بنابراين، با اينهمه اختلاف تعابيرى که بصورت ظاهر در رابطه با
قيام دينى (ايرانيان) وخروج پرچم هاى سياه از مشرق يا خراسان،
ونهضت پر ارج (سيد حسنى) ويا (خراسانى) ديده مى شود، اگر ما
بخواهيم همه ى آن روايات را آنگونه که هست بپذيريم وبراى هر يک از
شهرهاى نامبرده که نام آنها در اخبار اهل بيت عصمت وطهارت عليهم
السلام آمده است يک رهبر مستقل وانقلابى فرض کنيم وبراى فلان شهر
وفلان شهرستان يک رهبر عظيم جداگانه وانقلابگر بحساب بياوريم، در
اين صورت بايد بقول معروف کلاهمان پس معرکه باشد ودر نتيجه منتظر
باشيم که هر قطعه اى از خاک ايران بدست يک حکومت مستقل وجداگانه
باشد. در صورتى که چنين نيست، ومسلما انقلابگر در اصل، بيش از
يکنفر نيست وآنهم بنابر آنچه از مجموع روايات فهميده مى شود، او يک
شخصيت بزرگ سياسى علمى مذهبى است که تمام نقاط (ايران) زير نفوذ
وسيطره ى اوست وهمه ى مردم ايران (جز تعداد کمى از مخالفين) در جنگ
وصلح ورفاه وسختى يار ومددکارش مى باشند.
آيا سيد حسنى اهل خراسان است؟
در مورد اين سؤال که آيا سيد حسنى از اهل خراسان است ويا مشهور به
خراسانى است بطور جزم از اخبار معلوم نمى شود، ولى اگر آنگونه که
ما در بخش چهارم پيرامون نهضت خراسانى سخن گفته ايم نظريه ى برخى
از دانشمندان وهمچنين رواياتى که به قيام سيدى حسينى از طرف مشرق
اشاره مى کند بپذيريم، وقائل شويم که مقصود از روايات از مشرق
وخراسان کشور اسلامى ايران وآن سيد انقلابى هم همان (حسنى) معهود
است ولى بين حسنى وحسينى در نسخه هاى کتابهاى موجود اشتباه رخ داده
است، بطور قطع مى توان گفت: نسبت دادن وى به خراسانى صحيح است.
زيرا در صدر اسلام نسبت دادن به خراسان، به مشرق زمين زياد اطلاق
مى شده است.
آيا حسنى وخراسانى عنوان دو نفر است
از آنجائى که در موارد بسيارى در پيشگوئيهاى پيشوايان درباره ى
قيام دينى ايرانيان، هم به نهضت سيد حسنى، وهم قيام شخصيت ديگرى
بنام (خراسانى) اشاره شده وگروهى چنين عقيده دارند که سيد حسنى
همان خراسانى واز اهل خراسان وقيام او نيز از سرزمين خراسان خواهد
بود از اينرو شايسته است پيش از آنکه روايات مربوط به اين دو شخصيت
را مورد بررسى قرار دهيم ببينيم آيا واقعا سيد حسنى همان خراسانى
معروف واز اهل خراسان ومحل قيام او همان شهر مشهد مقدس است يا
اينکه خراسانى شخصيت ديگرى غير از (سيد حسنى) مى باشد.
در توضيح مطالب ياد شده آنچه مى توان گفت اين است که:
واقع مطلب، آنگونه که از برخى استفاده مى شود، حسنى وخراسانى عنوان
دو نفر است وحسنى غير از خراسانى، وخراسانى غير از سيد حسنى است.
زيرا: چنانکه در بخش چهارم درباره
ى (قيام خراسانى) وهويت او از نظر روايات وديدگاه دانشمندان سخن
خواهيم گفت، آن سيد بزرگوار شخصيت ارزنده اى است که مطابق اخبار
اهل بيت عليهم السلام، وتحليل تحليل گران روايات معصومين عليهم
السلام،آباء واجداد گرامش در ايام فتوحات اسلام، يا بر اثر زور
وفشار بيش از حد (امويان) و(عباسيان) نسبت به (علويان) به ايران
مهاجرت نموده، ودر سرزمين خراسان رحل اقامت افکنده، وسپس به
کشورهاى همجوار مانند هند وچين مسافرت نموده، وپس از مدت زمانى بار
ديگر به ايران باز گشته، ويا اينکه اساسا از همان کشورها به ايران
آمده اند، واو پس از اينکه در اين سرزمين پهناور به حد رشد وکمال
رسيد، دلاورانه قيام مى کند ومردم مسلمان ايران را از شر سلاطين
جور نجات مى دهد وزمينه را براى ظهور حضرت صاحب الامر (عجل الله
فرجه) وحکومت جهانى آنحضرت فراهم مى نمايد، وپيش از ظهور حضرت مهدى
عليه السلام مرگش فرا مى رسد ودعوت حق را لبيک مى گويد.(1)
واما سيد حسنى که مطابق اخبار
وارده در ميان ايرانيان صاحب مقامى بس رفيع است، با تمام ياران
وسپاهيانش به محضر حضرت بقية الله - عجل الله تعالى فرجه - مى رسند
وبا آنحضرت بيعت مى نمايند وبعد از ظهور مقام والايى پيدا مى کنند.(2)
در اينجا تذکر يک نکته يک نکته ضرورى است وآن اينکه: هر چند از
مجموع رواياتى که مستقلا درباره ى خروج سيد حسنى وقيام هاشمى
خراسانى رسيده چنين استفاده مى شود که حسنى وخراسانى دو سيد
انقلابى مستقل اند که قيام يکى از آنها پيش از ديگرى صورت خواهد
گرفت وديگرى بعد از مدتى پا به عرصه ى وجود خواهد گذاشت، ولى با
توجه به روايات فراوانى که درباره ى نهضت ايرانيان وخروج پرچم هاى
سياه رسيده است، وأئمه ى معصومين عليهم السلام در بعضى از اين
روايات خروج اين پرچم ها را از مشرق، ودر بعضى از خراسان، ودر برخى
ديگر بالفظ: از طرف مشرق: ويا از ناحيه ى خراسان دانسته اند، چنين
فهميده مى شود که اگر در واقع حسنى، وخراسانى دو نفر باشند قيام
ايندو، در يک زمان است وبين قيام اين دو نفر چندان فاصله ى زيادى
از نظر تحديد زمان وجود ندارد.
