعنى هركس مرا در خواب ببيند حتما مرا ديده، زيرا كه شيطان نمى تواند به صورت من
متمثل شود.
40- يعنى اگر موساى كليم الله ((عليه السلام)) از شناخت كنه تو جويا شود، همانطور كه از ديدن خداوند مايوس شد و جواب لن ترانى
(هرگز نمى بينى) شنيد، از شناخت كنه تو هم مايوس خواهد شد و جواب لن ترانى خواهد شنيد.
41- اى دفع كنند سپاه باطل و اى شكننده صولت گمراهان.
42- يعنى آيا من بتوانم تو را وصف و مدح كنم؟ چه خيالى باطلى!
43- اصل
اصيل: درخت ريشه دار. فرع ممدود: شاخه بلند. دوحه: درخت بزرگ.
44- نشئه: منظور عالم ماده است و ميعاد يعنى قيامت و عالم آخرت.
45- اى شفا دهنده دلهاى دردمندان از گواراترين آبها كه مى توان آشاميد.
46- نور پاك از هر گرنه ظلمت و تاريكى.
47- آنگاه كه پادشاه آفرينش تو را ساخت، با آن همه عظمت كه در تو به و ديعه نهاد، عظمت صنع خويش را به نمايش گزارد.
48- اى بزرگى كه درب منزل تو قافله ها رحل اقامت انداخته و سواران به پيشگاهت پياده شدند.
49- خيمه گاه تو محل ابراز آرزوها و پيشگاه تو جايگاه خوبيهايى است كه انسان بدان رغبت دارد.
50- شاءن و منزلتش والاتر است از آنچه ما مى گوييم.
51- از صوت سپيد و نورانى و از طره (موى) زيباى آنهاست كه گويا اين آيات
نازل شده كه ((قسم به صبح هنگامى كه زردى و روشنى بخشد)) و ((قسم به هنگامى كه تاريك شود)).
52- دلدل نام مركب پيامير (صلى الله عليه و آله و سلم)
بوده كه آن را به اميرالمؤ منين ((عليه السلام)) هديه فرمودند و بدين جهت به آن
حضرت شاه دلدل سوار مى گويند.
53- آيا اين صورت زيباى اوست يا اينكه تجلى طلعت آيه ((الله نورالسموات و الارض))
است!؟ و آيا اين سيرت والاى اوست، يا اينكه
مصداق اتم ((لم تمسسه نار)) (هرگز آتشى او را مس نكرده))
است. (سوره نور آيه 35).
54- جوانمردى چون على و شمشيرى چون شمشير او ذوالفقار (كه نهال اسلام را با دست با كفايت آن حضرت آبيارى كرد) نسيت.
55- نجف اشف.
56- برق روشن.
57- يعنى اى فرزند كعبه گرچه غوغاى مسيحيان در مورد پسر خدا بودن مسيح تو را مى زيبد، اما منزه و متعالى است خداوند از اينكه فرزند
داشته باشد.
58- در شكم آهوى ختن (د ركشور چين) كه آن را ختا نيز مى گويند كيسه اى است كه در آن مايعى چون خون بنام مشك كه
اصل عطرها را تشكيل مى دهد وجود دارد.
59-
60- عذار: مويى است بلند كه از محاذى لاله گوش مى رويد.
61- بتار: شمشير بران.
62- حجيم: طبقه اى از آتش جهنم.
63- رميم: ريز ريز، خرد، پودر، پوسيده.
64- يمين: دست راست، دست الهى. ميمون: مبارك.
65- فلك محشون: كشتى انباشته و پر مانند كشتى نوح ((عليه السلام)) كه از انسانها و حيوانات مملو بود.
66- هيجا: ميدان كارزار، معركه نبرد.
67- نفير: پا به فرار گذاشتن، گريختن. (دهخدا).
68- يعنى همچون پرچم هدايت بود براى خداوند هدايت كننده گمراه شدگان.
69- يعنى از امر واجبى كه به گردن داشتت اندكى از آن را با صد خجلت بجاى آورد.
70- گلرو، خوش صورت، زيبا.
71- آزرده، رنجيده، مجروح.
72- آنطور كه فضا را پر كند.
73- مطاف: محل طواف. مستجار: جايگاه پناه آوردن.
