درسنامه علوم قرآنى سطح ۲

حسين جوان آراسته

- ۹ -


بخش چهارم تاريخ قرآن (3) تدوين قرآن (2)

فصل سوم‏جمع‏آورى قرآن در زمان خليفه اول

مقدمه

موضوع اين فصل، يكى از بحث‏انگيزترين مباحث تاريخ قرآن است كه قرآن‏شناسان را به دو گروه تقسيم نموده است: گروهى كه معتقد به جمع‏آورى قرآن -به‏همين ترتيب كنونى - در زمان رسول خدا(ص) هستند و گروهى كه جمع‏آورى رسمى قرآن به صورت مصحف و ميان دو جلد (بين الدّفّتين) را پس از رحلت پيامبر(ص) و در دوران خلافتِ خليفه اول مى‏دانند.

قبل از ورود به اين بحث لازم است به نكته‏اى مهمّ توجه شود كه گويا غفلت از آن منشأ ابهام گشته و بسيارى از بزرگان را به ستيز عليه يكديگر وا داشته است. در حقيقت آن‏چه باعث گشته ميان دو نظريه فوق، شكافى عميق ايجاد گردد و در نتيجه هر يك از دو گروه به مقابله سرسختانه عليه ديگرى برخيزد، عدم توجه دقيق به مورد نزاع و محلّ بحث است. اگر محلّ نزاع دقيقاً مشخص شود، فاصله موجود ميان اين دو نظريّه نيز كمتر شده به‏تدريج حسّاسيت‏ها و موضع‏گيرى‏هاى تند هر يك در مقابل ديگرى فروكش خواهد نمود.

نخستين چيزى كه بايد به آن توجه نمود واژه «جمع» است. اين واژه در اسناد تاريخى به معناى واحدى به كار نرفته است. اينك موارد استعمال آن را مى‏بينيم:

1. «جمع قرآن» به معناى حفظ قرآن است. در صدر اسلام حافظان قرآن را «جُمّاع قرآن» نيز مى‏ناميده‏اند؛ بدين جهت كه آنان قرآن را در سينه خود جمع نموده بودند. زرقانى در مقايسه كتابت و حفظ قرآن تعبير زيبايى دارد؛ يعنى اوّلى را جمع در سطور و دومى را جمع در صدور (سينه‏ها) مى‏خواند.(1)

ابن نديم در ذيل عنوان «الجُمّاع للقرآن على عهد النّبي(ص)» از گروهى ياد مى‏كند كه در رأس آنان على(ع) قرار دارد.(2)

2. «جمع قرآن» به معناى كتابت و نگارش قرآن، به گونه‏اى كه آيات در هر سوره منظم شده باشند، ولى ترتيب و تنظيم سوره‏ها، صورت نگرفته باشد. در اين معنا، تمام قرآن جمع‏آورى شده ولى به صورت مصحف كه ميان دو جلد قرار گيرد درنيامده است.

3. «جمع قرآن» يعنى مجموعه آيات و سوره‏هاى قرآن كريم در يك جا مرتب و منظّم شده و قرآن به صورت «مصحف» درآمده است.

4. «جمع قرآن» يعنى جمع‏آورى همه قراءت‏ها و تنظيم قرآن به يك قراءت (جَمْعُ الناس على قراءة واحدة).

در فصل اول ديديم كه «جمع» به معناى اول و دوم، قطعاً در زمان حيات پيامبر اكرم(ص) تحقق يافته است و هيچ كس در آن ترديدى ندارد.

در فصل چهارم خواهيم ديد كه «جمع» به معناى چهارم نيز - به اتفاق علما - در زمان خليفه سوم اتفاق افتاده است. آن‏چه باقى مى‏ماند اختلاف نظر درباره «جمع» به‏معناى سوم است كه در چه زمانى رخ داده است؟

برخى از نويسندگان گمان كرده‏اند، كسانى كه مى‏گويند قرآن پس از رحلت به‏صورت «مصحف» درآمده به كتابت و نگارش قرآن در زمان حيات پيامبر اكرم عقيده ندارند؛ در حالى كه اين گونه نيست؛ زيرا همان طور كه گفتيم، اصل كتابت و تنظيم آيه‏هاى قرآن، بى‏هيچ ترديدى قبل از رحلت صورت پذيرفته و كسى منكر اين مطلب نيست. تفاوت اين دو قول تنها در اين است كه عده‏اى معتقدند قرآن به همين صورت كه فعلاً وجود دارد، تماماً در زمان رسول خدا(ص) نوشته شده و به صورت «مصحف» (ميان دو جلد) مرتّب گشته است. گروهى ديگر معتقدند گرچه قرآن در زمان رسول خدا نوشته شده و آيات آن نيز در هر سوره مرتب گشته، ولى تنظيم و ترتيب سوره‏ها - دست كم تمام سوره‏ها - و به صورت «مصحف» درآمدن و ميان دوجلد قرار گرفتن، پس از رحلت انجام گرفته است.

بنابراين اختلاف موجود ميان دو نظريّه را مى‏توان با اين سؤال مطرح نمود: آيا تنظيم قرآن به صورت «مصحف» قبل از رحلت يا پس از رحلت انجام گرفته است؟

اكنون كه محلّ بحث روشن شد، به خوبى در مى‏يابيم كه هيچ اختلاف ريشه‏اى و اساسى در مسأله تدوين و نگارش قرآن وجود ندارد و ملتزم شدن به هر يك از اين دو نظريّه به هيچ وجه به اهتمام و عنايت پيامبر و مسلمانان به قرآن لطمه‏اى وارد نمى‏سازد.

با ذكر اين مقدمه و روشن نمودن صورت مسأله، به بررسى دلايل هر گروه مى‏پردازيم. امّا پيش‏تر يادآورى يك نكته را به پيروى از ديگران لازم مى‏دانيم و آن آشنايى با عناوين جمع اول و جمع دوم و جمع سوم است. گرچه جمع على بن ابى‏طالب(ع) اولين جمع‏آورى پس از رحلت بوده است؛ امّا چون اين جمع‏آورى اقدامى شخصى بود و از ناحيه حكومتِ وقت صورت نگرفت، همانند ساير مصاحفى كه صحابه جمع‏آورى نمودند، به صورت جداگانه و مستقل مورد بررسى نويسندگان «علوم قرآن» قرار مى‏گيرد.

بنابراين اطلاق عناوين «جمع اول» مربوط به دوره قبل از رحلت، «جمع دوم» مربوط به دوره پس از رحلت و «جمع سوم» مربوط به دوره عثمان و توحيد مصاحف است.

ادلّه معتقدان به جمع‏آورى قرآن پس از رحلت پيامبر(ص)

نخستين و مهم‏ترين دليلى كه اين گروه به آن استناد جسته‏اند، روايات فراوانى است كه غالباً از طريق اهل سنّت نقل گرديده است. اين دسته معتقدند چون مسأله جمع‏آورى قرآن، امرى تاريخى است، بنابراين واقعيت را تنها بايد در لابه‏لاى تاريخ جست وجو نمود. شواهد تاريخى، جمع‏آورى قرآن به صورت مصحف را پس از رحلت پيامبر(ص) اثبات مى‏كنند:

1 . زيد بن ثابت كه خود از كاتبان وحى بود، گفته است:

قُبضَ النّبيُ(ص) ولَم‏يكُنِ القرآنُ جُمِعَ فى شي‏ءٍ؛

پيامبر رحلت فرمود، در حالى كه قرآن در مصحفى جمع‏آورى نشده بود.

2 . خطّابى نيز مى‏گويد: «تمام قرآن در زمان پيامبر(ص) نوشته شد. امّا سوره‏هاى آن مرتب نگشت و در يك جا جمع نگرديد.»(3)

3 . بيهقى چنين نظر مى‏دهد:

ما از زيد بن ثابت روايت كرديم كه تأليف و نگارش قرآن در زمان پيامبر(ص) صورت پذيرفت، و از وى نيز نقل كرديم كه جمع‏آورى قرآن در «مصحف» در زمان ابوبكر و استنساخ در مصاحف در زمان عثمان به وقوع پيوست. و آن‏چه را آنها جمع يا نسخه‏بردارى مى‏كردند، چون در سينه مردم ثبت شده بود، براى آنان معلوم بود و اين دو كار (جمع در زمان ابوبكر و استنساخ در زمان عثمان) تماماً با مشورت كسانى از صحابه و على بن ابى طالب(ع) كه حاضر بودند انجام گرفت.(4)

4 . قاضى ابوبكر باقلانى در كتاب انتصار خود، جمع‏آورى ابوبكر را جمع‏آورى قرآن ميان دو لوح، يعنى مصحف مى‏داند.(5)

5 . ابو عبدالله حارث بن اسد محاسبى در فهم السّنن گويد:

نگارش قرآن، چيز جديدى نيست. دستور نگارش را پيامبر(ص) مى‏داد؛ ولى نگارش‏ها در ميان رقاع و اكتاف و عسب متفرق بود. اين اوراق كه آيات قرآن در آنها پراكنده بود و در خانه پيامبر(ص) وجود داشت به دستور ابوبكر به جاى ديگر منتقل گرديد و كسى آنها را جمع نمود و با ريسمانى به‏هم بست تا چيزى از آن از بين نرود.(6)

يكى ديگر از دلايلى كه براى جمع‏آورى قرآن پس از رحلت اقامه شده است، تدريجى بودن نزول قرآن و استمرار نزول وحى تا اواخر حيات پيامبر(ص) بوده كه مانع از جمع قرآن مى‏شده است و چون همواره انتظار نزول آيات و سوره‏ها وجود داشته، پيامبر خود اقدام به مرتّب نمودن سوره‏ها ننموده است.

