ديوان عمار ياسر

قيس عطار

- ۵ -


(11) تحريض

(بحر مشطور السريع)

انگيزش #

1 - هيچ خيرى نيست در پهلوانى كه يك چشم خود را در جنگهاى سخت از دست داده و اينك خود را گرداب جنگ نمى افكند.

توضيح :

# اين مصرع در كتاب (كشف الغمه ) ج 1، ص 259 از كتابهاى تاريخ ابن اثير ج 3، ص 309، و تاريخ طبرى ج 6، ص 22 و الدرجات الرفيعه ص 278 و المستدرك حاكم ج 3، ص 445 و مجمع الزوائد ج 7، ص 241 آمده است و در بحار الانوار ج 33، ص 13 - 14 از كشف الغمه نقل شده است . در كتاب (مجمع الزوائد) و (بحارالانوار) آمده است : (الناس )

سپس عمار نزد هاشم بن عتبه مرقال آمد. هاشم پرچمدار اميرمومنان على عليه السلام بود. عمار گفت : اى هاشم آيا يك چشم خود را به شجاعت در جنگ از دست داده اى و اينك مى ترسى كه حمله كنى ؟ سپس ‍ سرود: (لا خير...) سوار اسب شو اى هاشم .... هاشم سوار شد و با او حمله برد.

ملاحظه : بزودى اين رجز را با روايت ديگر (جناب الفزع ) مى آوريم و هر دو رجز را به صورت جداگانه ثبت كرديم زيرا كلمه (روى ) آن متفاوت بود و عمار ياسر هرگاه كه مى خواسته هاشم مرقال را در جنگ پيش بفرستيد اين رجز را تكرار كرده است . بنابراين شايد او را با هر دو شعر تحريض و برانگيخته باشد.

شرح :

الباس : شدت جنگ (لسان العرب ج 6، ص 20)

در اين بيت نوع مزاح است كه از آن انگيزش و تحريض هاشم مرقال براى تلاش بيشتر در جنگ اراده شده است .

(12) تحريض آخر

(بحر رجز)

انگيزش #

1 - آيا پيوسته بايد از سطوت تو جنگاوران دشمن بهراسند اما تو از حمله به آنان دورى كنى ؟

2 - هيچ خيرى نيست در پهلوانى كه يك چشم خود را در جنگهاى سخت از دست داده و اينك خود را در عرصه هاى ترسناك جنگ نمى افكند.

توضيح :

مختصر تاريخ دمشق ج 27، ص 52

بيت دوم به روايت (لا خير فى اعور لا ياتى الفزع ) در كتاب صفين ص 328 و به نقل از او در شرح نهج البلاغه ج 8، ص 12 و الدرجات الرفيعه ص ‍ 276 و اعيان الشيعه ج 1، ص 497 و بحار الانوار ج 33، ص 26 - 27

هاشم مرقال در جنگ با تانى حركت مى كرد... چون عمار او را ديد كه آرام آرام ، حركت مى كند با نيزه اش او را تكان داد و گفت : (اكل يوم .. الرجز)

(13) اقسمت يا جبريل

(بحر رجز)

اى جبرئيل

1 - اى فرشتگان مقرب خداوند، اى جبرئيل و اى ميكائيل ، شما را قسم مى دهم .

2 - كه ما را يارى كنيد تا اين گروه گمراه بر ما غلبه نيابد.

3 - ما بر حقيم و ايشان نادان و جاهلند.

توضيح :

# اين رجز در كتاب (مجمع الزوائد) ج 9، ص 395 آمده است .

سعيد بن عبدالعزيز روايت كرده كه : عمار ياسر در جنگ احد خدا را قسم داد و مشركين هزيمت يافتند و در جنگ جمل هم قسم داد و اهل بصره پيروز شدند. در جنگ صفين به او گفتند كاش امروز هم خدا را قسم مى دادى . گفت : اگر دشمنان ما را با شمشيرهايشان آنقدر بزنند كه تا دورترين جا عقب نشينى كنيم باز هم يقين داريم كه ما بر حق و آنها بر باطلند و خدا را قسم نداد و همانروز شهيد شد.

اين رجز را در جنگ احد سروده است : (اقسمت ...)

شرح :

بيت 1: (اقسمت ): اداه قسم و آنچه به آن قسم خورده مى شود و هر دو در اينجا به حهت كثرت استعمال حذف شده است و معنى آن (اقسمت بالله ) قسم مى دهم شما را به خداوند است (النحو الوافى ج 2، ص 503)

(ميكال ): اسم فرشته اى از فرشتگان خداوند است و دو گونه ديگر هم گفته اند: (ميكائل ) و (ميكائيل ) (مجمع البيان طبرسى ج 1، ص 166)

نام ايندو فرشته را خصوصا بكار برد زيرا آن دو برترين فرشتگان خداوندند كه براى يارى پيامبر صلى الله عليه و آله به امر خداوند از آسمان فرود آمدند.

