((محمد
پيامبر خداست آنان كه با او هستند بر كافران سختگير و ميان خود
مهربانند، تو آنان را (همواره ) در حال ركوع و سجود مى بينى كه خواستار
فضل و خشنودى خدا هستند، نشانه آنها اثر سجده در پيشانى آنهاست وصف
آنها در تورات و انجيل چنان است همانند كشت كه بوته خود بيرون دهد سپس
آن را استوار سازد، تا تناور گشته و بر ساقه هاى خود بايستد چنانكه
برزگران را به شگفت آورد، تا كفار را خشمگين سازد)).
نهى از دوستى با دشمنان
اسلام
يا
ايها الذين امنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا ولعبا من الذين
اوتواالكتاب من قبلكم والكفار اولياء واتقواالله ان كنتم مؤمنين
(559)
((اى مردمى كه ايمان آورده ايد، كسانى را كه دين
شما را به سخريه گرفته و بازيچه خود كرده اند چه از اهل كتاب و چه از
كفار به دوستى نگزينيد، از خدا بهراسيد اگر ايمان داريد)).
تفسير: اين آيه تفسير به منافقين شده كه در ظاهر خود را مسلمان نشان مى
دهند، و در واقع ايمان ندارند.
چنانچه در آيه ديگرى در وصف آنان آمده است كه هنگام روبرو شدن با
مسلمانان خود را مسلمان نشان مى دهند و هنگامى كه با خودى ها به
رازگوئى مى نشينند به همديگر مى گويند كه به سخريه و استهزاء اظهار
ايمان مى كنيم .
يا
ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوى وعدوكم اولياء تلقون اليهم بالمودة
وقد كفروا بما جاءكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم ان تؤ منوا بالله
(560)
((اى مردم با ايمان دشمن من و خود را بيارى
نگزينيد كه دوستى خود را به آنان تقديم كنيد، در حالى كه آنان به اين
حق كه شما داريد كفر ورزيده اند پيامبر و شما را (از ديار خود) بيرون
مى كنند به جرم اينكه به خدا ايمان داريد)).
تفسير: اين آيه در مورد كفار مكه نازل شده است كه به ايذاء پيامبر
گرامى و مسلمانان پرداختند و موجب هجرت آنان از مكه شدند.
كيفر محاربه با خدا و
رسول
انما
جزاؤ االذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا او
يصلبوا ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض ذلك لهم خزى فى
الدنيا ولهم فى الاخرة عذاب عظيم الا الذين تابوا من قبل ان تقدروا
عليهم فاعلموا ان الله غفور رحيم
(561)
((به تحقيق كيفر كسانى كه با خدا و رسول او جنگ
مى كنند و در روى زمين براى فساد مى كوشند، اينست كه كشته شوند يا بدار
آويخته شده يا دست و پاى آنها بطور مخالف (يكى از چپ و ديگرى از راست )
بريده شود، يا از زمين (شهر به شهر) تبعيد شوند، اين عمل براى آنان در
اين جهان رسوائى است و در آخرت براى آنان عذاب بزرگ است .
مگر آنانكه پيش از دست يافتن بر آنان توبه كنند (كه ديگر كيفر نمى
شوند) پس بدانيد كه خدا بخشايشگر و مهربان است )).
فى و غنائم بدست آمده از
كفار بدون جنگ
ما
افاءالله على رسوله من اهل القرى فلله و للرسول ولذى القربى واليتامى
والمساكين و ابن السبيل كى لا يكون دولة بين الاغنياء منكم
(562)
((آنچه فى (غنيمت بدون جنگ ) از (اموال ) اهل
قرى (شهرها و دهات ) به پيامبر خود اعطاء فرموده از آن خدا و پيامبر و
ذى القربى (اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله ) و يتيمان و مسكينان و
درماندگان در راه (از براى آنان ) است ، بدان سبب كه ميان ثروتمندان
دست بدست نگردد)).
جهاد با نفس
جهاد در اصل لغت يعنى مبارزه و كوشش براى غلبه بر ديگرى است .
نفس انسانى چون او را به مهالك مى كشاند، و از مقامات عاليه انسانى به
پرتگاه سقوط سوق مى دهد، دشمن داخلى انسان ناميده شده است .
