اعتدال در انفاق و مصرف
قرآن پنجمين ويژگى بندگان خالص خداوند را
اعتدال و ميانه و ميانه روى انفاق بيان مىكند:
والذين اذا انفقو لم يسر
فوا و لم يقتروا وكان بين ذلك قواما.
آنان كسانى هستند كه هرگاه
انفاق كنند، نه اسراف كنند و نه سختگيرى، بلكه در ميان اين دو، اعتدال مىورزد.
يكى از مهم ترين مسائل زندگى كه رعايت آن باعث
آسايش و آرامش فردا و جامعه شده بسيارى از نابسامانىهاى اجتماعى و اقتصادى را رفع
مىكند، اعتدال در انفاق و مصرف است.
اعتدال: يعنى ميانه روى و حد فاصل بين افراط و
تفريط، كه از نظر اسلام در همه چيز، محبوب و مطلوب است، قرآن مسلمانان را به خاطر
پيروى از اسلام، به عنوان امت وسط يعنى امت معتدل
خوانده و مىفرمايد:
وكذلك جعلنا كم امه وسطا.(56)
اين گونه شما امت ميانه
قرار دادم.
امير مومنان على (عليه السلام) آنان را كه از
راه اعتدال به سوى افراط يا تفريط كشانده مىشود، جاهل خوانده مىفرمايد:
لاترى الجاهل الا مفر طا
او مفرطا.(57)
جاهل نمىبينى جز اين كه
يازده روى مىكند و يا كم مىآورد
در آيه مورد بحث از يكى از شاخههاى مهم اعتدال
كه مربوط به امور اقتصادى و زندگى اجتماعى است، سخن به ميان آورده كه نقش مهمى در
اصلاح زندگى و سامان يافتن شوون اجتماعى و خانوادگى دارد و آن رعايت اعتدال در
انفاق و مصرف است؛ يعنى انسان مسلمان در انفاق و مصرف، نه اسراف مىكند و نه
سختگيرى، بلكه بين اين دو را برمىگزيند.
نكوهش اسراف در اسلام
اسراف به معناى هرگونه زيادهروى و تجاوز از
اعتدال در هر چيزى است كه انسان آن را به جاى مىآورد، مثلا براى يك وعده غذا و سير
شدن ، معادل 600 گرم غذاى كافى است، اينك اگر كسى براى خود يك كيلو غذا درست كند و
800 گرم آن را بخورد و بقيه را دور بريزد، چنين كسى در يك وعده غذا دو گونه اسراف
نموده، نخست اين كه 200 گرم بيشتر خورده، دوم اين كه 200 گرم ديگر را دور ريخته
است، به اين ترتيب در يك وعده 400 گرم بيهوده مصرف شده است.
با توجه به اين مثال و جريان دادن آن در جهات و
ابعاد مختلف زندگى، به روشنى در مىيابيم كه در جامعه ما چقدر اسراف در اشكال
گوناگون وجود دارد.
اسراف مصاديق مختلف دارد، يكى از شاخههاى آن -
كه در آيه نيز از آن نهى شده - اسراف در مصرف است؛ مانند اسراف در خوردن و آشاميدن،
اسراف در دور ريختن غذاهاى اضافى، اسراف در مصرف هزينههاى گزاف در امور تجملى و
تزيينى و تشريفات بى محتوا و... حتى اگر در وضو يا غسل، آب بيش از حد مصرف گردد،
اسراف است.
بر همين اساس پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم)
فرمود:
فى الوضوء اسراف، و فى كل
شىء اسراف؛(58)
در وضو و در هر چيزى مىتواند اسراف راه يابد.
شخصى به نام عباس به محضر امام رضا (عليه
السلام) مشرف شد و درباره شيوه صحيح مصرف در خانه و هزينه زندگى همسر و فرزند و
ساير شؤون سوال كرد، حضرت رضا (عليه السلام) در پاسخ فرمود:
بايد مصرف تو به گونهاى باشد كه بين دو كار ناپسند (اسراف و سختگيرى) قرار گيرد.
