قرآن و كتاب هاى ديگر آسمانى

شهيد سيد عبد الكريم هاشمى نژاد

- ۱۰ -


قرآن كسى را قربانى گناه ديگران نمى داند

اكنون كه منطق كليسا و مسيحيت را درباره گناه (كه از انجيل و عهد جديد سرچشمه گرفته است) دانستيم به مكتب اسلام برگرديم.
اسلام (بعكس مسيحيت) مى گويد هيچ فردى براى گناه ديگران قربانى نمى شود و مسؤ وليت گناه هر كسى بر عهده خود او است، قرآن در اين باره مى گويد:
و لا تزر وازره وزر اخرى و ان تدع مثقله الى حملها لا يحمل منه شى ء و لو كان ذاقربى.
يعنى هيچ فردى گناه ديگرى را بر نمى دارد و اگر خوانده شد (فردى) براى برداشتن گرانبارى (از گناه) بر نمى دارد (و بر عهده نمى گيرد) از آن بار (و گناه) چيزى را اگر چه با او صاحب قرابت باشد)).
در مورد ديگر مى گويد:
لا تزر وازره وزر اخرى و ان ليس للانسان الا ما سعى
يعنى هيچ بردارنده اى گناه ديگرى را برنمى دارد و براى انسان نيست مگر آنچه كه كوشش كرده است.))
اسلام (بعكس مسيحيت) براى همه كس در اجتماع مسؤ وليت قائل است و تنها ايمان آوردن به هيچ فردى را موجب نجات و رستگارى نمى داند. اسلام همواره بر پايه ((عمل صالح)) تكيه و ايمان به خداوند و فرستادگان او را در صورت مقرون بودن با كارهاى شايسته اى كه خداى به آنها فرمان داده موجب نجات مى داند قرآن در اين باره مى گويد:
من يعمل سوئ يجزبه و لايجد له من دون الله ولياً و لا نصيراً و من يعمل من الصالحات من ذكر او انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنه و لا يظلمون نقيراَ
يعنى هر كس عمل بد انجام دهد جزا داده مى شود و نمى يابد از براى خود بجز خداوند دوستى و نه يارى كننده اى را؛ و كسى كه عمل صالح انجام دهد و (به خداوند و مقدسات او) ايمان داشته باشد مرد باشد يا زن پس ‍ آنها به بهشت داخل مى شوند و بقدر نقيرى بر آنان ستم نمى شود.))

داستان عشاء ربانى

از خرافات و موهوماتى كه كليسا و مسيحيت سخت به آن چسبيده و به آن معتقد است مراسم عشاء ربانى است كه به يادبود شب صلب عيسى (عليه السلام) انجام مى گيرد.

در اين مراسم كشيش دستور مى دهد تا آرد بسيار خوبى را گرفته و از آن نان فطيرى بپزند آنگاه آن نان را با شيشه اى شراب با خود به كليسا مى برد و مسيحيان (كه در نزديكترين كليسا حاضر گرديده اند) در يك صف قرار مى گيرند، در اينجا كشيش در حالى كه آن نان فطير را در دست دارد از برابر صف مى گذرد و رو بمشرق در برابر جمعيت ايستاده و آيات زير را از انجيل بر آن نان مى خواند:
بشما مى گويم هر كه به من ايمان آرد حيات جاودانى دارد من نان حيات هستم پدران شما در بيابان من را خوردند و مردند اين نانى است كه از آسمان نازل شده اگر كسى از اين نان بخورد تا بايد بنده خواهد ماند و نانيكه من عطا مى كنم جسم منست كه آنرا به جهت حيات جهان مى بخشم چون يهوديان با يكديگر مخاصمه كرده مى گفتند چگونه اين شخص مى تواند جسد خود را به ما بدهد تا بخوريم عيسى بديشان گفت آمين آمين به شما مى گويم اگر جسد پسر انسان را نخوريد و خون او را ننوشيد در خود حيات نداريد و هر كه جسد مرا خورد و خون مرا نوشيد حيات جاودانى دارد و من در روز آخر او را خواهم برخيزاند زيرا كه جسد من خوردنى حقيقى و خون من آشاميدنى حقيقى است پس هر كه جسد مرا مى خورد و خونم را مى نوشد در من مى ماند و من در او چنانكه پدر زنده مرا فرستاد و من به پدر زنده هستم همچنين كسى كه مرا بخورد او نيز به من زنده مى شود اين است نانى كه از آسمان نازل شد نه همچنانكه پدران شما من را خوردند و مردن بلكه هر كه اين نان را بخورد تا به ابد زند ماند.