اينست كه مقاومت در برابر نفس ، و كوشش براى غلبه بر هواهاى نفسانى ،
جهاد شمرده شده است .
در حديث آمده : پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) لشگرى را براى جنگ
با كفار اعزام نموده بود پس از مراجعت خطاب به آنها فرمود:
مرحبا بقوم قضواالجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر؛ فقيل : يا
رسول الله ما الجهاد الاكبر؟ قال : جهاد النفس
(563)
((مرحبا به گروهى كه جهاد كوچكتر را انجام
دادند، و جهاد بزرگتر هنوز بعهده آنها باقى است . پرسيده شد كه اى رسول
خدا جهاد اكبر چيست ؟ فرمود: جهاد بزرگتر جهاد با نفس است
)).
و در وصاياى پيامبر بزرگوار به اميرالمؤمنين آمده است كه فرمود:
يا
على افضل الجهاد من اصبح لايهم بظلم احد(564)
((يا على با فضيلت ترين جهاد آنست كه انسان شب
را روز كند و قصد ظلم و ستم به كسى نداشته باشد)).
حب الله
حب الله و عشق به خدا عاليترين احساسى است كه دل انسانى با آن
آشنائى دارد.
عشق به خدا همچون سد فولادين جلو تسويلات شيطانى را مى گيرد و انسان را
از دام هوى و هوسهاى ناپايدار مى رهاند.
كمال دوستى در انسان فطرى است ، و هر انسان به فطرت اوليه خود كمال
دوست است .
خداوند سبحان يگانه موجودى است كه كمال مطلق است و همه نيكوئى ها و
كمالات در ذات او گرد آمده ، و از همه بديها و از هر آنچه نكوهيده است
برى ء است .
او خوب محض است ، و هيچ موجودى در خوبى به او نرسد او منبع خوبيهاست و
هر موجود خوب و نيكو، خوبى و نيكوئى را از او دارد، و هيچ موجود ديگرى
به قدر او سزاوار دوست داشتن نيست جز او هيچ محبوب ديگر دوام و بقاء
ندارد و هيچ موجود ديگرى حب و دوستى را نشايد.
تو اى خدا! به هر خوبى آراسته اى و از هر زشتى پيراسته اى ، عزت و جمال
و قدرت و كمال و ملك و جلال از آن توست تو عزيزتر از هر عزيز و عادلتر
از هر عادل و مهربانتر از هر مهربانى .
اى خداى هستى بخش ! من چگونه به تو عشق نورزم ، تو چندان مرا دوست دارى
كه ميان اين همه جمادات و نباتات و حيوانات و سنگها و درختان و
جانداران گوناگون ، به من انسانيت بخشيدى .
مرا به صورت زيباى انسانى آفريدى ، به من روح انسانى دادى ، و به عقل و
هوش و عواطف انسانى آراستى ، در دامان مادرى مهربان بپروردى ، به پستان
مادرم شير آفريدى و در آغوش او جايم دادى .
همواره مرا به لطف خويش بنواختى ، و انواع نعمتها به من ارزانى داشتى ،
تو همواره پناهگاه و اميد بخش و ياور من در مراحل زندگى هستى .
دوست و مونس من به تنهائى ، و مايه سرور دلم به وقت غم و اندوه توئى ،
جز تو اى خداى من ! كسى شايسته آن نيست كه به او مهر ورزم و عشق او را
به دل پذيرا باشم ، به دوستى تو اى سرور من ! مى بالم ، و به عبوديت تو
مى نازم .
آرى آنانكه خداى خود را شناخته اند او را از همه چيز دوست تر دارند.
والذين امنوا اشد حبا لله
(565)
((آنانكه به خدا ايمان دارند محبت و دلدادگى
آنها به خدا بيشتر است ))
انسان طبيعتا كمال دوست است . آنگاه كه حقيقت ايمان در دل او تجلى يافت
، و خدا را آنگونه كه بايد، شناخت ، و يقين كرد كه منبع همه كمالات
خداست ، و ديگران هيچ كمالى از خود ندارند، و هر چه دارند از ناحيه
اوست ، طبعا حب و عشق او به ساحت ربوبى بيشتر از هر چيز ديگر خواهد
بود.
