حضرت يوسف عليه السلام
113 قصه يوسف عليه
السلام نيكوترين قصه ها
قصه اى در قرآن كريم زيباتر از قصه حضرت يوسف عليه السلام نيست . زيرا
الف خداوند در آغاز سوره فرمود: نحن نقصّ عليك
اءحسن القصص
(401) و در آخر سوره فرمود: لقد
كان فى قصصهم عبرة لاولى الا لباب
(402) در اول گفت : نيكوترين قصه ها است ، در آخر گفت :
در اين قصه پندها و عبرت ها است .
ب خداوند وقتى كه قصص انبيا را مطرح مى كند، واسطه در ميان مى آورد؛
چنانكه در قصه نوح فرمود: واتل عليهم نباء نوح
(403) در قصه حضرت ابراهيم فرمود:
واتل عليهم نباء إ براهيم
(404) در قصه پسران آدم فرمود:
واتل عليهم نباءابنى ءادم
(405) چون به قصه يوسف رسيد، واسطه را از ميان برداشت و
به خود اضافه كرد؛ نحن نقصّ(406)
114 برجسته ترين مقام يوسف عليه السلام
برجسته ترين مقامى كه قرآن كريم براى يوسف عليه السلام اثبات مى كند،
همان مخلص بودن اوست . رسالت ، سمت پيام آورى است ، اخلاص درجه ى عاليه
ى كمال انسانى است كه چيزى در حرم امن قلب يك انسان مخلص راه ندارد،
همان گونه كه خداوند در باره ى اسحق و يعقوب و ابراهيم خليل مى فرمايد:
إ نّا اءخلصناهم بخالصة ذكرى الدّار(407)؛
اين ها بندگان مخلص ما هستند. در باره ى اخلاص حضرت يوسف صدّيق عليه
السلام نيز صحّه گذاشت و فرمود او بنده ى مخلص ماست . از اين رو گناه
در او راه ندارد و آن حضرت در پرشورترين حالت هاى جوانى و در شديدترين
خطرات مالى ، به سنگين ترين آزمون هاى الهى مبتلا شد و پيروز به در
آمد.
در دوران كودكى به چاه افكنده شد و لب به شكايت باز نكرد، به صورت يك
برده فروخته شد، به كيد زنان زندانى شد، اما در همه ى حالات صبور و
شاكر بود و همه ى اين ها نشانه ى بنده ى مخلص بودن اوست .(408)
115 حضرت يوسف عليه السلام و علم غيب
قرآن كريم آگاهى حضرت يوسف عليه السلام از علم غيب را اثبات كرده است :
اذهبوا بقميصى هذا فاءلقوه على وجه اءبى ياءت
بصيرا(409)
او مى داند كه پيراهنش اين خصيصه را دارد كه از راه معجزه ، نابينايى
پدرش يعقوب عليه السلام را شفا مى دهد، همان گونه كه آشنايى با علم غيب
را نيز براى حضرت يعقوب عليه السلام نيز ذكر كرده است كه حضرت وصال
يوسف عليه السلام را خبر مى دهد؛ إ نّى لا جد
ريح يوسف لولا أ ن تفنّدون
(410)
116 لطف الهى نسبت به يوسف عليه السلام
كذلك لنصرف عنه السّوء و الفحشاء إ نّه من
عبادنا المخلصين
(411)
خداوند متعال در باره ى حضرت يوسف عليه السلام مى فرمايد: اين گونه
پليدى و ناپاكى را از وى دور كرديم ؛ كذلك لنصرف
عنه السّوء و الفحشاء، نفرمود: اين گونه او را از زشتى و معصيت
دور گردانيديم ؛ ((كذلك لنصرفه عن السّوء
و الفحشاء)). زيرا در اين صورت نشانه ى
روشنى بود كه مقتضى اقدام به آلودگى در آن حضرت بود و اين با شهادت
خداوند به بنده ى مخلص بودن او ناسازگار است ؛ إ
نّه من عبادنا المخلصين
(412) مخلصين كسانى هستند كه در پرتو شايستگى هايشان از
وساوس شيطان در امان هستندو به چيزى جز خدا نمى انديشند و جز او را
فرمان نمى برند.(413)
117 بركات پيراهن حضرت يوسف عليه السلام
در سه مقطع تاريخى ، سه ابتكار از پيراهن يوسف صدّيق ديده شد كه همه ى
آن ها به بركت آن بدن بود كه در جوار رحمت روح پاكش قرار داشت :
الف رسوايى برادران
وقتى كه برادران يوسف ، گريه كنان پيراهن آغشته به خون او را به حضور
يعقوب عليه السلام آوردند؛ و جاؤ ا اءباهم عشاء
يبكون
(414) شكل پيراهن نشان داد كه اين ها دروغ مى گويند؛
و جاؤ ا على قميصه بدم كذب
(415) زيرا اگر گرگ كسى را بدرد، پيراهن وى سالم نمى
ماند.
ب دفع اتّهام گناه از يوسف عليه السلام
وقتى همسر عزيز مصر، يوسف عليه السلام را تعقيب كرد و پيراهنش را از
پشت پاره كرد و عزيز مصر را نزديك در ديد، در اين هنگام يوسف عليه
السلام را متهم كرد و گفت : هى راودتنى عن نفسى
(416) اينجا كسى گفت : شما بررسى كنيد، ببينيد پيراهن
يوسف از پشت دريده شده يا از جلو. اگر از جلو دريده شده ، معلوم مى شود
كه او قصد تجاوز داشته است و همسر عزيز مصر از خود دفاع كرده و جلوى
پيراهن او را پاره كرده است ؛ اما اگر از پشت سر دريده شده ، معلوم مى
شود يوسف خواسته بگريزد تا از تهاجم محفوظ بماند و آن زن از پشت سر پشت
پيراهن او را پاره كرده است . اينجا هم پيراهن يوسف شهادت صدق داد و
مدّعى كذب را رسوا كرد؛ إ ن كان قميصه قدّ من
قبل فصدقت و هو من الكاذبين و إ ن كان قميصه قدّ من دبر فكذبت و هو من
الصّادقين
(417)
ج شفا يافتن چشم يعقوب عليه السلام
اذهبوا بقميصى هذا فاءلقوه على وجه اءبى ياءت
بصيرا(418)
از اين آيه استفاده مى شود كه يوسف عليه السلام علم غيب دارد. زيرا از
نابينايى ديده ى پدر و راه درمانش خبر مى دهد كه پيراهنم را به چشم او
بماليد تا وى بينا گردد.
118 عفو و بخشش يوسف عليه السلام
بعد از آن كه برادران يوسف عليه السلام به خطاكارى خود و به برترىِ
الهى او به خودشان اعتراف كردند؛ قالوا تاللّه
لقد ءاثرك اللّه علينا و إ ن كنّا لخاطئين
(419)، حضرت يوسف عليه السلام بعد از دلدارى از برادران
، و عفو و گذشت از ايشان ، شروع كرد به دعا كردن و از خداوند خواست تا
گناهانشان را بيامرزد؛ قال لاتثريب عليكم اليوم
يغفر اللّه لكم و هو اءرحم الرّاحمين
(420)
گفتنى است هنگامى كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در شرايط
مشابهى قرار گرفت و در فتح مكه بر دشمنان خود پيروز شد، رو به آن ها
كرد و فرمود: ماذا تظنّون يا معشر قريش ؟ قالوا
خيرا اءخ كريم و ابن اءخ كريم و قد قدرت ! قال : و انا اءقول كما قال
اءخى يوسف ، لاتثريب عليكم اليوم ؛ اكنون كه در چنگ من گرفتار
آمده ايد، در باره ى رفتار من با شما چگونه مى انديشيد؟ آن ها در پاسخ
گفتند: ما از تو چيزى جز خير و نيكى انتظار نداريم . تو برادر بزرگوار
و بخشنده و فرزند برادر بزرگوار ما هستى و الان قدرت در دست توست .