عباس پرسيد: منظورتان از اين سخن چيست؟ فرمود:
آيا سخن خدا در قرآن را نشنيدهاى كه اسراف و سختگيرى را
ناپسند مىشمرد و (در وصف بندگان ممتاز خداوند) مىفرمايد:
و الذين اذا انفقوا؛
بندگان خاص خداوند رحمان كسانى هستند كه هرگاه
انفاق كنند، نه اسراف كنند و نه سختگيرى، بلكه ميان دو (حد اعتدال) را مىگيرند.
بنابراين، درباره معاش و هزينه زندگى اعضاى
خانواده، در خريد و مصارف، ميانه رو باش(59).
در روايت آمده است: روزى امام صادق (عليه
السلام) نزد شاگردان خود همين آيه را تلاوت فرمود: آن گاه مشتى سنگريزه از زمين
برداشت و محكم در دست گرفت و فرمود: اين همان بخل و سختگيرى است (كه در آيه از آن
نهى شده است) سپس مشت ديگرى برداشت و چنان دست خود را گشود كه همه آن بر روى زمين
ريخت و فرمود: اين همان اسراف است، بار سوم ديگر مشت ديگرى برداشت و كمى دست خود را
گشود، به گونهاى كه مقدار فرو ريخت و مقدارى دستش باقى ماند و فرمود:
اين همان اعتدال بين سختگيرى و اسراف است.
در آيات متعدد قرآن از اسراف در انفاق و مصرف
نهى شده است؛
به عنوان نمونه به چند آيه اشاره مىكنيم:
1. كلوا و اشربوا و لا
تسرفوا(60)؛
بخوريد و بياشاميد ولى اسراف نكنيد.
2. واتوا حقه يوم حصاده و
لاتسرفوا(61)؛
هنگام درو، حق زكات (غلات و...) را بپردازيد، ولى (در انفاق) اسراف نكنيد.
3. روايت شده است: فقيرى به محضر پيامبر (صلى
الله عليه آله و سلم) آمد و تقاضا كرد كه آن حضرت پيراهنش را به او ببخشد.
پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) پيراهنش را
از تن بيرون آورد و به او داد و چون پوشش ديگرى نداشت، در خانه به طور عريان نشست و
حتى براى نماز جماعت بيرون نرفت، كافران در غياب، آن حضرت را سرزنش كردند و به او
تهمت زدند كه خواب و لهو، او را از نماز باز داشته است.
در اين هنگام آيه زير نازل شد:
ولا تجعل يدك الى عنقك و
لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا(62)؛
هرگز دستت را بر گردن زنجير كن (بخل نورز) و
بيش از حد (اعتدال نيز) دست خود را مگشاى تا مورد سرزنش قرارگيرى و از كار فرومانى.
ياسر خادم مىگويد: روزى غلامان امام رضا (عليه
السلام) ميوه مىخوردند، ولى هنوز آن را به طور كامل نخورده، به گوشهاى
مىانداختند آن حضرت اين كار آنان را ديد و خشمگينانه فرمود:
سبحان الله! اگر شما به اين ميوهها نياز
نداريد، انسان هايى هستند كه به آنها نياز دارند، چرا دور مىريزند؟ آنها را نگه
داريد و به نيازمندان بدهيد.
و امام صادق (عليه السلام) در ضمن نهى از دور
افكندن هسته خرما و نكوهش اسراف كاران فرمود:
حتى ته مانده آب ظرفى را به دور نريزيد كه
اسراف است(63).
امام خمينى (رحمه الله عليه) و
مساله اسراف
حضرت امام خمينى (رحمه الله عليه)، كه در عمل
به دستورهاى اسلام، بسيار جدى و نمونه بودند، درباره اسراف در همه ابعادش و به ويژه
در مصرف، حساسيت خاصى داشتند، كه توجه شما را به دو نمونه زير جلب مىكنيم:
1. يكى از مسؤولان دفتر امام خمينى (رحمه الله
عليه) مىنويسد: يك بار مسؤول امور مالى، پشت يك پاكت چيزى نوشت و به امام داد،
امام در يك كاغذ كوچك جواب آن را داد و در زير آن چنين نوشت:
شما در اين قطعه كوچك نيز مىتوانستيد بنويسيد.