اينست كه اولياء الله و آنها كه به مقام يقين رسيده اند نظير پيامبران
، ائمه (عليه السلام ) و ديگر بندگان مخلص خدا دلباخته ذات ربوبى هستند
و دلهاى آنها انباشته از حب الله و محبت خداست و جز محبت او چيزى در دل
ندارند.
قل
ان كان اباءكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال افترفتموها و
تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد
فى سبيله فتربصوا حتى ياتى الله بامره والله لايهدى القوم الفاسقين
(566)
((بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و
فاميل شما و اموالى كه بدست آورده ايد و تجارتى كه از كساد آن مى ترسيد
و خانه هائى كه خوش داريد محبوبتر است براى شما از خدا و پيامبر او و
جهاد در راه خدا منتظر باشيد تا خدا بياورد امر خويش را خدا گروه
فاسقان را هدايت نمى كند)).
يا
ايها الذين امنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياءتى الله بقوم يحبهم و
يحبونه
(567)
((اى مردمى كه ايمان آورده ايد هر كس از شما از
دين خود مرتد شود خدا خواهد آورد گروهى را كه خدا آنها را دوست دارد و
آنها (نيز) خدا را دوست مى دارند)).
پيامبر بزرگوار چنان به خدا مهر مى ورزيد كه نماز در محضر الهى قرة
العين او بود.
در كلمات آن حضرت مى خوانيم :
جعل
الله جل ثناوه قرة عينى فى الصلوة وحبب الى الصلوة كما حبب الى الجائع
الطعام و الى الظمان الماء و ان الجائع اذا اكل شبع ، و ان الظمان اذا
شرب روى و انا لا اشبع من الصلوة
(568)
((خداى عزوجل ، نماز را نورديده من قرار داده ،
و آن را چنان محبوب من ساخته است كه گرسنه غذا را و تشنه آب را چنان
دوست دارد.
گرسنه مقدارى كه غذا خورد سير مى شود، تشنه نيز قدرى كه آب نوشيد سيراب
مى گردد، ولى من هرگز از نماز سير نمى شوم )).
در دعاى كميل مروى از اميرالمؤمنين (عليه السلام ) مى خوانيم :
هبنى
صبرت على حرنارك فكيف اصبر على فراقك ... ولابكين عليك بكاء الفاقدين
ولا نادينك اين كنت يا ولى المؤمنين
((اگر به دوزخم برى ، گيرم بر حرارت آتش توانستم
تحمل كرد، بر فراق تو چگونه صبر كنم . (تو را چنان دوست دارم كه مفارقت
تو بر من از سوختن در آتش دوزخ سخت تر است ).
تا آنجا كه مى گويد:
(در ميان آتش سوزان ) به از دست دادن تو (محبوب من ) البته مى گريم ، و
فرياد سر مى دهم : كجائى اى دوست مؤمنان )).
در دعاى مروى از امام سجاد (عليه السلام ) نيز مى خوانيم :
الهى
من الذى ذاق حلاوة محبتك فرام منك بدلا، و من الذى انس بقربك فابتغى
عنك حولا(569)
((پروردگارا كيست كه شيرينى محبت تو را چشيده
باشد، و به جاى تو خواهان ديگرى گردد، و كيست به قرب تو انس بگيرد و از
تو كناره جوئى كند)).
يا
منى قلوب المشتاقين و يا غاية امال المحبين اسئلك حبك و حب من يحبك
((اى مقصود دلهاى مشتاقان ! اى منتهاى آرزوهاى
محبان ! از تو محبت تو را و محبت دوستدارانت را خواستارم
)).
باز در همان دعا مى خوانيم :
اللهم انى اسئلك ان تملاء قلبى حبا لك و خشية منك ، حبب الى لقائك و
احبب لقائى
((پروردگارا دل مرا از محبت به تو و ترس از تو
مملو ساز، لقاء خود را به من محبوب گردان تو نيز لقاء مرا دوست بدار)).