پيامبر فرمود: من در باره ى شما همان را مى گويم كه برادرم يوسف در
باره ى برادرانش گفت : لا تثريب عليكم اليوم
؛ امروز روز ملامت و سرزنش نيست . عمر مى گويد: در اين موقع من
خجالت كشيدم . زيرا هنگام ورود در مكه به آن ها گفتم : امروز روزى است
كه از شما انتقام مى گيرم . هنگامى كه پيامبر اين جمله را فرمود، من از
گفتار خود شرمنده شدم .(421)
119 كرامت اخلاقى يوسف عليه السلام
حضرت يوسف عليه السلام وقتى با پدر خويش ، يعقوب سخن مى گفت ، ماجراى
افتادن در چاه و زندانى شدن را هيچ يك از حوادث تلخ و رنج آور زندگى اش
را بيان نكرد. زيرا برادران وى خجالت مى كشيدند، بلكه فقط نجات يافتن
خود از زندان را كه از لطف و كرم الهى بود، بيان كرد.
و قد اءحسن بى إ ذ اخرجنى من السّجن
(422)
120 آبرومندى حضرت موسى وعيسى عليهما السلام
قرآن كريم حضرت موسى و عيسى عليهما السلام را وجيه و آبرومند معرفى مى
نمايد؛وكان عند اللّه وجيها(423)،
وجيه فى الدنيا فى الاخرة و من المقربين
(424) اين وجاهت را تنها كسى خواه داشت كه وجه اللّه
باشد وكسى وجه اللّه خواهد بود كه كارهايش لوجه اللّه باشد. وتا انسانى
متوجه ((اللّه ))
نباشد، خداوند سبحان نيز به او روى نخواهد نمود وتا فيض خاص الهى به
كسى روى نياورد او ((وجيه اللّه
)) نخواهد گرديد.(425)
پيامبراكرم صلى الله عليه
و آله
121 بشارت حضرت عيسى عليه السلام
خداوند از زبان حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد:
و مبشّرا برسول ياءتى من بعدى اسمه اءحمد(426)
به شما بشارت مى دهم آمدن پيامبرى پس از خودم را كه نام (مبارك ) او
احمد صلّى اللّه عليه و آله است .
بشارت در موردى است كه پيامبر بعدى ، مطلب نو و تازه اى را براى امتش
يا براى ديگران بياورد. اگر پيامبر خاتم در سطح انبياى گذشته يا در سطح
رسالت عيسى عليه السلام سخن گفته باشد، اولا نيازى به آمدن پيغمبر
نبود. ثانيا مجالى براى بشارت نبود .پس ، اخبار حضرت عيسى عليه السلام
به آمدن پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نشانه ى آن است كه آن حضرت
از انبياى گذشته و نيز از حضرت عيسى عليه السلام ، افضل است و قرآن
كريم هم از انجيل بالاتر است .(427)
122 پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله واسطه ى
فيض هدايت
قرآن كريم برخى از افعال را كه به خدا نسبت مى دهد، به پيامبر گرامى
اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز اسناد مى دهد، مانند بيرون كردن مردم
از تاريكى هاى جهل و جهالت ، و هدايت آن ها به سوى نورانيت تقوا و
معنويت ؛ اللّه ولى الّذين ءامنوا يخرجهم من
الظّلمات إ لى النّور(428)و
كتاب اءنزلناه اليك لتخرج النّاس من الظّلمات
إ لى النّور باذن ربّهم إ لى صراط العزيز الحميد(429).
با تاءمل در اين آيات به دو نكته ى زير پى مى بريم :
الف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وسيله ى ظاهرى هدايت انسان هاست و
ايمان هر مؤ منى ، هر چند در هزاران سال بعد با وسايط فراوان ، به
ايشان مستند است و آن حضرت در پاداش همگان شريك است .
ب پيامبر عظيم الشّاءن اسلام صلّى اللّه عليه و آله داراى منصب رفيع
رهبرى و هدايت مردم است و آياتى نظير إ نّك لا
تهدى من اءحببت ولكنّ اللّه يهدى من يشاء(430).
نافى اصل هدايت از پيامبر نيست ، بلكه ناظر به نفى استقلال اوست . زيرا
در بخش ديگرى مى فرمايد: و إ نّك تهدى إ لى صراط
مستقيم
(431)و در آيه ى مورد بحث نيز قيد
باذن ربّهم را افزود. پس رسول خدا صلّى
اللّه عليه و آله در هدايت مردم واسطه اى الهى است كه در پرتو مشيّت حق
كار مى كند.(432)
123 فضيلت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
تلك الرّسل فضّلنا بعضهم على بعض
(433)
درجه و مرتبه ى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از سه جهت رفيع است
:
الف خصوصيات و ويژگى هايى كه بر اساس آيات قرآن در شخص پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله وجود دارد، مانند: إ نّك لعلى
خلق عظيم
(434)، و ما اءرسلناك إ لاّ رحمة
للعالمين
(435)
ب خصوصيتى كه در كتاب اوست كه برتر از همه ى كتب آسمانى است ؛
اللّه نزّل اءحسن الحديث كتابا متشابها(436)
و اين كتاب مصون از تحريف است .
ج خصوصيتى كه در امت اوست كه برتر از همه ى امم هستند، در صورتى كه امر
به معروف و نهى از منكر كنند؛ كنتم خير اءمّة
اءخرجت للنّاس تاءمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر(437)
124 اخلاق پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
عبس و تولّى # ان جاءه الا عمى # و ما يدريك
لعلّه يزكّى
(438)
در اين آيات و شاءن نزول آن ميان مفسران اختلاف نظر است . بعضى مى
گويند: آيات خطاب به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله است كه مرد
نابينايى به نام ابن ام مكتوم وارد مجلس حضرت شد، در حالى كه پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله مشغول سخن گفتن با سران قريش بود. آن مرد نابينا
گفت : براى من از آنچه خدا به تو آموخته است بگو. پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله در دل خود انديشيد كه مبادا اين اشراف نزد خود بگويند كه
پيروان محمد مردم دور از فرهنگ هستند. از اين رو، چهره در هم كشيده و
با او به سردى سخن گفت .
اما مفسران شيعه از جمله شيخ طوسى ، مرحوم طبرسى ، مرحوم علامه
طباطبايى اين امر را نمى پذيرند و مى گويند: آن شخصى كه چهره در هم
كشيد، مردى از بنى اميه بوده و قراينى دلالت بر اين معنا دارد كه شخص
مورد عتاب غير پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله است :
الف همه مى دانيم كه صفت عبوسى از صفات پيامبر نبوده و آن جناب با كفار
عبوس نمى شد، چه رسد به مؤ منان .
ب پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در طول زندگى سابقه نداشته كه دل
اغنيا را به دست آورد و از فقرا روى برگرداند. با اين كه خداوند او را
ستايش به خلق عظيم كرده است ؛ إ نّك لعلى خلق
عظيم .
ج مگر خداوند به پيامبر نفرمود: لا تمدّنّ عينيك
إ لى ما متّعنا به اءزواجا منهم ...(439)،
چطور ممكن است در سوره ى حجر كه اوايل دعوت علنى اسلام نازل شده ، به
آن جناب دستور دهد كه اعتنايى به زرق و برق زندگى دنياداران نكند و در
عوض در برابر مؤ منين تواضع كند و در همين سياق او را ماءمور سازد كه
از مشركان اعراض كند و بفرمايد: فاصدع بما تؤ مر
و اءعرض عن المشركين
(440)، آن وقت خبر دهد كه آن جناب به جاى اعراض از
مشركان از مؤ منان اعراض كرده و به جاى تواضع در برابر مؤ منان ، در
برابر مشركان تواضع كرده است ؟!
د زشتى عمل پيش گفته چيزى است كه عقل به آن حكم مى كند و هر عاقلى از
آن بيزار است ، تا چه رسد به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و چنين
عمل قبيح عقلى نيازى به نهى لفظى ندارد. زيرا هر عاقلى تشخيص مى دهد كه
ثروت به هيچ وجه ملاك فضيلت نيست .(441)
125 خلق عظيم پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
در بيان مقصود از خلق عظيم پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله اقوالى
گفته شده است ، از جمله :
الف تو بر دين بزرگى هستى كه دين اسلام است .
ب تو متخلّق به اخلاق اسلام و بر طبع بزرگى هستى و حقيقت اخلاق آن است
كه انسان ، نفس خود را به آن آراسته كند.