74- فرقدان دو ستاره كه در دب اصغر قرار دارد و به آن دو برادران نيز مى گويند. (منظور اين است كه اگر آن حضرت نيم نگاهى بهمن كند
اين بالاترين افتخار براى من است).
75- حسام: شمشير
76- تيغ آخته: شمشير از نيام برآمده و آماده جنگ.
77- يعنى ولايتش از ابتداى عالم ثبت شده بود و اين مسئله در روز غدير فقط به عرصه ابلاغ ظهور پيدا كرد.
78- اشاره به آيه اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى... است كه در غدير خم در شان اميرالمؤ منين
نازل شده است.
79- اشاره به آيه شريفه ((اكلها دائم))
است كه منظور بهشت است كه (خوردن در بهشت هميشگى و دائمى است).
80- ظاهرا منظور خليفه دوم است كه در ابتدا در غدير خم پيش آمد و به اميرالمومنين ((عليه السلام)) دست داد و بَخّ بَخّ گفت، و به حضرت
تبريك گفت، و او را امير خويش خواند، و اطاعت وى را پذيرفت، اما پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) حق آن حضرت را در سقيفه غصب كرد.
81- هَزار: بلبل كه به نواهاى مختلف مى خواند و ناله مى كند.
82- يعنى به سبب آن تيشه ظلم كه به باغ ((فاستقم))
يعنى
گل سرسبد آل محمد ((عليه السلام)) زدند آن بزرگى كه همچون درخت طوبى بود (اميرالمؤ منين ((عليه السلام))) به زمين افتاد و به شهادت رسيد.
83- آه از پستى دنيا كه به دست افرادى پست پرورش دهنده خوبيها يعنى آقا اميرالمؤ منين ((عليه السلام)) به شهادت رسيد.
84- حِجر: حجر اسماعيل. حَجَر: حجر الاسود.
85- اين: جا و مكان.
86- نوعى كلاغ سياه كه منقارى سرخ دارد و به سرخ منقار و كاچينه معروف است و
حلال گوشت مى باشد و نوحه سرائى مى كند. ((فرهنگ دهخدا))
87- در اين ميان.
88- خداوند: پادشاه، صاحب. يعنى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
كه طبق آيه شريفه قرآن آن حضرت در شب معراج به اندازه دو قاب
يا كمتر (از باب تمثيل) به قرب الهى نزديك شد.
89- كه در روايت آمده رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
فرمودند: يا علىّ! انت قاضى دينى يعنى تو قضا كننده و پرداخت كننده دين
من هستى.
90- يعنى سر پادشاه عدل و انصاف، با شمشير جور و ستم به دو نيم شد.
91- طرفه العين: يك چشم بر هم زدن.
92- سزاوار است كه قرآن از تنهايى ناله سر دهد زيرا عدل قرآن ثانى بود به شهادت رسيد.
93- حطيم: ديوار كعبه ما بين ركن و مقام.
94- رقيم: نوشته اى كه نام اصحاب كهف و كليه خصوصيان آنها بر آن نوشته شده بود.
بعضى نام قريه اصحاب كهف را رقيم دانسته اند ((فرهنگ دهخدا)).
95- كه هم اوست والا مرتبه بزرگ.
96- منظور رسول خدا است كه تجلى اول، عقل اول و به تعبيرى عقل پير ناميده شده و جريان غدير را به مثابه تجلى در طور قلمداد كرده است.
97- منظور رسول خدا و اميرالمؤ منين است كه گويا در يك سرير يعنى غدير خم ظهور ولايتشان با هم قرين شده است.
98- كيوان بنابر قول قدما فلك هفتم بوده كه بالاترين فلك محسوب مى شده و منظور از شاه كيوان
محل جناب اميرالمؤ منين ((عليه السلام)) است كه در برخى روايات نيز آمده كه فرموده است كيوان
(زحل) سياره من است.
99- اثير: فلك الافلاك، فضاى مافوق كره ارض.
100- خطى كه پادشاهان بالاى امضاى خود در فوامين نامه هايشان مى كشيدند كه نام و مشخصات آن را دارا بوده و به آن ريمست و سنديت مى
بخشيده. در اينجا از قول رسول گرامى مى فرمايد: نسخه اسماء الهى من هستم و سنديت آن اميرالمؤ منين ((عليه السلام)) است.
