پيشگفتار
گروهى از وهابيان معاصر كه در دنياى اسلام راه غلات و خوارج را مىپيمايند و به دلخواه استكبار آتش اختلافات مذهبى و فرقهاى را دامن مىزنند، نظريّه سخيف تحريف قرآن را به شيعيان نسبت دادهاند و آنان را كافر يا مرتد مىدانند.
در اين نوشتار، چند مطلب بيان مىشود:
1. نظر اجماعى شيعه درباره سلامت قرآن از تحريف به نقيصه يا زياده؛
2. پاسخ به دغدغههاى شيعه و انتقادهاى آنان درباره بى توجهى به قرآن؛
3. نقد و بررسى دلايل تكفيرىها عليه شيعه.
به نظر نويسنده هر چند ادعاى تحريف قرآن با آيات و روايات مسلم اسلامى منافات دارد، اما ادعاى تحريف قرآن وقتى موجب كفر يا ارتداد است كه كسى، دلالت آيات و روايات را بر سلامت قرآن به يقين پذيرفته باشد سپس آن را انكار كند؛ اما اگر شخصى سند يا متن اين احاديث را مخدوش بداند هيچ يك از فرقههاى اسلامى او را كافر يا مرتد نمىدانند.
در ضمن، شواهد صحت اين نظريّه در فتاواى دانشمندان اهلسنّت؛ مانند: بحث در سورههاى «معوّذتين» ذكر مىشود.
اميد است اين نوشتار در خاموش كردن آتش فتنه اختلاف بين مسلمانان مؤثّر باشد و بهانه را از دست فتنهگرانى كه وحدت مسلمانان را زحمت خود مىدانند بگيرد.
مسلمانان و اصالت قرآن
قرآن كريم اصلىترين منبع معرفتى، اعم از اخلاقى، تربيتى، فقهى و حقوقى مسلمانان است. اين كتاب مقدس معيار درستى و نادرستى ديگر منابع اسلامى؛ يعنى سنّت، عقل و اجماع نيز به شمار مىآيد؛ زيرا آن، حجت بين خدا و بندگان است.
اتفاق امت اسلامى بر سلامت قرآن
تمام امت اسلامى پذيرفته اند قرآنى كه در اختيار دارند همان قرآنى است كه بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد و او آن را براى مسلمانان تلاوت كرد و در سينهها و صحيفهها به وديعت گذارد.
اينكتاب آسمانى نزديك به سال 25 (ه ق) يعنى پانزده سال پس از ارتحال پيامبر، به خواست همه صحابه و نظارت و امضاى آنان گردآورى شد. [1] و آن را به جاى مصاحف پيشين ـ مصاحف صحابه ـ به نام يگانه مصحف رسمى و مورد استناد مسلمانان در سرتاسر دنياى پهناور اسلامى، منتشر كردند؛ به گونهاى كه غلطهاى املايى نخستين كاتبان آن، تحمل شد [2] و تا به حال كسى از مسلمانان به خود اجازه نداده است آنها را اصلاح كند و در طول تاريخ ثبت، چاپ و نشر قرآن همچنان باقىاند.
البته حدود دهه 60 (ه . ق) تا اوايل قرن چهارم (ه . ق) دو عمل تكميلى در ثبت مصاحف انجام گرفت؛ يكى، جمهور مسلمانان براى صحيحخوانى قرآن، بر قرائت متواتر توافق كردند؛ از اين رو بر كلمات و حروف آيات، افزوده و اعرابگذارى شد؛ ديگر اين كه حروف آن را نقطهگذارى كردند. نماينده اين سبك، روايت حفص از عاصم است. [3]
ديگر سبكهاى قرائت به ويژه مهمترين و مشهورترين آنها پس از قرائت جمهور، در كتب ديگر غير از مصحف رسمى، تدوين و براى استفاده و اطلاع مردم در كتب قرائات ثبت و ضبط شد.
مسلمانان در اقدام ديگر، از خط زيبا و واضح نسخ به جاى خط كوفى در نگارش مصاحف بهره بردند.
اين اقدامات حكيمانه موجب شد هيچگونه خطا و اشتباهى در خواندن و تلقى صحيح قرآن به وجود نيايد و سرانجام، امروز، دنياى اسلام مفتخر است كه به فضل الهى و به مصداق وعده خداوند در حفاظت از قرآن كريم، [4] نص وحى را با كمال دقت و امانت در اختيار دارد.