علامه مجاهد، محمدجواد بلاغى در تفسيرش آورده است:

چون وحى در زمان حيات رسول خدا(ص) استمرار داشت، تمام قرآن در يك «مصحف» جمع‏آورى نشد؛ گرچه آن‏چه از آيات وحى شده بود در دل مسلمانان و نوشته‏هاى آنان موجود بود.... پس از آن كه خداوند، سراى آخرت را براى رسول خود اختيار نمود و وحى پايان يافت و ديگر اميدى به نزول دنباله آيات نبود، مسلمانان تصميم گرفتند قرآن را در مصحفى جامع ثبت نمايند و آيات قرآن را تحت نظارت هزاران نفر از حافظان قرآن و نوشته‏هايى كه نزد پيامبر و كاتبان وحى و ساير مسلمانان به صورت گروه آيات يا دسته‏هايى از آيه‏ها و سوره‏ها وجود داشت، جمع‏آورى نمودند. آرى در اين جمع‏آورى، قرآن به ترتيب نزول جمع‏آورى نگشت و منسوخ آن بر ناسخ مقدم نگرديد.(7)

اين دليل را گروهى ديگر نيز ذكر نموده‏اند.(8)

سومين دليل بر جمع‏آورى قرآن پس از رحلت، روايات فراوانى از شيعه و سنّى است كه بر جمع قرآن به‏دست على بن ابى طالب دلالت مى‏كند. اگر قرآن به همين ترتيب فعلى در زمان رسول خدا(ص) جمع شده بود، پس چرا على بن ابى طالب(ع) اقدام به جمع‏آورى نمود؟ چرا پيامبر به على(ع) دستور جمع‏آورى قرآن پس از رحلت را صادر نمود؟

علامه بلاغى مى‏گويد:

اين كه على(ع) پس از وفات پيامبر، جز براى نماز ردا بر دوش نگرفت تا قرآن را به همان ترتيب نزول و تقدم منسوخ آن بر ناسخ، جمع‏آورى نمايد امرى معلوم و روشن است.(9)

علامه طباطبائى، جمع على(ع) را از مسلمات روايات شيعه مى‏داند.(10)

دليل ديگر بر رد جمع‏آورى قرآن در دوره حيات پيامبر(ص) اختلاف موجود ميان دو مصحف جمع‏آورى شده توسط پيامبر و على بن ابى‏طالب است. مدّعيان جمع‏آورى مصحف در دوره پيامبر(ص) مى‏گويند: مصحف به همين ترتيب كنونى تنظيم گرديد. اگر چنين است؛ چرا على بن ابى‏طالب(ع) قرآن را بر اساس ترتيب نزول (الأوّل فالأوّل) جمع نمود؟ آيا مى‏توان باور داشت كه قرآن جمع‏آورى شده بود، ولى على(ع) شيوه جمع‏آورى خود را بر آن‏چه پيامبر جمع نموده بود ترجيح داد!؟

از مصحف على(ع) كه بگذريم، بزرگانى ديگر از صحابه نيز هر يك مصحف مخصوصى براى خود تنظيم نمودند. اين مصاحف - چنان كه خواهد آمد - گاه در چينش و تنظيم سوره‏ها، با يكديگر اختلاف دارند. اين واقعيت نيز دليلى ديگر بر عدم جمع‏آورى مصحف در زمان پيامبر(ص) است.

علامه طباطبائى در بيانى قاطع در زمينه جمع‏آورى قرآن مى‏گويد: «تأليف قرآن و جمع‏آورى آن به صورت مصحف، قطعاً پس از رحلت صورت گرفته است.»(11)

حال بايد ديد چه چيز موجب گشت تا خليفه اول به فكر جمع‏آورى قرآن بيفتد.

جنگ يمامه و پيامدهاى آن

پس از يك سال و خورده‏اى كه از رحلت گذشته بود، جنگ يمامه در گرفت و در اين جنگ هفتاد نفر از قرّاء كشته شدند. مقام خلافت از ترس اين كه ممكن است جنگ ديگرى براى مسلمانان پيشامد كند و بقيّه قرّاء كشته شوند و در اثر [از بين رفتن‏] حَمَله قرآن، خود قرآن از بين برود به فكر افتاد كه سور و آيات قرآنى را در يك مصحف جمع‏آورى كند.(12)

حادثه «يمامه» يكى از مهم‏ترين حوادث و فتنه‏هايى بود كه در خلافت ابوبكر اتفاق افتاد. مسيلمه كذّاب كه در سال نهم هجرت با گروهى از يمامه خدمت پيامبر رسيده بود، در بازگشت از اين سفر، مرتد شد و در نامه‏اى ادعاى شركت در پيامبرى نمود. پيامبر او را مسيلمه كذّاب لقب داد. در ماه ربيع الاول سال دوازدهم هجرت، كه آغاز دومين سال خلافت ابوبكر بود، وى سپاهى را به فرماندهى خالد بن وليد به جنگ با مسيلمه فرستاد. سپاهيان خالد كه 4500 تن بودند در جنگى سخت نابرابر با چهل‏هزار جنگجوى طرفدار مسيلمه به نبرد پرداختند. سرانجام مسيلمه كشته شد و پيروزى به دست آمد. اما اين پيروزى گران تمام شد، كشته‏هاى مسلمانان را تا 1700 نفر گزارش كرده‏اند كه در ميان آنها 700 يا 450 و يا به كمترين رقم هفتاد تن از صحابه و حاملان قرآن بوده‏اند.(13)

پس از اين حادثه، عمر كه نگران از وقوع حوادثى مشابه بود، به خليفه اول پيشنهاد جمع‏آورى قرآن را نمود. ابوبكر با پذيرش اين پيشنهاد، زيد بن ثابت را مأمور اجراى جمع‏آورى قرآن كرد.

يكى از مشهورترين رواياتى كه شرح اين ماجرا را بازگو نموده است، روايتى از خود زيد بن ثابت است كه بخارى آن را در صحيح خود نقل كرده و در تمام كتب مربوط به علوم قرآنى نويسندگان به آن استناد نموده‏اند.(14)

اينك شرح داستان را از زبان زيد بن ثابت مى‏شنويم:

پس از جنگ يمامه، ابوبكر مرا احضار نمود. وقتى بر ابوبكر وارد شدم، عمر نزد او بود. ابوبكر خطاب به من گفت: عمر نزد من آمده و گفته است: جنگ يمامه در مورد قاريان و حافظان قرآن، كشتارى سخت وارد نموده و بيم آن مى‏رود كه در اثر جنگ‏هاى ديگر، قرّاء ديگرى كشته شوند و بخش مهمّى از قرآن از بين برود. مصلحت آن است كه دستور دهى قرآن جمع‏آورى گردد. به عمر گفتم: چگونه مى‏خواهى كارى را كه رسول‏خدا(ص) انجام نداده است انجام دهى؟ او پاسخ داد: به خدا سوگند اين كار نيكى است. از آن موقع پيوسته او به من (ابوبكر) مراجعه نمود تا آن كه خداوند در اين امر، شرح صدرى به من عنايت نمود و در اين جهت با عمر هم‏نظر گرديدم.

زيد مى‏گويد: پس از نقل اين جريان، ابوبكر به من گفت: تو مردى جوان، عاقل و مورد اعتماد مى‏باشى و تو بودى كه وحى را براى پيامبر مى‏نوشتى، پس به جمع‏آورى قرآن اقدام نما. (زيد:) به خدا قسم اگر مرا مأمور مى‏كردند كه كوهى را از جايى بردارم، سنگين‏تر از چنين مأموريتى نبود. به‏آنها گفتم: چگونه شما كارى را انجام مى‏دهيد كه شخص پيامبر(ص) انجام‏نداده است؟ ابوبكر در پاسخ گفت: به خدا قسم، خير در همين است. و پيوسته به من اصرار نمود تا آن كه خداوند همان شرح صدرى را كه به ابوبكر و عمر عنايت كرده بود، به من نيز عنايت فرمود. پس به تتبّع و تفحّص قرآن پرداختم و قرآن را از نوشته‏هايى كه بر روى شاخه‏هاى خرما و سنگ‏هاى ظريف بود و آن‏چه در سينه مردم جاى داشت جمع‏آورى كردم....(15)

كيفيّت جمع دوم (جمع در زمان ابوبكر) به‏دست زيد بن ثابت

به دستور مقام خلافت، جماعتى از قرّاى صحابه، با تصدّى مستقيم زيدبن‏ثابتِ صحابى، سوره‏ها و آيات قرآن را از الواح و سعف‏ها و كتف‏ها، كه در خانه پيامبر اكرم(ص) به خط كُتّاب وحى يا پيش قرّاى صحابه بود، جمع‏آورى كرده در يك مصحف قرار دادند و نسخه‏هايى ازآن را به اطراف و اكناف فرستادند.(16)

