درسنامه علوم قرآنى سطح ۱

حسين جوان آراسته

- ۶ -


بخش چهارم تاريخ قرآن (3) تدوين قرآن

برخى از اهداف آموزشى اين بخش عبارتند از:

1. آشنايى باكتابت و نگارش قرآن‏كريم در زمان رسول‏خدا، كاتبان وحى‏و ابزار كتابتِ وحى.

2. آگاهى از اقدام على‏بن ابى‏طالب(ع) در جمع آورى قرآن و ويژگى‏هاى مصحف آن حضرت.

3. كاوش در زمينه يكى از بحث‏انگيزترين موضوعات تاريخ قرآن پس از رحلت پيامبراكرم(ص).

4. بررسى ادلّه جمع‏آورى قرآن پس از رحلت.

5. بررسى تاريخى و روايى تدوين قرآن كريم.

6. معرّفى بعضى از مصاحف معروف بزرگان صحابه.

7. تحقيقى‏در زمينه اقدام عثمان در جمع‏آورى دوم قرآن و توحيد مصاحف، علل و انگيزه‏ها، اعضاى كميته‏توحيد مصاحف، تعداد مصاحف‏عثمانى‏و خصوصيات آنها.

8. پاسخ به سؤالاتى از قبيل توقيفى بودن يا نبودن ترتيب آيه‏ها و سوره‏هاى قرآن و نحوه موضع‏گيرى اهل بيت در برابر جمع قرآن به‏دست دستگاه خلافت.

9. رديابى تاريخ اولين اعراب‏گذارى قرآن مجيد.

10. نگاهى به اعجام قرآن و مراحل تطور آن.

برخى از منابع مهم اين بخش عبارتند از:

بحار الانوار، ج‏89؛ الميزان، ج‏12، ص‏118 - 132؛ قرآن در اسلام؛ البيان فى تفسير القرآن؛ حقائق هامّة حول القرآن الكريم؛ صحيح بخارى؛ الاتقان، نوع 18؛ البرهان، نوع 13؛ التمهيد فى علوم القرآن، ج‏1؛ مناهل‏العرفان، ج‏1؛ تاريخ القرآن، ابوعبدالله زنجانى؛ تاريخ قرآن، دكتر محمود راميار و دكتر سيّدمحمدباقر حجتى.

فصل اوّل تدوين قرآن در زمان رسول خدا(ص)

مقدمه

يكى از دقيق‏ترين مباحث علوم قرآنى، بررسى تاريخى نگارش و تدوين قرآن است. هر مسلمانى علاقه‏مند است با تاريخچه كتاب دينى خود آشنا گردد و از لابه‏لاى مدارك و منابع موجود، ميزان توجه و اهتمام مسلمانان صدر اسلام و ياران پيامبر اكرم(ص) را به اين كتاب مقدس به دست آورد. براى مسلمان جالب است بداند قرآنى كه اكنون بى‏هيچ تغيير و تحريفى در دست او قرار گرفته چه فراز و نشيبى را در بستر تاريخ پيموده است.

تاريخ به روشنى گواهى مى‏دهد كه عرضه وحى آسمانى بر مردم با چنان استقبالى روبه‏رو گرديد كه همگان را شگفت زده نمود. مسلمانان در دو زمينه «حفظ» و «كتابت قرآن» همه توان و امكاناتِ خويش را به كار گرفتند و با چنان شور و عشقى، پاى در اين عرصه گذاردند كه قلم از توصيف آن ناتوان است.

مرحله حفظ قرآن

در آغاز، پيامبر و ياران گرامى او به ضبط قرآن در سينه‏ها و حافظه‏ها، همت گماردند. عرب از اين نعمتِ خدادادى (حافظه قوى) در حدّ كمال برخوردار بود. آنها گرچه محروميّت‏هاى فراوانى داشتند، در هوش و قوّت حافظه سرآمد روزگار خويش بودند. آنان قصيده‏هاى بلند و طولانى را به‏راحتى حفظ مى‏نمودند و در حافظه خود ديوان‏هاى شعر را جاى مى‏دادند. عرب جاهلى گاه آن‏چه را فقط يك بار مى‏شنيد براى هميشه در خاطره خويش بايگانى مى‏نمود. اين ويژگى، آنان را زبانزد خاص و عام كرده بود.

قرآن با بيان سحرانگيز خود هم در قالب و هم در محتوا، زيباترين سخن و پيام را كه در عمق جان نفوذ مى‏كرد به چنين گروهى عرضه نمود. آيات و سوره‏هاى اوليه كه در مكه نازل مى‏شدند، مسجّع و تقريباً موزون بودند. آهنگ آيات و سوره‏ها چنان دلكش و جذّاب بود كه آنان را از خود بى‏خود مى‏كرد.

پيامبر اكرم(ص) نيز ياران خود را به حفظ آيات و سوره‏ها تشويق مى‏نمود. در آغاز رسالت در شهر مكه، نه شمار نويسندگان زياد بود و نه ابزار نوشتن فراهم؛ اين چنين بود كه مسلمانان عرب، قدرت حافظه خويش را در مقدس‏ترين راه به كار گرفته و سينه‏ها و قلب‏هاى خود را جايگاه آيات نورانى قرآن كردند.

مرحله كتابت قرآن

ضرورت نگارش قرآن كريم در زمان حيات رسول اكرم(ص) كاملاً روشن بود؛ زيرا اعتماد بر حفظ قرآن در حافظه‏ها نمى‏توانست اطمينان خاطر در مورد صيانت قرآن را فراهم سازد. از اين رو گرچه در عصر نزول، آنان كه سواد خواندن و نوشتن داشتند بسيار اندك بودند - به گونه‏اى كه بعضى شمار باسوادان مكه را كه با خطّ آن روز آشنايى داشته‏اند هفده تن ذكر كرده‏اند - اما پيامبر اسلام به جهت اهتمام خاصّ به قرآن براى نوشتن وحى، آنان را كه نوشتن مى‏دانستند برگزيد تا با دقت به‏ثبت و ضبط آيات اقدام نمايند و هرگاه آياتى از قرآن نازل مى‏گشت، نويسندگان وحى را فرا خوانده آنان را به نوشتن وحى فرمان مى‏داد. اين گروه «كُتّاب وحى» ناميده مى‏شدند.

كاتبان وحى

در مورد على(ع) تقريباً همه تصريح دارند كه از كاتبان اوليه و مداوم وحى بوده‏است.(1) لازم است بدانيم غير از كاتبان وحى، نويسندگانى بوده‏اند كه عهدنامه‏ها، صلحنامه‏ها و يا نامه‏هاى معمولى را براى پيامبر مى‏نوشته‏اند و احتمال آن كه نام اين افراد در شمار كاتبان وحى قرار گرفته باشد، بعيد به نظر نمى‏رسد. يعقوبى در تاريخ خود مى‏نويسد:

براى رسول خدا نويسندگانى بود كه وحى و نامه و عهدنامه‏ها را مى‏نوشتند كه عبارتند از: على بن ابى‏طالب، عثمان بن عفّان، عمر و بن عاص بن اميه، معاوية بن ابى سفيان، شرحبيل بن حسنه، عبدالله بن سعد بن ابى سرح، مغيرة بن شعبه، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت، حنظلة بن ربيع، ابىّ بن كعب، جهيم بن صلت و حصين بن نمير.(2)

ابن شهر آشوب در مناقب در ذكر كاتبان وحى مى‏نويسد:

على(ع) بيشتر، كتابت وحى مى‏نمود و غير وحى را نيز مى‏نوشت. اُبىّ‏بن كعب و زيدبن ثابت وحى را مى‏نوشتند. زيد و عبدالله بن ارقم به پادشاهان نامه مى‏نوشتند. علاء بن عقبه و عبدالله بن ارقم قبالات را مى‏نوشتند. زبيربن عوام و جهيم بن صلت كتابت صدقات را داشتند. عثمان، خالد و ابان (دو فرزند سعيد بن عاص)، مغيرة بن شعبه، حصين بن نمير، علاء بن حضرمى، شرحبيل بن حسنه، حنظلة بن ربيع اسدى و عبدالله بن سعد بن ابى سرح - كه خائن در كتابت بود و رسول خدا او را لعن نمود و مرتد گشت - براى پيامبر كتابت مى‏نمودند.(3)

ابن ابى الحديد مى‏گويد:

محققان تاريخ‏نويس برآنند كه وحى را على(ع) و زيدبن ثابت و زيدبن ارقم مى‏نوشتند و حنظلة بن ربيع و معاوية بن ابى سفيان براى پيامبر نامه‏هاى پادشاهان و رؤساى قبايل و... را مى‏نوشتند.(4)

بدين ترتيب روشن مى‏گردد كه تنها در مورد عده‏اى محدود از صحابه پيامبر كه كتابت وحى را بر عهده داشته‏اند اتفاق نظر وجود دارد و بسيارى از آنها كه نامشان در شمار كاتبان وحى آمده است؛ كتابت غير وحى را بر عهده داشته‏اند.

رافعى پس از بيان اين نكته كه در تعيين نويسندگان وحى، اختلاف نظر وجود دارد، مى‏نويسد:

در مورد پنج تن كه عبارتند از: على بن ابى‏طالب، معاذ بن جبل، ابىّ بن كعب، زيدبن ثابت و عبدالله‏بن مسعود اتفاق نظر وجود دارد.(5)

ابزار كتابت قرآن

ابزار نويسندگى در عصر نزول قرآن بسيار ساده بود. مسلمانان از هرچه كه نوشتن بر آن امكان‏پذير بود، استفاده مى‏كردند. در بسيارى از احاديثِ جمع‏آورى و كتابت قرآن كريم، از اين ابزار نامى به ميان آمده است كه همه قرآن‏شناسان بر آنها اتفاق نظر دارند.

1. عُسُب جمع عسيب: چوب خرما كه برگ‏هايش را مى‏كندند و در قسمت پهن آن مى‏نوشتند.

2. لِخاف جمع لَخفة: سنگ‏هاى كوچك و صفحه‏هاى نازك سنگ.

3. رِقاع جمع رَقعة: برگ‏هاى كاغذ، درخت يا پوست نازك.

4. اَديم جمع اَدَم يا اُدْم: قطعات پوست دباغى شده حيوانات.

5. اَكْتاف جمع كَتِفْ: استخوان شتر يا گوسفند.

6. اَقْتاب جمع قتب: تخته چوبى كه بر پشت شتر مى‏گذاشتند كه بر آن بنشينند.

