بخش چهارم تاريخ قرآن (3) تدوين قرآن (2)
فصل سومجمعآورى قرآن در زمان خليفه اول
مقدمه
موضوع اين فصل، يكى از بحثانگيزترين مباحث تاريخ قرآن است كه قرآنشناسان را به
دو گروه تقسيم نموده است: گروهى كه معتقد به جمعآورى قرآن -بههمين ترتيب كنونى -
در زمان رسول خدا(ص) هستند و گروهى كه جمعآورى رسمى قرآن به صورت مصحف و ميان دو
جلد (بين الدّفّتين) را پس از رحلت پيامبر(ص) و در دوران خلافتِ خليفه اول
مىدانند.
قبل از ورود به اين بحث لازم است به نكتهاى مهمّ توجه شود كه گويا غفلت از آن
منشأ ابهام گشته و بسيارى از بزرگان را به ستيز عليه يكديگر وا داشته است. در حقيقت
آنچه باعث گشته ميان دو نظريه فوق، شكافى عميق ايجاد گردد و در نتيجه هر يك از دو
گروه به مقابله سرسختانه عليه ديگرى برخيزد، عدم توجه دقيق به مورد نزاع و محلّ بحث
است. اگر محلّ نزاع دقيقاً مشخص شود، فاصله موجود ميان اين دو نظريّه نيز كمتر شده
بهتدريج حسّاسيتها و موضعگيرىهاى تند هر يك در مقابل ديگرى فروكش خواهد نمود.
نخستين چيزى كه بايد به آن توجه نمود واژه «جمع» است. اين واژه در اسناد تاريخى
به معناى واحدى به كار نرفته است. اينك موارد استعمال آن را مىبينيم:
1. «جمع قرآن» به معناى حفظ قرآن است. در صدر اسلام حافظان قرآن را «جُمّاع
قرآن» نيز مىناميدهاند؛ بدين جهت كه آنان قرآن را در سينه خود جمع نموده بودند.
زرقانى در مقايسه كتابت و حفظ قرآن تعبير زيبايى دارد؛ يعنى اوّلى را جمع در سطور و
دومى را جمع در صدور (سينهها) مىخواند.(1)
ابن نديم در ذيل عنوان «الجُمّاع للقرآن على عهد النّبي(ص)» از گروهى ياد مىكند
كه در رأس آنان على(ع) قرار دارد.(2)
2. «جمع قرآن» به معناى كتابت و نگارش قرآن، به گونهاى كه آيات در هر سوره منظم
شده باشند، ولى ترتيب و تنظيم سورهها، صورت نگرفته باشد. در اين معنا، تمام قرآن
جمعآورى شده ولى به صورت مصحف كه ميان دو جلد قرار گيرد درنيامده است.
3. «جمع قرآن» يعنى مجموعه آيات و سورههاى قرآن كريم در يك جا مرتب و منظّم شده
و قرآن به صورت «مصحف» درآمده است.
4. «جمع قرآن» يعنى جمعآورى همه قراءتها و تنظيم قرآن به يك قراءت (جَمْعُ
الناس على قراءة واحدة).
در فصل اول ديديم كه «جمع» به معناى اول و دوم، قطعاً در زمان حيات پيامبر
اكرم(ص) تحقق يافته است و هيچ كس در آن ترديدى ندارد.
در فصل چهارم خواهيم ديد كه «جمع» به معناى چهارم نيز - به اتفاق علما - در زمان
خليفه سوم اتفاق افتاده است. آنچه باقى مىماند اختلاف نظر درباره «جمع» بهمعناى
سوم است كه در چه زمانى رخ داده است؟
برخى از نويسندگان گمان كردهاند، كسانى كه مىگويند قرآن پس از رحلت بهصورت
«مصحف» درآمده به كتابت و نگارش قرآن در زمان حيات پيامبر اكرم عقيده ندارند؛ در
حالى كه اين گونه نيست؛ زيرا همان طور كه گفتيم، اصل كتابت و تنظيم آيههاى قرآن،
بىهيچ ترديدى قبل از رحلت صورت پذيرفته و كسى منكر اين مطلب نيست. تفاوت اين دو
قول تنها در اين است كه عدهاى معتقدند قرآن به همين صورت كه فعلاً وجود دارد،
تماماً در زمان رسول خدا(ص) نوشته شده و به صورت «مصحف» (ميان دو جلد) مرتّب گشته
است. گروهى ديگر معتقدند گرچه قرآن در زمان رسول خدا نوشته شده و آيات آن نيز در هر
سوره مرتب گشته، ولى تنظيم و ترتيب سورهها - دست كم تمام سورهها - و به صورت
«مصحف» درآمدن و ميان دوجلد قرار گرفتن، پس از رحلت انجام گرفته است.
بنابراين اختلاف موجود ميان دو نظريّه را مىتوان با اين سؤال مطرح نمود: آيا
تنظيم قرآن به صورت «مصحف» قبل از رحلت يا پس از رحلت انجام گرفته است؟
اكنون كه محلّ بحث روشن شد، به خوبى در مىيابيم كه هيچ اختلاف ريشهاى و اساسى
در مسأله تدوين و نگارش قرآن وجود ندارد و ملتزم شدن به هر يك از اين دو نظريّه به
هيچ وجه به اهتمام و عنايت پيامبر و مسلمانان به قرآن لطمهاى وارد نمىسازد.
با ذكر اين مقدمه و روشن نمودن صورت مسأله، به بررسى دلايل هر گروه مىپردازيم.
امّا پيشتر يادآورى يك نكته را به پيروى از ديگران لازم مىدانيم و آن آشنايى با
عناوين جمع اول و جمع دوم و جمع سوم است. گرچه جمع على بن ابىطالب(ع) اولين
جمعآورى پس از رحلت بوده است؛ امّا چون اين جمعآورى اقدامى شخصى بود و از ناحيه
حكومتِ وقت صورت نگرفت، همانند ساير مصاحفى كه صحابه جمعآورى نمودند، به صورت
جداگانه و مستقل مورد بررسى نويسندگان «علوم قرآن» قرار مىگيرد.
بنابراين اطلاق عناوين «جمع اول» مربوط به دوره قبل از رحلت، «جمع دوم» مربوط به
دوره پس از رحلت و «جمع سوم» مربوط به دوره عثمان و توحيد مصاحف است.
ادلّه معتقدان به جمعآورى قرآن پس از رحلت پيامبر(ص)
نخستين و مهمترين دليلى كه اين گروه به آن استناد جستهاند، روايات فراوانى است
كه غالباً از طريق اهل سنّت نقل گرديده است. اين دسته معتقدند چون مسأله جمعآورى
قرآن، امرى تاريخى است، بنابراين واقعيت را تنها بايد در لابهلاى تاريخ جست وجو
نمود. شواهد تاريخى، جمعآورى قرآن به صورت مصحف را پس از رحلت پيامبر(ص) اثبات
مىكنند:
1 . زيد بن ثابت كه خود از كاتبان وحى بود، گفته است:
قُبضَ النّبيُ(ص) ولَميكُنِ القرآنُ جُمِعَ فى شيءٍ؛
پيامبر رحلت فرمود، در حالى كه قرآن در مصحفى جمعآورى نشده بود.
2 . خطّابى نيز مىگويد: «تمام قرآن در زمان پيامبر(ص) نوشته شد. امّا سورههاى
آن مرتب نگشت و در يك جا جمع نگرديد.»(3)
3 . بيهقى چنين نظر مىدهد:
ما از زيد بن ثابت روايت كرديم كه تأليف و نگارش قرآن در زمان پيامبر(ص) صورت
پذيرفت، و از وى نيز نقل كرديم كه جمعآورى قرآن در «مصحف» در زمان ابوبكر و
استنساخ در مصاحف در زمان عثمان به وقوع پيوست. و آنچه را آنها جمع يا نسخهبردارى
مىكردند، چون در سينه مردم ثبت شده بود، براى آنان معلوم بود و اين دو كار (جمع در
زمان ابوبكر و استنساخ در زمان عثمان) تماماً با مشورت كسانى از صحابه و على بن ابى
طالب(ع) كه حاضر بودند انجام گرفت.(4)
4 . قاضى ابوبكر باقلانى در كتاب انتصار خود، جمعآورى ابوبكر را جمعآورى قرآن
ميان دو لوح، يعنى مصحف مىداند.(5)
5 . ابو عبدالله حارث بن اسد محاسبى در فهم السّنن گويد:
نگارش قرآن، چيز جديدى نيست. دستور نگارش را پيامبر(ص) مىداد؛ ولى نگارشها در
ميان رقاع و اكتاف و عسب متفرق بود. اين اوراق كه آيات قرآن در آنها پراكنده بود و
در خانه پيامبر(ص) وجود داشت به دستور ابوبكر به جاى ديگر منتقل گرديد و كسى آنها
را جمع نمود و با ريسمانى بههم بست تا چيزى از آن از بين نرود.(6)
يكى ديگر از دلايلى كه براى جمعآورى قرآن پس از رحلت اقامه شده است، تدريجى
بودن نزول قرآن و استمرار نزول وحى تا اواخر حيات پيامبر(ص) بوده كه مانع از جمع
قرآن مىشده است و چون همواره انتظار نزول آيات و سورهها وجود داشته، پيامبر خود
اقدام به مرتّب نمودن سورهها ننموده است.