والبته هيچ بعيد نيست وهيچ مانعى هم ندارد که حسنى وخراسانى مطابق
اخبار وارده عنوان دو نفر باشد وهر دو نفر پس از دوران انقلاب
واندکى پيش از ظهور در يک زمان خاص در رأس کار واداره ى امور کشور
قرار گيرند وبا همکارى وهميارى ومعاونت يکديگر کشور را به پيش
ببرند، اما يکى برتر وبالاتر، وديگرى زيردست وتحت نظر شخص برتر
باشد. که البته اين برهه از حکومت (زمينه سازان) طبق روايات وارده،
مرحله ى دوم يا آخرين مرحله ى حکومت آنان است که به (شعيب بن صالح)
و(سيد حسنى) يا (سيد خراسانى) مربوط مى شود.
تذکر ديگر:
بايد توجه داشت آنچه را که تا اينجا در رابطه با عنوان حسنى
وخراسانى آورديم در صورتى درست است که بگوئيم: سيد حسنى وخراسانى
در واقع دو نفرند اما اگر بخواهيم با ديده ى تحقيق وکاوش بيشتر به
روايات وارده ى از معصومين عليهم السلام درباره ى نهضت دينى
ايرانيان بنگريم وهمه ى آنها را در کنار هم قرار داده وبا دقت
تجزيه وتحليل نمائيم بزودى متوجه خواهيم شد که گرچه در بعضى از
روايات هم به نهضت حسنى اشاره شده وهم درباره ى قيام خراسانى سخن
بميان آمده وچنين وا نمود شده است که حسنى وخراسانى عنوان دو نفر
است، ولى: مطابق برخى از روايات غير از رواياتى که از (مفضل بن
عمر) از امام صادق عليه السلام بخصوص درباره ى حسنى رسيده است، نه
سيد صاحب اصلى دعوت حسنى است تا موسوم به حسنى باشد ونه هم قيام از
نفس خراسان است تا اشکال وايرادى را ايجاد نمايد.
بلکه آنچه از مجموع اخبار مربوط به (زمينه سازان دولت جهانى مهدى
عليه السلام) استفاده مى شود اين است که: به فرض اگر حسنى وخراسانى
عنوان دو نفر باشد، ايندو يار ومددکار يکديگرند وقيام هر دو نفر از
ايران است.
والبته اين چيزى است که از بسيارى
از روايات استفاده مى شود، وگرچه تشخيص شناخت اين دو سيد انقلابى
قدرى سخت ودشوار است ولى بهر حال: بر هر انسان متتبع وخبيرى که
بخواهد روايات مربوط به نهضت ايرانيان را موشکافى کند اين مطلب
روشن وآشکار است ونيازى به اين همه توضيح وتفسير ندارد.(3)
سيد انقلابگر حسينى است نه حسنى
نکته ى مهم ديگرى که در اينجا در رابطه با قيام مقدس سيد حسنى بايد
مورد توجه قرار گيرد اين است که:
هر چند در اخبار وروايات اسلامى از قيام دينى گروهى از مردم مسلمان
ايران زمين که به رهبرى سيدى پر تلاش وجهادگر وانسانى دلسوز
ودلباخته ى حق که مردم آزاده ى ايران را براى نصرت دين حق دعوت مى
کند بعنوان حسنى ويا خراسانى گفتگو شده است (وما نيز بلحاظ اخبار
وارده درصدد توجيه آنها برآمده واظهار داشتيم که اگر حسنى وخراسانى
عنوان دو نفر باشد اين دو يار ومددکار يکديگرند) ولى در عين حال
بايد دانست که: سيد صاحب اصلى دعوت آنچنانکه برخى گمان کرده اند که
او حسنى است واز خراسان بايد قيام کند ودر السنه وافواه مردم از
عوام گرفته تا خواص با همين اسم وعنوان شهرت پيدا کرده است (حسنى)
نيست، بلکه او سيدى حسينى است زيرا:
اولا: چنانکه قبلا هم تذکر داديم، در بعضى از روايات به قيام مردى
از دودمان حسين عليه السلام که از طرف مشرق خروج خواهد نمود تصريح
شده است.
وثانيا: چنانکه در روايات مربوط به نهضت (حسنى) ملاحظه خواهيد
فرمود: در همان روايتى که موضوع قيام سيد حسنى مطرح شده وبعنوان
مدرک قرار گرفته وقيام کننده به نام (حسنى) معرفى گرديده است
اختلافى در لفظ کلمه ى حسنى در نسخه هاى موجود روى داده است که از
آن چنين فهميده مى شود که اين سيد عظيم انقلابى وجليل القدر (سيد
حسنى) است واو با آن فهم وشناخت وديد خاصى که نسبت به اسلام دارد
يکى از علماء بزرگ وفقهاء عالى مقام وروحانيون طراز اول ويکى از
مراجع پر نفوذ وقدرتمند شيعه در زمان خود مى باشد که بيشتر اتباع
وياران او در درجه ى اول سادات وروحانيون واهل علم مى باشند.