ج خلق عظيم همان صبر بر حق و بخشش وسيع و تدبير بر اقتضاى عقل است .
د عايشه مى گويد: اخلاق پيامبر متضمن موارد دهگانه اى بود كه در اول
سوره ى مؤ منون آمده است و كسى را كه خداوند به داشتن اخلاق بزرگ ستايش
كند، برتر از آن ستايشى نيست .
ه خداوند خلق او را عظيم ستود. چون با اخلاقش با مردم معاشرت داشت و
با قلبش از آنان جدا بود. پس ظاهرش با مردم و باطنش با خدا بود.
و چون حضرت امتثال كرد به دستورى كه خداى سبحان فرمود؛
خذ العفو و ءامر بالعرف و أ عرض عن الجاهلين
.
ز به جهت اجتماع مكارم اخلاق در آن حضرت و مؤ يد اين معنا سخن معروف
نبوى است ؛ انّما بعثت لا تممّ مكارم الاخلاق
.
ح از عايشه پرسيدند: اخلاق پيامبر چگونه بود؟ پاسخ داد:
((كان خلقه القرآن )).
ط بعضى گفته اند: سرّ اين كه خداوند پيامبر را بر عظمت در اخلاق ستايش
كرد، آن است كه به او دستور داد تا به هدايت انبيا اقتدا كند؛
اءولئك الّذين هديهم اللّه فبهديهم اقتده
(442)؛ يعنى به تمام فضايل اخلاقى كه در انبيا متفرق
است ، اقتدا كن و چون اين درجه عاليه براى هيچ يك از انبياى پيشين
ميسّر نشد، ناگزير خداوند اورا به اخلاق عظيم ياد كرد.(443)
126 خاتميّت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
ما كان محمّد اءبا اءحد من رجالكم ولكن رسول
اللّه و خاتم النّبييّن
(444)
((خاتم )):
چيزى كه به وسيله ى آن پايان داده مى شود و نيز چيزى كه با آن ، اوراق
و مانند آن را مهر مى كنند. اين كلمه از ريشه ى ((ختم
)) به معناى پايان ، گرفته شده و از آنجا
كه اين كار (مهر زدن ) در خاتمه و پايان قرار مى گيرد، نام خاتم بر
وسيله ى آن گذارده شده است و اگر يكى از معانى خاتم انگشتر است ، آن
نيز به همين دليل است كه نقش مهرها را معمولا روى انگشترها مى كندند و
به وسيله ى انگشتر، نامه ها را مهر مى كردند.
اين ماده در قرآن كريم در همه جا به معناى پايان دادن و مهر نهادن به
كار رفته است ، مانند: ختم اللّه على قلوبهم و
على سمعهم و على اءبصارهم غشاوة
(445)؛ خداوند زمانى بر قلب كفار مهر مى زند كه كار
هدايت آنان پايان پذيرفته و در قلب آن ها سخن حق تاءثيرى نكند.
بنا بر اين ، كسانى كه در دلالت آيه ى 40 سوره ى احزاب بر خاتميت
پيامبر و پايان گرفتن سلسله ى انبيا به وسيله ى او وسوسه كرده اند، به
كلى از معناى اين واژه ناآگاه بوده اند يا خود را به بى اطلاعى زده
اند، وگرنه هر آن كه كمترين اطلاعى از ادبيات عرب داشته باشد، مى داند
كلمه ى خاتم النّبييّن به وضوح دلالت بر
معناى خاتميت دارد.(446)
127 نام مبارك پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
يس و القرآن الحكيم # إ نّك لمن المرسلين
(447)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: يس نام
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است . چون پس از آن مى فرمايد: تو از
مرسلين و بر صراط مستقيم هستى ؛ يس اسم رسول
اللّه و الدليل على ذلك قوله تعالى : انّك لمن المرسلين على صراط
المستقيم .(448)
128 عصمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
فلا و ربّك لايؤ منون حتّى يحكّموك فيما شجر
بينهم ثمّ لايجدوا فى اءنفسهم حرجا ممّا قضيت و يسلّموا تسليما(449)
اين آيه ى شريفه ، دليل روشنى بر عصمت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و
آله است . زيرا دستور به تسليم مطلق از نظر گفتار و كردار در برابر همه
فرمان هاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و حتّى تسليم قلبى در برابر
او، نشانه ى روشنى بر اين است كه او در احكام و فرمان ها و داورى هايش
اشتباه نمى كند و عمدا چيزى برخلاف حق نمى گويد. از خطا و گناه معصوم
است .(450)
129 عصمت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در
سه مقام
قرآن كريم در سه مقام عصمت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را تضمين
كرده است :
الف دريافت وحى ؛ إ نّك لتلقّى القرآن من لدن
حكيم عليم
(451)
ب ضبط و نگهدارى آن ؛ سنقرئك فلا تنسى
(452)
ج تعليم وحى به مردم ؛ و ما ينطق عن الهوى # إ
نّ هو إ لاّ وحى يوحى
(453)
130 تفاوت ميان صلوات و سلام
انّ اللّه و ملئكته يصلّون على النّبىّ يا
اءيّها الّذين ءامنوا
صلّوا عليه و سلّموا تسليما(454)
صلّوا امر به طلب رحمت و درود فرستادن به
پيامبر است ، اما سلّموا به معناى تسليم
در برابر فرمان هاى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله است . چنان كه
در آيه ى ... ثمّ لا يجدوا فى اءنفسهم حرجا ممّا
قضيت و يسلّموا تسليما(455)
آمده است . مؤ منان راستين كسانى هستند كه به داورى تو تن دهند و در دل
خود نيز از اين قضاوت كمترين ناراحتى نداشته باشند و تسليم مطلق تو
گردند.
ابو بصير از امام صادق عليه السلام از معناى تسليم در برابر پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله پرسيد. حضرت فرمود: هو
التسليم له فى الا مور؛ منظور، تسليم بودن در برابر او در همه ى
كارهاست .
ابوحمزه ثمالى از يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به نام
كعب چنين نقل مى كند: هنگامى كه اين آيه نازل شد، عرض كرديم : سلام بر
تو را مى دانيم ، ولى صلوات بر تو چگونه است ؟ فرمود: اين گونه بگوييد:
اللّهمّ صلّ على محمد و آل محمد كما صلّيت على
ابراهيم انّك حميد مجيد و بارك على محمد و آل محمد كما باركت على
ابراهيم و آل ابراهيم انّك حميد مجيد.(456)
131 معناى غفران الهى در باره ى پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله
ليغفر لك اللّه ما تقدّم من ذنبك و ما تاءخّر(457)
شيخ طوسى مى گويد: در معناى آيه ى شريفه اقوالى گفته اند:
الف گناهانى كه قبل از نبوت و پس از آن از تو صادر شده است .
ب آنچه قبل از فتح و پس از آن صادر شده است .
ج آنچه از تو واقع شده يا نشده ، و اين از طريق وعده و نويد است .
د آنچه از گناهان قبلى و بعدى پدرت آدم كه از او صادر شده است و اين
وجوه از نظر ما تماما مردود است . زيرا انبيا چه قبل از بعثت و چه بعد
از آن ، مرتكب هيچ گناهى اعم از صغيره و كبيره نمى شوند. براى آيه ى
شريفه دو تاءويل ممكن است :
الف تا گناه امّتت را چه در گذشته و چه در آينده ، به دليل شفاعت و
مقام تو ببخشد و گناه را به پيامبر اضافه فرموده و مراد امت اوست ،
چنان كه مى فرمايد: و اسئل القرية
(458) و مراد اهل قريه است .
