خصلت هاى ضد تكاملى آنان
اينان داراى خصلت هاى منفى و مخرب و ضد تكاملى بسيارند. چهره ى نفرت بار و
زشت خود را پشت واژه هاى زيبا و دلپذير، شعارهاى پر جاذبه و مقدس و عناوين مورد
احترام و عشق مردم مخفى مى كنند و با ادعاى ارزش گرايى و ارزش خواهى ، اصلاح گرى و
سازندگى ، برازندگى و خدمت به خدا و خلق با شيوه هاى منحط و ويرانگر خود به سوى هدف
هاى پست و انحصارگرانه جنون آميز خود راه مى پويند.
آيات تاريخى قرآن نشانگر آن است كه انگيزه ى آنان قدرت طلبى و برترى جويى و تكبر
جنون آميز و انحصار قدرت و امكانات و غصب وسايل اطلاع رسانى و فرصت هاى پيشرفت است
، و وسيله و ابزار تسلط و حكومت آنان هم زور عريان و نيمه عريان در چهره هاى زشت و
شگردهاى گوناگون ، و هدف پست آنها نيز تسلط ر مغز و تن بندگان خدا و ارضاى سيرى
ناپذير كشش هاى پست حيوانى و نهاد پليد ابليسى خويش است ، و محصول تسلط و حكومت
استبدادى و نقد و نظارت ناپذير و محاسبه گريز و اصلاح ستيز آنان نيز ويرانى جامعه
ها و تمدن ها، اخلاق و باورها و انديشه ها و صحنه هاى فجيعى از ترور و كشتار و
زندان و پرونده سازى درد و رنج ، فقر و حرمان و فلاكت و بدبختى براى توده هاست .
اينك برخى از زيانبارترين خصلت ها و شيوه هاى زشت و ضدانسانى سردمداران استبداد در
آيات تاريخى قرآن :
1 - بيمارى خود بزرگ بينى و خود شيفتگى جنون آميز
انديشه خلق و خو و گفتار و حركت خودبزرگ پردازى و خودبزرگ بينى و خودشيفتگى ، يا
شيوه ى حق ستيزى و استكبارى ، نخستين خصلت زشت حاكمان استبدادگر و حق ناپذير است .
آنان خود را تافته ى جدابافته ، عقل كل ، تجسم ارزش ها و فرمانرواى مطلق و مالك و
قيم زمين و زمان و نسل هاى كنونى و آينده و مى پندارند و در برابر هر چيز و هر كس و
هر طرح و برنامه ى اصلاحى و انسانى و آزادمنشانه ى كبر مى ورزند و از حق وتو و روش
زورمدارانه بهره مى جويند؛ در برابر فطرت و وجدان خود، در برابر سنت ها و قوانين
تكاملى جهان ، در برابر ضوابط حاكم بر جامعه و تاريخ ، در برابر خلق خدا و حتى در
برابر خالق خويش نيز چنين اند و به همين جهت هم محكوم به فنا و عذاب مى گردند و
دنباله روها و پرستشگران قدرت پوشالى خود را نيز با خود غرق مى كنند.
قرآن در آيات بسيارى از اين بلاى هستى سوز سخن دارد، از آن جمله در آيات 76-78 از
سوره ى اعراف ؛ 48 از سوره ى مؤ منون ؛ 39 از سوره ى قصص ؛ 16 از سوره ى فصلت و 35
از سوره ى مؤ من ، كه به خاطر پرهيز از گستردگى بحث ، تنها يكى دو آيه ى تكان دهنده
و عبرت انگيز مى نگريم :
1.در اين مورد قرآن مى فرمايد:
و قارون و فرعون و هامان و لقد جاءهم موسى بالبينات
فاستكبروا فى الارض و ما كانوا سابقين . فكلا اءخذنا بذنبه فمنهم من اءرسلنا عليه
حاصبا و منهم من اءخذته الصيحه و منهم من خسفنا به الارض و منهم من اءغرقنا و ما
كان الله ليظلمهم و لكن كانوا اءنفسهم يظلمون
(189)
و قارون و فرعون و هامان را نيز نابود ساختيم ؛ چرا كه موسى دليل هاى روشن و
روشنگرى براى آنان آورد، اما آنان در آن سرزمين سركشى كردند و با اين وصف نتوانستند
بر ما پيشى جويند. آن گاه هر يك از آنان را، به كيفر گناه و بيدادش گرفتيم ، پس بر
برخى از آنان تندبادى از ريگ فرستاديم ، و برخى از آنان را خروش سهمگين آسمانى فرا
گرفت . پاره اى از آنان را به زمين فرو برديم و پاره اى از آنان را غرق ساختيم ، و
خدا بر آن نمود كه بر آنان ستم روا دارد، بلكه آنان بودند كه بر خويشتن ستم مى
نمودند.
