فصل چهارم
نكات جالب و پندآموز
يكى از مهمترين قسمتهاى نقل هر داستان، طرح نكات جالب و آموزنده آن است.در اين
فصل به پيروى از كتاب ارزنده تفسير نمونه و با بهرهگيرى از آن، دوازده نكته جالب و
پندآموز از داستان ذو القرنين را بازنويسى كرده و تقديم مىنماييم:
1- نخستين درسى كه از اين داستان مىآموزيم، آن است كه در اين جهان هيچ كارى
بدون توسل به اسباب آن انجام نمىگيرد. به همين جهت، خداوند براى پيشرفت كار ذو
القرنين اسباب پيشرفت و پيروزى را به او داد: «واتيناه من كل شىء سببا» و وسايل
دستيابى به هر چيزى را در اختيارش گذارديم و او هم از اين اسباب به خوبى بهره گرفت:
«فاتبع سببا». بنابراين آنها كه انتظار دارند بدون تهيه اسباب و وسايل لازم و بدون
استفاده از آنها به پيروزى برسند، به جايى نخواهند رسيد، حتى اگر ذو القرنين
باشند!
2- يك مديريت فراگير، نمىتواند نسبتبه تفاوت و تنوع مجموعه تحت ادارهاش و
شرايط مختلف آنها بىاعتنا باشد، به همين دليل ذو القرنين كه صاحب يك حكومت الهى
بود، به هنگام برخورد با اقوام گوناگون كه هركدام زندگى مخصوص به خود داشتند،
متناسب با آنها رفتار كرد و همه را زير بال و پر خويش گرفت.
3- تكليف شاق هرگز مناسب يك حكومت عدل نيست. به همين دليل ذو القرنين بعد از آن
كه تصريح كرد: من ظالمان را مجازات خواهم كرد و صالحان را پاداش نيكو خواهم داد،
اضافه نمود: «وسنقول له من امرنا يسرا»; يعنى ما براى مردم صالح اين سرزمين قوانين
و برنامههاى آسانى وضع خواهيم كرد تا توانايى انجام آن را از روى ميل و رغبت و شوق
داشته باشند.
4- از نكات جالب اين داستان وجود سه نوع متفاوت از مردم به طور همزمان در مناطق
مختلف مىباشد، مردمى گرفتار ظالمين داخلى و تا حدى متمدن، به طورى كه گويا ذو
القرنين بعد از برقرارى نظم و مجازات ظالمين، براى آنان قوانينى هم وضع كرد; مردمى
از جهت تمدن در حد صفر، به طورى كه حتى سايبانى هم براى خود نساخته بودند; و مردمى
ديگر از جهت صنعت و اقتصاد در حدى مطلوب، ولى گرفتار ناامنى و غارتگران خارجى.
5- ذو القرنين حتى جمعيتى را كه به گفته قرآن سخنى نمىفهميدند و سادهلوح
بودند، از نظر دور نداشت و به درددل آنها گوش فراداد و نيازشان را برطرف ساخت و
ميان آنها و دشمنشان سد محكمى برپا كرد; با اينكه مىتوانست چنين مردمى را با وعده
و وعيد قانع كند و زحمتى براى آنان متحمل نشود، ولى بدون هيچگونه چشمداشتى به
سازندگى در آن منطقه همت گماشت.
6- امنيت، نخستين و مهمترين شرط يك زندگى سالم و اجتماعى است. به همين جهت ذو
القرنين براى تامين امنيت قومى كه مورد تهديد و غارت بودند، پرزحمتترين كارها را
برعهده گرفت و براى جلوگيرى از يورش مفسدان، نيرومندترين سدها را ساخت.
اصولا تا وقتى كه جلو مفسدان با قاطعيت و با نيرومندترين مانع گرفته نشود، جامعه
روى سعادت را نخواهد ديد. به همين دليل حضرت ابراهيمعليه السلام هنگام بناى كعبه
نخستين چيزى كه از خداوند سبحان براى آن سرزمين تقاضا كرد، نعمت امنيتبود: «رب
اجعل هذا البلد امنا واجنبنى وبنى ان نعبد الاصنام» (19) پروردگارا! اين شهر (مكه)
را شهر امنى قرار ده! و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار.
