پیش گفتار
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدللّه رب العالمین والصلوه والسلام علی محمّد وآله الطاهرین ولعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین.
پیش گفتار
1. افسردگی به خاطر نرسیدن به خواسته ها
بدون تردید، انسان در گذرِ زمانِ زندگی، با انواع حادثه ها و پیش آمدها رو به رو می شود و به بسیاری از خواسته ها و آرزوهایش دست نمی یابد و طبعاً همواره چرخش جهان، به دل خواه او نیست و در مورد نعمت ها و ابزار زندگی، همیشه به برخی از محرومیت ها مبتلا می شود. بعلاوه با دیدن ناملایمات و فشارها، بی صفایی ها، ستم ها و ستم گری ها و انواع اعمال غیرانسانی و حوادث طبیعی، در کشمکش های درونی و روانی قرار می گیرد؛ تا آنجا که خیال می کند، عدالت نیست، حساب و کتاب نیست و اصولاً زندگی یعنی، پوچی و بی هدفی. با این برداشت نادرست، نور و روشنایی برای او شب تاریک می شود و تدریجاً مبتلا به یأس و ناامیدی و به دنبال آن در معرض انواع افسردگی ها، نگرانی ها و ناراحتی های روانی و جسمی قرار می گیرد که ممکن است به مراحل بسیار خطرناکی بینجامد.
2. افسردگی با وجود امکانات رفاهی
پژمردگی، افسردگی، احساس عدم نشاط، اضطراب، غمگینی و دل مردگی از پدیده های وحشتناک عصر ماست. نمی گوییم این ها در گذشته وجود نداشت ولی قدر مسلم، ابعاد آن این چنین وسیع نبود.
راستی چرا مردم عصر ما با همه امکاناتی که دارند از سلامت روح برخوردار نیستند و در حالت اضطراب و نگرانی به سر می برند؟ با این که نسبت به گذشته از امکانات فراوانی برخوردارند.
به عنوان مثال:
الف: ساعات کار نسبت به گذشته بسیار کم شده و بر ساعات فراغت و تفریح افزوده گشته است؛
ب: بارهای گران از دوش بشر برداشته شده و بر دوش چرخ های عظیم کارخانجات قرار گرفته و حتی در داخل منازل همه چیز به صورت برقی در آمده است؛
ج: امکانات و ثروت نسبت به گذشته بسیار افزایش پیدا کرده، وسایل تغذیه، لباس، خانه های مدرن و مجهز، وسیله نقلیه و اتومبیل هایی که در آن انسان هیچ گونه گرما و سرمایی را احساس نمی کند. انسان های گذشته چنین زندگی مرفهی را حتی در خواب هم نمی دیدند؛
د: وسایل تفریحی مدرن و متنوع، گردش دور دنیا و استفاده از تمام مناظر طبیعی جهان و خلاصه هر تفریحی که به فکر انسان بیاید، در دسترس او قرار گرفته و وسایلش برای او فراهم است.
با این حال انسان عصر ما باید در آرامش کامل فرو رود و از سلامت کامل جسم و روح برخوردار گردد. در حالی که می بینیم انسان ها (مخصوصاً در کشورهای پیشرفته) در یک حالت اضطراب و نگرانی فوق العاده به سر می برند. احساس می کنند که زندگی خشن شده و لطافت خود را به کلی از دست داده است. آن روح و نشاطی که در یک روستایی چند قرن پیش وجود داشت، هرگز در خانه مرفه ترین ثروتمندان امروز دیده نمی شود.
سفره ها رنگین تر و غذاها متنوع تر و اسباب تنوع از همیشه بیشتر، اما احساس لذت کمتر شده است. بسیاری از مردم در کشورهای صنعتی، با دارو می خوابند و با دارو صبح از خواب بیدار می شوند. غالباً در جست وجوی داروهای مسکنِ اعصاب و مواد مخدر هستند تا حدی خود را آرام کنند.