باز عرض مى كند:
لا
تحرقنى بالنار فانت موضع املى ولا تسكنى الهاوية فانك قرة عينى
((به آتشم مسوزان كه تو مركز اميد منى مرا به
دوزخ جاى مده تو نور ديدگان منى )).
چه كسانى را خدا دوست
دارد؟
گروههائى كه به شهادت قرآن كريم خدا آنها را دوست دارد از اين
قرار است :
1 - متابعت كنندگان از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) كه خدا آنان
را دوست دارد، و مشمول رحمت و مغفرت خويش مى سازد:
قل
ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله و يغفرلكم ذنوبكم والله غفور
رحيم
(570)
2 - نيكوكاران
ان
الله يحب المحسنين
(571)
و همچنين آيات 134 و 148 آل عمران و آيه 93 مائده .
3 - توابين و مطهرين (از قذارت جسمى يا روحى )
ان
الله يحب التوابين و يحب المتطهرين
(572)
و همچنين آيه 108 سوره توبه
4 - متقين
فان
الله يحب المتقين
(573)
و همچنين آيات 4 و 7 سوره توبه .
5 - صابران
والله يحب الصابرين
(574)
6 - توكل كنندگان
ان
الله يحب المتوكلين
(575)
7 - عدالت پيشه گان
ان
الله يحب المقسطين
(576)
8 - رزمندگان در راه خدا كه در برابر دشمنان اسلام همانند بنيان
استوارى هستند كه با قلع ساخته شده باشد:
ان
الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص
(577)
گروههائى كه به شهادت
قرآن كريم خدا آنها را دوست نمى دارد
1 - تجاوزكاران
ان
الله لا يحب المعتدين
(578)
و همچنين آيه 55 سوره اعراف .
2 - كافران
فان
الله لا يحب الكافرين
(579)
و همچنين آيه 45 سوره روم .
3 - كفران كنندگان گناهكار
والله لا يحب كل كفار اثيم
(580)
4 - ظالمان
والله لا يحب الظالمين
(581)
و همچنين آيه 40 سوره شورى .
5 - متكبران فخر فروش
ان
الله لا يحب من كان مختالا فخورا(582)
و همچنين آيه 101 سوره لقمان و 23 سوره حديد.
6 - خيانت پيشه گان گناهكار
ان
الله لا يحب من كان خوانا اثيما(583)
7 - مفسدان
والله لا يحب المفسدين
(584)
و همچنين آيه 77 سوره قصص .
8 - خائنان
ان
الله لا يحب الخائنين
(585)
9 - اسراف كنندگان
انه
لا يحب المسرفين
(586)
10 - مستكبران
انه
لا يحب المستكبرين
(587)
11 - دلبستگان (به دنيا) به حدى كه موجب غفلت از خدا شود
ان
الله لا يحب الفرحين
(588)
حجاب
حجاب و تستر و پوشش تن و موى سر زنان از ديدگاه مرد نامحرم از
واجبات مسلمه در اسلام است قرآن مى فرمايد:
يا
ايها النبى قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من
جلابيبهن
(589)
((اى پيغمبر گرامى به زنان و دختران خود و زنان
مؤمنان بگو كه سرپوش خويش پائين تر آورند)).
رعايت حجاب در صيانت عفت در جامعه ضرورت دارد.
محدوديتى كه اسلام براى بانوان و دوشيزگان با تشريع حكم حجاب قائل شده
موجب تحقير شخصيت آنان نيست ، بلكه براى حفظ احترام و مصونيت آنان از
تعديات جنس مرد كه احيانا به زورگوئى و تعدى و اعمال قدرت متصف است مى
باشد.
گوهرهاى گرانمايه را كه در ميان جعبه مى گذارند و در كوى و برزن در
دسترس مردم همگانى قرار نمى دهند به علت قيمت و ارزندگى آنست ، نه
حقارت و بى ارزش بودن آنها، چيزهاى بى ارزش در زير دست و پاى مردم به
رايگان ريخته ، و بدون مصونيت در دسترس همه موجود است .
حج
حج يك سلسله اعمالى است كه در مكه معظمه در كنار بيت الله
الحرام در ماه ذى الحجة انجام مى يابد در موسم حج كنگره عظيم و اجتماع
بزرگى از ملل اسلامى در مكه تشكيل مى گردد، و از تمام نقاط عالم هر
مسلمانى كه داراى توانائى مالى و جانى باشد مكلف است كه در عمر خويش يك
بار در آن شركت جويد.