علامه مجاهد، محمدجواد بلاغى در تفسيرش آورده است:
چون وحى در زمان حيات رسول خدا(ص) استمرار داشت، تمام قرآن در يك «مصحف»
جمعآورى نشد؛ گرچه آنچه از آيات وحى شده بود در دل مسلمانان و نوشتههاى آنان
موجود بود.... پس از آن كه خداوند، سراى آخرت را براى رسول خود اختيار نمود و وحى
پايان يافت و ديگر اميدى به نزول دنباله آيات نبود، مسلمانان تصميم گرفتند قرآن را
در مصحفى جامع ثبت نمايند و آيات قرآن را تحت نظارت هزاران نفر از حافظان قرآن و
نوشتههايى كه نزد پيامبر و كاتبان وحى و ساير مسلمانان به صورت گروه آيات يا
دستههايى از آيهها و سورهها وجود داشت، جمعآورى نمودند. آرى در اين جمعآورى،
قرآن به ترتيب نزول جمعآورى نگشت و منسوخ آن بر ناسخ مقدم نگرديد.(7)
اين دليل را گروهى ديگر نيز ذكر نمودهاند.(8)
سومين دليل بر جمعآورى قرآن پس از رحلت، روايات فراوانى از شيعه و سنّى است كه
بر جمع قرآن بهدست على بن ابى طالب دلالت مىكند. اگر قرآن به همين ترتيب فعلى در
زمان رسول خدا(ص) جمع شده بود، پس چرا على بن ابى طالب(ع) اقدام به جمعآورى نمود؟
چرا پيامبر به على(ع) دستور جمعآورى قرآن پس از رحلت را صادر نمود؟
علامه بلاغى مىگويد:
اين كه على(ع) پس از وفات پيامبر، جز براى نماز ردا بر دوش نگرفت تا قرآن را به
همان ترتيب نزول و تقدم منسوخ آن بر ناسخ، جمعآورى نمايد امرى معلوم و روشن است.(9)
علامه طباطبائى، جمع على(ع) را از مسلمات روايات شيعه مىداند.(10)
دليل ديگر بر رد جمعآورى قرآن در دوره حيات پيامبر(ص) اختلاف موجود ميان دو
مصحف جمعآورى شده توسط پيامبر و على بن ابىطالب است. مدّعيان جمعآورى مصحف در
دوره پيامبر(ص) مىگويند: مصحف به همين ترتيب كنونى تنظيم گرديد. اگر چنين است؛ چرا
على بن ابىطالب(ع) قرآن را بر اساس ترتيب نزول (الأوّل فالأوّل) جمع نمود؟ آيا
مىتوان باور داشت كه قرآن جمعآورى شده بود، ولى على(ع) شيوه جمعآورى خود را بر
آنچه پيامبر جمع نموده بود ترجيح داد!؟
از مصحف على(ع) كه بگذريم، بزرگانى ديگر از صحابه نيز هر يك مصحف مخصوصى براى
خود تنظيم نمودند. اين مصاحف - چنان كه خواهد آمد - گاه در چينش و تنظيم سورهها،
با يكديگر اختلاف دارند. اين واقعيت نيز دليلى ديگر بر عدم جمعآورى مصحف در زمان
پيامبر(ص) است.
علامه طباطبائى در بيانى قاطع در زمينه جمعآورى قرآن مىگويد: «تأليف قرآن و
جمعآورى آن به صورت مصحف، قطعاً پس از رحلت صورت گرفته است.»(11)
حال بايد ديد چه چيز موجب گشت تا خليفه اول به فكر جمعآورى قرآن بيفتد.
جنگ يمامه و پيامدهاى آن
پس از يك سال و خوردهاى كه از رحلت گذشته بود، جنگ يمامه در گرفت و در اين جنگ
هفتاد نفر از قرّاء كشته شدند. مقام خلافت از ترس اين كه ممكن است جنگ ديگرى براى
مسلمانان پيشامد كند و بقيّه قرّاء كشته شوند و در اثر [از بين رفتن] حَمَله قرآن،
خود قرآن از بين برود به فكر افتاد كه سور و آيات قرآنى را در يك مصحف جمعآورى
كند.(12)
حادثه «يمامه» يكى از مهمترين حوادث و فتنههايى بود كه در خلافت ابوبكر اتفاق
افتاد. مسيلمه كذّاب كه در سال نهم هجرت با گروهى از يمامه خدمت پيامبر رسيده بود،
در بازگشت از اين سفر، مرتد شد و در نامهاى ادعاى شركت در پيامبرى نمود. پيامبر او
را مسيلمه كذّاب لقب داد. در ماه ربيع الاول سال دوازدهم هجرت، كه آغاز دومين سال
خلافت ابوبكر بود، وى سپاهى را به فرماندهى خالد بن وليد به جنگ با مسيلمه فرستاد.
سپاهيان خالد كه 4500 تن بودند در جنگى سخت نابرابر با چهلهزار جنگجوى طرفدار
مسيلمه به نبرد پرداختند. سرانجام مسيلمه كشته شد و پيروزى به دست آمد. اما اين
پيروزى گران تمام شد، كشتههاى مسلمانان را تا 1700 نفر گزارش كردهاند كه در ميان
آنها 700 يا 450 و يا به كمترين رقم هفتاد تن از صحابه و حاملان قرآن بودهاند.(13)
پس از اين حادثه، عمر كه نگران از وقوع حوادثى مشابه بود، به خليفه اول پيشنهاد
جمعآورى قرآن را نمود. ابوبكر با پذيرش اين پيشنهاد، زيد بن ثابت را مأمور اجراى
جمعآورى قرآن كرد.
يكى از مشهورترين رواياتى كه شرح اين ماجرا را بازگو نموده است، روايتى از خود
زيد بن ثابت است كه بخارى آن را در صحيح خود نقل كرده و در تمام كتب مربوط به علوم
قرآنى نويسندگان به آن استناد نمودهاند.(14)
اينك شرح داستان را از زبان زيد بن ثابت مىشنويم:
پس از جنگ يمامه، ابوبكر مرا احضار نمود. وقتى بر ابوبكر وارد شدم، عمر نزد او
بود. ابوبكر خطاب به من گفت: عمر نزد من آمده و گفته است: جنگ يمامه در مورد قاريان
و حافظان قرآن، كشتارى سخت وارد نموده و بيم آن مىرود كه در اثر جنگهاى ديگر،
قرّاء ديگرى كشته شوند و بخش مهمّى از قرآن از بين برود. مصلحت آن است كه دستور دهى
قرآن جمعآورى گردد. به عمر گفتم: چگونه مىخواهى كارى را كه رسولخدا(ص) انجام
نداده است انجام دهى؟ او پاسخ داد: به خدا سوگند اين كار نيكى است. از آن موقع
پيوسته او به من (ابوبكر) مراجعه نمود تا آن كه خداوند در اين امر، شرح صدرى به من
عنايت نمود و در اين جهت با عمر همنظر گرديدم.
زيد مىگويد: پس از نقل اين جريان، ابوبكر به من گفت: تو مردى جوان، عاقل و مورد
اعتماد مىباشى و تو بودى كه وحى را براى پيامبر مىنوشتى، پس به جمعآورى قرآن
اقدام نما. (زيد:) به خدا قسم اگر مرا مأمور مىكردند كه كوهى را از جايى بردارم،
سنگينتر از چنين مأموريتى نبود. بهآنها گفتم: چگونه شما كارى را انجام مىدهيد كه
شخص پيامبر(ص) انجامنداده است؟ ابوبكر در پاسخ گفت: به خدا قسم، خير در همين است.
