(1) -
در كتاب جمهره انساب العرب ص 405
نسب عمار ذكر شده ولى اين نام وجود ندارد و ابن عبدالبر در استيعاب ج
3، ص 675 تصريح كرده كه اين نام بوده و حذف شده است .
(2) -
در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
اين نام ذكر نگرديده است
(3) -
در شرح نهج البلاغه فقط تا همينجا
نسب عمار ذكر گرديده است .
(4) -
در كتاب استيعاب آمده : (ابن
الوذين و بعضى گفته اند ابن الوذيم ) و در كتاب الدرجات الرفيعه ص 255
آمده : (ابن الوذيم و بعضى گفته اند ابن الوذين ).
(5) -
در كتاب استيعاب تصريح كرده كه
بعضى اين نام را انداخته اند
(6) -
در كتاب استيعاب آمده : (عانس )
(7) -
در كتاب الاصابه ج 2، ص 512 تا
همينجا از نسب عمار را ذكر كرده است .
(8) -
در كتاب الطبقات الكبرى ج 4، ص 136
اين نام ذكر نشده است و تا همينجا در كتاب استيعاب ، نسب عمار ذكر شده
است .
(9) -
در كتاب الدرجات الرفيعه ص 255 و
اسدالغابه ج 1، ص 43 تا همينجا نسب عمار آورده شده است
(10) -
در كتاب جمهره انساب العرب ص 405
تا همينجا نسب عمار آورده شده است و بقيه نسب از سبا تا قحطان در ص 329
از همين كتاب آورده شده است .
(11) -
نسب عمار به طور كامل در تاريخ
بغداد ج 1، ص 150 و الطبقات الكبرى ج 4، ص 136 آمده است .
(12) -
شرح نهج البلاغه ج 10، ص 102 به
نقل از استيعاب ج 2، ص 476 و 477 انساب الاشراف ج 1، ص 178 و اسدالغابه
ج 1، ص 46 و 44. مسعودى در مروج الذهب ج 2، ص 391 مى گويد: (در نسب
عمار اختلاف كرده اند و بعضى او را وابسته به بنى مخزوم مى دانند و
بعضى او را از هم پيمانان بنى مخزوم و بعضى هم آرا ديگرى دارند)
(13) -
شرايع الاسلام ج 4، ص 39 - 40
(14) -
الاستيعاب ج 2، ص 477 و به نقل از
آن در شرح نهج البلاغه ج 10، ص 103، تاريخ بغداد ج 1، ص 152 و در انساب
الاشراف ج 1، ص 198 به نقل از واقدى و در الدرجات الرفيعه ص 255
(15) -
اسدالغابه ج 4، ص 47
(16) -
كتاب عمار ياسر نوشته عبدالله
السبيتى ص 22
(17) -
اعيان الشيعه ج 8، ص 372 و
القاموس المحيط ج 2، ص 96
(18) -
الاستيعاب ج 2، ص 477
(19) -
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج
10 ص 103
(20) -
الدرجات الرفيعه ص 257 و 258
(21) -
الدرجات الرفيعه ص 258
(22) -
شرح نهج البلاغه ج 10، ص 104 و
رجال كشى ج 1، ص 149
(23) -
الدرجات الرفيعه ص 257
(24) -
رجال كشى ج 1، ص 127 - 129
(25) -
الدرجات الرفيعه ص 257
(26) -
الاستيعاب ج 2، ص 479
(27) -
رجال كشى ج 1، 15
(28) -
استيعاب ج 2، ص 480
(29) -
الخصال ص 303 و عيون اخبار الرضا
ج 2، ص 66 و الاختصاص ص 12 و رجال كشى ج 1، ص 129 - 137
(30) -
رجال كشى ج 1، ص 129 - 137 و
الدرجات الرفيعه ص 258
(31) -
سفينه البحار ج 2، ص 76 به نقل از
تفسير امام عسگرى عليه السلام
(32) -
الدرجات الرفيعه ص 260 - 261 به
نقل از احتجاج ص 78
(33) -
كتاب سليم بن قيس ج 2، ص 865
(34) -
سقيفه و فدك ص 90 - 91
(35) -
الدرجات الرفيعه ص 275
(36) -
امالى شيخ طوسى ص 181 - 182
(37) -
الدرجات الرفيعه ص 267
(38) -
الدرجات الرفيعه ص 267
(39) -
الدرجات الرفيعه ص 270 به نقل از
كتاب صفين
(40) -
نهج البلاغه ج 2، ص 264 خطبه 182
(41) -
سوره مباركه ملك آيه 30
(42) -
كفايه الاثر ص 120 - 123
(43) -
تنقيح المقال ج 1، ص 197 و مقدمه
فائده 12
(44) -
الاختصاص ص 6 - 7
(45) -
رجال شيخ طوسى ص 46
(46) -
لسان العرب ج 13، ص 186
(47) -
عيون اخبار الرضا ج 2، ص 125
(48) -
در بعضى مصادر آمده كه زمين خلق
شده است نگاه كنيد به خصال شيخ صدوق ص 360 - 361 باب هفت .