101- هفت سبع: مراد هفت حصه قرآن كريم است، كه آن را هفت منزل نيز مى گفتند، چون قاريان آن را به يك هفته ختم مى كرده اند.
102- اشاره به آن معجزه اميرالمؤ منين ((عليه السلام)) است كه دست بريده را پس از جارى شدن حد سرقت، چون ولايت حضرت را در سينه داشت
به هم چسباند.
مى فرمايد: امام ايشان است، نه آن كسى كه با حيله و نيرنگ رداى خلافت را وصله تن خويش كرد كه حضرت در باره اش فرمود: ((لقد
تقمصها...)).
103- مادر دوازده خليفه الهى ((عليهم السلام)) (دوازده امام بر حق) منصوص از جانب
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
.
104- بحر خضم: درياى پر، وسيع، كبير.
105- قلزم: دريا، اقيانوس.
106- از پرتو جود آن حضرت، ذرات هم بهاى مرواريد تاج جم شدند.
107- ابكم: لال، گنگ.
108- در تاريخ عالم آراى ناصرى آمده است كه ختا كه مخفف ختاى است كشورى است در كنار چين و مغولستان و تركستان كه بسيار بزرگ و
بسيار آباد و پر نعمت است و...
109- ظاهرا منظور منطقه البروج است كه دايره اى است در آسمان كه همه دوازده برج
سال در آن داير قرار دارند (از تعبيرات فلكى است).
110- اشاره به سخن جناب اميرالمؤ منين ((عليه السلام)) است كه فرمودند انا النّقطه تحت الباء يعنى من نقطه زير باى بسم الله
الرحمن الرحيم هستم كه قرآن با آن آغاز شده است. (پر واضح است كه اگر باء نقطه نداشته باشد، باء نيست، و بسم الله و قرآن ديگر ناتمام
خواهد بود).
111- اشاره به سخن مولا اميرالمؤ منين ((عليه السلام)) است كه فرمودند: لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا يعنى اگر پرده ها بالا رود چيزى
بر يقين من افزوده نخواهد شد.
112- ماسوى الله: تمام عالم جز خداى متعال.
113- بضمعه: پاره تن.
114- يعنى در عالم امر الهى، حكم به مشيت خداوند بفرمايد.
115- اشاره به آيه شريفه و لا ينطق عن الهوى است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
هرگز سخنى از روى هوى و هوس بر زبان
نياورد. مى فرمايد حضرت فاطمه زهرا ((عليهما السلام)) نيز همانگونه است.
116- يعنى سياره زهره براى خدمتش كوچكترين مشترى است، و اگر به سوى ستاره سها (كه كوچكترين ستاره صورت فلكى دب اصغر است)
نظر عنايت فرمايد تبديل به خورشيد گردد.
117- اى پدر جان به فريادم برس.
118- هزار: بلبل كه به نواهاى مختلف مى خواند و ناله مى كند.
119- روز شمار: روز قيامت، روز حساب
120- مسمار: ميخ در.
121- نزار: نحيف، ضعيف.
122- خمار: مقنعه، پوشش، حجاب.
123- قره باصره: نور چشم.
124- گردن بند همراه با صليب كه مسيحيان به گردن آويزند.
125- يعنى آن كسى كه به ولايت اميرالمؤ منين ((عليه السلام)) در روز عيد غدير اقرار كرد.
126- هزال: رنجورى، لاغرى.
127- تاريك، ظلمانى، شبهاى بدون مهتاب.
128- چون به خاطر رسيدن به متاع قليق دنيا و خلافت چند روزه غاصبانه، خرمن خداپرستى را كه در خانه اهلبيت ((عليهم السلام)) بود و
اساسش حضرت زهرا ((عليهما السلام)) بود، با شهادت آن حضرت، آن خرمن نيز سوخت و آتش گرفت.
129- صرصر: باد شديد، طوفان بنيان كن.
130- گنبد دوار: چرخ گيتى، عالم، جهان.
131- غَره: مغرور، گول خورده، فريفته. غُره: روى سفيد و نورانى.