على هذا بطور جدى نمى توان گفت که قطعا آن سيد انقلابى (حسنى)
وقيام او از خراسان است.
در هر صورت، گرچه دربعضى از اخبار از نهضت فردى بنام حسنى سخن رفته
است ونويسنده نيز منکر اين مطلب نيست، چه آنکه ممکن است در ميان
ساداتى که در ايران در آستانه ى ظهور قيام مى کنند شخصى بنام حسنى
پيدا شود، ولى در هر حال نه نام او ونه محل خروج او هيچکدام بطور
دقيق مشخص نيست. وهر چند که برخى عقيده دارند که قيام اين سيد
بزرگوار از خراسان است اما: اين عقيده با اصل روايت حسنى که امام
صادق عليه السلام نخستين محل حرکت انقلابى او را از جانب قزوين
وطالقان وديلم دانسته است سازگار نيست زيرا آنچه از آن روايت
فهميده مى شود اين است که: قيام سيد حسنى (اگر حسنى در روايت صحيح
باشد) در ايران، از ناحيه اى است که آن ناحيه از نظر نقطه ى
جغرافيايى ومنطقه ى اقليمى قديم، جزء سرزمين خراسان است.
بنابراين تنها چيزى که در مورد محل قيام سيد حسنى مى توان گفت اين
است که: هر چه هست، واين سيد پرشور هر که هست قيام او در ايران
است.
چند پرسش
در اينجا ممکن است کسى بپرسد: اگر واقعيت مطلب همانست که شما
گفتيد، ودر واقع سيد حسنى وخراسانى که موضوع قيام هر دو، در اخبار
اهل بيت عليهم السلام مطرح شده يکى است، پس چرا ائمه ى معصومين
عليهم السلام گاهى انقلاب را به حسنى، وزمان ديگرى به حسينى ويا
خراسانى نسبت داده اند؟!
واگر قيام کننده در واقع يک نفر بيشتر نيست وآن هم (سيدى حسينى)
است، نه حسنى، پس چرا در رواياتى که در زمينه ى قيام اين شخصيت
بزرگ انقلابى رسيده است اين همه اختلاف ديده مى شود؟! وچرا در
روايات فراوانى که درباره ى (زمينه سازان حکومت جهانى حضرت مهدى
عليه السلام از ائمه ى معصومين عليهم السلام، روايت شده گاهى از
مشرق وگاهى از خراسان، سخن به ميان آمده است؟! وباز چرا وقتى که
امامان معصوم عليهم السلام از حدود جغرافيايى منطقه ى قيام (سيد
حسنى) سخن گفته اند، وحدود منطقه ى قيام او را از جانب قزوين
وطالقان وديلم دانسته اند، از شهرهاى متعدد وفراوان ديگرى مانند:
قم، قزوين، همدان، رى، گيلان، ديلم، طالقان وبلاد جبل، سخن گفته
اند؟ آيا ذکر نام اين شهرهاى مختلف بخصوص علت وانگيزه ى خاصى داشته
است؟!!
پاسخ
جواب اين پرسشها بخواست خدا در آينده روشن خواهد شد ولى در اينجا
براى اينکه خواننده ى عزيز را حيران وسرگردان نگذاريم، وآنان را
بلا جواب رها نکنيم مختصرا عرض مى کنيم: ممکن است علت اينکه ائمه ى
طاهرين عليهم السلام گاهى از شخص قيام کننده بعنوان (حسنى) وگاهى
بعنوان (خراسانى) سخن گفته اند، اين باشد که:
اولا - چون پيشوايان مذهبى اسلام خواسته اند در پيشگوئيهاى خود
راجع به علائم ظهور حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف)
بمردم مسلمان جهان بفهمانند که يکى از علائم حتميه ى قريب بظهور،
قيام دينى مردم مسلمان ايران به رهبرى (سيدى) از دودمان پيغمبر
اکرم صلى الله عليه وآله است وقيام او نيز از سوى مشرق از منطقه ى
خراسان است از اينرو، گاهى از آن سيد بعنوان (حسنى) ويا حسينى،
وگاهى هم بعنوان خراسانى ياد کرده اند تا بدينوسيله، هم سيد بودن
وى را بمردم بفهمانند، وهم محل قيام او را براى مردم مسلمان جهان
مشخص فرمايند.
و ثانيا- اينکه: ممکن است خراسانى، اشاره به رهبر اصلى نهضت،
وحسينى، اشاره به قيام سيد ديگرى باشد. زيرا چنانکه در بخش چهارم
در اين باره بتفصيل سخن خواهيم گفت: پس از پيروزى انقلاب سادات
ديگرى نيز به رياست خواهند رسيد وصاحب اصلى انقلاب را يارى خواهند
داد.
وثالثا - اينکه: اگر گاهى از قيام کننده بعنوان حسنى، وزمانى
بعنوان خراسانى، ياد کرده اند ممکن است براى اين بوده است که:
نخواسته اند تمام خصوصيات يک انسان آزادى خواه آزاد منشى را که
ذخيره ى الهى وزمينه ساز حکومت عدالت گستر مهدى موعود عليه السلام
بوده است: براى همگان آشکار وهويدا ساخته وتمام مشخصات وى را يکجا
بازگو نموده، وعلنا او را به همه ى جهانيان معرفى نمايند.