از اين رو، آن بردار كاغذ خوردهها را جمع و
جور مىكرد و در كيسهاى مىگذاشت و هنگامى كه مىخواست براى امام چيزى بنويسد، روى
آن كاغذ پارهها مىنوشت، امام هم زيرش جواب مىنوشتند(64).
2. سر كار خانم زهرا مصطفوى (دختر امام) از
خاطرات دوران كودكى خود چنين مىگويد: درس امام در ساعت يازدهونيم تمام مىشد،
ايشان در اين هنگام بيست دقيقه با ما (كه كودك بوديم) بازى مىكرد، سپس ده دقيقه به
ظهر، براى انجام مقدمات نماز حاضر مىشد، امام با خريد اسباب بازى خيلى مخالف بودند
و مىگفتند: اين پول باطلى است، با وسايلى مانند گل، تيله درست مىكرديم، بعد
مىچيديم و مىگفتيم هر كس به اين تيلهها بزند برنده است، بازى بيست دقيقه ما اين
گونه ساده بود....(65)
دورى از تقتير و سختگيرى
اعتدال در مصرف يكى از ويژگىهاى بندگان ممتاز
الهى است، كه در ميان دو جنبه قرار گرفته است، نخست جنبه افراطى كه از آن به اسراف
و تبذير ياد مىشود دوم جنبه تفريطى آن در مصرف كه از آن به تقتير ياد سختگيرى و
زندگى رنج آور تعبير مىگردد.
اسلام دين سمحه و سهله است، هرگز حاضر نيست كه
مسلمانان در سختى و رنج اقتصادى زندگى كنند، بايد با كار و كوشش و سرپنجه تدبير،
شكل زندگى را به شيوهاى تبديل كرد كه موجب وسعت در زندگى و آسايش گردد.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه آله و سلم) همان
گونه كه از اسراف جلوگيرى مىكرد، به موازات آن از اقتار و سختگيرى در زندگى، نهى
مىنمود و مىفرمود:
ان من سعاده المرء المسلم
ان يشبهه ولده، و المراه الجملاء ذات دين، و المركب الهنى و المسكن الواسع(66)؛
از سعادت و خوشبختى انسان مسلمان آن است كه
داراى فرزندى كه در نيكى، شبيه به خود بوده و نيز داراى همسر زيبا و ديندار، و مركب
راهوار و خانه وسيع باشد.
در ماجراى ابولبابه كه به خاطر كشف يك راز
نظامى حكومت اسلامى نزد يهوديان، به گناه خود پى برد و توبه حقيقى كرد و پس از مدتى
آيه 102 سوره توبه در پذيرش توبه نازل شد، پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) با
تلاوت آن، به او بشارت داد.
ابولبابه به پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم)
عرض كرد: اجازه بده به شكرانه قبولى توبهام، نصف اموالم را انفاق كنم، پيامبر (صلى
الله عليه آله و سلم) اجازه نداد، او عرض كرد: اجازه بده يك سوم آن را انفاق كنم،
پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) اجازه داد(67).
اين كه پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) اجازه
انفاق نصف اموالش را ندا براى اين بود كه او و خانوادهاش گرفتار سختى و تنگنا در
معشيت نگردند.
در روايت ديگر آمده: يكى از مسلمانان مدينه
داراى چند كودك و شش غلام بود در بستر مرگ قرار گرفت، قبل از مرگ براى جلب
پاداشهاى الهى، همه غلامانش را آزاد نمود.
پس از آن كه از دنيا رفت، مسلمانان پس از غسل و
تكفين و نماز، او را به خاك سپردند، سپس ماجراى او در مورد آزادسازى غلامان و فقر
فرزندانش را به پيامبر (صلى الله عليه آله و سلم) خبر دادند، آن حضرت فرمود:
لو علمت ما دفنته مع اهل
الاسلام، ترك ولده يتكفون الناس(68)؛
اگر من اطلاع مىيافتم نمىگذاشتم جنازه او را
در قبرستان مسلمانان دفن كنيد، زيرا او كودكان خود را از ثروتش بى نصيب نمود و آنان
را فقير و بى پناه گذاشت، تا دست گدايى به سوى مردم دراز كنند.