132- زاغ: كلاغ. زغن: زاغ گوشت ربا كه خونخوار است.
133- سماك: دو ستاره نورانى در آسمان كه در منزل چهاردهم قمر دارند. ((دهخدا)).
134- سمك: ماهى.
135- صدايى كه در اثر حركت باد در شبكه ها مى پيچد و موجب خوف مى شود، اما هيچ اثرى ندارد.
136- اشاره به روايت من كان لله، كان الله له است، بدين مضمون كه هر كس براى خدا باشد و در راه خدا گام بردارد خدا با اوست.
137- قمر هنگامى كه به صورت فلكى عقرب وارد شود، انجام بسيارى از كارها ناميمون مى شود كه اصطلاحا به آن قمر در عقرب مى
گويند.
138- شرفه: كنگره قلعه كه در بالاى قلعه قرار دارد.
139- للعقول مطاف: محل طواف عقلها.
140- تقبيل: بوسيدن.
141- مردمان جلف، پست و فرو مايه.
142- باء: منظور آغاز بسم الله الرحمن الرحيم است. ربط نون و كاف يعنى واسطه امر الهى.
143- يعنى شمشير بران تو كه سرها راقطع مى كند، دلها و سينه ها را در هنگام مصاف و مبارزه مى شكافد.
144- سپهر: آسمان، غايشه كش: فرمانبردار. مهر خاورى: خورشيد كه از مشرق طلوع مى كند، سياف: شمشير كش، مير غضب، كسى كه
شمشيرش آماده گردن زدن كرده است.
145- مردم: مردمك چشم.
146- پناهگاه.
147- منطيق: سخنور.
148- خشاف: شتر ران در شب.
149- ناوك: تير، يا وسيله اى مانند لوله است و تير را در آن مى گذارند و پرتاب مى كنند تا راست رود.
150- لجّه: قسمت عميق دريا.
151- سرادق: سراپرده.
152- چرخ پير: روزگار. پور عقل پير: پسر پيامبر كه عقل پير يا
عقل اول است.
153- هماى سدره نشين: پرنده اى كه بر درخت سدره المنتهى كه دربهشت است مى نشيند.
154- عنقا: سيمرغ، پرنده اى افسانه اى مى گويند در كوهى افسانه اى بنام قاف زندگى مى كند و بسيار عزيز الوجود و ارزشمند است. 155- خصم بد منش: دشمن بد كيش و بد رفتار.
156- سبع طباق: هفت آسمان.
157- لثانى منثوره: گوهرهايى كه نثار عروس مى كنند. على الاطباق: بر هفت طبقه آسمانها.
158- جوزا: نام يكى از صورتهاى فلكى است، به برج سوم فلكى نيز اطلاق مى شود. و چون صورت فلكى جوزا سه ستاره در ميان دارد
كه به آن كمربند يا نطاق جوزا مى گويند، ايشام حضرت ابا عبدالله الحسين ((عليه السلام)) را كه سومين امام از دوازده امام بر حق است به سومين
برج از دوازده برج فلكى تشبيه فرموده و ولادت و ولايتش را به كمربند جوزا.
159- صولت: سطوت، قهر، جسارت در حمله. سباق: مسابقه.
160- فُلك: كشتى، فُلك فَلك: كشتى آفرينش. مشوق الاشواق: به اشتياق آورنده ترين شوق آفرينان.
161- رئوس ضلال: سر كردگان گمراهى. فلاق: شكافنده.
162- كل باطل زاهق: همه باطل ها نابود و سرنگون.
163- شواخص البصار: چشمها را خيره كرده. نواكس الاعناق: گردنها را خم كرده.
164- رفرف: بساط گسترده، خيال را كه همچون بساطى گسترده است به رفرف تشبيه كرده.
165- عقال و وثاق: پابست، بند.
166- خطاب به حضرت مى فرمايد: كه اى پادشاها! موساى كليم در طور به يك تجلى تو بى هوش افتاده و سپس با يك عنايت و نظر تو
به هوش آمده.
167- قره الاحداق: نور چشم همه چشمها.
168- از توصيف خارج است، و بيان ياراى گفتن آن را ندارد.
169- خيل عتاق: اسبان برگزيده و ازرشمند. اوديه: جمع وادى، دره ها.