7. اَضلاع جمع ضِلع: استخوان‏هاى صاف دنده‏هاى حيوانات.

8. حرير: پارچه ابريشمى كه گاهى قرآن را بر آن مى‏نوشتند.

9. قراطيس: جمع قرطاس به معناى كاغذ.

10. شِظاظ: نوعى چوب.(6)

دكتر راميار مى‏نويسد:

اعراب كاغذ را از قديم مى‏شناختند. آن هنگام كاغذ در هند ساخته مى‏شد و از آن‏جا به يمن مى‏فرستادند، و توسط كاروان‏هاى تجارتى تابستانى و زمستانى از يمن به شام و از آن‏جا به روم مى‏رفت و عربستان آن موقع واسطه تجارت جنوب و شمال بود.(7)

چگونگى كتابت آيات قرآن

الف) كتابت به حسب ترتيب نزول آيات

نويسندگانى كه كتابت وحى را بر عهده داشتند، آيات را پى در پى و به ترتيب نزول مى‏نوشتند، هرگاه «بسمله»اى نازل مى‏شد درمى‏يافتند كه سوره قبل پايان يافته و سوره‏اى ديگر آغاز گشته است. در حديثى از امام صادق(ع) مى‏خوانيم: كانَ يُعرفُ اِنقضاءُ سورةٍ بِنُزُولِ بسم الله الرحمن الرحيم ابتداء لأُخرى؛(8) پايان هر سوره‏اى به واسطه نزول بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز سوره ديگر شناخته مى‏شد.

ابن عباس گفته است: «پيامبر(ص) با نزول بسم الله الرّحمن الرّحيم مى‏دانست كه سوره قبلى پايان يافته و سوره ديگرى آغاز گشته است.»(9)

بدين ترتيب آيات قرآن براساس ترتيبى طبيعى، كه همان ترتيب نزول بود، در قالب سوره‏ها مرتّب شدند؛ آيات مكى در سوره‏هاى مكى و آيات مدنى در سوره‏هاى مدنى. هرچند گاه ممكن بود تكميل سوره‏اى كه آياتش پاره‏پاره نازل مى‏گشت مدتى به طول انجامد.

ب) كتابت، بدون رعايت ترتيب نزول، به دستور پيامبر(ص)

براساس مدارك تاريخى گاه آيه يا آياتى نازل مى‏شده ولى پيامبر به نويسندگان وحى، دستور مى‏داده است كه آن آيه يا آيات را در لابه‏لاى سوره‏اى كه قبلاً نازل شده و پايان يافته بود، قرار دهند. اين گونه تنظيم آيات كه خارج از روال طبيعى نزول آيات بوده است، نيازمند به تصريح و تعيين شخص پيامبر داشت و بى‏گمان حكمت و مصلحتى در آن نهفته بوده.

ابن عباس مى‏گويد: زمانى بر پيامبر خدا(ص) مى‏گذشت و سوره‏هايى چند بر او نازل مى‏گشت. وقتى آياتى بر او نازل مى‏شد بعضى از نويسندگان را احضار كرده مى‏فرمود: «اين آيات را در سوره‏اى كه فلان خصوصيات را دارد بگذاريد.»(10)

در نقل ديگرى از ابن عباس آمده است كه آخرين آيه‏اى كه نازل گشت آيه واتَّقُوا يوماً تُرجعون فِيه إلى اللهِ بود. جبرئيل به پيامبر اعلام نمود كه آن را آيه 280 سوره بقره قرار دهد.(11)

البته لازم است بدانيم كه اين نوع تنظيم آيات در اسناد تاريخى بسيار كم گزارش شده است و تنظيم عمده آيات به همان ترتيب طبيعى نزول بوده است. با يك نمونه ديگر از اين آيات آشنا مى‏شويم:

عثمان بن ابى العاص مى‏گويد: در محضر پيامبر(ص) نشسته بودم كه جبرئيل بر او نازل شد. پيامبر فرمود كه جبرئيل مرا امر نمود كه آيه اِنّ الله يأمر بالْعَدْلِ والاحسان وإيتاء ذى‏الْقُربى... را در اين موضع از سوره نحل قرار دهم و آيه، ميان آيات استشهاد و آيات عهدِ سوره نحل قرار داده شد.(12)

ج) كتابت، بدون رعايت ترتيب نزول، به اجتهاد صحابه

در برخى از سوره‏هاى قرآن كريم، ترتيب و تنظيم آيات، مطابق با ترتيب طبيعى نزول نيست و مدركى نيز در دست نيست كه تنظيم آن را به پيامبر(ص) نسبت دهد.

مجلسى(ره) در بحارالانوار يكى از اين سوره‏ها را سوره «ممتحنه» ذكر مى‏كند. نُه آيه اول اين سوره در سال هشتم هجرى در شأن حاطب بن ابى بلتعه نازل شده‏است.(13)

به دنبال اين آيات، دو آيه وجود دارد كه نزول آن به سال ششم هجرى پس از صلح حديبيّه در شأن فرار زنى به نام سبيعه اسلميه يا كلثوم بنت عقبه، اتفاق افتاده است.(14) نزول آيه دوازدهم در سال نهم هجرت بوده كه مربوط به بيعت زنان است.(15)

آخرين آيه اين سوره، كاملاً با آيات اوليه از نظر محتوا هماهنگ است.(16)

توقيفى بودن يا نبودن نظم آيات

به دنبال مطالبى كه در زمينه چگونگى كتابت آيات قرآن كريم ذكر گرديد، پرسشى اساسى وجود دارد كه پاسخ يكسانى به آن داده نشده است:

آيا ترتيب آيات در هر سوره به دستور پيامبر بوده‏است؛ يعنى توقيفى است يااجتهادى؟

آن‏چه از مفاد بند الف و ب در بحثِ چگونگى كتابت آيات به دست مى‏آيد، توقيفى بودن تنظيم آيات يك سوره است. امّا بند ج در همين قسمت، خلافِ آن را اثبات مى‏كند. راستى تنظيم سوره‏هايى نظير سوره ممتحنه چگونه صورت گرفته است؟

آيا ترتيب آيات در تمام سوره‏ها توقيفى بوده است؟

آيا ترتيب آيات در اكثر سوره‏ها توقيفى بوده و در برخى اجتهادى؟

پاسخ به اين سؤالات از آن جهت مهم است كه در به تصوير كشيدن سيماى تاريخى تدوين قرآن، بسيار كارساز است.

بسيارى از مفسّران و قرآن‏پژوهان به توقيفى بودن قرآن پاسخ مثبت داده‏اند.

جلال الدين سيوطى مى‏گويد: «اجماع و نصوص فراوان دلالت بر توقيفى بودن ترتيب آيات دارند و ترديدى در اين امر نيست.»(17)

وى در اين زمينه به چند روايت استناد كرده‏(18) مى‏گويد:

از جمله نصوصى كه اجمالاً بر توقيفى بودن آيات دلالت دارند، رواياتى هستند كه قراءت سوره‏هاى مختلف قرآنى را در زمان‏ها و مكان‏هاى مختلف براى پيامبر نقل كرده‏اند؛ مثلاً در صحيح بخارى آمده است كه، پيامبر سوره اعراف را در نماز مغرب قراءت مى‏فرمود و يا هل أتى على الإنسان و ألم تنزيل را صبح‏هاى جمعه قراءت مى‏كرد....(19)

قاضى ابوبكر باقلانى در كتاب انتصار گفته است: «ترتيب آيات، امرى واجب و فرمانى لازم است. جبرئيل مى‏گفت: فلان آيه را در فلان جا قرار دهيد.»

وى هم‏چنين معتقد است امّت، ترتيب آيات هر سوره و مواضع آن را از ناحيه پيامبر ثبت نموده، همان گونه كه قراءات را از آن حضرت دريافت كرده است.

مكى و ديگران گفته‏اند:

ترتيب آيات در سوره‏ها به دستور پيامبر بوده است و چون حضرت به ثبت «بسمله» در سوره براءت فرمان نداد، اين سوره بدون «بسمله» رها گرديد.(20)

زركشى از قول ابوالحسين بن فارس (احمد بن فارس بن زكريا) نيز نقل مى‏كند كه جمع آيات در سوره‏ها توقيفى است و پيامبر متولى اين كار بوده است.(21)

امّا آيا واقعيت نيز همين است؟ آيا ترتيب تمام آيات در تمام سوره‏هاى قرآن توقيفى است؟

اگر چنين است بايد تمام آيات مكى در سوره‏هاى مكى و تمام آيات مدنى در سوره‏هاى مدنى قرار داشته باشند؛ در حالى كه مدعيان همين نظريه، نظير سيوطى و زركشى در نوشته‏هاى خود به تفصيل از آيات مستثنيات (آيات مكى در سوره‏هاى مدنى و به عكس) سخن گفته و نمونه‏هاى آن را برشمرده‏اند. اگر كسى بگويد پيامبر گاهى از اوقات، خودش اين ترتيب را بر هم مى‏زد و اين نيز عين توقيفى بودن است، پاسخ روشن است: همان طور كه پيش از اين گفتيم چنين اقدامى از سوى پيامبر - كه دستور دهد آيه‏اى در فلان موضع از سوره قبلى قرار داده شود - چند مورد بيشتر گزارش نشده است. اكثر كسانى كه به توقيفى بودن ترتيب همه آيات نظر داده‏اند، به‏همين موارد استناد كرده‏اند. آنان يك حكم كلى و سراسرى براى همه آيات الهى را براساس يك روايت از عثمان بن ابى العاص يا ابن عباس صادر كرده‏اند؛ در حالى كه نقل آنها فقط در مورد تعيين جايگاه يك آيه بوده است.

استدلالى كه جلال الدين سيوطى بر توقيفى بودن همه آيات نموده است، نيز تامّ نيست؛ زيرا اين كه قراءتِ سوره‏هايى از قرآن را در زمان‏ها و مكان‏هاى مختلف به پيامبر نسبت داده‏اند، اولاً، شامل همه سوره‏ها نمى‏شود و ثانياً، سخن در تدوين و تنظيم آيات است و نه قراءت آن، اين تنظيم هم در زمان حيات پيامبر و هم پس از رحلت انجام گرفته است و قراءت آن حضرت، امكان تقديم و تأخير آيات در سوره‏ها از سوى ديگران را نفى نمى‏كند.

حقيقت اين است كه نمى‏توان از نظريّه توقيفى بودن ترتيب تمام آيات دفاع نمود و ناچار بايد به سراغ سؤال ديگر رفت.