«قاضى عياض»، «ابن قدامه» و «ابو عثمان حداد» نوشتهاند: اگر كسى اين زمان، تغيير و تبدل يا حذف و اضافهاى در قرآن موجود پديد آورد، امت اسلامى، يكدست بر ضد او برمىخيزد. [5] و به گفته امام فخررازى: «اگر شخصى بخواهد حرفى يا نقطهاى از آن را تغيير دهد تمام اهل دنيا به او خواهند گفت: اين دروغ، تغيير و دگرگونى كلام خداوند است. حتى اگر شيخ بزرگوارى در خواندن حرفى از قرآن اشتباه كند كودكان خردسال به وى خواهند گفت: اى شيخ! شما اشتباه كردى و درست آن، چنين و چنان است.» [6]
شيخ محمد ابو زهره از دانشمندان عامه در كتاب الامام الصادق عليهالسلام مىنويسد:
«به اجماع مسلمانان، قرآن حجت اولى اسلام و مصدر همه مصادر اسلامى و شناسنامه شريعت است و همه آن را در برمىگيرد و خداوند بزرگ تا روز قيامت آن را حفظ مىكند چنانكه مىفرمايد: «إنّا نَحْنُ نزَّلنا الذِّكرَ وَ إنّا لَهُ لحافِظون»؛ [7] و همانا ديدگاه برادران شيعه امامى ما (با وجود اختلافاتى كه با هم داريم) دراينباره همچون نظر ديگر مؤمنان است.» [8]
دكتر عبد الواحد وافى نيز در كتاب «بين الشيعة و اهل السنة» مىنويسد: «اعتقاد شيعه جعفرى درباره قرآن، همچون اهلسنّت است كه قرآن كريم كلام خداى عزوجل است. آن را بر رسولش نازل فرمود، و به تواتر براى ما نقل و بين دو جلد مصحف با سورهها و آياتش مرتب شد. شيعه نيز اين نظم را توقيفى از جانب رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلممىداند و قرآن را به لحاظ عقايد، شرايع و اخلاق، جامع اصول اسلام مىشمارد. اختلاف بين ما و آنان در موارد شكلى و امور جنبى است كه با نص قرآن از حيث زياده و نقيصه، و تحريف و تبديل ارتباط ندارد.» [9]
شيخ مفيد عالِم بزرگ شيعه، در كتاب «المسائل السرويه» مىگويد: «بى ترديد آنچه از قرآن بين دو جلد قرار دارد، تمامش كلام اللّه تعالى و از جانب او نازل شده است و در آن هيچ كلام بشرى وجود ندارد و آنچه بين دو جلد وجود دارد همه قرآن نازل شده است.» [10]
نگرانى و دغدغهها
هر چند امت اسلامى در اصل قرآن و سلامت آن از تحريف هم نظرند اما نگرانىهايى نيز درباره فهم صحيح مرادها و اهداف قرآن مطرح است كه برخى آنها ذكر مىشود:
1. تنزيلات تبيينى
خداى بزرگ فقط آيات قرآن مجيد را بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نازل نفرمود بلكه تنزيلات ديگر كه شرح آيات، بيان مصاديق و موارد نزول آنها، توضيح مصطلحات، ذكر فروع و قيود و نيز شيوه انجام مناسك و عبادات و... به اين تنزيلات بستگى دارد؛ چنانكه خداوند به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «همانا گردآورى قرآن و قرائت آن به عهده ما است؛ پس هر گاه آن را خوانديم تو نيز در قرائت آن از ما پيروى كن! سپس همانا بيان حقايق قرآن برماست.» [11]
حقايق قرآنى با نزول وحى ديگر به نام «وحى تبيينى» بيان مىشد؛ چنانكه در سوره نحل آيه شريفه 44 مىفرمايد: «و اين قرآن را به سوى تو فرود آوريم تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است بيان كنى و اميد كه آنان بينديشند.» [12]
پس وحى، قرآنى يا تبيينى است كه در پرتو آيات قرآن توضيح داده مىشود در منابع اهلسنّت نيز اين موضوع با ادله قرآنى و روايى بيان شده است؛ جلالالدين سيوطى، در حديثى مشهور از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلمنقل مىكند: «الا إنّى قد اوتيت الكتاب و مثلَهُ معه»؛ آگاه باشيد! همانا به من قرآن و (وحى ديگرى) مثل آن، همراه با آن داده شد. شيخ خطابى در شرح مختصر سنن ابىداود مىگويد: «دو احتمال در معناى اين روايت وجود دارد؛ يكى اين كه به آن حضرت وحى باطنى ـ كه تلاوت نمىشود ـ مثل وحى ظاهرى كه تلاوت مىشود، دادهاند؛ چنانكه شافعى گفته است: هر آنچه رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم به آن حكم كرده است از مواردى به شمار مىآيد كه از قرآن فهميدهاند...؛ از اينرو پيامبر خدا فرمود: آگاه باشيد! همانا به من قرآن و مثل آن، همراه با آن داده شد. مقصود آن حضرت از ـ مثل قرآن ـ سنت است كه همچون وحى قرآنى بر او نازل مىشد، اما او اين وحى را تلاوت نمىكرد.
احتمال ديگر اين است كه علاوه بر كتاب، بيان نيز به او داده شده است؛ يعنى اجازه دارد آنچه در كتاب وجود دارد براى مردم بيان كند و آيات را تعميم يا تخصيص بزند و آنچه را در قرآن ذكر نشده است شرح دهد؛ پس عمل به اينگونه احكام مانند عمل به قرآن كريم است.» [13]
ابن قتيبه در تفسير اين روايت، مىنويسد: «آگاهى رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم از احكام خداى بزرگ جز به تعليم خداى ـ عزوجل ـ نبود و خداوند اين علوم را به تدريج بر او نازل مىفرمود نه يكباره! و جبرئيل عليهالسلام همانگونه كه قرآن را براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمتلاوت مىكرد سنّتها را نيز براى او مىآورد؛ از اينرو آن حضرت فرمود: "به من كتاب و مثل كتاب همراه با آن داده شد" و مرادش سنّت بود.» [14]
ابن قتيبه با توجه به اين مطلب، نسخ كتاب به سنّت را جايز مىداند و مىنويسد:
«امكان نسخ كتاب به سنّت وجود دارد؛ زيرا سنّت را جبرئيل عليهالسلام از جانب خداى بزرگ مىآورد؛ پس آنچه نسخ مىشود كلام خداى بزرگ؛ يعنى قرآن است و ناسخ آن، وحى غير قرآنى به شمار مىآيد؛ از اينرو رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «به من كتاب و همراه آن، مثلش داده شد.» و مرادش آن است كه به او كتاب و مثل كتاب يعنى سنّت داده شد. [15]
برخى دانشمندان اهلسنّت در اثبات دو گونه بودن وحى به آيات ديگر استدلال كردهاند؛ مانند:
آيه 13 سوره نساء: «و انزل اللّه عليك الكتاب و الحكمة». [16]
و آيه 213 سوره بقره:
«و اذكروا نعمة اللّه عليكم و ما انزل عليكم من الكتاب و الحكمة». [17]
آيه 116 سوره آل عمران:
«لقد منّ اللّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياتِه و يزكيّهم و يُعلمُهُم الكتاب و الحكمة...». [18]
آيه 34 سوره احزاب:
«و اذكرنَ ما يُتلى فى بتوتكن من آيات اللّه و الحكمة». [19]
واژه حكمت در اين آيات همراه كتاب ذكر شده است تا دومين نوع وحى؛ يعنى سنّت را بيان كند.
