بخش پنجم تاريخ قرآن (4) قراءات قرآن(1)
هدفهاى آموزشى اين بخش عبارتند از:
1. نگاهى اجمالى و گذرا بر مراحل پيدايش قراءتها تا قرن چهارم هجرى.
2. بررسى چگونگى ظهور و پيدايش قراءتهاى مختلف پس از توحيد مصاحف و علل آن.
3. نگرشى بر نظريّه تواتر قراءتها و نقد آن.
4. تحقيقى در حديث «نزل القرآن على سبعة احرف» ومفهوم آن.
5. آشنايى با علم تدوين قراءتها و علّت حصر آنها در هفت قراءت.
6. آشنايى با قرّاء سبعه و راويان آنها.
7. آگاهى از ضابطه صحّت يك قراءت و نظريّات دانشمندان در اين زمينه.
8. نگاهى به ويژگى قراءت عاصم در ميان ساير قراءات.
برخى از منابع مهمّ اين بخش عبارتند از:
البيان فى تفسير القرآن؛ الاتقان؛ نوع 22 - 27؛ البرهان، نوع 11 و 22 و 23؛
مناهلالعرفان، مبحث ششم و يازدهم؛ حقائق هامّه حول القرآن الكريم، باب سوم؛
التّمهيد، ج 2؛ علوم القرآن عند المفسّرين؛ مباحث فى علوم القرآن؛ كتاب المصاحف؛
كتاب السبعه فى القراءات؛ الحجة للقراء السّبعه؛ حرز الامانى و وجه التهانى
(شاطبيّه)؛ الكشف عن وجوه القراءات السّبع؛ النّشر فى القراءات العشر؛ التيسير فى
القراءات السّبع؛ الحجّة فى القراءات السّبع؛ المحتسب؛ تاريخ قراءات قرآن كريم.
فصل اول مراحل پيدايش قراءات
قراءت قرآن مراحل گوناگون و متفاوتى را به خود ديده است:
مرحله اول: در اين مرحله شخص پيامبر اكرم(ص) قرآن را بر اصحاب خويش «اقراء»
مىفرمود. گروهى از اصحاب، قراءت قرآن را بىواسطه و بهطور مستقيم از آن حضرت
فراگرفتند؛ به عنوان مثال مىتوان از على بن ابى طالب(ع)، عبدالله بن مسعود، عثمان،
ابىّ بن كعب، زيد بن ثابت، معاذ بن جبل، و ديگران نام برد. در طبقهبندى قُرّا، اين
گروه را طبقه اول از قرّا قرار دادهاند كه قرآن را بر پيامبر عرضه نمودهاند. ذهبى
در معرفة القراء طبقه اول قرّا را به اين ترتيب ذكر مىكند:
1. عثمانبن عفّان.
2. على بن ابى طالب.
3. ابىّ بن كعب.
4. عبدالله بن مسعود.
5. زيدبن ثابت.
6. ابو موسى اشعرى.
7. ابوالدّرداء.(1)
مرحله دوم: صحابه پيامبر در طبقه اول كه قرآن را از آن حضرت فراگرفته بودند،
خود، به تعليم قرآن و قراءت آن بر ديگران مأمور بودند. پس از رحلت پيامبر اكرم(ص)،
از ميان صحابه، بعضى به مقامات بلندى در قراءت رسيدند؛ به گونهاى كه قراءت آنان و
مصاحفشان در ميان مسلمانان مشهور و معروف گرديد. در بخش سوم به مصاحف بعضى از آنان،
چون ابىّ بن كعب و عبدالله بن مسعود اشاره نموديم. آنچه در دومين مرحله از فراگيرى
قراءت قرآن - كه تعليم آن از سوى بعضى از صحابه صورت مىگرفت - مشهود بود، رواج
قراءت هر يك از آنان در شهرهايى است كه در آن جا از نفوذ بيشتر و موقعيّت بهترى
برخوردار بودهاند. در همين مرحله مىبينيم كه جهت مشخّص نمودن هر قراءت، آن را به
صاحب آن نسبت مىدهند؛ مثلاً قراءت ابن مسعود، قراءت ابىّ، قراءت معاذ، قراءت
ابوموسى و... . بنابراين مشخصه اصلى اين مرحله، انتساب قراءت به اشخاص است و همين
امر تفاوت آن را با مرحله بعد آشكار مىسازد. در طبقهبندى قُرّا افرادى در طبقه
دوم قراءت قرار گرفتهاند كه قرآن را بر طبقه اول عرضه نمودهاند. نام دوازده تن از
معروفين اين طبقه را ذهبى ذكر كرده است.(2)
مرحله سوم: همان گونه كه در فصل چهارم از بخش چهارم ذكر شد، با گسترش و نفوذ
اسلام به مناطق مختلف و گرايش روز افزون افراد به اسلام و رونق تعليم و تعلّم قرآن
در ميان آنان، رفته رفته دامنه اختلاف قراءتها زياد گرديد؛ استنساخ مصاحفِ بىشمار
بهدست مسلمانان از يك سو و رواج قراءت هر يك از صحابه در هر شهر از سوى ديگر، و
آنچه را حذيفه در جنگ ارمنستان، ميان سربازان عراقى و شامى مشاهده كرده بود، وى را
بر آن داشت تا پيشنهاد متّحد ساختن قراءتهاى قرآن را به خليفه وقت (عثمان) بنمايد.