170- گويا خدا در وادى طوى (جايى كه كليم با خدا سخن مى گفت) تجلى كرده است.
171- گويا آسما ندا كرد كه ((خداوند بر عرش مستولى گرديد)).
172- شق القمر: دو نيم شدن ماه به معجزه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
. نجم هوى، تعبر شعرى از آيه 2 سوره نجم است كه مى
فرمايد ((و النجم اذا هوى))
يعنى قسم به ستارگان چون فرود آيند.
173- يهنى از همان ابتدا كه خداوند در عالم ذر كه همه بصورت ذراتى بودند و خداوند خواست از آنها پيمان بندگى بگيرد، وقتى كه
پرسيدند آيا من پروردگار شما نيستم؟ بعضى گفتند بلى. از آن هنگام بلاها و سنگهاى بلا به جناب بلى گويان رهسپار شد.
174- لعل: گوهرى گرانبها كه معمولا قرمز رنگ است، و با الماس همطرازى مى كند.
زمردين: همچون زمرد، زمرد به رنگ زرد است و چون زرد علامت رنج محنت نيز هست فرموده است كه: چون بر جگر حضرت مجتبى ((عليه السلام)) زهر
كينه (كه همچو الماس سخت بود) زدند صورت لعل گونه آن حضرت، كه به رنگ
گل صورتى و زيبا بود به رنگ زرد زمردين درآمد.
175- آب شيرين و گوارا.
176- گردون قباب: همچون گردونه گرد و مدور. علم: پرچم.
177- ممكن غيب: كمينگاه اسرار، محل اختفاى اسرار.
178- مهبط: محل فرود، محل نزول. روح الامين: فرشته وحى، حضرت
جبرئيل ((عليه السلام)).
179- سنگ جزع: مهره و سنگى قيمتى.
180- ام المصاب: مادر مصيبت زدگان (كنايه از حضرت زهرا ((عليهما السلام)) است).
181- نوخط: جوانى كه تازه به بلوغ رسيده و تازه بالاى لبش مى روئيده. تازه جوان.
182- حسن مآب: عاقبت نيكو، خوش عاقبتى.
183- جعد: موى پيچيده. سمن ساى: زلفى كه چون آن را لمس كنند بوى ياسمن بدهد.
184- نافه مشك ختن: كيسه اى كه در شكم نوعى آهوى چينى است و در آن كيسه مشك خوشبوى قرار دارد و براى ساختن عطرهاى مشك بوى از آن
استفاده مى كنند.
185- سرو سهى ساى: سرورى كه از بلند قامتى، به ستاره سهى كه بسيار دور است مى سايد.
186- رايت منصور: پرچم نصرت شده از ناحيه خداوند.
187- عرم: نام آب بندى است كه به دستور بلقيس قوم سبا بر روى رودخانه از سنگ و قير بنا كردند، و
سيل بنيان كن آن را خراب كرد و باعث شد قوم سبا نابود شوند.
188- هل من مزيد: آيه اى كه در شان آتش جهنم آمده كه هر چه به آن وارد شوند مى گويند آيا باز هم هست، بيشتر از اين؟
189- سموم: باد تند و طوفانى كه قوم عاد را نابود و سرنگون كرد.
190- فرقدان، فرقدين: دو برادران، دو ستاره درخشان در صورت فلكى دب اصغر.
191- نظارگان: تماشاچيان.
192- يعنى آيت و نشانه پروردگار و دود چون به تلاوت قراان گشود همچون صداى زيباى حضرت داود كه در حديث آمده خواننده بهشتيان است
، آنقدر زيبا و والا بود كه گويا بانگ (انا الله) يعنى منم خداى، برآورده است
193- شور نشور: شور و غوغاى قيامت.
194- راس همه افتخارات و خوبيها بر در راس همه فاجران و بدكاران عالم يعنى يزيد بود.
195- اثيم: بسيار گناهكار. كفور: بسيار ناسپاس.
196- از انتهاى قوس نزول به بالاترين غايت و نهايت صعود.
197- عناق: معانقه، يكديگر را بغل گرفتن و بوسيدن.
198- با طمطراق: با شوكت و شكوه.
199- وثاق: غل و بند و زنجير.