(14) رب عجل شهاده لى

(بحر خفيف)

طلب شهادت #

1 - راست گفت خداوند و راستگويى شايسته اوست ، پروردگار صاحب جلالت من بلند مرتبه است .

2 - پروردگارا شهادتم را با كشته شدن (در راهت ) برسان ، در زمره شهيدانى كه مردن زيبا (در راه دوست ) را دوست داشتند

3 - شهادتى در حال پيشروى و حمله به دشمن نه در حال فرار زيرا شهادت بر هر نوع مرگ ديگرى برترى و شرافت دارد.

4 - شهيدان نزد پروردگارشان در بهشتند، و از شراب پاك و ناب و خالص ‍ مينوى مى نوشند

5 - از شراب خوبان مى آشامند همان شرابى كه با مشك آميخته است و از جامى كه با زنجبيل مخلوط است .

توضيح :

# اين شعر در كتاب (صفين ) ص 320 و به نقل از آن در كتاب (الدرجات الرفيعه 9 ص 269 و (اعيان الشيعه ) ج 8، ص 373 آمده است .

همچنين دو بيت اول و دوم آن در كتاب نفح الطيب ) ج 7، ص 305 آمده است .

عمار ياسر در صفين بيرون آمد و سخنرانى كرد سپس همراه يارانش ‍ بازگشت و چون به عمروعاص نزديك شد گفت : اى عمرو آيا دينت را در ازاى حكومت مصر فروختى ؟ مرگ بر تو باد، هماره اسلام را وارونه مى خواسته اى . سپس حمله كرد در حالى كه مى گفت : (راست گفت خداوند...)

شرح :

بيت 1: (وكان جليلا) در اين عبارت كان تامه است و جليلا حال مى باشد و اگر كان ناقصه باشد معنى آن فاسد مى گردد (معجم النحو ص 277).

بيت 2: (فى الذى قد احب ) يعنى در زمره آنان كه مرگ زيبا را دوست دارند. حروف جر (فى ) در اينجا معنى (مع ) آمده است مانند گفتار پروردگار، متعال در قرآن كريم (فخرج على قومه فى زينته ) يعنى همراه با زينت (معنى البيب ص 223) و (قد) در اينجا مفيد تحقيق يا توقع است (مغنى اللبيب ص 227)

بيت 3: (مقبلا غير مدبر) يعنى شهيد شود در حالى كه پيشتاز و روى آورنده به جنگ است نه فرار كننده و پشت كننده به دشمن و اين حاكى از شجاعت اوست چنانچه شاعر معروف منصور النمرى در شجاعت اهل بيت عليهم السلام مى گويد: هرگز بر پشت و شانه هاى ايشان آثار شمشير دشمن را نخواهى يافت (زيرا پشت به دشمن نمى كنند)

اما بر چهره هايشان زخم ها و بر گلوگاهشان سيلابهاى خون جارى است (زيرا هماره رو در روى دشمن مى جنگند)

بيت 4: (الرحيق ): شرابى كه صاف است و گفته اند: بهترين نوع شراب را گويند (مجمع البيان ج 5، ص 455)

(السلسبيل ): شراب گواراى سبك . گفته مى شود: شراب سلسل و سلسال و سلسبيل (مجمع البيان ج 5، ص 410)

بيت 5: (الكاس ) جام كلمه كاس وقتى بكار مى رود كه در آن شراب باشد. (فقه اللغه ص 15) (الزنجبيل ): گونه اى از گياهان دارچينى . اين ماده ، پوست خوشبوى درختى است كه در پزشكى و غذا بكار مى رود. (لسان العرب ج 9، ص 279 خوش طعم است و زبان را مى سوزاند و با عسل پرورده مى شود و مريضى ها را با آن مداوا مى كنند. با شراب آميخته مى شود تا بر لذت آن افزايد. اعراب ، زنجبيل را بسيار دوست دارند و بكار مى برند. (مجمع البيان ج 5، ص 410) در ابيات چهارم و پنجم ، اقتباس زيبايى از آيه هاى 25 و 26 از سوره مطففين (يسقون من رحيق مختوم# ختامه مسك ) و آيه 17 از سوره دهر (يسقون فيها كاسا كان مزاجها زنجبيلا) و آيه 5 از سوره دهر (ان الابرار يشربون من كاس مزاجها كافورا) فرموده است .

(15) عتق بلال

(بحر طويل)

آزادى بلال#

1 - خداوند از سوى بلال و دوستش به عتيق جزاى خير دهد و (فاكه ) و (ابوجهل ) را دستخوش ننگ و عار سازد.

