1-
ص 417 و 418.
2-
البته اين عامل مى تواند تنها يكى از عوامل اهميت كار و كارگر
باشد.
3-
شيخ حر عاملى ، وسائل الشيعه ، ج 12، ص 13.
4-
شيخ كلينى ، فروع كافى ، ج 5، ص 88.
5-
همان ، ص 72.
6-
محمدرضا حكيمى و ديگران ، الحياة ، ج 3، ص 228 (نقل از: محمدباقر
مجلسى ، بحارالانوار، ج 7، ص 128).
7-
ج 14، ص 148 - 150.
8-
همان ، ص 104 و 105.
9-
شكوه نوابى نژاد و ديگران ، ص 51 - 57.
10- همان ، ص 59.
11- عباس قنبرى نياكى ، تربيت بدنى از ديدگاه انديشمندان اسلامى ص
62 و 63 (نقل از: ابن سينا: قانون در طب ، ترجمه عبدالرحمان شرفكندى ،
ج 1، ص 366).
12- تربيت بدنى از ديدگاه انديشمندان اسلامى ، ص 53 و 54.
13- همان ، ص 139 (نقل از: خواجه نصير طوسى ، اخلاق ناصرى ، ص 227
و 228.
14- همان ، ص 143.
15- همان ، ص 147 و 148 (نقل از: شجاع ، انيس الناس ، ص 328).
16- عباس قنبرى نياكى ، تربيت بدنى از ديدگاه انديشمندان غرب ، ص
87 و 88.
17- همان ، ص 84. شايان ذكر است كه بسيارى از فلاسفه غربى با ورزش
و پرداختن به جسم ، مخالفت نموده اند كه ما در اين جا به ذكر نظرهاى
آنها نپرداختيم ، اما اين امر در مورد فلاسفه و انديشمندان اسلامى به
چشم نمى خورد و يا بسيار كم به چشم مى خورد.
18- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ص 63.
19- رحيم حسن نائينى ، ژيمناستيك ، ص 11.
20- تربيت بدنى از ديدگاه انديشمندان غرب (نقل از: ويل دورانت ،
تاريخ تمدن ، ترجمه احمدى ، ج 4، ص 91).
21- جواد كريمى ، نگاهى به تاريخ تربيت بدنى جهان ، ص 3.
22- همان ، ص 238.
23- تربيت بدنى از ديدگاه انديشمندان غرب ، ص 49 و 50.
24- همان ، ص 275.
25- نگاهى به تاريخ تربيت بدنى جهان ، ص 26 و 27.
26- در زبان عربى به ((اشموئيل
))، ((اسماعيل
)) گفته مى شود.
((عن الباقر (ع ): هو اشموعيل و هو بالعربية
اسماعيل )). (ملا محسن فيض كاشانى ، تفسيرالصافى
، ج 1، ص 251).
27- گروهى كه اين درخواست را مطرح كردند، طبقه اشراف - و به اصطلاح
قرآن ((ملاء)) بودند. در
ضمن بايد دانست در آن زمان در بين بنى اسرائيل چنين بود كه نبوت در يك
خاندان ، و پادشاهى نيز در خاندان ديگر بود. نبوت در بين فرزندان
((لاوى )) (پسر حضرت
يعقوب ) و پادشاهى در بين فرزندان ((يهودا))
(حضرت يوسف ).
28- بقره (2) آيه 247.
29- بقره (2) آيه 247.
30- همان جا.
31- شيخ طبرسى ، تفسير جوامع الجامع ، ص 45.
32- فاطر (35) آيه 28.
33- بقره (2) آيه 269.
34- مريم (19) آيه 12.
35- مجادله (58) آيه 11.
36- شهيد ثانى ، منية المريد، ص 9.
37- شهيد ثانى ، منية المريد، ص 9.
38- شهيد ثانى ، منية المريد، ص 9.
39- شهيد ثانى ، منية المريد، ص 9.
40- ملا محسن فيض كاشانى ، محجة البيضاء، ج 1، ص 10.
41- در بعضى از تفاسير، تعدا فرزندان ايش ، چهار يا شش ذكر شده است
.