2.و نيز مى فرمايد:
اءولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم
كانوا اءشد منهم قوه واءثاروا الارض و عمروها اءكثر مما عمروها و جاءتهم رسلهم
بالبينات فما كان الله ليظلمهم ولكن كانوا اءنفسهم يظلمون
(190)
آيا در پيرامون خود نينديشيده ؟ و آيا در زمين به گردش علمى نپرداخته اند تا
بنگرند، كه سرانجام آن كسانى كه پيش از اينان بودند، چگونه شد؟! آنان پرتوان از
اينان بودند و زمين را براى كشت و آبادانى زير و رو كردند، و آن را بيش تر از آنچه
اينان آباد ساختند، آباد نمودند، و پيامبرانشان براى آنان دليل هاى روشن و معجزه
هاى روشنگر براى اصلاح شان آوردند، اما آنان حق ستيزى پيشه ساخته و در خور عذاب و
كيفر شدند؛ بنابراين خدا چنين نبود كه بر آنان ستم كند، اما آنان مردم حق ناپذير و
تاريك انديشى بودند كه خود بر خويشتن ستم مى نمودند.
2 - وباى برترى جويى
برترى جويى نسبت به بندگان خدا، انحصار قدرت و امكانات توده ها، تمايل جنون آميز به
سلطه و سيطره ى انحصارى بر هستى مردم ، كسب سيادت و فرمانروايى مطلق و افسارگريخته
و فرابشرى و فراقانونى ، خصلت نكوهيده و نشان ديگر تباهگر اينان است .
قرآن در نشانگرى و نكوهش اين خصلت زشت استبدادگران مى فرمايد:
فما امن لموسى الا ذريه من قومه على خوف من فرعون و ملائهم
ان يفتنهم و ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفين
(191)
و در آغاز دعوت موسى ، كسى به او ايمان نياورد، مگر فرزندانى چند از قوم او، در
حالى كه آنان نيز از خشونت رژيم فرعون و سردمدارانشان غرق در دلهره و هراس بودند،
كه مبادا آنان را شكنجه نمايند. راستى كه فرعون در آن سرزمين برترى جويى بيدادپيشه
و از اسرافكاران بود.
و نيز مى فرمايد:
ان فرعون علافى الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفه منهم
يذبح ابناء هم و يستحيى نساء هم انه كان من المفسدين
(192)
بى گمان فرعون در آن سرزمين برترى جويى و بيداد، پيشه ساخت و مردم آن را گروه گروه
كرد؛ گروهى از آنان رابه زبونى و ناتوانى و فرودستى مى كشانيد؛ به گونه اى كه پسران
آنان راسر مى بريد و زنانشان را براى بهره كشى زنده مى گذاشت ؛ راستى كه او از
تبهكاران روزگار بود...
3 - بت ساختن از قدرت و به پرستش كشاندن مردم
بنياد كيش شخصيت و بت ساختن از زورمداران و آن گاه به بندگى و اسارت فكرى كشيدن
توده ها و بهره كشى ظالمانه از آنها، ديگر خصلت زشت سردمداران استبداد است .
قرآن منطق يكى از پيشوايان آزادى و آزادگى را به تابلو مى برد كه سخت به اين خصلت
زشت و اسارت آور مى تازد:
و تلك نعمه تمنها على ان عبدت بنى اسرائيل
(193)
آن پيشواى آزادى خواه به آن عنصر استبدادگر گفت : آيا اين كه فرزندان اسرائيل را
برده و اسير خود ساخته و آزادى آنان را پايمال كرده اى ، نعمتى است كه منت آن را بر
من مى نهى ؟!