اسلام كعبه را مظهر توحيد و يگانه پرستى قرار داده ، و دستور داده است
كه از تمام نقاط جهان در هر شبانه روز لااقل پنج بار نماز خوانده ، و
به آن نقطه متوجه شوند.
و همانطور كه در دل ، همه به خداى يگانه ستايش مى كنند در ظاهر نيز
همگى به سوى يك نقطه محورى توجه نمايند.
اينك دستور ديگر اسلام در اين رابطه آنست ، كه سالى يك بار از سرتاسر
جهان نزد كعبه محور عبادت خداى يگانه حضور يابند، هماهنگ و همه با هم
به عبادت خداوند متعال بپردازند.
آنان كه همواره بطور متفرق در نقاط جهان همگى به سوى كعبه نماز مى
خواندند، و نماز آنان به سوى يك قبله نمايشگر توحيد و ستايش خداى يگانه
بود اينك بطور مجتمع و فشرده به دور كعبه گرد آمده و به عبادت خدا
بپردازند، تا توحيد و يگانه پرستى آنها مشهودتر، و يگانگى و هماهنگى
آنها در ستايش خداى يگانه بارزتر گردد.
آرى سفر حج مظهر كوچ به سوى خداست .
حج در ((دوازده )) موضع
از قرآن كريم ذكر شده ، و در سوره آل عمران ، آيه 97 مى فرمايد:
ولله
على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا
((خدا راست بر مردم حج خانه خدا، هر آن كس كه
بتواند به سوى آن راه يابد)).
اميد است كه مسلمانان از اين اجتماع و گردهمائى سالانه عمومى مسلمانان
جهان ، براى پيشرفت اسلام و تقويت كشورهاى اسلامى و قطع ايادى استعمار
و دشمنان اسلام و چپاولگران مال و حيثيت و شرف مسلمانان بهره بردارى
كنند.
نخستين عمل حج احرام است
احرام آنست كه دوپارچه ندوخته مانند كفن به تن پوشيده و بگويد:
لبيك اللهم لبيك ، لبيك لا شريك لك لبيك ، ان الحمد و النعمة لك والملك
، لا شريك لك لبيك
(590)
((پروردگارا! تو را كه از من دعوت كرده اى اجابت
مى كنم تو يگانه خدائى ، تو را اجابت مى كنم ، ثناگوئى و نعمت و ملك
همه از آن توست . تو شريك و همتا ندارى ، تو را اجابت مى كنم
)).
آنگاه كه در حال احرام است 24 چيز بر او حرام مى گردد، سپس وارد مكه
شده و در ميان مسجدالحرام هفت بار پروانه وار به دور كعبه مى گردد، بعد
در پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز مى گزارد، سپس ميان دو كوه كم ارتفاع
كه در كنار مسجدالحرام است و صفا و مروه ناميده مى شود سعى مى كند،
يعنى : چهار بار از صفا به سوى مروه و سه بار از مروه به سوى صفا مى
رود.
همه هستند سرگردان چو پرگار |
|
پديد آرنده خود را طلبكار |
سپس تقصير مى نمايد، يعنى : مو يا ناخن خود را كوتاه مى كند، و از
احرام بيرون مى رود.
آنگاه دوباره احرام مى بندد و دو پارچه احرام كفن وار مى پوشد، و به
سوى صحراى عرفات بيرون مى رود، آنجا مظهر روز قيامت است ، آن روز از
تمام نقاط جهان مردم مسلمان ، كفن پوش در صحراى عرفات گرد آمده و
خواستار رحمت پروردگار عالم هستند.
شامگاه جملگى به صحراى مجاور كه مشعر ناميده مى شود به همان حالت كوچ
مى نمايند، روز دهم ذى الحجة به صحراى ديگرى كه
((منى
)) ناميده مى شود منتقل مى شوند.
در منى اعمال بخصوصى تعيين شده كه هر كدام مظهر يكى از حقائق ايمان است
.
