ارزشها و ضد ارزشها در قرآن
آیت الله حاج شیخ ابو طالب
تجلیل تبریزى
- ۲۸ -
گردن نهادن به حكم
طاغوت
يريدون
ان يتحاكموا الى الطاغوت و قداءمروا ان يكفروا به
(1633)
((مى خواهند داورى به سوى طاغوت برند (و حكم او را گردن
نهند) در حالى كه (از ناحيه خدا) امر شده اند كه به آن كفر ورزند)).
لغت : طاغوت مبالغه است از طغيان ، به معنى بسيار طغيان كننده ، و هر كسى كه بر
خلاف حكم خدا حكم كند به عنوان طاغوت توصيف مى گردد.
گاهى نيز از ((بت )) به طاغوت تعبير
مى شود.
لهو
و من
الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم
(1634)
((برخى از مردم سخن لهو را خريدارى مى كنند تا به بى دانشى
(مردم را) از راه خدا گمراه سازند)).
تفسير: سخن لهو يعنى سخن باطل . اكثر مفسرين بر آنند كه مراد از آن غناست ، چنانچه
در احاديث نيز آمده است و نيز در حديث آمده است كه مراد از آن طعنه زدن به حق و
استهزاء كردن به آن است .
بعيد نيست كه مراد از آن هر سخن و هر گفتارى است كه به شيوه اى (يا به طعنه و دروغ
و يا به لحن و غنا) از ياد خدا و حقيقت باز دارد.
لهو در آيات ذيل نيز به معنى بازدارنده از ذكر خدا استعمال شده است .
ذرهم ياءكلوا و
يتمتعوا ويلههم الامل فسوف يعلمون
(1635)
((بگذار آنان بخورند و تمتع كنند، و آرزو آنان را (از ياد
خدا و طاعت او) باز دارد در آينده (پس از مرگ نتيجه آن را) خواهند دانست
)).
لا تلهكم
اموالكم ولا اولادكم عن ذكر الله
(1636)
((اموال و اولادتان شما را از ياد خدا باز ندارد)).
الهيكم التكاثر
حتى زرتم المقابر(1637)
((شما را تكاثر (از ياد و طاعت خدا) باز داشت تا گورها را
دريافتيد)).
تفسير: تكاثر به معنى تفاخر به كثرت مناقب و مزايا مى باشد، و ممكن است گفته شود كه
به معنى تفاخر و به همديگر فخر كردن به كثرت و زيادى مال و فرزندان باشد.
لغو
لغو هر سخنى است كه بى فكر و تاءمل گفته شود يا سخنى كه بيهوده و بى فائده
باشد، به هر سخن زشت همچنين به هر كار بيهوده نيز لغو گفته مى شود.
قد افلح
المؤمنون الذين هم فى صلوتهم خاشعون والذين هم عن اللغو معرضون
(1638)
((همانا مؤمنان رستگار شدند، آنان كه در نماز خشوع دارند، و
آنان كه از لغو اعراض مى كنند)).
واذا سمعوا
اللغو اعرضوا عنه
(1639)
((هرگاه سخن لغو شنيدند از آن اعراض مى كنند)).
متابعت پدر و مادر در دين ناحق
وان
جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما وصاحبهما فى الدنيا معروفا
واتبع سبيل من اناب الى ثم الى مرجعكم فانبئكم بما كنتم تعملون يا بنى انها ان تك
مثقال حبه من خردل فتكن فى صخرة او فى السموات فى الارض ياءت بها الله ان الله لطيف
خبير(1640)
((اگر (پدر و مادر تو) كوشش كنند كه به من شريك قرار دهى
چيزى را كه تو به آن علم ندارى (نپذيرو) از آنان اطاعت نكن در دنيا به آنان نيكى كن
(ولى ) راه كسى را متابعت كن كه به من توبه نموده است ، بازگشت شما به سوى من خواهد
داد.
اى پسرك من (عملكرد انسانها) اگر به وزن يك دانه خردل در ميان سنگ سخت باشد، در
آسمانها، يا در زمين ، خدا آنرا مى آورد، او لطيف خبير است )).
توضيح : ((لطيف )) به معنى محيط به
اسرار پنهان ، و ((خيبر)) به معنى
دانا بطور مطلق اعم از آشكار و نهان است .