4 - به ناتوانى كشاندن جريان هاى آگاه و بالنده
به ناتوانى و ضعف كشاندن چهره ها و جريان هاى نوانديش ، مستقل منتقد و مخالف ستم و
استبداد و تحميل خفت و خوارى به توده ها و نيروهاى بالنده ، سلب هر نوع وسيله ى
احقاق حق و چاره انديشى و دفاع از خويشتن ، خاموش ساختن هر صداى حق طلبانه و عدالت
خواهانه ، ايجاد اختناق و ترور و وحشت و افكندن سايه ى ترس و مرگ بر سر همه ، از
ديگر خصلت هاى حاكمان خودكامه و ستمكار است .
قرآن در اين مورد مى فرمايد:
ان فرعون علا فى الارض و جعل اءهلها شيعا يستضعف طائفه منهم
يذبح ابناء هم و يستحيى نساء هم انه كان من المفسدين
(194)
و در آغاز دعوت موسى ، كسى به او ايمان نياورد، مگر فرزندانى چند از قوم او، در
حالى كه آنان نيز از خشونت رژيم فرعون و سردمدارانشان غرق در دلهره و هراس بودند كه
مباد آنان را شكنجه نمايند. راستى كه فرعون در آن سرزمين برترى جويى بيداد پيشه و
از اسرافكاران بود.
5 - بلاى واپسگرايى و رواج دادن به آن
طرفداران جدى از خرافات و اوهام ، دفاع از آداب و سنن حقارتبار حاكم ، پاى بندى به
ضدارزش ها مخالفت با هر تحول اصلاحى و حركت تكاملى و آزادى بخش ، خصلت ديگر حاكمان
استبداد پيشه و ستمكار است .
آنان وقتى قدرت و امكانات جامعه را به انحصار خود در آوردند، مصلحت خود را در اين
مى نگرند كه چشم مردم را از واقع نگرى ها ببندند و از هر نوع آرمان خواهى و انديشه
ى اصلاحى جلوگيرى كنند؛ به همين جهت هم ، خود را موجودى جدابافته و برتر و حتى خداى
خلق مى پندارند و وضعيت موجود را ايده آل و بى نظير اعلام مى كنند و با هر بعثت و
حركت اصلاح طلبانه اى مخالفت مى كنند و به زور عريان و نيمه عريان توسل مى جويند.
و كذلك ما ارسلنا من قبلك فى قريه من نذير الا قال مترفوها
انا و جدنا اباء نا على امه و انا على آثار هم مقتدون # قال اولو جئتكم باهدى مما
وجدتم عليه اباء كم قالوا انا بما ارسلتم به كافرون فانتقمنا منهم فانظر كيف كان
عاقبه المكذبين
(195)
و اين گونه ، پيش از انگيزش تو در هيچ شهر و ديارى هيچ پيامبر و هشدار دهنده اى
نفرستاديم ، جز اينكه خوشگذران هاى آن گفتند: ما پدران خود را بر همين دين و آيينى
كه هستيم ، يافته ايم و بى گمان ما نيز بر راه رسمى مترقى تر و هدايت بخش تر از
آنچه پدرانتان را بر آن يافتيد، آورده باشم ؟! آيا آن را هم نمى پذيريد و در مورد
آن هم نمى انديشيد؟ آنان مى گفتند: بى گمان ما به آنچه شما به خاطر آن فرستاده شده
ايد، كافريم و آن را نكار مى كنيم . آن گاه از آنان به كيفر حق و ستيزى و دنباله
رويشان انتقام گرفتيم ؛ اينكه بنگر كه فرجام كار دروغ شمرندگان حق و عدالت چگونه
بود.
6 - افراطى گرى و اسرافكارى
نيازمندى هاى طبيعى و ضرورى انسان داراى حدود مشخصى است ، كه در صورت اشباع و نبودن
موانع اجتماعى ، قانونى و عقيدتى انسان را به افسار گسيختگى ، اتلاف اسراف و لذت
جويى و بى بند و بارى مى كشد؛ گرچه در كنارش انبوهى از صاحبان حقيقى همان امكانات ،
دچار فقر و نياز و فلاكت باشند. بدين جهت است كه حاكمان ستمكار و استبدادگر به بلاى
اسرافكارى نيز گرفتارند و در هر كار و هر چيزى از اعتدال و درست انديشى سخت به
دورند.
ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفين
(196)
راستى كه فرعون در آن سرزمين ، برترى جويى بيداد پيشه و از اسرافكاران بود.
7 - فسادكارى و فسادانگيزى و ولنگارى
استبدادگران در انديشه و در ميدان عمل ، فسادكار و فسادانگيزند. اينان به دليل
تمركز قدرت و انحصار امكانات - كه بدترين مايه ى فساد و منشا طغيان و سركشى است -
خود جرثومه ى فساد و تباهى اند، اسير هواها و دركمند شيطان نفس اند و با ارزش هاى
اخلاقى و معيارهاى انسانى بيگانه .
به علاوه اينان بدان جهت به ولنگارى به صورت مخفى و آشكار دامن مى زنند، كه مى
دانند تحمل گر ظلم و تباهى و روش استبدادى و زورمدارانه در اداره ى جامعه باشند، و
حكومت استبداد و اختناق جز در يك جامعه ى فقرزده ، به فلاكت گرفتار آمده ، حقير و
ذليل ، متزلزل و منحرف ، جاهل به حقوق و آزادى و مسئوليت هاى خود و آلوده به انواع
فساد و اعتياد، شانش بقا ندارد. از اين زاويه است كه استبدادگران هر چند تظاهر و
رياكارى هم بنمايند و خود را ارزش گرا جا زنند، هم خود آنان فاسد هستند و هم ديگران
را فاسد مى نمايند؛ و به خاطر همين فسادزدگى قدرت بى مرز است كه مى كوشند تا با
خاموش ساختن چراغ شفافيت و روشنگرى ، نفى نقد و چون و چرا، پاسخ گويى و مسئوليت
پذيرى قدرت و انكار نظارت ملى بر كار سياست و حكومت و... به عمر زيانبار خويش
بيفزايند.
فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعا يستضعف طائفه منهم يذبح
ابناء هم و يستحيى نساء هم انه كان من المفسدين
(197)
بى گمان فرعون در آن سرزمين برترى جويى و بيداد، پيشه ساخت و مردم آن را گروه گروه
كرد؛ گروى از آنان را به زبونى و ناتوانى مى كشانيد؛ به گونه اى كه پسران آنان را
سر مى بريد و زنان شان را براى بهره كشى زنده مى گذاشت ؛ راستى كه او از تبهكاران
روزگار بود...
8 - مستى قدرت و نعمت و خوشگذرانى
سردمداران ظلم و استبداد، علاوه بر خصلت هاى شيطانى گذشته ، داراى خصلت منحلت منحط
ديگرى هستند و آن خصلت كامجويى ، غرق شدن در مصرف و رفاه ، تجمل و تفنن ، زرق و برق
طغيان و مستى اقتصادى و سياسى و تنعم زدگى است . اين رويارويى كور و بيمارگونه بر
ضد وحى و پيام آوران عدالت و توحيد و اصلاح طلبان و آزادى خواهان مى كشاند.
قرآن اين واقعيت را به صورت يك قانون كلى بيان مى كند كه در آينده بحث خواهيم كرد،
و در اين جا تنها به ترسيم يك آيه بسنده مى كنيم :
و ما ارسلنا فى قريه من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم
به كافرون
(198)
و ما هيچ شهر و ديارى پيامبر و هشداردهنده اى نفرستاديم ، مگر اين كه خوشگذرانان
آنها - كه مست ناز و نعمت بودند - گفتند: ما به آن چه فرستاده شده ايد، كافريم .
9 - حق ناپذيرى
قانون گريزى و انكار قوانين و سنن حاكم برجامعه و تاريخ و نفى پديده ى وحى و رسالت
و آيات خدا و انكار حقوق اساسى مردم ، از خصلت هاى مشخص رهبران استبداد و انحصار
است .
آنان از آن جهت كه نمى خواهند دست از انحصار قدرت و ثروت باد آورده و امكانات ملى
بردارند، و با مردم در برابر قانون و بهره ورى از فرصت ها براى كسب امتيازات هم
طراز باشند، وحى و رسالت را - كه پيام آور نجات و رهايى و عدل و مساوات است - انكار
مى كنند و سرسختانه كمر به نفى و انكار آن مى بندند.
