زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى عليه السلام

سيد أسد الله هاشمى شهيدى

- ۱ -


علامات ده گانه ظهور

همانگونه که ملاحظه فرموديد در خطبه ى افتخاريه ى امير المؤمنين عليه السلام براى ظهور حضرت ولى عصر (ارواحنا له الفداء) ده علامت ذکر شده است، که ما به ترتيب يکايک آنها را براى اطلاع خواننده ى عزيز مختصرا توضيح مى دهيم.

علامت اول: درباره ى علامت اول، يا نخستين علائم ظهور حضرت بقية الله - عجل الله تعالى فرجه - در روايات به اختلاف سخن رفته است.

در برخى از روايات نخستين علامت، تخريق زوايا (يعنى: حفر کانالهاى عريض وطويل در راه هاى ورودى بکوفه) ذکر شده، ودر برخى از روايات نخستين علامت، طلوع ستاره دنباله دار ذکر گرديده، ودر برخى از روايات هم، چنانکه در اينجا (يعنى: در خطبه ى افتخاريه) ملاحظه نموديد (تحريف رايات) يعنى: مبدل کردن پرچمها وتعويض آن در کوچه هاى کوفه آمده است، وظاهرا علت اين اختلاف کثرت نقل حديث ويا عدم دقت نساخ، در ضبط آن بوده است.

به هر حال گرچه نسخه هاى کتابها مختلف است، اما در عين حال هدف مشخص است، زيرا: برداشتى که از کل حديث بدست مى آيد اين است که: يکى از علامات ظهور وقوع حوادث ناخوش آيند در عراق، وقتل وکشتار مردم اين سرزمين، وحکومت کردن مشتى اراذل واوباش بر جان ومال وناموس مردم اين سامان است. ودر هر صورت اگر عبارت عربى حديث (تحريف الرايات) صحيح باشد مقصود از آن، کنايه از تغيير قوانين متقنه ى اسلام، وظهور کفر، وتسلط اجانب بر سرنوشت مردم عراق، ونابسامانيهاى اخلاقى واجتماعى ومفاسد بيش از حد واندازه در اين سرزمين اسلامى است چه آنکه (تحريف) بمعنى تعويض وجابجا کردن است (راغب اصفهانى) در (مفردات)در معناى کلمه ى تحريف، در ماده ى (حرف) چنين مى نويسد: (تحريف الشىء) برگرداندن شکل وحالت چيزى است، مثل؛ تحريف القلم - يعنى تراشيدن قلم وتغيير شکل دادن آن، ونيز مى گويد: تحريف کلام، به يک طرف بردن آن است.

على هذا- اگر عبارت عربى حديث درست باشد وکسانى که کتابها را در زمان پيش از ظهور چاپ رونويسى مى کرده اند اشتباه نکرده باشند، منظور از (تحريف رايات) کنايه از ظهور کفر است، ولى همانطورى که گفتيم مشکل اين است که: نسخه ها مختلف است ودر بعضى از روايات ديگر (تحريق رايات) يعنى سوزاندن پرچمها در کوچه هاى کوفه آمده است، وبنابراين اگر عبارت دوم درست باشد، کنايه از زد وخورد وتظاهرات واجتماع احزاب مختلف، يا وقومع جنگ بين دو طايفه ودو حزب، ويا اشاره به لشکرکشى (سيد حسنى) به عراق وشعله ور شدن آتش جنگ وبرخورد لشکريان سيد حسنى با سفيانى در کوچه هاى کوفه مى باشد.

علامت دوم: تعطيل شدن مسجدها است که قبلا در اين باره توضيح داده ايم وديگر بار تکرار نمى کنيم.

علامت سوم: جلوگيرى از حج، وممانعت از زيارت بيت الله الحرام است که به جهت عدم امنيت واختلاف دولتها ونا امن بودن راهها کسى به حج نخواهد رفت ودر حديثى که از پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله درباره ى برخى از علائم ظهور ونا امنى راه ها روايت شده چنين آمده است که آن حضرت فرمود:

(مهدى اين امت از ماست واز علامات قيام آن حضرت اين است که: هر گاه دنيا هرج ومرج شود وفتنه ها پشت سر يکديگر ظاهر گردد وراهها قطع ونا امن شود وبرخى بر برخى يورش برند، نه کبير بر صغير ترحم کند ونه صغير از کبير توقير نمايد، در آن هنگام خداوند مهدى ما را که ازنهمين صلب حسين عليه السلام است برميانگيزاند تا دژهاى گمراهى وضلالت ودلهاى مهر شده وبيمار را بگشايد، او در آخر الزمان قيام مى کند همچنانکه من در اول زمان قيام نمودم، پس زمين را پر از عدل وداد مى کند چنانکه پر از ظلم وجور شده بود.(1)

علامت چهارم: خسف زمين خراسان است، وخسف بمعنى، نگونسار شدن وواژگون گرديدن، وفرو رفتن وفرو بردن زمين است اهل خود را، قرآن مجيد درباره ى (قارون) مى فرمايد: (فخسفنا به وبداره الارض).(2)

ما قارون وخانه اش را به زمين فرو برديم.