و اذا قيل
تعالوا الى ما انزل الله والى الرسول قالو حسبنا ماوجدنا عليه اباءنا اولوكان اباؤ
هم لا يعلمون شيئا و لا يهتدون
(1641)
((هر گاه به آنان گفته شد: به سوى آنچه خدا فرستاده و به سوى
پيامبر خدا بيائيد مى گويند: آنچه پدران خود را بر آن (عقيده يا عمل ) يافتم ما را
كفايت مى كند (آيا اين سخن را مى گويند) اگر چه پدرانشان چيزى نمى دانستند و هدايت
نيافته بودند؟!)).
يا ايها الذين
امنوا لاتتخذوا اباءكم و اخوانكم اولياء ان استحبوا الكفر على الايمان و من يتولهم
منكم فاولئك هم الظالمون
(1642)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد پدران و برادرانتان را، اگر
كفر را بر ايمان ترجيح دهند بدوستى نگزينيد. هر كس از شما كه آنان را (در اين حالت
) به دوستى برگزيند ظالم است .))
بل قالوا انا
وجدنا اباءنا على امة و انا على اثارهم مهتدون وكذلك ما ارسلنا من قبلك فى قرية من
نذير الا قال مترفوها انا وجدنا اباءنا على امة وانا على اثارهم مقتدون
(1643)
((گفتند ما پدران خود را به آئينى يافتيم البته ما هم به
دنبال آنها بر هدايت هستيم ، همچنان ما پيامبرى به ديارى نفرستاديم ، جز آنكه
متنعمان آن ديار گفتند ما پدران خود را به آئينى يافتيم ، و ما به دنبال آنها پيروى
مى كنيم .))
واذا قيل لهم
اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما وجدنا عليه اباءنا اولو كان الشيطان يدعوهم
الى عذاب السعير(1644)
((هرگاه به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل فرموده پيروى
كنيد مى گويند بلكه از آنچه پدران خود را بر آن يافته ايم پيروى مى كنيم بگو اگر چه
شيطان شما را به عذاب شعله آتش دعوت كند؟!))
و اذا قيل لهم
اتبعوا ما انزل الله قالو بل نتبع ما وجدنا عليه اباءنا ولو كان الشيطان يدعوهم الى
عذاب السعير(1645)
((هرگاه به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل فرموده پيروى
كنيد مى گويند بلكه از آنچه پدران خود را بر آن يافته ايم پيروى مى كنيم بگو اگر چه
شيطان شما را به عذاب شعله آتش دعوت كنند؟!)).
قالت رسلهم افى
الله شك فاطر السموات و الارض يدعوكم ليغفر لكم من ذنوبكم و يؤ خركم الى اجل مسمى
قالوا انتم الا بشر مثلنا تريدون ان تصدونا عما كان يعبد اباؤ نا بسلطان مبين
(1646)
((پيامبران به آنها گفتند: آيا در خدا شكى هست كه پديد
آورنده آسمانها و زمين است ؟ او شما را دعوت مى كند كه بيامرزد و شما را (از گناهان
) پاك سازد، و تا وقت معين (هنگام مرگ ) به شما مهلت دهد.
گفتند شما همانند ما بشر هستيد كه مى خواهيد ما را از آنچه پدران ما عبادت مى كردند
باز داريد (اگر براستى پيامبر خدا هستيد) براى ما حجتى غالب و آشكار بياوريد)).
توضيح : هر چه پيامبران از حجت و برهان براى كفار ارائه مى كردند، بهانه گيرى نموده
و از آن شانه خالى مى كردند، و برهان و حجت مى خواستند.
تا آنجا كه برخى از آنها قوم موسى به موسى گفتند خدا را آشكارا در معرض ديد ما
قرار بده .
اذ جعل الذين
كفروا فى قلوبهم الحمية حمية الجاهلية
(1647)
((آنگاه كه كافران در دل خود حميت (و عصبيت ) جاهليت را
جايگزين كردند)).
پيش از اين آيه به كافران وعده عذاب مى دهد، و علت گرفتارى به عذاب را در طى اين
آيه عصبيت جاهلانه و تعصب در پيروى از طريقه ناحق گذشتگان و پدران اعلام مى دارد.