ورابعا- اينکه، ممکن است با اين بيان، که گاهى از (قيام دولت زمينه
سازان) از سرزمينى بنام (مشرق) وگاهى هم از سرزمينى بنام (خراسان)
سخن گفته اند، هدفشان اين بوده است که قيام زمينه سازان از سرزمين
شرق واز سرزمين شرق هم ناحيه اى بنام (خراسان) از سرزمين ايران
است. ولى در عين حال بيش از اين نمى توان شخصيت آن قيام کننده را
با صراحت کامل، وبطور واضح وآشکار، آنگونه که همه مردم او را
بشناسند، در اختيار همگان قرار داد، تا بدينوسيله توانسته باشند
وجود پربرکت آن سيد انقلابى را از زيان وضرر دشمنان، مصون
نگهداشته، وجان او را از خطرات احتمالى دشمن که در هر زمان ومکانى
پيدا مى شود حفظ نموده ودر نتيجه، مورد سوء قصد واقع نشود.
وخامسا- از طرفى اين امکان وجود دارد که علت اينکه، امامان معصوم
عليهم السلام در هر دوره وزمانى نام يکى از شهرهاى معروف ومشهور
ايران را ذکر نموده اند وبخصوص از برخى از شهرهاى مرکز ومهم
(ايران) که بنحوى با خراسان پرآوازه آنروز ارتباط پيدا مى کرده است
نام برده اند، هدفشان اين بوده است که خواسته اند در نتيجه بدوستان
وپيروانشان بفهمانند که بهرحال: نهضت چنين شخصيت بزرگوارى که (سيد)
و(هاشمى) و(حسنى) ويا (حسينى) است، از کشور ايران اسلامى است،
وکسانى هم که دعوتش را اجابت مى کنند، وبه نداى روح بخش ودلنوازش
در وقت نخستين فرياد (واسلاماه) او پاسخ مثبت مى دهند، ودر جواب
استغاثه اش (لبيک) مى گويند، واو را در تمام دوران قيام وانقلاب
وپس از آن، هنگام جنگ ونبرد يارى مى نمايند، از همه ى شهرها وبخشها
وروستاهاى اين مرز وبوم خواهند بود، نه از يک شهر بخصوص که کسانى
خيال کنند وچنين پندارند که قيام او از شهر خراسان - ومشهد مقدس-
است وتنها کسانى که ياريش مى نمايند اهل خرسان مى باشند.
واما اينکه أئمه ى معصومين عليهم السلام، محل قيام او را از جانب
قزوين وطالقان وديلم دانسته اند، بسيار مشخص، وواضح وآشکار است که
با اين بيان، خواسته اند به مسلمانان دنيا اعلام کنند که نخستين
نقطه ى آغاز قيام چنين دلير مرد آزاده اى در اطراف (قزوين)
و(طالقان) وسرزمين (ديلم) (يعنى: مناطق کوهستانى ايران: از قزوين
تا گيلان که از مناطق حساس ومرکزى اين کشور، وبرحسب تقسيمات اقليمى
قديم، جزء سرزمين (خراسان) است)، خواهد بود.
وروى اين بيان ائمه ى معصومين عليهم السلام حتى منطقه ى قيام آن
(سيد) انقلابى را نيز بطور سربسته مشخص فرموده وجاى هيچگونه شک
وترديد براى احدى باقى نگذارنده اند.
خوشا بحال کسانى که نداى دلنواز، وفرياد استغاثه ى آن (سيد) بزگوار
را براى نصرت دين وسرکوبى متجاوزين، بشنوند، وبه سخنان جذاب
ودلربايش که جان ودل را صفا وجلا مى بخشد گوش فرا دهند، وعاشقانه
به کوى او روى آورند واز جان ودل ياريش نمايند ودر برابر زورگويان
ومستکبران بپا خيزند ودشمنان خدا وانسانيت را از کشور عزيز، وميهن
اسلامى خويش، با ذلت وخوارى بيرون کنند وسعادت دنيا وآخرت را نصيب
خود سازند.
آخرين سخن
واما سخن آخر، وآخرين سخن (پيرامون نهضت سيد حسنى) بنظر قاصر
نويسنده ى اين سطور، آن سيدى که صاحب اصلى دعوت ومالک واقعى ايران
است، وفرياد وا اسلاماى او از سرزمين ايران اسلامى از نواحى
(قزوين) و(طالقان) و(ديلم) بلند مى شود، ومردم را به شورش وانقلاب
عليه ظلم وبيدادگرى فرا مى خواند در مرحله ى اول فقط وفقط يک (سيد)
است. وآنهم چنانکه بعدا درباره ى محل خروج او، وياران صديق
وراستينش از نظر روايات بحث وگفتگو خواهيم کرد ودر زمينه ى نهضت
وقيام پرآوازه اش توضيح بيشترى خواهيم داد (سيدحسينى) است که بيشتر
دستياران وهمکاران او در رده ى بالا (روحانى) واز اهل علم ودانش
وافراد پاکدل وبا تقوى وبا فضيلت هستند.
واين (سيد) شخصيت کم نظيرى است که مطابق آنچه از اخبار وروايات،
استفاده مى شود فقيه، عالم، دانشمند، سياستمدار، زبان آور، مجاهد،
مقاوم، ومجسمه ى تقوى وفضيلت است وانسانى پرکار وپرتلاش، وجهادگرى
خستگى ناپذير است که در همان نخستين روزهاى رشد وکمال با ديدن ظلم
وستم قرار وآرام ندارد، واو بنده ى مطيع وفرمانبردارى است که از
هيچ چيز وهيچ کسى نمى ترسد ونمى هراسد.
ولذا در موقعى که مى بيند مردم در زير شکنجه هاى طاقت فرساى اجانب
وفشار وتعدى آنان دست وپا مى زنند، در برابر توطئه هاى توطئه گران
وتجاوز بيگانگان به حريم کشور اسلامى ايران، بپا مى خيزد، وفرياد
برمى آورد ودر راه اعتلاء کلمه ى حق، وپيشبرد اهداف عاليه ى اسلامى
تلاش مى کند، وبراى از بين بردن باطل ومحو آثار ظلم وستم، از ملامت
هيچ ملامت کننده وسرزنش هيچ سرزنشگرى واهمه ندارد، ويکتنه با دست
خالى، وتنهاى تنها قيام مى کند وبر خدا توکل مى نمايد تا روزى که
به پيروزى مى رسد.