عثمان انجمنى را مركّب از چند تن تشكيل داد؛ قرآنها از همه نقاط جمعآورى شدند و
چند مصحف (به احتمال قوى پنج مصحف) بهصورت يك نواخت تنظيم گرديد. هدف عثمان از اين
اقدام، ايجاد وحدت در قراءت قرآن بود و به همين جهت مصحفها به چهار نقطه مهمّ،
يعنى كوفه، بصره، شام و مكه ارسال شد و يك نسخه نيز در مدينه مركز خلافت نگه داشته
شد. عثمان با هر مصحف، يك قارى را نيز اعزام نمود. فرستادگان عبارت بودند از:
عبدالله بن سائب مخزومى (م حدوداً 70 ق.) به مكه، ابوعبدالرحمن سُلَمى (م 47 ق.) به
كوفه، عامر بن عبد قيس (م 55 ق.) به بصره و مغيرة بن شهاب مخزومى به شام. زيد بن
ثابت نيز قراءت مصحف مدينه را بر عهده گرفت.
از اين زمان به بعد را مىتوان آغاز سومين مرحله و دوره قراءت قرآن بهحساب
آورد. مشخصه اصلى اين دوره انتساب قراءتها به شهرهاست كه به آن قراءت «امصار»
اطلاق شده است.(3)
در اين مرحله، قراءت قرآن از انحصار اشخاص خارج گرديد و اگر اختلافاتى در قراءت
بروز مىكرد، از آن تعبير به قراءت كوفه، يا قراءت بصره يا قراءت شام و...
مىگرديد. ناگفته نماند گرچه عثمان هدفش، اتحاد قراءتهاى مختلفى بود كه بهوجود
آمده بود، اما دستور داده بود عبارات به صورتى نوشته شوند كه قابليت پذيرش وجوه
مختلف قراءت را داشته باشند و در مواردى كه چنين امرى امكانپذير نبود، موارد
اختلافى، در هر يك از مصحفها به يك صورت نوشته مىشد؛ تا قراءتهاى معتبر در مجموع
مصحف پخش گردند.(4)
كار متحد ساختن مصاحف در دهه سوم هجرت به سال 25 هجرى اتفاق افتاد.
مرحله چهارم: هنوز مدتى از توحيد مصاحف و يكپارچگى قراءتها نگذشته بود كه ميان
هر يك از مصحفهاى ارسالى به شهرها، اختلاف قراءت به وجود آمد. نيمه دوم قرن اول
هجرى در حالى آغاز گرديد كه طبقه اول از قرّاى قرآن (آنان كه قرآن را بىواسطه از
پيامبر فراگرفته بودند) و بسيارى از قاريان ممتاز كه يا خود داراى مصحف معروفى
بودند و يا در جريان جمعآورى قرآن در زمان خليفه اول و توحيد مصاحف در زمان خليفه
سوم نقش مهمّى ايفا كرده بودند، از دنيا رفته و نسلى نو از حافظان و قاريان قرآن به
ميدان آمده بودند.
نگاهى به تاريخ وفات اين گروه، در تبيين شرايط جديد حاكم بر مرحله چهارم قراءت
قرآن بسيار سودمند است: ابوبكر (12 ق.)، عمر (23 ق.)، ابىّ بن كعب (29 يا 33 ق.)،
عبدالله بن مسعود (32 ق.)، ابوالدّرداء (32 ق.)، معاذ بن جبل (33 ق.)، حذيفة بن
يمان (35 ق.)، عثمان (35 ق.)، علىبن ابىطالب(ع) (40 ق.)، ابوموسى اشعرى (44 ق.)،
زيدبن ثابت (45 ق.)، ابوعبدالرحمن سُلَمى (47 ق.) و ابن عباس (68 ق.).
بدين ترتيب روشن مىشود كه در اين مرحله نسلى از قاريان، كه بسيارى از آنان
پيامبر اكرم(ص) را درك كرده بودند، از دنيا رفتهاند و قراءت قرآن به نسلى ديگر
منتقل گشته است.
با همه دقتى كه در نگارش مصاحف عثمانى به عمل آمد، اين مصاحف ويژگىهايى داشت كه
در پديد آمدن دوباره اختلاف قراءات بسيار مؤثّر بود. عوامل ديگرى نيز منشأ اختلاف
قراءتها بودند كه بهزودى از آنها سخن خواهيم گفت. بهسرعت در هر شهرى گروهى از
قرّا به وجود آمدند كه با توجه به مصحف عثمانى موجود نزد خودشان، قراءت قرآن را از
صحابه دريافت نموده بودند كه صحابه نيز بهنوبه خود از پيامبر قراءت را فرا گرفته
بودند.
ابن جزرى و دكتر عبدالهادى الفضلى قاريان شهرها در اين مرحله را ذكر نمودهاند
كه با تصرف مختصرى در كلام آنان به برخى از قاريان اشاره مىكنيم:
الف) مدينه
معاذبن حارث (م 36 ق.)، سعيدبن مسيّب (م 94 ق.)، عروةبن زبير (م 95 ق.)، عمربن
عبدالعزيز (م 101 ق.)، عطاءبن يسار (م 103 ق.).
ب) مكه
عبيدبن عميرات (م 74 ق.)، مجاهدبن جبر (م 103 ق.).
ج) كوفه
عمروبن شرحبيل (م پس از 60 ق.)، علقمةبن قيس (م 62ق.)، مسروقبن اجدع (م 63 ق.)،
ابوعبدالرحمن عبداللهبن حبيب سلمى (م 74 ق.)، زرّبن حُبيش (م 82 ق.)، سعيدبن جبير
(م 95 ق.)، ابراهيمبن يزيد نخعى (م 62ق.).