و قارون و فرعون و هامان و لقد جاء هم موسى بالبينات
فاستكبروا فى الارض و ماكانوا سابقين . فكلا اخذنا بذنبه فمنهم من ارسلنا عليه
خاصبا و منهم من اخذته الصيحه و منهم من خسفنا به الارض و منهم من اغرقنا و ما كان
الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون
(199)
...و قارون و فرعون و هامان را نيز نابود ساختيم ؛ چرا كه موسى دليل هاى روشن و
روشنگرى براى آنان آورد، اما آنان در آن سرزمين سركشى كردند و با اين وصف نتوانستند
بر ما پيشى جويند. آن گاه هر يك از آنان را، به كيفر گناه و بيدادش گرفتيم ، پس بر
برخى از آنان تندبادى از ريگ فرستاديم ، و برخى از آنان را خروش سهمگين آسمانى
فراگرفت . پاره اى از آنان را به زمين فروبرديم و پاره اى از آنان را غرق ساختيم ،
و خدا بر آن نبود كه بر آنان ستم روا دارد، بلكه آنان بودند كه بر خويشتن ستم مى
نمودند.
آيات بسيار ديگرى نشانگر اين حقيقت است ، از آن جمله آيه هاى 136 از سوره ى اعراف ؛
و 104 - 195 از سوره ى شعراء و ديگر آيات ، كه فرصت طرح همه ى آنها نيست .
10 - بلاى انحصارگرى
از خصلت هاى زشت استبدادگران ، خصلت قدرت و فرصت و رسانه هاى خبرى و قبضه ى امكانات
مردم است . آنان همه چيز و همه كس را براى خود و در خدمت خود مى خواهند و براى كسى
حقوق و آزادى و امنيت و برابرى و بهره ورى از فرصت هاى فرهنگى ، خبرى ، شغلى ،
سياسى ، اجتماعى و... به رسميت نمى شناسند.
نه براى كسى حق حيات قائل هستند، و نه حق معيشت و زندگى ؛ نه حق تفكر و تعقل و
مقايسه و انتخاب و زيستن به صورت موجودى باشعور به رسميت مى شناسند و نه حق آزادى و
برابرى ؛
نه حق امنيت در قاموس آنها براى بندگان خدا وجود دارد و نه حق دفاع و امكانات آن و
نه ديگر حقوق انسانى ؛ همه چيز براى آنهاست و ملك شخصى آنها و آنان حاكم بر مقدرات
و سرنوشت ها و نسل ها و حتى صاحب اختيار مذهب و خدا و ارزش هاى آسمانى و زمينى .
ونادى فرعون فى قومه قال يا قوم اليس لى ملك مصر و هذه
الانهار تجرى من تحتى افلا تبصرون ام انا خير من هذا الذى هو مهين ولا يكاد يبين
فلولا اءلقى عليه اءسوره من ذهب اءو جاء معه الملائكه مقترنين فاستخف قومه فاءطاعوه
انهم كانوا قوما فاسقين
(200)
و فرعون در جامعه اش ندا داد و گفت : هان اى قوم من ! آيا نه اين است كه فرمانروايى
بر كران تا كران كشور مصر از آن است ، و اين جويبارها از زير كاخ زيباى من روان
هستند؟! پس آيا شكوه و اقتدار مرا نمى نگريد؟!
يا مى بينيد كه من از اين كسى كه ناتوان است و به روشنى و زيبايى من نمى تواند واژه
ها را آشكار سازد و سخنرانى كند، بهتر؟! اگر او راست مى گويد و به راستى پيام آور
خداست ، پس چرا دستبندهايى زرين بر دست هاى او افكند نشده ؟ و يا چرا فرشتگان به
همراه هم ، با او نيامده اند؟
پس فرعون مردم خود را با دروغ و دجالگرى فريفت و سبك مغزشان ساخت و آنان هم آكنده
از تعصب و نادانى و تاريك انديشى و واپسگرايى از او فرمان بردند؛ چرا كه آنان در
برابر خدا مردمى نافرمانبردار بودند.