2 - آن دو نفرى كه خواستند بلال را به كفر وادارند و نترسيدند از آنچه كه خردمندان از آن بايد بترسند.

3 - آن دو نفرى كه او را شكنجه مى دادند زيرا او پروردگار مردم را يكتا مى دانست و بى هراس مى گفت : شهادت مى دهم كه پروردگار من فقط الله است .

4 - اگر مى خواهيد مرا بكشيد، بكشيد ولى بدانيد كه من از ترس مرگ ، براى خداوند شريكى قائل نخواهم شد.

5 - اى خداى ابراهيم و يونس و موسى و عيسى مرا نجات ده و مهلت نده

6 - به آل غالب از قريش كه گمراهى و ظلم را بجاى نيكى و عدالت برگزيده اند.

توضيح :

# اين شعر در سيره ابن اسحاق ص 191 و تاريخ دمشنق ج 43، ص 376 آمده است .

ابن اسحاق مى گويد: براى من گفته اند كه عمار ياسر از بلال بن رباح و مادرش حمامه و يارانش و شكنجه هايى كه ديده بودند ياد كرد و از آزاد كردن ابوبكر آنها را و سپس سرود: (خداوند از سوى بلال ...)

شرح :

بيت 1: بلال بن رباح حبشى موذن رسول خدا صلى الله عليه و آله كه از پيشگامان در اسلام بود و در راه خدا شكنجه فراوان ديد. وى در شهر دمشق در شصت و چند سالگى وفات يافت (اسدالغابه ج 1، ص 206 - 209) (صحبه ): دوست بلال . مراد كسانى هستند كه ادعا شده ابوبكر آنها را خريده و آزاد كرده است و عبارتند از: عامر بن فهيره و ابو فكيهه و لبيبه كنيز بنى مومل و زنيره و نهديه و ام عبيس . روايت شده كه عباس بن عبدالمطلب بعضى از ايشان را خريد و نزد ابوبكر فرستاد و او آنها را آزاد كرد و روايت ديگرى مى گويد رسول خدا صلى الله عليه و آله بلال و عامر را خريد و آنها را آزاد كرد (سيره صحيح نبى اعظم ج 3، ص 90 - 91)

تحقيق نشان داده كه ابوبكر هيچيك از اين افراد را با اموال خود نخريده و آزاد نكرده است بلكه رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه ايشان را آزاد كرده است بنابراين يا قصيده ساختگى است و يا اينست كه ابوبكر واسطه آزادى ايشان بوده و موضوع تا امروز مشتبه شده است .

(عتيق ): اسم ابوبكر است (رياض النظره ج 1، ص 77)

(فاكه ): فاكه بن مغيره بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم كه نام او ابوقيس است در جنگ بدر كافر بود و كشته شد (تاريخ ابن خلدون ج 2، ص 390) وى رسول خدا صلى الله عليه و آله را اذيت مى كرد و با ابوجهل در آزار رسول خدا صلى الله عليه و آله همكارى مى كرد (تاريخ ابن اثير ج 2، ص 72). (ابوجهل ): عمرو بن هشام بن مغيره مخزومى از بدترين دشمنان رسول خدا صلى الله عليه و آله كه آن حضرت را بشدت آزار مى داد. وى مسلمانان را شكنجه مى كرد. ابوجهل در جنگ بدر كشته شد (تاريخ ابن خلدون ج 2، ص 390 و تاريخ ابن اثير ج 2، ص 73).

بيت 2: (العشيه ): از نماز مغرب تا پاسى از شب (صحاح اللغه ج 6، ص ‍ 426) گاهى هم براى مطلق وقت استعمال مى شود مانند كلام خداوند متعال در قرآن كريم آيه 62 از سوره مريم (ولهم رزقهم فيها بكره و عشيا) زمخشرى گويد: مراد استمرار و دوام زمان است نه دو زمان معلوم ، (كشاف زمخشرى ج 3، ص 28)

بيت 3: (بتوحيده ): يعنى به سبب توحيد او. حرف (ب ) در اينجا معنى سببيت دارد (مغنى اللبيب ص 139)

(على مهل ): يعنى با انديشه و آرامش و تانى نه از روى جهل . در اينجا حروف جر (على ) به معنى (مع ) است و (مهل ) به معنى وقار و تانى است و حرف جر (على ) متعلق به (شهدت است يعنى شهادت مى دهم كه پروردگارم الله است و اين شهادت از روى فكر و تانى است . و ممكن است كه مهمل به معنى سكينه و وقار باشد و حرف جر على به معنى (با) و متعلق به كلمه (قوله ) باشد يعنى گفتار او از روى وقار و سكينه و بدون خوف و وحشت اينست كه (شهادت مى دهم كه پروردگار من فقط الله است ) (لسان العرب ج 11، ص 633 - 635 و مغنى اللبيب ص 190 - 192)

بيت 5: اينكه نام اين انبيا را برد و نام ديگر پيامبران الهى را نياورد براى آنست كه خداوند ابراهيم را از آتش نمرود و يونس را از شكم ماهى و موسى را از سلطه فرعون و عيسى را از صليب يهود و كيد ايشان رهانيد.