د) بصره
عامربن عبدقيس (م حدود 55 ق.)، ابوالعاليه رفيعبن مهران رياحى (م 90 ق.)،
يحيىبن يعمر عدوانى (م 90 ق.)، نصربن عاصم ليثى (م قبل از 100 ق.).
ه) شام
مغيرة بن ابى شهاب مخزومى (م پس از 70 ق.) و خليد بن سعد.(5)
مرحله پنجم: پنجمين دوره و مرحله قراءت قرآن را مىتوان با شروع سده دوم هجرى
مرتبط دانست. تاريخ وفات تمامى قرّاى سبعه در همين سده بوده است. در بين هفت نفر
ديگرى كه به عنوان قاريان دهگانه و چهاردهگانه به ضميمه قرّاى سبعه معروف
گشتهاند، تنها سه نفر از آنان در اوايل سده سوم درگذشتهاند، كه عبارتند از:
يحيىبن مبارك يزيدى (م 220 ق.)، يعقوب حضرمى (م 205 ق.) و خَلَف (م 229ق.). با
توجه به نقش مهمّ و تأثير فراوانى كه قاريان اين دوره بر قراءات قاريانِ قرنهاى
بعد داشتهاند، با اطمينان مىتوان قرن دوم هجرى را قرن شكوفايى و اوجگيرى علم
قراءات دانست. مكاتب و مذاهب مختلف در قراءت قرآن در همين قرن پديد آمدند و اساتيد
بنام و مسلّم قراءت قرآن به مقاماتى رسيدند كه بعدها، آيندگان در جستوجوى يافتن
بهترين قراءات و قاريان، چشم به قاريان قرن دوم هجرى دوختند.(6)
اينك مرورى مىكنيم بر قاريان صاحبنام در پنج شهر اصلى، در قرن دوم هجرى:
الف) مدينه
ابوجعفر يزيد بن قعقاع از قراى عشره (م 130 ق.)، شيبة بن نصاح (م 130 ق.) ونافع
بن ابى نعيم از قراى سبعه (م 169 ق.).
ب) مكه
عبداللهبن كثير از قراى سبعه (م 103 ق.)، حميدبن قيس اعرج (م 130 ق.) و محمد بن
مُحَيْصن از قراى اربعة عشره (م 123 ق.).
ج) كوفه
يحيىبن وثاب (م 103 ق.)، عاصمبن ابى النّجود از قراى سبعه (م 127 ق.)، سليمان
اعمش از قراى اربعه عشره (م 148 ق.)، حمزةبن حبيب زيات از قراى سبعه (م 123 ق.) و
كسائى از قراى سبعه (م 189 ق.).
د) بصره
عبداللهبن ابى اسحق (م 129 ق.)، ابو عمرو بن علاء از قراى سبعه (م 154 ق.)، حسن
بصرى از قرّاى اربعة عشره (م 110 ق.)، عاصم جحدرى (م 128 ق.) و قتادةبن دعامه (م
117 ق.).
ه) شام
عبدالله بن عامر از قراى سبعه (م 118 ق.)، عطيّة بن قيس كلابى (م 121 ق.) ويحيى
بن حارث ذمارى (م145ق.).(7)
در اواخر سده اول و سرتاسر سده دوم، گروهى منحصراً به قراءت قرآن پرداختند و همه
سرمايه و توان خويش را در تدوين علم قراءت به كار گرفتند.(8)
بنابراين مىتوان قرن دوم را، قرن پايهگذارى علم قراءت ناميد و دو شهر بصره و كوفه
را خاستگاه مهمّى براى آن به شمار آورد.
مرحله ششم: بسيارى از محققان علوم قرآنى، بر اين باورند كه اولين نگارش در زمينه
«قراءات قرآن» از آن ابوعبيد قاسم بن سلام (م 224 ق.) است.(9)
سيد حسن صدر در كتاب تأسيس الشيعه مىنويسد: «بايد ابان بن تغلب (م 141 ق.) را
نخستين مؤلف كتاب «قراءات» دانست.»(10)
پس از قاسمبن سلام، ابوحاتم سجستانى(م 255 ق.) و ابوجعفر طبرى (م 310 ق.) و
اسماعيل قاضى به تصنيف و تدوين كتب «قراءات» پرداختند.(11)
به ابوالعباس محمد بن يزيد بصرى مشهور به مبرّد (م 286 ق.) نيز، كه از اديبان و
عالمان بزرگ قرن سوم بوده است، تأليف پنج كتاب در مباحث قرآنى از جمله احتجاج
القراءات نسبت داده شده است.(12)
بدين ترتيب، علم قراءت، كه در قرن دوم هجرى با ظهور قاريان برجسته، پرآوازه شد،
در قرن سوم به صورت مدوّن درآمد. قرآنپژوهان بر اين باورند كه علّت تدوين و نگارش
قراءات را در قرن سوم بايد در شيوع و كثرت قراءات و نيز آشكارشدن اختلاف در قراءات
جستوجو نمود. گسترش استنساخ از مصاحف و افزايش روز افزون قاريان قرآن، كه بعضاً
خود، در كرسى قراءت قرآن مىنشستند و در امر قراءت قرآن صاحبنظر بودند و نيز عوامل
متعددى كه موجبات بروز اختلاف قراءات را فراهم مىآوردند، باعث شد تا كسانى چون
ابوعبيد قاسمبن سلام، بهفكر تدوين ضوابط و قواعد اين علم بيفتند و قراءات قرآن را
از تشتّت و پراكندگى حفظ نمايند.