لبخندهای مصنوعی آنها روشن گر تضاد درون وبرون آنهاست. قیافه های عصبانی و گفت وگوهای بی روح، همه نشانی از این وضع ناراحت کننده است. افزایش آمار بیماران روانی وتوسعه روزافزون بیمارستان های اعصاب و روان، دلیلِ روشن دیگری برای این موضوع به شمار می آید
(1)
3. راه چاره چیست؟
حال با توجه به نکات پیشین سوءال این است که آیا بشر در گذران زندگی دائم باید به همین وضع بگذراند و همیشه در رنج، بلا، اضطراب، افسردگی و پژمردگی به سر برد؟ و آیا راه حلی برای این مشکل اجتماعی وجود ندارد؟ و اگر راهی هست آیا در دسترس همگان قرار دارد و بشر می تواند با گزینش آن راه صحیح و درست خود را از این همه بدبختی ها نجات دهد؟ ویا برای همیشه محکوم به این سرنوشت شوم است؟
4. دین بهترین راه نجات
با مراجعه به دین و تعالیم دینی، روشن می شود که تنها چیزی که می تواند ریشه این بیماری های جان کاه را در نهاد انسان بخشکاند، اضطراب و افسردگی را برطرف سازد و ناامنی ها و نگرانی های روانی را به امنیت و آرامش برگرداند، دین و تعالیم دینی است. زیرا یک فرد مذهبی هیچ گاه احساس تنهایی نمی کند و احساس پوچی در زندگی ندارد. هرگز خود را شکست خورده در برابر حوادث نمی بیند. انتحار در قاموس او مفهومی ندارد و بن بست برای او متصور نیست. بدیهی است چنین ایمان و اعتقادی می تواند او را از بسیاری نگرانی ها رهایی بخشد.
خوشبختانه در سال های اخیر بین روان شناسان، توجه به دین برای سلامت روان و درمان بیماری های روانی افزایش یافته است. آنها معتقدند در ایمان به خدا نیرویی خارق العاده، وجود دارد که نوعی قدرت معنوی به انسان می بخشد و در تحمل سختی های زندگی او را کمک می کند و اضطرابی را که اکثر مردمِ زمان ما در معرض ابتلا به آن هستند دور می سازد.
ویلیام جیمز فیلسوف و روان شناس آمریکایی می گوید: «ایمان بدون شک موءثرترین درمان اضطراب است» و «ایمان نیرویی است که باید برای کمک به انسان در زندگی وجود داشته باشد، فقدان ایمان زنگ خطری است که شکست انسان را در برابر سختی های زندگی هشدار می دهد» و «میان ما وخدا رابطه ناگسستنی وجود دارد.
اگر ما خود را تحت اشراف خداوند متعال درآوریم و تسلیم او شویم، تمام آرزوهای مان تحقّق خواهد یافت».
(2)
کارل یونگ، در ضمن سخنی که نسبت به بیماران مراجعه کننده به او دارد می گوید: «به جرأت می توانم بگویم آنها به این دلیل گرفتار بیماری روانی شده بودند که جوهره دین وباور دینی را در نیافته بودند و تنها وقتی که به این دیدگاه های دینی بازگشته بودند به طور کامل درمان شدند».
(3)
روان کاو دیگری به نام ا.ا. بریل، معتقد است: «انسان متدین هرگز دچار بیماری های روانی نخواهد شد» و مورخ معروف «آرنولد توئین بی» می گوید: بحرانی که اروپاییان در قرن حاضر دچار آن شده اند، اساساًً به فقر معنوی آنها بازمی گردد، او معتقد است که تنها راه درمان این فروپاشیدگی اخلاقی بازگشت به دین است.