سپس كشيش بر آن نان سجده مى كند و در آن سجده اورادى مى خواند و معتقدند كه پس از خواندن آن آيات از انجيل آن نان تبديل به بدن عيسى گرديده است آنگاه ظرف شراب را در دست مى گيرد و رو به حاضرين كرده مى گويد:
((عيسى پيش از مرگ كاسه شراب در دست گرفته و به حواريون خود داد و فرمود بنوشيد كه اين خون من است.))
و آنگاه بر آن سجده مى كنيد و معتقد است كه آن شراب خون عيسى است پس از انجام اين مراسم آن كشيش نانها را پاره پاره مى كند و كشيش ديگر ظرف شراب را در دست مى گيرد و حاضرين يك يك جلو مى روند و در برابر آن پدران روحانى دهان باز مى كنند و كشيش قطعه كوچكى از آن نان را در دهان آنها مى گذارد ولى آنها بايد بدون آنكه دندان بر روى پاره اى نان بنهند آنرا به بلعند زيرا آن را بدن عيسى ميپندارند و مى خواهند بر آن دندان نگذارند تا مبادا اذيت گردد! سپس كشيشى كه ظرف شراب را در دست دارد قطره اى از آن شراب (كه به اعتقاد آنها خون شراب است) در دهان آنها مى ريزد، اينجا است كه كليسا معتقد است با خوردن آن پاره نان و قطره شراب هه حاضرين خدا و پسر خدا مى شوند!!! زيرا عيسى در آنها حلول كرده است.

((هرى امرسون فاسديك)) درباره عشاء ربانى و اعتقادى كه مسيحيت نسبت به آن دارد مى نويسد:
((آئين عشاء ربانى يكى از آئين هاى بسيار مقدس كليسا كاتوليك است، كاتوليكها معتقدند كه چون كشيش دعاى مخصوص عشاء ربانى را مى خواند نان شام خداوند به جسم مسيح و شراب آن بخون مسيح بدل مى شود.))
راستى جاى تعجب است! چگونه در دنياى علم و در عصرى كه بشر به فضا راه پيدا كرده و مصنوع دست خود را با وضعى حساب شده و طبق پيش بينى هاى قبلى از گوشه زمين پس از طى چهار ماه راه (با سرعت هر ثانيه يازده كيلومتر) بطور آرام بر سطح كره زهره فرود مى آورد و بدينوسيله با آن كره دور افتاده تماس برقرار مى سازد در چنين شرايطى چگونه دستگاه مسيحيت و كليسا هنوز معتقد است كه نان فطير و شراب در دست كشيش با خواندن اوراد و آياتى چند بر آن تبديل به جسم و خون عيسى مى گردد!!

چگونه ممكن است هر سال در صدها كليسا در سراسر جهان حضرت مسيح (عليه السلام) با دست كشيشان قطعه قطعه شده و در شكم ميليونها مسيحى جاى بگيرد؟! و عجيب تر اينكه مى گويند هر مسيحى كه همان پاره هاى كوچك نان و قطره اى شراب را از دست پدران روحانى ببلعد بلافاصله يك عيسى كامل و تمام عيار خواهد بود!!!
و با اين ترتيب هر ساله ميليونها مسيح تمام عيار در مراسم عشاء ربانى به وجود مى آيد!!! و هر مسيحى كه هفتاد سال مثلا در اين جهان بسر برد حداقل پنجاه عيساى كامل را (با جسم و خون آن حضرت) بلعيده و در خود جاى داده است!!!
آيا اين افسانه اى خرافى با هيچ اصلى از اصول علمى قابل سازش است؟! با اينحال آيا شرم آور نيست كه اربابان كليسا مى خواند جهان را به چنين مكتبى دعوت نمايند و به سوى آن و تعليمات آن بخوانند؟! در اينجا بايد از كارگردانان مسيحيت پرسيد كه آن تكه نان و قطره شرابى كه شما معتقديد جسم و خون عيسى است آيا پس از بلعيدن هضم مسى شود يا نه؟ اگر گفته شود كه هضم مى گردد در اين صورت بزرگترين اهانت ها را نسبت به جسم عيسى!!! (يعنى آن پاره نان) نموده ايد و آنرا در رديف ساير مواد غذايى قرار داده ايد كه هضم شده و مراحلى را طى مى كند و اگر بگويند كه آن پاره نان كه بعقيده آنها بدن عيسى است هضم نمى گردد بايد عيساهاى متعددى تمام عيار و كامل در شكم هر مسيحى كاتوليك وجود داشته باشد!!! و بهر صورت اين اعتقاد سخيف و موهوم كه هم علم به آن مى خندد و هم عقل از آن بيگانه است از مسائلى است كه مى تواند ماهيت خرافى مسيحيت و كليسا را براى بيخبران به خوبى آشكار سازد و از قيافه واقعى اين مكتب پرده بردارد.