200- يوم التلاق: روز ملاقات با خدا، روز قيامت.
201- ما لا يطلاق: روزى كه بلاها بيش از طاقت و بسيار سنگين بر آنها وارد مى شود.
202- گرفته شده از آيه سوره يس كه مى فرمايد: الذى خلق لكم من الشجر الا خضر نارا. يعنى اوست خداوندى كه از درخت سبز براى شما
آتش آفريد. (سوره يس آيه 80).
203- نوحه و ناله كه در برخى از مناطق مانند استان فارس در فراق عزيزان سر مى دهند، (در مناطق ديگر مانند لرستان از كلمه روله، روله
بجاى رود استفاده مى كنند).
204- هيون: شتر، شتر جمازه ((دهخدا)).
205- گرفته شده از آيه شريفه ((قلنا يا نار كونى بردا و سلما على ابراهيم))
است كه خداى
متعال به آتش كه براى حضرت ابراهيم ((عليه السلام)) مهيا كرده و او را در آن انداخته بودند فرمود: اى آتش بر ابراهيم سرد شو.
در اينجا هم مى فرمايد: چرا به خيمه سوزان نمى گويى اى آتشها سرد شويد؟
206- يعنى اميرالمؤ منين ((عليه السلام)) كه فرمود: سلونى قبل ان تفدونى (هرچه مى خواهيد از من بپرسيد پيش از آنكه ديگر مرا نيابيد).
207- كسى كه به غمها و دردهاى گوناگون مبتلا باشد و همه گونه مصيبت بر او وارد شده باشد.
208- اى شيعيان من هنگامى كه آبى گوارا نوشيديد مرا ياد كنيد، يا اگر سخن از غريب يا شهيدى به گوش شما خورد به ياد من بيفتيد و بر
من ندبه و گريه كنيد.
209- معدلت: عدالت.
210- بيت الصنم: بتخانه.
211- پريزاد: پرى زاده، فرزند شاه پريان.
212- جمال لعين: بجدل جمال، آن شتربانى كه دست حضرت ابا عبدالله ((عليه السلام)) را بخاطر بيرون آوردن انگشتر بريد (لعنت الله
عليه).
213- شهلا: چشم سياه كه به سرخى بگرايد، چشم ميشى.
214- وامق: عاشق، دوستدار. مفتون: فريفته.
215- دولت مستعجل: مكنت و دولت زودگذر.
216- رايت اجلال: پرچم بزرگ، ارجمند و ارزشمند.
217- مهوش: ماه صورت، خوبروى همچون ماه.
218- يعنى از ديدن رويت محرم و بركنار باشم، اگر از تو روى بگردانم. كنايه از اينكه هرگز از تو روى نمى گردانم.
219- سمندر: جانورى است كه در آتش نشو و نما و تكون دارد و گفته اند كه پوستش او را از آتش حفظ مى كند.
220- در فاجعه كربلا، حرمت خداوند رحمن بارها هتك شد، و همين باعث شد كه اينك تو بى كس و تنها باشى، خداوند تنهايى و بى كسى شما
را به نيكوترين وجه جبران فرمايد.
221- برگرفته از آيه 52 سوره مباركه زخرف ((ولا يكاد يبين))
. كه جريان فرعون است با حضرت موسى ((عليه السلام)) كه آن
حضرت نوعى لكنت در زبان مباركشان بوده، و گفته اند بدان خاطر بوده كه در كودكى فرعون مى خواست او را آزمايش كند ببيند كه آيا اين همان
كسى است كه روزى بساط او را بر خواهد چيد؟ لذا فرمان داد در طرفى ظرفهاى پر از طلا بگذارند، و در طرف ديگر مجره اى از آتش، موسى
خواست به طرف طلا برود، اما به امر خداوند، جبرئيل او را به طرف آتش برد و قدرى از آن به زبان موسى خورد، و زبانش لكنت گرفت و اين
باعث برطرف شدن شك فرعون گرديد و در نهايت باعث هلاك او شد.
222- غبراء: زمين، حمرا: سرخ. مى فرمايد: زمين سرخ شد از ريخته شدن و روان شدن خونهاى سرهاى بريده و نحر شده آن انسانهاى پاك.
223- سموم: بادها و طوفانهاى سرد و شديد كه گل
و گياه را مى خشكاند، باد پاييزى.
