اين نكته را هم
بايد دانست كه از آيات نامبرده در سوره مدثر ميتوان استفاده كرد كه سؤ ال و جوابى
كه در آن شده مربوط است به بعد از فصل قضا، و رسيدگى بحسابها، بعد از آنكه اهل بهشت
جاى خود را در بهشت گرفته ، و اهل دوزخ هم در دوزخ قرار گرفته اند، و در چنين
هنگامى شفاعت شامل جمعى از گنه كاران شده ، و آنان را از آتش نجات ميدهد، براى
اينكه كلمه : (فى جنات ) الخ ، در اين آيات آمده ، و اين كلمه استقرار در بهشت را
مى رساند. و نيز جمله : (ما سلككم ) الخ ، در آن هست ، كه از ماده سلوك ، و بمعناى
داخل كردن است ، البته نه هر داخل كردنى ، بلكه داخل كردن با نظم و با رديف خاص ،
(نظير داخل كردن نخ در دانه هاى تسبيح ، كه از كوچك ترها گرفته تا بزرگ و بزرگترها
همه را نخ مى كشند) پس در اين تعبير معناى استقرار هست ، و همچنين در جمله (فما
تنفعهم )، چون كلمه (ما) براى نفى حال است ، (دقت بفرمائيد).
و اما نشاه برزخ ، و ادله اى كه دلالت مى كند بر حضور پيامبر (ص) و ائمه ع در دم
مرگ ، و در هنگام سؤ ال قبر، و كمك كردن آن حضرت در شدائد، كه رواياتش بزودى در ذيل
آيه :
(وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ) خواهد آمد، ربطى بشفاعت
در درگاه خدا ندارد.
بلكه از قبيل تصرف ها و حكومتى است كه خداى تعالى بايشان داده ، تا باذن او هر حكمى
كه خواستند برانند، و هر تصرفى خواستند بكنند، هم چنان كه در باره آن فرموده : (وَ
عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ، يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ، وَ نادَوْا: أَصْحابَ
الْجَنَّةِ. أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ، لَمْ يَدْخُلُوها، وَ هُمْ يَطْمَعُونَ،- تا
آنجا كه مى فرمايد- وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا يَعْرِفُونَهُمْ
بِسِيماهُمْ، قالُوا: ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ، وَ ما كُنْتُمْ
تَسْتَكْبِرُونَ، أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ: لا يَنالُهُمُ اللّهُ
بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ، لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ، وَ لا أَنْتُمْ
تَحْزَنُونَ، و بر اعراف ، (كه جايگاهى ميان بهشت و دوزخ است ) مردمى هستند، كه هر
كسى را از سيمايش مى شناسند، باصحاب بهشت داد مى زنند: كه سلام بر شما، با اينكه
خود تا كنون داخل بهشت نشده اند، ولى اميد آن را دارند- تا آنجا كه مى فرمايد-
اصحاب اعراف مردمى را كه هر يك را با سيمايشان مى شناسند، صدا مى زنند، و ميگويند:
ديديد كه نيروى شما از جهت كميت و كيفيت بدردتان نخورد؟ آيا همين بهشتيان نيستند كه
شما سوگند مى خورديد: هرگز مشمول رحمت خدا نميشوند؟ ديديد كه داخل بهشت ميشوند، و
شما اشتباه مى كرديد آن گاه رو به بهشتيان كرده مى گويند حال به بهشت درآئيد، كه نه
ترسى بر شما باشد، و نه اندوهناك ميشويد)، .
و از اين قبيل است آيه : (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ، فَمَنْ
أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ) (روزى كه هر قومى را بنام پيشواشان صدا مى زنيم ، پس
هر كس كتابش بدست راستش داده شود، چنين و چنان ميشود) كه از اين آيه نيز بر مى
آيد: امام واسطه در خواندن و دعوت است ، و دادن كتاب از قبيل همان حكومتى است كه
گفتيم خدا باين طائفه داده ، (دقت بفرمائيد).
پس از بحثى كه در باره شفاعت گذشت ، اين نتيجه بدست آمد: كه شفاعت در آخرين موقف از
مواقف قيامت بكار مى رود، كه يا گنه كار بوسيله شفاعت مشمول آمرزش گشته ، اصلا داخل
آتش نميشود، و يا آنكه بعد از داخل شدن در آتش ، بوسيله شفاعت نجات مى يابد، يعنى
شفاعت باعث ميشود كه خدا باحترام شفيع ، رحمت خود را گسترش ميدهد.