آيا مسيحيت قابل پذيرش است!

آنچه كه ما تا اينجا درباره مسيحى برشمرديم نمونه هاى زنده اى از محتويات خرافى اين مكتب بود كه به تناسب مباحث كوتاه خود به آنها اشاره شده است اكنون شما قضاوت كنيد: آيا اين مكتب مى تواند در دنياى علم و عصر دانش افكار جهانى را به سوى خود جذب نمايد و رهبرى آنها را بر عهده بگيرد؟! بى جهت نيست كه مسيحيت و كليسا براى نشر تعليمات و عقائدى كه ((بنام)) عيساى مسيح (عليه السلام) وجود دارد اين همه كوشش ‍ و جديت مى كند و از انجام هيچ علمى در اين راه دريغ نمى ورزد ولى با اينحال مى بينيد نتيجه فعاليتهاى شبانه روزى آنها و صرف ميليونها دلار در اين راه تقريباً صفر است، آيا كليسا مى داند كه يكى از عمده ترين عامل شكستهاى كوبنده و عدم موفقيت آنها (علاوه بر فقر تعليماتى و بى مايه گى اين آئين) انواع مطالب شاخدار و خرافى است كه در مكتب مسيحيت و انجيل وجود دارد؟!
آخر مگر ممكن است اينگونه مسائل در دنياى ما مورد پذيرش و قبول قرار گيرد؟!
اينجاست كه عظمت قرآن جلوه گر شد و اين كتاب آسمانى با جامعيتى خاص و جذابيتى دل نشين بر روى حقايق غير قابل انكار جهان تكيه كرده و با قاطعيتى تمام مى گويد:
ان هذا القران يهدى للتى هى اقوم
((يعنى اين قرآن بشريت را راهنمايى مى كند به آنچه كه درست تر است))
اسلام در كتاب آسمانى خود واقعيات علمى جهان را مورد توجه قرار داده و در همه مسائل صحيحترين ميزان طبيعى و ناموس آفرينش را در نظر گرفته است و با اطمينان كاملى كه از اين نظر به مسائل اعتقادى و قوانين موضوعه خود دارد با صراحت مى گويد:
ذلك الكتاب لاريب فيه ((يعنى ريب و شكى در قرآن نيست.))
و گاهى مى گويد:
كتاب احكمت آياته ثم فلت من لدن حكيم خبير
((يعنى قرآن كتابيست كه محكم شده آيات آن سپس تفصيل داده شده از جانب خداوند حكيم و آگاه.))
آرى اين است رمز اصلى پيشرفت بهت انگيز حقايق اسلام در جهان روز و دنياى علم، تا آنجا كه نه تنها فقط گفتارى كوتاه از پيامبر عالى قدر (صلى الله عليه و آله و سلم) كه فرموده اند:
لا فضل العرى على العجمى و لا للابيض على الاسود الا بالتقوى.
توانست در مدت سه سال پانزده ميليون سياه را در قاره آفريقا مسلمان گرداند بلكه در بزرگترين پايگاه قدرت كليسا و در بين نيرومندترين حاميان مسيحيت يعنى آمريكا هم اكنون تنها سى هزار مسلمان سفيد پوست علاوه بر حدود يك ميليون مسلمان سياه وجود دارد بدون ترديد بزودى روزى فرا خواهد رسيد كه سراسر جهان در قلمرو حكومت اسلام قرار گرفته و تعاليم آن در همه جا بسط يابد (چنانكه هم اكنون آثار و علائم اين آينده نزديك به خوبى به چشم مى خورد.)