قال ادخلوا فى
امم قد خلت من قبلكم من الجن والانس فى النار كلما دخلت امة لعنت اختها حتى اذا
اداركوا فيها جميعا قالت اخريهم لاوليهم ربنا هؤ لاء اضلونا فاتهم عذابا ضعفا من
النار قال لكل ضعف ولكن لا تعلمون وقالت اوليهم لاخريهم فما كان لكم علينا من فضل
فذوقوا العذاب بما كنتم تكسبون
(1648)
((در روز قيامت خداوند فرمايد در آتش در آئيد در ميان
امتهائى كه از جن و انس پيش از شما بودند، هرگاه گروهى به آتش در آيد به گروه ديگر
(همسان خود) لعنت كند.
تا آنگاه كه همگى در آتش گرد آمدند دنباله روهاى آنان (در تعرض ) به پيشروها گويند
(پروردگارا) اينان ما را گمراه كردند عذاب آنها را از آتش مضاعف ساز (در پاسخ )
مى گويد براى همگى عذاب مضاعف است ولى نمى دانيد.
پيشروها به دنباله روها گويند شما را بر ما برترى نيست (و در كفر با هم تفاوتى
نداريم ) بچشيد عذاب را در برابر آنچه (به اختيار خود) كسب كرده ايد (و به اختيار
خود كافر شده ايد((- .
و ما كان
استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعدة وعدها اياه فلما تبين له انه عدولله تبرا ان
ابراهيم لاواه حليم
(1649)
((استغفار ابراهيم براى پدر خود نبود جز بخاطر وعده اى كه به
او داده بود، پس از آنكه براى ابراهيم روشن شد كه او دشمن خدا است از او تبرى جست ،
به درستى كه ابراهيم بسيار تضرع كننده و حليم است )).
تفسير: گفته شده مراد آن است كه ابراهيم به پدر، وعده داده بود كه براى او استغفار
كند و گفته شده كه پدر ابراهيم به او وعده داده بود كه اگر براى او استغفار كند
ايمان مى آورد.
منظور از پدر ابراهيم : در تفسير آمده است كسى كه در اين آيه پدر ابراهيم ناميده
شده ، پدر خوانده او بوده و پدر خود او كسى كه در آن هنگام زنده نبوده است موحد
بوده و جمله پدران او تا آدم عليه السلام موحدند و هرگز بت نپرستيده اند.
متابعت غير علم
ولا تقف
ما ليس لك به علم ان السمع والبصر والفؤ اد كل اولئك كان عنه مسؤ لا(1650)
((به دنبال آنچه به آن علم ندارى مرو، به تحقيق گوش و چشم و
دل همه آنها مورد سؤ ال قرار خواهند گرفت )).
ان الظن لايغنى
من الحق شيئا(1651)
((همانا ظن و گمان هيچ از حق بى نياز نمى سازد)).
توضيح : يعنى براى بدست آوردن حق بايد به دنبال يقين رفت و نبايد به ظن كه احتمال
مخالف واقع باشد اكتفا نمود.
منازعه
واطيعو
الله ورسوله ولا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ريحكم واصبروا ان الله مع الصابرين
(1652)
((خدا و پيامبر او را اطاعت كنيد، و با همديگر نزاع نكنيد،
كه در نتيجه آن ضعيف گشته و ترسناك مشويد كه (در برابر دشمنان اسلام ) بوى شما از
ميان برود، و شكيبائى كنيد كه خدا با شكيبايان است )).
لغت : ((فشل )) به معنى سستى تواءم با
ضعف است .
تفسير: در زبان عرب رفتن بوى ، در مقامى تعبير مى شود كه كارهاى كسى بر طبق مراد
انجام نيابد.
و منظور از آن در آيه اين است ، كه در اثر نزاع با همديگر نيروى شما به تحليل رفته
، و در برابر دشمنان اسلام ناتوان مى شويد.
منع زكات و قرض
ارايت
الذى يكذب بالدين فذلك الذى يدع اليتيم ولا يحض على طعام المسكين فويل للمصلين
الذين هم عن صلوتهم ساهون ، الذين هم يراؤ ن و يمنعون الماعون
(1653)
((آيا ديدى آن را كه جزاى اعمال را تكذيب مى كرد همانا كسى
بود كه يتيم را مى راند و بر اطعام مسكين تشويق نمى كرد. پس واى بر نمازگزارانى كه
در نماز غفلت مى ورزند، و در آن رياء مى كنند، و از چيز كم دريغ مى نمايند)).