(لا تملى ): يعنى به ايشان مهلت نده و به تاخير هم نينداز. (مفردات راغب ص 777) در قافيه اين بيت عيبى است موسوم به تضمين و آن اينست كه معنى بيت ناقص مى ماند و قافيه اش به اول بيت بعد مى چسبد به طورى كه براى تمام شدن محتاج به بيت بعد مى شود. (الايقاع فى الشعر العربى ص ‍ 210)

(16) نحن ضربناكم

(بحر رجز)

با شما مى جنگيم#

1 - ديروز عليه شما براى تنزيل قرآن جنگيده ايم

2 - و امروز براى تاويل آن مى جنگيم

3 - جنگى كه در آن سرها از جايگاه خود دور مى افتد

4 - و دوست ، دوست خويش را فرامومش مى كند

5 - تا آنكه حق به راه و جايگاه خود باز گردد

6 - پروردگارا من به گفتار حق ايمان دارم .

توضيح :

# اين رجز در كتاب (الاختصاص ) ص 14 و به نقل از آن در (بحار الانوار) ج 33، ص 21 و (تذكره الخواص ) ص 93 و (الدرجات الرفيعه ) ص 278 آمده است .

اين رجز به جز بيت 6 آن در كتابهاى (صفين ) ص 341 و (الفتوح ) ج 2، ص ‍ 156 و (انساب الاشراف ) ج 3، ص 91 و (الوافى بالوفيات ) ج 22 ص 377 و (مروج الذهب ) ج 2، ص 391 و (مناقب خوارزمى ) ص 159 و (الاستيعاب ) ج 3، ص 1139 و (شرح نهج البلاغه ) ج 8، ص 24 و ج 10، ص 104 - 105 و (اعيان الشيعه ) ج 8، ص 374 و (كوثر المعانى الدرارى ) ج 2، ص 99آمده است .

ابيات 1، 3، 4 و 5 بطور متوالى در كتاب (مناقب آل ابى طالب ) ج 3، ص ‍ 177 و به نقل از آن در (بحار الانوار) ج 32، ص 584 آمده است .

همچنين اين رجز در كتاب (سنن نسائى ) در حديث رقم 2824 و 2844 و (سنن ترمذى ) حديث 2774 منسوب به عبدالله بن رواحه كه جلوى پيامبر صلى الله عليه و آله در عمره القضا وارد مكه مى شد آمده و در آن روايت چنين است :
خلوا بنى الكفار عن سبيله

اليوم نضربكم على تنزيله

ضربا يزيل الهام عن مقيله

و يذهل الخليل عن خليله

اين رجز در (سيره ابن هشام ) ج 4، ص 13 و به نقل از آن در (لروض الانف ) ج 7، ص 28 و در (سيره ابن كثير) ج 4، ص 13 از ابن اسحاق منسوب به عبدالله بن رواحه در عمره القضا است و روايت آن چنين است :
خلوا بنى الكفار عن سبيله

خلوا فكل الخير فى رسوله

يا رب انى مومن بقيله

اعرف حق الله فى قبوله

نحن قتلناكم على تاويله

كما قتلناكم على تنزيله

ضربا يزيل الهام عن مقيله

و يذهل الخليل عن خليله

در كتاب (مغازى ) واقدى ج 4، ص 736 آمده كه عبدالله بن رواحه سروده است :
خلوا بنى الكفار عن سبيله

انى شهدت انه رسوله

حقا و كل الخير فى سبيله

نحن قتلناكم على تاويله

كما ضربناكم على تنزيله

ضربا يزيل الهام عن مقيله

و يذهل الخليل عن خليله

نويرى نيز در كتاب (نهايه الادب ) ج 7، ص 377 از ابن سعد موضوع عمره القضا را روايت كرده و رجز را مانند ابن هشام آورده . البته نه آنگونه كه در طبقات آمده است آنگاه گفتار ابن هشام را آورده كه ابيات را به عمار ياسر نسبت داده است و گفته دليل اينكه اشعار متعلق به عمار ياسر است اينست كه عبدالله بن رواحه در شعر به مشركين اشاره كرده و مشركين به تنزيل اقرار و ايمان ندارند و تنها كسى كه به تنزيل اقرار دارد بر سر تاويل آن مى جنگد.