1 - رمى جمره سنگ انداختن بسوى ستونهاى سه گانه كه مظهر راندن و دور
كردن شيطان از خويش است .
2 - ذبح قربانى كه براى متابعت از روش ابراهيم (عليه السلام ) پيغمبر
بنيانگزار حج است ، او ماءمور گشت كه فرزند دلبند خود اسماعيل را به
دست خود ذبح و قربانى كند، پيغمبر خداپرست و فرمانگذار اطاعت كرد، حربه
تيز بر گلوى نازنين فرزند همى ماليد.
غرض از اين فرمان كه آزمودن فداكارى و ايثار ابراهيم بود حاصل شده بود،
به قدرت خدا، حربه آهنين از بريدن گلوى نازك طفل بازماند، گوسفندى حاضر
گشت و دستور رسيد بجاى نور ديده خود آن گوسفند را ذبح كند.
مى توان گفت : دستور ذبح قربانى در منى مظهر در گذشتن از فرزند در راه
خدا است آرى در راه خدا بايد مهر فرزندى را نيز فدا كرد.
پس از آن موى سر خود را زدوده و از احرام بيرون مى رود، سه روز بايد در
آن صحرا توقف كرد، سپس به سوى مكه عودت نموده ، و طواف كعبه ، و نماز
طواف ، و سعى بين صفا و مروه را بطورى كه قبلا انجام داده بود تكرار
نمود، پس از آن با انجام دادن يك طواف ديگر (كه طواف نساء ناميده مى
شود) و دو ركعت نماز آن عمل حج خاتمه مى يابد.
فوائد حج
گذشته از آنچه گفتيم كه حج مظهر توحيد و يگانه پرستى است و گرد
آمدن انسانهاى نقاط مختلف جهان و شركت آنان در مراسم حج نمايشگر عظمت
اسلام و خداپرستى مى باشد، از نظر اجتماعى نيز حج سمبل اتحاد و همبستگى
ملل متنوع مسلمانان جهان است .
نژادهاى گوناگون از كشورهاى دور و نزديك جهان ، در راه تعقيب هدف مقدس
خود با هم تماس مى گيرند، و در نتيجه آن حس محبت و برادرى ميان آنان
پديد مى آيد، و از وضع زندگى و ترقيات و دردها و گرفتاريهاى ملتهاى
مختلف مسلمانان در سراسر جهان مطلع مى گردند، رشته الفت ميان آنان
محكمتر مى گردد، و حس تعاون و همكارى در آنان تقويت مى يابد، و
پيشرفتهاى مادى و معنوى هر يك از آنان سرمشق ملتهاى ديگر مى گردد.
حمد
در
((مفردات راغب
))
آمده است حمد، ثنا گفتن به ذكر فضيلتى است كه اختيارى باشد، مدح ذكر
فضيلت است چه اختيارى باشد، چه خارج از اختيار.
شكر حمدى است كه در برابر اعطاء نعمتى انجام گيرد.
پس به ترتيب شكر اخص از حمد و حمد اخص از مدح است .
سوره فاتحة الكتاب كه در ركعت اول و دوم هر نمازى بايد خوانده شود به
جمله
((الحمدلله
)) شروع
شده ، يعنى : حمد از آن خداست .
((الف ولام
)) در
((الحمد
)) چنانچه در كتب
ادبى و تفاسير گفته شده ، الف و لام استغراق است يعنى : همه حمدها از
آن خداست ، يا الف و لام جنس است يعنى : جنس و طبيعت حمد از آن خداست .
بالاخره هر دو معنى چنين نتيجه مى دهد كه حمد اختصاص به خدا دارد و همه
حمدها از آن اوست .
زيرا همه خوبى ها و فضيلت ها هر جا و در هر كس كه پيدا شود از خداست ،
اوست منبع خيرات ، و جامع همه صفات كماليه ، و بوجود آورنده همه چيز و
اعطاء كننده همه كمالات ، و جز او هيچكس از خود خير و فضيلت ندارد.
قرآن كريم در آيات زير براى تحقق بخشيدن به حمد خدا امر به تسبيح و
تقديس او مى كند، زيرا تسبيح و تقديس ذات خداوند سبحان از نقائص
مصداق حمد و ستايش او به كمال على الاطلاق است .