اختلاف يا سند غير آسمانى بودن

ترديد نيست كه شرايط زندگى و محيط زيست هر انسان عادى در طرز تفكر و مسير فكرى وى بطور آشكار مؤ ثر است، طرز تفكر يك فرد روزى كه داراى قدرت و توانايى باشد با زمانى كه در ضعف و ناتوانى بسر مى برد قطعاً يك گونه نخواهد بود، يك ثروتمند به همه چيز از دريچه اى مى نگرد كه در روز فقر و تهيدستى بدون شك آن ديد براى او ديگر وجود نخواهد داشت.
در كتاب مقدس خود يعنى قرآن مى خوانيم كه خداوند براى اثبات آسمانى بودن آن براى مخالفين سرسخت و كينه توز اسلام مى گويد:
افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غيرالله لو جدوا فيه اختلافاً كثيرا
((يعنى آيا پس تدبر نمى كنند قرآن را؟! و اگر بود از نزد غير خداوند هر آينه يافته بودند در آن اختلاف بسيارى را.))
اين بيان در قرآن اشاره به همين اصلى است كه اكنون آنرا يادآور گرديديم يعنى اگر گوينده قرآن و طبعاً در اين كتاب اختلاف فراوان و تناقضات روشن به چشم مى خورد زيرا آن حضرت در مدت بيست و سه سال دوران نبوت خويش كورانها و بحرانهاى سختى را پشت سر گذارد و فراز و نشيب هاى زيادى را ديدار كرد. تاريخ زندگى آن بزرگوار پس از بعثت تاريخ پرتحولى است، روزى آن شخصيت بزرگ در نهايت ضعف و ناتوانى در سرزمين مكه آنگونه بسر مى بردند كه هر آن در معرض خطر مرگ و قتل قرار داشتند، در آن روزها گاهى براى فرار از انبوه دشمنى كه مانند حلقه انگشتر در اطراف وى گرد آمده بودند به كوههاى مكه پناهنده مى گشت زمانى هم براى آن حضرت پيش آمد كه نه تنها پايگاه قدرت جزيرة العرب يعنى همان مكه در برابر وى سقوط كرده بود بلكه بزرگترين شخصيت نيرومند در سراسر جزيرة العرب بوده است در اين صورت اگر قرآن زائيده مغز آن حضرت و تراوشات فكرى او مى بود قطعاً داراى اختلاف فراوان و تناقضات بيشمارى بود زيرا امكان ناپذير است بيست و سه سال زندگى آنهم با آنهمه فراز و نشيبى بيسابقه كه در تاريخ حيات آن بزرگوار وجود داشت طرز تفكر يك انسان را عوض ننمايد و افكار او را دگرگون نسازد، اينكه روش و مسير مطالب و مسائل قرآن از روز اول بعثت آن حضرت (كه در كمال ضعف و ناتوانى بودند) با آخرين روزهاى حيات آن بزرگوار (كه در اوج پيروزمندى و قدرت قرار داشتند) يكسان است خود دليلى است قاطع و اطمينان بخش بر اينكه اين كتاب از مبديى سرچشمه گرفته است كه حوادث و تحولات و تغييرات جهان هيچگونه اثرى در آن بجاى نمى گذارد و آن مبداء خدا است