والبته در تصور معناى فرو رفتن به زمين که قارون بدان دچار شده وکفار نيز بدان تهديد شده اند بسيار طبيعى وآسان است، زمين به دستور خدا زلزله مى کند ودر اثر آن دهان مى گشايد وهرچه را که خدا بخواهد در خود فرو مى برد.

در مورد خسف زمين خراسان نيز چنين است، ممکن است زمين لرزه شود وزمين گروهى را در خود فرو برد، والبته تاکنون چندين مرتبه زلزله هاى عظيم وبزرگى روى داده وزمين ده ها وصدها هزار نفر را در خود فرو برده است. ولى ظاهرا منظور از خراسان چنانکه قبلا هم گفته ايم (ايران) ومقصود از خسف، خراب شدن برخى از شهرهاى ايران است نه نفس خراسان، وزمين لرزه هم امکان دارد در هر شهرى اتفاق بيفتد واختصاص به خراسان ندارد، واين امر خداوند است هرگاه بخواهد که مردمى را متوجه نموده واز غفلت بيرون بياورد آنها را با چنين وسائل امتحان مى کند ومتوجهشان مى سازد.

علامت پنجم: وقوع (قذف) در سرزمين خراسان است وهمانطوريکه بارها تذکر داده ايم وقبلا هم درباره ى خراسان به تفصيل سخن گفته ايم مقصود از خراسان، نفس خراسان نيست مراد از آن مملکت ايران است واما (قذف) چنانکه بر ارباب فضل ودانش واهل نظر پوشيده نيست به معنى: انداختن چيزى ورها کردن آن است.

در قرآن کريم در سرگذشت حضرت موسى على نبينا وآله وعليه السلام مى خوانيم که خداوند به مادر موسى وحى نمود (أن أقذفيه فى التابوت فاقذفيه فى اليم)(3) (موسى را در تابوت (صندوق) بگذار وآنرا به دريا بينداز).

ومعلوم است که مراد از اين انداختن، انداختن معمولى نيست، زيرا در آيات قرآن محلى يافت نمى شود که مراد از (قذف) يعنى: (انداختن) انداختن معمولى باشد، وهمچنين در آيات قرآن نمى توان موردى پيدا کرد که مراد از انداختن، انداختن غير محسوس باشد بلکه در هر موردى که کلمه ى (قذف) به کار رفته به معنى انداختن محسوس به کار رفته است چه انداختن ظاهرى ومادى وچه معنوى بوده باشد.

بنابراين ترديدى نيست که وقوع (قذف) در سرزمين خراسان يعنى ايران، قذف معمولى نيست بلکه مراد از آن پرتاب کردن ورها کردن چيزى است که هم شامل قذف است وهم مشمول خسف، وروى اين بيان دور نيست که وقوع قذف کنايه از پرتاب موشکها وخراب شدن برخى از شهرها وپريشان شدن مردم آن شهرها ومتفرق شدن آنان ومهاجرت به شهرهاى ديگر باشد.

علامت ششم: طلوع ستاره ى دنباله دار است، که قبلا درباره ى اين علامت صحبت کرده ايم وحديث مفضلى هم، دراين باره از امير المؤمنين عليه السلام رسيده است که بزودى آن را ذکر خواهيم نمود.

علامت هفتم: نزديک شدن ستاره ها به يکديگر است که تشخيص وشناخت اين علامت مربوط به منجمين وستاره شناسان است واز علم نجوم معلوم مى شود.