فسبح
بحمد ربك
(591)
((تسبيح كن به حمد پروردگارت
))
و
سبح بحمده
(592)
((تسبيح كن به حمد او خدا -
))
و
سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل غروبها(593)
((تسبيح كن به حمد و سپاس پروردگارت ، پيش از
طلوع آفتاب ، و پيش از غروب آن
)).
و
سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل الغروب
(594)
((تسبيح كن به سپاس پروردگارت ، پيش از طلوع
آفتاب ، و پيش از غروب آن
)).
و
سبحوا بحمد ربهم و هم لا يستكبرون
(595)
((تسبيح مى كنند به حمد پروردگارشان و تكبر نمى
ورزند
)).
و
سبح بحمد ربك بالعشى و الابكار(596)
((تسبيح كن به حمد پروردگارت ، در شامگاه و
بامدادان
)).
و
سبح بحمد ربك حين تقوم
(597)
((تسبيح كن به سپاس پروردگارت آنگاه كه مى ايستى
)).
فسبح
بحمد ربك و استغفره انه كان توابا(598)
((تسبيح كن به سپاس پروردگارت و از او طلب آمرزش
كن همانا او بسيار توبه پذير است
)).
و ان
من شى ء الا يسبح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم
(599)
((نيست چيزى جز آنكه به سپاس او تسبيح مى كند،
ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد
)).
حمل امانت الهيه
قرآن مى فرمايد:
انا
عرضنا الامانة على السموات والارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن
منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا(600)
((ما عرضه كرديم امانت را بر آسمانها و زمين و
كوهها، پس امتناع كردند كه آن را حمل كنند و از آن هراسيدند پس آن را
انسان حمل كرد، او ستمكار (بر خويش ) و نادان است
)).
تفسير: امانتى كه جز انسان هيچ موجود ديگرى از آسمان و زمين و اهل آنها
آنرا نپذيرفته و تنها انسان است كه آن را بر دوش كشيده است چه امانتى
است ؟
آيا امانت اطاعت خدا؟ نه زيرا فرشتگان و ملائكه الله همواره به طاعت
خدا اشتغال دارند بلكه تمام موجودات خدا را تسبيح مى گويند.
و ان
من شى ء الا يسبح بحمده
(601)
اين چه امانتى است كه بر دوش كشيدن آن احيانا موجب ستم بر خود و نادانى
است ؟
آيا علم است كه هنگام آفرينش انسان به او همه اسماء را تعليم فرمود، و
ملائكه را امر به سجده بر آدم نمود؟!
علم كه مستلزم ستم نيست ، و با جهالت و نادانى سازگار نمى باشد.
به نظر مى رسد آن امانت سنگين كه در عالم معنى آسمانها و زمين و كوهها
از حمل آن امتناع كردند و انسان پذيراى آن شد و آن را بر دوش خويش كشيد
امانت بزرگ و سنگين
((اختيار
))
است ، اختيار اطاعت يا معصيت ، كه به اختيار خود مى تواند خدا را اطاعت
كند، و مى تواند او را معصيت نمايد. ولى در مورد فرشتگان برخى را عقيده
اينست :
فرشتگان اختيار معصيت و نافرمانى خدا را ندارند آنها فطرتا مطيع الهى و
به عبادت و فرمانبردارى او اشتغال دارند، و قدرت معصيت و نافرمانى خدا
را ندارند و يا موجبات معصيت و نفسانيات و ملكات شهواتى در آنها نيست ،
تا كوچكترين تمايل به معصيت در آنها پديد آيد، و اختيار طاعت در آنها
قهرى است .
ساير جانداران و حيوانات در آنها شهوت و غضب كه موجب تعدى مى باشد هست
، و از اين حيت با انسان مشترك اند ولى تكليف خدا به آنها متوجه نشده ،
و به همين علت نافرمانى و معصيت در مورد آنها معقول و متصور نيست ،
بلكه آنها نيز بمانند ساير موجودات مشمول آيه شريفه :
و ان من شى ء الا يسبح بحمده بوده ، و به حسب ذات و حقيقت وجودى
خود خدا را تسبيح و تقديس مى كنند.