مروزى مىنويسد: «همانا خداوند حلال و حرامها را دو گونه بيان كرده است: 1. در قرآن؛ مانند: «حرمت عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير»؛ [20]
2. بيان حكمتها توسط جبرئيل براى پيامبراكرم چنانكه مىفرمايد: «انزل اللّه عليك الكتاب و الحكمة»؛ [21] علما حكمت را در اينجا به سنّت تأويل كردهاند. [22] و آن را كتاب ـ قرآن ـ نمىدانند هر چند حكمت نيز از جانب خداوند نازل شده است.
رشيد رضا نيز مىگويد:
«هر وحيى را قرآن نمىگويند؛ چون قرآن احكام و صفات ويژهاى دارد. بسيارى احكام در سنّت پيامبر بيان شده است و آن حضرت و اصحابش آنها را قرآن به شمار نياوردهاند بلكه گفتهاند اين دين است اما در نظر عموم بر آنها وحى اطلاق مىشود به دليل اين كه قرآن كريم مىفرمايد: «وما ينطق عن الهوى إنهو الا وحى يوحى. [23]» [24]
امام ابوبكر جصاص مىگويد: هرچند از عمر نقل است: «انّالرّجم ممّا انزله اللّه و سيجئ قوم يكذبون به.» [25]
اما عبارت ـ مما انزله اللّه ـ بر اين دلالت ندارد كه حكم سنگسار در قرآن وجود دارد؛ زيرا ـ ما اَنزَلَهُ اللّه ـ قرآن و غير آن را شامل است. خداى بزرگ در وصف رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «او به هوا و هوس سخن نمىگويد، آنچه مىگويد غير از وحى نيست.» [26]
مؤلف كتاب «الفصول فى الاصول» نيز مىنويسد:
«در بعضى الفاظ اين حديث روايت شده است عمر گفت: «ان مما انزل اللّه آية الرجم» اين لفظ اگر ثابت شود، بر اين كه عمر آن را آيهاى از قرآن مىدانست دلالت ندارد؛ زيرا اسم آيه فقط بر قرآن اطلاق نمىشود؛ چنانكه مىفرمايد: «و من آياته خلق السموات و الارض ان فى ذلك لآيات»؛ بنابراين اطلاق آيه بر حكم سنگسار محال نيست؛ پس مىتوان گفت: معناى روايت اين است كه خداى بزرگ اسباب حكم سنگسار را به وحى بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نازل كرده. [27]
آرى! روايات تبيينى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه در حاشيه مصاحف صحابه و در اثناى آيات نوشته شده بود، ميراث علمى بسيار مهمى براى امت اسلامى و از جمله آيندگان به شمار مىآمد كه متأسفانه در دهههاى آغازين قرن اول هجرى و پس از ارتحال پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نابود شد.
دانشمندان عامه تفاسير صحابه را بسيار ارزنده مىدانند و مىگويند: آنان به بركت مصاحبت با پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلمو تخلق به اخلاق نبوت و مشاهده قرائن و حالاتى كه مخصوص آنان است چنان با فضيلتند كه رواياتشان را بايد پذيرفت و به آنها عمل كرد، بلكه ادعا شده است رواياتى از صحابه كه از امور غيبى حاكى است و آنها را به پيامبر نسبت ندادهاند حكم روايت مرفوع از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلمر دارد. [28]
اما متأسفانه پس از صد سال كه مسلمانان به اشتباه خود پى بردند و روايات پيامبر و صحابه را جمعآورى كردند، مجموعهاى از روايات تفسيرى و تبيينى در دست است كه ضعف سند دارند و نمىتوان به آنها اعتماد كرد؛ چنانكه امام احمد حنبل مىگويد:
«سه چيز بى ريشه است: رواياتى كه درباره جنگهاى صدر اسلامند، رواياتى كه راجع به فتنههاى آخر الزمانند و احاديثى كه قرآن را تفسير كردهاند.» [29]
از ديگر شواهد اين مسأله، روايات اسباب نزول، در منابع عامه است كه دانشمند محققى؛ همچون جلالالدين سيوطى نتوانسته است بيشتر از 250 روايت مسند، اعم از صحيح در آنها گرد آورد.
نكات تفسيرى مزبور پرده از روى بسيارى حقايق قرآن مىگشود و امت اسلامى را از گمراهى و سرگردانى نجات مىداد؛ اما حذف و منع صد ساله نقل حديث از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم ضربات جبران ناپذيرى بر سنّت محمدى صلى الله عليه و آله و سلمزد.
تشخيص ناسخ از منسوخ، مطلق از مقيد، خاص از عام، اسباب نزول، مراد حقيقى آيات، بيان تنزيلات و توضيح اصطلاحات و... سرمايه بسيار ارزندهاى بود كه نابود شد در حالى كه وجود آن مىتوانست در فهم مشترك تمام مسلمين بسيار مؤثر باشد.