ابن كثير هم عبارت فوق را از ابن هشام نقل كرده است .

در سيره جليله ج 3، ص 64 آمده است : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد مكه شد عبدالله بن رواحه در ركاب آن حضرت بود و بعضى گفته اند: زمام شتر آنحضرت را در دست داشت و اين ابيات را مى سرود:
خلوا بنى الكفار عن سبيله

خلوا فكل الخير فى رسوله

قد انزل الرحمن فى تنزيله

بان خير القتل فى سبيله

فاليوم نضربكم على تاويله

كما ضربناكم على تنزيله

و به روايت ديگرى آورده :
نحن قتلناكم على تاويله

كما قتلناكم على تنزيله

و اضافه كرده مانعى ندارد كه دو بيت زير يعنى :
نحن قتلناكم على تاويله

كما ضربناكم على تنزيله

ضربا يزيل الهام عن مقيله

او يذهل الخليل عن خليله

كه گويند عمار ياسر در جنگ صفين گفته ، سروده عبدالله رواحه باشد و عمار ياسر به آن متمثل شده باشد.

ما مى گوييم آنكه بر اساس تاويل جنگيد حضرت اميرمومنان على عليه السلام بود و كفار عليه تنزيل مبارزه كردند بنابراين نسبت شعر به عمار صحيح تر و قطعى تر است و كلام ابن هشام صحيح است و به گفتار ابن حلبى در سيره حلبيه توجهى نبايد كرد.

هنگامى كه چشم عمار به پرچم عمرو عاص افتاد گفت : در سه عرصه نبرد عليه اين پرچم جنگيده ايم و اين بار سخت تر از دفعات قبل نيست سپس حمله كرد در حالى كه مى گفت : (نحن ضربناكم ...)

بيت 1: در كتاب (الدرجات الرفيعه ) آمده : (نحن ضربناكم على تاويله )

در كتاب (الروض الانف ) آمده : نحن قتلناكم على تاويله و اضافه مى كند كه در روايت ديگرى آمده : (اليوم نضربكم على تاويله )

بيت 2: در كتاب (الدرجات الرفيعه ) آمده : (كما ضربناكم على تنزيله ) و در كتاب (انساب الاشراف ) آمده : (ثم ضربناكم على تاويله )

شرح :

بيت 1: ضمير در كلمات (تنزيله ) و (تاويله ) به قرآن كريم بر مى گردد. و دليل بر آن قرينه مقام مى باشد مانند گفتار خداوند متعال در قرآن (حتى تورات بالحجاب ) كه مراد آفتاب مى باشد (كتاب النحو الوافى ج 1، ص 258).

بيت 2: (نصربكم ): سهيلى گفته است به جهت ضرورت شعر جايز است لام الفعل فعل را ساكن بخوانيم مانند شعر امرو القيس : (فاليوم اشرب غير مستحقب ). و بعيد نيست كه هر گاه متصل به ضمير جمع شود جايز باشد زيرا از اين عمر نقل كرده اند كه مى خواند: (يامركم ) و (ينصركم ) (الروض ‍ الانف ج 7، ص 28) و ابن منظور گفته : سكون حرف با در كلمه نضربكم ) از امور جايز در شعر است (لسان العرب ج 11، ص 578)

بيت 3: (الهام ): جمع هامه . در اينجا به معنى سر است .

(مقيله ): استعاره اى است از كلمه (قائله ) به معنى خواب نيمروز و مردا گردن است . (كتاب شرح ابى ذر ص 353)

بيت 5: (او يرجع ): يعنى الى آن يرجع . فعل مضارع منصوب است و جوبا به آن مقدر كه بعد از (او) به معنى (الى ) مى آيد. (قطر الندى و بل الصدى ص 68).

(17) ظلوم

(بحر خفيف)

ستم پيشه

1 - سعد بن ابى وقاص به امام ما اميرمومنان سخنى گفته است و به راستى سعد در آنچه گفته مثل هميشه ستم پيشه است .

