مطلب ديگر اينكه
انسان از آنجايى كه گفتيم فى نفسه سراپا فقر است ، و به هيچ وجه مالك خير و سعادت
خود نيست ، مگر به وسيله پروردگار خود، به ناچار در اين رجوعش به سوى پروردگار نيز
محتاج است به عنايتى از پروردگارش ، و اعانتى از او، چون - در سابق هم گفتيم رجوع
به خداى تعالى احتياج به عبوديت و مسكنت به درگاه خدا دارد، كه اين محقق نمى شود
مگر به توفيق و اعانت او، كه همين توفيق توبه او و برگشتش به سوى بنده گنهكارش است
كه قبل از توبه عبد شامل حال عبد مى شود، و سپس توبه عبد محقق مى گردد، هم چنان كه
در قرآن كريمش فرمود:" ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا" ، (سپس به سوى آنان
برگشت تا ايشان نيز به سويش برگردند) و همچنين برگشتن بنده به سوى خدا وقتى
سودمند است كه خداى تعالى اين توبه و برگشت را قبول كند كه اين خود توبه دوم خداى
تعالى است ، كه بعد از توبه عبد صورت مى گيرد هم چنان كه فرمود:"فَأُولئِكَ يَتُوبُ
اللّهُ عَلَيْهِمْ ..." (اينانند كه خداى تعالى به سويشان بر مى گردد).
و اگر خواننده محترم (كه خدايش توفيق دهد) آن طورى كه بايد مساله را مورد دقت قرار
دهد خواهد ديد كه تعدد توبه خداى تعالى با قياس به توبه عبد است ، و گرنه توبه او
يكى است ، و آن عبارت است از رجوع خداى تعالى به رحمتش به سوى بنده كه هم قبل از
توبه عبد را شامل مى شود و هم بعد از آن را، و گاه هم مى شود كه بدون توبه عبد شامل
حال او مى شود كه در سابق در ذيل آيه :" وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ
كُفّارٌ" از آن استفاده كرديم ، و گفتيم قبول شفاعت شفيع در حق بنده گنهكار در روز
قيامت يكى از مصاديق توبه خداى تعالى است ، و آيه شريفه :" وَ اللّهُ يُرِيدُ أَنْ
يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا
مَيْلًا عَظِيماً" ، (خدا مى خواهد بر شما توبه برد، و كسانى كه شهوات را پيروى مى
كنند مى خواهند شما به انحرافى بزرگ منحرف شويد).
توبه در باره بعضى از بندگان مقرب خدا
نيز مصداق مى يابد (توبه عمومى خداى سبحان )
مطلبى ديگر كه تذكرش لازم است اين كه مساله قرب و بعد
نزديكى به خدا و دورى از او دو امر نسبى هستند، ممكن است بعد، در مقام قرب هم تحقق
يابد، بعد از يك مرحله ، و قرب به مرحله اى ديگر، و بنا بر اين معناى توبه در باره
رجوع بعضى از بندگان مقرب خدا نيز مصداق مى يابد، چون موقف او را اگر مقايسه كنيم
با موضع كسى كه از او مقرب تر و به خداى تعالى نزديكتر است ، رجوع او به خدا، توبه
مى شود.
شاهد اين گفتار ما توبه هايى است كه خداى تعالى در كلام مجيدش از انبياى معصوم و بى
گناه (عليهم السلام ) حكايت فرموده از آن جمله در باره آدم (ع) چنين مى فرمايد:"
فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ" ، (پس آدم كلماتى را از
پروردگارش دريافت نمود، و در نتيجه خداى تعالى توبه اش بپذيرفت ). و نيز در حكايت
دعاى ابراهيم و اسماعيل (ع) بعد از بناى كعبه مى فرمايد:" وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ
أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ" و از موسى (ع) حكايت مى كند كه گفت :" سُبْحانَكَ
تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ" ، و در خطاب به پيامبر اسلام مى
فرمايد:" فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ
سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ" و نيز در باره همان جناب مى
فرمايد:" لَقَدْ تابَ اللّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ
الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ" و اين توبه ، توبه عمومى خداى سبحان
است ، كه اطلاق آيات بسيارى از كلام مجيدش بر آن دلالت دارد، از قبيل آيه :" غافِرِ
الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ" (خدايى كه آمرزگار گناه و پذيراى توبه است ) و آيه
:" وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ" (توبه را از بندگانش مى
پذيرد) و آياتى ديگر از اين قبيل .