به نقل يعقوبى كميته‏اى مركب از 25 نفر از انصار تحت نظارت ابوبكر تشكيل‏شد تا زيد را در اين امر يارى نمايند. به آنها گفته شد قرآن را بنويسيد و بر سعيدبن‏عاص كه مردى فصيح است عرضه كنيد.(17)

هشام بن عروه از پدرش نقل كرده كه ابوبكر به عمر و زيد دستور داد تا در مسجد بنشينند و تنها آياتى را ثبت نمايند كه مدّعىِ آن، دو شاهد بر آن اقامه نمايد.(18)

يكى از ايرادهايى كه به جمع قرآن در زمان ابوبكر شده در همين مورد است كه روايت فوق و رواياتى نظير آن نشان مى‏دهند آنها آيات قرآن را - كه بايد به دليل قطعى و متواتر ثابت گردند - با اين شيوه ابتدايى و ساده، جمع مى‏نمودند و تنها براى ثبت آيه يا حتى سوره‏اى اگر كسى دو شاهد مى‏آورد، مقبول مى‏افتاد؛ در حالى كه نصّ قرآنى بايد به تواتر ثابت گردد، نه با دو شاهد عادل. ايرادكنندگان گفته‏اند اساساً چنين شيوه‏اى در جمع‏آورى قرآن كريم مستلزم وقوع تحريف در كتاب خدا خواهد بود؛ زيرا تضمين‏هاى لازم در آن به كار نرفته و دقت لازم در آن صورت نگرفته، در نتيجه چنين جمع‏آورى‏هايى معمولاً اطمينان‏آور نيستند.(19)

ليكن همه مى‏دانيم كه حافظان قرآن كريم بسيار بودند و خود زيد از جمله حافظان قرآن بوده است و جمع‏آورى قرآن - به تعبير علّامه بلاغى - تحت نظارت هزاران نفر از حافظان قرآن صورت گرفت. بنابراين بايد ديد مراد از دو شاهد در چنين روايتى چيست؟

ابن حجر گفته است: گويا منظور از اقامه دو شاهد آن است كه آن دو شهادت دهند كه مكتوب و نوشته قرآنى در حضور پيامبر نوشته شده بوده و يا آن كه شهادت دهند، نوشته از وجوهى بوده است كه قرآن به آن وجوه نازل گشته است.

ابوشامه مى‏گويد:

مقصود آنان از آوردن دو شاهد اين بوده كه فقط عين آن‏چه را در حضور پيامبر نوشته شده بود احراز كنند و آن را بنويسند و به محفوظات اعتماد نكنند و به همين جهت زيد - با آن كه حافظ قرآن بود - در مورد آيه آخر سوره براءت گفت: آن را فقط نزد ابوخزيمه انصارى يافتم. منظور زيد، يافتن اين آيه به صورت نوشته و مكتوب بوده است و گرنه خود زيد و بسيارى از صحابه آن را حفظ بوده‏اند.(20)

در پايانِ حديثى كه پيشنهاد جمع‏آورى قرآن از سوى ابوبكر به زيد شد چنين آمده است:

...به تفحّص از قرآن اقدام نمودم و قرآن را از نوشته‏هايى كه بر روى شاخه‏هاى خرما و سنگ‏هاى ظريف بود و آن‏چه در سينه مردم جاى داشت، جمع‏آورى كردم. تا آن كه آيه آخر سوره توبه لقدْ جاءَكُم رسولٌ منْ أنفُسكُم عزيزٌ عليهِ مَا عَنِتُّم... را تنها نزد ابوخزيمه انصارى يافتم....(21)

ابن شهاب از خارجه، كه فرزند زيد بن ثابت است، به نقل از پدرش، شبيه همين جريان را در مورد آيه‏اى از سوره احزاب نقل كرده است. براساس اين روايت زيد مى‏گويد:

وقتى مصحف را استنساخ مى‏نموديم آيه‏اى از سوره احزاب را كه خود، قراءت آن را از پيامبر شنيده بودم، نزد احدى جز خزيمه انصارى نيافتم. آيه‏چنين بود: من المؤمنين رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله عليه... و چون شهادت خزيمه را پيامبر برابر با دو شهادت قرار داده بود، آيه را به سوره‏اش ملحق نموديم.(22)

از اين نقل، دو مطلب به خوبى استفاده مى‏شود: اول آن كه آيه به صورت مكتوب و نوشته فقط نزد خزيمه بوده است؛ چون زيد خودش مى‏گويد اين آيه را از پيامبر هنگامى كه قراءت مى‏فرمود، شنيده بودم و از اين جا روشن مى‏گردد منظور از شهادت دو عادل، شهادت بر كتابت نزد پيامبر بوده است؛ و گرنه با توجه به حفظ آيه توسط ديگران، نيازى به آن نبوده است. اين امر برخلاف تصور معترضان، نهايت دقت گروه جمع كننده را مى‏رساند.

دوم آن كه، منظور از دو شاهد عادل، دو شاهد غير از فرد مدّعى نبوده، بلكه يك‏نفر خود مدعى آيه يا سوره بوده كه شهادت مى‏داده و نفر دوم نيز ادّعاى او را تصديق مى‏نموده است و به همين جهت در جريان ادّعاى خزيمه چون پيامبر، شهادت او را برابر با دو شاهد قرار داده بود، قول او پذيرفته شد.

يادآورى:

در نسخه‏هاى خطّى و چاپى صحيح بخارى در روايتى كه نقل گرديد «ابوخزيمه» ذكر شده‏است؛ ولى صحيح آن خزيمة بن ثابت انصارى، صحابى جليل القدر است؛ زيرا شخصى كه پيامبر، شهادت او را برابر با دو شهادت قرار داد، جز خزيمة بن‏ثابت نبود.(23)

بدين ترتيب آن‏چه از اسناد تاريخى و اقوال عده‏اى از دانشمندان علوم قرآنى به‏دست مى‏آيد، اثبات جمع دوم در زمان خليفه اول، توسط زيد بن ثابت است.

ادلّه معتقدان به جمع‏آورى قرآن قبل از رحلت

پيش‏تر ثابت شد كه جمع‏آورى قرآن به صورت «مصحف» پس از رحلت صورت گرفته است. اكنون نگاهى مى‏اندازيم به دلايل مخالفان اين عقيده. اين گروه نيز به مجموعه‏اى از شواهد عقلى و نقلى استناد نموده‏اند. نگارنده در يك بررسى نسبتاً دقيق و با تتبّع در منابع مختلف، فهرستى از دلايل مخالفان جمع‏آورى قرآن به صورت «مصحف» پس از رحلت را گردآورده است كه به اختصار ذكر مى‏شود:

1. تعارض روايات جمع‏آورى قرآن پس از رحلت - كه عموماً از طريق اهل سنّت نقل گرديده‏اند - با يكديگر. آية الله خوئى(ره) در البيان پس از نقل 22 روايت، كه اهمّ روايات جمع‏آورى قرآن است، در بيانى مفصّل به نقد اين روايات پرداخته‏اند و با روشن ساختن موارد اختلافى كه ميان اين روايات وجود دارد، همه آنها از آن جهت كه باهم متعارضند، از درجه اعتبار ساقط نموده‏اند.(24)

پاسخ: اين كه در ميان اين روايات، آشفتگى‏هايى وجود دارد، قابل انكار نيست. علامه محمد جواد بلاغى با اين كه خود به برخى از اين آشفتگى‏ها در روايات اشاره مى‏نمايد،(25) در عين حال از طرفداران سرسخت جمع‏آورى قرآن پس از رحلت است.

علامه طباطبائى نيز پس از ذكر گروهى از همين روايات جمع، در يك جمع‏بندى چنين اظهار نظر مى‏كند:

آن‏چه از حريّت در عقيده و آزاد انديشى در مورد اين روايات به دست مى‏آيد، اين است كه، روايات گرچه خبرهاى واحد و غيرمتواترند؛ اما اين اخبار همراه با قراين قطعى مى‏باشند....(26)

واقعيّت آن است كه مى‏توان اضطراب و آشفتگى موجود ميان بسيارى از اين روايات را به راحتى حل نموده ميان آنها جمع كرد.(27)

در اين جا به نظرى جالب از مرحوم دكتر راميار توجه مى‏كنيم:

اين آشفتگى اصولاً در كار حديث هست، پس كاربرد حديث چيست؟ كدام مسأله فقهى يا كلامى است كه در بحث و كنكاش نباشد؟ اگر هر نكته‏اى را درست سر جاى خود بنهيم و نظم و ترتيبى بدين تكّه‏هاى جدا از هم بدهيم، بنيانى رفيع و مفيد خواهيم داشت. در مجموع اين احاديث، آن‏چه ناسره و تك و ناهمخوان است، بايد كنار گذارد و از ميان انبوه اين اخبار، واقعيّت‏ها را باز جست.(28)

2. تعارض روايات جمع‏آورى قرآن پس از رحلت با رواياتى كه دلالت بر جمع‏آورى قبل از رحلت مى‏نمايند. شعبى گفته است: شش تن از انصار قرآن را در عهد رسول خدا(ص) جمع نمودند كه عبارتند از: ابىّ بن كعب، زيد بن ثابت، معاذ بن جبل، ابوالدّرداء، سعد بن عبيد و ابو زيد.