مرحله هفتم: قرن چهارم هجرى، بستر اين مرحله از قراءات قرآن بوده است. قراءت
قرآن مجيد در اواخر قرن سوم آن چنان متعدد و متنوّع شد كه هر شاگردى پساز فراگيرى
قراءت از استاد يا استادان خود، خود نيز در برخى از آيات قرآن داراى رأى و اجتهاد
مىشد. اين روال به همين صورت ادامه مىيابد. در چنين اوضاعى است كه در آغاز قرن
چهارم، انقلابى در عرصه قراءت قرآن به وجود مىآيد. ابن مجاهد(13)
دراقدامى شجاعانه، باب اجتهاد در قراءت قرآن را براى هميشه مسدود مىكند و با
انتخاب هفت قراءت از قاريان قرن دوم هجرى و تدوين آنها در كتاب السبعه همه عالمان
روزگار خويش را، كه بلافاصله از خود عكسالعمل نشان مىدهند، در مقابل عمل انجام
شدهاى قرار مىدهد.(14)
بنابراين مرحله هفتم با انحصار قراءات در هفت قراءت همراه است.
آنچه ذكر شد، نگرشى كوتاه و مختصر به مراحل مختلف تحوّل و تطوّر قراءات تا قرن
چهارم هجرى بود. ما تحولات مربوط به قراءت در اين قرن را در فصل سوم دنبال خواهيم
نمود. اما تذكر اين نكته لازم است كه برخى از نگارندگان تاريخ قرآن بهجاى توضيح
مراحل قراءات، به طبقهبندى قاريان پرداختهاند. ذهبى (م748 ق.) در كتاب معرفة
القرّاء الكبار نام و مشخّصات 734 قارى تا قرن هشتم هجرى را در هيجده طبقه ذكر
نموده است.(15)
عوامل پيدايش اختلاف قراءات
در بحث سابق تنها به بيان مراحل پيدايش قراءتهاى مختلف نظر داشتيم. اينك به
منشأ پيدايش اين قراءتها توجه مىكنيم. اين پرسش در ذهن هركس وجود دارد كه پس از
متحد ساختن قراءات مصاحف در زمان عثمان، كه به هدف هماهنگى همه قراءتها صورت
پذيرفت، چرا مسلمانان دوباره گرفتار اختلاف در قراءت قرآن شدند؟
در پاسخ به اين سؤال، به اختصار به چند عامل كه نقش مهمّى در اين باره
داشتهاند، اشاره مىنماييم:
الف) عارى بودن مصاحف عثمانى از نقطه و اعراب
يكى از مهمترين عوامل بروز اختلاف قراءات، ويژگى رسمالخط عثمانى بود.
مستشرقانى چون گولدزيهر عقيده دارند كه خط عربى پيكره نبشتارش، اندازههاى مختلف
صوتى را بر مىتابد؛ اندازههايى كه نتيجه اختلاف نقطههايى است كه روى اين پيكره و
يا زير آن قرار مىگيرد و يا نتيجه شمارِ مختلفِ اين نقطههاست. حتى با تساوى
اندازههاى صوتى نيز اين اختلاف در قراءات پيش مىآمد. اختلافِ حركات، به اختلاف
مواضع كلمه از لحاظ اعراب انجاميد و همين امر موجب شد تا در دلالت كلمه نيز اختلافى
پديد آيد. بنابراين اختلاف آرايش و تجهيز خط و نبشته به وسيله نقطهها و نيز اختلاف
حركات - كه مصاحف اوليه فاقد آنها بودند - دو عامل نخستين در پيدايش اختلاف قراءات
بودهاند.
عدم وجود نقطه و اعراب در مصاحف عثمانى يا به علّت ابتدايى بودن(16)
رسمالخط و كتابت در آن زمان بود كه در بحثهاى پيشين ذكر گرديد و يا بدين جهت بود
كه به دستور عثمان، مصاحف از هرگونه نقطه و اعرابى عارى گشتند تا قراءت آنها، تحمّل
پذيرش وجوه هفتگانهاى را كه قرآن بر آن وجوه نازل گشته است داشته باشند.(17)
در هر مصحف، رسم الخط مصاحف عثمانى به گونهاى بود كه قراءت آن جز با تكيه بر حفظ
قرآن، امكانپذير نبود. بسيارى از كلمات در قرآن قابليت قراءت بهصورتهاى مختلف را
داشتند. نمونههايى از اختلاف قراءات، كه از همين عامل ناشى شده است، بدين قرارند:
1. كسائى قراءت كرده است: إن جاءكم فاسقٌ بِنَبَأٍ فَتَثَبَّتوا. در حالى كه
ديگران فَتَبَيَّنوا خواندهاند.
2. ابن عامر و كوفيان: ننشزها. ديگران: ننشرها.(18)
3. ابن عامر و حفص: ويكفّر عنكم. ديگران: نكفّر.(19)
4. قراى كوفه، به جز عاصم: لنثوينّهم. ديگران: لنبوّئنَّهم.(20)
5. ابن سميقع: فاليومَ ننحّيك ببدنك. ديگران: نُنجّيك.(21)
در زمينه اختلافات ناشى از عدم اعراب به عنوان نمونه مثالهاى زير، گويا
مىباشند.
1. حمزه و كسائى اعلم را به صيغه امر حاضر اِعْلَمْ اَنَّ الله على كل شىء قدير(22)
وديگران به صيغه متكلم وحده أَعْلَمُ قراءت كردهاند.
2. نافع ولاتسألْ عن أصحاب الْجَحيم(23)
را به صيغه نهى لاتسأَلْ. ولى ديگران به صيغه مضارع مجهول لاتُسأَلُ قراءت
كردهاند.
ب) خالى بودن از «الف» در وسط كلمات
عامل فوق نيز در بسيارى از موارد موجب اختلاف قراءات گشته است.