اين ماجرا در عين آن كه بيانگر نكوهش اسراف در
انفاق است، نيز حاكى از آن است كه نبايد موجب سختى و فشار در زندگى اعضاى خانواده
شد، بلكه بايد اعتدال در مصرف را با توجه به همه جوانب رعايت نمود.
ماجراى انتقاد شديد حضرت على (عليه السلام) در
شهر بصره از يكى از شيعيان به نام عاصم كه از جامعه
دورى نموده و گرفتار و اقتار و سختگيرى به خود و خانوادهاش شده بود(69)،
نيز شاهد گويايى بر نكوهش سختگيرى در شؤون
اقتصادى و معشيت زندگى است و مسلمانان بايد از هرگونه افراط و تفريط اجتناب نمايند.
اين بحث را با ذكر ماجراى جالب زير به پايان
مىبريم:
امام كاظم (عليه السلام) خانهاى براى غلام
آزاد شده خود خريد و به او فرمود:
به خانه برو و در آن جا
زندگى كن، زيرا خانه تو تنگ و كوچك است.
غلام گفت: همين خانهاى كه در آن سكونت دارم
كافى و خوب است، گرچه تنگ و محقر است، ولى از پدرم به يادگار مانده، از اين رو در
همين خانه مىمانم. امام كاظم (عليه السلام) فرمود:
ان كان ابوك احمق ينبغى
ان تكون مثله(70)؛
آيا اگر پدرت احمق بود، تو هم مىخواهى مثل او
باشى؟
دورى از انواع شرك
در آيات مورد بحث، ششمين ويژگى بندگان ممتاز
خداوند چنين بيان شده است:
و الذين لايدعون مع الله
الها آخر؛
آنان كسانى هستند كه معبود ديگرى را با خدا
نمىخوانند.
يعنى آنان در صراط مستقيم توحيد و نفى هرگونه
شرك شروع مىشود، توحيد پايه و اساس بناى عظيم اديان آسمانى است.
بيشتر تلاش پيامبران براى مبارزه و پيكار با
مشركان بوده و در اين زمينه، رنجهاى فراوان بردهاند.
آنها تا آخرين نفس با شرك و مشركان جنگيدند و
هدف اصليشان تشكيل جامعهاى بر اساس توحيد ناب بود.
شرك داراى شاخههاى گوناگون است، چنان كه توحيد
داراى شاخههاى مختلف مىباشد.
پيامبران (عليهم السلام) و كتابهاى آسمانى و
امامان معصوم (عليهم السلام) مسأله توحيد را (در همه ابعادش) براى مردم شرح دادند.
آنها شاخههاى شرك را نيز بيان نمودند و از
مردم خواستند كه در جاده مستقيم توحيد گام بردارند، جادهاى كه از هرگونه شرك، پاك
و مبر است.
گرچه مردم به انواع شرك آلوده بودند، ولى بيشتر
در تاريكى شرك در عبادت به سر مىبردند و به جاى پرستش
خداوند يكتا، چيزهاى ديگر را (مانند بتهاى گوناگون، خورشيد، ماه، ستاره و...)
مىپرستيدند: از اين رو، بيشتر مبارزات
پيامبران با اين نوع شرك بود.
آيه مورد بحث نيز گرچه عام است، ولى بيشتر ناظر
بر توحيد در عبادت است.
با توجه به اين كه توحيد در عبادت به طور خالص
و كامل، جز با پرهيز از هرگونه شرك، حاصل نمىشود، آيه شريفه مىگويد: از ويژگىهاى
بندگان خاص خداوند رحمان آن است كه يكتاپرست خالص هستند و هرگز براى خدا و به ويژه
در پرستش شريك و همتا قرار نمىدهند، از هرگونه شرك جلى و خفى و امور شرك آلوده
اجتناب مىكنند.
انواع توحيد بر سراسر قلب آنان تابيده و آب
زلال توحيد ناب، روح و راونشان را از پليدى شرك و سست و شو داده است.
