مقدمه
تفسيرنگارى سرگذشتى بس طولانى و پرفراز و نشيب دارد. از همان روزهاى نخست نزول
وحى كه آيات الهى بر زبان رسول اكرمْ جارى مى گشت و بر مردم خوانده مى شد، بودند
كسانى كه براى درك بهتر كلام الهى و پيام آسمانيِ قرآن، نزد پيامبر مى آمدند و از
حضرتش تفسير و توضيح آيه را جويا مى شدند. در واقع پيامبر بزرگوار اسلام خود اولين
مفسر قرآن بودند.
در اين ايام پرسش هاى تفسيرى اندك بود. درخشندگيِ وحى، چشم ها را خيره ساخته
بود. مبارزه با دشمن بيرونى و خصم درونى، مسلمانان را به خود مشغول داشته بود. وجود
مبارك پيامبر، برترين الگوى مسلمانى و روشن ترين تفسير ديندارى بود. و در كنار اين
همه، خلوص زبان و سادگى و بى پيرايگيِ فهم مسلمانان صدر اسلام، موجب شده بود كه
بيان قرآن را تا حدود زيادى درك نمايند و پرسش هايشان اندك باشد.
ليكن اين ايام كوتاه و سرنوشت ساز سپرى شد و از آن پس، وضع مسلمانان تغيير كرد.
خورشيد وحى غروب كرد و عمرِ درخشان پيامبر به فرجام رسيد و زندگى را بدرود گفت.
دشمن بيرونى مغلوب گشت و تمام جزيرة العرب به دست مسلمانان افتاد و جنگ با كشورهاى
ديگر، پيروزى هايى پى درپى را به همراه داشت. ثروت و قدرت از هر سو به آنان روى
آورد. قدم گذاشتن به سرزمين هاى ديگر، درآميختن با ملت ها و تمدن هاى جديد، آشنايى
با دانش نوين از دست رفتن خلوص زبانشان را درپى داشت. اينك با دور شدن از زمان صدر
اسلام و با تغيير و تحول در وضعيت جامعه مسلمانان، نياز به تفسير براى درك بهتر
قرآن، بيش تر احساس مى شد. از اين پس تفسير، مسيرى پرفراز و نشيب را طى نمود كه اهل
فن، آن را به مراحلى چند تقسيم نموده اند و براى هر دوره ويژگى هايى برشمرده اند.(1)
در اين ميان تفسير دوره معاصر سرآغاز مرحله اى نوين در تاريخ تفسير به شمار مى
آيد. تفسير در اين دوره دستخوش تحولى عظيم، از حيث كميت و كيفيت شده است. در نتيجه
روى آوردن بيش از پيش مسلمانان به اسلام، قرآن و تفسير آن، تفاسير متعددى در سرتاسر
جهان پابه عرصه تأليف گذارده است. جلوه گر شدن پرسش هاى جديد و بهره بردن از يافته
هاى گسترده علمى، تفاسير را حجيم ساخته و صنعت چاپ امكان تكثير آنها را در نسخه هاى
متعدد فراهم آورده است.
پرداختن به مباحث سياسى، اجتماعى و علمى در تفسير اين دوره، امرى نوظهور است كه
هيچ گاه با اين شدت و وسعت جلوه گر نشده بوده است. همچنين در اين دوره شاهد اوج
گرفتن بحث درباره برخى موضوعات قرآنى، نظير وحى، ملائكه، جن، شيطان، معجزات، قيامت
و برخى موضوعات متعلق به علوم قرآنى، همچون داستان هاى قرآن و اعجاز آن و پايبندى
به برخى اصول تفسيرى، مانند وحدت موضوعيِ كل قرآن و سوره هاى آن و در نتيجه، بحث از
ارتباط سوره و آيات و اهميت يافتن مسئله سياق هستيم. تفاسير معاصر از حيث ابداع و
به كارگيريِ روش هاى تفسيريِ جديد، روش بررسى موضوعى قرآن و تفسير مقاله اى هم از
تفاسير پيش از خود متمايز مى باشند.
جالب آن است كه موج اين تحول، تمام كشورهاى اسلامى را درنورديده است و در تفاسير
تمام اين كشورها نمودى آشكار يافته است. بُعد مكان، اختلاف زبان، و تفاوت مذهب مانع
از آن نشده تا مردمان سنوسى مذهب )فرقه اى از صوفيه( ليبى در كنار شيعيان ايران،
حنفى هاى مصر و مسلمانان هند، از شيعه و سنى قرار گيرند. البته بايد توجه داشت كه
به رغم آن كه تحول در حوزه معرفت دينى و به تبع آن، تفسير، تمام كشورهاى اسلامى را
درنورديده، تفاوت هايى نيز ديده مى شود. در ايران اين تحول اگرچه تقريباً همزمان با
مصر آغاز شد، اما از شدت و وسعت كم ترى برخوردار بود و روندى بسيار كُند داشت. اين
روند از سال هاى 1320 شتاب يافت و در دهه 50 - 40 به اوج خود رسيد. يافته هاى آمارى
به خوبى مى توانند اين روند را به ما نشان دهند.