(4)
5. رابطة آرامش و جهان بینی
برای تکمیل بحث توضیح مطلبی لازم و مفید است و آن این که چرا مردم روحیات متفاوتی دارند و هنگام بروز مشکل عکس العمل های گوناگون نشان می دهند؟ بعنوان مثال: بعضی ها در زندان، در هنگام مرگ و حتی در برابر چوبه دار، آرامش خود را حفظ می کنند، در حالی که بعضی دیگر در خانه های مجلل و با داشتن همه نوع امکانات و وسایل رفاهی ظاهری، ناراحت وپریشان به نظر می رسند؟ و چرا بعضی ها در برابر ناملایمات کوچک فوراً اقدام به انتحار و خودکشی می کنند، ولی بعضی دیگر همچون کوه در برابر حوادث زندگی ایستادگی به خرج می دهند؟ وچرا بعضی ها حتی با داشتن اعضای ناقص یا محرومیت های جان کاه بانشاطند، ولی بعضی دیگر با نداشتن هیچ یک از اینها و ظاهراً بدون هیچ دلیلی در رنج و عذابند؟
این چراها مانند بسیاری از چراهای دیگر یک پاسخ اساسی دارد و آن این که: آرامش روحی ما پیش از آن که به ظواهر جسمی ما ارتباط داشته باشد، به طرز تفکر و چگونگی ایدئولوژی و برداشت ما از جهان که در آن زندگی می کنیم مربوط است. به تعبیر فلاسفه «این حالت روحی و فعالیت های خارجی» ما همواره از صور ذهنی ما سرچشمه می گیرد. عشق، عدالت، نگرانی، اضطراب، ترس، آرامش و هرگونه فعالیت و کوشش جسمانی ما به دنبال تصوراتی صورت می گیرد که در فکر ما خودنمایی می کند. حتّی اگر صورت های ذهنی ما با واقعیت های عینی مطابقت نکند، این اثرها را به دنبال خواهد داشت، درحالی که وجود عینی به تنهایی (در صورتی که در ذهن منعکس نگردد) هرگز منشاء اثر جسمی و فعالیت های ارادی نخواهد بود.
اکنون برای روشن شدن این حقیقت که آرامش و اضطراب روحی ما بستگی به طرز عقیده و فکر ما دارد، میان دو طرز فکر ذیل مقایسه کنید.
الف: یک فرد ماتریالیست چنین می اندیشد
هستی ما از دو طرف به «عدم» و «خاموشی مطلق» پیوسته است. پیش از آنکه در این زندگی گام بگذاریم، چیزی جز یک مشت مواد آلی و معدنی پراکنده نبودیم. سرنوشت ما در آینده نیز بهتر از این نخواهد بود؛ زیرا پس از مرگ، وجود تکامل یافته ما، مغز توانا و افکار درخشان، عواطف عالی و احساسات گرم و سوزان ما که هم چون حباب های زیبایی روی دریای زندگی می لغزند و پیش می روند و رنگین کمان خورشید هستی را روی خود ترسیم می کنند، همه و همه محو و نابود می گردند. پس از آن از ما چه می ماند؟ هیچ، آری هیچ، فقط مشتی خاک و گازهای پراکنده در فضا ! ما در آستانه مرگ بسان بازرگانی هستیم که در برابر چشمش تمام سرمایه اش را آتش می زنند وسپس خود او هم در کام آتش ها می سوزد!
مسائلی از قبیل آرامگاه مجلل، لوح افتخار، بنای یادبود، تاج گل، شخصیت تاریخی و مانند این ها را برای فریب دادن خود و احساس کاذب یک نوع بقا و ادامه وجود، ساخته و پرداخته ایم، وگرنه هنگامی که ما هیچ و پوچ شویم، این ها چه اثری می تواند داشته باشد؟!
اصولاً ما پس از مرگ چه هستیم که بتوانیم از این تشریفات بی روح، احساس لذت و رضایت و غرورکنیم؟ شاید اکنون که زنده ایم، تصور وجود چنان عناوینی بعد از مرگ، مارا دل خوش کند، ولی مسلماً آن روز هیچ اثری برای ما نخواهد داشت.