انس بن مالك در پاسخ به قتاده كه از جامعان قرآن در زمان پيامبر(ص) سؤال نموده است، مى‏گويد: آنان چهار تن و همگى از انصار بودند. ابىّ بن كعب، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت و ابو زيد.(29)

پاسخ: رواياتى از اين دست، تنها دلالت بر نگارش آيات و سوره‏ها دارند؛ امّا اين‏كه آنان تدوين «مصحف» هم نموده و سوره‏هاى قرآن را به ترتيب كنونى تنظيم كرده باشند، از اين روايات برنمى‏آيد.

3. معروف‏ترين وصيّت پيامبر در احاديث متواتر ثقلين كه فرمود: إنّى تارك فيكم الثّقلين، كتاب الله و عترتي... دليل بر جمع‏آورى قرآن در همان زمان است وگرنه به اوراق پراكنده صحف مى‏گويند، نه كتاب.(30)

برخى در موارد ديگر نيز از تعبير «كتاب» چنين برداشتى نموده‏اند. وقتى پيامبر در هنگام رحلت فرمود: قلم و دواتى بياوريد كه چيزى بنويسم تا پس از من گمراه نشويد، عمر در آن جا گفت: حسبنا كتاب الله. ناگزير كتاب خدا در آن موقع مجموع و محفوظ و معلوم بوده است.(31)

پاسخ: گرچه «كتاب» به يك مجموعه منظّم اطلاق مى‏شود، اما قطعاً چنين چيزى در مواردى كه از قرآن، تعبير به «كتاب» گشته است صادق نيست؛ زيرا موارد بسيار از آيات مكى وجود دارد كه در آنها از قرآن تعبير به «كتاب» شده؛ در حالى كه سوره‏ها و آيه‏هاى فراوانى پس از آن نازل شده‏اند و طبعاً كتاب به معناى مجموعه كامل نمى‏توانسته است مفهومى داشته باشد؛ به عنوان مثال بنگريد به آيه اول ازسوره‏هاى «حجر» و «نمل».

4. به حكم عقل، قرآن بايد قبل از رحلت، جمع‏آورى شده باشد، پس چگونه مى‏توان باور داشت كه پيامبر با آن همت سترگ در آموزش و نگارش قرآن، در گردآورى آن بى‏تفاوت بماند! و قرآنى را كه اصلى‏ترين منبع دين است بدون تنظيم رها نمايد!(32)

پاسخ: پيامبر(ص) نهايت اهتمام و عنايت را به تدوين و نگارش قرآن داشته است. اصل كتابت قرآن از مسلّمات است. تنظيم آيات در هر سوره نيز با نظارت آن حضرت انجام گرفته است. امّا سومين مرحله (تنظيم سوره‏هاى قرآن) كه در مقايسه با اصل كتابت و تنظيم آيات از اهميت بسيار ناچيزى برخوردار بوده است، به دلايلى - كه پيش از اين گذشت - پس از رحلت صورت گرفته و هيچ منافاتى با عظمت و اهميّت قرآن نداشته است.

5. احاديثى وجود دارد كه نشان مى‏دهد صحابه، قرآن را بر پيامبر عرضه نموده و قراءت كرده‏اند.

6. رواياتى در دست است كه حكايت از اهتمام صحابه به ختم قرآن در زمان رسول خدا مى‏كند.

7. براساس مدارك تاريخى، قبل از رحلت پيامبر(ص) مصاحفى به صورت كامل يا ناقص وجود داشته است. به عنوان مثال از پيامبر نقل گرديده‏است:

مَن قَرأَ القرآنَ فِى المصحفِ، كان لَه ألفا حسنةٍ ومَنْ قرأهُ فِى غيرِالمصحف -فأظُنّه قالَ - كَألْفِ حسنةٍ؛

هر كه قرآن را از روى مصحف، بخواند، دو هزار حسنه و هركس از حفظ بخواند - به گمانم فرمود - هزار حسنه دارد.

و يا اين‏كه از عايشه نقل شده است: النّظر فى المصحف عبادة.(33)

پاسخ: عرضه نمودن قرآن بر پيامبر و يا ختم قرآن هيچ يك، دليل بر جمع قرآن به صورت «مصحف» نيستند؛ اما تعبير به «مصحف» در برخى از روايات كه تشويق به خواندن از روى آن شده‏است، نيز «مصحف» به معناى مصطلح را ثابت نمى‏كند. در اين روايات تأكيد بر خواندن قرآن از روى نوشته است در مقابل خواندن از حفظ. در روايات ثواب قراءت قرآن از روى مصحف، به همگان توصيه شده‏است كه قرآن را از روى مصحف بخوانند؛ در حالى كه اگر فرض كنيم قبل از رحلت تعدادى اندك از صحابه براى خود مصحفى داشته‏اند، بدون شك قريب به اتفاق مردم از داشتن آن محروم بوده‏اند. بنابراين مراد از «مصحف» به احتمال قوى نوشته‏هاى قرآنى بوده است، نه يك مجموعه مدوّن. به يك احتمال ديگر مى‏توان وجود مجموعه‏هايى از قرآن را كه از تعدادى سوره‏ها تشكيل شده بوده نيز از آن جهت كه سوره‏هايى در آنها گردآورى شده «مصحف» ناميد.

8. نامگذارى سوره حمد به فاتحةالكتاب در زمان پيامبر. اين سوره در همان زمان، به همين نام شناخته مى‏شده است و چون اولين سوره نازل شده هم نبوده است، بدون شك اين نام از آن جهت برايش انتخاب گرديده كه قرآن كتابى بوده است كه فاتحه و آغازى داشته كه آن سوره مباركه حمد است.(34)

پاسخ: گرچه سوره حمد، اولين سوره در نزول نبود، اما همان گونه كه در بخش‏دوم در فصل مربوط به نزول اولين سوره گفتيم، محققان عقيده دارند كه اولين‏سوره‏اى كه به طور كامل نازل شده است، «حمد» بوده و بدين جهت آن را «فاتحة الكتاب» ناميده‏اند.

9. در رواياتى از پيامبر چنين نقل گرديده است:

اُعْطيتُ مكان التوراة، السّبعَ الطُّوَل وَاُعْطيتُ مكانَ الزّبور، المئين واُعطيتُ مكانَ الإنجيلِ، المثانى وفُضّلِتُ بالمفصّل. اين دسته‏بندى از سوره‏هاى قرآن كه در زمان پيامبر وجود داشته، دقيقاً با نظم كنونى سوره‏ها، مطابقت دارد. بنابراين تنظيم سوره‏ها، قبل از رحلت بوده است.

پاسخ: آرى، اين نام‏ها براى گروه‏هايى از سوره‏ها، قبل از رحلت وجود داشته و در احاديث بسيارى به چشم مى‏خورد.(35) اما از اين روايات، ترتيب كل سوره‏هاى قرآن در زمان پيامبر(ص) استفاده نمى‏شود، بلكه فقط از اين روايات يك نحوه دسته‏بندى سوره‏هاى بزرگ و كوچك ثابت مى‏گردد؛ به گونه‏اى كه بعضى از سوره‏ها از بعضى ديگر تفكيك شده بودند؛ مثلاً سوره‏هاى «طواسين» يا «حواميم» يا «الر» در مجموعه‏هاى مشخصى قرار داشته‏اند. بهترين شاهد بر عدم تنظيم كل سوره‏ها، مصحف على(ع) است كه براساس «سبع طول»، «مئون» و... مرتب نشده بود.

10. حاكم در كتاب مستدرك از زيد بن ثابت نقل كرده است: كُنّا عندَ رسولِ‏الله(ص) نُؤَلِّف القرآنَ من الرّقاع.(36)

گفته‏اند: زيد بن ثابت كه كاتب وحى بوده مسأله تأليف و جمع‏آورى قرآن را به‏صورت مصحف در حضور پيامبر، اعلام كرده است.

پاسخ: در روايات فراوان از جمله روايت مشهورى كه خود زيد مسأله پيشنهاد جمع‏آورى قرآن را از سوى خليفه اول نقل كرد، عدم جمع قرآن به صورت «مصحف» بارها مطرح گرديده‏است. بنابراين منظور از تأليف در اين‏جا، ثبت آياتى كه به‏تدريج نازل مى‏شده‏اند و الحاق آنها به سوره‏هاى مربوط به خودشان، بوده است. علامه طباطبائى مى‏گويد:

شايد مراد از تأليف، الحاق بعضى از سوره‏ها به سوره‏هاى مشابه يكديگر، مانند سوره‏هاى «طُوَل» يا «مئون» و... باشد و گرنه تأليف به معناى جمع در «مصحف» منحصراً پس از رحلت صورت گرفته است.(37)

جمع صحف يا مصحف؟

بعضى گمان كرده‏اند آن‏چه در زمان خليفه اول در زمينه جمع‏آورى قرآن رخ‏داده است، جمع‏آورى صحف و اوراق پراكنده قرآنى بوده و اين اوراق به صورت «مصحف» ميان دو جلد قرار نگرفته‏است. اين تصور از آن‏جا ناشى شده است كه در برخى از رواياتِ جمع توسط زيدبن ثابت، به جاى «مصحف» تعبير «صُحُف» وجود دارد. اما وجود چنين تعبيرى نمى‏تواند اثبات اين امر را بنمايد؛ زيرا در روايات متعدد ديگر از كار زيد به جمع «مصحف» تعبير شده‏است. اين گونه موارد اختلاف در تعبيرات، نشانه اين حقيقت است كه «صحف» و «مصحف» به اقتضاى مورد استعمالشان به معناى يكديگر به كار مى‏رفته‏اند.