واما سيد حسنى - اگر حسنى در روايت صحيح باشد- سيد ديگرى است که
بحث درباره ى او به تفصيل در آينده ى نزديک خواهد آمد.
پس چرا حسنى؟
اما اينکه برخى تصور کرده اند که آن سيد انقلابى که قبل از ظهور
خواهد آمد (سيدى حسنى) واز اولاد امام حسن مجتبى عليه السلام مى
باشد براى آن است که:
ناقلان حديث وراويان اخبار اهل بيت عليهم السلام ويا کسانى که
مأمور استنساخ ونوشتن کتابهاى خطى، پيش از اختراع چاپ، بوده اند،
هنگام نقل، ويا استنساخ حديث (سهوا بدون اينکه تعمدى در تحريف ونقل
آن، ومنحرف ساختن افکار عمومى داشته باشند) دچار اشتباه گرديده،
واشتباها حسنى را بجاى (حسينى) نقل وثبت کرده اند، وبدينوسيله چنين
وانمود شده است که سيد انقلابى قيام کننده ى پيش از ظهور (حسنى)
است. ودليل اين گفتار، همان اختلاف نسخه هايى است که امروز در
دسترس ما قرار دارد.
زيرا در برخى از آنها عبارات حديث مربوط به (حسنى) چنانکه ملاحظه
خواهيد فرمود: لفظ (حسنى) ودر برخى ديگر کلمه ى (حسينى) وحتى در
برخى نيز بجاى حسنى وحسينى، کلمه ى حسن، وحسين عليهما السلام ديده
مى شود.
واما اگر آنها اشتباه نکرده باشند مى توان گفت: چون خط قديم خط
کوفى بوده است، ودر خط (کوفى) حسنى، وحسينى، مشابه يکديگر است، ودر
آنزمان هم ماشين چاپى وجود نداشته، وچاپخانه اى در کار نبوده وکتاب
نيز بدينصورتى که امروز رواج دارد در نزد همگان مرسوم ومتداول
نبوده است، از اينرو اشتباها در نسخه ها (حسنى) بجاى (حسينى) نوشته
شده، وکسانى هم بدون اينکه در اين باره کاوش کنند وتحقيقى بعمل
آورند، به پيدايش (سيد حسنى) از ناحيه ى خراسان، معتقد گرديده
وآنرا در کتابهاى خود نوشته اند، وگويندگان ومبلغان مذهبى هم
همانگونه که حديث را در کتابها ديده اند، بدون اينکه درباره ى
کيفيت انقلاب آن (سيد) وچگونگى نسب واقعى وى فکر، وتحقيق نمايند
آنرا براى مردم بازگو کرده اند.
مضافا به اينکه اينگونه اشتباهات در کتابها، حتى در زمان ما که
وسائل چاپ وماشينهاى مدرن ومجهز چاپى در دست است، بسيار زياد
وفراوان در کتب موجود، ديده مى شود که در اينجا بيک نمونه ى آن
اشاره مى کنيم.
يک مثال روشن
از باب مثال: مرحوم علامه ى مجلسى اعلى الله مقامه، در کتاب نفيس
وپرارج (بحار الانوار) ج 51 ص 70-68: از کتاب (اکمال الدين) صدوق،
در حديث معراج پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم از ابن عباس، از
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم جزء حوادث وعلائمى که خداوند
عالم به پيغمبرش خبر داده است، حديث نسبتا مفصلى را روايت کرده است
که در آخر آن چنين آمده است: و(وخروج رجل من ولد الحسين بن على
عليه السلام) يعنى از جمله ى علائم ظهور وقيام قائم آل محمد صلى
الله عليه وآله وسلم قيام وانقلاب مردى از فرزند زادگان حسين بن
على عليه السلام پيش از ظهور آن حضرت است.
در خود کتاب (اکمال الدين) صدوق، نيز (طبع کتابفروشى اسلاميه، سال
1369 هجرى - قمرى) ج 1 ص 361 تا 363، که مرحوم علامه ى مجلسى (عليه
الرحمه) روايت ابن عباس را از آن کتاب نقل کرده است عين همين جمله
ى (رجل من ولد الحسين عليه السلام) وجود دارد، ولى در ج 52 (بحار
الانوار) صفحه ى 278-276، که مرحوم علامه، اين روايت را بار ديگر
از کتاب (المحتضر) تأليف شيخ حسن بن سليمان (حلى) شاگرد (شهيد اول)
از علماء قرن نهم هجرى نقل نموده است با اينکه خود حسن بن سليمان
هم، اين روايت را از صاحب کتاب (معراج) شيخ صالح (ابى محمد الحسين)
واو نيز حديث را بسند خود از مرحوم صدوق، از ابن عباس روايت نموده،
با اين حال، قسمت اخير روايت را اين چنين آورده است:
(وخروج ولد من ولد الحسن بن على عليه السلام) يعنى: از جمله ى
علائم قيام (حضرت قائم عليه السلام) قيام وانقلاب مردى از فرزند
زادگان ونواده هاى امام حسين مجتبى عليه السلام است.