شفاعت از نظر روايات
در امالى شيخ صدوق عليه الرحمه ، از حسين بن خالد، از
حضرت رضا، از آباء گرامش ، از امير المؤمنين ع ، روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (ص)
فرمود: كسى كه بحوض من ايمان نداشته باشد، خداوند او را در حوضم وارد نكند، و كسى
كه بشفاعت من ايمان نداشته باشد، خداوند او را بشفاعتم نائل نسازد، آن گاه فرمود:
تنها شفاعت من مخصوص كسانى از امت من است ، كه مرتكب گناهان كبيره شده باشند، و اما
نيكوكاران از ايشان هيچ گرفتارى پيدا نمى كنند، حسين ابن خالد ميگويد: من بحضرت رضا
عرضه داشتم : يا بن رسول اللّه ! پس معناى اين كلام خداى تعالى كه مى فرمايد: (وَ
لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى ) چيست ؟ فرمود: شفاعت نمى كنند، مگر كسى را
كه خدا دينش را پسنديده باشد.
مؤ لف : اينكه فرمود: (تنها شفاعتم ...) مطلبى است كه بطرق بسيارى از طريق شيعه و
سنى از آن جناب روايت شده ، و اگر بياد داشته باشيد، همين معنا را از آيات فهميديم
.
و در تفسير عياشى از سماعة بن مهران ، از ابى ابراهيم ، حضرت كاظم ع ، روايت آورده
، كه در ذيل آيه : (عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً، اميد آن
داشته باش ، كه پروردگارت بمقام محمودت برساند) فرمود: روز قيامت مردم همگى از شكم
خاك بر ميخيزند، و مقدار چهل سال مى ايستند، و خداى تعالى آفتاب را دستور ميدهد تا
بر فرق سرهاشان آن چنان نزديك شود، كه از شدت گرما عرق بريزند، و بزمين دستور مى
رسد، كه عرق آنان را در خود فرو نبرد، مردم به نزد آدم مى روند، و از او ميخواهند،
تا شفاعتشان كند، آدم مردم را به نوح دلالت مى كند، و نوح ايشان را به ابراهيم ، و
ابراهيم بموسى ، و موسى بعيسى و عيسى بايشان ميگويد: بر شما باد بمحمد (ص) خاتم
النبيين ، پس محمد (ص) مى فرمايد: آرى من آماده اينكارم ، پس براه مى افتد، تا دم
در بهشت مى رسد، و دق الباب مى كند، از درون بهشت مى پرسند: كه هستى ؟ و خدا داناتر
است ، پس محمد مى گويد: من محمدم ، از درون خطاب مى رسد: در را برويش باز كنيد، چون
در برويش گشوده ميشود، بسوى پروردگار خود روى مى آورد، در حالى كه سر بسجده نهاده
باشد، و سر از سجده بر نميدارد، تا اجازه سخن بوى دهند، و بگويند حرف بزن ، و
درخواست كن ، كه هر چه بخواهى داده خواهى شد و هر كه را شفاعت كنى پذيرفته خواهد
شد.
پس سر از سجده بر ميدارد، دوباره رو بسوى پروردگارش نموده ، از عظمت او بسجده مى
افتد، اين بار هم همان خطابها بوى ميشود، سر از سجده بر ميدارد، و آن قدر شفاعت مى
كند، كه دامنه شفاعتش حتى بدرون دوزخ رسيده ، شامل حال كسانى كه ب آتش سوخته اند،
نيز ميشود، پس در روز قيامت در تمامى مردم از همه امتها، هيچ كس آبروى محمد (ص) را
ندارد، اين است آن مقامى كه آيه شريفه (عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً
مَحْمُوداً)، بدان اشاره دارد.
مؤ لف : اين معنا در رواياتى بسيار زياد، بطور مختصر و مفصل ، هم بطرق متعدده اى از
سنى ، و شيعه ، روايت شده است ، و اين روايات دلالت دارد بر اينكه مقام محمود در
آيه شريفه همان مقام شفاعت است ، البته منافات هم ندارد كه غير آن جناب ، يعنى ساير
انبياء و غير انبياء هم بتوانند شفاعت كنند، چون ممكن است شفاعت آنان فرع شفاعت آن
جناب باشد، و فتح باب شفاعت بدست آن جناب بشود.