در آغاز همين فصل به رواياتى اشاره كرديم كه همگى از جمع «مصحف» به‏دست زيد بن ثابت سخن مى‏گفتند. بيهقى و حارث بن اسد محاسبى، عقيده به جمع مصحف داشتند. ابوبكر باقلانى در كتاب انتصار وقتى از انگيزه اقدام عثمان به جمع‏آورى قرآن سخن مى‏گويد، اظهار مى‏دارد: «عثمان آن‏چه را ابوبكر در جمع‏آورى قرآن بين دو جلد (مصحف) انجام داده بود، قصد نكرد، بلكه قصد او...»(38).

از على(ع) نقل كرده‏اند كه: «أعظم الناس أجراً فى المصاحف أبوبكر...».(39)

در حديثى كه از خارجه فرزند زيد بن ثابت نيز نقل كرديم، مسأله استنساخ «مصحف» مطرح شده است.(40)

علامه محمد جواد بلاغى نيز جمع زيد را جمع «مصحف» دانسته‏است، نه جمع «صحف».(41)

از دلايل نقلى موجود كه بگذريم، دلايل متعدد ديگر نيز حاكى از آن است كه جمع‏آورى قرآن در زمان خليفه اول به‏دست زيد بن ثابت، جمع «مصحف» بوده است كه به آنها اشاره مى‏كنيم.

1. در پايان همين فصل خواهيم ديد كه پس از رحلت، بعضى از صحابه پيامبر(ص) اقدام به تنظيم مصحف براى خود نمودند. اگر اقدام زيد بن ثابت كه كارى رسمى و از جانب حكومت وقت صورت گرفته‏است، فقط جمع صُحُف و اوراق پراكنده باشد، اين اقدام در مقايسه با اقدام ديگران از ارزش كمترى برخوردار خواهد بود؛ در حالى كه به گفته خود زيد، كار او به قدرى مهمّ و سنگين بوده است كه انتقال كوهى از جاى خودش در مقايسه با اين كار، آسان جلوه مى‏كرده است.

2. هدف از اقدام زيد و دستور ابوبكر، حفظ قرآن از ضايع شدن بوده است و اين مهمّ با تنظيم قرآن، بين الدّفتين (بين دو جلد) بهتر تأمين مى‏شد.

3. اقدام عثمان در جمع سوم (توحيد مصاحف) - چنان كه خواهدآمد - در سال 25 هجرت اتفاق افتاده است و لازمه اين كه جمع ابوبكر، جمع «صحف» باشد، اين است كه پس از رحلت پيامبر، حدوداً پانزده سال بگذرد و هيچ يك از خليفه اول و دوم، قرآن را در مصحفى گردآورى نكرده باشند!

... ...

مصاحف صحابه

از جمع‏آورى قرآن به‏دست على(ع) و زيد بن ثابت (جمع رسمى خليفه اول) سخن گفتيم. در فاصله پس از رحلت تا اوايل دوره خلافت عثمان، گروهى ديگر نيز به جمع‏آورى قرآن اقدام نمودند. مصحف هر يك از اين افراد با توجه به موقعيت شخصيّتى و مكانى آنها در نقاط مختلف از قلمرو پهناور اسلامى آن زمان رواج يافته‏بود.

ابن اثير نقل مى‏كند كه تا سال سى هجرى، چهار مصحف در چهار گوشه ممالك اسلامى رواج داشته است: مصحف اُبىّ در دمشق، ابن مسعود در كوفه، ابو موسى در بصره، مقداد در حمص.(42)

شاميان براساس مصحف ابىّ بن كعب، كوفيان براساس مصحف عبدالله بن مسعود، بصريان براساس مصحف ابو موسى و... قرآن را قراءت مى‏نمودند. درصورتى كه در قراءت قرآن اختلافى پيش مى‏آمد، اهل هر منطقه به قراءت مصحف معروف خود كه منسوب به يكى از اين اصحاب بود، مراجعه مى‏كردند. ما در اين بحث تنها به بررسى دو مصحف «ابىّ بن كعب»(43) و «عبدالله بن مسعود»(44) مى‏پردازيم و خصوصيات اين دو مصحف را بازمى‏گوييم.

مصحف ابىّ بن كعب

جلال الدين سيوطى در الاتقان از كتاب مصاحف «ابن اشته» به نقل از ابوجعفر كوفى فهرستى از نام سوره‏هاى مصحف ابى بن كعب را ذكر نموده است كه شروع آن با سوره «حمد» بوده و پس از آن سوره‏هاى طُوَل، يعنى بقره، نساء، آل عمران، انعام، اعراف، مائده و يونس قرار گرفته‏اند و آخرين سوره، سوره «ناس» است.(45)

ابن نديم از فضل بن شاذان به نقل از فرد ثقه‏اى كه مصحف ابىّ بن كعب را در دهكده‏اى به نام قريةالانصار نزد محمد بن عبدالملك انصارى ديده، ترتيب سوره‏هاى مصحف اُبىّ را بيان نموده‏است. آن‏چه در اين نقل جالب توجه است، باقى‏ماندن نسخه‏اى از مصحف ابىّ تا نيمه قرن سوم هجرى است.(46) ابو عبدالله زنجانى مأخذ ترتيب سوره‏هاى مصحفِ ابىّ بن كعب را، فهرست ابن نديم قرار داده است.(47)

در مقايسه ميان اين دو مأخذ، مى‏بينيم كه در ترتيب آنها تا سوره بيست و چهارم، يعنى سوره مؤمنون (در مصحف ابى) هيچ اختلافى وجود ندارد. اما از آن به بعد در ترتيب سوره‏ها و ذكر آنها اختلافاتى ديده مى‏شود.

دكتر راميار پس از نقل هر دو مأخذ، اين اختلافات را بررسى نموده و گفته است:

در فهرست ابن نديم دوازده سوره كه عبارتند از: سوره‏هاى عنكبوت، لقمان، دخان، ذاريات، طور، قمر، تحريم، سئل سائل، مزّمّل، مدّثّر، بلد و عصر، يادداشت نگرديده است.(48)

اما در فهرستى كه الاتقان نقل كرده هفت سوره از قلم افتاده است كه عبارتند از: ابراهيم، فرقان، سجده، ملائكه، زخرف، انسان و بروج كه در هيچ يك از اين سوره‏ها با كسرىِ فهرست ابن نديم اشتراكى وجود ندارد.(49)

نويسنده التمهيد در جدولى، نواقص هر يك از اين دو مأخذ را به واسطه ديگرى تكميل نموده و فهرستى از 116 سوره ارائه داده است‏(50) كه اين كار هيچ گونه توجيه تاريخى و مبناى علمى ندارد.

ذكر اين نكته لازم است كه هر دو مأخذ (فهرست ابن نديم و الاتقان) دو سوره «خَلْع» و «حَفْد» را در شمار سوره‏هاى مصحف ابىّ بن كعب آورده‏اند. اين دو سوره در فهرست ابن نديم، سوره‏هاى 90 و 92 هستند.

ويژگى‏هاى مصحف ابىّ بن كعب

1. در ترتيب سوره‏هاى «طُوَل»، سوره «يونس» مقدم بر سوره «انفال» بوده است.

2. شروع مصحف از سوره حمد و پايان آن به «معوذتين» ختم مى‏شده‏است و از اين جهت تفاوتى با مصحف فعلى نداشته است.

3. مصحف «اُبىّ» مشتمل بر دو دعا بوده است كه به عنوان «سوره» به او نسبت داده‏اند. آن دو سوره را سوره «خَلع» و «حَفد» ناميده‏اند.

سوره «خلع»:

بسم الله الرحمن الرحيم. اللّهم انا نَسْتعينكَ ونَستغفرُكَ. ونُثنى عَلَيكَ ولانَكْفُرُك. ونَخْلَع ونترُكُ من يَفْجُرك؛

به نام خداوند بخشنده مهربان. خدايا! فقط از تو يارى و آمرزش مى‏خواهيم. تو را سپاس مى‏گوييم و بر تو كفر نمى‏ورزيم. و كسانى را كه گناه كنند رد نموده و ترك مى‏كنيم.

سوره «حَفْد»:

بسم الله الرحمن الرحيم. اللّهم إيّاكَ نَعبُدُ. ولكَ نُصَلّى ونَسْجُدُ. وإليكَ نَسْعى‏ ونَحْفِد. نَخْشى‏ عذابَك. ونَرجُو رَحْمَتَك. إنّ عذابَكَ بالكفّارِ مُلْحَق؛

به‏نام خداوند بخشنده مهربان. خدايا! فقط تو را مى‏پرستيم. و فقط براى تو نماز مى‏خوانيم و به سجده مى‏رويم. و تنها به سوى تو قدم برداشته و مى‏شتابيم. از عذابت مى‏ترسيم. و به رحمتت اميدواريم. قطعاً عذاب تو به‏كافران خواهد رسيد.