11 - لاف و گزاف ها و شعر و شعارهاى ميان تهى
از خصلت هاى زشت استبدادگران اين است كه خود را خدايگان و ناجى بزرگ كه حيات و هستى
و عظمت و افتخار حقيقى و ساختگى ، همه از بركت وجود آنها و به دست آنهاست - مى
پندارند و اين دروغ رسوا را با تريبون ها و رسانه هاى انحصارى و يك طرفه به خورد
ساده دلان و قربانيان خود مى دهند، و در برابر اين انديشه ى منحط، مردم را بردگانى
تسليم و گوسفندانى آرام و موجوداتى تحمل گر و جامعه را گورستانى سرد و خاموش مى
خواهند كه بدون قيد و شرط اطاعت كننده و دنباله رو سلطه گران و قهرمانان دروغين و
هماره پيروز باشند!
فرعون - كه مقتداى بزرگ استبدادگران است - فرياد مى كشيد كه :
ما علمت لكم من اله غيرى ...(201)
من جز خودم براى شما خدايى نمى شناسم !
و نيز در اوج طغيانگرى اعلام مى كرد كه :
اءنا ربكم الا على
(202)
من پروردگار برتر شما هستم
و نمرود، پيشتاز ديگر خودكامگان با فريبى رسوا مدعى بود كه نه تنها حكومت و مديريت
جامعه و اختيار دين و دنياى مردم با اوست ، كه مرگ و زندگى نيز به دست آن رهبر
دلاور و بى نظير است ؛ از اين رو، هر دژخيم در خور كيفر مرگ را خواست ، مورد عفو
قرار مى دهد و زنده مى سازد و هر نافرمان و نواديش و آزادى خواهى را نيز دلش خواست
، با يك اشاره به دست دژخيمان مى سپارد و مى كشد:
انا احى و اميت ...(203)
من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم !
12 - جاذبه ها و دافعه ها بر اساس ملاك هاى خودساخته
آنان به جاى جذب شايستگان ، آگاهان و آزادمنشان و دفع عناصر بى محتوا و ميان تهى و
ملاك و معيار قرار دادن ضوابط عادلانه در عرضه و سلب امتيازات ، به عكس عمل مى
كنند. آنان عناصر لايق و پر محتوا و آزادمنش را با پليدترين شيوه هاى فريب و
خشونت ، دفع و منزوى و از صحنه خارج مى سازند و چاكرمنشان بى شخصيت را جذب ، و از
آنها قهرمان پنبه اى مى تراشند و آنان را بادكنك وار بزرگ و خردمند نمايش مى دهند.
اين خصلت زشت آنان در آيات تاريخى قرآن انعكاس يافته است :
قالت ان الملوك اذا دخلوا قريه اءفسدوها و جعلوا اعزه اءهلها
اءذله و كذلك يفعلون
(204)
او گفت : به راستى كه سلطه گران چون به شهر و ديارى در آيند، آن را تباه مى سازند،
و عناصر لايق و با كفايت و آزادمنش را به ذلت مى كشند و بى محتواها و ظلم پذيرها و
پرستش كنندگان ستم را عزت پوشالى مى بخشند؛ آرى ، راه و رسم و سياست هميشگى
سردمداران ستم بر اين شيوه است .
و فرعون را نشان مى دهد كه تا لحظه اى كه ساحران و روشنفكران عصرش ، اسير تزوير او
بودند و علم و هنر و سحرشان در خدمت ستم و نظام گورستانى او بود، آنان را به نبرد
با حق و عدالت و آزادى بر مى انگيخت و آنان را قهرمان مى خواند و امتيازشان مى داد
و مدال نثارشان مى كرد عزت مى بخشيد، اما به مجرد اين كه آنان ، راه حق و راهنماى
راستگو و آزادى خواه آن را شناختند و آگاهانه و دليرانه پذيراى راه نو گشتند، آنان
را به تهديد و شكنجه و مرگ و نابودى محكوم نمود و امتيازاتشان را گرفت :
قال امنتم له قبل ان آذن لكم انه لكبير كم الذى علمكم السحر
فلسوف تعلمون لاقطعن ايديكم وارجلكم من خلاف و لاصلبنكم اجمعين
(205)
فرعون رو به روشنفكران و ساحران گسسته ى از استبداد و راه يافته به سوى آزادى نمود
و گفت : آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم ، به او ايمان آورديد؟ راستى كه او بزرگ
و آموزگار شماست كه جادوگرى را به شما آموخته است ؛ اينكه به زودى خواهيد دانست :
به يقين دست ها و پاهاى شما را به عكس يكديگر خواهم بريد و همه ى شما را به دار
خواهم آويخت .