علامت هشتم: هرج ومرج در دنياست، که هرکس هر کسى شود وهر کس هر کارى که دلش خواست انجام دهد ودادخواه وفرياد رسى نباشد، مرحوم سيد طاووس در کتاب (الملاحم والفتن) در حديثى از پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله روايت کرده است که آن حضرت فرمود: قبل از قيامت (صغرى) يعنى: (پيش از ظهور حضرت ولى عصر- عجل الله تعالى فرجه -) هرج است، گفتند يا رسول الله هرج چيست؟ فرمود: کشتن، گفتند يا رسول الله يعنى بيشتر از زمان فعلى ما کشته مى شوند؟ فرمود: منظور نه اين است که شما را کفار مى کشند، بلکه کار بجائى مى رسد که انسان همسايه وبرادر وپسر عموى خود را مى کشد!! پرسيدند يا رسول الله آيا عقل ندارند؟ فرمود: عقل مردم در آن زمان (بر اثر هواهاى نفسانى) گرفته مى شود، وبجاى عقلاء افرادى مى نشينند که گمان مى کنند کسى هستند وشخصيتى دارند!).(4)

علامت نهم: قتل وکشتار وخونريزى بسيار است، که مردم دنيا با خيالات فاسد وطمع بستن به دنياى مادى دو روزه ورسيدن به قدرت ويا به واسطه ى پيدايش بدعتها واحزاب، واختلاف مذاهب ودرگيرى احزاب ودشمنى با همديگر واحداث فتنه ها وجنگها يکديگر را به قتل مى رسانند.

علامت دهم: (نهب) وغارت اموال است، که برخى از مردم بر برخى ديگر يورش برند وبا زور وقلدرى اموال يکديگر را غارت نمايند، ويا دولتهاى جور به جان يکديگر بيفتند وبراى تأمين مصالح کشور خود مردم را غارت کنند واز سخن حضرت که فرموده است (وقتل ونهب) چنين استفاده مى شود که قتل وکشتار بوسيله ى شعله ور شدن آتش جنگ، وغارت اموال به سبب همان تأمين مخارج جنگ است که دولتها ناچار مى شوند براى اينکه عقب نيفتند ودر جنگ شکست نخورند مالياتى را بر دوش ملتها مى گذارند واز اين طريق بودجه ى هنگفتى را به خاطر هزينه هاى جنگى وضع مى نمايند، واموال مردم را به غارت مى رود.

آرى: سپس وقتى که اين علائم ده گانه تمام شد، آنگاه قائم بحق، قيام مى کند ودشمنان خدا را بقتل مى رساند وزمين را به خواست خدا پر از عدل وداد مى نمايد (انشاء الله تعالى وجعلنا من أنصاره وأعوانه)

درباره بنى اميه وبنى عباس وستاره دنباله دار

مرحوم (کلينى)- رضوان الله تعالى عليه- در کتاب (روضه کافى) در حديثى از مسعدة بن صدقه، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت کرده است که آن حضرت فرمود: امير المؤمنين عليه السلام در مدينه براى مردم خطبه اى خواند وپس از حمد وثناى الهى ودرود بر پيغمبر وآلش، چنين فرمود:

اما بعد براستى که خداى تعالى پشت هيچ جبارى وزورگوئى را از سرکشان وستمگران روزگار نشکسته است مگر اينکه مدتها به وى مهلت داده است (تا با او اتمام حجت کند وستمگر دست از عملش بردارد وتوبه نمايد) واستخوان شکسته ى هيچ ملتى را بهم پيوند نداده (يعنى آنها را متحد ومتفق نساخته است) مگر بعد از فشار وسختى وبلا، واى مردم شما پيش از اين به گرفتاريها مبتلا بوديد وبعد از اين نيز مصائب ومشکلاتى خواهيد داشت.

اين را بدانيد که نه هر صاحب دلى عاقل است ونه هر صاحب گوشى گوش شنوا دارد ونه هر نگاه کننده اى که به چشم نگاه کند، بيناست. اى بندگان خدا در آنچه براى شما حائز اهميت است خوب تأمل کنيد ورغبت نشان بدهيد، سپس به ميدانهاى (تاخت وتاز) کسانى که به شيوه ى پيروان فرعون رفتند وغرق در ناز ونعمت بودند وباغها وچشمه ها وکشتزارها ومقام ارجمندى داشتند ودر بهترين جاها مى زيستند وخداوند آنها را به حال خود واگذاشت، بنگريد وببينيد که خداوند چگونه بعد از آن عيش ونوشها وامر ونهى هايى که داشتند کارشان را پايان داد وبه چه سرنوشتى مبتلا شدند.

عاقبت نيک در بهشت از آن کسى است که شکيبا باشد وهر کس از شما که شکيبا باشد سرانجامش بهشت است وبه خداوند سوگند که در آن جاويدانند وسرانجام کارها به دست خداست.