بنابراين بايد جمع سوره‏هاى مصحف اُبىّ 116 سوره باشد.

جلال الدين سيوطى مى‏گويد:

تعداد سوره‏ها در مصحف ابىّ 115 سوره است، زيرا دو سوره «فيل» و«قريش» را ابىّ، يك سوره به حساب مى‏آورده است. سخاوى در جمال‏القرّاء نيز از امام صادق(ع) و ابونهيك، اتحاد اين دو سوره را نقل كرده‏است.(51)

آن‏چه سيوطى نقل كرده است صحيح است. در احاديث، اهل بيت(ع) اين دوسوره را يك سوره دانسته‏اند كه در نماز لازم است باهم قراءت شوند؛ چنان كه در مورد دو سوره «ضحى» و «الم نشرح» نيز همين دستور وارد شده است.(52) اما چنين اعتقادى هرگز سبب نمى‏گردد، شماره سوره‏ها را در مصحف «اُبىّ» 115 سوره بدانيم؛ زيرا در اين صورت بايد ملتزم شويم كه اهل بيت به 112 سوره عقيده دارند. اشتباه سيوطى از اين‏جا ناشى شده است كه ميان ثبت سوره‏ها در مصحف و قراءت آنها در نماز، خلط نموده است. در تعداد و ثبت سوره‏ها هيچ اختلافى ميان شيعه و سنى وجود ندارد. اختلاف تنها در وجوب قراءت سوره‏هاى «فيل» و «قريش» (وحدت در قراءت) و «ضحى» و «الم نشرح» (وحدت در قراءت) است. همين اشتباه را بعضى ديگر نيز به پيروى از سيوطى مرتكب شده‏اند و تعداد سوره‏هاى مصحف ابىّ را 115سوره دانسته‏اند.(53)

در التمهيد گفته شده‏است كه در مصحف ابىّ بن كعب ميان دو سوره فيل و قريش، بسمله وجود نداشته است. اين مطلب در هيچ يك از دو مأخذ اصلى (فهرست ابن نديم و الاتقان) كه سوره‏هاى مصحف ابىّ را ذكر نموده‏اند، وجود ندارد. البته شيخ طبرسى در مجمع البيان به اين مطلب بدون ارائه مدركى اشاره كرده است. همين اشتباه موجب شده تا در جدول ترتيب سوره‏ها در التمهيد دو سوره «فيل» و «قريش» به دنبال يكديگر به عنوان سوره‏هاى صد و ششم و صد و هفتم قرارگيرند؛ در حالى كه در فهرست ابن نديم و الاتقان ميان اين دو سوره، سوره‏هاى ديگرى فاصله ايجاد كرده‏اند.(54)

از اختلاف در شماره سوره‏ها كه بگذريم، سخن در علّت وجود اين دو سوره (خلع و حفد) در مصحف «ابىّ» فراوان است. اكثر تاريخ قرآن نويسان معتقدند كه اينها، دعاهايى بوده‏اند كه در قنوت خوانده مى‏شدند. محمدبن نصر مروزى در كتاب صلوة از ابىّ‏بن كعب حكايت نموده كه او در قنوت نماز خود اين دو سوره را مى‏خواند و در مصحف خويش نيز آنها را مى‏نوشت.(55) اخبار ديگرى نيز وجود دارد كه پيامبر اكرم(ص) اين دعاها را در قنوت مى‏خوانده است. ابىّ براى آن كه فراموش نكند اين دو دعا را در مصحفش نوشته‏است؛ اما كسانى كه پس از او آمده‏اند گمان‏كرده‏اند كه جزو مصحف او بوده است.(56)

4. در مصحف ابىّ، اختلاف قراءاتى ديده شده كه ناشى از تأثير لهجه بوده است؛ مثلاً او آيه لايَضُرُّكُم كيدُهم‏(57) را به پيروى از لهجه حجازى، فكّ ادغام مى‏كرد و مى‏گفت: لايضْرُرْكم كيدُهم و يا بُعْثِرَ را بُحثر و إِنّا اعطيناكَ، إِنّا انطيناك تلفظ مى‏نمود.(58)

5. گاهى ابىّ بن كعب در آيات، كلمات مترادف به كار مى‏برده است؛ مثلاً در ولاالضّالّين مى‏گفته: غيرالضّالّين و به جاى مَشَوْا فيه‏(59) مى‏گفته: مَضَوْا فيه و يا به جاى من‏بَعَثَنا من مرقدنا(60)، من هَبَّنا مى‏خوانده است.(61)

مصحف عبد الله بن مسعود

ابن نديم در فهرست و سيوطى در الاتقان، هر يك فهرستى از سوره‏هاى مصحف عبدالله بن مسعود ذكر كرده‏اند.(62) سيوطى ترتيب سوره‏هاى اين مصحف را به صورت دسته‏بندى آنها به سوره‏هاى طُوَل (طِوال)، مئون، مثانى، حواميم و مفصّل ذكر نموده است. در مقايسه ميان اين دو مأخذ ترتيب سوره‏ها در گروه سوره‏هاى «طُوَل» و «مئون» با مختصر تفاوتى، شبيه يكديگرند.

سوره‏هاى طِوال: بقره، نساء، آل عمران، أعراف، أنعام، مائده و يونس.

سوره‏هاى مئون: براءة، نحل، هود، يوسف، كهف، بنى‏اسرائيل، أنبياء، طه، مؤمنون، شعراء و صافّات.

سوره‏هاى مثانى: احزاب، حج، قصص، طس، النمل، نور، أنفال، مريم، عنكبوت، روم، يس، فرقان، حجر، رعد، سبأ، ملائكه، إبراهيم، ص، الذين كفروا (قتال)، لقمان وزمر.

سوره‏هاى حواميم: حم المؤمن، زخرف، سجده، حم عسق، أحقاف، جاثيه ودخان.(63)

سوره‏هاى ممتحنات: إنا فتحنا لك، حشر، سجده، طلاق، ن و القلم، حجرات، تبارك، تغابن، إذا جاءك المنافقون، جمعه، صف، قل اوحى، انا ارسلنا، مجادله، ممتحنه و يا أيّها النبىّ لم تحرّم.

سوره‏هاى مفصّل: آغاز اين سوره‏ها در مصحف عبد الله بن مسعود سوره «الرحمن» و پايان آنها دو سوره «قل هو الله احد» و «انشراح» بوده است.(64)

سوره‏هايى كه در نقل الاتقان وجود ندارند، عبارتند از: فاتحه، ق، حديد، حاقّه، فلق و ناس.

سوره‏هايى كه در نقل الفهرست وجود ندارند، عبارتند از: فاتحه، حجر، كهف، طه، نمل، شورى، زلزله، فلق و ناس.

ابن نديم مى‏گويد:

مصاحف متعددى را ديدم كه نويسندگان آن، آنها را به ابن مسعود نسبت داده‏اند. ولى حتى در ميان آنها دو مصحف باهم متفق نبودند و غالب آنها در برگ‏هايى بود كه اصلاحات زيادى شده‏بودند. مصحفى را كه دويست سال پيش نوشته شده بود و در آن سوره فاتحة الكتاب وجود داشت، ديدم. [ازبيان اقوال متعدد] نظر فضل‏بن شاذان را كه يكى از پيشوايان در قرآن و روايات است، نقل‏كرده از مشاهدات خود صرف نظر نمودم.(65)

ويژگى‏هاى مصحف ابن مسعود

1. درمصحف عبد الله بن مسعود، براساس هر دو مأخذ موجود، سوره انفال، بيستمين سوره و در گروه «مثانى» جاى داده شده است؛ در حالى كه اين سوره در مصحف ابىّ بن كعب، قبل از «توبه» و اولين سوره از گروه «مئون» است.

2.مصحف ابن مسعود تقريباً، براساس طول سوره‏ها - جز در گروه حواميم - تنظيم شده است.

3. مصحف ابن مسعود، فاقد سوره فاتحة الكتاب و دو سوره «معوّذتين» بوده است. ابن سيرين گفته است: «عبد الله بن مسعود «معوذتين» و «فاتحةالكتاب» را در مصحف خود نمى‏نوشت».(66) عدم ثبت «فاتحة الكتاب» در مصحف به خاطر عدم اعتقاد به سوره بودن آن نبوده‏است؛ بلكه چون نگارش قرآن به خاطر حفظ و صيانت سوره‏هايش بوده، در مورد فاتحة الكتاب - كه مسلمانان همواره آن را در نمازهايشان مى‏خوانند - هيچ نگرانى وجود نداشته است.