ب مراد، گناهى است كه قوم تو در حق تو روا داشتند؛ يعنى باز داشتن
ايشان تو را از ورود به مكه در سال حديبيه ، آنگاه خداوند آن را بر طرف
ساخت كه مكه را براى تو فتح كرد.(459)
132 هنر انذار و منذر
ان اءنت الاّ نذير(460)،
انّما اءنت نذير(461)
با اين كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله هم بشير است و هم نذير، اما
خداى سبحان هيچ گاه به او نفرمود: تو منحصرا مبشّر هستى ، ولى مسئله ى
انذار را به صورت حصر ياد كرد و در اوايل بعثت هم به حضرت دستور داد:
برخيز و مردم را بترسان ؛ قم فأ نذر(462)
انذاركار همگان نيست . هر كسى نمى تواند
ديگران را از جهنّم بترساند. انسان مى تواند موعظه كند، سخنرانى كند،
كتاب بنويسد و تدريس كند، اما چه بسا آن هنر را نداشته باشد كه ديگرى
را بترساند. انسان تا خود نترسد و نشانه هاى ترس در وجود او هويدا
نباشد، حرفش براى ديگران رعب آور نيست .
اگر كسى از در وارد شود و به صورت عادى بگويد: در اينجا مار هست ،
يقينا كسى نمى ترسد، اما اگر كسى سراسيمه و وحشت زده وارد شود و همان
سخن را بگويد، قطعا حرفش در اهل مجلس اثر مى گذارد و همگان را به جنب و
جوش مى اندازد.
شيخ مفيد قدس سره و ديگران نقل كرده اند كه رسول اللّه صلّى اللّه عليه
و آله وقتى از جهنّم سخن مى گفت ، تمام صورت مباركش سرخ مى شد؛ پيداست
كه او آتش را مى ديد، از اين رو حرفش در مردم اثر مى گذاشت . كارى هم
كه به عهده ى علماست ، همان ترساندن است . زيرا هدف از نَفْر و كوچ
كردن و درس خواندن و فقيه شدن آن است كه مردم را انذار كنند، نه اين كه
درس بخوانند تا بتوانند تدريس يا سخنرانى كنند، بلكه همه ى اين ها
مقدمه ى انذار مردم است ؛ فلولا نفر من كل فرقة
منهم طائفة ليتفقّهوا فى الدّين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم
لعلّهم يحذرون
(463)
133 فضيلت پيامبر اكرم بر ساير پيامبران
تلك الرّسل فضّلنا بعضهم على بعض
(464)
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: خداوند انسانى را برتر از
من نيافريده است . اءمير المؤ منين سؤ ال كرد: آيا شما فضيلت بر جبرئيل
داريد يا جبرئيل بر شما؟ پيامبر فرمودند: خداوند تمام انبياى مرسل خود
را بر فرشتگان مقرب برترى بخشيده و مرا بر تمام انبيا و مرسلين فضيلت
داده است و فضيلت بعد از من براى تو و امامان بعد از توست و فرشتگان
خادمان ما و خادمان علاقمندان به ما هستند.
قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : ما خلق
اللّه خلقا اءفضل منّى و لا اءكرم عليه منّى . قال على عليه
السلام : فقلت : يا رسول اللّه ! اءفاءنت اءفضل
أ م جبرئيل ؟ فقال : يا على ! إ نّ اللّه فضّل اءنبيائه المرسلين على
ملائكته المقرّبين و فضّلنى على جميع النّبيين و المرسلين و الفضل بعدى
لك يا على و للا ئمة من بعدك و إ نّ الملئكة لَخدّامنا و خدّام محبّينا(465)
134 بهانه هاى مخالفان پيامبر اكرم صلّى اللّه
عليه و آله
در قرآن كريم آيات زيادى در باره ى بهانه هاى مخالفان پيامبر اكرم صلّى
اللّه عليه و آله وجود دارد كه به برخى از آن ها اشاره مى شود:
الف غير از اين قرآنِ موجود، قرآن ديگرى بياور؛
ائت بقرءان غير هذا اءو بدّله
(466)
ب چرا قرآن يكجا فرود نيامده و تدريجا نازل مى شود؛
لولا نزّل عليه القرءان جملة واحدة
(467)
ج چرا پيامبر باغ و گنج و ثروت ندارد؛ اءو يلقى
اليه كنز اءو تكون له جنة
(468)
د گروهى از يهود و نصارى تقاضا مى كردند كه بر خود آن ها كتاب نازل
شود؛ يسئلك اءهل الكتاب أ ن تنزّل عليهم كتابا
من السّماء(469)
ه پدران و اجداد مرده ى ما را بايد زنده كنى ؛
قالوا ائتوا بابائنا ان كنتم صادقين
(470)
و چرا پيامبر غذا مى خورد ودر بازار راه مى رود؛
مالهذا الرّسول ياءكل الطّعام ويمشى فى الا سواق
(471)
ز چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شود يا اين كه ما خدا را ببينيم ؛
و قال الّذين لا يرجون لقائنا لولا اءنزل علينا
الملئكة اءو نرى ربّنا(472)
ح ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا اين كه چشمه ى جوشانى از اين
سرزمين (خشك و سوزان ) براى ما خارج سازى ؛ و
قالوا لن نؤ من لك حتى تفجر لنا من الا رض ينبوعا(473)
ط يا باغى از انگور از آن تو باشد و نهرهايى در لابه لاى آن جارى كنى ؛
اءو تكون لك جنّة من نخيل و عنب فتفجّر الا نهار
خلالها تفجيرا(474)
ى يا قطعات (سنگهاى ) آسمان را آن چنان كه مى پندارى ، بر سر ما فرود
آرى يا خداوند وفرشتگان را در برابر ما بياورى ؛
اءو تسقط السّماء كما زعمت علينا كسفا اءو تاءتى باللّه و الملئكة
قبيلا(475)
ك يا براى خانه اى پر از نقش و نگار از طلا باشد، يا به آسمان بالا روى
، حتى اگر به آسمان بالا روى ايمان نمى آوريم ، مگر آن كه نامه اى بر
ما فرود آورى كه آن را بخوانيم ؛ اءو يكون لك
بيت من زخرف اءو ترقى فى السّماء و لن نؤ من لرقيك حتى تنزّل علينا
كتابا نقرؤ ه
(476)
135 تفاوت منزلت حضرت پيامبر اكرم صلّى اللّه
عليه و آله با حضرت ابراهيم عليه السلام
# حضرت ابراهيم عليه السلام طالب حق است ؛ إ نّى
ذاهب إ لى ربّى
(477)و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مطلوب حق ؛
سبحان الّذى اءسرى بعبده ليلا(478)
# حضرت ابراهيم عليه السلام تقاضاى مغفرت دارد؛
و الّذى اءطمع أ ن يغفر لى
(479)و به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله وعده ى
مغفرت داده شده است ؛ ليغفر لك اللّه
(480)
# حضرت ابراهيم عليه السلام طلب عدم خزى مى كند؛
و لا تخزنى
(481)و به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله وعده ى
عدم خزى داده شده است ؛ يوم لا يخزى اللّه النبى
(482)
# حضرت ابراهيم عليه السلام در وسط آتش مى گويد: خداوند مرا كفايت مى
كند؛ حسبى اللّه و به پيامبر اكرم صلّى
اللّه عليه و آله وعده ى كفايت داده شده است ؛
يا اءيّها النّبى حسبك اللّه
(483)
# حضرت ابراهيم عليه السلام تقاضاى ارث برى بهشت را مى كند؛
واجعلنى من ورثة جنّة النّعيم
(484)و به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله وعده ى