پس خلاصه آنچه تا كنون گفتيم اين شد كه اولا گسترش رحمت از ناحيه خداى تعالى بر
بندگانش و در نتيجه آمرزش گناهان ايشان و بر طرف ساختن پرده ظلمتى كه از ناحيه
معاصى بر دلهايشان افتاده - حال چه اينكه معصيت شرك باشد و چه پائين تر از آن - خود
توبه خدا بر بندگان است ، و برگشت بنده به سوى خدا و در خواست آمرزش گناهان و ازاله
آثار سوء نافرمانيها از قلبش - چه اينكه شرك باشد و چه پائين تر از آن - خود توبه و
رجوع بنده است به پروردگار خودش .
و ثانيا معلوم شد كه توبه خداى تعالى بر بنده اش اعم است از توبه ابتدايى و توبه
بعد از توبه بنده ، و اين توبه فضلى است از ناحيه خداى تعالى مثل ساير نعمت هايى كه
مخلوق خود را با آن متنعم مى سازد، همانطور كه هيچ بنده اى در آن نعمت ها طلبكار
خداى تعالى نيست ، هم چنين كسى توبه را بر خدا واجب و الزامى نكرده ، و اينكه مى
گوييم عقلا بر خدا واجب است كه توبه بنده اش را قبول كند، منظور ما از اين وجوب
چيزى جز آنچه از امثال آيات زير استفاده مى شود نمى باشد.
" وَ قابِلِ التَّوْبِ" و" وَ تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا
الْمُؤْمِنُونَ" و" إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابِينَ" (خداى تعالى توبه كاران را
بسيار دوست مى دارد)، و" فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ" (اينان همانهايند
كه خدا توبه شان را مى پذيرد)، و از اين قبيل آياتى كه خدا را به صفت توبه پذيرى
توصيف مى كند، و بندگان را به سوى توبه تشويق و به سوى استغفار دعوت مى كند، و
همچنين آيات ديگرى كه وعده قبول توبه مى دهد، حال يا در صريح كلام و يا در لوازم آن
، و خداى تعالى به فرموده خودش و به دليل عقل خلف وعده نمى كند.
از اينجا روشن مى شود كه خداى سبحان در قبول توبه بنده مجبور نيست ، بلكه او بدون
استثنا هيچ چيز و هيچ حالت در همه احوال مالك مطلق همه چيز است ، پس او مى تواند
توبه را قبول كند هم چنان كه وعده اش را داده و مى تواند نكند، هم چنان كه باز خودش
فرموده :" إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً
لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ" . (محققا كسانى كه بعد از ايمان آوردنشان كفر ورزيدند،
و سپس كفر خود را از كفر نخستين خود شديدتر كردند هرگز توبه شان پذيرفته نمى شود).