13 - بلاى استبدادگرى
آنان به جاى اصل انسانى و مترقى مشاوره ى در امور و بهره ورى از انديشه و فكر
انديشمندان و متفكران و خرد جمعى و ملى و توزيع سالم قدرت و امكانات جامعه از راه
به رسميت شناختن نقش و راءى و نظر و خواست مردم ، شيوه ى زشت استبداد و خودكامگى و
خود محورى و مبارزه با مردم سالارى را پى مى نهند و آن گاه براى خالى نبودن عريضه و
بستن دهان حق گويان ، مشتى از حاشيه نشينان و چاپلوسان را - كه چيزى جز تاييد و
تمجيد و دنباله روى بره منشانه و فرصت طلبانه از استيلاجويان و زورمداران و توجيه
هر جنايت آنان را نياموخته اند - به بازى مى گيرند.
فرعون - كه از سردمداران سياهكار و خشونت كيش استبداد است - با خيره سرى فرياد مى
كشيد كه : من جز آن چه را خوب مى نگرم به شما ارائه نمى دهم و شما را جز به راه
راست رهبرى نمى كنم !
قال فرعون ما اءريكم الا ما اءرى و ما اهديكم الا سبيل
الرشاد(206)
14 - سياست هميشگى سردمداران ستم
سياست تحميق و تطميع و ارعاب ، شيوه و خصلت تمامى استبدادگران است . و رابطه ى آنان
با مردم بر اين اساس است .
آنان با تطميع ، دنياطلبان ، بى آرمان ها، ذلت پذيرها و بى مايه ها را به خدمت مى
گيرند و با تحميق و تظاهر و ادعاهاى پوچ و ميان تهى ، انبوهى از مگسان بى اراده و
ساده لوح و دنباله رو را، با تهديد و ارعاب و برچسب زدن و القاب تراشيدن و فشار و
خشونت و سركوب مذبوحانه نيز مى كوشند تا آرمان خواهان و توحيدگرايان و عدالت طلبان
و آزادمنشان را براى مدتى هم كه شده ، پشت ابرهاى سياه قدرت طلبى هاى خود محصور و
محبوس سازند:
فاستخف قومه فاطاعوه
(207)
فرعون ، مردم خود را سبك سر و تهى معز و بى محتوا ساخت و آنان نيز به اطاعت بى چون
و چرا از او كمر بستند.
قالوا ان هذان لساحران يريدان ان يخر جاكم من ارضكم بسحرهما
و يذهبا بطريقتكم المثلى
(208)
و سردمداران استبداد به يكديگر گفتند: به يقين اين موسى و هارون افسونگرند. آنان مى
خواهند با افسون و جادوى خويش ، شما را از سرزمين و كشورتان بيرون كنند و رژيم و
نظام نمونه و والاى شما را براندازند.
و جاء السحره فرعون قالوا ان لنا لاجرا ان كنا نحن الغالبين
قال نعم و انكم لمن المقربين
(209)
ساحران نزد فرعون آمدند و گفتند: آيا اگر ما پيروز گرديم ، پاداش مهمى خواهيم دشت
؟! او گفت : آرى ، و شما از مقربان بارگاه من خواهيد بود!
و قال فرعون ذرونى اءقتل موسى وليدع ربه انى اءخاف اءن يبدل
دينكم اءو اءن يظهر فى الارض الفساد(210)
و فرعون گفت : بگذاريد موسى را بكشم ، و او پروردگارش را بخواند تا نجاتش دهد! زيرا
من مى ترسم كه او دين و آيين شما را دگرگون سازد، و يا در اين سرزمين فساد برپا
كند!
و بدين سان بينش تاريخى قرآن : در آيه ى اول و دوم ، سياست تحميق و فريب
استبدادگران ، در آيه ى سوم سياست تطميع ، و در آيه ى چهارم سياست ارعاب و تهديد و
خشونت و كشتار از سوى آنها را ترسيم مى كند.