به عبارت ديگر، در درياى صاف و شفاف توحيد غرق
هستند؛ دريايى كه ذرهاى، شرك در آن را ندارد.
در قرآن بيش از دويست بار سخن از نهى از شرك و
بت پرستى و نفى گرايشهاى غير توحيدى به ميان آمده است.
36 بار با تعبير مشركين
مشركان مورد سرزنش قرار گرفتهاند و اعلام شده كه عذاب شديد الهى در كمين آنهاست(71).
به عنوان نمونه در آغاز سوره توبه مىفرمايد:
برائه من الله و رسوله
الى الذين عاهدتم من المشركين؛
اين اعلام بيزارى، از سوى خدا و رسول او به
كسانى از مشركان است كه با آنها عهد بستهايد.
و نيز در آيه 28 مىفرمايد:
انما المشركين نجس فلا
يقربو المسجد الحرام؛
مشركان پليد و ناپاكند، پس نبايد نزديك مسجد
الحرام شوند.
مثال مشركان در قرآن
قرآن، در موارد بسيارى، براى روشن شدن مطلب، از
مثال استفاده كرده است؛ زيرا مثال، يعنى حقايق عقلى به امور حسى و قابل لمس، كه
موجب مىشود شنوندگان مفاهيم بلند عقلى را آسانتر و بهتر و عميقتر درك كنند.
يكى از آن موارد، مثال هايى است درباره شرك و
مشركان، كه به چند مورد اشاره مىكنيم:
1. مثل الذين كفروا بربهم
اعمالهم كرماد اشتدت به الريح فى يوم عاصف لايقدرون مما كسبوا على شى(72)؛
اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند،
همانند خاكسترى است در برابر تندباد، در يك روز طوفانى.
آنها توانايى ندارند تا كمترين چيزى از آنچه را
انجام دادهاند به دست آورند.
مشركان جزو كافرانند، بنابراين، اعمال آنها -
حتى اعمال نيك - آن چنان بى محتوا و پوچ است و به خاكسترى مىماند كه طوفان شديد آن
را از بين ببرد؛ در نتيجه مشركان آن چنان از كردار و نتايج اعمالشان جدا و بى
بهرهاند كه نمىتوانند حتى اندكى از آن را براى خود ذخيره كنند و بهرهمند گردند.
طوفان شديد و شرك و كفر، اعمال نيك كافران را
چنان بر باد مىدهد كه گويى خاكستر در برابر طوفان شديدى، قرار گرفته است.
2. و ضرب الله مثلا رجلين
احدهما ابكم لايقدر على شى و هو كل على مولاه اينما يوجهه لايات بخير هل يستوى هو و
من يامر بالعدل و هو على صراط مستقيم(73)؛
خداوند (در مورد مشرك و مؤمن) مثالى زده است:
دو نفر را يكى از آنها گنگ مادرزاد است و قادر به هيچ كارى نيست و سربار صاحبش
مىباشد و او را در پى هركارى بفرستند خوب انجام نمىدهند، آيا چنين انسانى با كسى
كه امر به عدالت مىكند و در راه راست ايمان است برابر مىباشد؟
در اين مثال، خداوند مشركان را به افرادى كه
داراى پنج خصلت هستند تشبيه نموده است:
1. برده و فاقد اختيارند؛
2. گنگ و لال مىباشند؛
3. توانايى بر هيچ كارى ندارند؛
4. سرباز مولاى خود مىباشند؛
5. در همه كارها شكست خورده و ناكام مىباشند.
ولى مومنان كه از هرگونه شرك دور هستند، نه
تنها هيچ يك از اين خصال زشت را ندارند، بلكه همواره به عدل و داد امر مىكنند و در
صراط مستقيم گام بر مىدارند دئ بنابراين، آيا مشرك و مؤمن مساوى هستند؟ بدون ترديد
آنها مساوى نخواهند بود!
3. و من يشرك بالله
فكانما خر من السما فتخطفه الطير او تهوى به الريح فى مكان سحيق(74)؛
هر كس براى خدا شرك قرار دهد (مثال او همانند
آن است كه) از آسمان سقوط كرده و پرندگان در وسط هوا او رإ؛ّّ مىربايند، يا تندباد
او را به مكان دورى پرتاب مىكند.