در اينجا شما خواننده ى عزيز، ملاحظه مى کنيد که نخست بجاى کلمه ى
(رجل) لفظ (ولد) وبجاى (حسين بن على) حسن بن على عليه السلام آمده
است، در صورتى که حديث ابن عباس در هر دو کتاب، يعنى: هم کتاب
(کمال الدين) وهم کتاب (المحتضر) که نسخه هاى اصل روايت معراج به
شمار ميروند يکى است وسلسله ى سند حديث، به ابن عباس منتهى مى شود،
وبا اينکه عبارات ومطالب حديث بتمامه چه از نظر متن وچه از نظر
سند، هم در بحار، وهم در کتاب (المحتضر) وهم در (اکمال الدين
صدوق)، همه وهمه يکى است با وجود اين، مى بينيد که بجاى کلمه ى
(حسينى) لفظ (حسنى) ذکر گرديده است.
اشتباه از کجاست؟
بدون شک ميتوان اظهار اطمينان نمود که اين اشتباه، يا از ناحيه ى
نسخه برداران قبلى صورت گرفته، ويا اينکه از ناحيه ى چاپ کتابها،
اين اشتباه روى داده است وشأن مرحوم علامه ى مجلسى اعلى الله
مقامه، وهم چنين (شاگرد شهيد) اجل واعظم از آنست که دچار چنين
اشتباه بزرگى گردند. والبته حقير به چاپهاى ديگر (بحار الانوار)
مانند چاپ (کمپانى) و(امين الضرب) مراجعه نکرده ام ونمى دانم آيا
در آن چاپها هم مانند اين اشتباه وجود دارد يا خير.
به هر حال: با مطالعه ى دقيق درکتب حديث، وتعمق بيشتر درباره ى
خروج (سيد حسنى) براى هر انسان تيزبين ودور انديش وژرف نگر
وکنجکاو، بخوبى روشن مى شود که بطور قطع ويقين، آن شخصيت عظيم
وانقلابگر وبى باک ونترس وشجاع وجسور ومتهور که هيچگونه بيم وهراس
به دل راه نمى دهد، ودر برابر همه ى زورمداران وقدرتمندان عالم مى
ايستد، ودر برابر سختيها وناملايمات روزگار، خم به ابرو نمى آورد،
وآوازه ى انقلاب اسلامى خويش را با فريادهاى (وا اسلاماه) بگوش
جهانيان مى رساند. وبا دگرگون ساختن اوضاع واحوال جهان، توجه
محرومان ومستضعفان سراسر عالم را به ايران، وانقلاب اسلامى خويش
جلب مى نمايد وزمينه ى حکومت جهانى مهدى موعود عليه السلام را
فراهم مى آورد، شخصيت کم نظيرى است که (سيد) (عالم) بزرگوار، مطاع،
وفرمانرواى على الاطلاق مردم مسلمان (ايران) است.
واو کسى است که حرکت انقلابى او از بلاد شرق و(ايران) ودعوت انقلاب
اسلامى او در ميان ايرانيان پاکدل وديندار ومتعهد به اسلام، واز
ناحيه ى مشخصى بنام (ديلم) وقزوين وطالقان (که از نواحى قديم
خراسان وجزء سرزمين (ديالمه) است) صورت خواهد گرفت ولى (حسنى) بودن
وى چه از نظر اخبار وچه از ديدگاه دانشمندان، مورد شک وترديد وبلکه
در برخى از اخبار به (حسينى) بودن وى تصريح شده است.
سرگردانى نويسندگان
در اينجا خالى از مناسبت نيست به اين نکته اشاره کنيم که بسيارى از
محدثان ومؤلفان ونويسندگان وپژوهشگران نيز درباره (حسنى) بودن آن
(سيدى) که از شرق قيام مى کند ترديد دارند، وندانسته اند که آيا
واقعا او (حسنى) است يا حسينى)؟ ودليل اين گفتار، اظهار نظرهاى
مختلف وگوناگونى است که ابراز داشته اند.
در اين زمينه منابع ومآخذ مستقل وفراوانى در دست است که نشان مى
دهد بيشتر کسانى که روايات مربوط به (سيد حسنى) را در کتابهاى خود
آورده اند، متوجه نشده اند، که در واقع قيام کننده ى اصلى از
سرزمين شرق چه کسى است. آيا در واقع او همان (سيد حسنى) است؟ يا
اينکه خراسانى است؟ ويا اينکه: فى الواقع (خراسانى) همان سيد حسنى
است! وبهر صورت نويسندگان ومحققان، در اين باره دچار سردرگردانى
شده اند!!
مثلا برخى از دانشمندان مانند- صاحب کتاب (نور الانوار) ومرحوم سيد
اسماعيل طبرسى نورى در کتاب (کفاية الموحدين) وناظم الاسلام کرمانى
در کتاب (علائم الظهور) گاهى چنين اظهار مى دارند که اين (سيد)
ظاهرا از اولاد امام حسن مجتبى عليه السلام است، وگاهى مى گويند:
شايد نام او (حسن) باشد وگاهى مى گويند، ممکن است ملقب به حسنى
باشد!!
وبرخى ديگر از نويسندگان: مانند
صاحب کتاب (مهدى منتظر) وهمچنين صاحب کتاب (يوم الخلاص) عقيده
دارند که اين (سيد) حسنى، نيست، وبلکه (حسينى) است(4)
وحتى مؤلف (يوم الخلاص) با تمام صراحت اظهار عقيده مى کند که اين
سيد انقلابى، همان خراسانى وبدون شک وشبهه (حسينى) است.