و نيز به همين دليل در نظام قضايى اسلام سختترين مجازاتها براى كسانى است كه
امنيت جامعه را به خطر مىاندازند:
«انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا او
يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض ذلك لهم خزى فى الدنيا
ولهم فى الاخرة عذاب عظيم الا الذين تابوا من قبل ان تقدروا عليهم فاعلموا ان الله
غفور رحيم» مجازات آنان كه با خدا و پيامبرش به جنگ برمىخيزند و اقدام به فساد در
روى زمين مىكنند و با تهديد اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مىبرند، فقط
اين است كه اعدام شوند يا به دار آويخته گردند يا چهار انگشت (از) دست (راست) و پاى
(چپ) آنها، به عكس يكديگر بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد شوند. اين رسوايى
آنها در دنياست و در آخرت، مجازات عظيمى دارند مگر آنها كه پيش از دستيافتن شما
بر آنان توبه كنند. پس بدانيد (خدا توبه آنها را مىپذيرد) و خداوند آمرزنده و
مهربان است. (20)
7- درس ديگرى كه از اين ماجراى تاريخى مىتوان آموخت، اين است كه صاحبان اصلى
درد بايد در انجام كار خود شريك باشند. به همين خاطر ذو القرنين به گروهى كه از
هجوم اقوام ياجوج و ماجوج شكايت داشتند، گفت: «فاعينونى بقوة اجعل بينكم و بينهم
ردما» مرا با نيروى انسانى كمك كنيد تا ميان شما و آنها سد محكمى ايجاد
كنم!ودرتماممراحل سدسازى از نيروى كار آنان بهره جست.
اساسا چيزى كه با همكارى استفادهكنندگان آن ساخته شود، هم بهتر و زودترساخته
مىشود و هم نتيجه حاصل از آن مورد ارج و قدردانى مناسبى قرار مىگيرد; چرا كه
استفادهكنندگان خود رنج تهيه آن را چشيدهاند و به ارزش آن واقفند.
8- هر شخص يا گروهى كه خواستار انجام كارى است، خود بايد حاضر به هرگونه همكارى
و تلاش در راه انجام آن باشد. در نتيجه اين آمادگى و تلاش همهجانبه (به اضافه
مديريت صحيح و امين) است كه انسان دستبه انجام هر كار مهم و بزرگى بزند، در آن
موفق مىشود; چنان كه آن مردم توانستند آن چنان سد مهم و محير العقولى بسازند.
9- يك رهبر الهى بايد بىاعتنا به مال و ماديات باشد و به آنچه خدا در اختيارش
گذارده، قناعت كند. لذا مىبينيم كه ذو القرنين برخلاف سلاطين ديگر كه حرص و ولع
عجيبى به اندوختن اموال دارند، هنگامى كه پيشنهاد مال و اموال به او مىشود
نمىپذيرد و مىگويد: «ما مكنى فيه ربى خير» آنچه پروردگارم در اختيارم گذاشته از
مالى كه شما پيشنهاد مىكنيد،بهتراست.بنابراينمن از شما اجر و مزد نمىخواهم.
در قرآن مجيد به طور مكرر در داستان انبياء مىخوانيم كه يكى از اساسىترين
سخنهاى ايشان اين بوده: «وما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين»
حضرت نوحعليه السلام بعد از اعلام رسالتخويش به قوم خود گفت: و من براى اين دعوت
هيچ مزدى از شما نمىطلبم، پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است. (21)
شبيه اين سخن را قرآن در چندين مورد از زبان انبياى پيشين (22) و پيامبر اسلام
(23) نقل كرده است. بنابراين عمل ابلاغ رسالت همه پيامبران با خلوص كامل و بدون
هيچگونه چشمداشتى به اموال مردم يا منافع دنيايى، تقديم بارگاه الهى شده است.
در عوض اين زحمت و خلوص، ثواب و رضوان الهى متناسب با جود و كرم خداوند سبحان
نصيب آنان مىگردد.