نويسنده التمهيد عقيده دارد كه در تعدادى اندك از سوره‏هاى قرآن كريم ترتيب طبيعى نزول وجود ندارد و نصّ خاصى هم از طرف پيامبر در ارتباط با تنظيم آيات آن در دست نيست. بنابراين به ناچار بايد حكم به توقيفى نبودن ترتيب اين سوره‏ها نمود.(22)

اما علامه طباطبائى با اين كه معتقد به توقيفى بودن ترتيب آيات در اكثر سوره‏هاى قرآن كريم است، در عين حال تعداد سوره‏هايى را كه تنظيم بعضى از آيات در آنها به اجتهاد و رأى صحابه صورت گرفته‏است، اندك نمى‏داند. به نظر علامه وقوع برخى از آياتى كه به صورت متفرّق نازل شده در جايى كه فعلاً قرار دارند، خالى از مداخله اجتهادى صحابه نبوده است و اين مسأله از ظاهر روايات جمع اول قرآن (در زمان خليفه اول) به دست مى‏آيد.(23)

جامعان قرآن

گرچه گروهى مخصوص كتابت قرآن را براى پيامبر(ص) بر عهده داشتند، اما اين امر مانع از آن نبود كه تعدادى از اصحاب به نوشتن آيات و سوره‏هاى قرآن براى خود نيز اقدام ننمايند.

قتاده از انس بن مالك سؤال مى‏كند: مَنْ جَمَعَ القرآنَ عَلى عهدِ رسولِ الله؟ و او پاسخ مى‏دهد: أربعةٌ كلُّهم مِنَ الأنصار: اُبىّ‏بن كعب، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت و أبوزيد؛(24) جمع‏كنندگان چهار تن و همگى از انصار بودند: ابى بن كعب، معاذ، زيد و ابو زيد.

در نقل ديگرى گفته شده كه: پيامبر رحلت فرمود؛ در حالى كه قرآن را جز چهار تن جمع ننموده بودند: ابوالدرداء، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت و ابوزيد.(25)

ابوعبدالله زنجانى مى‏گويد:

بعضى از صحابه تمام قرآن را در زمان حيات پيامبر و بعضى ديگر، قسمتى از قرآن را جمع‏آورى نمودند و پس از رحلت تكميل نمودند. محمد بن اسحاق در الفهرست جامعان قرآن در عهد پيامبر(ص) را على بن ابى‏طالب(ع)، سعدبن عبيد بن نعمان بن عمرو بن زيد، ابوالدّرداء (عويمر بن زيد)، معاذ بن جبل، ابو زيد بن ثابت بن زيد بن نعمان، ابىّ بن كعب‏بن قيس، عبيد بن معاويه و زيد بن ثابت دانسته است.(26)

بعضى گفته‏اند تعبير جمع در اين روايات به معناى حفظ است؛ چون به حافظان قرآن «جُمّاع» نيز اطلاق مى‏شده است؛ ولى اگر چنين چيزى هم درست باشد در مورد اين روايات صادق نيست؛ زيرا همان گونه كه گفتيم قُراء و حافظان قرآن در زمان پيامبر بسيار زيادتر از اين تعداد بوده‏اند، و اگر مراد از جمع، حفظ باشد دليلى ندارد كه افراد به اين چند تن محدود گردند. حتى بعضى معتقدند نويسندگان قرآن نيز بيش از اين تعداد بوده‏اند؛ زيرا در بسيارى از روايات تشويق به قراءت قرآن از روى مصحف شده است كه نشانِ وجود نوشته‏هاى قرآنى فراوانى در عصر پيامبر است.(27)

حاكم در مستدرك مى‏گويد: «قرآن سه مرتبه جمع گرديد كه مرتبه اول آن در زمان پيامبر بود.»(28)

البته دليلى وجود ندارد كه جمع‏كنندگان قرآن در زمان پيامبر به تنظيم سوره‏هاى قرآن و مرتّب نمودن آنها پرداخته باشند. آن‏چه مسلم است اصل كتابت و نگارش قرآن در عهد آن حضرت است و همه شواهد و قراين حكايت از اهتمام شديد پيامبر(ص) به اين امر دارند.

گزيده مطالب

1. از همان آغاز نزول قرآن، همه مسلمانان استعداد و توانايى خويش را در دو قسمتِ حفظ و كتابت قرآن به كار گرفتند.

 

2. آمار دقيق كاتبان وحى روشن نيست، ولى كسانى كه در مورد آنان اتفاق نظر وجود دارد عبارتند از: على‏بن ابى‏طالب(ع)، معاذ بن جبل، ابىّ بن كعب، زيد بن ثابت و عبدالله بن مسعود.

3. در روايات تاريخى از ابزارى نظير عسب، لخاف، رقاع، اديم، اكتاف، اقتاب، اضلاع، حرير و قراطيس به عنوان ابزارى كه قرآن را بر آنها مى‏نوشته‏اند ياد شده است.

4. نويسندگان وحى آيات قرآن را به همان ترتيب نزول به دستور پيامبر(ص) مى‏نوشتند و هرگاه «بسمله»اى نازل مى‏شد، علامت آن بود كه سوره‏اى پايان يافته و سوره ديگر آغاز گشته است.

5. در بعضى از موارد به تشخيص پيامبر و يا به دستور جبرئيل آيات نازل شده در ميان آياتِ سوره ديگرى جاى مى‏گرفتند.

6. تنظيم و ترتيب آيات قرآن در اكثر سوره‏ها توقيفى است و البته در تعدادى اندك با رأى و اجتهاد صحابه صورت گرفته است.

7. برخى از صحابه در زمان حيات پيامبر(ص) اقدام به جمع‏آورى آيات و سوره‏هاى قرآن براى خود نمودند.

فصل دوم‏جمع‏آورى على بن ابى‏طالب(ع)

دوره نگارش قرآن پس از رحلت را از اهتمام شخصيّتى چون على بن ابى‏طالب(ع) بدين كار، آغاز مى‏كنيم. على(ع) كه بزرگ‏ترين شخصيّت پس از پيامبر اكرم(ص) و در همه صحنه‏ها پيشتاز و پيشگام بود و از آغاز نزول وحى سايه به سايه در خدمت پيامبر(ص) كتابت وحى را نيز به طور مداوم بر عهده داشت، در واپسين روزهاى حيات پربركت رسول گرامى اسلام، از جانب آن حضرت مأمور به جمع‏آورى قرآن گرديد.

ابن مسعود، كه خود صحابى بزرگ پيامبر بود، گفت: «احدى را چون على بن ابى‏طالب(ع) آشناتر به قراءت قرآن نديدم.»(29)

ابوبكر حضرمى از امام صادق(ع) روايت كرده است كه پيامبر به على(ع) فرمود:

يا عليُّ، القرآنُ خلفَ فراشى فى المصحفِ والقراطيس، فخُذُوه واجْمعوه ولاتُضيِّعوه كما ضَيَّعَتِ اليهودُ التوراةَ؛

اى على! اين قرآن در كنار بستر من، ميان صحيفه‏ها و حرير و كاغذها قرار دارد، قرآن را جمع كنيد و آن را آن‏گونه كه يهوديان، تورات خود را از بين بردند، ضايع نكنيد.(30)

و اين‏گونه بود كه على بن ابى‏طالب پس از رحلت پيامبر(ص) مهم‏ترين وظيفه خويش را جمع‏آورى قرآن قرار داد.

پس از رحلت پيغمبر اكرم، على(ع) كه به نصّ قطعى و تصديق پيامبر اكرم(ص) از همه مردم به قرآن مجيد آشناتر بود، در خانه خود به انزوا پرداخته، قرآن مجيد را به ترتيب نزول در يك مصحف جمع فرمود و هنوز شش‏ماه از رحلت نگذشته بود كه فراغت يافت و مصحفى را كه نوشته بود به شترى بار كرده نزد مردم آورد و به آنان نشان داد.(31)

از ابن عباس در ذيل آيه لاتحرّك به لسانك لتعجل به إنّ علينا جمعه وقرآنه نقل‏شده كه على بن ابى طالب پس از مرگ پيامبر(ص) قرآن را به مدت شش‏ماه جمع‏آورى نمود.(32)

ابن سيرين گفته است:

على فرمود: «وقتى پيامبر رحلت كرد، سوگند خوردم كه ردايم را جز براى نماز جمعه بر دوش نگيرم تا آن كه قرآن را جمع نمايم.»(33)

در خبرهاى ابورافع آمده است كه: على به خاطر توصيه پيامبر در زمينه جمع‏آورى قرآن، قرآن را در جامه‏اى پيچيد و به منزل خويش برد. پس از آن كه پيامبر رحلت نمود، در خانه نشست و قرآن را، همان گونه كه خدا نازل كرده بود، تأليف نمود. على به اين كار، آگاه بود.(34)

ويژگى‏هاى مصحف على(ع)

مصحفى را كه على بن ابى‏طالب(ع) جمع‏آورى نمود، نسبت به ديگر مصاحفى كه قبلاً وجود داشت و يا بعداً به وجود آمد از امتيازات فراوانى برخوردار بود. برخى از آنها بدين قرار است:

1. ترتيب سوره‏ها به همان ترتيب نزول، تنظيم گشته بود. سيوطى در الاتقان ضمن بيان اين مطلب مى‏گويد: «اولين سوره، اقرأ، سپس مدّثّر، سپس نون، بعد از آن مزّمّل و به همين ترتيب، تبّت، تكوير و... تنظيم شده بودند.»

شيخ مفيد نيز در مسايل سرويّه، تأليف قرآن على بن ابى‏طالب را به همان ترتيب نزول مى‏داند كه سوره مكى بر مدنى و آيه منسوخ بر ناسخ مقدم بوده و هرچيز در جاى خويش قرار داده شده است.(35)

2. قراءت مصحف على بن ابى طالب دقيقاً مطابق با قراءت پيامبر(ص) بوده است.

3. اين مصحف مشتمل بر اسباب نزول آيات، مكان نزول آيات و نيز اشخاصى كه در شأن آنها آيات نازل گشته‏اند، بوده است.

4. جوانب كلى آيات به گونه‏اى كه آيه، محدود و مختص به زمان يا مكان يا شخص خاصّى نگردد، در اين مصحف روشن شده است.(36)

سرنوشت مصحف على بن ابى طالب(ع)

در مورد سرنوشت اين مصحف، بعضى بر اين عقيده‏اند كه به عنوان ميراثى نزد امامان است و از امامى به امام ديگر مى‏رسد.