1. در مورد قراءت آيه مالك يوم الدين بعضى مالِك و بعضى مَلِك قراءت نمودهاند.(24)
2. كلمه غشوة(25)
به صورتهاى غُشاوةٌ، غَشاوَةٌ، غِشاوَةٌ، غَشْوَةٌ، غَشْوَةً و وجوه ديگر قراءت
شده است.(26)
3. كلمه يَخْدَعُونَ(27)
به صورتهاى يُخادِعوُنَ، يُخادَعُونَ، يَخْدَعُونَ، يُخَدَّعون و يا وجوه ديگر
قراءت شده است.(28)
4. كلمه قِصاص(29)،
قَصَص نيز قراءت شده است.(30)
5. كلمه مسكين(31)
را به صورت مَساكين قراءت كردهاند.(32)
دهها نمونه ديگر از اين قبيل وجود دارد كه مىتوان با مراجعه به معجم
القراءاتاز همه آنها آگاه شد.
ج) تفاوت لهجهها
قرآن به لغت و لهجه قريش كه بهترين و فصيحترين لهجه در ميان لهجههاى عرب بود
نازل گشت. اما قاريان قرآن كه داراى لهجههاى گوناگون بودند، چه بسا در تلفظ يك
كلمه آن را به لهجه خويش قراءت مىكردند و همين امر به تدريج باعث اختلاف قراءات
مىشد.
در فصل سوم خواهيم ديد كه اهل سنت محتملترين معنا براى روايات نزول قرآن بر هفت
حرف را، لهجههاى مختلف عرب گرفتهاند.
1. كلمه نعبُدُ(33)
در بعضى از لهجههاى عرب نِعبُدُ تلفظ شده است.(34)
2. كلمه نَستَعينُ(35)
در بعضى از لهجههاى عرب نِستَعينُ تلفظ شده است.(36)
3. گاه اختلاف لهجه باعث تقديم و تأخير در اداى حروف يك كلمه مىشده است؛ مثلاً
«بنو تميم» به جاى صاعقه و صواعق، صاقعه و صواقع تلفظ مىكردهاند.(37)
4. قبيله هذيل «واو» مكسور را بدل به همزه مىنمودند؛ مثلاً وعاء را اِعاء تلفظ
مىكردند.(38)
5. اختلافات قراءتى كه ناشى از اظهار و ادغام و اشمام و مد و قصر و اماله و...
بوده است نيز، اغلب به خاطر تأثير لهجههاى گوناگون و گرايش هر لهجه به نوعى از
اداى حروف است؛ مثلاً «ابن محيصن» لَمَيّتون را در آيه پانزدهم سوره مؤمنون،
لمائتون قراءت كرده است.(39)
د) اِعمال رأى و اجتهاد قاريان
يكى از عوامل مهمّ بروز اختلاف قراءات را بايد اعمال نظر قاريان دانست. قراءت
قرآن، كه صحت آن منوط به سماع و نقل است، در برخى موارد از اين قاعده ضرورى فاصله
گرفته است. پس از توحيد مصاحف و اعزام قاريان به شهرهاى مختلف چه بسا قارىِ يك شهر
در مورد قراءت آيهاى در مصحف، كه خالى از هرگونه اعراب و اعجامى بود، دچار ترديد
مىشد. در اين گونه موارد آنچه را در نظر او مناسبتر مىنمود، انتخاب و به حدس و
گمان عمل مىشد و حتى بر آن استدلال نيز مىكرد. كتب بسيارى نظير الحجّة للقرّاء
السبعه يا الكشف عن وجوه القراءات السبع بر همين اساس تدوين شدند، تا قراءات مختلف
قرّا را توجيه نمايند و براى صحّت آن از قواعد ادبى و نحوى دليل اقامه كنند.(40)
آنچه ذكر شد چهار عامل مهمّ اختلاف قراءات بود. البته عوامل اختلاف به اين
موارد محدود نمىشوند. در كتب قراءات به قاريانى برمىخوريم كه فضاى حاكم بر قراءات
آنان، قراءاتى است كه شاذّ و مخالف با قراءت مشهور است. شايد ابتدا به نظر عجيب
مىرسد كه چگونه يك قارى در بيشتر قراءتش با ديگران اختلاف دارد؛ ولى بايد اذعان
نمود وقتى بازار قراءت در قرن دوم و سوم رواج پيدا مىكند و در اين ميان عدهاى از
قاريان از ديگران سبقت مىگيرند و آوازه و شهرت آنان همه جا را فرا مىگيرد، گروهى
ديگر نيز، كه در طلب نام و نان و مقامى هستند، شهرت خويش را در انتخاب قراءتهايى
نادر و مخصوص به خود مىجستند. اينان همّت خود را بر اين قرار مىدهند كه قرآن را
به گونهاى بخوانند كه ديگران نمىخوانند و البته براى قراءت خويش نيز با توجّه به
انعطافپذيرى قواعد ادبى، دليلتراشى نيز مىنمايند. قاريانى كه به قراءتهاى شاذّ
و نادر روى آورده و شيفته چنين قراءتهايى گرديدهاند، به احتمال زياد تحت تأثير
اين خصلت ناپسند قرار گرفته و آيات قرآنكريم را وسيلهاى براى شهرت خويش قرار
دادهاند. گرچه از نظر قرآنشناسان، اين قراءتها مطرود و غيرمقبول است و ضوابط
صحّت قراءت بر آن منطبق نمىشود، اما بعضى كه با ديده احترام و قداست به همه
قراءتها مىنگريستهاند، درصدد احياى چنين قراءاتى برآمدهاند. عثمان بن جنّى كتاب
المحتسب فى تبيين وجوه شواذّ القراءات را به همين انگيزه تدوين نموده است.