42- تفسيرالصافى ، ج 1، ص 255 و 256.
43- سيد محمدحسين طباطبايى ، تفسيرالميزان ، ص 299، تفسيرالصافى ،
ج 1، ص 256.
44- تفسيرالصافى ، ج 1، ص 256.
45- بقره (2) آيه 251.
46- تفسير جوامع الجامع ، ص 46.
47- اين نكته را پيش از اين از قرين شدن كلمه ((علم
)) با كلمه ((جسم
)) كه در مورد طالوت بود نيز استفاده كرديم ،
آنجا كه فرمود: ((وزاده بسطة فى العلم و الجسم .))
48- لقد كان فى يوسف و اخوته آيات للسائلين
((در (داستان ) يوسف و برادرانش ، نشانه هاى
(هدايت ) براى سؤ ال كنندگان بود)). (يوسف (12)
آيه 7).
49- ناصر مكارم شيرازى و ديگران ، تفسير نمونه ، ج 9، ص 321.
50- ((اذ قالوا ليوسف و اخوه احب الى ابنيا
و نحن عصبة ))، ((هنگامى
كه (برادران ) گفتند: يوسف و برادرش (بنيامين ) نزد پدر ما از ما
محبوبترند، در حالى كه ما نيرومندتريم )). (يوسف
(12) آيه 8).
51- يوسف (12) آيه 11.
52- همان ، آيه 12.
53- همان ، آيه 14.
54- همان آيه 16.
55- همان ، آيه 17.
56- همان ، آيه 18.
57- همان ، آيه 8.
58- قصص (28) آيه 14.
59- تفسير نمونه ، ج 16، ص 39.
60- قصص (28) آيه 15.
61- نهج البلاغه فيض الاسلام ، نامه 47.
62- تفسير نمونه ، ج 16، ص 55.
63- تفسير جوامع الجامع ، ص 344.
64- قصص (28) آيه 24.
65- تفسير الميزان ، ص 25.
66- قصص (28) آيه 25.
67- همان ، آيه 26.
68- بقره (2)، آيه 247.
69- انفال (8)، آيه 60.
70- تفسير نمونه ، ج 7، ص 223.
71- اعراف (7) آيه 69.
72- فصلت (41) آيه 15.
73- نجم (53) آيه 5 و 6.
74- برخى از مفسران ، شديدالقوى را به جبرئيل تفسير نموده اند كه
اين تفسير چندان مناسب به نظر نمى رسد. يكى از ادله اين مدعا اين است
كه خدا معلم پيامبر بوده ، نه جبرئيل و جبرئيل فقط واسطه بوده است .
75- بقره (2) آيه 165.
76- فصلت (41) آيه 15.
77- كهف (18) آيه 39.
78- ذاريات (51) آيه 58.
79- انفال (8) آيه 52.
80- هود (11) آيه 66.
81- مجادله (58) آيه 21.
82- محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج 41، ص 274.
83- هنگامى كه حضرت على عليه السلام با قهرمانان نامى خيبر
((مرحب )) روبه رو شد، در
رجزى كه خواند به همين ماجرا اشاره نموده و فرمود: ((انا
الذى سمتنى امى حيدرة ؛ من آن كسى هستم كه مادرم مرا ((شير
خشمگين ناميد.))
84- بحارالانوار، ج 41، ص 274 و 275.
85- همان ، ص 275.
86- ميرزا محمد تقى سپهر، ناسخ التواريخ ج 2، ص 278.
87- جعفر سبحانى ، فروغ ابديت ، ج 2، ص 650 و 651؛ ناسخ التواريخ ،
ج 2 ص 278.
88- فروغ ابديت ، ج 2، ص 651.
89- براى اطلاع از تمامى ابيات اين رجزها ر.ك : ناسخ التواريخ ، ج
2، ص 279.
90- همان ، ج 2، ص 280. البته فروغ ابديت مى نويسد: اين ضربت ، سر
مرحب را تا به دندان به دو نيم ساخت .
91- فروغ ابديت ، ج 2، ص 654 ؛ ناسخ التواريخ ، ج 2، ص 282 - 286.