در ده ساله 1342 1333 مجموعاً 1/10 درصد كل كتب منتشره به مذهب اختصاص داشت در
صورتى كه اين نسبت در سال 1351 با انتشار 578 جلد كتاب مذهبى به 82/25 درصد كل كتب
منتشر شده در ايران رسيده است. همين طور در سال 76/24 ،1352 درصد (576 جلد( و در
سال 46/33 ،1353 درصد از كل كتب منتشر شده در ايران كتاب هاى مذهبى بوده است.
بر اين اساس بالاترين رقم كتب منتشر شده در ايران، برحسب موضوع، از سال 1351 تا
1354 با وجود فضاى خفقان حاكم بر آن زمان مربوط به كتب مذهبى است. در حالى كه در ده
ساله 1333 - 1342 كتب مذهبى، پس از ادبيات، تاريخ و جغرافى، علوم اجتماعى مقام
چهارم را دارا بوده است. از سوى ديگر، قرآن كريم در سال هاى اخير (سال هاى انجام
اين تحقيق) پر تيراژترين كتاب ايران بوده است و هر سال نزديك به 700 هزار نسخه از
آن تنها در تهران تجديد چاپ مى شود.(2)
همچنين بررسى هاى آمارى مى تواند در ضمن ملاحظاتى،(3)
موضوعاتى كه انديشمندان اين دوره پرداختن به آن را ضرورى تلقى مى نمودند، بنماياند.
با نگاهى به فهرست كليِ مطالب، مشاهده مى شود كه در بخش كليات حدود 36، در مبحث
قرآن 57، درباره حديث 18، در مبحث كلام و اصول عقايد 44، از فقه و اصول 76، در فرق
و مذاهب اسلامى 31، در موضوع اخلاق اسلامى 97 و در مورد اسلام با توجه به اديان و
مذاهب و مكاتب ديگر 220، تصوف و عرفان 8، در زمينه تاريخ و جغرافيايى اسلام ) از
جمله سرگذشتنامه ها( 210 كتاب معرفى شده است. در بررسيِ نخستين به اين نتيجه مى
رسيم كه نويسندگان مذهبى از همه بيش تر به برخورد اسلام با مذاهب، مكاتب و مباحث
اجتماعى و اقتصادى عصر حاضر توجه داشته اند ....(4)
فصل اوّل كتاب در چند بخش تدوين شده است:
در بخش اول، نگرش مسلمانان اين دوره به دانش جديد تبيين گرديد.
در بخش دوم، تحول نهاد و نگرش سياسى و تأثير آن بر حوزه تفكر دينى بررسى شد.
در بخش سوم، تأثير مستشرقان بر حوزه تفكر دينى تبيين شد.
در بخش چهارم، تأثير مكاتب جديد اجتماعى، اقتصادى و فلسفى عنوان گرديد.
در بخش پنجم، تأثير دستاوردهاى جديد علمى و همچنين كلام مسيحيت بر حوزه تفكر
دينى نمايانده شد.
در اين فصول كوشيده ايم تا با بررسى تاريخ انديشه دينى و تفسير در دوره معاصر،
زمينه هاى فراهم آورنده تحول در انديشه مسلمانان و به تبع آن مفسران را بازشناسيم و
درحد امكان و اختصار بنمايانيم. اين امر به ما كمك مى كند تا شناختى كاملتر از
انديشه هاى دينى و تأثيرپذيرى آنها از ديگر حوزه هاى معرفتى و غيرمعرفتى )نظير
عوامل اجتماعى و سياسى و فرهنگى) به دست آوريم.
همچنين مى توان گفت كه حداقل به ما جايگاه درست انديشه ها و معرفت هايى را كه در
مقطع كوتاه زمان ثابت و خلل ناپذير به نظر مى رسند، مى نماياند.
در اين جا توجه به چند نكته ضرورى است:
اول آن كه ما در فصل اول به بررسيِ جريان هاى اجتماعى، سياسى و فرهنگى و تأثير
آنها بر حوزه تفكر دينى اقدام نموديم. بايد توجه داشت كه اين گونه جريان ها كه در
جامعه شكل مى گيرند بسيار پيچيده و به هم درآميخته هستند و تفكيك آنها از يكديگر
امكان پذير نيست؛ اما براى شناخت بهتر آنها چاره اى نبود جز آن كه هر يك از آنها را
مستقلاً مطرح نماييم.