وهمين تعبيرات مختلف از سوى مؤلفان ومحققان، بيانگر اين واقعيت است
که (حسنى) بودن ويا (حسينى) بودن آن سيد انقلابى تا هنوز در هاله
اى از ابهام باقى مانده، ونشانگر سرگيجه وسرگردانى عده ى زيادى از
دانشمندان ومحققان وپژوهشگران است، وگرنه، اينکه برخى مى گويند: او
حسنى است، وبرخى مى گويند، شايد نامش حسن باشد، وعده اى مى گويند
وى خراسانى وحسنى، ويا حسينى است، معنا ندارد. وبهر حال عقيم ماندن
تلاش پژوهشگران براى شناخت وشناسائى نسب واقعى (سيد) نتيجه ى همان
اختلاف روايات، ونسخه هاى کتابهاى مختلف است وسبب اينکه ما اين
ابراز نظرها را در اينجا مطرح نموديم براى اين است که: اظهار
نظرهائى که از طرف برخى از نويسندگان ابراز شده صد در صد حتمى
وقطعى نيست وچنانکه در مبحث بعدى پيرامون (اقوال داشمندان) ملاحظه
خواهيد فرمود، خواهيد ديد که: خود آنها هم بطور ضمنى معترف هستند
واقرار دارند که نظريه ى آنان جنبه ى حقيقت وواقعيت ندارد.
اقوال دانشمندان
اکنون براى روشن شدن واقعيت مطلب، راجع به قيام بى نظير اين سيد
بزرگ انقلابى، وآشنائى هر چه بيشتر، با شخصيت ممتاز وناشناخته ى وى
(خواه بعنوان حسنى وخواه بعنوان حسينى) که آغاز انقلاب وحرکت
اسلامى او از بلاد شرق وايران، واز يک منطقه ى جغرافيائى خاص، بنام
(خراسان) شروع مى شود ودعوت اسلامى او در ميان ايرانيان ديندار،
وشيعيان محروم اين منطقه ى عظيم، وطرفداران سرسخت خاندان رسالت
است، وقيام پرارج ونهضت پرثمرش، مستضعفان وستمديدگان را اميدوار،
واستکبارپيشگان وزراندوزان ومالپرستان وجاه طلبان مادى را مأيوس
وجهانيان را دچار حيرت وشگفتى مى سازد، وانقلاب پرآوازه اش پشت
استکبار جهانى را مى لرزاند، ودنيايى را دگرگون مى کند، وانقلاب
اسلامى وى تا ظهور ولى مطلق الهى وانقلاب جهانى حضرت مهدى عليه
السلام ادامه خواهد داشت، نخست گفتار برخى از دانشمندان گذشته را
که درباره ى شخصيت وهدف وى اظهار نظر نموده اند مى آوريم، وسپس عين
رواياتى را که از ائمه ى معصومين عليهم السلام درباره او روايت شده
است نقل مى کنيم، وتا جائى که مجال بحث وگفتگو باشد وفرصت اجازه
دهد، به توضيح وتشريح آنها مى پردازيم، تا اينکه با نيروى لا يزال
الهى وکمک اخبار واحاديث آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم نظر صحيح
درباره ى آن سيد پرشور وانقلابى که خواه ناخواه از دودمان پاک نبى
گرامى، واز نوادگان اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام است، روشن
شود.
واينک اقوال دانشمندان:
1- در کتاب (نور الانوار) تأليف: شيخ على اصغر بروجردى که در سال
1301 هجرى در زمان (ناصر الدين شاه قاجار) بچاپ رسيده است، پيرامون
نهضت (سيد حسنى) چنين مى نويسد:
(از جمله ى علامات، که حتميه ى قريب به ظهور است، خروج (سيد حسنى)
است، واو، جوان خوشروئى خواهد بود که از طرف (ديلم) و(قزوين) خروج
خواهد نمود، وبه آواز فصيح بلند، فرياد خواهد کرد که ((اى مردم)
بفرياد برسيد آل محمد بيچاره را که از شما يارى مى طلبد).
مؤلف کتاب (نور الانوار) پس از
آنکه قسمتى از حديث مفصل (مفضل)(5)
را که از امام صادق عليه السلام درباره ى خروج (سيد حسنى) رسيده
است نقل مى کند، در توضيح آن حديث چنين مى گويد:
(واين جوان يعنى: سيد حسنى، يا از اولاد امام حسن بن على بن ابى
طالب عليه السلام است، يا آنکه (حسن) نام دارد يا ملقب به (حسنى)
خواهد بود. ادعاى نيابت و(بابيت) حضرت مهدى عليه السلام را نمى
کند، بلکه (او) شيعه ى اثنا عشريه است، ومردم را به بدى وباطل دعوت
نخواهد نمود، ولکن به بزرگى ومطاعيت ورياست خواهد رسيد، وگفتار
وکردار او موافق با شريعت حضرت خاتم النبيين صلى الله عليه وآله
وسلم مى باشد، ولکن در آن زمان کفر، عالم را فروگرفته باشد ومردم
از دست آنها به تنگ آمده باشند که آنجوان حسنى فرياد برآورد که
بفرياد برسيد مضطر بى چاره را در آن وقت جمعى از مؤمنين که مستعد
باشند او را اعانت (ويارى) نمايند، واو کم کم به کفار غلبه جويد
واز ايشان بکشد وقوت بگيرد تا آنکه جمعيت او بسيار شوند.