اين مثال، در كمال گويايى، بيچارگى و سقوط
وحشتناك مشركان را بيان مىكند، مشرك چنان بيچاره است كه گويى اولا، از آسمان به
سوى زمين سقوط مىكند، ثانيا، در وسط فضا طعمه پرنده لاشخور مىشود، ثالثا، اگر از
دست پرنده جان سالمى بدر برد، دستخوش طوفانى مرگبار مىگردد و رابعا، آن طوفان چنان
او را در نقطه دورى - كه هيچ كس در آن جا براى نجاتش نيست - بر زمين مىكوبد كه
بدنش متلاشى شده و هر ذره آن به گوشهاى پرتاب مىگردد؛ چرا كه او از آسمان توحيد
جدا شده و به سوى دره هولناك شرك واژگون گشته، طوفان شيطان بى رحم، او را ربوده و
به نقطه دورى پرتاب و متلاشى نموده است.
4. مثل الذين اتخذوا من
دون الله اوليا كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا
يعلمون(75)؛
مثال كسانى كه غير از خدا، كسان ديگرى را به
عنوان اولياى خود برگزيدند، همانند عنكبوت است كه خانهاى براى خود برگزيده به
راستى كه سستترين خانهها خانه عنكبوت است، اگر مىدانستند!
مىدانيم كه خانه عنكبوت بسيار سست است، نه
ديوار دارد، و نه سقف و نه در؛ از تعدادى تارهاى بسيار نازك ساخته شده است، از اين
رو، اگر نسيم ملايمى بوزد، تار و پود آن درهم مىريزد.
چند قطره باران كافى است تا آن را متلاشى سازد.
اگر كمترين شعله آتش به آن برسد نابود مىشود،
يك بار كشيدن جارو بر آن، زير و رو مىشود.
خداوند در اين آيه، كاخ زندگى مشركان را به
خانه سست عنكبوتى تشبيه نموده كه به راستى سست و بى بنياد است.
مثالهاى چهارگانه فوق با كمال روشنى، باطن زشت
و سست عنصرى مشركان را بيان مىكند.
در آخرت نيز، زندگى آنها اين گونه بلكه بسيار
بدتر خواهد بود.
قرآن كريم مىفرمايد:
ائن اشركت ليحبطن عملك و
لتكونن من الخاسرين(76)؛
اگر مشرك شوى، قطعا تمام اعمالت تباه و پوچ
مىشود و از زيان كاران خواهى بود.
وسعت معناى شرك و شاخههاى آن
پرهيز از شرك، بستگى به شناخت ابعاد آن دارد؛
بنابراين، بايد شاخهها و نشانههاى شرك و توحيد را شناخت، تا بتوان به طور كامل از
هرگونه شركى دورى جست.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
ان بنى اميه اطلقوا للناس
تعليم الايمان و لم يطلقوا تعليم الشرك لكى اذا حملوهم عليه لم يعرفوه(77)؛
بنى اميه براى مردم آموختن ايمان را آزاد
گذارند و از آموختن (معناى وسيع) شرك جلوگيرى نمودند، زيرا اگر مردم را (در صورت
شناخت شرك) بر شرك وادار مىكردند، آن را نمىپذيرفتند.
توضيح اين كه: اگر بنى اميه مردم را در فراگيرى
معناى وسيع شرك آزاد مىگذاشتند، مردم مىفهميدند كه يكى از شاخههاى شرك، پيروى از
طاغوتهاى غاصب در برابر فرمان خداست، و همين فراگيرى، آنان را از اطاعت خلفاى جور
باز مىداشت.
روايت شده است كه شخصى از امام باقر (عليه
السلام) پرسيد: كمترين چيزى كه انسان با ارتكاب آن مشرك
مىشود، چيست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:
من قال للنواه: انها حصاه
و للحصاه: انها نواه، ثم دان به(78)؛
هر كس به هستهاى بگويد سنگريزه است و به
سنگريزه بگويد هسته است! و به آن متدين و معتقد شود.