ممكن است آيه زير را نيز از اين باب گرفت كه مى فرمايد:" إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا
ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ
اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا"
سخن عجيبى كه در باره توبه فرعون گفته
شده است
اين بود خلاصه مطالب ما در باره توبه ، ولى بعضى از علما سخنانى عجيب گفته
اند، از آن جمله در معناى آيه زير كه مربوط به داستان غرق شدن فرعون و توبه كردن او
در نفس آخر است ، يعنى آيه شريفه :" حَتّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ
أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ
الْمُسْلِمِينَ، آلاْنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ"
بيانى آورده كه خلاصه اش اين است كه اين آيه هيچ دلالتى بر رد توبه فرعون ندارد و
در قرآن كريم هيچ آيه ديگرى هم وجود ندارد كه بر هلاك ابدى او دلالت كند از نظر
اعتبار هم - البته براى كسى كه در سعه رحمت خدا و سبقت رحمتش بر غضبش خوب بينديشد-
بسيار بعيد به نظر مى رسد كه پناهنده بدرگاه خود و به در خانه رحمت و كرامت را كه
با حال تذلل و استكانت پناهنده او شده از رحمت خود نوميد سازد، اينكار از يك انسان
- البته انسانى كه خويهاى فطرى خود يعنى كرامت وجود رحمت را از دست نداده باشد-
زيبنده نيست كه وقتى انسانى نادم كه به راستى از كارهاى ناپسند گذشته خود پشيمان
شده و به او پناهنده گشته نااميد سازد، و از جرم او نگذرد، تا چه رسد به خدايى كه
ارحم الراحمين ، و اكرم الاكرمين ، و غياث المستغيثين است ،- چون هر انسان داراى
رحمت و كرامت ، رحمت و كرامتش از او است - ليكن اين سخن مردود است به دو دليل ، يكى
قرآنى كه مى فرمايد:"وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ
حَتّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الاْنَ ..." و ديگرى
دليل عقلى و اعتبارى كه در چند سطر قبل گذشت ، و آن اين بود كه گفتيم پشيمانى در
حال مرگ پشيمانى كاذب است ، و اين مشاهده آثار و عذاب گناه و نزول بلا است ، كه
آدمى را در دم مرگ وادار مى كند به اينكه اظهار ندامت كند.
و بر فرضى هم كه هر ندامتى توبه باشد و هر توبه اى مقبول درگاه حق واقع گردد، ليكن
آيه شريفه زير كه حكايت حال مجرمين در روز قيامت است و مى فرمايد:" وَ أَسَرُّوا
النَّدامَةَ لَمّا رَأَوُا الْعَذابَ" و آيات بسيارى ديگر آن را رد نموده ، مى
فرمايد: بعد از ديدن عذاب اظهار ندامت نموده ، درخواست مى كنند خدايا ما را به دنيا
برگردان تا عمل صالح كنيم ، آن گاه سخنشان را رد نموده ، مى فرمايد به فرض هم كه
برگردند دو باره همان اعمالى كه از آن نهى شده اند از سر مى گيرند، و در اظهار
ندامتشان دروغگويند.
ممكن است در اينجا توهم كنى كه اين تحليل كه گفتيد قرآن كريم از امر توبه نموده و
اين راهى كه گفتيد در اين تحليلش پيش گرفته تحليلى است ذهنى كه در بازار حقايق هيچ
ارزشى ندارد، و ليكن اين توهم را نكن زيرا بحث در باب سعادت و صلاح و شقاوت و طلاح
انسان غير اين را نتيجه نمى دهد، خود ما اگر حال يك انسان عادى واقع در مجتمع را در
نظر بگيريم كه دائما در حال اثرگيرى از تعليم و تربيت است ، مى بينيم كه او اگر در
جامعه واقع نشده بود، و از خارج چيزى به ذهن او وارد نمى شد، نه خوب و نه بد، ذهن و
دل و جان او خالى از هر صلاح و طلاحى بود،- البته صلاح و طلاح اجتماعى -، و نيز
ذهنش قابل گرفتن هر دو بود، او وقتى مى خواهد خود را اصلاح كند و جان خود را به
زيور صلاح بيارايد و جامه تقواى اجتماعى بر تن كند برايش امكان ندارد، مگر وقتى كه
اسباب اين كار مساعد باشد، و عوامل اجازه بيرون شدنش از حال قبلى را به او بدهد.