بهشت داده شده است ؛ و للاخرة خير لك
(485)
# حضرت ابراهيم عليه السلام درباره ذريّه خود طلب طهارت مى كند؛
واجنبنى وبنىّ أ ن نعبد الا صنام
(486) و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ذريّه اش
داراى طهارت هستند؛ إ نّما يريد اللّه ليذهب
عنكم الرّجس اهل البيت ويطهّركم تطهيرا(487)
136 تفاوت منزلت حضرت موسى عليه السلام با
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
حضرت موسى از خداوند تقاضاى شرح صدر و آسانى كار كرد؛
ربّ اشرح لى صدرى و يسّرلى اءمرى
(488) همين دو امر را خداوند به پيامبر بدون تقاضا
مرحمت كرد؛ اءلم نشرح لك صدرك
(489)و و نيسّرك لليسرى
(490)
137 تفاوت نگرش توحيدى پيامبر صلّى اللّه عليه و
آله با حضرت موسى عليه السلام
# حضرت موسى عليه السلام از خود به خداوند نگريست و گفت :
انّ معى ربّى
(491) اما پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از خداوند به
خود نگريست و گفت : انّ اللّه معنا(492)
به تعبير ديگر، حضرت موسى عليه السلام اول خود را مطرح كرد، بعد خدا
را؛ اما پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اول خدا را مطرح كرد، بعد خودش
را.(493)
# حضرت موسى عليه السلام وقتى انصراف قوم خود را ديد، از خداوند تقاضاى
جدايى از آنان را كرد و گفت : ربّ إ نّى لا
اءملك الاّ نفسى و اءخى فافرق بيننا و بين القوم الفاسقين
(494)؛ اما پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله وقتى
انصراف و لجاجت قوم خود را مشاهده كرد، از خداوند تقاضاى هدايت آنان را
كرد؛ اللّهم اهد قومى فانّهم لا يعلمون
(495) در قيامت كه همه ى افراد مى گويند:
ربّ نفسى ، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى گويد:
ربّ أ مّتى أ مّتى
(496)
138 عطاياى خداوند به حضرت موسى عليه السلام و
امت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
خداوند هر نوع كرامتى كه به موسى عليه السلام عطا كرد، به امت پيامبر
اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز مرحمت فرمود:
# به حضرت موسى عليه السلام فرمود: قد أ وتيت سؤ
لك يا موسى
(497) به امت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
و ءاتاكم من كلّ ما ساءلتموه
(498)
# به موسى عليه السلام فرمود: اءلقيت عليك محبّة
منّى
(499) به امّت پيامبر فرمود:
يحبّهم و يحبّونه
(500)
# به حضرت موسى عليه السلام فرمود: لا تخف إ نّك
من الامنين
(501) به امّت پيامبر فرمود: أ
ولئك لهم الا من
(502)
# به حضرت موسى عليه السلام فرمود: اءجيبت
دعوتكما(503)
به امّت پيامبر فرمود: فاستجاب لهم ربّهم
(504)
# به حضرت موسى عليه السلام فرمود: لا تخافا إ
ننّى معكما(505)
به امّت پيامبر فرمود: إ نّ اللّه مع الّذين
اتّقوا(506)
# به حضرت موسى عليه السلام فرمود: وأ نجينا(507)
به امّت پيامبر فرمود: كذلك ننجى المؤ منين
(508)
# موسى با ما گفت : وعجلت إ ليك ربّ لترضى
(509) ما با امّت تو گفتيم : لقد
رضى اللّه عن المؤ منين
(510)
# در قرآن كريم سخن از ضيق صدر و شرح آن در باره ى حضرت موسى عليه
السلام و پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله به ميان آمده است ، با اين
تفاوت كه حضرت موسى عليه السلام ضيق صدر و طلب شرح آن را خودش درخواست
مى كند؛ و يضيق صدرى و لا ينطلق لسانى فاءرسل إ
لى هرون
(511)و ربّ اشرح لى صدرى
(512)، اما خداوند به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى
گويد: ما مى دانيم تو ضيق صدر پيدا مى كنى و ما به تو شرح صدر عطا
كرديم ؛ لقد نعلم إ نّك يضيق صدرك بما يقولون
(513) در جاى ديگر مى فرمايد:
اءلم نشرح لك صدرك
(514)
# خداوند درباره حضرت موسى عليه السلام مى گويد: موسى به ميقات ما آمد؛
جاء موسى لميقاتنا(515)
اما درباره ى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى گويد: خداوند او را برد؛
سبحان الّذى اءسرى بعبده
(516)
# خداوند حضرت موسى عليه السلام را كه طالب علم بود، به خضر عليه
السلام حواله كرد؛ هل أ تّبعك على أ ن تعلّمن
ممّا علمت رشدا(517)
اما پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را به خود حواله كرد؛
قل ربّ زدنى علما(518)
139 تفاوت امت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با
امّت بنى اسرائيل
يا بنى إ سرائيل اذكروا نعمتى
(519)
ميان بنى اسرائيل و اين امت تفاوت بسيار است . ايشان را گفت :
اذكروا نعمتى و اين امت را گفت :
فاذكرونى . ايشان را گفت : نعمت من را
فراموش نكنيد و اين امت را گفت : مرا فراموش نكنيد. ايشان را نعمت داد
و اين امت را صحبت داد.(520)
140 پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله الگوى
دعوت به توحيد
قرآن كريم بهترين سخن را دعوت به توحيد مى داند؛
و من اءحسن قولا ممّن دعا إ لى اللّه و عمل صالحا(521)
و در اين زمينه ، پيامبر را الگو و نمونه معرفى مى كند كه دعوت او به
سوى توحيد بود؛ اءدعوا إ لى اللّه على بصيرة أ
نا و من اتّبعنى
(522)
141 معناى تهديد خداوند
اين جمله لئن اشركت خطاب به پيامبر اكرم
است كه در صورت شرك اعمال اوحبط مى شود. در اينجا اين سؤ ال مطرح است
كه با علم خداوند به عدم شرك پيامبر اين سخن چه معنا دارد؟ در پاسخ
بايد گفت :
الف اين جمله از قبيل اياك اعنى و اسمعى يا جارة
است كه در ظاهر، پيامبر مخاطب است و در واقع خطاب به عموم مردم است .
ب اين جمله به صورت قضيه ى شرطيه مطرح شده و صدق قضيه ى شرطيه به اين
نيست كه هر دو جزء آن صادق باشد. اگر كسى بگويد: اگر عدد پنج زوج باشد،
به دو عدد متساوى تقسيم خواهد شد؛ اين كلام به صورت قضيه ى شرطيه صادق
است ، در عين حال هيچ يك از دو جزء آن صادق نيست .(523)
142 پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اولين مسلمان
و اءنا اوّل المسلمين
(524)
جمله ى و اءنا اوّل المسلمين دلالت دارد
بر اين كه اوليّت به حسب درجه مراد است ، نه اوليّت به حسب زمان . زيرا
قبل از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز مسلمانانى بودند.