10- درس ديگر اين داستان محكمكارى است. ذو القرنين در بناى اين سد از قطعات
بزرگ آهن استفاده كرد و براى اينكه اين قطعات به هم جوش بخورند، آنها را در آتش
گداخت و براى اينكه عمر سد طولانى شود و در برابر تاثيرات هوا و رطوبتباران مقاومت
كند، آن را با لايهاى از مس پوشاند.
11- انسان هرقدر قوى، نيرومند و متمكن باشد و از عهده انجام كارهاى بزرگ برآيد،
هرگز نبايد به خود ببالد و يا مغرور شود. اين درس ديگر اين داستان است. ذو القرنين
در همه جا به قدرت پروردگار تكيه مىكرد. به هنگام پيشنهاد كمك مالى گفت: «ما مكنى
فيه ربى خير» آنچه پروردگارم در اختيارم گذارده بهتر است. و بعد از اتمام كار سد
گفت: «هذا رحمة من ربى» اين سد نعمت و رحمتى از پروردگار من است.
12- همه چيز زايل شدنى است و محكمترين بناهاى اين جهان سرانجام خلل خواهد يافت;
هرچند از آهن و پولاد يكپارچه باشد. اين نيز درسى استبراى انسانها كه دنيا را
جاودانه ندانند و در جمع مال و كسب مقام، بىقيد و شرط و حريصانه نكوشند و بدانند
كه تمام آنچه در دنياست - سد ذو القرنين كه سهل است، خورشيد با آن عظمتش - خاموش و
فانى مىشود. كوهها با تمام صلابتشان متلاشى مىشوند و نيز انسان كه در اين ميان
از همه آسيبپذيرتر است: «كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الاكرام»
همه كسانى كه روى زمين هستند فانى مىشوند. تنها ذات شكوهمند و گرامى پروردگار تو
است كه باقى مىماند. (24)
آيا انديشه در اين واقعيت كافى نيست تا جلو خودگامگىهاى انسان را بگيرد؟
مطالب اين فصل، عموما از تفسير شريف نمونه انتخاب شده كه بعضى با همان عبارات و
بعضى ديگر به همراه بازنويسى در اينجا آورده شده است و البته برخى مطالب نيز اضافات
نويسنده است.
بايد دانست كه نكات پندآموز اين داستان محدود به اين دوازده نكته نيست و شما نيز
مىتوانيد با تعمق در جوانب داستان نكات بيشترى به دست آوريد.
فصل پنجم
- بحثهاى تاريخى
- سد ذو القرنين و ياجوج و ماجوج از نظر تاريخ
- سد ذو القرنين و ياجوج و ماجوج از نظر مفسرين و مورخين
- ياجوج و ماجوج كيانند؟
بحثهاى تاريخى
به لطف خداوند، تاكنون آنچه را با فهم قاصر ما در مورد بخشهاى مختلف داستان ذو
القرنين از قرآن كريم به دست مىآمد بيان كرديم، اما راجع به اينكه ذو القرنين كدام
شخصيت تاريخى است؟ سدش كجاست؟ آيا سدذو القرنين تا عصر حاضر موجود استيا از بين
رفته؟ و اينكه اقوام ياجوج و ماجوج مشخصا كدام قوم هستند؟ و آيا فعلا موجودند يا
منقرض شدهاند؟ از قرآن و مجموع روايات، شواهد محكم و قابل استنادى درباره آن به
دست نمىآيد. ولى باتوجهبهنظرياتتاريخىمىتواندراينبارهاحتمالاتى
رامطرحكرد،واينكبهحول و قوه الهى اينبخشراتحتعنوان «بحثهاى تاريخى» در سه
قسمتبررسى و تقديم مىكنيم:
سد ذو القرنين و ياجوج و ماجوج از نظر تاريخ
همانطور كه مىدانيد، در تاريخ پيشينيان، درباره پادشاهان، سلاطين، بزرگان و
امتهاى قبل از تاريخ وقايعى نگاشته شده است، اما درباره پادشاهى كه در دوران
حكومتش به نام ذو القرنين يا نامى شبيه آن خوانده مىشده، چيزى گفته نشده است.