اين وضع محاذى همان توبه اول خداى تعالى است ، (او رحمت خود را شامل حال انسان
گنهكار مى كند و در او ايجاد تصميم مى نمايد بر اينكه از كارهاى گذشته اش دست
بردارد)، سپس شروع به عملى كردن تصميمش ، و اينكه از كارهاى گذشته خود و حالت بدى
كه داشت دست برداشته ، بارى به هر جهت مسامحه كارى را ترك كند. و اين خود توبه اى
است به منزله توبه بنده در بحث ما، آن گاه شخص مورد فرض ما به تدريج با انجام رژيم
هاى عملى هيات فساد و صفت رذيله اى را كه بر قلبش مستولى بود زايل مى كند، و اندك
اندك صفات كمال را، و نور صلاح را در قلبش جايگزين مى سازد، چون اين مسلم و واضح
است كه قلب آدمى گنجايش صلاح و طلاح ، و يا بگو فضيلت و رذيلت هر دو را ندارد-، ديو
چو بيرون رود فرشته در آيد-، و اين مستقر گشتن صفات خوب در دل آن شخص كه فرض كرديم
در برابر قبول توبه در شخص مورد بحث است ، شخص فرضى ، هم چنان در مرحله صلاح
اجتماعى كه مسير هر انسان فطرى است سير مى كند، تا همه آن احكام و آثارى را كه دين
خدا در باب توبه جارى ساخته ، به روشى فطرى كه خدا خلق را بر آن فطرت آفريده جارى
سازد. (و ثالثا) بطورى كه از همه آيات توبه چه آنها كه نقل كرديم ، و چه آنها كه
نقل نكرديم استفاده مى شود، توبه حقيقتى است كه در نفس انسانى و قلب آدمى اثر
اصلاحى دارد، و جان آدمى را آماده صلاح مى سازد، صلاحى كه زمينه است براى سعادت
دنيا و آخرت او، و به عبارت ديگر توبه در آنجايى كه نافع هست ، يعنى شرائطش جمع است
- در ازاله سيئات نفسانى اثر دارد، سيئاتى كه آدمى را به هر بدبختى در زندگى دنيا و
آخرتش مى كشاند، و از رسيدنش به سعادت و استقرارش بر اريكه خوشبختى مانع مى شود، و
اما احكام شرعى و قوانين دينى به حال خود باقى است ، نه با توبه اى از بين مى رود،
و نه با گناهى .
بله چه بسا كه بعضى از احكام به حسب مصالحى كه در تشريع آن رعايت شده ارتباطى با
توبه پيدا كند، و به وسيله توبه برداشته شود، ليكن اين غير آن است كه بگوئيم خود
توبه به تنهايى حكمى از احكام را بردارد، در آيه مورد بحث در فصل قبل يعنى آيه
(سوره نساء- 17) توبه باعث آن مى شد كه حاكم شرع دست از شكنجه مرد و زن زناكار
بردارد، اما نه توبه به تنهايى بلكه بضميمه اصلاح فرمود:" فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا
فَأَعْرِضُوا عَنْهُما ..." و همچنين در آيه زير توبه را در صورتى مؤ ثر مى داند كه
هنوز مجرم دستگير نشده ، و اما اگر دستگير شد هر چه هم توبه كند حكم خدا بر او جارى
مى شود، و حكم خدا به وسيله توبه برطرف نمى گردد، و آن آيه اين است :" إِنَّما
جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ
فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ
أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي
الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الاْخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ، إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ
قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" و از
اين قبيل آياتى ديگر.
توبه ، يگانه درمان نوميدى و ياس است
" رابعا" آن ملاكى كه به خاطر آن توبه در اسلام تشريع شد و قبلا بيانش
گذشت همانا رهايى از هلاكت ناشى از گناهان و آثار سوء معاصى است ، چون اين رهايى
وسيله رستگارى و مقدمه رسيدن به سعادت است ، هم چنان كه قرآن كريم فرمود:" وَ
تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ" و
يكى از فوائد توبه علاوه بر اين آن است كه مفتوح بودن باب توبه ، روح اميد را در دل
گنهكاران زنده نگه مى دارد، و به هيچ وجه دچار نوميدى و خمودى و ركود نمى گردند،
آرى سير زندگى بشر جز با دو عامل خوف و رجاى متعادل مستقيم نمى شود، بايد مقدارى در
دلش باشد، تا براى دفع مضرات برخيزد، و مقدارى اميد باشد تا او را به سوى جلب
منافعش به حركت در آورد، اگر آن خوف و اين رجاء هر دو با هم نباشند، يا تنها خوف
باشد، و يا تنها اميد، آدمى هلاك مى گردد هم چنان كه قرآن كريم از نوميدى زنهار
داده مى فرمايد:" قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ
لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّ هِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً
إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ، وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ" .