در روايتى طلحه از على(ع) در مورد مصحفش و اين كه پس از خود به چه كسى آن را واگذار مى‏كند، سؤال مى‏نمايد. على(ع) مى‏گويد: مصحف خود را به همان كسى كه پيامبر به من دستور داده مى‏دهم، به فرزندم حسن كه پس از من وصىّ من و از همه به من اولى است. فرزندم حسن مصحف را به فرزند ديگرم حسين مى‏دهد و پس از او در دست فرزندان حسين(ع) يكى پس از ديگرى قرار خواهد گرفت....(37)

و امّا قرآن‏ها يا نسخه‏هايى از قرآن كه منسوب به على بن ابى طالب(ع) است و در بعضى از موزه‏ها و كتابخانه‏ها موجود است، به عقيده برخى از محققان نمى‏توانند از نظر تاريخى و شواهد و قراين، متعلق به آن حضرت باشند.(38)

گزيده مطالب

1. به اتفاق شيعه و سنى اولين كسى كه پس از رحلت پيامبر اكرم به دستور آن حضرت اقدام به جمع‏آورى مصحف نمود، على بن ابى طالب(ع) بود.

2. مصحف على بن ابى‏طالب داراى امتيازاتى نظير تنظيم ترتيب سوره‏ها به همان ترتيب نزول، اسباب نزول، مكان نزول و جوانب كلى آيات بوده است.

3. اين مصحف به عنوان ميراثى نزد امامان قرار گرفته و از امامى به امام ديگر منتقل شده است.

فصل سوم جمع‏آورى قرآن در زمان خليفه اول

مقدمه

موضوع اين فصل، يكى از بحث‏انگيزترين مباحث تاريخ قرآن است كه قرآن‏شناسان را به دو گروه تقسيم نموده است: گروهى كه معتقد به جمع‏آورى قرآن -به‏همين ترتيب كنونى - در زمان رسول خدا(ص) هستند و گروهى كه جمع‏آورى رسمى قرآن به صورت مصحف و ميان دو جلد (بين الدّفّتين) را پس از رحلت پيامبر(ص) و در دوران خلافتِ خليفه اول مى‏دانند.

قبل از ورود به اين بحث لازم است به نكته‏اى مهمّ توجه شود كه گويا غفلت از آن منشأ ابهام گشته و بسيارى از بزرگان را به ستيز عليه يكديگر وا داشته است. در حقيقت آن‏چه باعث گشته ميان دو نظريه فوق، شكافى عميق ايجاد گردد و در نتيجه هر يك از دو گروه به مقابله سرسختانه عليه ديگرى برخيزد، عدم توجه دقيق به مورد نزاع و محلّ بحث است. اگر محلّ نزاع دقيقاً مشخص شود، فاصله موجود ميان اين دو نظريّه نيز كمتر شده به‏تدريج حسّاسيت‏ها و موضع‏گيرى‏هاى تند هر يك در مقابل ديگرى فروكش خواهد نمود.

برخى از نويسندگان گمان كرده‏اند، كسانى كه مى‏گويند قرآن پس از رحلت به صورت «مصحف» درآمده به كتابت و نگارش قرآن در زمان حيات پيامبر اكرم عقيده ندارند؛ در حالى كه اين گونه نيست؛ زيرا همان طور كه گفتيم، اصل كتابت و تنظيم آيه‏هاى قرآن، بى‏هيچ ترديدى قبل از رحلت صورت پذيرفته و كسى منكر اين مطلب نيست. تفاوت اين دو قول تنها در اين است كه عده‏اى معتقدند قرآن به همين صورت كه فعلاً وجود دارد، تماماً در زمان رسول خدا(ص) نوشته شده و به صورت «مصحف» (ميان دو جلد) مرتّب گشته است.

گروهى ديگر معتقدند گرچه قرآن در زمان رسول خدا نوشته شده و آيات آن نيز در هر سوره مرتب گشته، ولى تنظيم و ترتيب سوره‏ها - دست كم تمام سوره‏ها - و به صورت «مصحف» درآمدن و ميان دوجلد قرار گرفتن، پس از رحلت انجام گرفته است.

بنابراين اختلاف موجود ميان دو نظريّه را مى‏توان با اين سؤال مطرح نمود: آيا تنظيم قرآن به صورت «مصحف» قبل از رحلت يا پس از رحلت انجام گرفته است؟

اكنون كه محلّ بحث روشن شد، به خوبى در مى‏يابيم كه هيچ اختلاف ريشه‏اى و اساسى در مسأله تدوين و نگارش قرآن وجود ندارد و ملتزم شدن به هر يك از اين دو نظريّه به هيچ وجه به اهتمام و عنايت پيامبر و مسلمانان به قرآن لطمه‏اى وارد نمى‏سازد.

ادلّه معتقدان به جمع‏آورى قرآن پس از رحلت پيامبر(ص)

نخستين و مهم‏ترين دليلى كه اين گروه به آن استناد جسته‏اند، روايات فراوانى است كه غالباً از طريق اهل سنّت نقل گرديده است. اين دسته معتقدند چون مسأله جمع‏آورى قرآن، امرى تاريخى است، بنابراين واقعيت را تنها بايد در لابه‏لاى تاريخ جست وجو نمود. شواهد تاريخى، جمع‏آورى قرآن به صورت مصحف را پس از رحلت پيامبر(ص) اثبات مى‏كنند:

1 . زيد بن ثابت كه خود از كاتبان وحى بود، گفته است:

قُبضَ النّبيُ(ص) ولَم‏يكُنِ القرآنُ جُمِعَ فى شي‏ءٍ؛

پيامبر رحلت فرمود، در حالى كه قرآن در مصحفى جمع‏آورى نشده بود.

2 . خطّابى نيز مى‏گويد: «تمام قرآن در زمان پيامبر(ص) نوشته شد. امّا سوره‏هاى آن مرتب نگشت و در يك جا جمع نگرديد.»(39)

3 . قاضى ابوبكر باقلانى در كتاب انتصار خود، جمع‏آورى ابوبكر را جمع‏آورى قرآن ميان دو لوح، يعنى مصحف مى‏داند.(40)

4 . ابو عبدالله حارث بن اسد محاسبى در فهم السّنن گويد:

نگارش قرآن، چيز جديدى نيست. دستور نگارش را پيامبر(ص) مى‏داد؛ ولى نگارش‏ها در ميان رقاع و اكتاف و عسب متفرق بود. اين اوراق كه آيات قرآن در آنها پراكنده بود و در خانه پيامبر(ص) وجود داشت به دستور ابوبكر به جاى ديگر منتقل گرديد و كسى آنها را جمع نمود و با ريسمانى به‏هم بست تا چيزى از آن از بين نرود.(41)

يكى ديگر از دلايلى كه براى جمع‏آورى قرآن پس از رحلت اقامه شده است، تدريجى بودن نزول قرآن و استمرار نزول وحى تا اواخر حيات پيامبر(ص) بوده كه مانع از جمع قرآن مى‏شده است و چون همواره انتظار نزول آيات و سوره‏ها وجود داشته، پيامبر خود اقدام به مرتّب نمودن سوره‏ها ننموده است.

علامه مجاهد، محمدجواد بلاغى در تفسيرش آورده است:

چون وحى در زمان حيات رسول خدا(ص) استمرار داشت، تمام قرآن در يك «مصحف» جمع‏آورى نشد؛ گرچه آن‏چه از آيات وحى شده بود در دل مسلمانان و نوشته‏هاى آنان موجود بود....(42)

اين دليل را گروهى ديگر نيز ذكر نموده‏اند.(43)

سومين دليل بر جمع‏آورى قرآن پس از رحلت، روايات فراوانى از شيعه و سنّى است كه بر جمع قرآن به‏دست على بن ابى طالب دلالت مى‏كند. اگر قرآن به همين ترتيب فعلى در زمان رسول خدا(ص) جمع شده بود، پس چرا على بن ابى طالب(ع) اقدام به جمع‏آورى نمود؟ چرا پيامبر به على(ع) دستور جمع‏آورى قرآن پس از رحلت را صادر نمود؟

علامه بلاغى مى‏گويد:

اين كه على(ع) پس از وفات پيامبر، جز براى نماز ردا بر دوش نگرفت تا قرآن را به همان ترتيب نزول و تقدم منسوخ آن بر ناسخ، جمع‏آورى نمايد امرى معلوم و روشن است.(44)

علامه طباطبائى، جمع على(ع) را از مسلمات روايات شيعه مى‏داند.(45)

دليل ديگر بر رد جمع‏آورى قرآن در دوره حيات پيامبر(ص) اختلاف موجود ميان دو مصحف جمع‏آورى شده توسط پيامبر و على بن ابى‏طالب است. مدّعيان جمع‏آورى مصحف در دوره پيامبر(ص) مى‏گويند: مصحف به همين ترتيب كنونى تنظيم گرديد. اگر چنين است؛ چرا على بن ابى‏طالب(ع) قرآن را بر اساس ترتيب نزول (الأوّل فالأوّل) جمع نمود؟ آيا مى‏توان باور داشت كه قرآن جمع‏آورى شده بود، ولى على(ع) شيوه جمع‏آورى خود را بر آن‏چه پيامبر جمع نموده بود ترجيح داد!؟

از مصحف على(ع) كه بگذريم، بزرگانى ديگر از صحابه نيز هر يك مصحف مخصوصى براى خود تنظيم نمودند. اين مصاحف - چنان كه خواهد آمد - گاه در چينش و تنظيم سوره‏ها، با يكديگر اختلاف دارند. اين واقعيت نيز دليلى ديگر بر عدم جمع‏آورى مصحف در زمان پيامبر(ص) است.

علامه طباطبائى در بيانى قاطع در زمينه جمع‏آورى قرآن مى‏گويد: «تأليف قرآن و جمع‏آورى آن به صورت مصحف، قطعاً پس از رحلت صورت گرفته است.»(46)

حال بايد ديد چه چيز موجب گشت تا خليفه اول به فكر جمع‏آورى قرآن بيفتد.