اى شگفتا! وچرا در شگفت نباشم از اشتباهات وخطاکاريهاى اين فرقه ها ودستجاتى که در دين ومسلک خود اين همه با هم اختلاف دارند وبا دليلهاى نادرستى که هر کدام بر مذهب باطل خود مى تراشند نه از دستور پيغمبرى پيروى مى کنند ونه به رفتار وصى وجانشين پيغمبرى عمل مى نمايند ونه ايمان به غيب وروز جزا مى آورند ونه هم از عيب جوئى مردم چشم پوشى مى کنند.

کار خوب در نظرشان همان است که خود آن را نيک وخوب مى شناسند وکار زشت در نظرشان همان است که خود آن را زشت مى شمارند وهر کدام از آنها براى خود امام ورهبرى است، وبه اعتماد هواى نفس وخيالات فاسده وتوسل بزور وقدرتهاى فانى پيوسته به راه هاى کج ومنحرف مى روند وبه مردم ستم مى کنند، وآن را مى گيرند که به نظر خودشان وسيله ى محکم وپابرجائى است وجز خطا چيزى بسرمايه زندگى نمى افزايند.

هرگز به خدا نزديک نمى شوند وبيش از اندازه از درگاه الهى دور مى گردند، يک عده از آنها به دسته اى دل مى بندند وجمعى از آنها جمعى ديگر را تصديق مى کنند، وهمه ى اينها به خاطر ترس ووحشتى است که از قوانين يادگارى رسول خدا صلى الله عليه وآله وپيروى از سفارش پيامبر درباره ى ائمه طاهرين عليهم السلام، وتنفر وبى اعتنايى نسبت به امانتهاى الهى واخبار رسيده ى از آفريننده آسمانها وزمين دارند.

آنها مردمى حسرت مند مى باشند وپناهگاه امور شبهه ناک واهل تيرگيها وگمراهى وترديدند. والبته کسى که خداوند او را به خودش ودلخواهش واگذاشت در نزد کسى که از وضع او اطلاعى ندارد تأمين دارد، اينان چقدر شباهت دارند به چهارپايانى که مهترشان غائب شده واز سر آنها رفته باشد.

دريغا! از کارهايى که شيعيان من بزودى پس از اين دوستى موقتى که امروز با هم نسبت به يکديگر انجام مى دهند، چگونه بعضى از آنها موجبات بدبختى ديگرى را فراهم مى آورند وبرخى، برخى ديگر را بقتل مى رسانند. فرداست که آنها از اصل وريشه جدا گشته وپراکنده مى گردند (وبعد از من از دور امامان به حق دور مى شوند) وبه شاخه دست مى زنند (وبسوى آنها که از حقيقت اسلام بدورند مى روند) واز غير اهلش انتظار پيروزى بر دشمن دارند، هر دسته اى از آنها به شاخه اى مى چسبد (وبه حزبى رو مى آورد) وبه هر سو که آن شاخه متمايل شود آنان نيز به همان سو متمايل مى شوند.

با اينکه خداوند- که ستايش خاص اوست- بزودى اينان را براى بدترين روز ذلت بنى اميه گرد خواهد آورد هم چنانکه باد پائيزى لکه هاى ابر را گرد مى آورد. خدا ميان آنها الفت برقرار خواهد نمود وآنها را نسبت به هم يکدل خواهد ساخت وسپس مانند توده هاى ابر متراکم وانبوه آنان را بهم پيوند خواهد داد. وپس از آن درهاى آزادى به رويشان خواهد گشود که چون سيلى بنيان کن از جايگاه انقلاب خويش بيرون آيند وچون سيل باغهاى يمن (سيل عرم) که خدا موشى را براى ويرانى سد آنها فرستاد (وآن موش آن سد را سوراخ کرده وآبها بصورت سيلى بنيان برانداز سرازير شده ودر برابرش هيچ تپه اى برجاى نمانده وراه آن سيل را هيچ کوه محکمى برنگرداند) آنها نيز همچنان سيل آسا در روى زمين به حرکت درآيند.

وخداوند آنها را در شکم دره ها وجاهاى مناسب پراکنده سازد وسپس آنها را بمانند چشمه سارهائى بر روى زمين روان گرداند تا بدين وسيله حقوق از دست رفته ى قومى را از قوم ديگر بگيرد وگروهى را در ديار گروهى ساکن گرداند تا بنى اميه (که آل محمد صلى الله عليه وآله را از خانه وکاشانه خود در بدر نمودند) خود نيز آواره وسرگردان شوند وديگر نتوانند آنچه را که غصب نموده وبه زور گرفته بودند (يعنى حق آل محمد صلى الله عليه وآله را) غصب وپايمال کنند.