و در تفسير عياشى نيز از يكى از دو امام باقر و صادق ع روايت آمده ، كه در تفسير
آيه (عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً)، فرمود: اين مقام شفاعت است
.
باز در تفسير عياشى از عبيد بن زراره روايت آمده ، كه گفت : شخصى از امام صادق (ع)
پرسيد: آيا مؤمن هم شفاعت دارد؟ فرمود: بله ، فردى از حاضران پرسيد: آيا مؤمن هم
بشفاعت محمد (ص) در آن روز محتاج ميشود؟ فرمود: بله ، براى اينكه مؤمنين هم خطايا و
گناهانى دارند، هيچ احدى نيست مگر آنكه محتاج شفاعت آن جناب ميشود، راوى ميگويد:
مردى از اين گفتار رسول خدا پرسيد: كه فرمود: (من سيد و آقاى همه فرزندان آدمم ، و
در عين حال افتخار نمى كنم ) حضرت فرمود: بله صحيح است ، آن جناب حلقه در بهشت را
مى گيرد، و بازش مى كند، و سپس بسجده مى افتد، خداى تعالى مى فرمايد: سر بلند كن
، و شفاعت نما، كه شفاعتت پذيرفته است ، و هر چه ميخواهى بطلب كه بتو داده ميشود،
پس سر بلند مى كند و دوباره بسجده مى افتد باز خداى تعالى مى فرمايد: سر بلند كن
و شفاعت نما كه شفاعتت پذيرفته است و درخواست نما كه درخواستت برآورده است پس آن
جناب سر بر مى دارد و شفاعت مى نمايد، و شفاعتش پذيرفته ميشود و درخواست مى كند، و
باو هر چه خواسته ميدهند.
و در تفسير فرات ، از محمد بن قاسم بن عبيد، با ذكر يك يك راويان ، از بشر بن شريح
بصرى ، روايت آورده ، كه گفت : من بمحمد بن على (ع) عرضه داشتم : كداميك از آيات
قرآن اميدواركننده تر است ؟ فرمود: قوم تو در اين باره چه ميگويند؟ عرضه داشتم :
ميگويند آيه : (قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ، لا
تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ، بگو اى كسانى كه در حق خود زياده روى و ستم
كرديد، از رحمت خدا نوميد مشويد) است ، فرمود: و لكن ما اهل بيت اين را نميگوئيم ،
پرسيدم : پس شما كدام آيه را اميدواركننده تر ميدانيد؟ فرمود: آيه (وَ لَسَوْفَ
يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى ) بخدا سوگند شفاعت ، بخدا سوگند شفاعت ، بخدا سوگند
شفاعت .
مؤ لف : اما اينكه آيه : (عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً) الخ ،
مربوط بمقام شفاعت باشد، چه بسا هم لفظ آيه با آن مساعد باشد، و هم روايات بسيار
زيادى كه از رسول خدا (ص) رسيده ، كه فرمود: مقام محمود مقام شفاعت است ، و اما
اينكه گفتيم لفظ آيه با آن مساعد است ، از اين جهت است كه جمله (ان يبعثك الخ )،
دلالت مى كند بر اينكه مقام نامبرده مقامى است كه در آن روز بان جناب ميدهند، و چون
كلمه (محمود) در آيه مطلق است ، شامل همه حمدها ميشود، چون مقيد بحمد خاصى نشده ، و
اين خود دلالت مى كند بر اينكه ، همه مردم او را مى ستايند، چه اولين و چه آخرين .
و از سوى ديگر از آنجا كه حمد عبارتست از ثناى جميل در مقابل رفتار جميل اختيارى ،
پس بما مى فهماند كه در آن روز از آن جناب بتمامى اولين و آخرين ، رفتارى صادر
ميشود، كه از آن بهره مند مى گردند، و او را مى ستايند.
و بهمين جهت در روايت عبيد بن زراره ، كه قبلا گذشت ، فرمود: هيچ احدى نيست مگر
آنكه محتاج بشفاعت محمد (ص) ميشود، (تا آخر حديث )، كه انشاء اللّه بيانش بوجهى
ديگر خواهد آمد.