شمسالدينذهبىدانشمندبزرگاهلسنّت مىگويد:
«پس از آنكه ابوبكر به حكومت رسيد صحابه را جمع كرد و به آنان گفت: شما از پيامبر، حديث نقل مىكنيد و البته در اينباره با يكديگر اختلافهايى داريد و چه بسا به اختلافات ديگرى دچار شويد.
به يقين مردم پس از شما، اختلافات بزرگترى مىيابند؛ بنابراين از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هيچ چيز نقل نكنيد! هر كس، از شما چيزى پرسيد، بگوييد! ميان ما و شما قرآن است، حلال آن را حلال، و حرامش را حرام بدانيد.» [30]
قَرْظة بن كعب از ديگر صحابه پيامبر، نيز مىگويد: «وقتى عمر ما را براى فرمانروايى عراق فرستاد، پياده تا «صرار» با ما آمد؛ سپس گفت: مىدانيد چرا من شما را بدرقه كردم؟! گفتيم: خواستى ما را احترام كنى! گفت:
علاوه بر اين نظر ديگر داشتم. شما به شهرى مىرويد كه طنين قرآن مردمش، همچون صداى زنبورهاى عسل در كندوها به گوش مىرسد. مبادا با نقل احاديث پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلماز اين كار بازشان بداريد! براى اينان حديث نگوييد، من در ثواب اين كار با شما شريكم.»
قرظه مىگويد: «پس از اين سخن خليفه، ديگر من حتى يك حديث نقل نكردم.» [31]
براى آگاهى بيشتر از مسأله منع نقل حديث، به منابع روايى و تاريخى عامه و اماميه رجوع شود. [32]
سوزاندن مصاحف و نكات تفسيرى يا پاك كردن آنها در آب و سركه، مردم را از وحى تبيينى كه از تنزيلات الهى بود محروم كرد. و در نتيجه معناى حقيقى بسيارى آيات قرآن مبهم ماند و جنگ هفتاد و دو ملت را به وجود آورد؛ اما
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند
شيعه از مصحف امام على عليهالسلام و جمع كاملى از قرآن اعم از ظاهر و باطن آن سخن مىگويد [33]
كه نزد حضرت مهدى «عجل الله فرجه» است و پس از ظهور در اختيار مردم گذارده مىشود [34]
و آن مصحفى است كه تمام تنزيلات قرآنى و تبيينى را در بر دارد.
مرحوم شيخ مفيد نيز در «المسائل السروية» مىنويسند: «بى ترديد آنچه از قرآن بين
دو جلد وجود دارد تمامش كلام خداى بزرگ و نازل شده از جانب اوست و در آن هيچ چيزى از كلام بشر نيست
و همه آن، قرآن به شمار مىآيد. و اما باقى آنچه نازل كرده است نزد حافظ شريعت ـ امام معصوم ـ
و كسى است كه احكام الهى پيش او وجود دارد. و هيچ بخشى از آن ضايع نشده است. و اگر جامع قرآن،
اين دسته از تنزيلات را در دو جلد قرآن موجود
جمع نكرد به دلايلى است كه يكى از آنها قصور او در معرفت اين تنزيلات است و ... .» [35]
وى در اوايل المقالات فى المذاهب المختارات نيز مىگويد:
«برخى اماميه گفتهاند: از قرآن حتى كلمهاى از آيهاى يا از سورهاى حذف نشده است، ليكن آنچه
در مصحف امير مؤمنان عليهالسلام از تأويل و تفسير معانى قرآن كه با حقيقت تنزيل مطابق بود، حذف شد.
و آن بخش، ثابت و منزّل از جانب خدا است هر چند بخشى از قرآن معجزه، نبود.
و نزد من اين گفتار شبيهتر (به اصول و قواعد است)
تا سخن كسى كه بىهيچ تأويلى ادعا مىكند برخى جملات رااز قرآن، كم كردهاند.» [36]
2. تحريفات معنوى
قرآن لايههاى فراوان و سبك بيانى خاص دارد؛
اين كتاب درمان دردها، هدايت به روشنايىها
و آخرين پيام خداوند و دعوت عمومى او از انسانها با هر مرتبهاى از فهم و درك، تا روز قيامت است.
قرآن، معاصران پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را تربيت كرد و نيز با نسلهاى بعد سخن گفت؛ وجود آيات متشابه، آيات محكم، آيات مجمل،
آيات عام، و تأخير تفصيل و تخصيص آيات به زمان ديگر، براى رسالتهاى گوناگونى است كه قرآن دارد.
قرآن بهترين راه آموزش و پرورش معنوى نسلها را در اين سبك به ما تعليم فرمود؛ اين سبك بيان، و ابعاد پيچيده آن، به قرآن ويژگى خاص بخشيده است كه كم آگاهى از آن
چه بسا موجب شود انحرافات معنوى بين مردم پديد آيد و آنان را از حقايق قرآن باز دارد؛ از اينرو آيات محكم، مرجع اصلى كتابند
و آيات متشابه را بايد به آنها ارجاع داد. البته توسط كسانى كه انحراف قلبى ندارند و راسخ در علمند.
جنگ هفتاد و دو ملت تماماً مستند به آيات قرآن است. اشعرى، معتزلى، مجسمه، مشبهه، قدريه، جبريه، مرجئه، صوفيه، باطنيه، شيعه و... در ادعاهايشان از قرآن شاهد مىآورند.
احمد بن محمد بن مظفر از علماى بزرگ عامه در قرن هفتم، كتابى به نام «حجج القرآن» نوشته است و در آن آياتى را
ذكر مىكند كه هر فرقهاى مىتواند عليه ديگر مذاهب و فرقهها كه با او در تضاد است، به آنها استناد كند.