# حضرت نوح عليه السلام گفت : ماءمور شده ام كه از مسلمين باشم ؛
وأ مرت اءن اءكون من المسلمين
(525)
# حضرت ابراهيم عليه السلام گفت : اسلام آوردم براى پروردگار هستى ؛
اءسلمت لربّ العالمين
(526)
# حضرت ابراهيم و اسماعيل گفتند: پروردگارا! ما را دو مسلمان براى خود
قرار بده ؛ ربّنا و اجعلنا مسلمين لك
(527)
143 نام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در رديف
نام خداوند
خداوند، نام پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را در موارد فراوانى در
كنار اسم خود ذكر كرده است از جمله :
# عزّت ؛ و للّه العزّة و لرسوله
(528)
# اطاعت ؛ اءطيعوا اللّه و اءطيعوا الرّسول
(529)
# معصيت ؛ و من يعص اللّه و رسوله
(530)
# اذيّت ؛ إ نّ الّذين يؤ ذون اللّه و رسوله
(531)
# اجابت ؛ استجيبوا للّه و للرّسول
(532)
# - نصرت ؛ و ينصرون اللّه و رسوله
(533)
# - نصيحت ؛ إ ذا نصحوا للّه و رسوله
(534)
# - حرب ؛ فاءذنوا بحرب من اللّه و رسوله
(535)
# ايمان ؛ فامِنوا باللّه و رسوله
(536)
# اعراض ؛ و من يتولّ اللّه و رسوله
(537)
144 عطاياى خداوند نسبت به پيامبر اكرم صلّى
اللّه عليه و آله
آنچه را كه انبياى الهى از خداوند تقاضا كردند، خداوند آنها را بدون
تقاضا به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عطا فرمود:
# حضرت آدم عليه السلام طلب مغفرت مى كند؛ و إ ن
لم تغفر لنا(538)
به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مژده ى مغفرت را داد؛
ليغفر لك اللّه
(539)
# حضرت نوح عليه السلام نابودى دشمنان را تقاضا مى كند؛
ربّ لاتذر على الا رض من الكافرين ديّارا(540)
به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مژده ى مصونيت از شرّ دشمنان داده شد؛
انا كفيناك المستهزئين
# حضرت ابراهيم عليه السلام عدم خزى را از خداوند تقاضا مى كند؛
و لا تخزنى يوم يبعثون
(541) به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله وعده عدم
خزى داده شده است ؛ يوم لا يخزى اللّه النّبى
(542)
# حضرت شعيب عليه السلام طلب فتح مى كند؛ ربّنا
افتح بيننا(543)
به پيامبر مژده ى فتح داده مى شود؛ إ نّا فتحنا
لك
(544)
# حضرت لوط عليه السلام طلب نصرت مى كند؛ ربّ
انصرنى على القوم
(545) به پيامبر مژده ى نصرت داده مى شود؛
ينصرك اللّه
(546)
# حضرت موسى عليه السلام مى گويد: ربّ اشرح لى
صدرى
(547) به پيامبر گفته مى شود؛
اءلم نشرح لك صدرك
(548)
# حضرت موسى عليه السلام طلب آسانى امور را مى كند؛
و يسّر لى اءمرى
(549) به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مژده ى
آسان شدن كار داده شد؛ فسنيسّره لليسرى
(550)
145 پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله محبوب
خداوند
كسى كه دوست عزيزى دارد، هماره رضاى او جويد و پيوسته در او مى نگرد،
رازش با وى بود، سوگندش به جان او بود، حديث وى بسيار گويد، در حضر و
سفر، در خواب و در بيدارى او را حفظ مى كند؛ خداوند اين مطالب را به
حبيب خود پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ارزانى داشت :
# در همه ى احوال رضاى وى را خواست ؛ ومن اناء
اللّيل فسبّح وأ طراف النّهار لعلّك ترضى
(551)
# در تغيير قبله ،رضاى وى جست ؛ فلنولّينّك قبلة
ترضيها(552)
# در شفاعت امّت رضاى وى را طلب كرد؛ و لسوف
يعطيك ربّك فترضى
(553)
# به حيات او سوگند ياد كرد؛ لعمرك إ نّهم لفى
سكرتهم يعمهون
(554)
# به شهر او سوگند ياد كرد؛ لا اءقسم بهذا البلد(555)
# در همه احوال از او محافظت كرد؛ و اللّه يعصمك
من النّاس
(556) هميشه در منظر او بود؛
فانّك باءعيننا
# همواره او را كفايت كرد؛ اءليس اللّه بكاف
عبده
(557)
# در خواب بود كه به او وحى آمد؛ يا اءيّها
المدّثّر(558)،
يا اءيّها المزّمّل
(559)
# در اندوه به سر مى برد كه وحى آمد؛ لقد نعلم أ
نّك يضيق صدرك بما يقولون
(560)
# در شادى به سر مى برد كه وحى آمد؛ إ نّا فتحنا
لك فتحا مبينا(561)
# در شب معراج نيز به او وحى شد؛ فأ وحى إ لى
عبده ما أ وحى
(562)
# از كودكى او ياد مى كند؛ اءلم يجدك يتيما فاوى
(563)
# نسبت به خانواده ى او توصيه ى خاص دارد؛ يا
نساء النّبى لستنّ كاءحد من النّساء(564)
# از اخلاق او به عظمت ياد مى كند؛ إ نّك لعلى
خلق عظيم
(565)
# از وصىّ او ستايش مى كند؛ إ نّما وليّكم اللّه
و رسوله
(566)
# از اهل بيت او به طهارت و عصمت ياد مى كند؛ إ
نما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس اءهل البيت و يطهّركم تطهيرا(567)
# عزّت او را در رديف عزّت خود مى داند؛ و للّه
العزّة و لرسوله
(568)
# به او دستور ويژه ى نماز شب مى دهد؛ فتهجّد به
نافلة لك
(569)
# به او عنايت ويژه دارد و كوثر مرحمت مى كند؛ إ
نّا اءعطيناك الكوثر(570)
146 رفعت مقام پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و
آله
و رفعنا لك ذكرك
(571)
نام پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در همه جا مطرح و به عظمت و
بزرگى ياد مى شود، در شهادتين ، تشهّد نماز، كتب آسمانى پيشين ، خطبه
ها و مواعظ، اذان و اقامه و در ابتداى رساله ها و كتاب ها و ... .
خداوند هنگام خطاب به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله با نام
رسول يا نبىّ
با او سخن مى گويد؛ يا اءيّها النّبى جاهد
الكفّار و المنافقين
(572)، يا اءيّها الرّسول بلّغ
ما اءنزل إ ليك
(573)در صورتى كه ساير پيامبران را فقط با اسم خطاب مى
كند. مانند: يا موسى ،
يا عيسى ، يا يحيى
...
(574)
147 پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رحمت براى همه
ى هستى
و ما اءرسلناك إ لاّ رحمة للعالمين
(575)
تو رحمتى هستى كه به سوى جهانيان ارسال شده اى . دليل بر اين معنا، جمع
با ((الف ))
و ((لام ))
است ؛ اما چگونگى رحمت بودن حضرت براى همه اهل دنيا بدين جهت است كه او
آورنده دينى است كه تمسك به آن ، سعادتشان در دنيا و آخرت تاءمين است .
علاوه بر اين ، آثار حسنه اى كه از قيام او در اجتماع بشرى به وجود
آمد، نشانه روشن مدعاست . زيرا وضع زندگى بشر در قبل از بعثت با اوضاع
پس از قيام وبعثت او مقايسه كنيم ، بسيار متفاوت است .(576)
148 پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مظهر
رحمت الهى
انسان كامل كسى است كه هم بتواند رحمت مطلقه حق را نشان دهد و هم رحمت
خاص او را و هم مظهر غضب مخصوص او باشد. بايد در هر سه بخش مظهر تام
بوده و در اين ارائه و اظهار هم معصوم باشد.
خداى سبحان خودش را با اين سه صفت را مى ستايد:
الف رحمت عامّه ى الهى ؛ رحمتى وسعت كلّ شى ء(577)
ب رحمت ويژه ى الهى نسبت به مؤ منان ؛ و كان
بالمؤ منين رحيما(578)
ج غضب الهى نسبت به كفّار؛ غضب اللّه عليهم و
لعنهم و اءعدّ لهم جهنّم
(579)
همين سه وصف رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله را نيز با اوصاف پيش گفته
مى ستايد: تو مظهر رحمت مطلقه ى من هستى ؛ و ما
اءرسلناك إ لاّ رحمة للعالمين
(580)و نسبت به مؤ منان رحمت خاص دارى ؛
بالمؤ منين رؤ ف رحيم
(581) با كفار با خشم و غضب رفتار مى كنى ؛
يا اءيّها النّبى جاهد الكفّار و المنافقين و
اغلظ عليهم
(582)
149 تكليف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
انّا انزلنا اليك الكتاب بالحقّ فاعبد اللّه
مخلصا له الدّين
(583)
انّا انزلنا اليك الكتاب للنّاس بالحقّ فمن
اهتدى فلنفسه و من ضلّ فانّما يضلّ عليهاو ما اءنت عليهم بوكيل
(584)
دو آيه ى فوق در مبتدا مشابه و در خبر و نتيجه آن متفاوت هستند؛ هر دو
آيه از نزول راستين كتاب بر پيامبر سخن مى گويند، اما در آيه ى نخست
وظيفه ى پيامبر را نسبت به نفس خويش و در دومى نسبت به مردم بيان مى
كند.
نسبت به خود وظيفه دارد بر اساس موازين كتاب ، خدا را خالصانه بپرستد و
هيچ گونه شرك و ريايى را در آيين عبادى دخالت ندهد، اما نسبت به مردم ،
از آنجا كه نزول كتاب به دليل مصلحت آنها (للناس ) تحقق يافته است ، در
پذيرش آن نبايد هيچ گونه اجبار و تكلّفى به كار برده شود و هر كس گمراه
شود، به خدا ضررى نزده ، بلكه منحصرا به ضرر خودش گمراه شده است .
بنا بر اين هيچ گونه وكالت و حفاظتى را خداوند به رسول گراميش تفويض
نكرده كه در اين زمينه سيطره و جبّاريتى به دليل ايمان ، بر مردم روا
دارد.