تفسير: در معنى جمله
ولا يحض على
طعام المسكين در تفسير آمده است : مراد كسى است كه اگر خود مى داشت نمى داد،
و اگر نداشت لااقل ديگران را تشويق به دادن نمى كرد.
سهو، به معنى غفلت است ؛ غفلت از نماز، يا به معنى غفلت از حقيقت نماز است كه توجه
به خداوند متعال مى باشد، و يا غفلت از پيكره نماز به اينكه از بجاى آوردن آن غفلت
كند تا وقت آن سپرى گردد.
ماعون ، در لغت به معنى چيز كم يا كم قيمت آمده .
و اما اينكه مراد از آن در آيه چيست اختلاف است ، در برخى از احاديث آمده مراد از
آن زكات واجب است كه 10/1 يا 20/1 يا مانند آن است كه اندكى از مال است كه زكات به
آن تعلق مى گيرد.
و در معضى ديگر آمده مراد از آن قرض است ، و وجه اينكه اندك شمرده شده آن است كه
دوباره به صاحب مال باز مى گردد، و در بعضى ديگر تعميم شده كه شامل هرگونه مساعدت
كردن به مردم است حتى عاريه دادن اثاثيه را نيز كه معمولا به همديگر مى دهند، در بر
مى گيرد.
به عنوان ((زكات )) مراجعه شود.
مكر و نيرنگ
قد
مكرالذين من قبلهم فاتى الله بنيانهم من القواعد فخر عليهم السقف من فوقهم واتيهم
العذاب من حيث لايشعرون
(1654)
((كافرانى كه پيش از اينان بودند نيز براى فرار از حق مكرها
انديشيدند لكن خدا سقف بناى آنها را از پايه ويران كرد، و بر سرشان فرو ريخت ، و
عذاب خدا از جائى كه نمى فهميدند بر آنها فرا رسيد)).
افا منوا مكر
الله فلاياءمن مكرالله الا القوم الخاسرون
(1655)
((آيا از مكر خدا آسوده خاطر شده اند؟ از مكر خدا آسوده خاطر
نمى شود جز گروه زيانكاران )).
تفسير: معنى مكر خدا در ذيل آيه اول گفته شد، بعيد نيست در اين آيه مراد از مكر خدا
كيفر و عقوبتى باشد از راهى كه انسان آن را درنيافته و پيش بينى نكرده است .
افاءمن الذين
مكروا السيئات ان يخسف الله بهم الارض اوياتيهم العذاب من حيث لايشعرون او ياخذهم
فى تقلبهم فماهم بمعجزين او ياءخذهم على تخوف فان ربكم لرؤ ف رحيم
(1656)
((آنان كه بر كردار زشت خود مكرها مى انديشند، آيا از اين
بلا ايمنند كه خدا همه را به زمين فرو برد، يا از جائى كه پى نبرند عذابى فرستد، يا
آنكه در سفر كه سرگرم رفت و آمدند ناگاه به مؤاخذه ، سخت بگيرد، بر قدرت حق غالب
نتوانند شد، يا آنكه آنها را به حال ترس و اضطراب بگيرد كه پروردگار تو بسيار به
خلق مشفق و مهربان است )).
وقد مكروا مكرهم
و عندالله مكرهم و ان كان مكرهم لتزول منه الجبال
(1657)
((مكر خود را كردند، كيفر مكر آنها پيش خدا است .
كوهها با مكر آنها از جاى كنده نخواهد شد)).
تفسير: جمله فوق كنايه از اين است كه دين الهى كه از كوهها استوارتر است با كيد و
مكر آنها از بين نمى رود.
و مكروا و
مكرالله و الله خير الماكرين
(1658)
((آنان مكر كردند و خدا نيز مكر نمود ولى خدا بهترين مكر
كنندگان است )).
تفسير: مكر آن است كه كسى را از آنچه قصد كرده است با حيله باز دارند اگر كسى قصد
خير داشته باشد بازداشتن وى از آن مذموم خواهد بود ولى اگر آنچه را كه قصد كرده شر
است بازداشتن از آن ممدوح است . كه مكر خدا به معنى دوم مى باشد.
و يمكرون و
يمكرالله والله خير الماكرين
(1659)
((ايشان مكر مى كنند و خدا نيز مكر مى كند، ولى خدا بهترين
مكر كنندگان است )).