اميد بخش ترين آيه قرآن
و اما اينكه آيه (وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى )، اميدوار كننده ترين
آيه قرآن باشد، و حتى از آيه : (يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى
أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا) الخ ، هم اميدواركننده تر باشد، علتش اين است كه نهى
از نوميدى در آيه دوم ، نهيى است كه هر چند در قرآن شريف مكرر آمده ، مثلا از
ابراهيم (ع) حكايت كرده كه گفت : (وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا
الضّالُّونَ، از رحمت خدا نوميد نميشوند، مگر مردم گمراه ) ، و از يعقوب (ع) حكايت
كرده كه گفت : (إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ، إِلَّا الْقَوْمُ
الْكافِرُونَ، بدرستى كه از رحمت خدا مايوس نميشوند مگر مردم كافر) .
و لكن در هر دو مورد اين نهى ناظر به نوميدى از رحمت تكوينى است ، هم چنان كه مورد
دو آيه بدان شهادت ميدهد.
و اما آيه (قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا
مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ، إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً، إِنَّهُ هُوَ
الْغَفُورُ الرَّحِيمُ، وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ)، تا آخر آيات بعدش ، هر چند
كه نهى از نوميدى از رحمت تشريعى خداست ، بقرينه جمله (أَسْرَفُوا عَلى
أَنْفُسِهِمْ)، كه بروشنى مى فهماند قنوط و نوميدى در آيه راجع برحمت تشريعى ، و از
جهت معصيت است ، و بهمين جهت خداى سبحان وعده آمرزش گناهان را بطور عموم ، و بدون
استثناء آورد.
و لكن دنبال آيه جمله : (وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ، و جملات بعدى ) را آورده كه
به توبه و اسلام و عمل به پيروى امر مى كند، و مى فهماند كه منظور آيه اين است كه
بنده اى كه بخود ستم كرده ، نبايد از رحمت خدا نوميد شود، ما دام كه ميتواند توبه
كند، و اسلام آورد، و عمل صالح كند، از اين راه هاى نجات استفاده كند.
پس در آيه نامبرده رحمت خدا مقيد بقيود نامبرده شد، و مردم را امر مى كند كه باين
رحمت مقيد خدا، دست بياويزند، و خود را نجات دهند، و معلوم است كه اميد رحمت مقيد
مانند اميد رحمت مطلق و عام نيست ، و آن رحمتى كه خدا به پيامبرش وعده داده ، رحمت
عمومى و مطلق است ، چون آن جناب را (رحمة للعالمين ) خوانده ، و اين وعده مطلق را
در آيه : (وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى )، به پيامبر گراميش داده ، تا
او را دلخوش و شادمان كند.
توضيح اينكه آيه شريفه در مقام منت نهادن است ، و در آن وعده اى است خاص برسولخدا
(ص)، و در سراسر قرآن ، خداى سبحان احدى از خلايق خود را هرگز چنين وعده اى نداده ،
و در اين وعده اعطاء خود را بهيچ قيدى مقيد نكرده ، وعده اعطايى است مطلق ، البته
وعده اى نظير اين به دسته اى از بندگان خود داده ، كه در بهشت بانها بدهد، و فرموده
: (لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ، ايشان نزد پروردگار خود در بهشت هر چه
بخواهند دارند) و نيز فرموده : (لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها، وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ،
ايشان در بهشت هر چه بخواهند دارند، و نزد ما بيش از آنهم هست ) ، كه مى رساند آن
دسته نامبرده در بهشت چيزهايى ما فوق خواست خود دارند.
و معلومست كه مشيت و خواست به هر خيرى و سعادتى تعلق مى گيرد، كه بخاطر انسان خطور
بكند، معلوم ميشود در بهشت از خير و سعادت چيزهايى هست كه بر قلب هيچ بشرى خطور
نميكند، هم چنان كه فرمود: (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ
أَعْيُنٍ، هيچ كس نميداند كه چه چيزها كه مايه خوشنودى آنان است ، بر ايشان ذخيره
كرده اند) .
خوب ، وقتى عطاهاى خدا به بندگان با ايمان و صالحش اين باشد، كه ما فوق تصور و از
اندازه و قدر بيرون باشد، معلوم است كه آنچه برسولش در مقام امتنان عطاء مى كند،
وسيع تر و عظيم تر از اينها خواهد بود، (دقت بفرمائيد).