92- ناسخ التواريخ ، ج 2، ص 282.
93- بحارالانوار، ج 41، ص 281. (نقل از: تاريخ طبرى ).
94- همان ، ص 280. (نقل از: كتاب رامش افزاى ).
95- بحارالانوار، ج 41، ص 280.
96- ناسخ التواريخ ، ج 2، ص 289، بحارالانوار، ج 41، ص 652.
97- فروغ ابديت ، ج 2، ص 652.
98- الحياة ، ج 1، ص 299. (نقل از: اصول كافى ، ص 85.)
99- الحياة ، ص 300، (نقل از: بحارالانوار، ج 78، ص 26، اصول كافى
، ج 2، ص 230، با ذكر اختلاف ).
100- همان جا، (نقل از: شيخ حر عاملى ، وسائل الشيعه ، ج 12، ص
39.)
101- همان ، ص 301 (نقل از: ابومحمد حسن حرانى ، تحف العقول ، ص
219).
102- همان ، ص 300 (نقل از: عبدالواحد تميمى آمدى ، غررالحكم ، ص
233).
103- ر.ك : فؤ اد افرام البستانى ، منجدالطلاب ، ترجمه محمد
بندرريگى ، ص 514.
104- همان ، ص 506.
105- همان ، ص 504.
106- تخصصا از تحت عنوان لهو خارج است ، يعنى از اول ، لهو به آن
صدق نمى كرده است ، نه اين كه لهو بوده ، ولى اين گونه لهوى جايز شمرده
شده باشد.
107- محمد محمدى رى شهرى ، ميزان الحكمه ، ج 8، ص 534.
108- همان جا.
109- همان جا، (نقل از: بحارالانوار، ح 76، ص 59).
110- ميزان الحكمه ، ج 8، ص 534 (نقل از: وسائل الشيعه ، ج 13، ص
347).
111- همان جا (نقل از: على متقى هندى ، كنزالعمال ، حديث 40616).
112- ج 14، ص 64.
113- ص 62.
114- همان ، ص 29.
115- ص 130 و 131.
116- سازمان تربيت بدنى جمهورى اسلامى ايران ، كودك و ورزش ، ص 74
و 75.
117- عباس قنبرى نياكى ، تربيت بدنى از ديدگاه انديشمندان اسلامى ص
128.
118- همان ، ص 116.
119- يوسف (12) آيه 12.
120- يوسف (12) آيه 12.
121- وسائل الشيعه ، ج 15، ص 203.
122- وسائل الشيعه ، ج 15، ص 203.
123- امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) ص 37 (ترجمه بخشى از جلد
چهارم كتاب اعيان الشيعه ، از سيد محسن امين عاملى ).
124- بحارالانوار، ج 103، ص 189.
125- وسائل الشيعه ، ج 13، ص 346.
126- همان ، ص 349.
127- ميزان الحكمه ، ج 7، ص 235.
128- بحارالانوار، ج 103، ص 189.
129- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 14، ص 239.
130- اللعمة الدمقيه ، ج 4، ص 421.
131- اللعمة الدمقيه ، ج 4، ص 421.
132- ناميدن حيواناتى همچون شتر و فيل را به خف ، و يا ناميدن
حيواناتى همچون اسب را به حافر، كه پاى آنها مى باشد، از باب تسميه
شيئى به اسم جزء آن است .
133- وسائل الشيعه ، ج 13، ص 347.
134- نصل ، به قسمت فلزى شمشير، نيزه ، تير و مانند آنها اطلاق مى
گردد.
135- سيدمحمد كلانتر، اللعمة الدمشقيه (پاورقى )، ج 4، ص 421.
136- و به اصطلاح : ((اذا جاء الاحتمال ،
بطل الاستدلال )).
137- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 14، ص 240.
138- انبياء (21) آيه 90))
139- مؤ منون (23) آيه 61.
140- ناصر مكارم شيرازى و ديگران ، تفسير نمونه ، ج 27، ص 130.
141- وسائل الشيعه ، ج 12، ص 37.
142- همان ، 38.
143- ج 12، ص 22 - 24.