و پيوسته به من اصرار نمود تا آن كه خداوند همان شرح صدرى را كه به ابوبكر و عمر
عنايت كرده بود، به من نيز عنايت فرمود. پس به تتبّع و تفحّص قرآن پرداختم و قرآن
را از نوشتههايى كه بر روى شاخههاى خرما و سنگهاى ظريف بود و آنچه در سينه مردم
جاى داشت جمعآورى كردم....(15)
كيفيّت جمع دوم (جمع در زمان ابوبكر) بهدست زيد بن ثابت
به دستور مقام خلافت، جماعتى از قرّاى صحابه، با تصدّى مستقيم زيدبنثابتِ
صحابى، سورهها و آيات قرآن را از الواح و سعفها و كتفها، كه در خانه پيامبر
اكرم(ص) به خط كُتّاب وحى يا پيش قرّاى صحابه بود، جمعآورى كرده در يك مصحف قرار
دادند و نسخههايى ازآن را به اطراف و اكناف فرستادند.(16)
به نقل يعقوبى كميتهاى مركب از 25 نفر از انصار تحت نظارت ابوبكر تشكيلشد تا
زيد را در اين امر يارى نمايند. به آنها گفته شد قرآن را بنويسيد و بر سعيدبنعاص
كه مردى فصيح است عرضه كنيد.(17)
هشام بن عروه از پدرش نقل كرده كه ابوبكر به عمر و زيد دستور داد تا در مسجد
بنشينند و تنها آياتى را ثبت نمايند كه مدّعىِ آن، دو شاهد بر آن اقامه نمايد.(18)
يكى از ايرادهايى كه به جمع قرآن در زمان ابوبكر شده در همين مورد است كه روايت
فوق و رواياتى نظير آن نشان مىدهند آنها آيات قرآن را - كه بايد به دليل قطعى و
متواتر ثابت گردند - با اين شيوه ابتدايى و ساده، جمع مىنمودند و تنها براى ثبت
آيه يا حتى سورهاى اگر كسى دو شاهد مىآورد، مقبول مىافتاد؛ در حالى كه نصّ قرآنى
بايد به تواتر ثابت گردد، نه با دو شاهد عادل. ايرادكنندگان گفتهاند اساساً چنين
شيوهاى در جمعآورى قرآن كريم مستلزم وقوع تحريف در كتاب خدا خواهد بود؛ زيرا
تضمينهاى لازم در آن به كار نرفته و دقت لازم در آن صورت نگرفته، در نتيجه چنين
جمعآورىهايى معمولاً اطمينانآور نيستند.(19)
ليكن همه مىدانيم كه حافظان قرآن كريم بسيار بودند و خود زيد از جمله حافظان
قرآن بوده است و جمعآورى قرآن - به تعبير علّامه بلاغى - تحت نظارت هزاران نفر از
حافظان قرآن صورت گرفت. بنابراين بايد ديد مراد از دو شاهد در چنين روايتى چيست؟
ابن حجر گفته است: گويا منظور از اقامه دو شاهد آن است كه آن دو شهادت دهند كه
مكتوب و نوشته قرآنى در حضور پيامبر نوشته شده بوده و يا آن كه شهادت دهند، نوشته
از وجوهى بوده است كه قرآن به آن وجوه نازل گشته است.
ابوشامه مىگويد:
مقصود آنان از آوردن دو شاهد اين بوده كه فقط عين آنچه را در حضور پيامبر نوشته
شده بود احراز كنند و آن را بنويسند و به محفوظات اعتماد نكنند و به همين جهت زيد -
با آن كه حافظ قرآن بود - در مورد آيه آخر سوره براءت گفت: آن را فقط نزد ابوخزيمه
انصارى يافتم. منظور زيد، يافتن اين آيه به صورت نوشته و مكتوب بوده است و گرنه خود
زيد و بسيارى از صحابه آن را حفظ بودهاند.(20)
در پايانِ حديثى كه پيشنهاد جمعآورى قرآن از سوى ابوبكر به زيد شد چنين آمده
است:
...به تفحّص از قرآن اقدام نمودم و قرآن را از نوشتههايى كه بر روى شاخههاى
خرما و سنگهاى ظريف بود و آنچه در سينه مردم جاى داشت، جمعآورى كردم. تا آن كه
آيه آخر سوره توبه لقدْ جاءَكُم رسولٌ منْ أنفُسكُم عزيزٌ عليهِ مَا عَنِتُّم... را
تنها نزد ابوخزيمه انصارى يافتم....(21)
ابن شهاب از خارجه، كه فرزند زيد بن ثابت است، به نقل از پدرش، شبيه همين جريان
را در مورد آيهاى از سوره احزاب نقل كرده است. براساس اين روايت زيد مىگويد:
وقتى مصحف را استنساخ مىنموديم آيهاى از سوره احزاب را كه خود، قراءت آن را از
پيامبر شنيده بودم، نزد احدى جز خزيمه انصارى نيافتم. آيهچنين بود: من المؤمنين
رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله عليه... و چون شهادت خزيمه را پيامبر برابر با دو شهادت
قرار داده بود، آيه را به سورهاش ملحق نموديم.(22)
از اين نقل، دو مطلب به خوبى استفاده مىشود: اول آن كه آيه به صورت مكتوب و
نوشته فقط نزد خزيمه بوده است؛ چون زيد خودش مىگويد اين آيه را از پيامبر هنگامى
كه قراءت مىفرمود، شنيده بودم و از اين جا روشن مىگردد منظور از شهادت دو عادل،
شهادت بر كتابت نزد پيامبر بوده است؛ و گرنه با توجه به حفظ آيه توسط ديگران، نيازى
به آن نبوده است. اين امر برخلاف تصور معترضان، نهايت دقت گروه جمع كننده را
مىرساند.
دوم آن كه، منظور از دو شاهد عادل، دو شاهد غير از فرد مدّعى نبوده، بلكه يكنفر
خود مدعى آيه يا سوره بوده كه شهادت مىداده و نفر دوم نيز ادّعاى او را تصديق
مىنموده است و به همين جهت در جريان ادّعاى خزيمه چون پيامبر، شهادت او را برابر
با دو شاهد قرار داده بود، قول او پذيرفته شد.
يادآورى:
در نسخههاى خطّى و چاپى صحيح بخارى در روايتى كه نقل گرديد «ابوخزيمه» ذكر
شدهاست؛ ولى صحيح آن خزيمة بن ثابت انصارى، صحابى جليل القدر است؛ زيرا شخصى كه
پيامبر، شهادت او را برابر با دو شهادت قرار داد، جز خزيمة بنثابت نبود.(23)
بدين ترتيب آنچه از اسناد تاريخى و اقوال عدهاى از دانشمندان علوم قرآنى
بهدست مىآيد، اثبات جمع دوم در زمان خليفه اول، توسط زيد بن ثابت است.
ادلّه معتقدان به جمعآورى قرآن قبل از رحلت
پيشتر ثابت شد كه جمعآورى قرآن به صورت «مصحف» پس از رحلت صورت گرفته است.
اكنون نگاهى مىاندازيم به دلايل مخالفان اين عقيده. اين گروه نيز به مجموعهاى از
شواهد عقلى و نقلى استناد نمودهاند. نگارنده در يك بررسى نسبتاً دقيق و با تتبّع
در منابع مختلف، فهرستى از دلايل مخالفان جمعآورى قرآن به صورت «مصحف» پس از رحلت
را گردآورده است كه به اختصار ذكر مىشود:
1. تعارض روايات جمعآورى قرآن پس از رحلت - كه عموماً از طريق اهل سنّت نقل
گرديدهاند - با يكديگر. آية الله خوئى(ره) در البيان پس از نقل 22 روايت، كه اهمّ
روايات جمعآورى قرآن است، در بيانى مفصّل به نقد اين روايات پرداختهاند و با روشن
ساختن موارد اختلافى كه ميان اين روايات وجود دارد، همه آنها از آن جهت كه باهم
متعارضند، از درجه اعتبار ساقط نمودهاند.(24)
پاسخ: اين كه در ميان اين روايات، آشفتگىهايى وجود دارد، قابل انكار نيست.
علامه محمد جواد بلاغى با اين كه خود به برخى از اين آشفتگىها در روايات اشاره
مىنمايد،(25)
در عين حال از طرفداران سرسخت جمعآورى قرآن پس از رحلت است.
علامه طباطبائى نيز پس از ذكر گروهى از همين روايات جمع، در يك جمعبندى چنين
اظهار نظر مىكند:
آنچه از حريّت در عقيده و آزاد انديشى در مورد اين روايات به دست مىآيد، اين
است كه، روايات گرچه خبرهاى واحد و غيرمتواترند؛ اما اين اخبار همراه با قراين قطعى
مىباشند....(26)
واقعيّت آن است كه مىتوان اضطراب و آشفتگى موجود ميان بسيارى از اين روايات را
به راحتى حل نموده ميان آنها جمع كرد.(27)
در اين جا به نظرى جالب از مرحوم دكتر راميار توجه مىكنيم:
اين آشفتگى اصولاً در كار حديث هست، پس كاربرد حديث چيست؟ كدام مسأله فقهى يا
كلامى است كه در بحث و كنكاش نباشد؟ اگر هر نكتهاى را درست سر جاى خود بنهيم و نظم
و ترتيبى بدين تكّههاى جدا از هم بدهيم، بنيانى رفيع و مفيد خواهيم داشت. در مجموع
اين احاديث، آنچه ناسره و تك و ناهمخوان است، بايد كنار گذارد و از ميان انبوه اين
اخبار، واقعيّتها را باز جست.(28)
2. تعارض روايات جمعآورى قرآن پس از رحلت با رواياتى كه دلالت بر جمعآورى قبل
از رحلت مىنمايند. شعبى گفته است: شش تن از انصار قرآن را در عهد رسول خدا(ص) جمع
نمودند كه عبارتند از: ابىّ بن كعب، زيد بن ثابت، معاذ بن جبل، ابوالدّرداء، سعد بن
عبيد و ابو زيد.