دوم آنكه تبيين كامل و پروراندن موضوع هر يك از بخش هاى فصل اول مى توانست
مستقلاً موضوع يك تحقيق قرار گيرد. فيش هايى هم كه در هر زمينه فراهم آمده بود،
بسيار زياد بود. اما با توجه به هدف اصلى اين تحقيق مى بايست، مباحث در نهايت
اختصار طرح شوند. از اين رو به حداقل اكتفا شد.
سوم آن كه در اين فصل، از شخصيت هاى مسلمان متعددى نام برده ايم و انديشه هاى
دينيِ مختلفى را مطرح كرده ايم. آن چه در اين جا براى ما حائز اهميت بوده است، صرف
انديشه دينى و عوامل شكل دهنده آن بوده است. از اين رو همِّ خود را مصروف ارزيابى
صحت يا سقم اين انديشه ها يا داورى درباره خوب و بد بودن شخصيت افراد و اعمال و
كردار آنان نكرده ايم. تحقيق ما صرفاً يك بررسيِ معرفت شناختى است.
براى فصل دوم با عنوان جلوه هايى از عقلگرايى در تفسير، چند موضوع مهم محورى در
تفسير انتخاب شد و در پنج تفسير مورد نظر، بررسى شد. اين موضوعات عبارت بودند از
عقل، علم، آياتى از قرآن كه در آن از طبيعت و علوم سخن گفته شده است، ملائكه، جن،
شيطان، معجزات پيامبران، امدادهاى غيبى و عذاب هاى الهى.
اين موضوعات در دو بخش تنظيم شده اند كه هر يك بر مباحث متعددى مشتمل هستند. در
بخش اول، مسئله عقل، علم، و تفسير آيات علميِ قرآن از ديدگاه هر يك از پنج تفسير
بررسى شده است. در بخش دوم، موضوعات معجزات پيامبران، امدادهاى غيبى و عذاب هاى
الهى در قالب داستان هاى قرآن، در كنار مسئله ملائكه، جن و شيطان، از ديدگاه هر يك
از پنج مفسر مورد نظر، بررسى شده است. در اين فصل، با انتخاب اين موضوعات كوشيده
ايم تا نشان دهيم از يك سو، علم به عنوان مهم ترين دستاورد عقل بشرى تا چه حد در
تفسير قرآن نقش دارد و از سوى ديگر به جايگاه والاى اصول و مبانيِ عقلى در تفسير
واقف شويم تا با شناخت آن بتوانيم برخوردى روشمند با قرآن را در پيش گيريم، باشد كه
به درك بهتر آن نايل آييم.
هنگام بررسيِ يك موضوع در تفاسير، براى دست يابى به نگرشى جامع از عقايد هر
مفسر، ديدگاه هر مفسر را در مبحثى مستقل مطرح نموده ايم و موضوعات مرتبط را در كنار
هم آورده ايم. در بخش اول، موضوع عقل و علم و تفسير آيات علمى از نگاه پنج مفسر، در
پنج مبحث مستقل مطرح شده اند. در بخش دوم نيز همين شيوه به كار گرفته شده است.
ملائكه، جن و شيطان، همچون مسئله معجزات پيامبران و امدادهاى غيبى و عذاب هاى الهى
از امور ماوراى مادى تلقى مى شوند كه به جهان غيب تعلق دارند. از اين رو در بخش دوم
نيز اين موضوعات را از ديدگاه هر مفسر، يك جا مطرح كرده ايم.
آيات انتخاب شده براى اين دو بخش، با مطالعه قرآن و همچنين مراجعه به كتبى كه به
نقد تفاسير پرداخته اند، تعيين گرديده است. كوشش شده آيات مشابهى در تمام پنج
تفسير، مورد بررسى قرار گيرد تا امكان مقايسه بين ديدگاه هاى اين مفسران نيز ميسر
باشد. آن چه در تفسير اين موضوعات مورد توجه قرار گرفته است عبارتند از:
روش تفسيريِ مفسر مورد نظر، از اين آيات، به مجاز و تمثيل گراييدن او و بهره
گرفتن او از مطالب علمى و شيوه اى كه در صورت بروز تعارض بين تفسير آيات و مباحث
علمى پى مى گيرد. همچنين دست يابى به نظر او درباره هدف قرآن از پرداختن به اين
موضوعات، روش بيان قرآن در اين مقام و مخاطبان قرآن.