و تا آنجا كه ما از غريزه بشرى اطلاع داريم ، بشر تا زمانى كه در بازار زندگى شكست
نخورده ، و تلاشش بى نتيجه نگشته ، روحش فعال و با نشاط و تصميم هايش راسخ و محكم و
تلاشش خستگى ناپذير است ، اما اگر در زندگى شكست بخورد، و اعمال و زحماتش بى نتيجه
شود آرزويش به باد برود، آن وقت است كه نوميدى بر دلش مستولى گشته و سستى اركان او
را فرا مى گيرد، و اى بسا كه كارى را كه با زحمات زياد پيش برده ، در وسط راه رها
كند و از راهى كه رفته بر گردد، و براى هميشه از رستگارى و رسيدن به هدف نااميد
شود، توبه تنها و يگانه دواى اين درد است ، بشر مى تواند با توبه دل خود را هميشه
زنده نگه دارد، و دل مشرف به هلاكت خود را دوباره از لبه پرتگاه هلاكت كنار بكشد.
توبه حقيقى با جرأ ت يافتن بر گناه
كارى منافات دارد
از اينجا معلوم مى شود توهمى را كه ذيلا نقل مى كنيم تا چه پايه ساقط و بى
اعتبار است ، و آن اين است كه بعضى گفته اند تشريع توبه و دعوت مردم به سوى آن ،
مردم را به ارتكاب معصيت ، جرى كردن ، و بر ترك اطاعت جرأ ت دادن است ، چون وقتى
خاطر انسان جمع شد كه خدا توبه اش را مى پذيرد، و لو هر معصيتى كه برايش پاى دهد
مرتكب شود، چنين اعتقادى جز زيادتر شدن جرأ تش بر حرمات خدا، و فرورفتگيش در لجنزار
گناهان چيزى به بار نمى آورد، و معتقد بدان ، در هر گناهى را مى كوبد، و با خود مى
گويد بعدا توبه مى كنم .
وجه ساقط بودن اين توهم اين است كه اگر توبه تشريع شده ، براى اين منظور كه توهم
شده نبوده ، بلكه براى اين بوده كه آراسته شدن به زيور فضائل جز با مغفرت و آمرزش
گناهان ممكن نيست ، و علاوه بر اين تشريع شده تا خداى تعالى حالت اميد را در دلها
حفظ كند، و حسن اثر توبه در اين باره جاى انكار نيست ، و اين مفسر و يا دانشمند كه
گفته است توبه مستلزم جرى شدن انسان بر هر معصيتى است ، چون اين فكر را ايجاد مى
كند، كه من گناه مى كنم و سپس توبه مى كنم ، اين معنا از نظرش دور مانده كه توبه اى
كه او انگشت رويش گذاشته توبه مورد بحث ما نيست ، يعنى توبه حقيقى نيست ، بحث ما در
باره توبه اى است كه انسان را از گناه دلزده كند، و گناه را از نظر انسان منفور
سازد، نه اين لقلقه زبانى كه او رويش انگشت نهاده ، زيرا اين چنين توبه را همه
دارند، هم قبل از گناه دارند، و هم در حال گناه ، و هم بعد از آن ، علاوه بر اينكه
در چنين فرضى گنهكار قبل از گناه هم توبه دارد، و حال آنكه قبل از صادر شدن گناه
ندامت كه همان توبه واقعى است تصور ندارد، مگر آنكه مدعى آن خواسته باشد با خداى
تعالى و رب العالمين خدعه و نيرنگ بكند، كه معلوم است مكر و نيرنگ باز به خودش بر
مى گردد.
" وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ" .