خداوند بوسيله ى ايشان (يعنى: شيعيان) پايه محکمى را (که مقصود همان حکومت بنى اميه است) ويران کند وبوسيله ى آنها بنيانها وساختمانهاى سنگى وکاخهائى را که در شام بنا کردند منهدم سازد وکوه ودشت سرزمين شام ووسط مسجد دمشق را از مخالفين بنى اميه پر ومملو سازد. سوگند به خدائى که دانه را شکافت وانسان را آفريد آنچه گفتم حتما واقع خواهد شد، وگويا من هم اکنون صداى شيهه اسبان وسر وصداى درهم وبرهم مردان جنگى ورزم آورانشان را مى شنوم.

به خداوندى خدا سوگند، آنچه در دست بنى اميه است از زر وسيم وقدرت، بعد از آن شکوه وجلال وفرمانروايى در شهرها- مانند دنبه ى چربى که بر روى آتش آب مى شود- آب خواهد شد. هر کس از آنها بميرد گمراه مرده وکار هر کس از آنها که باقى بماند با خداست، وهر کس که توبه کند وبسوى خدا باز گردد خداوند توبه پذير است. واميد است که خداوند شيعيان مرا پس از پراکندگى براى بدترين روز گرفتارى اينان گردآورد وبراى کسى نيست که چيزى را براى خدا اختيار کند بلکه تمام اختيارات وتدبير همه ى امور بسته به اراده ومشيت بارى تعالى است.

اى مردم کسانى که به ناحق منصب امامت را بخود مى بندند وشايسته آن نيستند فراوانند، اگر شما بواسطه ى تلخى حق از آن روى برنتابيد وخود را خوار نکنيد ودر توهين باطل وپست کردن آن سستى نورزيد آنها که در شجاعت بپايه ى شما نمى رسند بر شما دلير نمى شوند وقدرتمندان بر شما مسلط نمى گردند وپيروى حق را ترک نمى کنند ودر صدد پايمال کردن اطاعت حق ودور کردن آن از اهلش نخواهند بود.

ولى افسوس! افسوس که (دوباره) مانند بنى اسرائيل عهد موسى عليه السلام در کار خود حيران وسرگردان مى شويد! به جان خودم سوگند ياد مى کنم که تحير شما پس از من به مراتب چند برابر سرگردانى بنى اسرائيل خواهد بود (زيرا بنى اسرائيل چهل سال در بيابان (تيه) حيران وسرگردان بودند، ولى شما مسلمانان بعد از غصب حق آل محمد صلى الله عليه وآله وظلم وستمى که نسبت به اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام روا داشتيد تا ظهور مهدى موعود در امر دين خود حيران خواهيد ماند).

باز هم به جان خودم سوگند ياد مى کنم که چون مدت حکومت بنى اميه به پايان برسانيد باز هم شما به دولت باطل ديگرى (چون بنى عباس) که بعد از آنها خواهد آمد ومردم را به گمراهى دعوت خواهد نمود مى پيونديد وبه دور آنها اجتماع مى کنيد وباطل را زنده مى سازيد وحق را پشت سر مى اندازيد واز نزديکى جنگجويان (با افتخار) (بدر) (يعنى خود حضرت) مى بريد وبه دورترين فرزندان جنگ کنندگان با رسول خدا صلى الله عليه وآله (يعنى فرزندان عباس بن عبد المطلب که در جنگ بدر در زمره ى لشکر مشرکين به جنگ رسول خدا صلى الله عليه وآله آمده بود) پيوند مى کنيد.

(ولعمرى أن لو ذاب ما فى أيديهم لدنا التمحيص للجزاء وقرب الوعد وانقضت المدة وبدا لکم النجم ذو الذنب من قبل المشرق ولاح لکم القمر المنير) اين را بدانيد به جان خودم سوگند که چون حشمت آنها (يعنى بنى العباس) نيز به پايان رسيد ودولت وقدرتشان از ميان رفت امتحان براى پاداش نزديک مى شود، ووعده ى حق (يعنى وعده ى خروج آل محمد صلى الله عليه وآله وقيام قائم منتظر عجل الله تعالى فرجه نزديک مى گردد)، ودوران ظلم وستم وحکومت اهل باطل، سپرى مى شود وستاره ى دنباله دار از سمت مشرق براى شما ظاهر مى گردد وماه تابان براى شما طلوع مى نمايد پس چون اين علائم پديدار شد بسوى خدا باز گرديد وتوبه کنيد.