گزيده مطالب
1. مراحل پيدايش قراءات را مىتوان در قالب هفت مرحله بررسى نمود:
مرحله اول: تعليم قراءت از سوى پيامبر(ص) به بعضى از صحابه و عرضه نمودن قراءت
توسط آنان بر پيامبر. در اين مرحله افراد معروف عبارتند از: علىبنابىطالب(ع)،
عثمان بن عفّان، ابىّ بن كعب، عبدالله بن مسعود، زيدبنثابت، ابوموسى اشعرى و
ابوالدّرداء.
مرحله دوم: تعليم قراءت توسط طبقه اول به بعضى از صحابه و رواج مصاحف و قراءات
بعضى از قاريان طبقه اول و انتساب قراءات به اشخاص.
مرحله سوم: دوره متحد ساختن قراءتها بهدست عثمان و ارسال مصاحف يكنواخت به
شهرها و انتساب قراءات به امصار.
مرحله چهارم: شروع دوباره اختلاف قراءتها از نيمه دوم قرن اول هجرى و بهميدان
آمدن نسلى نو از حافظان و قاريان قرآن در شهرهاى مختلف از جمله مدينه، مكّه، كوفه،
بصره و شام.
مرحله پنجم: دوره اوج قراءات و پديدار گشتن بزرگترين قاريان، در سده دومهجرى
از جمله قرّاى سبعه.
مرحله ششم: دوره تدوين قراءات در قرن سوم بهدست افرادى چون ابوعبيد قاسم بن
سلام، ابوحاتم سجستانى، ابوجعفر طبرى و....
مرحله هفتم: دوره انحصار قراءات در هفت قراءت بهدست «ابن مجاهد». اين كار در
آغاز قرن چهارم هجرى صورت گرفت و پس از آن تأليفات ديگران نيز به همين سمت گرايش
پيدا نمود.
2. بعضى از عوامل پيدايش اختلاف قراءات عبارت بودند از: عارى بودن مصاحف از نقطه
و اعراب؛ خالى بودن از «الف» در وسط كلمات؛ تفاوت لهجهها؛ اجتهاد قاريان و شهرت
طلبى بعضى از قرّا در انتخاب قراءات شاذ.
فصل دوم عدم تواتر قراءات
همه مسلمانان در مورد متواتر بودن قرآن كريم، اتفاق نظر دارند. اساساً حجّيت
قرآن به عنوان مهمترين منبع معارف دينى جز از طريق تواتر و قطعيت صدور آن ثابت
نمىگردد. آية الله خوئى(ره) مىگويد:
همه مسلمانان از همه فرقهها و مذاهب در اينكه ثبوت قرآن، منحصراً ازطريق تواتر
امكانپذير است، اتفاقنظر دارند. بسيارى از علماى شيعه و سنى چنين استدلال
كردهاند كه چون قرآن پايه و اساس دين و معجزه الهى بوده است، دواعى و انگيزهها
براى نقل آيات قرآن فراوان بوده است و هرچيزى كه انگيزه براى نقل آن زياد وجود
داشته باشد، ناگزير بايد متواتر باشد. به همين جهت، آنچه از طريق خبرهاى واحد نقل
شد، مطمئناً قرآن نخواهد بود.(41)
اين مطلب درباره خود قرآن كريم معلوم و روشن است؛ اما در مورد قراءات چطور؟ آيا
قراءات قرآن نيز چون قرآن متواترند؟ يا ميان قرآن و قراءات تفاوت وجود دارد؟
با نگاهى اجمالى به سير تحوّل و مراحل پيدايش قراءات و نيز عوامل اختلاف قراءات
به خوبى پاسخ اين سؤال روشن مىشود. به اعتقاد شيعه و پيروان مكتب اهلبيت(ع) قرآن
بر يك قراءت نازل شده است. از امام باقر(ع) منقول است كه فرمود: إنّ القرآنَ واحدٌ
نَزَل مِن عندِ واحدٍ ولكنّ الاختلافَ يَجيء من قِبَلِ الرُّواة؛(42)
قرآن يك قراءت دارد كه از سوى خداى واحد نازل گشته است. اما اختلاف (در قراءت آن)
از ناحيه راويان قرآن ناشى شده است.
امين الاسلام طبرسى نقل اين گونه اخبار را، كه بر نزول قرآن بر يك قراءت دلالت
دارند، از طريق شيعه فراوان مىداند.(43)
در ميان دانشمندان اهل سنت زركشى بيانى جالب دارد. وى مىگويد:
قرآن و قراءات، دو حقيقت جداگانه و متفاوتند. قرآن عبارت است از وحيى كه براى
بيان و اعجاز بر پيامبر(ص) نازل شده است؛ امّا قراءات عبارت است از: اختلاف الفاظ
همين وحى در كتابت حروف يا كيفيت آنها.(44)
دو عامل مهمّ در اينجا وجود داشته است كه على رغم وضوح و روشنى عدم تواتر
قراءتها، بعضى چنين توهّمى را نمودهاند: اولين عامل همان چيزى است كه زركشى به آن
اشاره نمودهاست؛ يعنى خلط ميان قرآن و قراءات. بعضى از افراد -كه نگرش سطحى
داشتهاند- در مورد قراءات همان نظر را دادهاند كه در تواتر خود قرآن قايل
بودهاند؛ در حالى كه نصّ قرآنى چيزى است و نحوه قراءت اين نصّ، چيز ديگر.