جنگ يمامه و پيامدهاى آن

پس از يك سال و خورده‏اى كه از رحلت گذشته بود، جنگ يمامه در گرفت و در اين جنگ هفتاد نفر از قرّاء كشته شدند. مقام خلافت از ترس اين كه ممكن است جنگ ديگرى براى مسلمانان پيشامد كند و بقيّه قرّاء كشته شوند و در اثر (از بين رفتن) حَمَله قرآن، خود قرآن از بين برود به فكر افتاد كه سور و آيات قرآنى را در يك مصحف جمع‏آورى كند.(47)

حادثه «يمامه» يكى از مهم‏ترين حوادث و فتنه‏هايى بود كه در خلافت ابوبكر اتفاق افتاد. مسيلمه كذّاب كه در سال نهم هجرت با گروهى از يمامه خدمت پيامبر رسيده بود، در بازگشت از اين سفر، مرتد شد و در نامه‏اى ادعاى شركت در پيامبرى نمود. پيامبر او را مسيلمه كذّاب لقب داد. در ماه ربيع الاول سال دوازدهم هجرت، كه آغاز دومين سال خلافت ابوبكر بود، وى سپاهى را به فرماندهى خالد بن وليد به جنگ با مسيلمه فرستاد. سپاهيان خالد كه 4500 تن بودند در جنگى سخت نابرابر با چهل‏هزار جنگجوى طرفدار مسيلمه به نبرد پرداختند. سرانجام مسيلمه كشته شد و پيروزى به دست آمد. اما اين پيروزى گران تمام شد، كشته‏هاى مسلمانان را تا 1700 نفر گزارش كرده‏اند كه درميان‏آنها 700 يا 450 و يا به كمترين رقم هفتاد تن از صحابه و حاملان قرآن بوده‏اند.(48)

پس از اين حادثه، عمر كه نگران از وقوع حوادثى مشابه بود، به خليفه اول پيشنهاد جمع‏آورى قرآن را نمود. ابوبكر با پذيرش اين پيشنهاد، زيد بن ثابت را مأمور اجراى جمع‏آورى قرآن كرد.

اينك شرح داستان را از زبان زيد بن ثابت مى‏شنويم:

پس از جنگ يمامه، ابوبكر مرا احضار نمود. وقتى بر ابوبكر وارد شدم، عمر نزد او بود. ابوبكر خطاب به من گفت: عمر نزد من آمده و گفته است: جنگ يمامه در مورد قاريان و حافظان قرآن، كشتارى سخت وارد نموده و بيم آن مى‏رود كه در اثر جنگ‏هاى ديگر، قرّاء ديگرى كشته شوند و بخش مهمّى از قرآن از بين برود. مصلحت آن است كه دستور دهى قرآن جمع‏آورى گردد. به عمر گفتم: چگونه مى‏خواهى كارى را كه رسول‏خدا(ص) انجام نداده است انجام دهى؟ او پاسخ داد: به خدا سوگند اين كار نيكى است. از آن موقع پيوسته او به من (ابوبكر) مراجعه نمود تا آن كه خداوند در اين امر، شرح صدرى به من عنايت نمود و در اين جهت با عمر هم‏نظر گرديدم.

زيد مى‏گويد: پس از نقل اين جريان، ابوبكر به من گفت: تو مردى جوان، عاقل و مورد اعتماد مى‏باشى و تو بودى كه وحى را براى پيامبر مى‏نوشتى، پس به جمع‏آورى قرآن اقدام نما. (زيد:) به خدا قسم اگر مرا مأمور مى‏كردند كه كوهى را از جايى بردارم، سنگين‏تر از چنين مأموريتى نبود. به‏آنها گفتم: چگونه شما كارى را انجام مى‏دهيد كه شخص پيامبر(ص) انجام نداده است؟ ابوبكر در پاسخ گفت: به خدا قسم، خير در همين است. و پيوسته به من اصرار نمود تا آن كه خداوند همان شرح صدرى را كه به ابوبكر و عمر عنايت كرده بود، به من نيز عنايت فرمود. پس به تتبّع و تفحّص قرآن پرداختم و قرآن را از نوشته‏هايى كه بر روى شاخه‏هاى خرما و سنگ‏هاى ظريف بود و آن‏چه در سينه مردم جاى داشت جمع‏آورى كردم....(49)

كيفيّت جمع‏آورى

به دستور مقام خلافت، جماعتى از قرّاى صحابه، با تصدّى مستقيم زيدبن‏ثابتِ صحابى، سوره‏ها و آيات قرآن را از الواح و سعف‏ها و كتف‏ها، كه در خانه پيامبر اكرم(ص) به خط كُتّاب وحى يا پيش قرّاى صحابه بود، جمع‏آورى كرده در يك مصحف قرار دادند و نسخه‏هايى ازآن را به اطراف و اكناف فرستادند.(50)

به نقل يعقوبى كميته‏اى مركب از 25 نفر از انصار تحت نظارت ابوبكر تشكيل‏شد تا زيد را در اين امر يارى نمايند. به آنها گفته شد قرآن را بنويسيد و بر سعيدبن‏عاص كه مردى فصيح است عرضه كنيد.(51)

هشام بن عروه از پدرش نقل كرده كه ابوبكر به عمر و زيد دستور داد تا در مسجدبنشينند و تنها آياتى را ثبت نمايند كه مدّعىِ آن، دو شاهد بر آن اقامه نمايد.(52)

يكى از ايرادهايى كه به جمع قرآن در زمان ابوبكر شده در همين مورد است كه روايت فوق و رواياتى نظير آن نشان مى‏دهند آنها آيات قرآن را - كه بايد به دليل قطعى و متواتر ثابت گردند - با اين شيوه ابتدايى و ساده، جمع مى‏نمودند و تنها براى ثبت آيه يا حتى سوره‏اى اگر كسى دو شاهد مى‏آورد، مقبول مى‏افتاد؛ در حالى كه نصّ قرآنى بايد به تواتر ثابت گردد، نه با دو شاهد عادل. ايرادكنندگان گفته‏اند اساساً چنين شيوه‏اى در جمع‏آورى قرآن كريم مستلزم وقوع تحريف در كتاب خدا خواهد بود؛ زيرا تضمين‏هاى لازم در آن به كار نرفته و دقت لازم در آن صورت نگرفته، در نتيجه چنين جمع‏آورى‏هايى معمولاً اطمينان‏آور نيستند.(53)

ليكن همه مى‏دانيم كه حافظان قرآن كريم بسيار بودند و خود زيد از جمله حافظان قرآن بوده است و جمع‏آورى قرآن - به تعبير علّامه بلاغى - تحت نظارت هزاران نفر از حافظان قرآن صورت گرفت.(54) بنابراين بايد ديد مراد از دو شاهد در چنين روايتى چيست؟

ابن حجر گفته است: گويا منظور از اقامه دو شاهد آن است كه آن دو شهادت دهند كه مكتوب و نوشته قرآنى در حضور پيامبر نوشته شده بوده و يا آن كه شهادت دهند، نوشته از وجوهى بوده است كه قرآن به آن وجوه نازل گشته است.

ابوشامه مى‏گويد:

مقصود آنان از آوردن دو شاهد اين بوده كه فقط عين آن‏چه را در حضور پيامبر نوشته شده بود احراز كنند و آن را بنويسند و به محفوظات اعتماد نكنند و به همين جهت زيد - با آن كه حافظ قرآن بود - در مورد آيه آخر سوره براءت گفت: آن را فقط نزد ابوخزيمه انصارى يافتم. منظور زيد، يافتن اين آيه به صورت نوشته و مكتوب بوده است و گرنه خود زيد و بسيارى از صحابه آن را حفظ بوده‏اند.(55)

در پايانِ حديثى كه پيشنهاد جمع‏آورى قرآن از سوى ابوبكر به زيد شد چنين آمده است:

...به تفحّص از قرآن اقدام نمودم و قرآن را از نوشته‏هايى كه بر روى شاخه‏هاى خرما و سنگ‏هاى ظريف بود و آن‏چه در سينه مردم جاى داشت، جمع‏آورى كردم. تا آن كه آيه آخر سوره توبه لقدْ جاءَكُم رسولٌ منْ أنفُسكُم عزيزٌ عليهِ مَا عَنِتُّم... را تنها نزد ابوخزيمه انصارى يافتم....(56)

شبيه همين جريان در مورد آيه‏اى از سوره احزاب از زيدبن ثابت نقل شده است:

وقتى مصحف را استنساخ مى‏نموديم آيه‏اى از سوره احزاب را كه خود، قراءت آن را از پيامبر شنيده بودم نزد احدى جز خزيمه انصارى نيافتم. آيه چنين بود: من المؤمنين رجالٌ صَدَقوا ما عاهدوا الله عليه... و چون شهادت خزيمه را پيامبر برابر با دو شهادت قرار داده بود، آيه را به سوره‏اش ملحق نموديم.(57)

ازاين نقل، دومطلب به خوبى استفاده مى‏شود: اول آن كه آيه به صورت مكتوب ونوشته فقط نزد خزيمه بوده است؛ چون زيدخودش مى‏گويداين آيه راازپيامبرهنگامى كه قراءت مى‏فرمود، شنيده بودم و ازاين‏جا روشن مى‏گردد منظور ازشهادت دوعادل، شهادت بر كتابت نزد پيامبر بوده است؛ و گرنه با توجه به حفظ آيه توسط ديگران، نيازى به آن نبوده است. اين امر برخلاف تصور معترضان، نهايت دقت گروه جمع كننده را مى‏رساند.

دوم آن كه، منظور از دو شاهد عادل، دو شاهد غير از فرد مدّعى نبوده، بلكه يك‏نفر خود مدعى آيه يا سوره بوده كه شهادت مى‏داده و نفر دوم نيز ادّعاى او را تصديق مى‏نموده است و به همين جهت در جريان ادّعاى خزيمه چون پيامبر، شهادت او را برابر با دو شاهد قرار داده بود، قول او پذيرفته شد.

يادآورى:

در نسخه‏هاى خطّى و چاپى صحيح بخارى در روايتى كه نقل گرديد «ابوخزيمه» ذكر شده‏است؛ ولى صحيح آن خزيمة بن ثابت انصارى، صحابى جليل القدر است؛ زيرا شخصى كه پيامبر، شهادت او را برابر با دو شهادت قرار داد، جز خزيمة بن‏ثابت نبود.(58)

بدين ترتيب آن‏چه از اسناد تاريخى و اقوال عده‏اى از دانشمندان علوم قرآنى به‏دست مى‏آيد، اثبات جمع‏آورى قرآن در زمان خليفه اول، توسط زيد بن ثابت است گرچه برخى از قرآن‏پژوهان با استناد به امورى چند، جمع‏آورى را قبل از رحلت دانسته‏اند.(59)

مصاحف صحابه

از جمع‏آورى قرآن به‏دست على(ع) و نيز زيد بن ثابت (جمع رسمى خليفه اول) سخن گفتيم. در فاصله پس از رحلت تا اوايل دوره خلافت عثمان، گروهى ديگر نيز به جمع‏آورى قرآن اقدام نمودند. مصحف هر يك از اين افراد با توجه به موقعيت شخصيّتى و مكانى آنها در نقاط مختلف از قلمرو پهناور اسلامى آن زمان رواج يافته‏بود.