اما در مورد سوره‏هاى «فلق و ناس» اعتقاد ابن مسعود اين بوده است كه اين دو، حرزى هستند كه براى دفع سحر يا چشم زخم به كار مى‏روند. در روايتى آمده است كه: پيامبر از سحر يهود به اين دو سوره پناه مى‏برده است.(67)

4. صاحب اقناع گفته است كه در مصحف ابن مسعود «بسمله» در ابتداى سوره «براءة» وجود داشته است.(68)

5. در مصحف عبدالله بن مسعود، تبديل يك كلمه قرآن به كلمه مرادف با آن مجاز بوده است. عون بن عبد الله مى‏گويد:

ابن مسعود در تعليم قراءت به مردى آيات 43 و 44 سوره دخان را تلاوت نمود: اِنَّ شجرت الزّقّوم طعام الأثيم. آرى! درخت زقوم، خوراك گناه‏پيشه است. آن مرد گفت: طعام اليتيم. ابن مسعود مجدداً آيه را قراءت نمود. ولى زبان آن مرد به تلفظ «اثيم» آشنا نبود. عبدالله بن مسعود به او گفت: آيا مى‏توانى بگويى «طعام الفاجر»؟ آن مرد پاسخ داد: آرى. ابن‏مسعود گفت: همين طور بخوان!(69)

ابن قتيبه نيز ذكر كرده كه ابن مسعود آيه وتكونُ الجبالُ كالعِهنِ المنفُوش‏(70) را كالصوف المنفوش قراءت مى‏كرده‏است. زيرا معناى «عهن» همان «صوف» (پشم) است.

6. در برخى از موارد، تقديم و تأخير بعضى از كلمات از مصحف او گزارش شده است. به عنوان مثال در حالى كه قاريان آيه كذلك يطبعُ اللهُ على‏ كلِّ قلبِ متكبّرٍ جبّارٍ را به همين صورت قراءت نموده‏اند، ابن مسعود، على قلبِ كلِّ متكبّرٍ جبّارٍ قراءت نموده است.(71)

7. در مصحف ابن مسعود بعضى از زوايد تفسيرى نيز وجود داشته است. مثلاً در آيه 71 از سوره هود عبارت وهوقاعد را به وامرأته قائمةٌ افزوده است.(72)

8. مقدار زيادى از اختلاف قراءات، كه از ابن مسعود نقل كرده‏اند، مربوط به تلفّظ كلمه و لهجه‏اى بود كه او به كار مى‏برده است؛ مثلاً گاهى «حاء» را «عين» تلفّظ مى‏كرده و به جاى «حتّى»، «عَتّى‏» مى‏خوانده‏است، «عميق» را «مَعيق» و «كافور» را «قافور» و «بقر» را «باقر» تلفّظ مى‏كرده است.(73)

اين بود نمايى از مصاحف دو تن از بزرگان صحابه. مصاحف ساير صحابه تقريباً در دسته‏بندىِ سوره‏ها، مشابه يكديگرند.

در ميان صحابه افرادى هم بوده‏اند كه تنظيم مصحفِ خود را براساس ترتيب نزول قرار داده بودند. شهرستانى در مقدمه تفسيرش، ترتيب مصحف ابن عباس، شاگرد على بن ابى طالب(ع) را چنين ذكر مى‏كند: اقرأ، ن، مزّمّل، مدّثّر، فاتحه، تبّت‏يدا، كوّرت، أعلى، الليل... النّاس.

شهرستانى در مورد امام صادق(ع) نيز مصحفى را بدين ترتيب نقل كرده است: اقرأ، ن، مزّمّل، مدّثّر، تبّت، كوّرت، أعلى، ليل، فجر، ضحى، ألم نشرح، عصر، عاديات، كوثر، تكاثر... توبه و مائده.(74)

گزيده مطالب

1. اصطلاح «جمع» در مورد قرآن به چهار معنا به كار رفته‏است كه عبارتند از: حفظ، كتابتِ آيات در سوره‏ها قبل از رحلت، تدوين مصحف و جمع قراءت‏ها (توحيد مصاحف).

2. اختلاف نظر درباره جمع قرآن تنها در معناى سوم، يعنى تدوين مصحف وجود دارد.

3. به دلايل فراوانى، جمع‏آورى قرآن به صورت «مصحف» پس از رحلت و در زمان خليفه اول به‏دست زيد بن ثابت انجام گرفته است. بخش عمده اين دلايل، اسناد و مداركِ تاريخى جمع قرآن است.

4. جمع‏آورى قرآن به صورت «مصحف» قبل از رحلت صورت نگرفته است؛ زيرا:

الف) تدريجى بودن نزول و استمرار آن تا آخرين روزهاى حيات پيامبر اكرم(ص) مانع از اقدام به‏چنين كارى بوده است.

ب) در روايات فراوانى از شيعه و سنّى نقل گرديده كه پيامبر خود به على(ع) وصيت فرموده است كه پس از او قرآن را جمع‏آورى نمايد و على(ع) نيز به وصيت آن حضرت عمل كرده است.

ج) مصحف على(ع) به ترتيب نزول سوره‏ها بوده است و اگر قرآن قبل از رحلت به همين صورت كنونى به‏دست پيامبر به صورت مصحف در آمده بود، على(ع) بر خلاف مصحف پيامبر، مصحف خود را تنظيم نمى‏فرمود.

د) اختلافاتى كه درنظم و چينش سوره‏ها در ميان مصاحف اصحاب وجود داشته‏است، دليلى بر عدم تنظيم مصحف قبل از رحلت است.

5. يكى از عوامل مهمّ جمع‏آورى قرآن به صورت مصحف در زمان خلافت ابوبكر، جنگ يمامه و كشته شدن حداقل هفتاد تن از حافظان قرآن بوده است.

6. معتقدان تدوين مصحف قبل از رحلت، به مجموعه‏اى از امور استناد نموده‏اند كه هيچ يك از آنها مفيد يقين و بى‏خدشه نيستند.

7. ابىّ بن كعب و عبد الله بن مسعود، دو تن از حافظان، قاريان و پيشگامان در كتابت وحى، تعليم قرآن، تفسير، حديث و فقه مى‏باشند. در همه صحنه‏ها در كنار پيامبر(ص) و وفادار به اهل‏بيت(ع) بوده‏اند. مصاحف اين دو تن در ميان مسلمانان از جايگاهى عالى برخوردار بوده است.

8. هر يك از مصحف ابىّ بن كعب و عبد الله بن مسعود ويژگى‏ها و خصوصياتى داشته‏اند و در يك توصيف كلّى مى‏توان تقسيم‏بندى آنها را براساس گروه سوره‏هاى طُوَل، مئون، مثانى، حواميم، ممتحنات و مفصّلات دانست.

پى‏نوشتها:‌


1 . ر.ك: مناهل العرفان، ج‏1، ص‏239.

2 . سيد محمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص‏219.

3 . الاتقان، ج‏1، ص‏181؛ الميزان، ج‏12، ص‏120.

4 . البرهان، ج‏1، ص‏329.

5 . همان، ص‏330؛ الاتقان، ج‏1، ص‏189.

6 . البرهان، ج‏1، ص‏332؛ الاتقان، ج‏1، ص‏185؛ مناهل العرفان، ج‏1، ص‏250.

7 . آلاء الرحمن، ج‏1، ص‏18.

8 . ر.ك: البرهان، ج‏1، ص‏329؛ مناهل العرفان، ج‏1، ص‏247؛ التمهيد، ج‏1، ص‏287.

9 . آلاء الرحمن، ج‏1، ص‏18؛ و ر.ك: بحار الانوار، ج‏89، ص‏40 به بعد.

10 . الميزان، ج 12، ص‏128.

11 . همان، ص‏120.

12 . قرآن در اسلام، ص‏191.

13 . ر.ك: راميار، تاريخ قرآن، ص‏299 - 301.

14 . در مورد شخصيت «زيد بن ثابت» در فصل چهارم سخن خواهيم گفت.

15 . صحيح بخارى، ج‏6، باب جمع القرآن، ص‏580 و 581؛ البرهان، ج‏1، ص‏326؛ الاتقان، ج‏1، ص‏182؛ مناهل‏العرفان، ج‏1، ص‏251؛ الميزان، ج‏12، ص‏119؛ البيان، ص‏258.

16 . قرآن در اسلام، ص‏192.

17 . الميزان، ج‏12، ص‏118.

18 . الاتقان، ج‏1، ص‏184؛ مناهل العرفان، ج‏1، ص‏252.

19 . ر.ك: البيان، ص‏257.

20 . الاتقان، ج‏1، ص‏184؛ مناهل العرفان، ج‏1، ص‏252.

21 . صحيح بخارى، ج‏6، ص‏581.

22 . صحيح بخارى، ج‏6، ص‏581؛ البرهان، ج‏1، ص‏328؛ الاتقان، ج‏1، ص‏187؛ بحارالانوار، ج‏89، ص‏77.

23 . حاشيه البرهان، ج‏1، ص‏328؛ التمهيد، ج‏1، ص‏301.

24 . ر.ك: البيان، ص‏240 - 249.

25 . آلاء الرحمن، ج‏1، ص‏19.

26 . الميزان، ج‏12، ص‏124.

27 . ر.ك: التمهيد فى علوم القرآن، ج‏1، ص‏285.

28 . تاريخ قرآن، ص‏327 و 328.

29 . البيان، ص‏269؛ ر.ك: صحيح بخارى، ج‏6، ص‏586.

30 . البيان، ص‏270؛ دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏285.

31 . دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏288.

32 . البيان، ص‏253.

33 . ر.ك: حقائق هامّة حول القرآن الكريم، ص 83 - 86.

34 . تفسير نمونه، ج‏1، ص‏8 و 9.

35 . قرآن در اسلام، ص‏191.