" و خامسا" نافرمانى خدا كه براى آدمى موقف شرم آورى است آثار سويى در زندگى او
دارد، و بشر هرگز از آنها دست بر نمى دارد، و توبه نمى كند، مگر به علم و يقين به
زشتى آنها، كه اگر چنين علمى براى انسان حاصل شود، اولا ممكن نيست آدمى از آنچه تا
كنون مرتكب شده پشيمان نگردد، و پشيمانى تاثير خاص باطنى است ، كه از كار زشتى كه
انجام شده در دل پيدا مى شود، و ثانيا وقتى اين حالت در دل پا بر جا مى شود، كه
پاره اى افعال صالح و مخالف آن سيئات انجام دهد، اعمالى كه بر رجوع و توبه او دلالت
كند.
تمامى ريزه كاريهايى كه خداى عز و جل در شريعت اسلام براى توبه مقرر كرده از قبيل
ندامت ، و سپس استغفار، و آن گاه مشغول انجام اعمال صالحه شدن ، و در آخر از
نافرمانى خدا دل كندن و چيزهايى ديگر از اين قبيل ، كه در روايات وارد شده ، و در
كتب اخلاق متعرض آن شده اند، همه و همه به اين واقعيت هايى كه گفتيم برگشت مى كند
(و خلاصه آنچه زبان شرع در اين باب بيان كرده زبان فطرت و واقعيت هاى خود بشر است
).
مواردى كه قابل توبه نيستند
" و سادسا" اينكه توبه كه عبارت شد از برگشتن اختيارى از گناه به طاعت و
عبوديت ، وقتى محقق مى شود كه در ظرف اختيار صورت بگيرد، يعنى در عالم دنيا كه عرصه
اختيار است ، و اما در عالمى ديگر كه عبد هيچ اختيارى از خود ندارد، و نمى تواند به
اختيار خود يكى از دو راه صلاح و طلاح و سعادت و شقاوت را انتخاب كند، توبه در آنجا
راه ندارد، كه توضيح بيشترش در سابق گذشت .
يكى از مواردى كه توبه در آنجا صحيح نيست چون هيچ انتخابى در اختيار انسان نيست ،
گناهان مربوط به حقوق الناس است ، در باره حق اللّه ، توبه تصور دارد، چون خداى
تعالى خودش وعده داده از گناهان گذشته توبه كاران صرفنظر فرمايد، ولى مردم چنين
وعده اى به ما نداده اند، و من كه حق آنان را ضايع كرده ام از بين بردن آثار سوء
اين ظلم در اختيار من نيست ، هر چه من بگويم توبه كردم ، ما دام كه صاحب حق از من
راضى نشده فائده ندارد، چون خود خداى سبحان هم حقوقى براى مردم جعل كرده ، و حقوق
مردم را محترم شمرده ، و تعدى به يك فرد از بندگانش به اموال و ناموس و آبرو و جانش
را ظلم و عدوان خوانده ، و حاشا بر خداى عز و جل كه به كسى اختيار تام دهد، تا بدون
هيچ جرمى آن حقوق را از بندگانش سلب كند. و در حقيقت خودش كارى بكند كه بندگانش
را از آن نهى كرده ، و از اين راه به آنان ستم روا بدارد، هم چنان كه خودش فرمود:"
إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ النّاسَ شَيْئاً" .
بله اين مطلب يك مورد استثنا دارد، و آن توبه از شرك است كه نه تنها گناهان مربوط
به حقوق اللّه را محو مى كند، بلكه گناهان مربوط به حقوق الناس را هم از بين مى
برد، و خلاصه اثر تمامى بديها و گناهان مربوط به فروع دين را از بين مى برد، هم
چنان كه رسول خدا (ص) فرمود:" الاسلام يجب ما قبله " ، اسلام ما قبل خود را محو
نابود مى سازد، و با همين روايت است كه آيات مطلق كه دلالت دارد بر آمرزش همه
گناهان ، نظير آيه (54) سوره زمر تفسير مى شود اگر در آن آيه بطور مطلق فرموده :"
قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ
رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ
الْغَفُورُ الرَّحِيمُ وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ" روايت بالا
آن را تفسير مى كند. به اينكه راه آمرزش همه گناهان اسلام آوردن است .
مورد ديگرى كه توبه در آنجا صحيح نيست ، گناهى است كه انسان آن را در بين مردم سنت
و باب كند، و مردم را از راه حق منحرف سازد.