انس بن مالك در پاسخ به قتاده كه از جامعان قرآن در زمان پيامبر(ص) سؤال نموده
است، مىگويد: آنان چهار تن و همگى از انصار بودند. ابىّ بن كعب، معاذ بن جبل، زيد
بن ثابت و ابو زيد.(29)
پاسخ: رواياتى از اين دست، تنها دلالت بر نگارش آيات و سورهها دارند؛ امّا
اينكه آنان تدوين «مصحف» هم نموده و سورههاى قرآن را به ترتيب كنونى تنظيم كرده
باشند، از اين روايات برنمىآيد.
3. معروفترين وصيّت پيامبر در احاديث متواتر ثقلين كه فرمود: إنّى تارك فيكم
الثّقلين، كتاب الله و عترتي... دليل بر جمعآورى قرآن در همان زمان است وگرنه به
اوراق پراكنده صحف مىگويند، نه كتاب.(30)
برخى در موارد ديگر نيز از تعبير «كتاب» چنين برداشتى نمودهاند. وقتى پيامبر در
هنگام رحلت فرمود: قلم و دواتى بياوريد كه چيزى بنويسم تا پس از من گمراه نشويد،
عمر در آن جا گفت: حسبنا كتاب الله. ناگزير كتاب خدا در آن موقع مجموع و محفوظ و
معلوم بوده است.(31)
پاسخ: گرچه «كتاب» به يك مجموعه منظّم اطلاق مىشود، اما قطعاً چنين چيزى در
مواردى كه از قرآن، تعبير به «كتاب» گشته است صادق نيست؛ زيرا موارد بسيار از آيات
مكى وجود دارد كه در آنها از قرآن تعبير به «كتاب» شده؛ در حالى كه سورهها و
آيههاى فراوانى پس از آن نازل شدهاند و طبعاً كتاب به معناى مجموعه كامل
نمىتوانسته است مفهومى داشته باشد؛ به عنوان مثال بنگريد به آيه اول ازسورههاى
«حجر» و «نمل».
4. به حكم عقل، قرآن بايد قبل از رحلت، جمعآورى شده باشد، پس چگونه مىتوان
باور داشت كه پيامبر با آن همت سترگ در آموزش و نگارش قرآن، در گردآورى آن بىتفاوت
بماند! و قرآنى را كه اصلىترين منبع دين است بدون تنظيم رها نمايد!(32)
پاسخ: پيامبر(ص) نهايت اهتمام و عنايت را به تدوين و نگارش قرآن داشته است. اصل
كتابت قرآن از مسلّمات است. تنظيم آيات در هر سوره نيز با نظارت آن حضرت انجام
گرفته است. امّا سومين مرحله (تنظيم سورههاى قرآن) كه در مقايسه با اصل كتابت و
تنظيم آيات از اهميت بسيار ناچيزى برخوردار بوده است، به دلايلى - كه پيش از اين
گذشت - پس از رحلت صورت گرفته و هيچ منافاتى با عظمت و اهميّت قرآن نداشته است.
5. احاديثى وجود دارد كه نشان مىدهد صحابه، قرآن را بر پيامبر عرضه نموده و
قراءت كردهاند.
6. رواياتى در دست است كه حكايت از اهتمام صحابه به ختم قرآن در زمان رسول خدا
مىكند.
7. براساس مدارك تاريخى، قبل از رحلت پيامبر(ص) مصاحفى به صورت كامل يا ناقص
وجود داشته است. به عنوان مثال از پيامبر نقل گرديدهاست:
مَن قَرأَ القرآنَ فِى المصحفِ، كان لَه ألفا حسنةٍ ومَنْ قرأهُ فِى غيرِالمصحف
-فأظُنّه قالَ - كَألْفِ حسنةٍ؛
هر كه قرآن را از روى مصحف، بخواند، دو هزار حسنه و هركس از حفظ بخواند - به
گمانم فرمود - هزار حسنه دارد.
و يا اينكه از عايشه نقل شده است: النّظر فى المصحف عبادة.(33)
پاسخ: عرضه نمودن قرآن بر پيامبر و يا ختم قرآن هيچ يك، دليل بر جمع قرآن به
صورت «مصحف» نيستند؛ اما تعبير به «مصحف» در برخى از روايات كه تشويق به خواندن از
روى آن شدهاست، نيز «مصحف» به معناى مصطلح را ثابت نمىكند. در اين روايات تأكيد
بر خواندن قرآن از روى نوشته است در مقابل خواندن از حفظ. در روايات ثواب قراءت
قرآن از روى مصحف، به همگان توصيه شدهاست كه قرآن را از روى مصحف بخوانند؛ در حالى
كه اگر فرض كنيم قبل از رحلت تعدادى اندك از صحابه براى خود مصحفى داشتهاند، بدون
شك قريب به اتفاق مردم از داشتن آن محروم بودهاند. بنابراين مراد از «مصحف» به
احتمال قوى نوشتههاى قرآنى بوده است، نه يك مجموعه مدوّن. به يك احتمال ديگر
مىتوان وجود مجموعههايى از قرآن را كه از تعدادى سورهها تشكيل شده بوده نيز از
آن جهت كه سورههايى در آنها گردآورى شده «مصحف» ناميد.
8. نامگذارى سوره حمد به فاتحةالكتاب در زمان پيامبر. اين سوره در همان زمان، به
همين نام شناخته مىشده است و چون اولين سوره نازل شده هم نبوده است، بدون شك اين
نام از آن جهت برايش انتخاب گرديده كه قرآن كتابى بوده است كه فاتحه و آغازى داشته
كه آن سوره مباركه حمد است.(34)
پاسخ: گرچه سوره حمد، اولين سوره در نزول نبود، اما همان گونه كه در بخشدوم در
فصل مربوط به نزول اولين سوره گفتيم، محققان عقيده دارند كه اولينسورهاى كه به
طور كامل نازل شده است، «حمد» بوده و بدين جهت آن را «فاتحة الكتاب» ناميدهاند.
9. در رواياتى از پيامبر چنين نقل گرديده است:
اُعْطيتُ مكان التوراة، السّبعَ الطُّوَل وَاُعْطيتُ مكانَ الزّبور، المئين
واُعطيتُ مكانَ الإنجيلِ، المثانى وفُضّلِتُ بالمفصّل. اين دستهبندى از سورههاى
قرآن كه در زمان پيامبر وجود داشته، دقيقاً با نظم كنونى سورهها، مطابقت دارد.
بنابراين تنظيم سورهها، قبل از رحلت بوده است.
پاسخ: آرى، اين نامها براى گروههايى از سورهها، قبل از رحلت وجود داشته و در
احاديث بسيارى به چشم مىخورد.(35)
اما از اين روايات، ترتيب كل سورههاى قرآن در زمان پيامبر(ص) استفاده نمىشود،
بلكه فقط از اين روايات يك نحوه دستهبندى سورههاى بزرگ و كوچك ثابت مىگردد؛ به
گونهاى كه بعضى از سورهها از بعضى ديگر تفكيك شده بودند؛ مثلاً سورههاى «طواسين»
يا «حواميم» يا «الر» در مجموعههاى مشخصى قرار داشتهاند. بهترين شاهد بر عدم
تنظيم كل سورهها، مصحف على(ع) است كه براساس «سبع طول»، «مئون» و... مرتب نشده
بود.
10. حاكم در كتاب مستدرك از زيد بن ثابت نقل كرده است: كُنّا عندَ رسولِالله(ص)
نُؤَلِّف القرآنَ من الرّقاع.(36)
گفتهاند: زيد بن ثابت كه كاتب وحى بوده مسأله تأليف و جمعآورى قرآن را بهصورت
مصحف در حضور پيامبر، اعلام كرده است.
پاسخ: در روايات فراوان از جمله روايت مشهورى كه خود زيد مسأله پيشنهاد جمعآورى
قرآن را از سوى خليفه اول نقل كرد، عدم جمع قرآن به صورت «مصحف» بارها مطرح
گرديدهاست. بنابراين منظور از تأليف در اينجا، ثبت آياتى كه بهتدريج نازل
مىشدهاند و الحاق آنها به سورههاى مربوط به خودشان، بوده است. علامه طباطبائى
مىگويد:
شايد مراد از تأليف، الحاق بعضى از سورهها به سورههاى مشابه يكديگر، مانند
سورههاى «طُوَل» يا «مئون» و... باشد و گرنه تأليف به معناى جمع در «مصحف» منحصراً
پس از رحلت صورت گرفته است.(37)
جمع صحف يا مصحف؟
بعضى گمان كردهاند آنچه در زمان خليفه اول در زمينه جمعآورى قرآن رخداده
است، جمعآورى صحف و اوراق پراكنده قرآنى بوده و اين اوراق به صورت «مصحف» ميان دو
جلد قرار نگرفتهاست. اين تصور از آنجا ناشى شده است كه در برخى از رواياتِ جمع
توسط زيدبن ثابت، به جاى «مصحف» تعبير «صُحُف» وجود دارد. اما وجود چنين تعبيرى
نمىتواند اثبات اين امر را بنمايد؛ زيرا در روايات متعدد ديگر از كار زيد به جمع
«مصحف» تعبير شدهاست. اين گونه موارد اختلاف در تعبيرات، نشانه اين حقيقت است كه
«صحف» و «مصحف» به اقتضاى مورد استعمالشان به معناى يكديگر به كار مىرفتهاند.