توضيح :

# اين شعر در كتاب (الفتوح ) ج 1، ص 441 آمده است .

سعد بن ابى وقاص نزد اميرمومنان على بن ابيطالب عليه السلام آمد و گفت : اى اباالحسن به خدا شكى ندارم كه تو بر حق هستى اما مى بينم كه با تو در اين موضوع خلافت ، كسانى مناقشه مى كنند كه نماز مى خوانند، اگر دوست دارى من با تو بيعت كنم شمشيرى كه لب و دهان داشته باشد و مومن را از كافر باز شناسد به من بده ، تا با كسانى كه پس از اين با تو مخالفت مى كنند مبارزه كنم . على عليه السلام فرمود: هرگز اينگونه مردم بر پيشواى خود شرط تحميل نمى كنند. بيعت كن و در خانه ات بنشين و من تو را بر چيزى مجبور نخواهم كرد. سعد گفت : يا اباالحسن اجازه بده در اين كار بينديشم . در اين هنگام عمار ياسر از جاى خود پريد و گفت : واى بر تو اى سعد، آيا رعايت خدايى كه بازگشت تو به سوى اوست نمى كنى ؟ اميرمومنان ترا به بيعت مى خواند و تو از او شمشيرى سخنگو مى خواهى ؟ به خدا قسم در تو انحراف هاست . سپس عمار شعرهايى سرود كه مطلع آن همين بيت است (قال سعد....) در نسخه (الفتوح ) 6 بيت وجود داشته كه متاءسفانه 5 بيت آن پاك شده است .

شرح :

بيت 1: (سعد) وى سعد بن مالك بن اهيب القرشى الزهرى ابواسحاق بن ابى وقاست است كه از بيعت با اميرمؤ منان على عليه السلام سرپيچى كرد. وى در سنه 56 هق در گذشت . (الاصابه ج 2، ص 33 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 4، ص 9)

(حقيق ): وقتى مى گويند: (حقيق به و محقوق به ) يعنى اين اخلاق در او ملكه شده است (يعنى ستم در آنچه سعد ابى وقاص مى گويد، پيشه و اخلاق او گرديده است ) (لسان العرب ج 10، ص 51، و اساس البلاغه ص ‍ 88).

(18) حكمة

(بحر متقارب)

حكمت

1 - از راهها، همواره ، راه وسط را انتخاب كن ،

2 - و گوش خود را از شنيدن ناپسند بازدار، همانگونه كه بايد زبان خود را از ناروا بازدارى

3 - هنگام استماع سخن زشت ، با گوينده آن شريكى ، پس مراقب باش .

توضيح :

# اين شعر در كتاب (الدرجات الرفيعه ) ص 283 آمده است .

بيت اول اين شعر در نسخه چاپى به صورت (توق .... وعد من ) آمده است ولى آنچه ما ثبت كرديم از نسخه نفيسى است كه در كتابخانه قدس رضوى به شماره 7643 موجود است .

سيد على خان مدنى مى فرمايد: اين شعر به عمار ياسر منسوب است .

بيت : 1: (توخ ): فعل امر از توخى گفته مى شود: توخيت هذا الامر يعنى آنرا به جاى چيزهاى ديگر انتخاب كردم (اساس البلاغه ص 479)

عد عن الجانب المشتبه : يعنى رها و ترك كن ، گفته مى شود عد عن هذاالحديث : يعنى آن را رها كن . (اساس البلاغه ص 292) و جانب كل شيى ء: جهت آن شيى ء (لسان العرب ج 1، ص 275).

معنى مصراع اول از كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله اخذ شده كه فرمود: خيرالامور اوسطها (بهترين امور ميانه آنها مى باشد) و در اينجا كنايه از حسن اعتدال در امور است . (غريب الحديث و الاثر ج 5، ص 184) و معنى مصراع دوم گويى توضيحى است براى مصراع اول زيرا جهت شبهه ناك همان جهت فتنه است و حديث حذيفه بن يمان درباره فتنه مى گويد: (تشبه مقبلة و تبين مدبرة ) يعنى چون روى مى آورد تازه آشكار مى شود در شحر اين حديث گفته اند: يعنى هنگامى كه فتنه روى مى آورد امر بر مردم مشتبه مى شود و گمان مى كنند بر حق هستند به طورى كه داخل در فتنه مى شوند و به آنچه بر ايشان روا نيست آلوده مى گردند. (لسان العرب ج 1، ص 504).

(19) احامى عن على

(بحر رجز)

طرفدارى از على عليه السلام

1 - به صحابه كعبه قسم هرگز از نبرد و ضربه هاى شمشير پروا نخواهم كرد.

2 - تا آن كه بميرم يا آنچه را كه دوست دارم مشاهده نمايم (يعنى يا شهيد شوم يا پيروزى و برپايى حكومت حق را ببينم ).

3 - پيوسته تا روزگارم باقى است از على عليه السلام طرفدارى خواهم كرد؛

4 - همو كه داماد رسول خدا صلى الله عليه و آله و رساننده امانات اوست ؛

5 - پروردگار بلند مرتبه آسمانها ما را يارى مى دهد؛

6 - و سر دشمنان را به تيغ تيز مشرفى مى پراند؛

7 - و ما را بر كسانى كه بى وقفه و با جديت ؛

8 - بر ما ستم روا مى دارند پيروزى مى بخشد.