عارف و عالم و محقق، مرحوم
فيض كاشانى در توضيح اين حديث مىفرمايد:
يعنى اگر به قلب خود به اين مطلب معتقد شود و
آن را دين خود قرار دهد، مشرك است؛ زيرا رازش اين است كه چنين كارى به پيروى از
هواى نفس بر مىگردد و صاحب اين اگر چه خدا را پرستش مىكند، ولى در كنار آن اعتقاد
از هواى نفس نيز اطاعت مىكند.
در نتيجه، در اطاعت، براى خدا شريك قرار داده
است(79).
رسول خدا (صلى الله عليه آله و سلم) فرمود:
من اصغى الى ناطق فقد
عبده، فان كان الناطق عن الله عزوجل فقد عبدالله، و ان كان الناطق عن ابليس فقد عبد
ابليس(80)؛
كسى كه به سخن سخنگويى (به قصد اعتقاد به درستى
آن) گوش فرا دهد، آن سخن را پرستش كرده است.
پس اگر او از سوى خداوند سخن مىگويد،
شنوندهاش خدا را پرستش كرده، و اگر او از طرف شيطان سخن مىگويد، شنوندهاش شيطان
را پرستش نموده است.
بر اساس روايات اسلامى شرك بر دو گونه است: شرك
جلى (آشكار) و شرك خفى (پنهان).
شرك آشكار مانند بت پرستى، دو گانه پرستى و...
است و شرك پنهان عبارت است از: ريا كارى و خودنمايى در عبارت و اطاعت خدا.
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
شرك مخفىتر از حركت و مورچه در شب تاريك روى
پلاس سياه است، مانند كه انسان براى غير خدا نماز بخواند يا قربانى كند، يا دعوت و
دعا نمايد(81).
دامنه شرك آن چنان وسيع و گسترده است كه امام
صادق (عليه السلام) فرمود:
اگر مومنى همه عبادات خود را انجام دهد، ولى در
مورد چيزى كه خداوند و رسول خدا (صلى الله عليه آله و سلم) آن را تشريع فرموده
بگويد: چرا بر خلاف اين تشريع نكرده يا چنين حالتى در
روح و وانش پديد آيد، بى آن كه به زبان بگويد، چنين كسى گرفتار شرك شده است(82).
نيز فرمود:
اگر كسى بگويد: اگر فلانى نبود هلاك مىشدم يا
صدمه مىديدم، يا نتيجه نمىگرفتم و امثال آن، چنين كسى در مالكيت و رازقيت، براى
خدا شريك قرار داده است، پس اگر در چنين موارد بگويد: اگر خداوند فلان كس را به كمك
من نمىفرستاد، هلاك مىشدم يا به نتيجه نمىرسيدم، اشكالى ندارد(83).
اين قسمت از بحث را با ذكر شاخههاى توحيد و
شرك - به طور اختصار - به پايان مىبريم.
فلاسفه اسلامى و دانشمندان علم و كلام
مىگويند: توحيد داراى شاخههاى متعدد است، مانند توحيد ذات، توحيد صفات، توحيد در
عبادت، توحيد افعالى كه آن نيز داراى اقسام گوناگون است، مانند توحيد خالقيت، توحيد
ربوبيت، توحيد مالكيت و حاكميت تكوينى و تشريعى.
به اين ترتيب، ضد توحيد (شرك) نيز داراى
شاخههاى گوناگونى خواهد بود و گرفتار شدن به يكى از شاخه هايش كافى است كه انسان
را مشرك سازد؛ نتيجه اين كه شرك معناى وسيعى دارد.
از ويژگىهاى بندگان ممتز خداوند اين است كه
ابعاد و انواع شرك را بشناسند و از هرگونه شركى اجتناب كنند تإ؛ّّ بتوانند در فكر و
عقيده و عمل، در راه پاك توحيد گام بردارند.
مسلما اگر توحيد آنها در همه ابعادش درست شد،
آثار درخشان معنوى آن را در همه عرصههاى زندگى خواهد ديد و به نتايج مطلوبى خواهند
رسيد.