در آغاز همين فصل به رواياتى اشاره كرديم كه همگى از جمع «مصحف» بهدست زيد بن
ثابت سخن مىگفتند. بيهقى و حارث بن اسد محاسبى، عقيده به جمع مصحف داشتند. ابوبكر
باقلانى در كتاب انتصار وقتى از انگيزه اقدام عثمان به جمعآورى قرآن سخن مىگويد،
اظهار مىدارد: «عثمان آنچه را ابوبكر در جمعآورى قرآن بين دو جلد (مصحف) انجام
داده بود، قصد نكرد، بلكه قصد او...»(38).
از على(ع) نقل كردهاند كه: «أعظم الناس أجراً فى المصاحف أبوبكر...».(39)
در حديثى كه از خارجه فرزند زيد بن ثابت نيز نقل كرديم، مسأله استنساخ «مصحف»
مطرح شده است.(40)
علامه محمد جواد بلاغى نيز جمع زيد را جمع «مصحف» دانستهاست، نه جمع «صحف».(41)
از دلايل نقلى موجود كه بگذريم، دلايل متعدد ديگر نيز حاكى از آن است كه
جمعآورى قرآن در زمان خليفه اول بهدست زيد بن ثابت، جمع «مصحف» بوده است كه به
آنها اشاره مىكنيم.
1. در پايان همين فصل خواهيم ديد كه پس از رحلت، بعضى از صحابه پيامبر(ص) اقدام
به تنظيم مصحف براى خود نمودند. اگر اقدام زيد بن ثابت كه كارى رسمى و از جانب
حكومت وقت صورت گرفتهاست، فقط جمع صُحُف و اوراق پراكنده باشد، اين اقدام در
مقايسه با اقدام ديگران از ارزش كمترى برخوردار خواهد بود؛ در حالى كه به گفته خود
زيد، كار او به قدرى مهمّ و سنگين بوده است كه انتقال كوهى از جاى خودش در مقايسه
با اين كار، آسان جلوه مىكرده است.
2. هدف از اقدام زيد و دستور ابوبكر، حفظ قرآن از ضايع شدن بوده است و اين مهمّ
با تنظيم قرآن، بين الدّفتين (بين دو جلد) بهتر تأمين مىشد.
3. اقدام عثمان در جمع سوم (توحيد مصاحف) - چنان كه خواهدآمد - در سال 25 هجرت
اتفاق افتاده است و لازمه اين كه جمع ابوبكر، جمع «صحف» باشد، اين است كه پس از
رحلت پيامبر، حدوداً پانزده سال بگذرد و هيچ يك از خليفه اول و دوم، قرآن را در
مصحفى گردآورى نكرده باشند!
... ...
مصاحف صحابه
از جمعآورى قرآن بهدست على(ع) و زيد بن ثابت (جمع رسمى خليفه اول) سخن گفتيم.
در فاصله پس از رحلت تا اوايل دوره خلافت عثمان، گروهى ديگر نيز به جمعآورى قرآن
اقدام نمودند. مصحف هر يك از اين افراد با توجه به موقعيت شخصيّتى و مكانى آنها در
نقاط مختلف از قلمرو پهناور اسلامى آن زمان رواج يافتهبود.
ابن اثير نقل مىكند كه تا سال سى هجرى، چهار مصحف در چهار گوشه ممالك اسلامى
رواج داشته است: مصحف اُبىّ در دمشق، ابن مسعود در كوفه، ابو موسى در بصره، مقداد
در حمص.(42)
شاميان براساس مصحف ابىّ بن كعب، كوفيان براساس مصحف عبدالله بن مسعود، بصريان
براساس مصحف ابو موسى و... قرآن را قراءت مىنمودند. درصورتى كه در قراءت قرآن
اختلافى پيش مىآمد، اهل هر منطقه به قراءت مصحف معروف خود كه منسوب به يكى از اين
اصحاب بود، مراجعه مىكردند. ما در اين بحث تنها به بررسى دو مصحف «ابىّ بن كعب»(43)
و «عبدالله بن مسعود»(44)
مىپردازيم و خصوصيات اين دو مصحف را بازمىگوييم.
مصحف ابىّ بن كعب
جلال الدين سيوطى در الاتقان از كتاب مصاحف «ابن اشته» به نقل از ابوجعفر كوفى
فهرستى از نام سورههاى مصحف ابى بن كعب را ذكر نموده است كه شروع آن با سوره «حمد»
بوده و پس از آن سورههاى طُوَل، يعنى بقره، نساء، آل عمران، انعام، اعراف، مائده و
يونس قرار گرفتهاند و آخرين سوره، سوره «ناس» است.(45)
ابن نديم از فضل بن شاذان به نقل از فرد ثقهاى كه مصحف ابىّ بن كعب را در
دهكدهاى به نام قريةالانصار نزد محمد بن عبدالملك انصارى ديده، ترتيب سورههاى
مصحف اُبىّ را بيان نمودهاست. آنچه در اين نقل جالب توجه است، باقىماندن نسخهاى
از مصحف ابىّ تا نيمه قرن سوم هجرى است.(46)
ابو عبدالله زنجانى مأخذ ترتيب سورههاى مصحفِ ابىّ بن كعب را، فهرست ابن نديم قرار
داده است.(47)
در مقايسه ميان اين دو مأخذ، مىبينيم كه در ترتيب آنها تا سوره بيست و چهارم،
يعنى سوره مؤمنون (در مصحف ابى) هيچ اختلافى وجود ندارد. اما از آن به بعد در ترتيب
سورهها و ذكر آنها اختلافاتى ديده مىشود.
دكتر راميار پس از نقل هر دو مأخذ، اين اختلافات را بررسى نموده و گفته است:
در فهرست ابن نديم دوازده سوره كه عبارتند از: سورههاى عنكبوت، لقمان، دخان،
ذاريات، طور، قمر، تحريم، سئل سائل، مزّمّل، مدّثّر، بلد و عصر، يادداشت نگرديده
است.(48)
اما در فهرستى كه الاتقان نقل كرده هفت سوره از قلم افتاده است كه عبارتند از:
ابراهيم، فرقان، سجده، ملائكه، زخرف، انسان و بروج كه در هيچ يك از اين سورهها با
كسرىِ فهرست ابن نديم اشتراكى وجود ندارد.(49)
نويسنده التمهيد در جدولى، نواقص هر يك از اين دو مأخذ را به واسطه ديگرى تكميل
نموده و فهرستى از 116 سوره ارائه داده است(50)
كه اين كار هيچ گونه توجيه تاريخى و مبناى علمى ندارد.
ذكر اين نكته لازم است كه هر دو مأخذ (فهرست ابن نديم و الاتقان) دو سوره
«خَلْع» و «حَفْد» را در شمار سورههاى مصحف ابىّ بن كعب آوردهاند. اين دو سوره در
فهرست ابن نديم، سورههاى 90 و 92 هستند.
ويژگىهاى مصحف ابىّ بن كعب
1. در ترتيب سورههاى «طُوَل»، سوره «يونس» مقدم بر سوره «انفال» بوده است.
2. شروع مصحف از سوره حمد و پايان آن به «معوذتين» ختم مىشدهاست و از اين جهت
تفاوتى با مصحف فعلى نداشته است.
3. مصحف «اُبىّ» مشتمل بر دو دعا بوده است كه به عنوان «سوره» به او نسبت
دادهاند. آن دو سوره را سوره «خَلع» و «حَفد» ناميدهاند.
سوره «خلع»:
بسم الله الرحمن الرحيم. اللّهم انا نَسْتعينكَ ونَستغفرُكَ. ونُثنى عَلَيكَ
ولانَكْفُرُك. ونَخْلَع ونترُكُ من يَفْجُرك؛
به نام خداوند بخشنده مهربان. خدايا! فقط از تو يارى و آمرزش مىخواهيم. تو را
سپاس مىگوييم و بر تو كفر نمىورزيم. و كسانى را كه گناه كنند رد نموده و ترك
مىكنيم.