تحريف معنوى قرآن توسط فرقهسازان مغرض يا جاهل، از مراجعه بى ضابطه به قرآن ناشى است؛ زيرا
در غير اين صورت، چرا كتابى كه خود مرجع رفع تنازعات است، اين همه دست خوش بازى مذهبها و فرقهها شود؟!
شيعه مىگويد: حقيقت قرآن را آن گونه كه از آن اختلاف برنخيزد، كسانى مىدانند
كه در علم راسخند و از همه قرآن اعم از متشابه و محكم، عام و خاص، ناسخ و منسوخ و غيره آگاهى دارند.
البته اين به معناى ممكن بودن فهم تفسير و توضيح ابهامات عارضى بر قرآن نيست؛ زيرا اين ابهامات با دانستن لغت و ادبيات و روشهاى معمول رفع مىشود.
يكى از اسرار ارجاع امت به عترت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، جلوگيرى از تحريف معنوى است.
ترمذى از جابر نقل مىكند: «پيامبر را ايام حج روز عرفه ديدم كه بر شتر «قصواء» سواربود و خطبه مىخواند؛ شنيدم فرمود:
«اى مردم! من بين شما دو چيز گذاشتم، مادامى كه از آنها ـ علوم
و معارف و احكام ـ ياد بگيريد، گمراه نمىشويد؛ آنها، كتاب خدا و عترت من اهل بيتم هستند.» [37]
اين روايت به فراوانى در منابع عامه و خاصه وجود دارد و اما در روايات شيعه نيز نگرانى از تحريف معنوى قرآن نيز بيان شده است؛
براى نمونه در نامه امامباقر عليهالسلام به سعدالخير نقل است: «وَ كان مِنْ نَبْذهِم الكتاب انْ اقامُوا حروفه و حرّفو حدوده....» [38]
و از سيره آنان پشت سر انداختن ـ و بى اعتنايى ـ به كتاب اللّه اين بود كه حروف قرآن را اقامه، اما حدود و معانى آن را تحريف كردند.
اين روايت، گواه صادقى بر صيانت و سلامت نص قرآن از تحريف لفظى به نقيصه
و اضافه است علاوه بر اين، نگرانى امام باقر عليهالسلام را از ضايع كردن معانى، مرزها و مقاصد حروف قرآن ذكر مىكند.
3. آسيبهاى نقل حديث و مشكل فهم روايات
جعل حديث و ظهور روايات دروغين و انتقال انديشههاى اسرائيلى به مجموعههاى حديثى مسلمانان، از جمله دردناكترين وقايع فرهنگى در امت اسلامى است؛
چنانكه به نقل فريقين، پيامبر و پيشوايان معصوم عليهمالسلاماز اين نگرانى خبر دادهاند امام على عليهالسلام از حضرت
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل مىكند: «بر من دروغ نبنديد؛ زيرا هر كس به من دروغ بندد، در آتش داخل شود.» [39]
ابو هريره نيز از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است: «هر كس به عمد بر من دروغ بندد، جايگاهش را در آتش فراهم آورده است.» [40]
سُليم بنقيسهلالى از اميرمؤمنان عليهالسلامنقل مىكند:
«همانا حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محكم و متشابه و محفوظات و موهومات بين مردم وجود دارد؛ در زمان خود پيغمبر به آن
حضرت دروغ بستند تا به سخنرانى برخاست و فرمود: «اى مردم! كسانى كه به من دروغ مىبندند فراوان شدهاند،
هر كس عمدا بر من دروغ بندد جايش پر از آتش باد! با وجود اين پس از وى باز هم به او دروغ بستند... .» [41]
علاوه بر اين برخى كتابهاى روايى و سندها را حذف كردهاند و اين كار، اطمينان به نقل احاديث را تضعيف مىكند. [42]
چنانكه در منابع شيعى نيز تفاسيرى؛ مانند تفسير منسوب به على بن ابراهيم قمى، كتاب سليمبن قيس، تفسير عياشى، تفسير امام حسن عسكرى عليهالسلاماحتجاج طبرسى
و... وجود دارد و در اين كتابها مطالب و احاديث ضعيفى وجود دارد كه مورد انكار محققان شيعى قرار گرفتهاند. [43]
مشكل ديگر در ايجاد بى اعتمادى به بسيارى احاديث عامه و اماميه،
وجود راويان دروغين در اسناد احاديث است؛ از اينرو در كتابهاى رجال و شخصيتشناسى شيعه و سنى تلاش شده است
اين افراد را به آنان كه در پى حديثشناسىاند بشاسانند تا در شناخت صحت سند احاديث ياريشان كنند.
علامه امينى در كتاب الغدير، حدود هفتصد نفر از دروغ پردازان را
كه نامشان در مشايخ حديثى وجود دارد، معرفى كرده است. [44]
نسايى از محدثان اهلسنّت در كتاب «الضعفاء» مىگويد:
«مشكلات سه گانه مذكور، هر يك نگرانىهايى را در شناخت صحيح شريعت به وجود مىآورد.
رجالشناسى، كتابشناسى و تدوين ضوابط حديثى براى رفع تا حد ممكن اين دغدغهها است.
اگر مشكل فهم جهت صدور و درايت حديث را به مشكلات مذكور بيفزاييم،
مسأله بغرنجتر مىشود؛ براى نمونه: روايتى در پاسخ كسى با سطح فهم خاصى وارد شده است
و روايت ديگر براى شخص ديگر با فهم بالاتر يا پايينترى است. روايتى بخشى از ابعاد مسألهاى را ذكر كرده است.
و روايت ديگر ابعاد بيشترى را بيان كرده است در روايتى عام و در حديث ديگر خاص متذكر شده است و... .»