(واعلموا أنکم ان اتبعتم طالع المشرق، سلک بکم مناهج الرسول صلى الله عليه وآله فتداويتم من العمى والصمم والبکم، وکفيتم مؤنة الطلب والتعسف ونبذتم الثقل الفادح عن الأعناق) وبدانيد که اگر شما از طلوع کننده ى مشرق پيروى کنيد او شما را به راههاى روشن رسول خدا صلى الله عليه وآله رهبرى خواهد کرد. وشما را از کورى وکرى وگنگى نجات خواهد داد، ودر نتيجه رنج آنچه را که طلب مى کرديد وخود را به زحمت مى انداختيد آسوده خواهد نمود وبار سنگين وکمرشکن (اطاعت زورمندان وزمامداران ستم پيشه) را از روى دوش خويش خواهيد برداشت.

وخداوند کسى را از رحمت خود دور نمى سازد مگر آنکه از پذيرش حق سر باز زند، وظلم را پيشه خود سازد وزور بگويد وآنچه را که حق آن را ندارد (از ديگران) به ناحق بستاند (وسيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون).(5)

توضيحى کوتاه پيرامون خطبه وستاره دنباله دار

خواننده ى عزيز! در اين خطبه ى مفصل آن چنانکه ملاحظه نموديد امير المؤمنين عليه السلام به مقدار کافى از اتمام حجت خداوند با ستمکاران وعبرت گيرى از گذشتگان وخطاکاران، وغاصبين حقوق اهل بيت عليهم السلام وسفارشات رسول الله صلى الله عليه وآله واختلافات شيعه وانقلاب آنها عليه بنى اميه، وانقراض سلطنت آنان، وهم چنين از غيبت صاحب غيبت (يعنى حضرت ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه-) وعلامات ظهور آن حضرت وستاره ى دنباله دارى که از شرق طلوع مى نمايد از همه ى آنها سخن گفته وبر همه ى اهل عناد ولجاج حجت را تمام نموده وبراى کسى که جوياى حق ويافتن راه حقيقت باشد همين مقدار از سخنان درربار مولاى متقيان عليه السلام او را کفايت مى کند.

واگر انسانى با فکر وانديشه ى سالم وبه دور از هواهاى نفسانى وخواهشهاى دل وآرزوهاى دراز، در اين حديث دقت کند ومقدارى تأمل نمايد نيازى به تصريح وتوضيح نيست، چه آنکه امير المؤمنين عليه السلام پس از بيان انقراض بنى العباسى با صراحت کامل به يکى از علائم مهم ظهور حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء که طلوع ستاره اى دنباله دار، وکنايه از ظهور شخصى در آخر الزمان وپيش از ظهور مبارک ومنتقم حقيقى است اشاره نموده وپيدايش شخصيت کم نظيرى را که زمينه ساز حکومت عدالت پرور حضرت صاحب الزمان عليه السلام است به مردم گوشزد فرموده است.

وبراى هر انسان وانديشمندى واضح وروشن است که اين (ستاره ى دنباله دارى) که امير المؤمنين عليه السلام به ظهور آن خبر داده وفرموده است (اگر شما از طلوع کننده ى مشرق پيروى کنيد، او بار سنگين وکمرشکن اطاعت زورمداران ستم پيشه را از روى دوش شما برمى دارد) اين ستاره، آن ستاره ى دنباله دارى که در آسمان طلوع مى کند نخواهد بود، وگرچه آن ستاره ى دنباله دار نيز از علائم قريب به ظهور است ودرباره ى آن روايات فراوانى رسيده است، ولى پر واضح است که ستاره اى که مردم را به راه حق رهبرى مى نمايد وآنان را از جهل وبى خردى نجات مى دهد وچشمها را بينا وگوشها را شنوا وزبانهاى گنگ وبسته را باز مى کند، ستاره ى فروزان علم ودانش واختر تابناک تقوى وفضيلت وزداينده جهل وبى خبرى است وچنان مى نمايد که او عالمى بزرگوار ورهبرى دراک وپرمايه است وچگونه مى توان پذيرفت که يک ستاره که يک جسم نورانى جامدى بيش نيست بتواند مردم بى خرد وجاهل را از کورى وکرى وگنگى نجات بخشد.

بنابراين ترديدى نيست که (طلوع ستاره ى دنباله دار از مشرق) اشاره به همان قيام پرشور (سيد حسنى) ويا نهضت پر طنطراق (هاشمى خراسانى) است. جز اين تفسير وتأويل ديگرى ندارد.