در اخبار آمده كه وزر و گناه هر كس كه به آن عمل كند، و يا به خاطر آن سنت ، از راه
حق منحرف و گمراه گردد، به گردن كسى است كه آن سنت را باب كرد و علت قبول نشدن توبه
او اين است كه حقيقت توبه و رجوع به سوى خداى تعالى در امثال اين موارد تحقق نمى
يابد، براى اينكه گنه كار پديده اى پديد آورده كه عمرى دراز دارد، قهرا آثار آن نيز
با بقاى آن باقى خواهد ماند، و ديگر نمى توان آن آثار را از بين برد، و مانند آن
مواردى نيست كه گناه تنها بين گنه كار و خداى عز اسمه بوده و به ديگران تجاوز نكرده
.
" و سابعا" اينكه : توبه هر چند كه محو مى كند از گناهان آنچه را كه محو مى كند، و
گو اينكه خداى تعالى در اين باره فرموده :" فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ
فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَى اللّهِ" كه بيانش در جلد دوم عربى
اين كتاب گذشت ، و هر چند كه از ظاهر آيه :" إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ
عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ
اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى
اللّهِ مَتاباً" و مخصوصا با در نظر گرفتن آيه دوم بر مى آيد كه توبه خود به تنهايى
و يا به ضميمه ايمان و عمل صالح علاوه بر اينكه گناه را محو مى كند آن را مبدل به
حسنات هم مى سازد. ليكن پرهيز كردن از گناهان هيچ ربطى به گناه كردن و سپس توبه
نمودن ندارد، و قابل مقايسه با آن نيست ، چون خداى عز و جل در كتاب خود روشن كرده
كه اولا معاصى هر چه باشد بالا خره و به نوعى به وساوس شيطانى منتهى مى شود، و
ثانيا ستايش هايى كه از مخلصين و معصومين از گناه و لغزشها كرده ، برابر با ستايشى
كه از گناهكاران توبه كار نموده نمى باشد، در اين آيات دقت بفرمائيد:" قالَ رَبِّ
بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ
أَجْمَعِينَ، إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ، قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ
مُسْتَقِيمٌ، إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ ..." و نيز آيه " وَ
لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ" (تو بيشترين آنان را شاكر نمى يابى ) كه حكايت
كلام ديگرى از ابليس است .
براى اينكه مخلصين و معصومين (ع) آن چنان مختص به مقام عبوديت تشريفى هستند، كه غير
آنان يعنى حتى صالحان و توبه كاران هرگز به پايه آنان نميرسند.
بحث روايتى (رواياتى در باره توبه )
در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده كه رسول خدا (ص) در آخرين خطبه اى كه ايراد
كرد چنين فرمود: (هر كس يك سال قبل از مردنش توبه كند خداى تعالى توبه اش را مى
پذيرد. آن گاه فرمود: نه يك سال زياد است ، هر كس يك ماه قبل از مرگش توبه كند
خدا توبه اش را قبول مى فرمايد: سپس فرمود: نه يك ماه نيز زياد است ، هر كس يك
روز قبل از مردنش توبه كند خداى تعالى توبه اش را مى پذيرد، و آن گاه فرمود: يك روز
نيز زياد است هر كس يك ساعت قبل از مرگش توبه كند خداى تعالى توبه اش را مى پذيرد،
و در آخر فرمود: نه يك ساعت نيز زياد است ، هر كس قبل از مردنش در آن لحظه اى كه
جانش به اينجا مى رسد- و سپس به حلق شريف خود اشاره نمود- توبه كند خدا توبه اش را
مى پذيرد) از امام صادق (ع) از معناى كلام خداى تعالى پرسيدند كه مى فرمايد:" وَ
لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّى إِذا حَضَرَ
أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الاْنَ" حضرت فرمود: اين آيه از آن حالتى
سخن مى گويد كه چشم انسان - از امور دنيا بسته - به امور آخرت باز مى شود. در اين
هنگام است كه ديگر توبه فائده ندارد .