144- الحياة ، ج 5، ص 304.
145- دكتر شكوه نوايى نژاد و ديگران .
146- زن و ورزش ، ص 60.
147- همان ، ص 112 و 113.
148- همان ، ص 84.
149- همان ، ص 101 و 102.
150- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 14، ص 164 - 169.
151- همان ، ص 136.
152- نهج البلاغه فيض الاسلام ، نامه 31.
153- نهج البلاغه صبحى صالح ، ص 687 (لغت 3737).
154- ترجمه منجدالطلاب ، ص 461.
155- اقرب الموارد، ج 2، ص 1048.
156- نهج البلاغه ، نامه 31، واكفف عليهن من
ابصارهن بحجابك اياهن ، فان شدة الحجاب ابقى عليهن ، و لا يكون خروجهن
باشد من ادخالك من لايوثق به عليهن ، و ان استطعت ان لا يعرفن غيرك
فافعل و لا تملك المراة من امرها ما جاوز نفسها.
157- نامه 14.
158- فصل نامه ورزش ، شماره سوم ، ص 42 و 43.
159- متاءسفانه امروزه نيز هنوز كسانى يافت مى شوند كه داراى چنين
طرز تفكرى مى باشند.
160- بحارالانوار، ج 40، ص 317.
161- به نظر نمى رسد طالوتى كه آيه شريفه ((وزاده
بسطة فى العلم والجسم )) در مورد او نازل شده
است ، پيامبر باشد، بلكه او به درخواست مردم و واسطه شدن حضرت اشموئيل
، كه يكى از پيامبران بنى اسرائيل بود، از سوى خدا به پادشاهى برگزيده
شد.
162- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 14، ص 26.
163- الحياة ، ج 4، ص 206.
164- در اين مورد، در مبحث تغذيه ، بيشتر صحبت خواهيم كرد.
165- تربيت بدنى از ديگاه انديشمندان غرب ، ص 72 (نقل از: تاريخ
فلسفه غرب ، ترجمه نجف دريابندرى ، ج 1، ص 163).
166- 1. تربيت بدنى از ديدگاه انديشمندان غرب ، ص 145 (نقل از:
تاريخ اديان ، ج 3، ص 206).
167- مجله رشد جوان ، شماره 3 (سال هفتم ).
168- نهج البلاغه ، نامه 31.
169- فرازى از دعاى كميل .
170- مفاتيح الجنان (دعاى روز چهارم ماه مبارك رمضان )
171- نهج البلاغه ، حكمت 375.
172- ميزان الحكمه ، ج 5، ص 28 (نقل از: غررالحكم ).
173- همان ، ج 7، ص 234 (نقل از: غررالحكم ).
174- ص (38) آيه 32.
175- نهج البلاغه ، نامه 35.
176- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 14، ص 28.
177- بقره (2) آيه 143.
178- نهج البلاغه ، خطبه 16.
179- همان ، حكمت 106.
180- همان ، نامه 53.
181- همان ، خطبه 127.
182- زن و ورزش ، ص 57.
183- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 14، ص 53.
184- تربيت بدنى از ديدگاه انديشمندان اسلامى ، ص 25 و 26.
185- همان ، ص 78 و 79.
186- فصل نامه ورزش ، شماره ششم ، ص 100 و 101.
187- مهدى عباسى ، تاريخ ورزش باستانى و كشتى پهلوانى ايران ، ص
20.
188- محمد مهدى تهرانچى ، ورزش هاى زورخانه اى ايران ، ص 91 و 93.
189- همان ، ص 133.
عجيب اين جاست كه در صفحه 93 از همين كتاب ، در مورد ترتيب كباده زدن
مى نويسد: ((كباده زدن از كوچك ترها شروع و به
بزرگترها و سادات ختم مى شود)). و شايد اين
تناقض نويسى ، ناشى از يك اشتباه چاپى باشد، ولى به هر حال در اين ورزش
، نسبت به سادات احترام هاى ويژه اى منظور شده است و اين همان نكته اى
است كه ما در صدد بيان آن هستيم .
190- تاريخ ورزش باستانى و كشتى پهلوانى ايران ، ص 14.
191- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 14، ص 197.
192- تاريخ ورزش باستانى و كشتى پهلوانى ، ص 20.
193- اولين دانشگاه و آخر پيامبر، ج 14، ص 197.
194- امام خمينى (ره )، رساله توضيح المسائل ، مساءله 1657.
195- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 14، ص 198.
196- شكل سنگ ، نظير سپرهاى باستانى است كه دستگيره اى در وسط آن
براى گرفتن دست وجود دارد و گويا در قديم آن را از سنگ مى ساخته اند كه
به همان نام باقى است ، ولى امروزه آن را از چوب مى سازند.
((محمد مهدى تهرانچى ، ورزش هاى زورخانه اى
ايران ، ص 135.
197- ورزش هاى زورخانه اى ايران ، ص 137.
198- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 14، ص 200 و 201.
199- بخش مربوط به دعا را عينا از كتاب پژوهشى در ورزشهاى زورخانه
اى ايران ، نوشته آقاى محمد مهدى تهرانچى ، ص 138 - 141 نقل نموده ايم
. در اين جا نكته اى قابل توجه است ، و آن اينكه در كتاب مذكور، در
موارد لعن و نفرين هم كلمه ((آمين
)) به كار برده شده ، ولى به نظر مى رسد كه در
اين موارد، پاسخ حضار، ((بيش باد))
است نه ((آمين )).
200- ص 31.
201- پژوهشى در ورزشهاى زورخانه اى ايران ، ص 33 - 35.
202- ج 14، ص 194 و 195.
203- صحيفه نور، ج 7، ص 48.
204- همان ، ج 16، ص 61.
205- صحيفه نور، ج 9، ص 74.
206- مطالب اين قسمت با استفاده از كتاب تربيت بدنى از ديدگاه
انديشمندان اسلامى ، ص 177 - 181 نوشته شده است .
207- انفال (8) آيه 60.
208- نحل (16) آيه 8.
209- شايد منظور از آن مركبهايى كه مردمان صدر اسلام از آن ها
اطلاعى نداشتند همين وسايل نقليه امروزى ، از قبيل : اتومبيل ،
هواپيما، قطار و هليكوپتر باشد.
210- اسب نجيب و خوب ، اسبى است كه هميشه بر روى سه دست و پا
ايستاده و يك دست خود را كمى بلند كرده ، تنها نوك جلو سم را بر زمين
مى گذارد؛ و اين حالت ، مخصوص اسبهاى چابك و تيزرو است كه هر لحظه
آماده حركت مى باشند.
211- ص (38) آيه 31.
212- ص (38)، آيه 32.
213- همان ، آيه 33.
214- الحياة ، ج 5، ص 71.
215- مرتضى مطهرى ، قيام و انقلاب مهدى ، ص 93؛ شيخ طوسى ، تهذيب
الاحكام ، ج 6 (كتاب الجهاد).
216- الحياة ، ج 2، ص 231، (نقل از: شيخ صدوق ، امالى ، ص 517).
217- وسائل الشيعه ، ج 13، ص 347.
218- شيخ طبرسى ، مجمع البيان ج 4، ص 475؛ تفسيرالصافى ، ج 4، ص
298.
219- ((فقال ابوقتادة : يا رسول الله ! ان
العدو قد انصرف ، فان راءيت اءن نستبق ، فقال : نعم ، فاستبقوا فخرج
رسول الله (ص ) سابقا عليهم )).(وسائل الشيعه ،
ج 13، ص 346).
220- وسائل الشيعه ، ج 13، ص 351.
221- همان ، ص 350.
222- آق كه جمع آن اواقى و اواق است ، نوعى واحد سنجش بوده و به
معناى يك دوازدهم رطل است . ((ترجمه منجدالطلاب
.))
223- اء. ى ونسنك ، المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوى ، ج 5، ص
103.
224- ((انه كان يحضر الرمى و الرهان
)). (وسائل الشيعه ، ج 13، ص 348).
225- محمد على دخيل ، ائمتنا، ج 1، ص 391 و 392.
226- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 14، ص 241.
227- ميزان الحكمه ، ج 10، ص 720.
228- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 14، ص 241.
229- همان جا.
230- انفال (8) آيه 60.
231- بحارالانوار، ج 103، ص 191؛ الحياة ، ج 5، ص 71، (نقل از:
تفسير مجمع البيان ).
232- ميزان الحكمه ، ج 4، ص 183.
233- همان ، ص 182.
234- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 107.
235- همان ، ص 107 و 108.
236- ميزان الحكمه ، ج 4، ص 182.
237- همان ، ص 183.
238- محمد كريم اشراق ، تاريخ و مقررات جنگ در اسلام ، ص 305.
239- ميزان الحكمه ، حديث 18069.
240- همان ، حديث 18079.
241- همان ، حديث 22434.
242- قيام و انقلاب مهدى ، ص 93 (نقل از: تهذيب الاحكام ، ج 6،
كتاب الجهاد).
243- الحياة ، ج 2، ص 233.
244- بحارالانوار، ج 103، ص 191.
245- همان ، ج 19، ص 267- 279.
246- سپاه پاسداران ، تاريخ اسلام (عصر امامت - امام على
((ع )))، ص 9.
247- قال الصادق (ع ): كان اصحاب اللواء يوم
احد تسعة ، قتلهم على بن ابى طالب (ع ) عن آخرهم ...
(شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه شيخ محمدباقر ساعدى خراسانى ، ص 80).
248- نهج البلاغه ، نامه 10.
249- همان ، نامه 64.
250- همان ، خطبه 34.
251- مشارف ، نام قرايى بوده كه شمشير مشرفى به آن منسوب است .
252- تفسير مجمع البيان ، ج 3، ص 226.
253- در اين خصوص ، در مبحث ورزش هاى رزمى ، بيش تر صحبت خواهيم
نمود.
254- نهج البلاغه ، خطبه 65. كليه آموزش ها تا حرف واو، در همين
خطبه آمده است .
255- همان جا.
256- نهج البلاغه ، خطبه 124 و نامه 16.
257- همان ، نامه 16.
258- تفسير نمونه ، ج 16، ص 55.
259- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 14.
260- همان ، ص 270 و 271.
261- يوسف (12) آيه 17.
262- انفال (8) آيه 6.
263- تفسير نمونه ، ج 7، ص 225.
264- انفال (8) آيه 65.
265- نهج البلاغه ، خطبه 11.
266- اين اصل و اصل قبلى ((مقاوم بودن
))، مختص به ميدان جنگ نظامى و يا مسابقات ورزشى
بنوده ، و ميدان جنگ زندگى و در صحنه رويارويى با مشكلات مختلف آن نيز
صادق مى باشند.
267- تفسير نمونه ، ج 7، ص 223.
268- زايگر (آلمانى ) در كتاب خود مى نويسد: ((على
مثل اكثر سلحشوران قديم مى توانست تمام سلاح ها را به كار گيرد؛ همچنان
كه در به كار بردن شمشير بسيار بصير بود، در كاربر نيزه ، گرز و تير و
كمان مهارت داشت و سپرى داشت از چرم كه هم مقاوم بود. هم سبك ، و جالب
تر اين كه ذوالفقار، شمشير معروف على عليه السلام را يك استادكار
ايرانى ساخته بود)). (فصل نامه ورزش ، شماره دوم
ص 80).
269- جعفر سبحانى ، فروغ ابديت ، ج 2، ص 651.
270- نهج البلاغه ، خطبه 65.
271- همان ، خطبه 124.
272- البته اين به معناى مراقب نبودن در مبارزه و جنگ نبوده ، بلكه
به معناى نترسيدن از زيادى افراد و تجهيزات دشمن است ، زيرا خود آن
حضرت در خطبه يازدهم مى فرمايد: ((چشم بينداز تا
انتهاى لشكر را ببينى )). آن گاه مى فرمايد:
((و چشم خود را ببند.))
273- نهج البلاغه ، خطبه 124.
274- همان جا و نامه 16.
275- همان ، خطبه 11.
276- همان ، خطبه 65.
277- همان خطبه 124.
278- همان ، خطبه 11.