خطبه حضرت سلمان وعلائم ظهور وفتنه مشرق

مرحوم علامه ى مجلسى در (بحار) ومرحوم شيخ على حائرى يزدى در کتاب (الزام الناصب) از (احتجاج طبرسى) نقل کرده اند که حضرت سلمان فارسى پس از سه روز بعد از رحلت رسول خدا صلى الله عليه وآله براى مردم خطبه اى خواند ودر آن خطبه خطاب به مردم چنين گفت:

ستايش خداى را که مرا بعد از آنکه حق را انکار مى نمودم به دين خود هدايت فرمود، چه آنکه من آتش کفر را شعله ور مى ساختم وآن را بالا مى بردم واز آن بهره اى داشتم تا اينکه خداى عز وجل محبت (تهامه) (يعنى سرزمين مکه) را به دلم انداخت.

پس در حالى که گرسنه وتشنه بودم وقومم مرا طرد کرده ودستم خالى بودم ومرکبى نداشتم که بر آن سوار شوم ومالى در دستم نبود که مرا توانائى بخشد بيرون آمدم وحالم آنگونه بود که بود تا به حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله شرفياب شدم وآنچه را که مى دانستم شناختم وعلائمى که درباره ى رسول خدا اطلاع داشتم ديدم. پس خداوند بوسيله ى او مرا از آتش نجات داد ودر دنيا به آن معرفتى که بوسيله ى آن به دين مبين اسلام داخل شدم رسيدم.

آگاه باشيد اى مردم، حديث مرا بشنويد وسپس در آن تعقل کنيد، به من علم ودانش فراوانى داده شده واگر همه ى آنچه را که مى دانم به شما اطلاع دهم گروهى خواهند گفت او ديوانه است وگروه ديگرى خواهند گفت خدايا کشنده ى سلمان را بيامرز، آگاه باشيد که براى شما مرگ وميرها ومقدراتى است که به دنبال آن بلاهائى خواهد بود (تا اينکه گفت:)

آگاه باشيد که در سرزمين (تهامه) يعنى: حجاز ومکه دو گروه به هم مى رسند که هر دو گروه کافرند، آگاه باشيد که براى قبيله ى (کلب) (لشکريان سفيانى) فرو رفتنى است در زمين واگر چيزى نبود (وموانعى ايجاب نمى کرد) من محل به خاک افتادن آنها را به شما نشان مى دادم ولى بدانيد که آن سرزمين (بيداء) است، وپس از آن، کسى را که بايد بشناسيد خواهد آمد.

آگاه باشيد که من کار خود را ظاهر نمودم وگفتنيها را گفتم وبه پروردگار ايمان آوردم وبه پيامبرم تسليم شدم وبه مولاى خود وولاى مهر مسلمانى پيروى نمودم اى پدر ومادرم به قربان تو اى کشته شده ى کوفان! اى آه وسوز دلم براى بچه هاى کوچک واطفال صغيرت، واى پدرم به قربان صاحب سفره اى که زنان بسيار اختيار کرد (حسن بن على عليهم السلام) (تا اينکه گفت:)

اى مردم ناخنهايتان را از روى دشمنانتان برنداريد (وپيوسته با آن بستيزيد) ودوستانتان را کنار نگذاريد که شيطان بر شما چيره مى شود.

به خداى بزرگ سوگند! که بزودى به بلائى دچار خواهيد گشت که نتوانيد آن را با دستهايتان تغيير دهيد مگر اينکه بوسيله ى ابروهايتان به آن اشاره کنيد.

(والله لتبتلن ببلاء لا تغيرونه بأيديکم الا اشارة بحواجبکم، ثلاثة خذوها بها فيها وارجو رابعها وموافوها) سه تاى آن را با آنچه در آن است بگيريد وچهارمش را نيز انتظار بکشيد، وپس از آن اميد ديدن او را داشته باشيد. که برافروزنده ى پرچم ستم، علم ستمگرى را برافروزد وشکم زنهاى آبستن وبچه دار را پاره کند وکودکان خردسال را بر روى نيزه ها بردارد ومردان را در ديگها بجوشاند.(6)

آگاه باشيد که من از شهادت نفس زکيه وريخته شدن خون او که در ميان رکن ومقام وبسان گوسفند سرش را مى برند خبر مى دهم. اى واى (بر اسيران زنان کوفه) که آنها را به (ثويه) در حوالى نجف به اسارت مى برند ودر شب هنگام آزاد مى گردند.