(49) -
به نقل از خصال ص 361 و تفسير
فرات كوفى ص 570
(50) -
رجال كشى ج 1، ص 32 - 34 و اختصاص
ص 5
(51) -
تعليقه ميرداماد بر رجال كشى ج 1،
ص 33
(52) -
خصال شيخ صدوق ص 361
(53) -
الاحتجاج ص 75 - 78 و خصال ص 461
- 465 باب دوازدهم .
(54) -
الشرطة : به طلايه داران سپاه كه
به جنگ اعزام مى شوند و پيش مرگ هستند گفته مى شود و آنها افراد نخبه
اى مى باشند كه سلطان آنها را از ميان لشگر انتخاب مى كند.... آنها را
به اين نام ناميده اند زيرا آن ان خود را با نشانه هايى مى شناسانند و
الخميس يعنى سپاهى كه تشكيل شده از پنج قسمت و آن عبارت است از مقدمه و
ساق و ميمنه و ميسره و قلب . و گفته اند به اين نام ناميده شده اند
زيرا آنان با امام شرط مى كنند به بذل جان خود همانطور ه امام با آنان
شرط مى كند به وجوب بهشت براى ايشان .
(55) -
رجال كشى ج 1، ص 25 و در كتاب
مقاتل الطالبيين ابى الفرج ص 72 آمده كه هفت هزار نفر بودند.
(56) -
تنقيح المقال ج 1، ص 196
(57) -
رجال كشى ج 1، ص 24
(58) -
الاختصاص ص 2 و 3
(59) -
رجال كشى ج 1، ص 19 - 20
(60) -
تاريخ بغداد ج 1، 139 و اعيان
الشيعه ج 8، ص 372
(61) -
الدرجات الرفيعه ص 256 و اعيان
الشيعه ج 8، ص 372 و الوافى بالوفيات ج 22، ص 376 و الاستيعاب ج 2، ص
477 و به نقل از آن در شرح نهج البلاغه ج 10، ص 102
(62) -
سوره مباركه احزاب آيه 106، تفسير
الميزان ج 12، ص 383 - 385 ابن عبدالبر در كتاب الاستيعاب ج 2، ص 477
به اين موضوع تصريح كرده است .
(63) -
الدرجات الرفيعه ص 256 و اعيان
الشيعه ج 8 ص 373 و تاريخ بغداد ج 1، ص 150
(64) -
طبقات ابن سعد ج 3، ص 250 و به
نقل از آن در كتاب قاموس الرجال ج 8، ص 46
(65) -
اسدالغابه ج 4، ص 46 و به نقل از
آن در كتاب قاموس الرجال ج 8، ص 40
(66) -
الاستيعاب ج 2، ص 477 و به نقل از
آن در شرح نهج البلاغه ج 10، ص 103 و تاريخ بغداد ج 1، ص 150 و الوافى
بالوفيات ج 22، ص 376 و انساب الاشراف ج 1 ص 185
(67) -
سيره ابن هشام ج 2، ص 709
(68) -
مغازى واقدى ج 1، ص 84 و 151 و
سيره ابن هشام ج 2، ص 713
(69) -
سيره ابن هشام ج 2، ص 708 و در
مغازى واقدى ج 1، ص 147 آمده است كه : كشنده عامر بن حضرمى شخصى به نام
عاصم بن ثابت بن ابى اقلح است و عمار ياسر كشنده حارث بن حضرمى است .