كنايات و اشارات و اسرارى نيز در برخى روايات وجود دارد
كه براى اهلش است؛ بنابراين شريعتشناسى و انتخاب راه مطمئن از يك سو، و گرفتار نيامدن در دام روايات دروغين
و منابع ضعيف و مجهول و فهم مراد و مقاصد صحيح روايات از جانب ديگر عمل دشوارى است و به درك و رشد بالاى علمى،
آگاهى كافى از اصول شريعت و درك مناسب از شرايط و اوضاع تاريخى و شناخت جهت صدور روايات نياز دارد.
و در غير اين صورت چه بسا انسان از حقيقت دور شود و به كج راهه بيفتد و به قول جلالالدين بلخى:
نكتهها چون تيغ فولادست تيز
گر ندارى تو سپر واپس گريزپيش اين شمشير بى اسپر نيا
كز دريدن تيغ را نبود حيا
ابى حيون از موالى امام رضا عليهالسلام نقل مىكند:
«هر كس متشابه قرآن را به محكمش ارجاع دهد، همانا به صراط مستقيم هدايت شده است. در اخبار ما
محكماتى مثل محكم قرآن و متشابهاتى مثل متشابه آن وجود دارد؛ پس متشابه
روايات ما را به محكمات آن ارجاع دهيد و متشابهات را بى آن
كه محكمات احاديث ما را بشنويد، پيروى نكنيد كه گمراه خواهيد شد.» [45]
پاورقى:
[1]. محمد هادى معرفت، التمهيد، ج 1، ص 281، چاپ اول، چاپخانه مهر 1396 ه .
[2]. نمونههاى نسبتاً فراوانى از آنها در كتب تاريخ قرآن و علوم قرآنى ذكر شده است
و برخى دانشمندان آنها را تا چند هزار تخمين زدهاند. گفتنى است اين غلطها در
قرائت مشكلى به وجود نياوردهاند و ما را به غلط خوانى نكشيدهاند و عمده آنها از
نوع نوشتار بر وزن قرائات است. چون هنگامى كه املاء كنندهاى؛ مثل ابى بن كعب قرآن
را بر گروه توحيد مصاحف عثمانى مىخواند «من ما» را ادغام مىكرد، نويسندگان نيز به
همين روش اين كلمه را «مما رزقناهم» «ممّن» يا «عن ما» را «عمّ» مىنوشتند.
[3]. مثل تشخيص حرف ب، ت، ث، يا ج، ح، خ از هم كه با مدد نقطه ممكن شد.
[4]. آيه 9 سوره حجر «إنّا نحن نزّلنا الذِّكر و إنّا له لحافظون».
[5]. ر.ك: الشفاء، ص 1102 ـ 1103.
[6]. مفاتيح الغيب، ج 19، ص 160 ـ 161، ذيل آيه 9 از سوره حجر.
[7]. سوره حجر، آيه 9.
[8]. الامام الصادق عليهالسلام، ص 296: القرآن باجماع المسلمين هو حجة الاسلام
الاولى و هو مصدر المصادر له و هو سجل شريعته و هو الذى يشتمل على كلها و قد حفظه
اللّه تعالى الى يومالدين كما وعد سبحانه اذ قال: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له
لحافظون»؛ سوره حجر، آيه 9، و ان اخواننا الامامية على اختلاف منازعهم يرونه كما
يراه كل المؤمنين.
[9]. بين الشيعه و اهل السنة، ص 35، يعتقد الشيعة، الجعفرية كما يعتقد اهل السنة ان
القرآن الكريم هو كلام اللّه عزوجل المنزل على رسوله المنقول بالتواتر المدوّن بين
دفتى المصحف بسوره و آياته المرتبة بتوقيف من الرسول صلىاللهعليهوآلهوسلمو انه
الجامع لاصول الاسلام، عقائده و شرائعه و اخلاقه و الخلاف بيننا و بينهم فى هذا
الصدد يتمثل فى امور شكليه و جانبيه لا تمس النص القرآنى بزيادة و لا نقص و لا
تحريف و لا تبديل.
[10]. المسائل السروية، ص 78: «لا شك ان الّذى ين الدفتين من القرآن جميعه كلام
اللّه تعالى و تنزيله، و ليس فيه شىء من كلام البشر، و هو جمهور المنزل.»
[11]. سوره قيامت، آيت 19 ـ 17: «إنّ علينا جمعه و قُرانه فاذا قرأناه فاتّبع
قُرانه ثُمَّ إنَّ علينا بيانه».
[12]. «و أَنزلنا إليك الذكر لتُبين للناسِ ما نُزَّل اليهم و لعلَّهم يتفكرون».
[13]. مختصر سنن ابى داود للحافظ المنذرى و معالم السنن لابى سليمان الخطابى و
تهذيب الامام ابن القيم الجوزية، احمد محمد شاكر، ج 7، ص 8 ـ 7.«يحتمل فيه وجهان من
التأويل احدهما: ان يكون معناه انه اوتى من الوحى الباطن غير المتلو مثل ما اعطى من
الظاهر المتلو.. .
شافعى: كل ما حكم به رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلمفهو مما فهمه من
القرآن... و لهذا قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلمالا انى اوتيت
القرآن و مثله معه يعنى السنة، و السنة ايضاً تتنزل عليهم بالوحى كما ينزل القرآن
الا انها لا تتلى كما يُتلى القرآن.و يحتمل ان يكون معناه انه اوتى الكتاب وحياً و
اوتى من البيان، اى اُذن ان يبيّنَ ما في الكتاب و يعمَّ و يخصَّ و ان يزيد عليه
فيشرع ما ليس له فى الكتاب ذكر فيكون ذلك فى وجوب الحكم و لزوم العمل به: كالظاهر
المتلو من القرآن.