همچنين درباره ياجوج و ماجوج و اقوامى به اين نام و سدى كه ذو القرنين ساخته، هيچ
سختى به ميان نيامده است. فقط اشعارى را به يكى از پادشاهان يمن نسبت مىدهند كه
براى افتخار به نسب خويش سروده و يكى از پدران خود را كه قبلا سمت پادشاهى يمن
داشته، ذو القرنين ناميده است. در همان شعر آمده است كه او به مغرب و مشرق عالم سفر
كرد و سد ياجوج و ماجوج را ساخت.
همچنين در بعضى از فرازهاى كتب عهد عتيق (25) نام ياجوج و ماجوج ذكر شده است كه
علامه طباطبايى چند فراز از آن را عينا نقل فرموده است. (26)
از عبارات كتب عهد عتيق چنين استفاده مىشود كه «ماجوج» يا «جوج و ماجوج»
امتيا امتهايى عظيم بودهاند كه در سمتبالاى شمال آسيا زندگى مىكردهاند و
مردمانى جنگجو، جنگطلب و غارتگر بودهاند.
ايشان اضافه كرده است:
اينجاست كه ذهن آدمى حدس قريبى مىزند و آن اين است كه ذو القرنين يكى از ملوك
بزرگى باشد كه راه اين امتهاى مفسد را سد كرده و سدى كه او زده فاصل ميانه دو
منطقه شمالى و جنوبى آسيا باشد; مانند ديوار چين، سد بابالابواب، سد داريال يا غير
اينها. (27)
اقوامى شبيه ياجوج و ماجوج در تاريخ
علامه طباطبايى رحمه الله بعد به بررسى تاريخ گذشتگان پرداخته و مىگويد:
تاريخ امتهاى آن روز جهان اتفاق دارد بر اينكه ناحيه شمال شرقى آسيا يعنى
بلندىهاى شمال چين، محل زندگى امتى بسيار بزرگ و وحشى بوده كه جمعيت آن دائما در
حال افزايش بوده است. اين مردم همواره بر امتهاى مجاور خود مانند چين حمله
مىبردند و چه بسا در همان جا زاد و ولد كرده و به سوى مناطق خاورميانه و خاور
نزديك سرازير مىشدند. آنها به شمال اروپا نيز رخنه كردند. عدهاى از آنان در همان
سرزمينهايى كه غارت كردند، سكنى گزيده، تمدنى به وجود آوردند و به زراعت و صنعت
مشغول شدند چنانكه اغلب سكنه اروپاى شمالى از آنهايند; عدهاى ديگر هم برگشته و
به همان غارتگرى خود ادامهدادند.
يكى از مورخين گفته است كه «ياجوج و ماجوج امتهايى هستند كه در قسمتشمالى آسيا
از تبت و چين گرفته تا اقيانوس منجمد شمالى و ناحيه غرب تا بلاد تركستان زندگى
مىكنند». و اين نظريه را از كتاب «فاكهة الخلفاء» و «تهذيب الاخلاق» ابن مسكويه و
«رسائل» اخوان الصفا نقل كرده است. (28)
نتيجهگيرى
از مطالب اين بخش مىبينيد كه عبارات كتب عهد عتيق و نظريات تاريخى، اين احتمال
كه سد ذو القرنين يكى از سدهاى واقع در مناطق شمالى آسيا و جداكننده جنوب و شمال
باشد و همچنين اين احتمال كه اقوام ياجوج و ماجوج همان اقوامى باشند كه سابقا در
شمال شرقى آسيا زندگى مىكردند را تقويت مىكند.
ذو القرنين و سد ياجوج و ماجوج از نظر مفسرين و مورخين
مفسرين درباره اينكه ذو القرنين كدام شخصيت تاريخى است و سدش در كجاست، اختلاف
نظر دارند. علامه طباطبايىرحمه الله در اين باره هفت نظريه را به طور كامل نقل
كرده و بعد آنها را نقد نموده است كه خواننده محترم مىتواند براى اطلاع از نظريات
مختلف و بررسى آنها به تفسير الميزان، جلد 13 مراجعه نمايد.