ما اءنت عليهم بجبّارو
لست عليهم بمصيطرو
ما اءنت عليهم بحفيظ(585)
150 بهره بردارى مؤ منان از رحمت پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله
گاهى قرآن كريم پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله را به وصف
رحمة للعالمين مى ستايد(586)و
گاهى مى فرمايد: و رحمة للّذين ءامنوا منكم
(587) جمع ميان اين آيات چگونه است ؟ در پاسخ بايد گفت
: رحمت داراى درجات و مراتبى است ، يكى مرتبه ى قابليت و ديگرى مرتبه ى
فعليت ؛ مثلا باران ، رحمت الهى است ؛ يعنى قطره هاى آن شايستگى منشاء
بركت بودن را داراست ، ليكن بى ترديد اين رحمت ، تنها در زمين هاى
حاصلخيز ظهور مى كند و سنگلاخ ها از آن بهره نمى برند.
پس ، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز بالقوه براى همه موجودات
هستى ، به ويژه انسان ها، مايه ى رحمت است ، ولى بالفعل مؤ منان از
رحمت او بهره مند مى شوند.(588)
151 خشنودى پيامبر و رحمت الهى
و لسوف يعطيك ربّك فترضى
(589)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
به منزل فاطمه عليها السلام وارد شد، در حالى كه لباس خشنى از پشم شتر
در تن دخترش بود، با يك دست آسيا مى كرد و با دست ديگر فرزندش را شير
مى داد. اشك در چشمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ظاهر شد و فرمود:
دخترم تلخى دنيا را در برابر شيرينى آخرت تحمل كن . زيرا خداوند بر من
وعده داده است كه آن قدر پروردگارت به تو مى بخشد كه راضى شوى .(590)
152 درود فرستادن بر پيامبر صلّى اللّه عليه و
آله
در قرآن كريم موضوع درود فرستادن به صورت هاى مختلفى بيان شده و مراتب
آن ملاحظه شده است :
الف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر زكات دهندگان درود مى فرستد؛
و صلّ عليهم إ نّ صلوتك سكن لهم
(591)
ب خداوند بر صابران درود مى فرستد؛ وبشّر
الصّابرين ... أ ولئك عليهم صلوات من ربّهم
(592)
ج خداوند و ملائكه و همه مؤ منان بر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
درود مى فرستند؛ إ نّ اللّه و ملئكته يصلّون على
النّبى يا اءيّها الّذين امنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليما(593)
153 تسليم بودن در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه
و آله
إ نّ اللّه و ملئكته يصلّون على النّبى يا
اءيّها الّذين امنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليما(594)
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: يكى از فضيلت هاى پيامبر اكرم صلّى
اللّه عليه و آله اين آيه ى شريفه است كه ظاهر و باطنى دارد، ظاهر آن
جمله ى صلّوا عليه است و باطن آن جمله ى
و سلّموا تسليما؛ يعنى در مقابل كسى كه
او را وصى و جانشين خود قرار داد، تسليم باشيد؛ و اين معنا را درك نمى
كند، مگر كسى كه از لطافت حس و صفاى باطن برخوردار باشد.(595)
154 جاذبه و دافعه ى پيامبر اكرم صلّى اللّه
عليه و آله و ياران او
از نظر قرآن كريم ، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و ياران او نسبت
به مؤ منان راءفت و مهربانى و حالت جاذبه دارند و نسبت به كفار و
منافقان شدت و خشونت و حالت دافعه دارند؛ محمد
رسول اللّه و الّذين معه اءشدّاء على الكفّار رحماء بينهم
(596) قرآن كريم جاذبه و دافعه ى پيامبر را در آيات
ديگر نيز بيان مى كند:
الف جاذبه ى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ؛
فبما رحمة من اللّه لنتَ لهم
(597)
ب دافعه ى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ؛
يا اءيّها النّبى جاهد الكفّار و المنافقين و اغلظ عليهم
(598)
قرآن كريم جاذبه و دافعه ى ياران واقعى پيامبر و اسلام را چنين بيان مى
كند؛ ... اءذلّة على المؤ منين اءعزّة على
الكافرين
(599). زيرا ذلّت به معناى تواضع و فروتنى است و لازمه
ى آن جاذبه است و لازمه ى عزّت و سختى نشان دادن در برابر كفّار دافعه
است .
155 تقدّم دستور پيامبر بر خواسته ى انسان
همان گونه كه دستورات خداوند تقدم بر خواسته هاى انسان دارد، پيامبر
اكرم نيز چنين است . قرآن كريم در باره ى فرامين الهى مى فرمايد: اى
اهل ايمان ، عدالت را در مقام شهادت و گواهى دادن رعايت كنيد و براى
خداوند گواهى دهيد، گرچه به زيان خود شما يا والدين يا نزديكان شما
باشد و غناى شخص ثروتمند شما را وادار نكند كه از حق به طرف او ميل
كنيد، و فقر فقير نيز باعث نشود كه حال او را در نظر بگيريد و از حق
عدول كنيد، بلكه حق تقدّم با خداوند است ؛ يا
اءيّها الّذين امنوا كونوا قوّامين بالقسط شهداء للّه و لو على اءنفسكم
أ و الوالدين و الا قربين إ ن يكن غنيّا اءو فقيرا فاللّه أ ولى بهما(600)
همين تعبير ((اولويت
)) در باره ى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز آمده
است ؛ النّبىّ اءولى بالمؤ منين من اءنفسهم
(601). زيرا پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله عبد
مطلق خداست و از خود سخنى نمى گويد؛ و ما ينطق
عن الهوى # إ ن هو الاّ وحى يوحى
(602) از اين رو، در قرآن كريم از سويى اطاعت پيامبر،
اطاعت خداوند دانسته شده ؛ و من يطع الرسول فقد
اءطاع اللّه
(603)و از سوى ديگر نشانه ى محبت الهى در اطاعت وتبعيت
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معرفى شده است ؛
قل إ ن كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى
(604)
156 دفاع خداوند از پيامبر صلّى اللّه عليه و
آله
دشمنان اسلام هم نسبت ناروا به حضرت نوح عليه السلام دادند، هم به
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله . چون گفتند: پيامبر اكرم صلّى اللّه
عليه و آله مجنون است و ضال . خداوند در باره ى او فرمود؛
ما اءنت بنعمة ربّك بمجنون
(605)و ما ضلّ صاحبكم و ما غوى
(606)؛ اما وقتى دشمنان به حضرت نوح گفتند:
إ نّا لنريك فى ضلال مبين
(607) حضرت نوح خودش به آنان پاسخ داد:
يا قوم ليس بى ضلالة
(608) ميان كسى كه از خود دفاع كند و كسى كه خداوند از
او دفاع كند، تفاوت بسيار دارد؛ فشتّانَ بين من
دفع عن نفسه و بين من دفع عنه ربّه .(609)
157 شرح صدر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
اءلم نشرح لك صدرك
(610)
چرا قرآن كريم در بيان نعمت شرح صدر براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
قيد لك را ذكر كرد، با اين كه اگر مى
فرمود: اءلم نشرح صدرك صحيح بود؟ از سه
جهت اين قيد را اضافه كرد:
الف گويا خداوند به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى گويد: چون
تمام كارهاى تو براى من است ، من هم اين شرح صدر را براى تو قرار دادم
.
ب تنبيه به اين معناست كه منافع رسالت از آنِ پيامبر است ، نه خداوند.(611)
ج اين گونه تعبير يك نوع تجليل و تكريم از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه
و آله است .
158 عبوديت برجسته ترين وصف پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله
قرآن كريم اوصاف فراوانى را براى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
ذكر مى كند، رسول ، عزيز، حريص بر هدايت مردم ، رؤ ف ، رحيم ، نبى
شاهد، مبشّر، منذر، سراج منير؛ لقد جاءكم رسول
من اءنفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ ف رحيم
(612)و يا اءيّها النّبى إ نّا
اءرسلناك شاهد و مبشّرا و نذيرا و داعيا إ لى اللّه و سراجا منيرا(613)
اما ممتازترين وصف رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله ، عبوديت اوست كه
سبب نزول قرآن بر او شد؛ تبارك الّذى نزّل
الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا(614)
چه اين كه سفر معراج پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز در پرتو عبوديت
او تحقق يافت ؛ سبحان الّذى اءسرى بعبده ليلا.