[14]. تاويل مختلف الحديث، ج 1، ص 166.«و لم يكن رسول اللّه صلى الله عليه و
آله و سلميعلم من حكم اللّه تعالى الاّ ما علمه اللّه عزوجل و لا كان اللّه
تبارك و تعالى يعرفه ذلك جملة بل ينزله شيئاً و ياتيه جبرئيل عليهالسلامبالسنن كما
ياتيه بالقرآن و لذلك قال اوتيت الكتاب و مثله معه يعنى من السنن.»
[15]. تاويل مختلف الحديث، ج 1، ص 195.«جاز ان ينسخ الكتاب بالسنة لان السنة ياتيه
بها جبرئيل عليهالسلامعن اللّه تبارك و تعالى فيكون المنسوخ من كلام اللّه تعالى
هو قرآن بناسخ من وحى اللّه عزوجل الذى ليس بقرآن و لذلك قال رسول اللّه صلى
الله عليه و آله و سلماوتيت الكتاب و مثله معه ـ يريد انه اوتى الكتاب و مثل
الكتاب من السنة».
[16]. و خداوند بر تو كتاب و حكمت را نازل كرد.
[17]. و ياد آوريد نعمت خدا را بر شما و نيز ياد آوريد آنچه را از كتاب و حكمت بر
شما نازل كرد.
[18]. همانا خداوند بر مؤمنان منت گذاشت هنگامى كه بين آنان رسولى از جنس خودشان به
رسالت فرستاد تا بر آنان آيات خدا را بخواند و آنان را تزكيه كند و به آنان كتاب و
حكمت بياموزد. در مفاتيح الجنة، ج 1، ص 11، از شافعى نقل مىكند: شنيدم از كسانى كه
اهل علم به قرآن هستند مىگويند: حكمت همان سنّت رسول اللّه صلى الله عليه و
آله و سلماست.
[19]. و ياد آوريد آنچه را در خانههاى شما از آيات الهى و حكمت تلاوت مىشد.
[20]. سوره مائده، آيه 3.
[21]. سوره نسا، آيه 113.
[22]. مفاتيح الجنة، ج 1، ص 11، السنة المروزية، ج 1، ص 110، مسأله 401. «الا ان
التحليل و التحريم من اللّه يكون على وجهين احدهما: ان ينزل اللّه تحريم شىء فى
كتابه فيسميه قراناً كقوله: «حرمت عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير»؛ سوره مائده،
آيه 3 ـ و ما اشبه ذلك مما قد حرمه فى كتابه.
و الوجه الاخر: ان ينزل عليه وحياً على لسان جبريل بتحريم شىء او تحليله او
افتراضه فيسميه حكمة و لا يسميه قراناً و كلاهما من عند اللّه كما قال اللّه: «و
انزل اللّه عليك الكتاب و الحكمة»؛ سوره نسا، آيه 113 و قال: «و اذكروا نعمة
اللّه عليكم و ما انزل عليكم من الكتاب و الحكمة»؛ سوره بقره، آيه 231، فتأولت
العلما، ان الحكمهها هنا هى السنة.
[23]. سوره نجم، آيه 3 ـ 4.
[24]. المنار، ج 1، ص 415 ـ 414، ط دارالمعرفة.
[25]. سنگسار كردن از مواردى است كه خداوند حكمش را نازل فرموده است و به زودى
اقوامى مىآيند كه آن را تكذيب مىكنند.
[26]. مختصر المختصر، ج 2، ص 318. «و روى عنه انه قال: ان الرجم مما انزله اللّه و
يسجىء قوم يكذبون به و هذا اللفظ ايضاً لا دلالة فيه على انه اراد به انه من
القرآن لان فيما انزل اللّه قرآناً و غير قرآن، قال اللّه تعالى فى وصف الرسول
صلى الله عليه و آله و سلم: «و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى».
[27]. الفصول فى الاصول، ج 2، ص 258. «و هذا اللفظ ـ لو ثبت ـ لم يدل ايضاً على ان
مراده انه كان من القرآن، لان ما يطلق عليه اسم الآيه لا يختص القرآن دون غيره، قال
تعالى: «و من آياته خلق السموات و الارض»؛ ثم قال تعالى: «ان فى ذلك لآيات»؛ فيسمى
الدلالة القائمة مما خلق على توحيده آية، فليس يمتنع ان يذكر آية الرجم و هو يعنى
ان ما يوجب الرجم انزله اللّه على رسوله صلى الله عليه و آله و سلم يوحى من
عنده.
[28]. ر.ك: الاتقان، ج 2، ص 183؛ تفسير و مفسران، ذهبى، ج 1، ص 72 ـ 73.
[29]. ر. ك. زركشى، بدرالدين، البرهان فى علوم القرآن، فى معرفة شروط المفسّر، ج1،
ص441.
[30]. شمسالدين ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 3 ـ 2. ج هند: و من مراسيل ابن ابى
مليكه: «ان الصديق جمع الناس بعد وفاة نبيهم فقال انكم تحدثون عن رسول اللّه صلى
الله عليه و آله و سلم احاديث تختلفون فيها و الناس بعدكم اشدّ اختلافاً فلا
تحدثُوا عن رسول اللّه شيئاً فمن سئلكم فقولوا بيننا و بينكم كتاب اللّه
فاستحِلوا حلاله و حرِّمُوا حرامه».