تناقضات انجيل و عهد جديد

اكنون با در نظر گرفتن اين اصل طبيعى و عمومى كه شرح داديم به انجيل و كتابهاى عهد جديد برگرديم، در آنجا با كمال تأسف مى بينيم كه چگونه در مواردى بسيار مطالب آن با يكديگر متناقض است و اختلاف دارد.
آيا اين اختلافات خود دليلى آشكار نست كه ساختگى بودن و غير آسمانى بودن اين كتابها را اثبات نمايد؟!
آيا اين تناقضات اطمينان بخش نيست كه روشن سازد انجيلهاى كنونى آن كتابى نيست كه از جانب خداوند بر حضرت مسيح (عليه السلام) نازل گرديده؟!
اينك براى آشكار شدن بيشتر اين حقيقت به قسمتى از اين اختلافات و تناقضات اشاره مى نمائيم.
يك انجيل در يك جا مى نويسد كه عيسى خود تورات را صحيح و آسمانى مى داند و درباره آن مى گويد:
((گمان مبريد كه آمده ام تا تورات يا صحف انبياء را باطل سازم نيامده ام تا باطل نمايم بلكه تا تمام كنم زيرا هر آينه بشما مى گويم تا آسمان و زمين زايل نشود همزه يا نقطه اى از تورات هرگز زايل نخواهد شد تا همه واقع شود پس هر كه يك از اين احكام كوچكترين را بشكند و بمردم چنين تعليم دهد در ملكوت آسمان كمترين شمرده شود اما هر كه به عمل آورد و تعليم نمايد او در ملكوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.))
و از سوى ديگر عيسى خود احكام تورات را اجرا نمى سازد و دستور تورات را درباره زن زانيه ناديده مى گيرد.
دو در موردى از انجيل عيسى مى گويد: ((اگر من بر خود شهادت دهم شهادت من راست نيست.))
ولى در جاى ديگر مى گويد: ((آنگاه فريسيان بدو گفتند تو بر خود شهادت مى دهى پس شهادت تو راست نيست عيسى در جواب ايشان گفت هر چند من بر خود شهادت مى دهم شهادت من راست است.))
در اين دو آيه يك بار عيسى مى گويد شهادت من درباره خودم راست نيست بار ديگر مى گويد درباره خود شهادت بدهم راست است!!!
سه عيسى (طبق نقل انجيل) در يك مورد فقط خداى را نيكو مى داند ولى در مورد ديگر از غير خدا هم به ((نيكو)) ياد مى كند.
عهد جديد مى نويسد: ((چون به راه مى رفت شخصى دوان دوان آمده پيش ‍ او زانو زده سؤ ال نمود كه اى استاد نيكو چه كنم تا وارث حيات جاودانى شوم عيسى بدو گفت چرا مرا نيكو گفتى و حال آنكه كسى نيكو نيست جز خدا فقط.))
و در جاى ديگر خلاف آنرا چنين نقل مى كند: ((مرد نيكو از خزانه نيكوى دل خود چيزهاى خوب برمى آورد و مرد بد از خزانه بد چيزهاى بد بيرون مى آورد.))
اينها نمونه هاى كوچكى از اختلاف و تناقض گويى انجيل ها است و از اين قبيل تناقضات در مورد بدار زدن عيسى، خروج وى از قبير و حوادث روى صليب، و درباره آنكسى كه بيرون آمدن عيسى را از قبر (البته به عقيده مسيحيان) به مادرش مريم خبر داد و موارد ديگر فراوان است (و ما در گذشته بقسمتى از آنها اشاره نموديم.)

خوانندگان عزيز! آيا وجود اين اختلافات در موارد گوناگون خود دليل روشنى نيست براى اثبات اين حقيقت كه انجيلهاى كنونى ساخته و پرداخته دست انسانها است و هيچگونه ارتباطى با آنچه كه بر مسيح (عليه السلام) از جانب خداوند نازل گرديده ندارد؟! در پايان اين فصل تذكر اين مطلب لازم است كه اگر فرضاً انجيلهاى كنونى شامل هيچيك از اين مطالب خرافى و سخنان شاخدار هم نبودند و بر فرض آنكه مطالب آن با يكديگر متناقض و داراى اختلاف نبود باز هم شايستگى نداشتند تا انسانيت را در عصر علم و دانش رهبرى كنند زيرا اين كتابها بطور كلى فاقد قوانينى هستند كه جوابگوى احتياجات بشر باشند.

اجتماع بقوانين قضايى محتاج است مقررات مالى مى خواهد، طرحهاى اقتصادى لازم دارد، برنامه هاى صحيح و منطقى براى اداره كشور و امور سياسى مى خواهد بمسائل فرهنگى و نظامى احتياج دارد ولى متأسفانه كتابهاى عهد عتيق و جديد فاقد همه اين مسائل است، مگر مى توان تنها ((با درس محبت)) دادن و چند جمله درباره مباحث معنوى سخن گفتن دنياى انسانيت را در عصر حاضر رهبرى نمود؟!