بايد توجه داشت كه پنج تفسير مورد بررسيِ ما تفاوت هاى بسيارى با هم داشته اند.
از اين ميان، تفسير المنار با پرداختن به دوازده جزء قرآن، كوتاه ترين اين تفاسير
است. اين كمبود در مباحثى كه در سوره هاى بخش دوم قرآن بيش تر مطرح گرديده، كاملاً
محسوس است. علاوه بر اين، هر يك از اين تفاسير، با تمام موضوعات قرآنى در يك حد از
اهميت برخورد نكرده اند. از اين رو در بعضى موضوعات به تفصيل بيش ترى وارد شده اند
و از بخشى ديگر به اختصار گذشته اند. همين امر موجب شده تا پاره اى از مباحث، غنى
تر بنمايند و برخى ديگر به اجمال مطرح شوند.
در اين فصل نيز هدف، ارزيابيِ ديدگاه ها نبوده است اگرچه در مواردى تأملاتى
عنوان شده است بلكه كوشيده ايم تنها به طرح و ارائه منصفانه ديدگاه هاى هر يك از
مفسران بپردازيم. به رغم تعداد فراوان فيش هاى فراهم شده در اين فصل، براى احتراز
از اطاله كلام كوشيده ايم تا طريق اختصار را بپيماييم، گزيده بگوييم و درحد امكان
مطالب را دسته بندى كنيم.
طرحى كه براى اين فصل درنظر گرفته شده بود و فيش هايى كه فراهم آمده بود، بسيار
گسترده تر بود؛ اما محدوديت زمانى و مجال اين تحقيق اجازه نداد تا همه مباحث ارائه
گردد. در آخر بايد به چند توضيح كلى درباره اين تحقيق اشاره شود.
نخست آن كه مراد از عقلگرايى كه در عنوان اين تحقيق و در سطور آن مكرراً از آن
استفاده شده است، به هيچ روى، مكتب فلسفيِ خاصى كه به اين عنوان نام گرفته باشد،
نيست. بلكه از عقلگرايى بدانگونه كه تفسير پژوهان معاصر مراد كرده اند، هرگونه تلاش
عقلانى جهت همسوى سازى يافته هاى بشرى با معارف قرآنى و يا نقد فرآيند فهم دينى با
عقلانيت مراد كرده ام كه به نوعى علمى نگرى به معناى اخص آن نيز وارد اين بحث خواهد
بود.
دوم آن كه بنابراين گذاشته شده كه هر توضيحى كه درباره يك آيه از قرآن آمده
باشد، تفسير ناميده شود نه آن كه لزوماً همه قرآن يا بخش عظيمى از آن مورد بحث قرار
گيرد. بنابراين، هر نوع نوشته به صورت كتاب، مقاله و اعلاميه يا سخنرانى كه آيه يا
آياتى را بررسى كنند، تفسير خوانده مى شود.
اميد است كه اين تحقيق همان گونه كه براى خود نگارنده بسيار مفيد و سودمند واقع
شد، براى علاقه مندان به موضوع مورد بحث نيز قابل استفاده باشد.
پيش از آن كه مقدمه به پايان رسد، بايد مراتب تشكر و سپاس فراوان خود را از جناب
استاد، حجة الاسلام محمدعلى مهدوى راد ابراز دارم كه بى شك، بدون ايده هاى خلاق و
حمايت هاى فكرى و راهنمايى هاى بى شائبه ايشان، انجام اين تحقيق ميسر نمى شد. ايشان
به رغم اشتغالات فراوان علمى، وقت بسيارى را سخاوتمندانه در اختيار اين تحقيق
نهادند و در راهنماييِ علمى و دست يابى به منابع راهگشا و كارآمد، از هيچ گونه
مساعدتى دريغ نورزيدند.
وما توفيقى الا باللّه العليّ العظيم
بهمن 1373/رمضان 1415
پىنوشتها:
1. براى اطلاع بيش تر ر.ك: محمد حسينى الذهبى، التفسير
والمفسرون؛ قاسم القيسى، تاريخ التفسير؛محسن عبدالحميد، تطوّر تفسير القرآن، قرائة
جديده؛ امين الخويى، التفسير معالم حياته، منهجه اليوم؛ محمد حسين على الصغير،
المبادى العامة لتفسير القرآن الكريم .
2. محمد باقر نجفى، نقش رسانه ها در پشتيبانى توسعه فرهنگى،
ص152 - 151.
3. روشن است كه ارزيابى دقت آمارهاى ارائه شده در اين مجال
امكان پذير نيست.
4. غلامرضا فدايى، گزيده كتابشناسى توصيفى اسلامى، ص45.