(70) -
مغازى واقدى ج 1، ص 150 و سيره
ابن هشام ج 2، ص 711
(71) -
مغازى واقدى ج 1، ص 139
(72) -
كتاب سليم بن قيس ج 2، ص 867 و
تاريخ يعقوبى ج 2، ص 124
(73) -
كتاب اختيار معرفه الرجال ج 1، ص
34
(74) -
الخصال ص 461 و 464 و الاحتجاج ص
78
(75) -
كتاب سليم بن قيس ج 2، ص 865
(76) -
كتاب سليم بن قيس ج 2، ص 870 و
رجال كشى ج 1، ص 34 و تاريخ يعقوبى ج 2، ص 15 و الخصال ص 361 و اعلام
الورى ج 1، ص 300 و روضه الواعظين ص 152
(77) -
كتاب الرده ص 189 و الاستيعاب ج
2، ص 277 و به نقل از آن در شرح نهج البلاغه ج 10، ص 103 و در الوافى
بالوفيات ج 22، ص 376 و اعيان الشيعه ج 8، ص 373.
(78) -
كتاب الفتوح ج 1، ص 271 - 274 و
الاخبار الطوال ص 130 - 132
(79) -
الفتوح ج 1، ص 321
(80) -
سير اعلام النبلا ج 1 ص 423
(81) -
سير اعلام النبلا ج 1، ص 423 و
انساب الاشراف ج 1، ص 170 و الدرجات الرفيه ص 261 و الكامل فى التاريخ
ج 3، ص 32
(82) -
شرح نهج البلاغه ج 9، ص 52 و
العقد الفريد ج 5، ص 31 و الجمل ص 122
(83) -
السقيفه و فدك ص 90 و به نقل از
آن در شرح نهج البلاغه ج 9، ص 58 و الدرجات الرفيعه ص 261
(84) -
الشافى فى الامامه ج 4، ص 212 و
السقيفه و فدك ص 87 و به نقل از آن در شرح نهج البلاغه ج 9 ص 55
(85) -
الكامل فى التاريخ ج 3، ص 155 و
العقد الفريد ج 5، ص 57 و الدرجات الرفيعه ص 262 و اعيان الشيعه ج 8، ص
374
(86) -
البد و التاريخ ج 5، ص 202 - 203
و الوافى بالوفيات ج 22، ص 378 و الفتوح ج 1، ص 372
(87) -
الفتوح ج 1، ص 375 و السقيفه و
فدك ص 77 و تاريخ يعقوبى ج 2، ص 172
(88) -
الفتوح ج 1، ص 377 - 378
(89) -
الفتوح ج 1، ص 444 و صفين ص 65 و
العقد الفريد ج 5، ص 51
(90) -
الجمل ص 102 و 162
(91) -
الفتوح ج 1، ص 439 - 440
(92) -
الجمل ص 239 - 240
(93) -
الارشاد ج 1، ص 258 و مناقب
اميرالمومنين ج 2، ص 337 و الجمل ص 244 - 246 و كتاب سليم بن قيس ج 2،
ص 801 و الفتوح ج 1، ص 462 و الاخبار الطول ص 124 - 145
(94) -
الجمل ص 293 و الفتوح ج 1، ص 472
و مروج الذهب ج 2، س 368 - 369
(95) -
الجمل ص 319
(96) -
الجمل ص 336 و انساب الاشراف ج 3،
ص 961 و الاخبار الطول ص 147
(97) -
الفتوح ج 1، ص 483 و الجمل ص 346
و شرح نهج البلاغه ج 1، ص 259 و مناقب ابن شهر آشوب ج 3، ص 156
(98) -
الفتوح ج 1، ص 482
(99) -
الفتوح ج 1، ص 486
(100) -
انساب الاشراف ج 3، ص 45 و امالى
شيخ مفيد ص 24 و الاخبار الطوال ص 150 و العقد الفريد ج 5، ص 75 و
مناقب ابن شهر آشوب ج 3، ص 161
(101) -
الفتوح ج 1، ص 497 و 559 و
الامامه و السياسه ص 109 و صفين ص 92.