توضيح :

# اين شعر در كتاب (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد) ج 8 ص 26 به نقل از كتاب (صفين ) ص 343 و نيز در كتاب (الدرجات الرفيعه ) ص 276-277 آمده است .

بيتهاى 1 و 2 و 3 و 4 و 6 نيز به طور متوالى در (اعيان الشيعه ) ج 8 ص 374 آمده است .

بيت هاى 1 و 2 و 3و 4 به طور متوالى در (بحارالانوار) ج 33، ص 33 به نقل از كتاب (صفين ) آمده است .

بيت 3: در كتابهاى (صفين ) و (اعيان الشيعه ): انا مع الحق احامى عن على و در (بحارالانوار): انا مع الحق اقاتل مع على و در (الدرجات الرفيعه ): لاابرحن الدهر احمى عن على آمده است .

بيت 4: در كتابهاى (صفين ) و (بحارالانوار) و (اعيان الشعيه ): صهر النبى آمده است .

بيت 5 - در كتاب (صفين ): نقتل اعداه و ينصرنا العلى آمده است .

بيت 6: در كتابهاى (صفين ) و (اعيان الشيعه ): و نقطع الهام آمده است كه صحيح تر است در كتاب (الدرجات الرفيعه ): و تقطع الهام آمده است .

بيت 7: در كتاب (صفين ) آمده است : و الله ينصرنا على من يبتغى

راوى گويد: عمار در روزى كه به شهادت رسيد به صفوف لشگر معاويه حمله برد در حالى كه مى خواند كلا و رب البيت ...

شرح :

بيت 1: كلا يعنى هرگز و براى نفى گمان كسانى است كه گمان مى كردند عمار صحنه جنگ را ترك خواهد كرد مثل اينست كه از او پرسيده باشند: آيا دست از جنگ مى كشى ؟ و عمار پاسخ فرموده كه : هرگز. اين كلمه در مقام نفى كردن و آگاهى دادن به كار مى رود، مانند گفتار خداوند متعال در آيه 32 از سوره مدثر كه مى فرمايد: (كلا و القمر) (تفسير كشاف ج 4، ص ‍ 653).

اءجى : اين كلمه يا مفرد متكلم فعل مضارع از فعل (جاء يجى ء) است كه همزه آن براى تسهيل حذف گرديده (يعنى اجى ءُ) و حركت به سوى معركه جنگ را اراده كرده است .

و يا از فعل (و جاء يجاء) است يعنى با كاربرد ياچيزى شبيه به آن ضربه زد كه فعل (و جا يجى ) گونه اى از آن است يا آن كه با مهموز همچون معتل رفتار مى كنند و اين در كلام عرب زياد است (المصباح المنير ص 649 - 650 و لسان العرب ج 1، ص 190 لغت و جاء و ج 15 ص 378 379 لغت وجا و مقدمه لسان العرب ج 1، ص 17 - 22).

بيت 2: اين معنى از كلام خداوند متعال آيه 52 در سوره توبه (قل هل تربصون بنا الا احدى الحسنيين ) و آيات 11 - 13 از سوره صف (تجاهدون فى سبيل الله باموالكم و انفسكم ... و اخرى تبونها نصر من الله و فتح قريب ) اخذ شده است .

بيت 3: (لاافتا) يعنى لاازال - هميشه (مفردات راغب اصفهانى ص ‍ 625)

بيت 4: (ذى الامانات ) يعنى رساننده امانات زيرا على عليه السلام كليه امانات رسول خدا صلى الله عليه و آله را هنگام مهاجرت به يثرب به صاحبانانش باز گرداند. در (اعلام الورى ) ج 1 ص 375 آمده است كه (رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام امر فرمود تا امانات و وصايا و آنچه از اموال به امانت نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله سپرده بودند همه را بازگرداند، و على عليه السلام كليه آنها را ادا كرد).

بيت 6: (و يقطع الهام ) يعنى سرها را قطع مى كند.

قطع كردن را به خداوند نسبت داد زيرا خداوند سبب قتل دشمنان و تسلط مؤ منين بر ايشان است و اين مطلب از آيه 16 سوره انفال اخذ شده كه مى فرمايد: (شما ايشان را نكشتيد بلكه خداوند آنان را كشت و تو نيز نينداختى بلكه خداوند تير افكند) مجمع البيان ج 2، ص 530.

بيت 8: (ما ياءتلى ): (الا) و (ائتلى ) به معنى كوتاهى كرد و ما ياءتلى يعنى كوتاهى نكرد و در ظلم و ستم بر ما كوشيد اين عبارت از آيه 22 سوره نور (و لاياءتل اولو الفضل منكم ) اخذ شده است (تفسير كشاف ج 3، ص 222) و الصحاح ج 6، ص 2270 و الالفاظ الكتابيه ص 25).