آيا مى توان احتياجات مادى و زندى اين جهان را ناديده گرفت و درباره آن هيچگونه طرح و برنامه اى نداشت.
آرى عهد عتيق و جديد فاقد اين ضروريات است و اين تنها مكتب آسمانى اسلام است كه مى تواند به همه خواسته هاى طبيعى و منطقى بشر در شؤ ون مادى و معنوى پاسخ مثبت بدهد زيرا اسلام (با مقايسه با مترقى ترين كشورها و مكتب هاى زنده روز) در تمام قسمتها داراى عاليترين طرحها و برنامه هاى علمى و قابل اجرا است.
و اين يك حقيقتى است آشكار و غير قابل انكار كه بخواست خداوند اثبات آن بسيار سهل و آسان است.
و لاحول و لا قوه الا بالله العلى العظيم.

اعترافات مهم دانشمندان درباره قرآن

در پايان مباحث اين كتاب بى تناسب نيست كه اعترافات جمعى از دانشمندان بزرگ مسيحى را درباره عظمت قرآن براى نمونه در اين جا نقل كنيم.

((نولدكه)) جذابيت قرآن را مى ستايد

((نولدكه)) دانشمند و خاورشناس مشهور آلمانى و نويسنده كتاب ((تاريخ قرآن)) درباره اين كتاب آسمانى مى نويسد:
((قرآن با منطق علمى و روش اطمينان بخش و قانع كننده اى كه دارد دلهاى شنوندگان خود را به سوى خويش توجه داده و آنها را طرف خطاب قرار مى دهد، همواره بر دلهاى كسانى كه از دور با آن مخالفت مى ورزند تسلط يافته و آنها را بخود مى پيوندد، فضيلت قرآن با داشتن سادگى و بلاغت خاص خود به اوج كمال رسيده است، اين كتاب توانست از مردمى وحشى و بى تربيت، ملتى متمدن ايجاد كند كه تعليم و تربيت دنياى خويش را بر عهده گرفتند.))

((گوته)) مى گويد قرآن جهان مدار مى شود.

((گوته)) رياضيدان و شاعر معروف آلمانى درباره قرآن مى گويد:
((ما در ابتدا (به علت وسوسه كشيشان و مخالفت آنها) از قرآن رو گردان بوديم اما طولى نكشيد كه اين كتاب توجه ما را بخود جلب نموده و ما را دچار حيرت ساخت تا آنجا كه در برابر اصول و قوانين علمى و بزرگ آن سر تسليم فرود آوريم و در مطابقه الفاظ با معانى آن و عظمت امتيازاتش آشكار مى گردد، شاءن و علو و برترى آن بيشتر جلوه گر مى شود، من معتقدم كه اين كتاب بزودى اثر نجات بخش و علمى خود را در سراسر گيتى بجاى گذارده و بالاخره جهان مدار خواهد شد.))

((ژول لابوم)) مى گويد تعليمات قرآن جهانى است

((ژول لابوم)) خاور شناس پراطلاع فرانسوى مى نويسد:
((تعليمات و مواعظ قرآن تنها براى سران قوم نبود بلكه جهانى است.))
نامبرده در مقدمه ((فهرست قرآن)) مى نويسد:
((مردم از هر نژاد و ملتى كه هستند منصفانه بايد موقعيت بشريت را از نظر علمى قبل از اسلام مورد مطالعه قرار دهند تا اعتراف كنند كه علم و دانش ‍ بمعناى وسيع آن بوسيله مسلمين براى جهانيان آورده شده، مسلمانان علوم و دانش خود را از قرآن كه مانند درياى دانش بود گرفته و از آن نهرهايى ساختند، قرآن براى هميشه زنده است و هر كس از مردم جهان بقدر درك و استعداد خود از آن بهره برمى دارند.))

ستايش دكتر گوستاولوبون از قرآن

دكتر گوستاولوبون مستشرق فرانسوى و وزير فرهنگ اسبق آن كشور در ((تمدن اسلام و عرب)) خود مى نويسد: ((مكتب اخلاق قرآن عاليترين روش ‍ فضائل اخلاقى است، قرآن مردم را به صدقه و احسان و عفت و بزرگوارى، اعتدال و ميانه ورى تشويق نموده و آنها را به اهميت وفاى به عهد و پيمان خوانده و به دوستى با همسايگان و پيوست با خويشاوندان و دادن حقوق مستحقان و مراعات بيوه زنان و درماندگان و اهتمام در امر يتيمان و و بى پدران دستور داده است، اينها است آن آداب و تربيت عاليه اى كه قرآن مردم را به سوى آنها دعوت كرده و اين تربيت و آداب به مراتب بالاتر از انجيل و آداب آن است.))