159 پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله جان مردم
خداوند انبياى الهى را برادر مردم ياد كرد؛ و إ
لى اءخاهم هودا(615)و
و إ لى مدين اءخاهم شعيبا(616)
در برادرى گرچه مهربانى مطرح است ، اما گاهى كار به جدايى و عداوت مى
كشد، مانند برادران يوسف .
اما خداوند پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را جان مردم ياد كرد؛
لقد جاءكم رسول من اءنفسكم
(617)و انسان از جان خود جدا نمى شود، و به آن عداوت
نمى ورزد. از اين رو، بعضى از پيامبران هلاك قوم خود را خواستند، اما
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله براى آزار دهندگانش طلب مغفرت كرد.(618)
160 معراج پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
سبحان الّذى اءسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام
إ لى المسجد الا قصى الّذى باركنا حوله لنريه من ءاياتنا إ نّه هو
السّميع البصير(619)
اين آيه ى شريفه ، در باره ى سفر معراج پيامبر است كه مشتمل بر چند
نكته است :
الف جمله ى اءسرى نشان مى دهد كه اين سفر
در شب انجام گرفت . زيرا اءسرى در لغت
عرب به معناى سير دادن شبانه است .
ب كلمه ى ليلا در عين اين كه تاءكيدِ
مفهوم اسراست ، اين حقيقت را بيان مى كند كه اين سفر، به طور كامل در
يك شب واقع شد.
ج كلمه ى عبد نشان مى دهد كه اين افتخار
به جهت مقام بندگى و عبوديت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود.
د تعبير به عبد نشان مى دهد كه اين سفر
در بيدارى واقع شده و اين سير جسمانى بود، نه روحانى ؛ يعنى جسم و جان
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در اين سفر شركت داشته است .
ه هدف از اين سير مشاهده ى آيات بزرگ الهى بود.(620)
161 شرط ادب در محضر پيامبراكرم صلّى اللّه عليه
و آله
يا اءيّها الّذين ءامنوا لا ترفعوا اءصواتكم فوق
صوت النّبى و لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض أ ن تحبط اءعمالكم #
إ نّ الّذين يغضّون اءصواتكم عند رسول اللّه أ ولئك الّذين امتحن اللّه
قلوبهم للتّقوى لهم مغفرة و اءجر كريم
(621)
اين دو آيه شرط ادب در محضر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را بيان
مى كند، با اين تفاوت كه :
الف آيه ى اول اشاره به ((تخليه
)) است و آيه ى دوم ناظر به
((تحليه )).
چون محور سخن در آيه ى اول نهى از رفع صوت است و در آيه ى دوم ، از
افراد متقى ستايش مى كند كه در محضر پيامبر، غض صوت مى كنند.
ب در آيه ى اول تهديد به حبط عمل است و در آيه ى دوم مژده به تقواى قلب
.
ج آيه ى دوم مى گويد: كسى كه داراى تقواى قلب است ، هميشه اين ادب را
رعايت مى كند؛ چون يغضّون فعل مضارع است
و دلالت بر استمرار دارد.
سؤ ال : تكليف كسانى كه در روزهاى پايانى عمر پيامبر اكرم صلّى اللّه
عليه و آله كه حضرت در بستر بيمارى بود، جار و جنجال راه انداخته و با
كمال بى شرمى فرياد زدند و اهانت به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
كردند، چيست ؟
بخارى در صحيح خود مى گويد: آهنگ عمر و ابوبكر هنگام گفتگوى با يكديگر
در حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بلند شد، آنگاه خداوند آيه ى
لا ترفعوا اءصواتكم ... را نازل كرد.(622)
162 بركات زيارت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
هنگامى كه به زيارت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به مدينه مى
رويم ، مشمول لطف خاص خداوند مى شويم كه هم پيامبر اكرم صلّى اللّه
عليه و آله به ما سلام مى كند؛ إ ذا جاءك الّذين
يؤ منون باياتنا فقل سلام عليكم
(623) هم براى گناهان ما از خداوند طلب رحمت مى كند؛
و لو انّهم إ ذ ظلموا اءنفسهم جاءوك فاستغفروا
اللّه و استغفر لهم الرّسول لوجدوا اللّه توّابا رحيما(624)
163 شفاعت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
و من اللّيل فتهجّد به نافلة لك عسى أ ن يبعثك
ربّك مقاما محمودا(625)
كلمه ى تهجّد از ماده ى هجود به معناى
خواب است و تهجّد به طورى كه بسيارى از
اهل لغت گفته اند، به معناى بيدارىِ بعد از خواب است . پس معناى آيه
ى شريفه ، چنين است : قسمتى از شب را پس از خوابيدنت ، بيدارباش و به
نماز مشغول شو، به اميد اين كه خداوند تو را به مقام محمود را برساند.
گفتنى است كه محمود بودن مقام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مطلق و
بدون قيد ذكر كرده است . زيرا آن ، مقامى است كه همگان آن را مى
پسندند. روشن است وقتى همه ى انسان ها مقامى را حمد مى كنند كه از آن
خوششان بيايد و از آن بهره مند گردند. به همين جهت ، آن را تفسير كرده
اند به مقامى كه خلايق آن را حمد مى كنند و آن ، مقام شفاعت كبراى رسول
خدا صلّى اللّه عليه و آله است كه روز قيامت در آن مقام قرار مى گيرد و
روايات شيعه و اهل سنت در اين معنا متّفق است .(626)
164 پيامبر و معصومان و حق تشريع
و ما ءاتاكم الرّسول فخذوه و ما نهيكم عنه
فانتهوا(627)
آيا پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام
حق دارند آنچه را كه مصلحت مى بينند، براى مسلمين قانون وضع كنند، هر
چند وحى الهى نسبت به خصوص آن نازل نشده باشد؟ بى شك اين امر محال نيست
، اما سخن در اين است كه آيا چنين امرى واقع شده و دلايل نقلى بر آن
گواهى مى دهد يا نه ؟
روايات فراوانى كه بعضا صحيحه است ، دال بر اين معناست كه خداوند تفويض
امر به پيامبر و ائمه عليهم السلام كرده است و منظور از تفويض امر،
حق قانون گذارى و تشريع است . در حديثى از امام باقر عليه السلام و
امام صادق عليه السلام چنين مى خوانيم : انّ
اللّه تبارك و تعالى فوّض الى نبيّه أ مر خلقه لينظر كيف طاعتهم ثم تلى
هذه الا ية : و ما ءاتاكم الرّسول فخذوه و ما
نهيكم عنه فانتهوا؛ خداوند متعال كار مردم را به پيامبرش
تفويض كرد، تا بنگرد چگونه اطاعت مى كنند. سپس اين آيه را تلاوت كرد كه
فرمود: هر آنچه را كه رسول خدا دستور مى دهد، بگيريد و به آن عمل كنيد
و از هر چه شما را نهى مى كند، خوددارى كنيد.(628)
در برخى از اين روايات آمده است : بعد از اين تفويض ، پيامبر قوانينى
را تشريع فرمود. از جمله اين كه خداوند نماز را دو ركعت قرار داد و
پيامبر در نمازهاى ظهر و عصر و عشا، دو ركعت و در نماز مغرب يك ركعت
افزود و اين تشريع پيامبر صلّى اللّه عليه و آله همسنگ فريضه ى الهى
است و عمل به آن نيز واجب است و نيز 34 ركعت ، دو برابر فرايض ، نافله
قرار دارد.
خداوند روزه ى ماه رمضان را واجب كرد و پيامبر روزه ى ماه شعبان و سه
روز از هر ماه را مستحب كرد.(629)
ضمنا از اين روايات استفاده مى شود كه خداوند اين مقام را به چند دليل
به آن ها داده است :
1 بيان عظمت مقام آنان كه تشريع آن ها هم طراز تشريع خداوند است .
2 امتحان مردم كه تا چه اندازه تسليم فرمان پيامبرند.
3 خداوند آن ها را مؤ يد به روح القدس فرمود و از اين طريق به اسرار
احكام الهى آشنا ساخته است .(630)