در اينجا چهار نظريه مهمتر را به اختصار بيان مىكنيم:
- امپراتور چين «شين هوانگ تى» بعضى مورخين چنين گفتهاند كه ذو القرنين،
امپراتور «شين هوانگ تى» يكى از پادشاهان چين باستان است و سد او همان ديوار چين
مىباشد.
اما بايد دانست كه ديوار چين با اوصاف سد ذو القرنين مطابقت ندارد، اولا: سد ذو
القرنين در تنگهاى ميان دو كوه ساخته شده است، در صورتى كه ديوار چين حدود سه هزار
كيلومتر طول داشته و از كوه و دشت مىگذرد; ثانيا: در ساختسد ذو القرنين از آهن و
مس مذاب استفاده شده است; در حاليكه ديوار چين با سنگ و مصالح معمولى ساخته شده
است. بنابراين، اين نظريه قابل قبول نيست.
- اسكندر مقدونى نظريه دومى كه در اينجا مىخواهيم ذكر كنيم اين است كه ذو
القرنين همان اسكندر مقدونى معروف است كه سد او همانند يك مثل بر سر زبانهاست.
اين نظريه نيز همچون نظريه اول پذيرفتنى نيست، بلكه اشكالهاى بيشترى بر آن وارد
است. در كلمات علامه طباطبايى رحمه الله هنگام نقد اين نظريه چنين آمده است:
اوصافى كه قرآن براى ذو القرنين شمرده را، تاريخ براى اسكندر مسلم نمىداند،
بلكه آنها را انكار مىكند; قرآن ذو القرنين را مردى مؤمن به خدا و روز جزا
مىشمارد، در حالى كه اسكندر مردى وثنى مذهب و ستارهپرستبوده و قربانى كردنش براى
ستاره مشترى معروف است. (29)
نيز قرآن كريم فرموده ذو القرنين يكى از بندگان صالح خدا بوده كه به عدل و رفق
مدارا مىكرده است، حال آنكه تاريخ براى اسكندر خلاف اين را نوشته است. علاوه بر
اين، در هيچ يك از تواريخ نيامده كه اسكندر مقدونى سدى به آن صورتى كه قرآن ذكر
كرده ساخته باشد. (30)
- پادشاهى از يمن عدهاى نيز معتقدند كه ذو القرنين يكى از پادشاهان حميرى است
كه مركز حكومتش در يمن بوده است.
اما بايد گفت كه تاريخ، ساخت چنين سدى با آن اوصاف و در چنان مكانى را براى هيچ
يك از پادشاهان يمن نقل نكرده است. يمنىها اگر چه در سدسازى ماهر بودهاند، ولى
سدهايشان با مصالح معمولى و به منظور ذخيره آب ساخته مىشده است.
- كوروش هخامنشى جديدترين نظريه درباره ذو القرنين آن است كه او كوروش هخامنشى،
پادشاه ايران باستان بوده و سد او سد «داريال» واقع در مناطق كوهستانى قفقاز و بين
شهرهاى «تفليس» و «ولادى كيوكز» مىباشد.
از آنجا كه سه نظريه اول قابل قبول نبوده و نظريه چهارم نيز تا حدودى مورد تاييد
تاريخ و شواهد موجود مىباشد، ما آن را بيشتر و مفصلتر از نظريات قبل توضيح
مىدهيم.