ابن اثير نقل مى‏كند كه تا سال سى هجرى، چهار مصحف در چهار گوشه ممالك اسلامى رواج داشته‏است: مصحف اُبىّ دردمشق، ابن‏مسعود در كوفه، ابوموسى در بصره، مقداد درحمص.(60)

شاميان بر اساس مصحف ابىّ بن كعب، كوفيان براساس مصحف عبدالله‏بن‏مسعود، بصريان براساس مصحف ابو موسى و... قرآن را قراءت مى‏نمودند. درصورتى كه در قراءت قرآن اختلافى پيش مى‏آمد، اهل هر منطقه به قراءت مصحف معروف خود كه منسوب به يكى از اين اصحاب بود، مراجعه مى‏كردند. ما در اين بحث تنها به بررسى دو مصحف «ابىّ بن كعب»(61) و «عبدالله بن مسعود»(62) مى‏پردازيم و خصوصيات اين دو مصحف را بازمى‏گوييم.

مصحف ابىّ بن كعب

جلال الدين سيوطى در الاتقان از كتاب مصاحف «ابن اشته» به نقل از ابوجعفر كوفى فهرستى از نام سوره‏هاى مصحف ابى بن كعب را ذكر نموده است كه شروع آن با سوره «حمد» بوده و پس از آن سوره‏هاى طُوَل، يعنى بقره، نساء، آل عمران، انعام، اعراف، مائده و يونس قرار گرفته‏اند و آخرين سوره، سوره «ناس» است.(63)

ابن نديم از فضل بن شاذان به نقل از فرد ثقه‏اى كه مصحف ابىّ بن كعب را در دهكده‏اى به نام قريةالانصار نزد محمد بن عبدالملك انصارى ديده، ترتيب سوره‏هاى مصحف اُبىّ را بيان نموده‏است. آن‏چه در اين نقل جالب توجه است، باقى‏ماندن نسخه‏اى از مصحف ابىّ تا نيمه قرن سوم هجرى است.(64) ابو عبدالله زنجانى مأخذ ترتيب سوره‏هاى مصحفِ ابىّ بن كعب را، فهرست ابن نديم قرار داده است.(65)

در مقايسه ميان اين دو مأخذ، مى‏بينيم كه در ترتيب آنها تا سوره بيست و چهارم، يعنى سوره مؤمنون (در مصحف ابى) هيچ اختلافى وجود ندارد. اما از آن به بعد در ترتيب سوره‏ها و ذكر آنها اختلافاتى ديده مى‏شود.

ذكر اين نكته لازم است كه هر دو مأخذ (فهرست ابن نديم و الاتقان) دو سوره «خَلْع» و «حَفْد» را در شمار سوره‏هاى مصحف ابىّ بن كعب آورده‏اند. اين دو سوره در فهرست ابن نديم، سوره‏هاى 90 و 92 هستند.

ويژگى‏هاى مصحف ابىّ بن كعب

1. در ترتيب سوره‏هاى «طُوَل»، سوره «يونس» مقدم بر سوره «انفال» بوده است.

2. شروع مصحف از سوره حمد و پايان آن به «معوذتين» ختم مى‏شده‏است و از اين جهت تفاوتى با مصحف فعلى نداشته است.

3. مصحف «اُبىّ» مشتمل بر دو دعا بوده است كه به عنوان «سوره» به او نسبت داده‏اند. آن دو سوره را سوره «خَلع» و «حَفد» ناميده‏اند.

سوره «خلع»:

بسم الله الرحمن الرحيم. اللّهم انا نَسْتعينكَ ونَستغفرُكَ. ونُثنى عَلَيكَ ولانَكْفُرُك. ونَخْلَع ونترُكُ من يَفْجُرك؛

به نام خداوند بخشنده مهربان. خدايا! فقط از تو يارى و آمرزش مى‏خواهيم. تو را سپاس مى‏گوييم و بر تو كفر نمى‏ورزيم. و كسانى را كه گناه كنند رد نموده و ترك مى‏كنيم.

سوره «حَفْد»:

بسم الله الرحمن الرحيم. اللّهم إيّاكَ نَعبُدُ. ولكَ نُصَلّى ونَسْجُدُ. وإليكَ نَسْعى‏ ونَحْفِد. نَخْشى‏ عذابَك. ونَرجُو رَحْمَتَك. إنّ عذابَكَ بالكفّارِ مُلْحَق؛

به‏نام خداوند بخشنده مهربان. خدايا! فقط تو را مى‏پرستيم. و فقط براى تو نماز مى‏خوانيم و به سجده مى‏رويم. و تنها به سوى تو قدم برداشته و مى‏شتابيم. از عذابت مى‏ترسيم. و به رحمتت اميدواريم. قطعاً عذاب تو به‏كافران خواهد رسيد.

بنابراين بايد جمع سوره‏هاى مصحف اُبىّ 116 سوره باشد.

اكثر تاريخ قرآن نويسان معتقدند كه خَلع و حَفد، دعاهايى بوده‏اند كه در قنوت خوانده مى‏شدند. محمدبن نصر مروزى در كتاب صلوة از ابىّ‏بن كعب حكايت نموده كه او در قنوت نماز خود اين دو سوره را مى‏خواند و در مصحف خويش نيز آنها را مى‏نوشت.(66) اخبار ديگرى نيز وجود دارد كه پيامبر اكرم(ص) اين دعاها را در قنوت مى‏خوانده است. ابىّ براى آن كه فراموش نكند اين دو دعا را در مصحفش نوشته‏است؛ اما كسانى كه پس از او آمده‏اند گمان‏كرده‏اند كه جزو مصحف او بوده است.(67)

4. در مصحف ابىّ، اختلاف قراءاتى ديده شده كه ناشى از تأثير لهجه بوده است؛ مثلاً او آيه لايَضُرُّكُم كيدُهم‏(68) را به پيروى از لهجه حجازى، فكّ ادغام مى‏كرد و مى‏گفت: لايضْرُرْكم كيدُهم و يا بُعْثِرَ را بُحثر و إِنّا اعطيناكَ، إِنّا انطيناك تلفظ مى‏نمود.(69)

5. گاهى ابىّ بن كعب در آيات، كلمات مترادف به كار مى‏برده است؛ مثلاً در ولاالضّالّين مى‏گفته: غيرالضّالّين و به جاى مَشَوْا فيه‏(70) مى‏گفته: مَضَوْا فيه و يا به جاى من‏بَعَثَنا من مرقدنا(71)، من هَبَّنا مى‏خوانده است.(72)

مصحف عبدالله بن مسعود

ابن نديم در فهرست و سيوطى در الاتقان، هر يك فهرستى از سوره‏هاى مصحف عبدالله بن مسعود ذكر كرده‏اند.(73) سيوطى ترتيب سوره‏هاى اين مصحف را به صورت دسته‏بندى آنها به سوره‏هاى طُوَل (طِوال)، مئون، مثانى، حواميم و مفصّل ذكر نموده است. در مقايسه ميان اين دو مأخذ ترتيب سوره‏ها در گروه سوره‏هاى «طُوَل» و «مئون» با مختصر تفاوتى، شبيه يكديگرند.

سوره‏هاى طِوال: بقره، نساء، آل عمران، أعراف، أنعام، مائده و يونس.

سوره‏هاى مئون: براءة، نحل، هود، يوسف، كهف، بنى‏اسرائيل، أنبياء، طه، مؤمنون، شعراء و صافّات.

سوره‏هاى مثانى: احزاب، حج، قصص، طس، النمل، نور، انفال، مريم، عنكبوت، روم،يس، فرقان، حجر، رعد، سبأ، ملائكه، إبراهيم، ص، الذين كفروا (قتال)، لقمان‏وزمر.

سوره‏هاى حواميم: حم المؤمن، زخرف، سجده، حم عسق، احقاف، جاثيه ودخان.(74)

سوره‏هاى ممتحنات: إنا فتحنا لك، حشر، سجده، طلاق، ن و القلم، حجرات، تبارك، تغابن، إذا جاءك المنافقون، جمعه، صف، قل اوحى، انا ارسلنا، مجادله، ممتحنه و يا أيّها النبىّ لم‏تحرّم.

سوره‏هاى مفصّل: آغاز اين سوره‏ها در مصحف عبد الله بن مسعود سوره «الرحمن» و پايان آنها دو سوره «قل هو الله احد» و «انشراح» بوده است.(75)

سوره‏هايى كه در نقل الاتقان وجود ندارند، عبارتند از: فاتحه، ق، حديد، حاقّه، فلق و ناس.

سوره‏هايى كه در نقل الفهرست وجود ندارند، عبارتند از: فاتحه، حجر، كهف، طه، نمل، شورى، زلزله، فلق و ناس.

ويژگى‏هاى مصحف ابن مسعود

1. درمصحف عبد الله بن مسعود، براساس هر دو مأخذ موجود، سوره انفال، بيستمين سوره و در گروه «مثانى» جاى داده شده است؛ در حالى كه اين سوره در مصحف ابىّ بن كعب، قبل از «توبه» و اولين سوره از گروه «مئون» است.

2.مصحف ابن مسعود تقريباً، براساس طول سوره‏ها - جز در گروه حواميم - تنظيم شده است.

3. مصحف ابن مسعود، فاقد سوره فاتحة الكتاب و دو سوره «معوّذتين» بوده است. ابن سيرين گفته است: «عبد الله بن مسعود «معوذتين» و «فاتحةالكتاب» را در مصحف خود نمى‏نوشت».(76) عدم ثبت «فاتحة الكتاب» در مصحف به خاطر عدم اعتقاد به سوره بودن آن نبوده‏است؛ بلكه چون نگارش قرآن به خاطر حفظ و صيانت سوره‏هايش بوده، در مورد فاتحة الكتاب - كه مسلمانان همواره آن را در نمازهايشان مى‏خوانند - هيچ نگرانى وجود نداشته است.