این عناوین را گویا برای تحمیق زنده ها و واداشتن به کار و زحمت و فداکاری بیشتر ساخته ایم، نه به خاطر یک واقعیت و یا پاداش برای از دست رفتگان، مگر آنها چیزی از این پاداشها درک می کنند؟ این کارها درست به آن می ماند که هزار نوع غذای رنگین و وسایل پذیرایی اطراف جسد بی جان مرده ای بچینند، او از آنها چه سودی خواهد برد؟
راستش را بخواهید، آمدن ما به این جهان به زحمتش نمی ارزید. چند سال ناتوان و نادان بودیم و هنوز لذت جوانی را نچشیده، پیری و ناتوانی و انواع محرومیت ها و بیماری ها مارا به صورت یک عضو طرد شده از اجتماع در می آورد. تازه هر علم و دانش و ثروت اندوخته ای که داریم، باید بگذاریم و به سوی نیستی مطلق روانه شویم و در میان امواج وحشتناک در این «دریای ظلمات» بسان رویایی که از مغز کودکی به سرعت برق می گذرد، محو گردیم.
اصلاً نمی دانیم برای چه به اینجا آمده ایم و چرا از اینجا می رویم؟ و به کجا خواهیم رفت؟ نه در آمدن مان با ما مشورت شد و نه در رفتن مان مشورت خواهد شد، نه اصلاً طبیعت کور و کر هدفی می تواند داشته باشد، یک بازی بی معنا را شروع کرده و مرتب آن را تکرار می کند.
ممکن نیست کسی ماتریالیست باشد و از نظر «تفکر فلسفی» این چنین که در بالا گفته شده، فکر نکند. وحشت و اضطراب که از این نوع تفکر به انسان دست می دهد، کاملاً قابل درک است. البته ممکن است طرفداران این مکتب سعی کنند درباره این مطالب کمتر بیندیشند، و چنان خود را سرگرم زندگی و وسایل گوناگونِ سرگرمی سازند که اصلاً مجال چنین افکاری برای آنها پیدا نشود، ولی مسلماً به مجرد این که فرصت کوتاهی برای فکر کردن بیابند، امواج سهمگین این افکار، ضربات سنگین خود را بر آنها وارد می سازند.
ب: یک فرد الهی چنین می اندیشد
این طرح زیبایی که «جهان» نام دارد، آفریده قدرتی است که آن را با هدف مشخصی ایجاد کرده و همواره در مسیر همان هدف، رهبری می کند. آن مبدأ بزرگ چون سرچشمه همه هستی ها و قدرت هاست طبعاً هیچ گونه نیازی به ما ندارد و هم او است که ما را برای هدف عالی «تکامل» پدید آورده است. مسلماً چنان مبدیی با این مشخصات بی نهایت با ما مهربان خواهد بود. مگر او امکانات فراوانی برای بهتر زیستن در اختیار ما نگذارده و ما را غرق انواع مواهب خویش نساخته است؟ آری او ما را برای زندگی و «تکامل» آفریده و امکانات آن را نیز به ما داده است.
اگر ما گرفتار ناراحتی هایی می شویم، بر اثر عدم آشنایی ما به قوانین آفرینش و امکانات وسیعی است که در اختیار ما گذارده شد و یا بر اثر به کار نبستن آنهاست.
وجود ما از دو طرف به «ابدیت» پیوسته است وسلسله تکاملی وجود ما با مرگ هرگز قطع نمی شود، به جای کلمه نفرت انگیزِ مرگ، باید جمله «انتقال به یک جهان وسیع تر» را به کار بریم، جهانی که نسبت به این جهان، همچون این جهان است نسبت به عالم «رحم مادر»؛ و به این ترتیب ما بامرگ هیچ چیز را از دست نخواهیم داد.