اين نظريه «سراحمدخان هندى» است و دانشمند معروف مسلمان «مولانا ابو الكلام
آزاد» كه روزى وزير فرهنگ كشور هند بوده آن را در كتاب محققانهاى كه در همين زمينه
نگاشته استبه طور مفصل و مستدل بيان كرده است. (31)
«مولانا ابو الكلام» اين نظريه را از چند جهتبررسى و اثبات كرده است كه ما در
اينجا چهار بخش اصلى آن را به طور خلاصه مىآوريم:
يك: شخصيت ذو القرنين طبق نظريه قرآن، ذو القرنين مردمى مؤمن به خدا و معاد بوده
است، كوروش نيز طبق نظر تاريخ و كتب عهد عتيق چنين بوده است. ذو القرنين پادشاهى
عادل و رعيتپرور و داراى رافت و احسان بوده; كوروش هم طبق تاريخ، كتب عهد عتيق و
نظر مورخين قديم مانند «هردوت» و ديگران پادشاهى با مروت، فتوت، سخاوت و كرم بوده
است; چنان كه از تاريخ زندگى او و برخوردش با ياغيان و جبارانى كه با او مىجنگيدند
يا او با ايشان جنگيده است، معلوم مىشود.
ذو القرنين از طرف خداوند داراى توانايىها و امكانات فراوانى مانند عقل، تدبير،
فضايل اخلاقى، ثروت و شوكت ظاهرى بوده و كوروش نيز همه اينها را داشته است.
دو: مسافرتهاى ذو القرنين همانطور كه قرآن درباره ذو القرنين فرموده، كوروش
نيز سفرهايى به مغرب و مشرق داشته است و جريان سفر به مغرب او چنين است كه پادشاه
سرزمين «ليديا»، بدون هيچ مجوز و عذرى به طرف كوروش لشكركشى كرد. كوروش نيز به طرف
ايشان حركت كرده و با آنان جنگيد. پايتخت «ليديا» را فتح كرد و بر آنان پيروز شد و
بعد احسان كرده و آنان را عفو نمود. همچنين او سفرى به مشرق داشته و تا «بكريا»
(بلخ) پيش رفته است تا به غائله قبايل وحشى و صحرانشين آنجا پايان دهد.
سه: سدسازى ذو القرنين همانطور كه ذو القرنين سدى آهنين براى جلوگيرى از حملات
اقوام ياجوج و ماجوج بنا كرد، كوروش نيز طبق نظر مورخين، سفرى به طرف شمال ايران
براى خاموش كردن فتنهاى در آن نواحى انجام داده است و گويا در همين سفر سد موجود
در تنگه داريال را به درخواست اهالى آن مرز و بوم ساخته است. اين سد تنها سدى است
كه در ساخت آن از آهن استفاده شده است و هم اكنون هم موجود است. به زبان محلى آن را
«دمير قاپو» يعنى «دروازه آهنى» مىنامند. تنگه داريال واقع در سلسله جبال قفقاز
است كه از درياى خزر شروع شده و تا درياى سياه ادامه دارد. اين سلسله جبال به ضميمه
درياى خزر و درياى سياه مانعى طبيعى به طول هزارها كيلومتر بين شمال و جنوب آسيا
بوده است و تنها راه بين شمال و جنوب همان تنگه داريال بوده كه با سد دميرقاپو بسته
شده است.
چهار: نام ذو القرنين و تناسب آن با كوروش عدهاى از مورخين گفتهاند: ذو
القرنين را از آن جهت ذو القرنين (صاحب دو قرن (32) ) مىنامند كه داراى تاج يا
كلاهخودى با دو شاخك بوده است. در اين باره بايد گفت اخيرا مجسمهاى سنگى در مشهد
مرغاب در جنوب ايران از كوروش كشف شده كه تاجى بر سر دارد و دو شاخ مانند شاخهاى
قوچ بر آن ديده مىشود.
در كتاب دانيال (33) هم، خوابى كه وى براى كوروش نقل كرده او را به صورت قوچى كه
دو شاخ دارد، ديده است. (34)
طبق اين نظريه، ياجوج و ماجوج همان مغول مىباشند و براى اين نيز تفصيلات و
شواهد تاريخىاى گفته شده كه ما در دو بخش بعدى اين فصل به آن مىپردازيم.
علامه طباطبايى رحمه الله بعد از نقل جوانب اين نظريه چنين گفته است: هر چند
بعضى از جوانب اين نظريه خالى از اعتراضاتى نيست، ليكن از هر گفتار ديگرى انطباقش
با آيات قرآنى روشنتر و قابل قبولتر است. (35)
مىبينيد كه علامه طباطبايى رحمه الله اين نظريه را بهتر از نظريات ديگر
مىداند، ولى آن را به طور قطعى نپذيرفته و داراى اشكالاتى مىداند. بنابراين آنچه
بعضى از مؤلفين و محققين علوم قرآنى گفتهاند كه مرحوم طباطبايى رحمه الله در
الميزان با اين راى موافق است، (36) صحيح نيست.