و ما يمكرون الا
بانفسهم و ما يشعرون
(1660)
((آنها جز به خودشان مكر نمى كنند ولى نمى دانند)).
و مكروا مكرا و
مكرنا وهم لايشعرون فانظر كيف كان عاقبة مكرهم انا دمرناهم وقومهم اجمعين
(1661)
((آنها مكر مى كردند، ما نيز مكر كرديم آنگونه كه آنها نمى
فهميدند، بنگر عاقبت آنها چگونه شد، همه آنها و قومشان را به هلاكت رسانديم
)).
و مكر اولئك هو
يبور(1662)
((نيرنگ آنان همانا نابود مى شود)).
ولا يحيق المكر
السيى ء الا باهله
(1663)
((فرود نمى آيد نيرنگ بد جز به اهلش (به كسانى كه مرتكب آن
شده اند فرود مى آيد)).
قل الله اسرع
مكرا(1664)
((بگو مكر خدا سريعتر است )).
و قد مكر الذين
من قبلهم فلله المكر جميعا، يعلم ما تكسب كل نفس وسيعلم الكفار لمن عقبى الدار(1665)
((كسانى كه پيش از آنها بودند (نيز) مكر كردند، همه مكر و
تدبيرها پيش خدا است ، او مى داند كه هر انسانى چه خواهد كرد، به زودى كفار
خواهند فهميد كه خانه آخرت از آن كيست )).
نسيان آيات خدا
و من
اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا ونحشره يوم القيمة اعمى قال رب لم حشرتنى اعمى و قد
كنت بصيرا قال كذلك اتتك اياتنا فنسيتها وكذلك اليوم تنسى
(1666)
((و هر كس از ياد من اعراض كند همانا (در دنيا) معيشتش تنگ
شود، و روز قيامت نابينا محشورش گردانيم ، او گويد الها چرا مرا نابينا محشور كردى
و حال آنكه من (در دنيا) بينا بودم ؟
آرى چون آيات ما براى هدايت تو آمد همه را به طاق فراموشى و غفلت نهادى امروز هم
ترا (ملائكه رحمت ) فراموش (و بى بهره ) خواهند كرد)).
نژادپرستى
يا ايها
الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند
الله اتقيكم
(1667)
((اى مردم ، ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را گروه
گروه و قبيله ها نموديم تا از هم باز شناخته شويد، همانا گرامى ترين شما پيش خدا
كسى است كه بيشترين تقوا را داشته باشد)).
نسبت ناپاكى دادن به زنان عفيف
ان الذين
يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنيا و الاخرة ولهم عذاب عظيم
(1668)
((كسانى كه به زنان با ايمان عفيفه و بى خبر از كار بد، تهمت
بستند، محققا در دنيا و آخرت ملعون (و محروم از رحمت حق ) شدند و هم آنان به عذاب
سخت معذب خواهند شد)).
و الذين يرمون
المحصنات ثم لم ياءتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة ولا تقبلوا لهم شهادة
ابدا واولئك هم الفاسقون
(1669)
((و آنان كه به زنان با عفت نسبت زنا دهند آنگاه چهار شاهد
(عادل ) بر ادعاى خود نياورند آنان را به هشتاد تازيانه كيفر دهيد و ديگر هرگز
شهادت آنها را نپذيريد كه مردمى فاسق و نادرستند)).
به عنوان ((بهتان )) و
((افتراء)) مراجعه شود.
نگاه به نامحرم
قل
للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم
(1670)
((اى رسول ما بر مردان مؤمن بگو تا چشمانشان را (از نگاه
ناروا) بپوشانند...)).
و قل للمؤمنات
يغضضن من ابصارهن
(1671)
اى رسول ما بر زنان مؤمن بگو تا چشمانشان را (از نگاه ناروا) بپوشانند)).
نجوى و سخن گناه و دشمنى برانگيز در گوش هم گفتن
يا ايها
الذين امنوا اذا تناجيتم فلا تتناجوا بالاثم و العدوان و معصيت الرسول و تناجوا
بالبر و التقوى ، و اتقواالله الذى اليه تحشرون انما النجوى من الشيطان ليحزن الذين
امنوا وليس بضارهم شيئا الا باذن الله و على الله فليتوكل المؤمنون
(1672)
((اى مردمى كه ايمان داريد هرگاه با همديگر سخن سرى گفتيد به
گناه و دشمنى و مخالفت پيامبر رازگوئى نكنيد بلكه رازگوئى شما به خوبى و تقوا باشد
و از خدائى كه به سوى او محشور خواهيد شد بپرهيزيد)).