عامل دوم خلط ميان قراءتها و احرف سبعه است. بعضى قراءتهاى قرّاى سبعه را همان
احرف سبعهاى دانستهاند كه براساس روايات اهل سنّت قرآن بر هفت حرف نازل شده است؛
در حالى كه هيچ ارتباطى ميان اين دو وجود ندارد. چنانكه خواهد آمد شهرت قرّاى سبعه
و قراءت آنان در پى اقدام ابن مجاهد در قرن چهارم صورت گرفت؛ در حالى كه به تصريح
بسيارى، در ميان قرّا افرادى بهتر از آنان نيز وجود داشت. در قراءت قاريان هفتگانه
نيز، قراءاتى شاذ ديده شده كه ائمه فن به آن تصريح نمودهاند. دكتر صبحى صالح در
انتقاد از ابن مجاهد در مورد انحصار قراءات در هفت قراءت مىگويد:
بسيارى با توجه به اين عدد، توهم نمودند كه اين قراءات همان احرف سبعهاى هستند
كه در حديث نبوى وارد شده است.(45)
براى ردّ تواتر قراءات دلايل فراوانى وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره
مىشود:
1. بررسى حال راويان و طرقى كه قاريان، قراءت قرآن را از ديگران اخذ مىنمودند،
به روشنى تواتر قراءات را نفى مىنمايد.
2. استدلال و احتجاج هر يك از قاريان به صحّت قراءت خويش، نقلى بودن قراءت و
سماع آن را نفى نموده قراءات را مستند به اجتهاد قاريان و آراى آنها مىكند و اين
خود دليلى بر عدم تواتر قراءات است؛ زيرا اگر قراءات، متواتر بودند نيازى به
استدلال و اجتهاد در قراءت وجود نداشت.
3. وجود معانى متفاوت و متضاد كه در بعضى موارد از اختلاف قراءات ناشى مىشود،
به عدم تواتر رهنمون است؛ زيرا پذيرفته نيست پيامبر، قرآن را به صورتى قراءت نموده
باشد كه معانى متضاد از آن برداشت شود. قرآن خود فرموده است: أَفَلايتدبَّرون
القرآنَ و لو كانَ منْ عندِ غيرِالله لَوَجَدوا فيهِ اخْتلافاً كثيراً؛(46)
آيا در [معانى] قرآن نمىانديشند؟ اگر از جانب غيرخدا بود، قطعاً در آن اختلاف
بسيارى مىيافتند.
4. اگر قراءات متواتر بودند، آيا كسى مجاز بود بعضى از آنها را انكار نمايد؟
مامىبينيم بسيارى از بزرگان، حتى قراءات قرّاى سبعه را مورد انكار قرار دادهاند؛
مثلاً طبرى قراءت ابن عامر را رد كرده در بسيارى از موارد قراءات قراى سبعه را مورد
خدشه قرار مىدهد. بعضى ديگر از صاحبنظران به قراءت حمزه و بعضى بهابوعمرو و بعضى
به قراءت ابن كثير اشكال وارد نمودهاند.(47)
5. تقسيمبندى قراءات به متواتر و مشهور، آحاد و شاذ، خود گواهى ديگر بر
بىپايگى ادعاى تواتر است. گرچه بعضى درصددند كه قراءات سبعه را، قراءات متواتر
بدانند، اما در بيان ابن جزرى، كه سيوطى آن را بهترين سخن در اين مقام دانسته،
حقيقت امر اين چنين بيان گرديده است:
هر قراءتى كه به گونهاى موافق قواعد عربيّت و مطابق با يكى از مصاحف عثمانى و
صحيح السند باشد، قراءت صحيحى است كه رد و انكار آن جايز نيست، بلكه اين قراءت از
حروف هفتگانهاى است كه قرآن به آن نازل شده و بر مردم قبول آن لازم است، خواه
قراءت قُرّاى سبعه باشد، يا عشره يا قراءت غير اينها، از كسانى كه قراءتشان مورد
قبول واقع شده است...(48).
گرچه در ضوابط سهگانهاى كه ابنجزرى براى صحّت يك قراءت ذكر نموده، سخن بسيار
است -وما در فصل پنجم از آن سخن خواهيم گفت- اما با دقت در كلام او روشن مىشود او
بر قراءتى كه شرايط فوق را دارا باشد صحه مىگذارد، نه برتواترآن. ابنجزرى تأكيد
مىكند كه ابوعمرو دانى و ابومحمد مكى بن ابىطالب و ابوشامه همگى بر اين مذهب
توافق دارند و احدى از علماى گذشته در اين مسأله مخالفتى نداشته است.(49)
ابوشامه در مرشد الوجيز گفته است:
سزاوار نيست در مورد هر قراءتى كه به يكى از قرّاى سبعه نسبت داده مىشود، غفلت
صورت گيرد و بر آن، اطلاق صحّت گردد و گفته شود: قرآن به همين صورت نازل شده
است....(50)
زرقانى در بيانى استوار چنين مىگويد:
بعضى نسبت به قراءات سبع مبالغه نموده و گفتهاند: هركس گمان كند تواتر در
قراءات سبعه لازم نيست،گفتارش كفر است؛ زيرا منتهى بر عدم تواتر قرآن مىشود. اين
عقيده به مفتى اندلس، استاد ابوسعيد فرج بن لب نسبت داده شده است. اما دليلى كه به
آن استناد نموده قابل قبول نيست؛ زيرا قول به عدم تواتر قراءات، مستلزم قول به عدم
تواتر قرآن نيست. ممكن است قرآن در غير اين قراءات متواتر باشد، يا در قراءاتى كه
مورد اتفاق همه قرّاست، يا تواتر قراءات در مورد قراءات گروهى باشد كه توافق آنان
بر كذب ممكن نباشد، چه قارى باشند، چه نباشند. در همين حال در مواردى كه قراءات
سبعه باهم اختلاف دارند و بر روايت يك قراءت در هر طبقه، گروهى كه از توافق آنها بر
كذب، ايمن باشيم وجود نداشته باشد، قراءات غيرمتواترند.(51)
جلال الدين سيوطى پس از نقل كلام ابن جزرى و ستايش از وى در نتيجهگيرى و برداشت
از سخنان او، قراءات قاريان را به شش گروه متواتر، مشهور، آحاد، شاذ، موضوع و مدرج
تقسيم مىنمايد. عجيب آنكه مدعى مىشود اكثر قراءات متواترند!(52)
ما در مورد نفى تواتر قراءات به همين مقدار اكتفا نموده جهت تحقيق بيشتر در اين
زمينه، به پژوهندگان توصيه مىكنيم به گفتار متقن و استوار آيةاللّه خوئى در البيان
رجوع كنند.(53)
گزيده مطالب
1. همه مسلمانان بر تواتر نصّ قرآن اتفاق نظر دارند.