ودور نيست که به طريقه ى سلاطين
عادله حرکت نمايد تا آنکه با جمعى کثير وجمى غفير وارد کوفه گردد،
واين در وقتى است که (کوفه) آباد شده باشد، ومحل سکناى بزرگان
باشد، ودر لشکر او طوايف مختلفه باشد، که از آن جمله باشند (طايفه
ى زيديه) که قائل به امامت (زيد بن على بن الحسين، يا زيد بن حسن
بن على ابى طالب عليه السلام) باشند و(زيديه) از عسکر (ولشکر) او،
از اطاعت وانقياد حضرت (قائم عليه السلام) سرباز زنند، وآن طايفه
از اعراب خواهند بود، نه از اعجميين (يعنى: نه از عجمها،
وايرانيان) وخصوصيات ديگرى هم دارد که انشاء الله (در هنگام نهضت
وى ظاهر خواهد شد).(6)
2- مرحوم سيد اسماعيل طبرسى نورى، در کتاب (کفاية الموحدين) درباره
ى خروج (سيد حسنى) با نقل حديث (مفضل بن عمرو) وتوضيحاتى که از
خود، بر آن افزوده است، چنين مى نويسد:
(ششم: از علامات حتميه ى، خروج (سيد حسنى) است. وآن جوان خوش صورتى
است که از طرف (ديلم) و(قزوين) خروج نمايد وبه آواز بلند فرياد کند
که بفرياد برسيد آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم را که از شما
يارى مى طلبد واين سيد حسنى ظاهرا از اولاد امام حسن مجتبى عليه
السلام باشد واو دعوى بر باطل ننمايد ودعوت برنفس خود نکند، بلکه
از شيعيان خلص ائمه ى اثناعشر وتابع دين حق ودعوى نيابت ومهدويت
نخواهد نمود ولکن مطاع وبزرگ ورئيس خواهد بود.
ودر گفتار وکردار موافق است با شريعت مطهره حضرت خاتم النبيين صلى
الله عليه وآله وسلم ودر زمان خروج او چون کفر وظلم عالم را فرو
گرفته باشد ومردم از دست ظالمان وفاسقان در اذيت وآزار باشند وجمعى
از مؤمنين نيز مستعد باشند از براى دفع ظلم ظالمين در آنحال (سيد
حسنى) استغاثه نمايد از براى نصرت دين آ محمد صلى الله عليه وآله
وسلم پس مردم او را اعانت نمايند خصوصا گنجهاى (طالقان) وظاهرا
مراد از اين (طالقان) طالقان (ديلم) باشد نه طالقان شام اين گنجها
از طلا ونقره نباشد، بلکه مردان شجاع قويدل ومسلح ومکمل که بر
اسبهاى اشهب (که کنايه از وسائط نقليه ومرکبهاى سوارى است) سوار
باشند ودر اطراف او جمع گردند وجمعيت او زياد شوند، وبنحو سلطان
عادل در ميان ايشان حکم وسلوک نمايد، وکم کم بر اهل ظلم وطغيان
غلبه نمايد (واز مکان وجاى خود تا کوفه) زمين را از لوث وجود
ظالمان وکافران پاک گرداند، وچون با اصحاب خود وارد کوفه شود به او
خبر مى دهند که حضرت حجة الله مهدى آل محمد صلى الله عليه وآله
وسلم ظهور نموده است واز مدينه بکوفه تشريف آورده است، پس (سيد
حسنى) با اصحاب خود بخدمت آن حضرت مشرف مى شوند، واز آن حضرت
مطالبه دلايل امامت ومواريث انبياء مى نمايد.
حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد: بخدا قسم که آن جوان خود، آن
حضرت را مى شناسد ومى داند که او بر حق است ولکن مقصودش اين است که
حقيقت او را بر مردم واصحاب خود ظاهر نمايد. پس آن حضرت دلايل
امامت ومواريث انبياء را از براى او ظاهر نمايد در آن وقت (سيد
حسنى) واصحابش بيعت خواهند نمود مگر عده ى قليلى از اصحاب او که
چهار هزار نفر از (زيديه) باشند که مصحفها و(قرآن) در گردن ايشان
حمايل است، وآنچه مشاهده نمودند از دلايل ومعجزات آنرا حمل بر سحر
مينمايند، ومى گويند، اين سخنان بزرگى است وهمه ى اينها سحر است که
بما نموده ونشانداده اند، پس حضرت حجت عليه السلام آنچه ايشان را
موعظه ونصيحت نمايد، وآنچه اظهار (اعجاز) نمايد، در ايشان اثر
نخواهد نمود. وحضرت تا سه روز ايشان را مهلت مى دهد وچون موعظه ى
آن حضرت وآنچه حق است قبول ننمايند، حضرت امر فرمايد که گردنهاى
ايشان را بزنند، وحال ايشان بسيار شبيه است بحال خوارج نهروان که
در لشکر حضرت امير المؤمنين عليه السلام ودر جنگ (صفين) بودند.
پاورقى:
(1)
به کتاب الزام الناصب، ج 2، ص 161-160، الحاوى للفتاوى، ج
2، ص 142 و146، الملاحم والفتن، ص 66-65 باب 132، عقد
الدرر، ص 129، بشارة الاسلام، ص 184 والبرهان متقى هندى،
باب 4، حديث 4، ص 103 مراجعه فرمائيد.
(2)
به کتاب بحار الانوار، ج 3، ص 15 و16 وانوار النعمانيه، ج
2، ص 87 و88 ومختصر بصائر الدرجات، ص 188 وعقد الدرر، ص 97
والملاحم والفتن، ص 149 ورواياتى که در همين بخش آورده ايم
مراجعه فرمائيد.
(3)
تفصيل اين جريان در بخض چهارم خواهد آمد.
(4)
مهدى منتظر، ص 163، 162، طبع صدوق، سال 1384 هجرى قمرى،
تحت عنوان: (خروج سيد حسنى) ويوم الخلاص- ص 643 چاپ چهارم:
سال 1402 هجرى 1983 ميلادى.
(5)
متن عربى اين حديث، وترجمه ى آن را به دنبال (اقوال
دانشمندان بطور مفصل نقل خواهيم نمود).
(6)
نور الانوار، نور هشتم، در بيان علامات ظهور، علامت چهل
وهشتم.
(7)
کفاية الموحدين 4 جلدى، ج 3، ص 403، در علامات حتميه.