اما در مورد سوره‏هاى «فلق و ناس» اعتقاد ابن مسعود اين بوده است كه اين دو، حرزى هستند كه براى دفع سحر يا چشم زخم به كار مى‏روند. در روايتى آمده است كه: پيامبر از سحر يهود به اين دو سوره پناه مى‏برده است.(77)

4. صاحب اقناع گفته است كه در مصحف ابن مسعود «بسمله» در ابتداى سوره «براءة» وجود داشته است.(78)

5. در مصحف عبدالله بن مسعود، تبديل يك كلمه قرآن به كلمه مرادف با آن مجاز بوده است. عون بن عبد الله مى‏گويد:

ابن مسعود در تعليم قراءت به مردى آيات 43 و 44 سوره دخان را تلاوت نمود: اِنَّ شجرت الزّقّوم طعام الأثيم. آرى! درخت زقوم، خوراك گناه‏پيشه است. آن مرد گفت: طعام اليتيم. ابن مسعود مجدداً آيه را قراءت نمود. ولى زبان آن مرد به تلفظ «اثيم» آشنا نبود. عبدالله بن مسعود به او گفت: آيا مى‏توانى بگويى «طعام الفاجر»؟ آن مرد پاسخ داد: آرى. ابن‏مسعود گفت: همين طور بخوان!(79)

ابن قتيبه نيز ذكر كرده كه ابن مسعود آيه وتكونُ الجبالُ كالعِهنِ المنفُوش‏(80) را كالصوف المنفوش قراءت مى‏كرده‏است. زيرا معناى «عهن» همان «صوف» (پشم) است.

6. در برخى از موارد، تقديم و تأخير بعضى از كلمات از مصحف او گزارش شده است. به عنوان مثال در حالى كه قاريان آيه كذلك يطبعُ اللهُ على‏ كلِّ قلبِ متكبّرٍ جبّارٍ را به همين صورت قراءت نموده‏اند، ابن مسعود، على قلبِ كلِّ متكبّرٍ جبّارٍ قراءت نموده است.(81)

7. در مصحف ابن مسعود بعضى از زوايد تفسيرى نيز وجود داشته است. مثلاً در آيه 71 از سوره هود عبارت وهوقاعد را به وامرأته قائمةٌ افزوده است.(82)

8. مقدار زيادى از اختلاف قراءات، كه از ابن مسعود نقل كرده‏اند، مربوط به تلفّظ كلمه و لهجه‏اى بود كه او به كار مى‏برده است؛ مثلاً گاهى «حاء» را «عين» تلفّظ مى‏كرده و به جاى «حتّى»، «عَتّى‏» مى‏خوانده‏است، «عميق» را «مَعيق» و «كافور» را «قافور» و «بقر» را «باقر» تلفّظ مى‏كرده است.(83)

اين بود نمايى از مصاحف دو تن از بزرگان صحابه. مصاحف ساير صحابه تقريباً در دسته‏بندىِ سوره‏ها، مشابه يكديگرند.

در ميان صحابه افرادى هم بوده‏اند كه تنظيم مصحفِ خود را براساس ترتيب نزول قرار داده بودند. شهرستانى در مقدمه تفسيرش، ترتيب مصحف ابن عباس، شاگرد على بن ابى طالب(ع) را چنين ذكر مى‏كند: اقرأ، ن، مزّمّل، مدّثّر، فاتحه، تبّت‏يدا، كوّرت، أعلى، الليل... النّاس.

شهرستانى در مورد امام صادق(ع) نيز مصحفى را بدين ترتيب نقل كرده است: اقرأ، ن، مزّمّل، مدّثّر، تبّت، كوّرت، أعلى، ليل، فجر، ضحى، ألم نشرح، عصر، عاديات، كوثر، تكاثر... توبه و مائده.(84)

گزيده مطالب

1. اختلاف نظر درباره جمع قرآن قبل از رحلت پيامبر اكرم(ص) يا پس از رحلت تنها در مورد تدوين مصحف است. اصل كتابت آيات و تنظيم آن‏ها در هر سوره بدون ترديد در زمان پيامبر(ص) صورت گرفته و هيچ كس منكر آن نيست.

2. به دلايل فراوانى، جمع‏آورى قرآن به صورت «مصحف» پس از رحلت و در زمان خليفه اول به‏دست زيد بن ثابت انجام گرفته است. بخش عمده اين دلايل، اسناد و مداركِ تاريخى جمع قرآن است.

3. جمع‏آورى قرآن به صورت «مصحف» قبل از رحلت صورت نگرفته است؛ زيرا:

الف) تدريجى بودن نزول و استمرار آن تا آخرين روزهاى حيات پيامبر اكرم(ص) مانع از اقدام به‏چنين كارى بوده است.

ب) در روايات فراوانى از شيعه و سنّى نقل گرديده كه پيامبر خود به على(ع) وصيت فرموده است كه پس از او قرآن را جمع‏آورى نمايد و على(ع) نيز به وصيت آن حضرت عمل كرده است.

ج) مصحف على(ع) به ترتيب نزول سوره‏ها بوده است و اگر قرآن قبل از رحلت به همين صورت كنونى به‏دست پيامبر به صورت مصحف در آمده بود، على(ع) بر خلاف مصحف پيامبر، مصحف خود را تنظيم نمى‏فرمود.

د) اختلافاتى كه درنظم و چينش سوره‏ها در ميان مصاحف اصحاب وجود داشته‏است، دليلى بر عدم تنظيم مصحف قبل از رحلت است.

4. يكى از عوامل مهمّ جمع‏آورى قرآن به صورت مصحف در زمان خلافت ابوبكر، جنگ يمامه و كشته شدن حداقل هفتاد تن از حافظان قرآن بوده است.

5. ابىّ بن كعب و عبد الله بن مسعود، دوتن ازحافظان، قاريان و پيشگامان در كتابت وحى، تعليم قرآن، تفسير،حديث وفقه مى‏باشند. درهمه صحنه‏ها دركنارپيامبر(ص) ووفاداربه اهل‏بيت(ع) بوده‏اند. مصاحف اين دو تن در ميان مسلمانان از جايگاهى عالى برخوردار بوده است.

6. هر يك از مصحف ابىّ بن كعب و عبد الله بن مسعود ويژگى‏ها و خصوصياتى داشته‏اند و در يك توصيف كلّى مى‏توان تقسيم‏بندى آنها را براساس گروه سوره‏هاى طُوَل، مئون، مثانى، حواميم، ممتحنات و مفصّلات دانست.

پى‏نوشتها:‌


1. دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏266.

2. تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص‏80.

3. مدخل التفسير، ص‏240.

4. همان، ص‏241.

5. اعجاز القرآن، ص‏32.

6. ر.ك: بحار الانوار، ج‏89، ص‏40.

7. تاريخ قرآن، ص‏277.

8. التمهيد، ج‏1، ص‏212.

9. همان‏جا؛ الميزان، ج‏12، ص‏127 و 128.

10. البرهان، ج‏1، ص‏334؛ الاتقان، ج‏1، ص‏190، نوع 18.

11. مجمع البيان، ج‏2، ص‏394.

12. الميزان، ج‏12، ص‏127؛ الاتقان، ج‏1، ص‏190.

13. حاطب بن ابى بلتعه، اسلام آورد و به مدينه هجرت نمود؛ در حالى كه همسرش در مكه باقى مانده بود. قريش از اين نگران بودند كه پيامبر(ص) به جنگ با آنان برخيزد. بنابراين از همسر حاطب خواستند تا در ضمن نامه‏اى كه به حاطب مى‏نويسد اخبارى را در اين زمينه از او جويا شود. نامه‏اى نوشتند و حاطب نيز در جواب آنان در نامه‏اش اطلاع داد كه پيامبر قصد جنگ دارد. نامه را به دست زنى به نام صفيّه داد. وى نامه را در موى سر خويش پنهان نمود و حركت كرد. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و پيامبر را آگاه نمود. حضرت، على(ع) و زبير بن عوام را به جست‏وجوى آن زن فرستاد. وقتى او را يافتند اميرالمؤمنين فرمود: نامه كجاست؟ زن انكار نمود. او را بازرسى نمودند ولى چيزى نيافتند. زبير گفت: ما با او چيزى نديديم. على(ع) فرمود: به خدا قسم، پيامبر به ما دروغ نگفته است... آن‏گاه رو به زن نمود و فرمود: به خدا قسم، يا نامه را مى‏دهى يا سرت را نزد رسول خدا خواهم برد! زن نامه را داد و على(ع) آن را خدمت پيامبر آورد. پيامبر به حاطب فرمود: اين چيست؟ او سوگند خورد كه نفاق نكرده وتنها به خاطر حسن برخورد قريش با همسرش مى‏خواسته پاداشى به آنها بدهد. در اين حال خداوند اين آيات را بر پيامبر نازل فرمود. (الميزان، ج‏29، ص‏235)

14. سبيعه اسلميه زن مسلمان مهاجرى بود كه شوهر كافر خويش را رها و به مدينه فرار نمود و نزد پيامبر آمد. شوهرش به دنبال او به حضور پيامبر رسيد و آمدن او مصادف با صلح حديبيّه بود و پيامبر با قريش عهد بسته بود كه هركس از قريش به مسلمانان پناهنده شود، آن را برگرداند. در چنين شرايطى بود كه اين دو آيه نازل گشت.

15. در هنگام فتح مكه وقتى پيامبر، كه بر روى صفا بود، از بيعت مردان فارغ گشت، زنان نيز آمدند تا با او بيعت نمايند. پس اين آيه نازل گشت. (مجمع البيان، ج‏9، ص‏413)

16. ر.ك: بحارالانوار، ج‏89، ص‏70-67؛ و التمهيد، ج‏1، ص‏214.

17. الاتقان، ج‏1، ص‏189، نوع 18.

18. دو مورد آن قبلاً در بند ب مربوط به كتابت، بدون رعايت ترتيب نزول، به دستور پيامبر ذكر شد.

19. همان، ص‏191 و 192.

20. همان، ص‏193.

21. همان.

22. التمهيد، ج‏1، ص‏214.

23. الميزان، ج‏12، ص‏127.

24. صحيح بخارى، ج‏9، ص‏47؛ البرهان، ج‏1، ص‏334.

25. بحارالانوار، ج‏89، ص‏77.

26. تاريخ القرآن، فصل هشتم، ص‏46.

27. حقائق هامة حول القرآن الكريم، ص‏99 و 100.

28. البرهان، ج‏1، ص‏331؛ الاتقان، ج‏1، ص‏181.

29. بحار الانوار، ج‏89، ص‏53.

30. همان، ص‏48؛ زنجانى، تاريخ القرآن، ص‏44.

31. قرآن در اسلام، ص‏191.

32. بحار الانوار، ج‏89، ص‏51.

33. الاتقان، ج‏1، ص‏183.