سخن به سرى گفتن از شيطان است تا مؤمنان را با آن اندوهگين كند، ولى هيچ ضررى به
آنان جز به اذن خدا نخواهد زد.
مؤمنان بر خدا توكل كنند)).
همنشينى با انكار كنندگان آيات خدا
واذا
رايت الذين يخضون فى اياتنا فاعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره واما ينسينك
الشيطان فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين
(1673)
((هنگامى كه ديدى كسانى را كه آيات ما را تكذيب مى كنند از
آنان روگردان باش و اگر شيطان آن را از ياد تو برد بعد از متذكر شدن با گروه
ستمكاران منشين )).
تفسير: ((خوض )) يعنى وارد شد؛ و در
اصطلاح قرآن وارد شدن در كار بد خوض ناميده شده است و منظور از ((خوض
در آيات خدا)) انكار آن است .
و اعرض عن
المشركين
(1674)
((از مشركان روى برگردان )).
و اعرض عن
الجاهلين
(1675)
((از جاهلان روى برگردان ))
ماءيوس و نااميد نشدن از رحمت خدا
و اذا
اذقنا الناس رحمة فرحوا بها و ان تصبهم سيئة بما قدمت ايديهم اذا هم يقنطون
(1676)
((هرگاه رحمتى به مردم چشانديم به آن شادمان مى شوند و اگر
به سبب عملكرد خود بدى (و عقوبتى ) به آنها رسيد ناگهان نااميد مى گردند)).
لا تايئسوا من
روح الله انه لا يايئس من روح الله الا القوم الكافرون
(1677)
((از نسيم رحمت الهى نااميد نشويد، كه از رحمت خدا جز كافران
نااميد نمى شوند.))
و من يقنط من
رحمة ربه الا الضالون
(1678)
((جز گمراهان چه كسى از رحمت پروردگار خود نااميد مى شود؟))
لا تقنطوا من
رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا(1679)
((از رحمت خدا نااميد نشويد خدا همه گناهكاران را مى آمرزد))
قل يا عبادى
الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا(1680)
((اى بندگان من كه بر جان خويش اسراف ورزيده ايد از رحمت خدا
نااميد نشويد به تحقيق خدا همه گناهكاران را مى آمرزد)).
تفسير: اين آيه در مورد كسانى است كه به گناه خود توجه دارند، و از بزرگى و زشتى آن
چنان بيم دارند كه از آمرزش خدا نااميد مى شوند. بديهى است چنين كسى از كرده خود
پشيمان و نادم است ، اينجا است كه خطاب به او مى رسد كه نااميد نشوند كه گناه هرچه
بزرگ باشد خدا آن را مى آمرزد، زيرا: كرم الهى ، هر چند گناه بزرگ باشد از آن
بزرگتر است ، قابل آمرزش بودن گناه هم با پشيمانى كه توبه را دنبال دارد حاصل است .
پس چنين نتيجه مى گيريم : كسانى كه از گناه خود نادم و پشيمان نيستند، وعده آمرزش
همه گناهان از هر قبيل كه باشد شامل آنان نخواهد بود.
البته خدا هر كس را بخواهد مى آمرزد، و هر كس را بخواهد عذاب مى كند، هرگز جايز
نيست كسى از عذاب خدا آسوده خاطر و از عفو او نااميد گردد.
شاهد اينكه مراد از آيه آن نيست كه هر گناهى هر چند از آن توبه نمايند آمرزيده است
، بلكه مراد آن است كه بزرگى هيچ گناهى موجب آن نتواند شد كه مانع شمول مغفرت خدا
گردد ذيل آيه است كه مى گويد:
و انيبوا الى
ربكم و اسلموا له من قبل ان ياءتيكم العذاب ثم لاتنصرون
(1681)
((توبه كنيد به سوى پروردگار خود و تسليم شويد پيش از آنكه
عذاب بر شما بيايد سپس يارى نشويد)).
قال و من يقنط
من رحمة ربه الا الضالون
(1682)
((چه كسى جز گمراهان از رحمت پروردگار خود نااميد مى شود؟)).
|