اين وضع عطاى خداى تعالى است ، و اما ببينيم خوشنودى رسول خدا (ص) چه حد و حدودى
دارد، و اين را ميدانيم كه اين خوشنودى غير رضا بقضا، و قسمت خدا است ، كه در حقيقت
برابر با امر خدا است ، چون خدا مالك و غنى على الاطلاق است ، و عبد جز فقر و حاجت
چيزى ندارد، و لذا بايد ب آنچه پروردگارش عطا مى كند راضى باشد، چه كم و چه زياد، و
نيز بايد بان قضايى كه خدا در باره اش مى راند، خوشنود و راضى باشد، چه خوب و چه
بد، و وقتى وظيفه هر عبدى اين بود، رسول خدا (ص) باين وظيفه داناتر، و عامل تر از
هر كس ديگر است ، او نميخواهد مگر آنچه را كه خدا در حقش بخواهد.
معنى رضا در آيه كريمه وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى
پس رضا در آيه : (وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى )، اين رضا نيست ، چون
گفتيم : رسول خدا (ص) از خدا راضى است چه عطا بكند، و چه نكند، و در آيه مورد بحث
رضايت رسول خدا (ص) در مقابل اعطاء خدا قرار گرفته ، و اين معنا را مى رساند: كه
خدا اينقدر بتو ميدهد تا راضى شوى ، پس معلوم است اين رضا غير آن است ، نظير اين
است كه بفقيرى بگويى : من آن قدر بتو مال ميدهم ، تا بى نياز شوى ، و يا بگرسنه اى
بگويى : آن قدر طعامت ميدهم تا سير شوى ، كه در اين گونه موارد رضايت رسول خدا (ص)
و بى نياز كردن فقير، و طعام بگرسنه بهيچ حد و اندازه اى مقيد نشده .
هم چنان كه مى بينيم نظير چنين اعطاى بى حدى را خداوند بطائفه اى از بندگانش وعده
داده ، و فرمود: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا، وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ، أُولئِكَ هُمْ
خَيْرُ الْبَرِيَّةِ، جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ، جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ
تَحْتِهَا الْأَنْهارُ، خالِدِينَ فِيها أَبَداً، رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ، وَ
رَضُوا عَنْهُ، ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ، كسانى كه ايمان آورده ، و عمل صالح
كردند، بهترين خلق خدايند، پاداششان نزد پروردگارشان عبارتست از بهشت هاى عدن ، كه
نهرها از دامنه آنها روانست ، و ايشان ابدا در آن جاويدانند، خدا از ايشان راضى است
، و ايشان هم از خدا راضى ميشوند، اين پاداشها براى كسى است كه از پروردگارش در
خشيت باشد)، .
كه اين وعده نيز از آنجا كه در مقام امتنان است و وعده اى است خصوصى ، لذا بايد
امرى باشد، ما فوق آنچه كه مؤمنين بطور عموم وعده داده شده اند، و بايد از آن وسيع
تر، و خلاصه بى حساب باشد.
از سوى ديگر مى بينيم : كه خداى تعالى در باره رسول گراميش فرمود: به مؤمنين رءوف و
رحيم است ، (بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ) و در اين كلام خود رأ فت و رحمت آن
جناب را تصديق فرموده با اين حال چطور اين رسول رءوف و رحيم راضى ميشود كه خودش در
بهشت به نعمت هاى آنجا متنعم باشد و در باغهاى بهشت با خيال آسوده قدم بزند، در
حالى كه جمعى از مؤمنين بدين او، و به نبوت او، و شيفتگان بفضائل و مناقب او، در
دركات جهنم در غل و زنجير باشند؟ و در زير طبقاتى از آتش محبوس بمانند؟ با اينكه
بربوبيت خدا، و برسالت رسول خدا (ص)، و بحقانيت آنچه رسول آورده ، معترف بوده اند،
تنها جرمشان اين بوده كه جهالت برايشان چيره گشته ، ملعبه شيطان شدند، و در نتيجه
گناهانى مرتكب گشتند، بدون اينكه عناد و استكبارى كرده باشند.