36 . البرهان، ج‏1، ص‏331؛ الاتقان، ج‏1، ص‏181؛ الميزان، ج‏12، ص‏120.

37 . الميزان، ج‏12، ص‏120.

38 . البرهان، ج‏1، ص‏330؛ الاتقان، ج‏1، ص‏189.

39 . البرهان، ج‏1، ص‏333؛ الاتقان، ج‏1، ص‏183؛ مناهل العرفان، ج‏1، ص‏253.

40 . صحيح بخارى، ج‏6، ص‏581.

41 . آلاء الرحمن، ج‏1، ص‏18.

42 .دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏337.

43 . ابىّ بن كعب‏

ابىّ بن كعب بن قيس بن عُبيد بن زيد از تيره بنى‏نجار انصار، از اصحاب پيامبر(ص) و از كاتبان وحى است كه در قراءت و گردآورى و تعليم قرآن و هم‏چنين در تفسير وفقه مقام والايى داشت. در پاره‏اى از روايات آمده كه پيامبر(ص) او را با كنيه «ابوالمنذر» مى‏خوانده است. نيز روايت شده كه رسول اكرم(ص) او را «سيد الانصار» لقب داد و هنوز زنده بود كه مسلمانان او را «سيّد المسلمين» خواندند. در جاهليت به روزگارانى كه كمتر كسى در ميان عرب نوشتن مى‏دانست، اُبىّ، كتابت را فرا گرفته بود. نخستين مطلبى كه از او در دوران اسلام مى‏دانيم، شركت در عقبه دوم در زمره هفتاد تن از انصار و بيعت با پيامبر(ص) است. او در غزوات بدر و احد و خندق و ديگر مشاهد همراه پيامبر(ص) بود. وى علاوه بر كتابت وحى، دبيرى پيامبر را نيز عهده‏دار بود. پس از درگذشت پيامبر(ص) بر پايه منابع شيعى، ابىّ بن كعب يكى از دوازده تنى بود كه در موضوع جانشينى پيامبر(ص) زبان به اعتراض گشودند.

ابىّ و علوم قرآنى:

در روايت آمده است كه تمامى قرآن را بر آن حضرت عرضه نمود، و بنا بر حديثى مشهور يكى از چهارتنى است كه پيامبر(ص) فراگرفتن قرآن را از آنان توصيه كرده است. در حديثى ديگر ابىّ بن كعب، آگاه‏ترين فرد امّت به قراءت دانسته شده است. از برخى روايات كهن برمى‏آيد كه سابقه رواج قراءت ابىّ به دوره پيش از تدوين مصحفِ عثمانى باز مى‏گردد و اين قراءت در آن دوره يكى از چند قراءت متداول بوده است. پس از تدوين مصحف عثمانى، كه ابىّ بن كعب، خود يكى از دست‏اندركاران آن بود، قراءت ابىّ هم‏چنان مورد توجه بود و نسل به نسل به آيندگان منتقل شد و پايه اصلى قراءاتى قرار گرفت كه در سده‏هاى بعد به عنوان قراءاتى معتبر شناخته مى‏شد. از ميان قراءات سبع، قراءات حجازى نافع و ابن‏كثير و قراءت بصرى ابوعمرو بن علاء، كه صبغه‏اى حجازى داشت، تا حدّ زيادى براساس قراءت ابىّ است. در قراءت كوفى نيز تأثير ابىّ بن كعب بر قراءت عاصم و كسائى قابل ملاحظه است. در روايتى به نقل از امام صادق(ع) تصريح شده كه قراءت ابىّ بن كعب مورد تأييد اهل بيت بوده است.

در زمان عثمان به هنگام گردآورى و تدوين مصحف عثمانى، ابىّ بن كعب و زيد بن ثابت برجسته‏ترين اعضاى هيأت دوازده نفرى دست اندركار اين تدوين بودند. در يكى از قديمى‏ترين گزارش‏ها آمده است كه گروهى از عراقيان به نزد محمد فرزند ابىّ آمده، از او مصحف پدرش را طلب كردند و محمد بدون انكار وجود چنين مصحفى، اظهار داشت كه عثمان آن را گرفته‏است. در نيمه دوم سده نخست هجرى، محمد بن كعب قرظى نسخه‏اى از مصحف ابىّ را ديده بود كه تفاوت قابل ملاحظه‏اى با مصحف عثمانى نداشته است. از مستدرك حاكم نيشابورى بر مى‏آيد كه ابىّ به هنگام آغاز اعتراض مردم بر عثمان زنده بود و پيش از كشته شدن عثمان درگذشته است.(دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‏6، ص‏463 - 465)

44 . عبدالله بن مسعود

عبدالله بن مسعود بن غافل بن حبيب از قبيله هذيل است. مادرش «ام عبد» بود و از اين رو به او كنيه «ابن‏ام‏عبد» داده‏اند. به روايت ابونعيم اصفهانى، ششمين كسى است كه ايمان آورد. جليل القدر، عظيم‏الشأن و بزرگ منزلت بود. خادم پيامبر و صاحب سرّ او و در سفر و حضر پيوسته در خدمت پيامبر بود. وى ذوالهجرتين است؛ يعنى يك بار به حبشه و بار ديگر به مدينه هجرت كرد. در همه غزوات رسول‏خدا حاضر بود. او از حافظان قرآن و فقهاى صحابه به شمار مى‏آمد. عمر روزى به او نظر انداخت و گفت: «گنجينه‏اى پر از دانش است». پس از رحلت پيامبر، متولّى بيت المال كوفه گشت و در دوره خلافت عثمان به مدينه رفت. از كسانى بود كه بر جنازه ابوذر حاضر گشت و مباشرت به تجهيز و تدفين او نمود. وى را در رديف عمار و سلمان و اباذر و مقداد و ابىّ بن كعب از معروفين به ولايت اهل‏بيت دانسته‏اند. گزارش كرده‏اند كه او هفتاد سوره را از دهان پيامبر فراگرفته است. گفته‏اند كسى در پاكدامنى، فضل، ايمان و مدح پيامبر از او، شكى نداشته است. به سال 32 هجرت درگذشت و در بقيع دفن گرديد.

در دوره تدوين مصحف عثمانى، ميان عبدالله بن مسعود و عثمان، نزاع و درگيرى رخ داد كه در فصل چهارم به آن اشاره‏اى خواهيم كرد. (ر.ك: الكنى و الالقاب، ج‏1، ص‏216 و 470؛ اعلام زركلى، ج‏4، ص‏137؛ دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏354)

45 . الاتقان، ج‏1، ص‏201 و 202.

46 . الفهرست، ص‏29 و 30.

47 . ر.ك: تاريخ القرآن، ص‏141 - 144.

48 . تاريخ قرآن، ص‏345.

49 . همان، ص‏347.

50 . التمهيد، ج‏1، ص‏325 و 331.

51 . الاتقان، ج‏1، ص‏207.

52 . مجمع البيان، ج‏10، ص‏695.

53 . ر.ك: دكتر راميار، تاريخ القرآن، ص‏347؛ التمهيد، ج‏1، ص‏323.

54 . ر.ك: التمهيد فى علوم القرآن، ج‏1، ص‏331.

55 . الاتقان، ج‏1، ص‏206.

56 . راميار، تاريخ قرآن، ص‏350.

57 . آل عمران (3) آيه 120.

58 . دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏348.

59 . بقره (2) آيه 20.

60 . يس (36) آيه 52.

61 . همان‏جا.

62 . ر.ك: الفهرست، ص‏29؛ الاتقان، ج‏1، ص‏202 و 203.

63 . در فهرست ابن نديم سوره «شورى» از قلم افتاده است.

64 . در وجه تسميه گروه‏هاى شش‏گانه به اختصار مى‏توان چنين توضيح داد: «السّبع الطُوَّل»: چون هفت سوره بلند و بزرگ قرآن كريمند. «مئون»: سوره‏هايى هستند كه بيش از صد آيه دارند. «مثانى»: از ريشه «ثنى» به معناى ميل است، سوره‏هايى هستند كه از جهت بزرگى و حجم آيات، به دنبال سوره‏هاى «مئون» قرار مى‏گيرند. بعضى ريشه آن را از «تثنيه» گرفته‏اند و علت نامگذارى را آن دانسته‏اند كه تكرار قراءت در سوره‏هاى «مثانى»، بيش از سوره‏هاى «طول» و «مئون» است. اطلاق «حواميم» به گروهى از سوره‏ها نيز از آن جهت است كه با «حم» شروع مى‏گردند. علّت انتخاب عنوان «ممتحنات» براى گروهى ديگر ازباب تغليب صورت گرفته است و سرانجام، سوره‏هاى كوچك‏تر قرآن را از آن جهت كه قطع و فصل ميان اين سوره با «بسمله» زياد است، مفصّلات ناميده‏اند.

65 . الفهرست، ص‏29.

66 . الفهرست، ص‏29.

67 . التمهيد، ج‏1، ص‏314.

68 . الاتقان، ج‏1، ص‏204.

69 . همان، ص‏149.

70 . قارعه (101) آيه 5.

71 . الاتقان، ج‏1، ص‏148.

72 . راميار، تاريخ قرآن، ص‏362.

73 . همان، ص‏361.

74 . زنجانى، تاريخ القرآن، ص 77 - 79.