(102) -
صفين ص 205 و الاخبار الطول ص
171
(103) -
الكامل فى التاريخ ج 3، ص 294 و
صفين ص 208 و 214 و انساب الاشراف ج 3، ص 85
(104) -
صفين ص 214 و الكامل فى التاريخ
ج 3، ص 294
(105) -
صفين ص 232
(106) -
الاختصاص ص 13 و تاريخ بغداد ج
1، ص 152
(107) -
الاستيعاب ج 2، ص 481
(108) -
الاستيعاب ج 2، ص 481
(109) -
تعليقه ميرداماد بر رجال كشى ج
1، ص 126 و الاصابه ج 2، ص 512
(110) -
كشف الغمه ج 1، ص 260 از مناقب
خوارزمى ص 123 الاحتجاج ص 181
(111) -
چنانچه شهيد ثانى در تعليقه خود
بر خلاصه علامه حلى اين مطلب را ذكر كرده است . همچنين نگاه كنيد به
كتابهاى عمار بن ياسر اثر عبدالله سبيتى ص 23 و شذرات الذهب ابن عماد
حنبلى ج 1، ص 45
(112) -
صفين ص 341 و الفتوح ج 2، ص 156
در ضبط كنيه اين شخص اختلاف فراوانى است ولى همه آنها به هم شبيه است و
معلوم است كه صورت تحريف شده يك كلمه بوده است .
(113) -
صفين ص 341 و به نقل از آن در
شرح نهج البلاغه ج 8، ص 24
(114) -
ابن قتيه در كتابش المعارف ص 357
روايت كرده : خود ابوالعاديه كيفيت كشتن عمار ياسر را چنين تعريف كرده
است كه مردى عمار را با نيزه زد و كلاهخود از سر او افتاد و من به سر
او ضربه زدم و آن را شكافتم اين روايت با آنچه ما پيش از اين درباره
كيفيت شهادت عمار ياسر آورديم مخالف است و ابن ابى الحديد و بلاذرى و
ديگران موافق ابن قتيبه اين مطلب را آورده اند و حافظ ابن حجر گفته است
كه او (ابوالعاديه ) دوستدار عثمان بود و هرگاه بر معاويه وارد مى شد
با تفاخر مى گفت : بگوييد قاتل عمار بن ياسر بر در ايستاده است . سيد
على خان مدنى در كتابش الدرجات الرفيعه ص 283 آورده است كه ابوالعاديه
تا زمان حجاج بن يوسف ثقفى زنده بود. روزى بر حجاج وارد شد و حجاج گفت
: آيا تو عمار را كشتى ؟ گفت : آرى . حجاج گفت : هر كه دوست دارد به
كسى بنگرد كه در روز قيامت دست گشاده دارد به اين مرد نگاه كند.
ابوالعاديه از او در خواستى كرد و حجاج اجابت نكرد،
ابوالعاديه گفت : به ديگران از دنيا مى بخشى و به ما نمى بخشى و گمان
مى كنى كه من گشاده دست در قيامتم ؟ حجاج با تمسخر گفت : كسى كه دندانش
چون كوه احد و رانش چون كوه ورقان و نشيمنگاهش به اندازه شهرى باشد او
در روز قيامت داراى دست گشاده است (كنايه از ضخامت و درشتى بى قواره
ابوالعاديه ) سپس گفت : به خدا قسم اگر همه مردم روى زمين در كشتن عمار
ياسر شركت داشتند، همگى به جهنم واصل مى شدند.
(115) -
رجال كشى ج 1، ص 126
(116) -
الغارت ص 169
(117) -
الدرجات الرفيعه ص 282
(118) -
الفتوح الرفيعه ص 282
(119) -
طبقات ابن سعد ج 3، ص 262 و
الفتوح ج 2، ص 157 و انساب الاشراف ج 1، ص 199
(120) -
الاستيعاب ج 2، ص 481 و به نقل
از آن در شرح نهج البلاغه ج 10، ص 106 الدرجات الرفيعه ص 282 تمام
مصادر متفقند كه امام عليه السلام او را بدون غسل و با لباسش دفن كرد و
عمار خود وصيت كرده بود كه مرا با لباسم دفن كنيد و خون شهادت را از من
نشوييد و خاك جنگ را از بدن من نتكانيد زيرا مى خواهم در روز قيامت با
دشمنان دين مخاصمه كنم . (اسدالغابه ج 4، ص 47 و طبقات ابن سعد ج 3، ص
262 و انساب الاشراف ج 1، ص 199) و ساير مصادر كه شرح حال او را نوشته
اند.
(121) -
صفين ص 339
(122) -
انساب الاشراف ج 1، ص 192
(123) -
الخصال ص 464
(124) -
السقيفه و فدك ص 90
(125) -
كتاب الجمل ص 262
(126) -
كتاب صفين ص 319.