از طرفی مسلماً ما از همه اسرار هستی آگاهی نداریم، ولی این را می دانیم که هر چه در علم و دانش پیش برویم، چهره درخشان تری از نظام هستی و زیبایی ها و ظرافت های آن در برابر دیدگان ما مجسم می گردد و روی این حساب، دلیل ندارد که آن طراح چیره دست، کمترین بی نظمی و بی عدالتی را درباره ما انجام دهد. تمام هستی ما انسان ها که روی زمین زندگی داریم، بسان قطره آبی است که در منقار مرغی باشد. اگر این پرنده سبکبار اوج بگیرد و این قطره کوچک را روی اقیانوس بی پایان بیندازد برای آن اقیانوس چه فرق می کند؟بنابراین ما برای خدمت به مبدأ بزرگ هستی آفریده نشده ایم، بلکه او ما را برای «سعادت» خودمان به وجود آورده است.
فعلاً کار به این نداریم که کدام یک از این دو طرز تفکر از نظر استدلالات فلسفی صحیح و کدام یک مردود است. فعلاً منظور این است کدام یک از این دو طرز تفکر (قطع نظر از استدلات فلسفی) می تواند «آرامش واقعی» ما را تأمین کند، و کدامیک ما را در عالمی از بدبینی، سوءظن، نفرت، یأس و احساس تنهایی فرو برد؟
(5)
6. راه های دیگر نجات
هدف از نقش دین در بهداشت وسلامت روان این نیست که افراد مبتلا به افسردگی،
اضطراب، پریشانی و انواع بیماری های روانی به دکتر مراجعه نکنند و یا راه های
درمان آنان نادرست است و بیماران مبتلا به امراض روانی به کلیساها، مساجد و معابد
روی آورند و از طریق عبادت و عمل به دستورات دینی، خود را معالجه نمایند؛
بلکه هدف از نوشتن این کتاب این است که اولاً: متدینانِ به دین، کمتر در معرض
ابتلاء به بیماری های روانی هستند و ثانیاً: در صورت ابتلاء به بیماری روانی،
تحمل دین داران بیشتر و اضطراب و نگرانی شان کمتر و معالجه شان آسان تر است،
وگرنه درمان بیماران به شیوه های پزشکی نیز صحیح است و آن نیز از خداست؛ زیرا
«لا موءثِّر فِی الوجود الاّ اللّه » اگر دارو موثر است آن نیز از خداست. فکر و تشخیص
طبیب نیز از ناحیه خداست و بالاخره به قول معروف دوا از طبیب ولی شفا از خداست.
بنابر این ارجاع به دین، معنایش نفی راه های دیگر نیست بلی دین بهترین راه است.
7. ساختار کلی و ترسیم مطالب
ساختار کلی کتاب بر اساس طرح نشانه شناسی و بررسی مطالب کلی در فصل اول، و سبب شناسی در فصل دوم، و شناخت سلامت
و بیماری روان در فصل سوم، و نقش دین در بهداشت روان در فصل چهارم
و راه های درمان بیماری های روانی و مقابله با آن در فصول بعدی، شکل گرفته است که
در مجموع در فصل های متعدد تحت عناوین ذیل جمع آوری شده است:
فصل اول: کلیات؛
فصل دوم: سبب شناسی، (علل و عوامل بیماری های روانی)؛
فصل سوم: سلامت و بیماری روان؛
فصل چهارم: دین و بهداشت روان؛
فصل پنجم: دین و درمان بیماری های روان؛
فصل ششم: دین و آرامش روان؛
فصل هفتم: اضطراب و نگرانی از مرگ و راه های درمان آن؛
فصل هشتم: اضطراب و نگرانی از احساس گناه و راه درمان آن، (توبه درمانی)؛
فصل نهم: عقده حقارت و راه های درمان آن؛
فصل دهم: احساس حسد و کینه توزی وراه های درمان آن.
فصل یازدهم: حب جاه و شهرت و راه درمان آن؛
فصل دوازدهم: عُجب و خودبزرگ بینی و راه های درمان آن؛
فصل سیزدهم: کبر و خودبرتربینی و راه های درمان آن؛
فصل چهاردهم: ریا و راه های درمان آن.