34. بحار الانوار، ج‏89، ص‏52.

35. بحار الانوار، ج‏89، ص‏74.

36. ر.ك: التمهيد، ج‏1، ص‏228 و 229.

37. همان، ص‏42.

38. ر.ك: سيد محمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص‏418-413.

39. الاتقان، ج‏1، ص‏181؛ الميزان، ج‏12، ص‏120.

40. همان، ص‏330؛ الاتقان، ج‏1، ص‏189.

41. البرهان، ج‏1، ص‏332؛ الاتقان، ج‏1، ص‏185؛ مناهل العرفان، ج‏1، ص‏250.

42. آلاء الرحمن، ج‏1، ص‏18.

43. ر.ك: البرهان، ج‏1، ص‏329؛ مناهل العرفان، ج‏1، ص‏247؛ التمهيد، ج‏1، ص‏287.

44. آلاء الرحمن، ج‏1، ص‏18؛ و ر.ك: بحار الانوار، ج‏89، ص‏40 به بعد.

45. الميزان، ج 12، ص‏128.

46. همان، ص‏120.

47. قرآن در اسلام، ص‏191.

48. ر.ك: راميار، تاريخ قرآن، ص‏299 - 301.

49. صحيح بخارى، ج‏6، باب جمع القرآن، ص‏580 و 581؛ البرهان، ج‏1، ص‏326؛ الاتقان، ج‏1، ص‏182؛ مناهل‏العرفان، ج‏1، ص‏251؛ الميزان، ج‏12، ص‏119؛ البيان، ص‏258.

50. قرآن در اسلام، ص‏192.

51. الميزان، ج‏12، ص‏118.

52. الاتقان، ج‏1، ص‏184؛ مناهل العرفان، ج‏1، ص‏252.

53. ر.ك: البيان، ص‏257.

54. ر.ك: آلاءالرحمن، ج‏1، ص‏18.

55. الاتقان، ج‏1، ص‏184؛ مناهل العرفان، ج‏1، ص‏252.

56. صحيح بخارى، ج‏6، ص‏581.

57. صحيح بخارى، ج‏6، ص‏581؛ البرهان، ج‏1، ص‏328؛ الاتقان، ج‏1، ص‏187؛ بحارالانوار، ج‏89 ص‏77.

58. حاشيه البرهان، ج‏1، ص‏328؛ التمهيد، ج‏1، ص‏301.

59. آيةالله ابوالقاسم خوئى، البيان، ص‏240 - 269.

60.دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏337.

61. ابىّ بن كعب‏

ابىّ بن كعب بن قيس بن عُبيد بن زيد از تيره بنى‏نجار انصار، از اصحاب پيامبر(ص) و از كاتبان وحى است كه در قراءت و گردآورى و تعليم قرآن و هم‏چنين در تفسير وفقه مقام والايى داشت. در پاره‏اى از روايات آمده كه پيامبر(ص) او را با كنيه «ابوالمنذر» مى‏خوانده است. نيز روايت شده كه رسول اكرم(ص) او را «سيد الانصار» لقب داد و هنوز زنده بود كه مسلمانان او را «سيّد المسلمين» خواندند. در جاهليت به روزگارانى كه كمتر كسى در ميان عرب نوشتن مى‏دانست، اُبىّ، كتابت را فرا گرفته بود. نخستين مطلبى كه از او در دوران اسلام مى‏دانيم، شركت در عقبه دوم در زمره هفتاد تن از انصار و بيعت با پيامبر(ص) است. او در غزوات بدر و احد و خندق و ديگر مشاهد همراه پيامبر(ص) بود. وى علاوه بر كتابت وحى، دبيرى پيامبر را نيز عهده‏دار بود. پس از درگذشت پيامبر(ص) بر پايه منابع شيعى، ابىّ بن كعب يكى از دوازده تنى بود كه در موضوع جانشينى پيامبر(ص) زبان به اعتراض گشودند.

ابىّ و علوم قرآنى:

در روايت آمده است كه تمامى قرآن را بر آن حضرت عرضه نمود، و بنا بر حديثى مشهور يكى از چهارتنى است كه پيامبر(ص) فراگرفتن قرآن را از آنان توصيه كرده است. در حديثى ديگر ابىّ بن كعب، آگاه‏ترين فرد امّت به قراءت دانسته شده است. از برخى روايات كهن برمى‏آيد كه سابقه رواج قراءت ابىّ به دوره پيش از تدوين مصحفِ عثمانى باز مى‏گردد و اين قراءت در آن دوره يكى از چند قراءت متداول بوده است. پس از تدوين مصحف عثمانى، كه ابىّ بن كعب، خود يكى از دست‏اندركاران آن بود، قراءت ابىّ هم‏چنان مورد توجه بود و نسل به نسل به آيندگان منتقل شد و پايه اصلى قراءاتى قرار گرفت كه در سده‏هاى بعد به عنوان قراءاتى معتبر شناخته مى‏شد. از ميان قراءات سبع، قراءات حجازى نافع و ابن‏كثير و قراءت بصرى ابوعمرو بن علاء، كه صبغه‏اى حجازى داشت، تا حدّ زيادى براساس قراءت ابىّ است. در قراءت كوفى نيز تأثير ابىّ بن كعب بر قراءت عاصم و كسائى قابل ملاحظه است. در روايتى به نقل از امام صادق(ع) تصريح شده كه قراءت ابىّ بن كعب مورد تأييد اهل بيت بوده است.

در زمان عثمان به هنگام گردآورى و تدوين مصحف عثمانى، ابىّ بن كعب و زيد بن ثابت برجسته‏ترين اعضاى هيأت دوازده نفرى دست اندركار اين تدوين بودند. در يكى از قديمى‏ترين گزارش‏ها آمده است كه گروهى از عراقيان به نزد محمد فرزند ابىّ آمده، از او مصحف پدرش را طلب كردند و محمد بدون انكار وجود چنين مصحفى، اظهار داشت كه عثمان آن را گرفته‏است. در نيمه دوم سده نخست هجرى، محمد بن كعب قرظى نسخه‏اى از مصحف ابىّ را ديده بود كه تفاوت قابل ملاحظه‏اى با مصحف عثمانى نداشته است. از مستدرك حاكم نيشابورى بر مى‏آيد كه ابىّ به هنگام آغاز اعتراض مردم بر عثمان زنده بود و پيش از كشته شدن عثمان درگذشته است.(دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‏6، ص‏463 - 465)

62. عبدالله بن مسعود

عبدالله بن مسعود بن غافل بن حبيب از قبيله هذيل است. مادرش «ام عبد» بود و از اين رو به او كنيه«ابن‏ام‏عبد» داده‏اند. به روايت ابونعيم اصفهانى، ششمين كسى است كه ايمان آورد. جليل القدر، عظيم‏الشأن و بزرگ منزلت بود. خادم پيامبر و صاحب سرّ او و در سفر و حضر پيوسته در خدمت پيامبربود. وى ذوالهجرتين است؛ يعنى يك بار به حبشه و بار ديگر به مدينه هجرت كرد. در همه غزوات‏رسول‏خدا حاضر بود. او از حافظان قرآن و فقهاى صحابه به شمار مى‏آمد. عمر روزى به او نظرانداخت و گفت: «گنجينه‏اى پر از دانش است». پس از رحلت پيامبر، متولّى بيت المال كوفه گشت و دردوره خلافت عثمان به مدينه رفت. از كسانى بود كه بر جنازه ابوذر حاضر گشت و مباشرت به تجهيز وتدفين او نمود. وى را در رديف عمار و سلمان و اباذر و مقداد و ابىّ بن كعب از معروفين به ولايت‏اهل‏بيت دانسته‏اند. گزارش كرده‏اند كه او هفتاد سوره را از دهان پيامبر فراگرفته است. گفته‏اند كسى‏در پاكدامنى، فضل، ايمان و مدح پيامبر از او، شكى نداشته است. به سال 32 هجرت درگذشت و در بقيع دفن گرديد.

در دوره تدوين مصحف عثمانى، ميان عبدالله بن مسعود و عثمان، نزاع و درگيرى رخ داد كه در فصل چهارم به آن اشاره‏اى خواهيم كرد. (ر.ك: الكنى و الالقاب، ج‏1، ص‏216 و 470؛ اعلام زركلى، ج‏4، ص‏137؛ دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏354)

63. الاتقان، ج‏1، ص‏201 و 202.

64. الفهرست، ص‏29 و 30.

65. ر.ك: تاريخ القرآن، ص‏141 - 144.

66. الاتقان، ج‏1، ص‏206.

67. راميار، تاريخ قرآن، ص‏350.

68. آل عمران (3) آيه 120.

69. دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏348.

70. بقره (2) آيه 20.

71. يس (36) آيه 52.

72. همان‏جا.

73. ر.ك: الفهرست، ص‏29؛ الاتقان، ج‏1، ص‏202 و 203.

74. در فهرست ابن نديم سوره «شورى» از قلم افتاده است.

75. در وجه تسميه گروه‏هاى شش‏گانه به اختصار مى‏توان چنين توضيح داد: «السّبع الطُوَّل»: چون هفت سوره بلند و بزرگ قرآن كريمند. «مئون»: سوره‏هايى هستند كه بيش از صد آيه دارند. «مثانى»: از ريشه «ثنى» به معناى ميل است، سوره‏هايى هستند كه از جهت بزرگى و حجم آيات، به دنبال سوره‏هاى «مئون» قرار مى‏گيرند. بعضى ريشه آن را از «تثنيه» گرفته‏اند و علت نامگذارى را آن دانسته‏اند كه تكرار قراءت در سوره‏هاى «مثانى»، بيش از سوره‏هاى «طول» و «مئون» است. اطلاق «حواميم» به گروهى از سوره‏ها نيز از آن جهت است كه با «حم» شروع مى‏گردند. علّت انتخاب عنوان «ممتحنات» براى گروهى ديگر ازباب تغليب صورت گرفته است و سرانجام، سوره‏هاى كوچك‏تر قرآن را از آن جهت كه قطع و فصل ميان اين سوره با «بسمله» زياد است، مفصّلات ناميده‏اند.

76. الفهرست، ص‏29.

77. التمهيد، ج‏1، ص‏314.

78. الاتقان، ج‏1، ص‏204.

79. همان، ص‏149.

80. قارعه (101) آيه 5.

81. الاتقان، ج‏1، ص‏148.

82. راميار، تاريخ قرآن، ص‏362.

83. همان، ص‏361.

84. زنجانى، تاريخ القرآن، ص 77 - 79.