[31]. سنن دارمى، ج 1، ص 85؛ كنزالعمال، ج 5، ص 239، ح 4865؛ تذكرة الحفاظ، ج 1، ص
7؛ و در سنن ابن ماجه، باب التوقى فى الحديث عن رسول اللّه صلى الله عليه و
آله و سلم، ج 1، ص 12، ح 28، چنين آمده است: عن قَرظَة بن كعب قال: «بعثنا عُمَرَ
بنُ الخطاب الى الكوفة و شيعنا، فمشى معنا الى موضع يقال له صِرارٌ. فقال: أتدرونَ
لِمَ مَشَيْتُ مَعكُمْ؟ قال، قلنا: لِحق صُحبة رسول اللّه و لِحَق الانصار. قال:
لكنّى مشيتُ معكم لحديثٍ اردت اَن اَحدَّثكم به، فَاردت ان تحفظوه لممشاى معكم،
انّكم تقدمون على قوم للقرآن فى صدورهم هزيزٌ كهزيز المرجل. فاذا رأَوْكُم مَدُّوا
اليكم اعناقَهم و قالوا: اصحابُ محمد. فاقلوا الرواية عن رسول اللّه صلى الله
عليه و آله و سلمثم انا شريككم».
[32]. ر.ك: كنزالعمال، ج 5، ص 239، ح 486؛ منتخب كنزالعمال مطبوع در حاشيه مسند
احمد، ج 4، ص 61؛ المستدرك، ج 1، ص 110؛ جامع بيان العلم، ج 2، ص 147؛ شرف اصحاب
الحديث، ص 88 و نقش ائمه در احياى دين، علامه عسكرى، ج 1، ص 155 ـ 148.
[33]. ر.ك: اصول كافى، ج 1، كتاب الحجة، باب 91، ح 1، به نقل جابر از امام باقر
عليه السلام و حديث دوم باز به نقل جابر از امام باقر عليهالسلامو نيز كافى، ج 2،
ص 633، ح 4، در مصحف امام على عليه السلام.
[34]. ارشاد، شيخ مفيد، ص 365، ط نجف، ج 2، ص 382، ط آل البيت و بحارالانوار، ج 52،
ص 339، ح 85، ص 364، احاديث شماره 139، 140، 141.
[35]. المسائل السروية، ص 78.«لا شك ان الذى بين الدفتين من القرآن جميعه كلام
اللّه تعالى و تنزيله و ليس فيه شئ من كلام البشر و هو جمهور المنزل.و الباقى مما
انزله اللّه تعالى عند المستحفظ للشريعة، المستودع للاحكام، لم يضع منه شىء و
اِنْ كان الذى جمع ما بين الدفتين الان لم يجعله فى جملة ما جمع لاسباب دعته الى
ذلك منها قصوره فى معرفة ذلك... .
[36]. اوائل المقالات «و قد قال جماعة من اهل الامامة انه لم ينقص كلمة من آية و لا
مِن سورة ولكن حذف ما كان مثبتاً فى مصحف امير المؤمنين من تأويل و تفسير معانيه
على حقيقة تنزيله و ذلك كان ثابتا منزلا و ان لم يكن من جمله كلام اللّه تعالى
الذى هو القرآن المعجز و عندى ان هذا القول اشبه من مقال من ادّعى نقصان كلم من نفس
القرآن على الحقيقة دون التأويل و اليه اميل و اليه اسأل توفيقه للصواب».
[37]. ترمذى، ج 13، ص 199، باب مناقب اهل بيت النبى صلى الله عليه و آله و سلم
و رجوع كنيد به كنزالعمال، ج 1، ص 48: «يا ايها الناس انى قد تركت فيكم، ما ان
اخذتم به لن تضلوا؛ كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى».
[38]. روضه كافى، شيخ كلينى، ج 8، ص 52، ح 16.
[39]. صحيح بخارى، مقدمه ح 1؛ «لا تكذبوا عليّ، فانّه من يكذب عليّ يلج النار».
[40]. همان، ح 3؛ «من كذب علىّ متعمدا فليتبوأ مقعده من النار».
[41]. كافى، كتاب فصل العلم، باب اختلاف، الحديث 1.«انّ فى ايدى الناس حقّاً و
باطلاً و صدقاً و كذباً و ناسخاً و منسوخاً و عامّاً و خاصّاً و محكماً و متشابهاً
و حفظاً و وهماً و قد كُذِبَ على رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلمعى
عهده حتى قامَ خطيباً فقال: ايها الناس قد كثرت علىَّ الكذابَهُ فمَن كذب علىّ
متعمداً فليتبوا مقعدهُ منَّ النار، ثم كذب عليه من بعده...».
[42]. ر.ك: اضواء على السنة المحمدية، ابو رية؛ الموضوعات، ابن جوزى، اللالى
المصنوعة فى الاحاديث الموضوعة، الغدير، ج 5، ص 277 ـ 288، الموضوعات فى الآثار و
الاخبار، هاشم معروف حسينى، تفسير و مفسران، ج 2، محمد هادى معرفت.
[43]. ر.ك: صيانة القرآن من التحريف، محمدهادى معرفت، چاپ جامعه مدرسين قم، بابى با
عنوان: اهم مستند القول بالتحريف، صفحات 221 ـ 237.
[44]. الغدير، ج 5، ص 209 ـ 275.
[45]. وسائل الشيعة، شيخ حرعاملى، ج 18، ص 82، كتاب القضاء، ابواب صفات القاضى، باب
9؛ وجوه الجمع بين الاحاديث المختلفة و كيفية العمل بها، ح 22:
«قال عليهالسلام: من ردّ متشابه القرآن الى محكمه فقد هدى الى صراط مستقيم، ثم قال
عليهالسلام: ان فى اخبارنا محكماً كمحكم القرآن و متشابها كمتشابه القرآن، فردّوا
متشابهما الى محكمها و لا تتَّبعوا متشابهها دون محكمها فتضلّوا.»