2. قرآن و قراءات قرآن دو حقيقت كاملاً جدا از يكديگرند.
3. دو عامل مهم كه موجب توهّم تواتر قراءات گشته، عبارتند از: خلط ميان تواتر
نصّ قرآن و تواتر قراءات، و خلط ميان احرف سبعه و قراءات سبعه.
4. بررسى حال راويان قراءات، استدلال و احتجاج هر يك از قاريان در مورد صحّت
قراءت خود، انكار قراءت بعضى از قاريان توسط ديگران، وجود معانى متضاد و متفاوت كه
ناشى از اختلاف قراءات در قرآن است و تعيين معيارها و ضوابط مشخّصى از سوى امامان
فنّ قراءت، چون ابن جزرى براى تقسيم قراءتها به صحيح و غيرصحيح، همگى دلايلى روشن
بر عدم تواتر قراءات هستند.
پىنوشتها:
1 . معرفة القراء الكبار، ص42-24.
2 . همان، ص61-43.
3 . سجستانى، كتاب المصاحف، ص39.
4 . ر.ك: الاتقان، ج1، ص157؛ النشر فى القراءات العشر، ج 1، ص7.
5 . ر.ك: النشر فى القراءات العشر، ج1، ص8؛ تاريخ قراءات قرآن كريم، ترجمه
دكتر سيد محمد باقر حجتى، ص38-36.
6 . بنگريد به فصل سوم همين بخش.
7 . بنگريد به فصل سوم همين بخش.
8 . ر.ك: النشر فى القراءات العشر، ج1، ص8 و 9؛ مناهل العرفان، ج1، ص415 و
416.
9 . ر.ك: النشر فى القراءات العشر، ج1، ص8 و 9؛ مناهل العرفان، ج1، ص415 و
416.
10 . مناهل العرفان، ج1، ص416؛ معرفة القرّاء الكبار، ص172.
11 . تاريخ قراءات قرآن كريم، ص40.
12 . مناهل العرفان، ج1، ص416.
13 . مقاله «سير نگارشهاى قرآنى»، بيّنات، ص97.
14 . در مورد شخصيت ابن مجاهد در فصل سوم سخن خواهيم گفت.
15 . براى توضيح بيشتر ر.ك: فصل پنجم همين بخش.
16 . علاوه بر معرفة القرّاء الكبار، ر.ك: مناهل العرفان، ج1، ص412 - 416؛
التمهيد، ج2، ص177 - 224.
17 . تاريخ قراءات قرآن كريم، ص125 و 126.
18 . در فصل سوم راجع به اين وجوه به تفصيل سخن خواهيم گفت.
19 . بقره (2) آيه 259.
20 . همان، آيه 271.
21 . عنكبوت(39) آيه 58.
22 . يونس(10) آيه 92.
23 . بقره(2) آيه 259.
24 . همان، آيه 119.
25 . ر.ك: معجم القراءات القرآنيه، ج 1، ص 7.
26 . بقره(2) آيه 7.
27 . معجم القراءات القرآنيه، ج1، 22 - 24.
28 . بقره(2) آيه 9.
29 . معجم القراءات القرآنيه، ج1، ص 25.
30 . بقره(2) آيه 179.
31 . معجم القراءات القرآنيه، ج1، ص 140.
32 .بقره(2) آيه 184.
33 . معجم القراءات القرآنيه، ج1، ص 142.
34 . حمد(1) آيه 5.
35 . همان، آيه 10.
36 . همان، آيه 5.
37 . همان، آيه 5.
38 . التمهيد، ج 2، ص 22.
39 . همان، ص 25.
40 . براى توضيح بيشتر ر.ك: همان، ص 27 - 30.
41 . ر.ك: همان، ص 30 - 34.
42 . البيان، ص 123 و 124.
43 اصول كافى، كتاب فضل القرآن، باب النوادر.
44 . ر.ك: مجمع البيان، ج 1، ص 79.
45 . البرهان، ج 1، ص 465.
46 . مباحث فى علوم القرآن، ص 249.
47 . نساء(4) آيه 82.
48 . ر.ك: البيان، ص 152.
49 . النشر فى القراءات العشر، ج 1، ص 9؛ الاتقان، ج 1، ص 236.
50 . همان.
51 . همان، ص 9 و 10.
52 . مناهل العرفان، ج 1، ص435 و 436.
53 . ر.ك: الاتقان، ج 1، ص243-241.
54 . ر.ك: البيان، ص 168-151.