ملاحظه :

در اين رجز عجيبى از عقوب قوافى موسوم به (اجازه ) هست (مفتاح العلوم ص 240) و بنا به راءى حوهرى صاحب صحاح اللغة آن عيب (اكفاء) است (الصحاح ج ، ص 68) و بسيارى از فصحاى عرب از آن ابا نداشته اند اختفش پس از آن كه قصيده اى با قوافى لام و ميم و راء و باء مى آورد مى گويدن عرب فصيح از آوردن چنين چيزى ابا ندارد و هرچند بارها از آن منع كرده ايم لكن آن را زشت نمى شمرد( القوافى از اخفش ص 47) وى همچنين پيرامون سخن شاعرى كه سروده (قافيه بين الثنيه و الضرس ممكن است ) مى گويد: جاير است كه حرف سين را هم از باب مجاز قافيه قرار دهيم زيرا آخر حروف است و همينطور بر اين قياس ياء وصل به قافيه و جميع حروف وصل به آن را مى توان قافيه قرار داد به شرط آنكه بعد از آنها چيزى نباشد، (القوافى اخفش ص 7) به همين دليل ما هم اين قصيده را در نماز قافيه ياء قرار داديم .

(20) اتباع على

(بحر رجز)

پيروان على عليه السلام

1 - پيش به سوى نبرد با احزاب ، با دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله

2 - به پيش و بدانيد كه بهترين مردمان ، پيروان على عليه السلام هستند.

3 - اكنون چه نيكوست آغاز بر كشيدن شمشيرهاى مشرفى از غلاف

4 - و تاختن بر فراز اسبهاى راهوار و جولان نيزه ها

توضيح :

# اين شعر در كتاب (صفين ) ص 101 و به نقل از آن در (شرح نهج البلاغه ) ج 3، ص 179 و كتاب (اعيان الشيعه ) ج 8، ص 373 آمده است .

ابو زبيب بن عوف بر على عليه السلام وارد شد (و در مبارزه با اهل شام مردد بود. امير مومنان عليه السلام امر را برايش واضح و شك او را بر طرف فرمود) و عمار ياسر به وى گفت :

ثابت قدم باش اى ابوزبيب و درباره گروههايى كه دشمنان خدا و رسولند شك نكن . ابوزبيب گفت :

چقدر دوست داشتم كه دو شاهد از امت رسول خدا صلى الله عليه و آله براى من درباره گمراهى اهل شام شهادت بدهند.

عمارياسر از لشگر بيرون آمد در حالى كه مى خواند سيروا... ابن اعثم گويد كه رجز عمار پس از خطبه اميرمومنان در جنگ صفين است كه در آن فرمود بشتابيد به سوى جنگ با او باش گمراه اهل شام . بشتابيد. به سوى جنگ با دوستان شيطان و دشمنان سنت و قرآن ...آنگاه عمار ياسر شروع كرد به رجز خواندن و گفت : (سيروا...)

شرح :

بيت 1: اين كه از اهل شام تعبير به احزاب كرد يا براى آنست كه آنها بازماندگان احزاب و گروههايى هستند كه در جنگ احزاب با پيامبر صلى الله عليه و آله جنگيدند و حضرت اميرمومنان على عليه السلام فرمود: بسيج شويد به سوى جنگ با باقيمانده احزاب (تطهير الجنان ص 54). يا آنست كه آنان حقيقتا احزاب هستند به جهت گردهم آيى و تشكل شان عليه وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله زيرا در نامه اى از اميرمومنان عليه السلام كه خطاب به مردم فرموده آمده است : سپس به اهل شام نظر كردم و ديدم كه آنان افرادى نادان هستند كه تشكيل احزاب داده اند. (الغارات ص 206)

بيت 2: معنى اين بيت از كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله اخذ شده كه فرمود: على و شيعيان او در روز رستخيز رستگارانند (كتاب قادتنا ج 2، ص ‍ 399) و در كلمات ائمه عليهم السلام هم آمده است كه : شيعيان على بهترين شيعه و بهترين مردمند.

بيت 3: جمله فعليه (طاب سل المشرفى ) در محل جر است به سبب اضافه شدن كلمه (اوان ) به آن (النحو الوافى ج 3، ص 88)

المشرفى : شمشيرى منسوب به (مشارف ) شام و آن مكانى است نزديك (ريف ) مجمع البحرين ج 5، ص 75

السمهرى : نيزه اى كه چوب آن سخت و محكم باشد و گفته اند نيزه اى است منسوب به (سمهر) و آن نام مردى بوده كه بسيار خوب نيزه مى ساخته است . (لسان العرب ج 4، ص 381).