به هر حال هنوز شخصيت تاريخى ذو القرنين به طور قطعى كشف نشده است; اگرچه ممكن
است در آينده و با كشف آثار باستانى و... مشخص شود.
آخرين كلامى كه در اين باره مىگوئيم اين است كه اگرچه هنوز شخص ذو القرنين و
زمان زندگىاش به طور مسلم و مشخص براى ما معلوم نيست، اصل وجود او واقعيتبوده و
افسانه نيست; زيرا در قرآن كريم بهعنوان يك واقعيت تاريخى بيان شده است، نه به
عنوان يك مثل يا چيزى شبيه آن.
ياجوج و ماجوج كيانند؟
در دو سوره قرآن كريم، از ياجوج و ماجوج سخن به ميان آمده است; يكى آيات مورد
بحث و ديگرى آيه 96 سوره انبياء كه در بحث آينده به مطالب اين آيه مىپردازيم.
آنچه تاكنون مشخص شده اين است كه ياجوج و ماجوج اقوامى مفسد و خونخوار از
انسانها بودهاند كه همواره براى ساكنان اطراف محل سكونتخويش مزاحمت و ناامنى
ايجاد مىكردهاند. اكنون مىگوئيم كه اكثر مؤلفين و اهل تفسير، ياجوج و ماجوج را
طوايفى از مغول دانستهاند كه در مناطق شمالى آسيا مىزيستهاند. البته بايد دانست
قبول اين نكته كه ياجوج و ماجوج اقوامى از مغول هستند، غير از نظريهاى است كه ذو
القرنين را كوروش مىداند; يعنى ممكن است كسى قبول نكند كه ذو القرنين كوروش است;
ولى در عين حال ياجوج و ماجوج را مغول بداند. به همين جهت، بسيارى از كسانى كه ذو
القرنين را كوروش نمىدانند، ياجوج و ماجوج را طوايفى از مغول مىدانند. علاوه بر
آن، تحليل تاريخىاى كه علامه طباطبايى رحمه الله انجام داده و ما خلاصه آن را در
صفحات پيش آورديم، اين نظريه را تقويت مىكند.
آيا ياجوج و ماجوج دوباره حمله مىكنند؟
قرآن كريم در آيه96 و 97 سوره انبياء چنين فرموده است:
«حتى اذا فتحتياجوج و ماجوج و هم من كل حدب ينسلون و اقترب الوعد الحق» تا آن
زمان كه ياجوج و ماجوج گشوده شوند، آنها از هر محل مرتفعى به سرعت عبور مىكنند و
وعده حق (قيامت) نزديك مىشود.
اين آيه پيشبينى كرده است كه در آخرالزمان، ياجوج و ماجوج دوباره از كوهها
سرازير شوند و... . اكثر مورخين و اهل تفسير گفتهاند كه اين پيشبينى قرآن با حمله
تاتار در نيمه اول قرن هفتم هجرى تحقق يافته است. مغولان - كه همان تاتار هستند -
در اين هجوم به مناطق غربى آسيا حمله آورده و در خونريزى، نسلكشى، ويرانى و
غارتگرى از هيچ كارى فروگذار نكردند. چين و تركستان و ايران و عراق و شام و قفقاز
را تا آسياى صغير تاختند و هر شهر و ديارى كه در مقابل ايشان مقاومت كرد، ويران
نمودند و اهالى آن را از دم تيغ گذراندند.
آنها بعد از استيلا بر اين مناطق و مدتى حكومتبر آنها، به شهرهاى خود برگشتند
و حمله دوبارهاى به اهالى روسيه، مجار و روم انجام دادند و روميه را وادار به
پرداخت جزيه كردند.