سوره «حَفْد»:
بسم الله الرحمن الرحيم. اللّهم إيّاكَ نَعبُدُ. ولكَ نُصَلّى ونَسْجُدُ. وإليكَ
نَسْعى ونَحْفِد. نَخْشى عذابَك. ونَرجُو رَحْمَتَك. إنّ عذابَكَ بالكفّارِ
مُلْحَق؛
بهنام خداوند بخشنده مهربان. خدايا! فقط تو را مىپرستيم. و فقط براى تو نماز
مىخوانيم و به سجده مىرويم. و تنها به سوى تو قدم برداشته و مىشتابيم. از عذابت
مىترسيم. و به رحمتت اميدواريم. قطعاً عذاب تو بهكافران خواهد رسيد.
بنابراين بايد جمع سورههاى مصحف اُبىّ 116 سوره باشد.
جلال الدين سيوطى مىگويد:
تعداد سورهها در مصحف ابىّ 115 سوره است، زيرا دو سوره «فيل» و«قريش» را ابىّ،
يك سوره به حساب مىآورده است. سخاوى در جمالالقرّاء نيز از امام صادق(ع) و
ابونهيك، اتحاد اين دو سوره را نقل كردهاست.(51)
آنچه سيوطى نقل كرده است صحيح است. در احاديث، اهل بيت(ع) اين دوسوره را يك
سوره دانستهاند كه در نماز لازم است باهم قراءت شوند؛ چنان كه در مورد دو سوره
«ضحى» و «الم نشرح» نيز همين دستور وارد شده است.(52)
اما چنين اعتقادى هرگز سبب نمىگردد، شماره سورهها را در مصحف «اُبىّ» 115 سوره
بدانيم؛ زيرا در اين صورت بايد ملتزم شويم كه اهل بيت به 112 سوره عقيده دارند.
اشتباه سيوطى از اينجا ناشى شده است كه ميان ثبت سورهها در مصحف و قراءت آنها در
نماز، خلط نموده است. در تعداد و ثبت سورهها هيچ اختلافى ميان شيعه و سنى وجود
ندارد. اختلاف تنها در وجوب قراءت سورههاى «فيل» و «قريش» (وحدت در قراءت) و «ضحى»
و «الم نشرح» (وحدت در قراءت) است. همين اشتباه را بعضى ديگر نيز به پيروى از سيوطى
مرتكب شدهاند و تعداد سورههاى مصحف ابىّ را 115سوره دانستهاند.(53)
در التمهيد گفته شدهاست كه در مصحف ابىّ بن كعب ميان دو سوره فيل و قريش، بسمله
وجود نداشته است. اين مطلب در هيچ يك از دو مأخذ اصلى (فهرست ابن نديم و الاتقان)
كه سورههاى مصحف ابىّ را ذكر نمودهاند، وجود ندارد. البته شيخ طبرسى در مجمع
البيان به اين مطلب بدون ارائه مدركى اشاره كرده است. همين اشتباه موجب شده تا در
جدول ترتيب سورهها در التمهيد دو سوره «فيل» و «قريش» به دنبال يكديگر به عنوان
سورههاى صد و ششم و صد و هفتم قرارگيرند؛ در حالى كه در فهرست ابن نديم و الاتقان
ميان اين دو سوره، سورههاى ديگرى فاصله ايجاد كردهاند.(54)
از اختلاف در شماره سورهها كه بگذريم، سخن در علّت وجود اين دو سوره (خلع و
حفد) در مصحف «ابىّ» فراوان است. اكثر تاريخ قرآن نويسان معتقدند كه اينها، دعاهايى
بودهاند كه در قنوت خوانده مىشدند. محمدبن نصر مروزى در كتاب صلوة از ابىّبن كعب
حكايت نموده كه او در قنوت نماز خود اين دو سوره را مىخواند و در مصحف خويش نيز
آنها را مىنوشت.(55)
اخبار ديگرى نيز وجود دارد كه پيامبر اكرم(ص) اين دعاها را در قنوت مىخوانده است.
ابىّ براى آن كه فراموش نكند اين دو دعا را در مصحفش نوشتهاست؛ اما كسانى كه پس از
او آمدهاند گمانكردهاند كه جزو مصحف او بوده است.(56)
4. در مصحف ابىّ، اختلاف قراءاتى ديده شده كه ناشى از تأثير لهجه بوده است؛
مثلاً او آيه لايَضُرُّكُم كيدُهم(57)
را به پيروى از لهجه حجازى، فكّ ادغام مىكرد و مىگفت: لايضْرُرْكم كيدُهم و يا
بُعْثِرَ را بُحثر و إِنّا اعطيناكَ، إِنّا انطيناك تلفظ مىنمود.(58)
5. گاهى ابىّ بن كعب در آيات، كلمات مترادف به كار مىبرده است؛ مثلاً در
ولاالضّالّين مىگفته: غيرالضّالّين و به جاى مَشَوْا فيه(59)
مىگفته: مَضَوْا فيه و يا به جاى منبَعَثَنا من مرقدنا(60)،
من هَبَّنا مىخوانده است.(61)
مصحف عبد الله بن مسعود
ابن نديم در فهرست و سيوطى در الاتقان، هر يك فهرستى از سورههاى مصحف عبدالله
بن مسعود ذكر كردهاند.(62)
سيوطى ترتيب سورههاى اين مصحف را به صورت دستهبندى آنها به سورههاى طُوَل
(طِوال)، مئون، مثانى، حواميم و مفصّل ذكر نموده است. در مقايسه ميان اين دو مأخذ
ترتيب سورهها در گروه سورههاى «طُوَل» و «مئون» با مختصر تفاوتى، شبيه يكديگرند.
سورههاى طِوال: بقره، نساء، آل عمران، أعراف، أنعام، مائده و يونس.
سورههاى مئون: براءة، نحل، هود، يوسف، كهف، بنىاسرائيل، أنبياء، طه، مؤمنون،
شعراء و صافّات.
سورههاى مثانى: احزاب، حج، قصص، طس، النمل، نور، أنفال، مريم، عنكبوت، روم، يس،
فرقان، حجر، رعد، سبأ، ملائكه، إبراهيم، ص، الذين كفروا (قتال)، لقمان وزمر.
سورههاى حواميم: حم المؤمن، زخرف، سجده، حم عسق، أحقاف، جاثيه ودخان.(63)
سورههاى ممتحنات: إنا فتحنا لك، حشر، سجده، طلاق، ن و القلم، حجرات، تبارك،
تغابن، إذا جاءك المنافقون، جمعه، صف، قل اوحى، انا ارسلنا، مجادله، ممتحنه و يا
أيّها النبىّ لم تحرّم.
سورههاى مفصّل: آغاز اين سورهها در مصحف عبد الله بن مسعود سوره «الرحمن» و
پايان آنها دو سوره «قل هو الله احد» و «انشراح» بوده است.(64)
سورههايى كه در نقل الاتقان وجود ندارند، عبارتند از: فاتحه، ق، حديد، حاقّه،
فلق و ناس.
سورههايى كه در نقل الفهرست وجود ندارند، عبارتند از: فاتحه، حجر، كهف، طه،
نمل، شورى، زلزله، فلق و ناس.
ابن نديم مىگويد:
مصاحف متعددى را ديدم كه نويسندگان آن، آنها را به ابن مسعود نسبت دادهاند. ولى
حتى در ميان آنها دو مصحف باهم متفق نبودند و غالب آنها در برگهايى بود كه اصلاحات
زيادى شدهبودند. مصحفى را كه دويست سال پيش نوشته شده بود و در آن سوره فاتحة
الكتاب وجود داشت، ديدم. [ازبيان اقوال متعدد] نظر فضلبن شاذان را كه يكى از
پيشوايان در قرآن و روايات است، نقلكرده از مشاهدات خود صرف نظر نمودم.(65)
ويژگىهاى مصحف ابن مسعود
1. درمصحف عبد الله بن مسعود، براساس هر دو مأخذ موجود، سوره انفال، بيستمين
سوره و در گروه «مثانى» جاى داده شده است؛ در حالى كه اين سوره در مصحف ابىّ بن
كعب، قبل از «توبه» و اولين سوره از گروه «مئون» است.
2.مصحف ابن مسعود تقريباً، براساس طول سورهها - جز در گروه حواميم - تنظيم شده
است.
3. مصحف ابن مسعود، فاقد سوره فاتحة الكتاب و دو سوره «معوّذتين» بوده است. ابن
سيرين گفته است: «عبد الله بن مسعود «معوذتين» و «فاتحةالكتاب» را در مصحف خود
نمىنوشت».(66)
عدم ثبت «فاتحة الكتاب» در مصحف به خاطر عدم اعتقاد به سوره بودن آن نبودهاست؛
بلكه چون نگارش قرآن به خاطر حفظ و صيانت سورههايش بوده، در مورد فاتحة الكتاب -
كه مسلمانان همواره آن را در نمازهايشان مىخوانند - هيچ نگرانى وجود نداشته است.