و اگر يكى از ماها به عمر گذشته خود مراجعه كند، و بينديشد: كه در اين مدت چه
كمالات ، و ترقياتى را ميتوانست بدست آورد، ولى در بدست آوردن آنها كوتاهى كرده ،
آن وقت خود را بباد ملامت مى گيرد، و بخود خشم نموده ، يكى يكى كوتاهى گرى ها را
برخ خود مى كشد، و بخود بد و بيراه ميگويد، و ناگهان متوجه به جهالت و جنون جوانى
خود ميشود، كه در آن هنگام چقدر نادان و بى تجربه بوده بمحض آنكه بياد آن دوران
تاريك عمر مى افتد، خشمش فرو مى نشيند، و خودش بخود رحم مى كند، و دلش براى خودش
ميسوزد، در حالى كه اين حس ترحم كه در فطرت او است ، يك وديعه اى است الهى ، و قطره
ايست از درياى بى كران رحمت پروردگار، با اين كه حس ترحم او ملك خود او نيست ، بلكه
عاريتى است ، و علاوه قطره ايست در برابر رحمت خدا، مع ذلك خودش براى خودش ترحم
ميكند، آن وقت چطور ممكن است ، كه درياى رحمت رب العالمين ، در موقفى كه او است و
انسانى جاهل ، و ضعيف ، بخروش نيايد؟ و چطور ممكن است مجلاى اتم رحمت رب العالمين ،
يعنى رسول خدا (ص) بدستگيرى او نشتابد، و او را كه در زندگى دنيا و در حين مرگ كه
در مواقف خطرناك ديگر، وزر و وبال خطاياى خود را چشيده ، هم چنان در شكنجه دوزخ
بگذارد، و او را نجات ندهد.
و در تفسير قمى ، در ذيل جمله : (وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ، إِلاّ
لِمَنْ أَذِنَ لَهُ) الخ ، از ابى العباس تكبير گو: روايت كرده كه گفت غلامى آزاد
شده يكى از همسران على بن الحسين ، كه نامش ابو ايمن بود، داخل بر امام ابى جعفر ع
شد، و گفت : اى ابى جعفر! دل مردم را خوش مى كنيد، و مى گوييد شفاعت محمد شفاعت
محمد؟ (خلاصه بگذاريد مردم بوظائف خود عمل كنند)! ابو جعفر ع آن قدر ناراحت و
خشمناك شد، كه رنگش تيره گشت ، و سپس فرمود:
واى بر تو اى ابا ايمن ، آيا عفتى كه در باره شكم و شهوتت ورزيدى (و خلاصه مقدس
مابيت ) تو را بطغيان در آورده ولى متوجه باش ، كه اگر فزعهاى قيامت را ببينى ، آن
وقت مى فهمى كه چقدر محتاج بشفاعت محمدى . واى بر تو مگر شفاعت جز براى گنه كارانى
كه مستوجب آتش شده اند تصور دارد؟ آن گاه اضافه كرد: هيچ احدى از اولين و آخرين
نيست ، مگر آنكه در روز قيامت محتاج شفاعت محمد (ص) است ، و نيز اضافه كرد: كه در
روز قيامت يك شفاعتى رسول خدا (ص) در امتش دارد، و يك شفاعتى ما در شيعيانمان داريم
، و يك شفاعتى شيعيان ما در خاندان خود دارند، و سپس فرمود:
يك نفر مؤمن در آن روز بعدد نفرات دو تيره بزرگ عرب ربيعه و مضر شفاعت مى كند، و
نيز مؤمن براى خدمت گذاران خود شفاعت مى كند، و عرضه ميدارد: پروردگارا اين شخص حق
خدمت بگردنم دارد، و مرا از سرما و گرما حفظ مى كرد.
مؤ لف : اينكه امام فرمود (احدى از اولين و آخرين نيست مگر آنكه محتاج شفاعت محمد
(ص) ميشود)، ظاهرش اين است كه اين شفاعت عمومى ، غير آن شفاعتى است كه در ذيل روايت
فرمود: (واى بر تو مگر شفاعت جز براى گنه كارانى كه مستوجب آتشند تصور دارد؟) نظير
اين معنا در روايت عياشى ، از عبيد بن زراره ، از امام صادق ع گذشت ، و در اين معنا
روايت ديگرى است كه هم عامه و هم خاصه نقل كرده اند، آيه : (وَ لا يَمْلِكُ
الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ، إِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ، وَ
هُمْ يَعْلَمُونَ) كه ترجمه اش در اين نزديكيها گذشت ، بر اين معنا دلالت مى كند،
چون مى فهماند ملاك در شفاعت عبارتست از شهادت ، پس شهداء هستند كه در روز قيامت
مالك شفاعتند، و انشاء اللّه بزودى در تفسير آيه (وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً
وَسَطاً، لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ، وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ
شَهِيداً) ، خواهيم گفت : كه انبياء شهداى خلقند، و رسول گرامى (ص) اسلام ، شهيد بر
انبياء است ، پس رسول خدا (ص) شهيد شهيدان ، و گواه گواهان است ، پس شفيع شفيعان
نيز هست ، و اگر شهادت شهداء نمى بود، اصلا قيامت اساس درستى نداشت .