در اينجا يك سؤال مطرح مىشود كه اگر هجوم دوباره ياجوج و ماجوج همان حمله مغول
است، چطور سد ذو القرنين جلوى آنها را نگرفته است؟ مگر آيه قرآن نفرموده است:
«فما اسطاعوا ان يظهروه و ما استطاعوا له نقبا» پس از آن ديگر آن گروه مفسد قادر
نبودند از روى آن عبور كرده يا راه نفوذ و حفرهاى در آن ايجاد كنند.
در جواب آن عرض مىكنيم: با توجه به اينكه ياجوج و ماجوج اقوامى از انسانها
بودهاند و سد ذو القرنين نيز يك مانع طبيعى محكم و مرتفع بوده است، اين سد تا
زمانى مانع ياجوج و ماجوج بوده كه تمدن بشرى پيشرفت نكرده بوده و انسانها توان
عبور از مكانهاى مرتفع و دور زدن آنها را نداشتند. آيه قرآن هم منحصرا منظورش اين
نيست كه ياجوج و ماجوج هرگز و الى الابد نمىتوانند از آن عبور كنند، بلكه اگر در
مدتى بسيار طولانى - مثلا مدت زندگى يك يا چند نسل - توانايى عبور از آن را نداشته
باشند، باز اين استعمال صحيح است.
بنابراين، تصور اينكه هنوز ياجوج و ماجوج در پشت آن سد قرار گرفتهاند، تصور
صحيحى نيست. اگرچه ممكن است ما نظريه تاريخى تطبيق هجوم دوباره اقوام ياجوج و ماجوج
را با حمله مغول نپذيريم و بگوئيم هنوز حمله ياجوج و ماجوج كه در آيه 96 سوره انبيا
«پيشبينى» شده اتفاق نيفتاده است و بگوئيم ياجوج و ماجوج يكى از اقوام فعلى
جهاناند، ولى همانطور كه در زمان ذو القرنين به وسيله سد از حمله و غارتگرى آنان
جلوگيرى شد، الآن نيز خداوند با وسايل (37) ديگرى از هجوم آنان جلوگيرى كرده است،
ولى در آينده و در زمان مشخص دوباره به غارتگرى خواهند پرداخت.
خاتمه
در پايان از خداوند متعال مسالت مىكنيم كه ما را در فهم و بيان مطالب قرآنى
موفق گرداند و چنانچه در جريان تحرير اين كتاب كوتاهى، جهالت و يا گناهى از اين
حقير سر زده، به لطف و كرم خويش و به حق محمد و آل محمد ببخشايد.
والحمد لله رب العالمين
كتابنامه
1- قرآن كريم، ترجمههاى آيتالله مكارم شيرازى، استاد محمد مهدى فولادوند و
استاد بهاء الدين خرمشاهى.
2- تفسير الميزان و ترجمه آن، علامه سيد محمد حسين طباطبائى، ترجمه استاد سيد
محمد باقر موسوى همدانى، جلد 13.
3- تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازى و همكاران، جلد 12.
4- اهل البيتسماتهم و حقوقهم فى القرآن الكريم، آيت الله جعفر سبحانى، مؤسسه
امام صادق عليه السلام، 1420 ه . ق.
5- تحقيقى درباره ذو القرنين، استاد حسين شريعتى ارموى.
10- كوروش و ذو القرنين از ديدگاه تاريخ و آئين، سيد موسى ميرمدرس.
11- ذو القرنين القاعد الفاتح و الحاكم الصالح، استاد محمد خير رمضان يوسف.
12- كلام مسيحى: توماس ميشل، ترجمه حسين توفيقى، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و
مذاهب، 1377.
14- ذو القرنين كيست؟ دكتر سيد حسن صفوى.
15- كوروش كبير (ذو القرنين)، ابو الكلام آزاد، ترجمه محمد ابراهيم باستانى
پاريزى.
16- آيات ذو القرنين، عطاء الله شهابپور.
17- تاملات فى شخصية ذى القرنين، امتياز على عرشى.
18- ذو القرنين ذلك ملك الصالح الطواف من يكون؟ عبد الرحمن يوسف العيد.