اما در مورد سورههاى «فلق و ناس» اعتقاد ابن مسعود اين بوده است كه اين دو،
حرزى هستند كه براى دفع سحر يا چشم زخم به كار مىروند. در روايتى آمده است كه:
پيامبر از سحر يهود به اين دو سوره پناه مىبرده است.(67)
4. صاحب اقناع گفته است كه در مصحف ابن مسعود «بسمله» در ابتداى سوره «براءة»
وجود داشته است.(68)
5. در مصحف عبدالله بن مسعود، تبديل يك كلمه قرآن به كلمه مرادف با آن مجاز بوده
است. عون بن عبد الله مىگويد:
ابن مسعود در تعليم قراءت به مردى آيات 43 و 44 سوره دخان را تلاوت نمود: اِنَّ
شجرت الزّقّوم طعام الأثيم. آرى! درخت زقوم، خوراك گناهپيشه است. آن مرد گفت: طعام
اليتيم. ابن مسعود مجدداً آيه را قراءت نمود. ولى زبان آن مرد به تلفظ «اثيم» آشنا
نبود. عبدالله بن مسعود به او گفت: آيا مىتوانى بگويى «طعام الفاجر»؟ آن مرد پاسخ
داد: آرى. ابنمسعود گفت: همين طور بخوان!(69)
ابن قتيبه نيز ذكر كرده كه ابن مسعود آيه وتكونُ الجبالُ كالعِهنِ المنفُوش(70)
را كالصوف المنفوش قراءت مىكردهاست. زيرا معناى «عهن» همان «صوف» (پشم) است.
6. در برخى از موارد، تقديم و تأخير بعضى از كلمات از مصحف او گزارش شده است. به
عنوان مثال در حالى كه قاريان آيه كذلك يطبعُ اللهُ على كلِّ قلبِ متكبّرٍ جبّارٍ
را به همين صورت قراءت نمودهاند، ابن مسعود، على قلبِ كلِّ متكبّرٍ جبّارٍ قراءت
نموده است.(71)
7. در مصحف ابن مسعود بعضى از زوايد تفسيرى نيز وجود داشته است. مثلاً در آيه 71
از سوره هود عبارت وهوقاعد را به وامرأته قائمةٌ افزوده است.(72)
8. مقدار زيادى از اختلاف قراءات، كه از ابن مسعود نقل كردهاند، مربوط به تلفّظ
كلمه و لهجهاى بود كه او به كار مىبرده است؛ مثلاً گاهى «حاء» را «عين» تلفّظ
مىكرده و به جاى «حتّى»، «عَتّى» مىخواندهاست، «عميق» را «مَعيق» و «كافور» را
«قافور» و «بقر» را «باقر» تلفّظ مىكرده است.(73)
اين بود نمايى از مصاحف دو تن از بزرگان صحابه. مصاحف ساير صحابه تقريباً در
دستهبندىِ سورهها، مشابه يكديگرند.
در ميان صحابه افرادى هم بودهاند كه تنظيم مصحفِ خود را براساس ترتيب نزول قرار
داده بودند. شهرستانى در مقدمه تفسيرش، ترتيب مصحف ابن عباس، شاگرد على بن ابى
طالب(ع) را چنين ذكر مىكند: اقرأ، ن، مزّمّل، مدّثّر، فاتحه، تبّتيدا، كوّرت،
أعلى، الليل... النّاس.
شهرستانى در مورد امام صادق(ع) نيز مصحفى را بدين ترتيب نقل كرده است: اقرأ، ن،
مزّمّل، مدّثّر، تبّت، كوّرت، أعلى، ليل، فجر، ضحى، ألم نشرح، عصر، عاديات، كوثر،
تكاثر... توبه و مائده.(74)
گزيده مطالب
1. اصطلاح «جمع» در مورد قرآن به چهار معنا به كار رفتهاست كه عبارتند از: حفظ،
كتابتِ آيات در سورهها قبل از رحلت، تدوين مصحف و جمع قراءتها (توحيد مصاحف).
2. اختلاف نظر درباره جمع قرآن تنها در معناى سوم، يعنى تدوين مصحف وجود دارد.
3. به دلايل فراوانى، جمعآورى قرآن به صورت «مصحف» پس از رحلت و در زمان خليفه
اول بهدست زيد بن ثابت انجام گرفته است. بخش عمده اين دلايل، اسناد و مداركِ
تاريخى جمع قرآن است.
4. جمعآورى قرآن به صورت «مصحف» قبل از رحلت صورت نگرفته است؛ زيرا:
الف) تدريجى بودن نزول و استمرار آن تا آخرين روزهاى حيات پيامبر اكرم(ص) مانع
از اقدام بهچنين كارى بوده است.
ب) در روايات فراوانى از شيعه و سنّى نقل گرديده كه پيامبر خود به على(ع) وصيت
فرموده است كه پس از او قرآن را جمعآورى نمايد و على(ع) نيز به وصيت آن حضرت عمل
كرده است.
ج) مصحف على(ع) به ترتيب نزول سورهها بوده است و اگر قرآن قبل از رحلت به همين
صورت كنونى بهدست پيامبر به صورت مصحف در آمده بود، على(ع) بر خلاف مصحف پيامبر،
مصحف خود را تنظيم نمىفرمود.
د) اختلافاتى كه درنظم و چينش سورهها در ميان مصاحف اصحاب وجود داشتهاست،
دليلى بر عدم تنظيم مصحف قبل از رحلت است.
5. يكى از عوامل مهمّ جمعآورى قرآن به صورت مصحف در زمان خلافت ابوبكر، جنگ
يمامه و كشته شدن حداقل هفتاد تن از حافظان قرآن بوده است.
6. معتقدان تدوين مصحف قبل از رحلت، به مجموعهاى از امور استناد نمودهاند كه
هيچ يك از آنها مفيد يقين و بىخدشه نيستند.
7. ابىّ بن كعب و عبد الله بن مسعود، دو تن از حافظان، قاريان و پيشگامان در
كتابت وحى، تعليم قرآن، تفسير، حديث و فقه مىباشند. در همه صحنهها در كنار
پيامبر(ص) و وفادار به اهلبيت(ع) بودهاند. مصاحف اين دو تن در ميان مسلمانان از
جايگاهى عالى برخوردار بوده است.
8. هر يك از مصحف ابىّ بن كعب و عبد الله بن مسعود ويژگىها و خصوصياتى
داشتهاند و در يك توصيف كلّى مىتوان تقسيمبندى آنها را براساس گروه سورههاى
طُوَل، مئون، مثانى، حواميم، ممتحنات و مفصّلات دانست.
پىنوشتها:
1 . ر.ك: مناهل العرفان، ج1، ص239.
2 . سيد محمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص219.
3 . الاتقان، ج1، ص181؛ الميزان، ج12، ص120.
4 . البرهان، ج1، ص329.
5 . همان، ص330؛ الاتقان، ج1، ص189.
6 . البرهان، ج1، ص332؛ الاتقان، ج1، ص185؛ مناهل العرفان، ج1، ص250.
7 . آلاء الرحمن، ج1، ص18.
8 . ر.ك: البرهان، ج1، ص329؛ مناهل العرفان، ج1، ص247؛ التمهيد، ج1، ص287.
9 . آلاء الرحمن، ج1، ص18؛ و ر.ك: بحار الانوار، ج89، ص40 به بعد.
10 . الميزان، ج 12، ص128.
11 . همان، ص120.
12 . قرآن در اسلام، ص191.
13 . ر.ك: راميار، تاريخ قرآن، ص299 - 301.
14 . در مورد شخصيت «زيد بن ثابت» در فصل چهارم سخن خواهيم گفت.
15 . صحيح بخارى، ج6، باب جمع القرآن، ص580 و 581؛ البرهان، ج1، ص326؛
الاتقان، ج1، ص182؛ مناهلالعرفان، ج1، ص251؛ الميزان، ج12، ص119؛ البيان،
ص258.
16 . قرآن در اسلام، ص192.
17 . الميزان، ج12، ص118.
18 . الاتقان، ج1، ص184؛ مناهل العرفان، ج1، ص252.
19 . ر.ك: البيان، ص257.
20 . الاتقان، ج1، ص184؛ مناهل العرفان، ج1، ص252.
21 . صحيح بخارى، ج6، ص581.
22 . صحيح بخارى، ج6، ص581؛ البرهان، ج1، ص328؛ الاتقان، ج1، ص187؛
بحارالانوار، ج89، ص77.
23 . حاشيه البرهان، ج1، ص328؛ التمهيد، ج1، ص301.
24 . ر.ك: البيان، ص240 - 249.
25 . آلاء الرحمن، ج1، ص19.
26 . الميزان، ج12، ص124.
27 . ر.ك: التمهيد فى علوم القرآن، ج1، ص285.
28 . تاريخ قرآن، ص327 و 328.
29 . البيان، ص269؛ ر.ك: صحيح بخارى، ج6، ص586.
30 . البيان، ص270؛ دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص285.
31 . دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص288.
32 . البيان، ص253.
33 . ر.ك: حقائق هامّة حول القرآن الكريم، ص 83 - 86.