و در تفسير قمى نيز، در ذيل جمله (وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ، إِلاّ
لِمَنْ أَذِنَ لَهُ) امام ع فرمود: احدى از انبياء و رسولان خدا بشفاعت نمى پردازد،
مگر بعد از آنكه خدا اجازه داده باشد، مگر رسول خدا (ص) كه خداى تعالى قبل از روز
قيامت باو اجازه داده ، و شفاعت مال او، و امامان از ولد او است ، و آن گاه بعد از
ايشان ساير انبياء شفاعت خواهند كرد.
و در خصال ، از على (ع) روايت كرده كه گفت : رسول خدا (ص) فرمود: سه طائفه بدرگاه
خدا شفاعت مى كنند، و شفاعتشان پذيرفته هم ميشود، اول انبياء دوم علماء سوم شهداء.
مؤ لف : ظاهرا مراد بشهداء شهداى در ميدان جنگ است ، چون معروف از معناى اين كلمه
در زبان اخبار ائمه ع همين معنا است ، نه معناى گواهى دادن بر اعمال ، كه اصطلاح
قرآن كريم است .
و نيز در خصال ، در ضمن حديث معروف به (چهار صد) آمده : كه امير المؤمنين فرمودند:
براى ما شفاعتى است ، و براى اهل مودت ما شفاعتى .
مؤ لف : در اين بين روايات بسيارى در باب شفاعت سيده زنان بهشت فاطمه ع ، و نيز
شفاعت ذريه او، غير از ائمه ، وارد شده ، و همچنين روايات ديگرى در شفاعت مؤمنين ،
و حتى طفل سقط شده از ايشان ، نقل شده .
از آن جمله در حديث معروف از رسول خدا (ص) كه فرمود: (تناكحوا تناسلوا الخ )،
فرمود:
زن بگيريد، و نسل خود را زياد كنيد، كه من در روز قيامت بوجود شما نزد امتهاى ديگر
مباهات مى كنم ، و حتى طفل سقط شده را هم بحساب مى آورم ، و همين طفل سقط شده با
قيافه اى اخمو، بدر بهشت مى ايستد، هر چه باو ميگويند: دراى ، داخل نميشود، و
ميگويد: تا پدر و مادرم نيايند داخل نمى شوم ، (تا آخر حديث ).
و نيز در خصال از امام ابى عبد اللّه از پدرش از جدش از على (ع) روايت كرده كه
فرمود:
براى بهشت هشت دروازه است ، كه از يك دروازه انبياء و صديقين وارد ميشوند، و دربى
ديگر مخصوص شهداء و صالحين است ، و پنج درب ديگر آن مخصوص شيعيان و دوستان ما است ،
و خود لا يزال بر صراط ايستاده ، دعا مى كنم ، و عرضه ميدارم : پروردگارا شيعيان و
دوستان و ياوران مرا، و هر كس كه در دنيا با من تولى داشته ، سلامت بدار، و از سقوط
در جهنم حفظ كن ، كه ناگهان از درون عرش ندايى مى رسد: دعايت مستجاب شد، و شفاعتت
پذيرفته گرديد، و آن روز هر مردى از شيعيان من ، و دوستان و ياوران من ، و آنان كه
عملا و زبانا با دشمنان من جنگيدند، تا هفتاد هزار نفر از همسايگان و خويشاوندان
خود را شفاعت مى كنند (لازمه اين معنا آنست كه زندگى يك نفر شيعه اهل بيت ع در
سعادت هفتاد هزار نفر مؤ ثر است هم چنان كه ديديم اثر انحراف دشمنان اهل بيت تا
چهارده قرن باقى مانده و هنوز هم باقى ميماند) (مترجم ) يك درب ديگر بهشت مخصوص
ساير مسلمانان است ، آنهايى كه اعتراف بشهادت (لا اله الا اللّه ) داشتند، و در دل
يك ذره بغض و دشمنى ما اهل بيت را نداشته اند.