224- بخاطر اين مصيبت بزرگ، بر برگهاى گلهاى روضه بتول (حضرت زهرا (عليهما السلام)) غبار نوحه و ناله نشست.
225- در اين هنگام ناله حسرت از دلم برخاست و ماهم دو نيم شد چون شنيدم به آن حضرت هجوم بردند و سنگ زدند.
226- در اين حال كه رگهاى گردن آن حضرت را بريدند به سجده شكر افتاد.
227- هرگز فراموش نمى كنم آن زمانى را كه حضرت از شدت جراحات بيهوش شده بود، و رد اين
حال شمر ملعون بسوى او آمد.
228- در انجام اين عمل آن ملعون رعايت عظمت خداوند جبار آسمانها را ننمود.
229- و جبرئيل؟ روزگارى با او هم صحبت بود در اين هنگام مرگ و شهادت او را در آسمانها ندا داد: كه آگاه شويد كه فرزند آن خاندان
اصيل و پاك به شهادت رسيد.
230- ا زتشنگى جان داد و آبى ننوشيد تا از آن آب گواراى الهى سيراب گرديد.
231- در آن روز همه چيزش را به غارت بردند در حالى كه او بزرگترين مردان خاندان نزار (جد اعلاى قريش) بود و بدين سبب لباس
افتخار را بر تن كرد.
232- آه! چه سينه اى كه اسرار پروردگار عالميان را در بر داشت.
233- در آن روز خورشيد هدايت از بالاى آن نيزه بلند طلوع كرد، آه چه مصيبت بزرگى.
234- خطاب به امام زمان عرض مى كند كه: اى ولى مؤ منين! اى امام زمان! ببين راس علو و بزرگى از اين همه مصيبت تحقيرآميز به زير افتاده
و محزون است.
235- خانه اى كه از كثرت بخشش دست هيچ آرزومنى خالى برنمى گشت كينه توزان آتش افروختند و آن را سوختند.
236- اى ولى مؤ منين! ببين چگونه حلال و مباح شمردند قتل برنمى گشت كينه توزان آتش افروختند و آن را سوختند.
237- اى امام زمان! دختران خاندان وحى را كه پرده نشين و محجوب بودند را ببين كه چگونه در ميان نامحرمان به اسارت نشسته اند، و اين موجب
سوزش و حسرت دلهاى خوبان گرديده.
238- سبى ترك و روم: اسيران ترك و روم كه به بردگى مى گرفتند و در بازارهاى عرب و عجم مى فرختند.
239- اى امام زمان، و اى مؤ منان! ببين آن بانوان را كه اينك در حال گريه و ندبه پشت سر امام زين العابدين ((عليه السلام)) به اسارت
رفته اند.
240- ببين چگونه پيشواى اسلام در بند و زنجير آهنين بسر مى برد و به عنوان برده به يزيد هديه مى شود!؟
241- نثاتين: دو جهان. يا لثارات الحسين: اى خونخواهان حسين بپا خيزيد. (اين شعار كسانى است كه هر زمان به خونخواهى امام حسين (عليه
السلام) بپا خواسته و قيام كرده ان و ياران حضرت مهدى ((عليه السلام)) نيز اين شعار را دارند).
242- اى آقاى من برخيز، پس كى با قيام خويش دلهاى مؤ منان را شفا خواهى داد؟ اى ولى و اى سرور مؤ منان!
243- الاشراق: صبح، هنگام روز. اصيل بعد از عصر تا مغرب. كنايه از شبانه روز و ايام است.
244- خرگه: مخفف خرگاه، چادر و خيمه بزرگ، زمين وسيع.
245- واليل: قسم به شب. والضحى: قسم به چاشتگاه كه خورشيد بالا مى آيد. مى فرمايد: اى بزرگمردى كه سوره
والليل رهنماى موى تو، و سوره و الضحى دليل روى ماه و نيكى توست.
246- سلسبيل: نام چشمه اى در بهشت.
247- عاقر ثمود: آن شخصى كه شتر حضرت صالح را كه خداوند براى امتحان قوم ثمود از ميان كوه بيرون آورده بود پى كرد (كشت).
فصيل: بچه شتر.
|