34 . تفسير نمونه، ج1، ص8 و 9.
35 . قرآن در اسلام، ص191.
36 . البرهان، ج1، ص331؛ الاتقان، ج1، ص181؛ الميزان، ج12، ص120.
37 . الميزان، ج12، ص120.
38 . البرهان، ج1، ص330؛ الاتقان، ج1، ص189.
39 . البرهان، ج1، ص333؛ الاتقان، ج1، ص183؛ مناهل العرفان، ج1، ص253.
40 . صحيح بخارى، ج6، ص581.
41 . آلاء الرحمن، ج1، ص18.
42 .دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص337.
43 . ابىّ بن كعب
ابىّ بن كعب بن قيس بن عُبيد بن زيد از تيره بنىنجار انصار، از اصحاب پيامبر(ص)
و از كاتبان وحى است كه در قراءت و گردآورى و تعليم قرآن و همچنين در تفسير وفقه
مقام والايى داشت. در پارهاى از روايات آمده كه پيامبر(ص) او را با كنيه
«ابوالمنذر» مىخوانده است. نيز روايت شده كه رسول اكرم(ص) او را «سيد الانصار» لقب
داد و هنوز زنده بود كه مسلمانان او را «سيّد المسلمين» خواندند. در جاهليت به
روزگارانى كه كمتر كسى در ميان عرب نوشتن مىدانست، اُبىّ، كتابت را فرا گرفته بود.
نخستين مطلبى كه از او در دوران اسلام مىدانيم، شركت در عقبه دوم در زمره هفتاد تن
از انصار و بيعت با پيامبر(ص) است. او در غزوات بدر و احد و خندق و ديگر مشاهد
همراه پيامبر(ص) بود. وى علاوه بر كتابت وحى، دبيرى پيامبر را نيز عهدهدار بود. پس
از درگذشت پيامبر(ص) بر پايه منابع شيعى، ابىّ بن كعب يكى از دوازده تنى بود كه در
موضوع جانشينى پيامبر(ص) زبان به اعتراض گشودند.
ابىّ و علوم قرآنى:
در روايت آمده است كه تمامى قرآن را بر آن حضرت عرضه نمود، و بنا بر حديثى مشهور
يكى از چهارتنى است كه پيامبر(ص) فراگرفتن قرآن را از آنان توصيه كرده است. در
حديثى ديگر ابىّ بن كعب، آگاهترين فرد امّت به قراءت دانسته شده است. از برخى
روايات كهن برمىآيد كه سابقه رواج قراءت ابىّ به دوره پيش از تدوين مصحفِ عثمانى
باز مىگردد و اين قراءت در آن دوره يكى از چند قراءت متداول بوده است. پس از تدوين
مصحف عثمانى، كه ابىّ بن كعب، خود يكى از دستاندركاران آن بود، قراءت ابىّ همچنان
مورد توجه بود و نسل به نسل به آيندگان منتقل شد و پايه اصلى قراءاتى قرار گرفت كه
در سدههاى بعد به عنوان قراءاتى معتبر شناخته مىشد. از ميان قراءات سبع، قراءات
حجازى نافع و ابنكثير و قراءت بصرى ابوعمرو بن علاء، كه صبغهاى حجازى داشت، تا
حدّ زيادى براساس قراءت ابىّ است. در قراءت كوفى نيز تأثير ابىّ بن كعب بر قراءت
عاصم و كسائى قابل ملاحظه است. در روايتى به نقل از امام صادق(ع) تصريح شده كه
قراءت ابىّ بن كعب مورد تأييد اهل بيت بوده است.
در زمان عثمان به هنگام گردآورى و تدوين مصحف عثمانى، ابىّ بن كعب و زيد بن ثابت
برجستهترين اعضاى هيأت دوازده نفرى دست اندركار اين تدوين بودند. در يكى از
قديمىترين گزارشها آمده است كه گروهى از عراقيان به نزد محمد فرزند ابىّ آمده، از
او مصحف پدرش را طلب كردند و محمد بدون انكار وجود چنين مصحفى، اظهار داشت كه عثمان
آن را گرفتهاست. در نيمه دوم سده نخست هجرى، محمد بن كعب قرظى نسخهاى از مصحف
ابىّ را ديده بود كه تفاوت قابل ملاحظهاى با مصحف عثمانى نداشته است. از مستدرك
حاكم نيشابورى بر مىآيد كه ابىّ به هنگام آغاز اعتراض مردم بر عثمان زنده بود و
پيش از كشته شدن عثمان درگذشته است.(دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج6، ص463 - 465)
44 . عبدالله بن مسعود
عبدالله بن مسعود بن غافل بن حبيب از قبيله هذيل است. مادرش «ام عبد» بود و از
اين رو به او كنيه «ابنامعبد» دادهاند. به روايت ابونعيم اصفهانى، ششمين كسى است
كه ايمان آورد. جليل القدر، عظيمالشأن و بزرگ منزلت بود. خادم پيامبر و صاحب سرّ
او و در سفر و حضر پيوسته در خدمت پيامبر بود. وى ذوالهجرتين است؛ يعنى يك بار به
حبشه و بار ديگر به مدينه هجرت كرد. در همه غزوات رسولخدا حاضر بود. او از حافظان
قرآن و فقهاى صحابه به شمار مىآمد. عمر روزى به او نظر انداخت و گفت: «گنجينهاى
پر از دانش است». پس از رحلت پيامبر، متولّى بيت المال كوفه گشت و در دوره خلافت
عثمان به مدينه رفت. از كسانى بود كه بر جنازه ابوذر حاضر گشت و مباشرت به تجهيز و
تدفين او نمود. وى را در رديف عمار و سلمان و اباذر و مقداد و ابىّ بن كعب از
معروفين به ولايت اهلبيت دانستهاند. گزارش كردهاند كه او هفتاد سوره را از دهان
پيامبر فراگرفته است. گفتهاند كسى در پاكدامنى، فضل، ايمان و مدح پيامبر از او،
شكى نداشته است. به سال 32 هجرت درگذشت و در بقيع دفن گرديد.
در دوره تدوين مصحف عثمانى، ميان عبدالله بن مسعود و عثمان، نزاع و درگيرى رخ
داد كه در فصل چهارم به آن اشارهاى خواهيم كرد. (ر.ك: الكنى و الالقاب، ج1، ص216
و 470؛ اعلام زركلى، ج4، ص137؛ دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص354)
45 . الاتقان، ج1، ص201 و 202.
46 . الفهرست، ص29 و 30.
47 . ر.ك: تاريخ القرآن، ص141 - 144.
48 . تاريخ قرآن، ص345.
49 . همان، ص347.
50 . التمهيد، ج1، ص325 و 331.
51 . الاتقان، ج1، ص207.
52 . مجمع البيان، ج10، ص695.
53 . ر.ك: دكتر راميار، تاريخ القرآن، ص347؛ التمهيد، ج1، ص323.
54 . ر.ك: التمهيد فى علوم القرآن، ج1، ص331.
55 . الاتقان، ج1، ص206.
56 . راميار، تاريخ قرآن، ص350.
57 . آل عمران (3) آيه 120.
58 . دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص348.
59 . بقره (2) آيه 20.
60 . يس (36) آيه 52.
61 . همانجا.
62 . ر.ك: الفهرست، ص29؛ الاتقان، ج1، ص202 و 203.
63 . در فهرست ابن نديم سوره «شورى» از قلم افتاده است.
64 . در وجه تسميه گروههاى ششگانه به اختصار مىتوان چنين توضيح داد: «السّبع
الطُوَّل»: چون هفت سوره بلند و بزرگ قرآن كريمند. «مئون»: سورههايى هستند كه بيش
از صد آيه دارند. «مثانى»: از ريشه «ثنى» به معناى ميل است، سورههايى هستند كه از
جهت بزرگى و حجم آيات، به دنبال سورههاى «مئون» قرار مىگيرند. بعضى ريشه آن را از
«تثنيه» گرفتهاند و علت نامگذارى را آن دانستهاند كه تكرار قراءت در سورههاى
«مثانى»، بيش از سورههاى «طول» و «مئون» است. اطلاق «حواميم» به گروهى از سورهها
نيز از آن جهت است كه با «حم» شروع مىگردند. علّت انتخاب عنوان «ممتحنات» براى
گروهى ديگر ازباب تغليب صورت گرفته است و سرانجام، سورههاى كوچكتر قرآن را از آن
جهت كه قطع و فصل ميان اين سوره با «بسمله» زياد است، مفصّلات ناميدهاند.
65 . الفهرست، ص29.
66 . الفهرست، ص29.
67 . التمهيد، ج1، ص314.
68 . الاتقان، ج1، ص204.
69 . همان، ص149.
70 . قارعه (101) آيه 5.
71 . الاتقان، ج1، ص148.
72 . راميار، تاريخ قرآن، ص362.
73 . همان، ص361.
74 . زنجانى، تاريخ القرآن، ص 77 - 79.