ووعده ى ميان شما (وخروج سفيانى وکشته شدن نفس زکيه) فتنه اى است که از شرق پيدا مى شود (وميعاد ما بينکم وبين ذلک فتنة شرقية وجاء هاتف يستغيث من قبل المغرب فلا تغيثوه لا أغاثه الله، وملحمة بين الناس الى أن يصير ما ذبح على شبيه المقتول بظهر الکوفة وهى کوفان ويوشک أن يبنى جسرها ويبنى جنبيها) وهاتفى از طرف مغرب فرياد مى کشد ومردم را به يارى مى طلبد، شما او را يارى نکنيد واجابتش ننمائيد (که خدا او را يارى ننمايد) وجنگ وکشتار بزرگى است ميان مردم تا آنکه کشته ها همانند کشته شده اى که در پشت کوفه - يعنى در نجف اشرف- به قتل رسيد باشد، باشد وآن کوفان است. ونزديک است که جسر کوفه، (يعنى: پل روى شط) ساخته شود ودو طرف آن ساختمان گردد تا اين که زمانى فرا رسد که مؤمنى در هيچ جاى عالم نباشد مگر اينکه در آنجا باشد وبسوى آن رهسپار شود. آرى اين فتنه، فتنه اى است تقدير شده که هيچکس نمى تواند آن را خاموش کند ويا از آن جلوگيرى نمايد وخانه اى از خانه هاى عرب پيدا نمى شود مگر اينکه اين فتنه در آن داخل مى شود.(7)

بلاى بزرگ

مقصود حضرت سلمان از بلاى بزرگ واينکه فرموده است (به خدا قسم به بلاى بزرگى دچار خواهيد گشت که نتوانيد آن را با دستهاى خود تغيير دهيد مگر آنکه بوسيله ى ابروهايتان بدان اشاره کنيد)، اين است که: زمانى فرا خواهد رسيد که در آن زمان پادشاهانى جبار وستم پيشه وفرمانروايانى ظالم وستمکار که از دين وايمان بهره اى ندارند بر شما حکومت خواهند نمود وچنان ظلم وفساد وتعدى نمايند که هر کس با آنها مبارزه کند ويا درباره ى ظلم وتعدى ايشان سخنى بگويد بلا فاصله او را دستگير نموده وبه چوبه اعدام سپارند وهيچ کس قدرت ندارد که امر به معروف ونهى از منکر کند ويا اظهار مظلوميت نمايد واگر بخواهد سخنى بگويد بايد بوسيله ى اشاره با ابروهاى خود مقصودش را به ديگرى بفهماند واين بلا تا سه سال ادامه دارد وممکن است تا چهار سال وبيشتر هم طول بکشد تا اينکه به خروج سفيانى دوم منتهى گردد.

واحتمال هم دارد که مقصود از جمله ى: (سه تاى آن را بگيريد وانتظار چهارمش را نيز داشته باشيد) سه نفر باشد، يعنى: پس از پيدايش سه نفر که در سرزمينهاى مختلفى مانند- شام، عراق وايران- به حکومت رسيدند واين سه نفر، که عبارت از: سفيانى اول، ودوم و(خراسانى) که سيد هاشمى است با يکديگر به زد وخورد پرداختند وجنگ وکشتار وخونريزى بين آنها تا سه سال وبلکه چهار سال وبالاتر بطول انجاميد، آنگاه شما منتظر (فريادرسى که به اين جنگ وکشتارها وفتنه وآشوبها خاتمه دهد) باشيد.

اسارت زنان

واما اينکه فرموده است: (اى واى بر اسيرى زنهاى کوفه) مقصود از آن، زنها ودخترانى هستند که به دست لشکريان سفيانى دوم در نجف وکوفه اسير مى شوند، وآنها را بر وسائط نقليه سوار مى کنند وبه محلى بنام (ثويه) (که نام جائى در نزديکيهاى نجف اشرف است ودر آنجا قبر کميل بن زياد نخعى، يکى از اصحاب خاص امير المؤمنين عليه السلام قرار دارد ونام فعلى آن حى الحسين است) مى برند، وپس از جرم وجنايت وآدمکشى، وقتى که مى خواهند آنها را با اموال سرقت شده وبه غارت رفته به عنوان غنائم جنگى حرکت دهند وبا خود همراه ببرند، بدون اينکه کوچکترين بى احترامى بدانها بشود ناگهان لشکريان خراسانى ويا سپاهيان سيد حسنى، از ايران فرا مى رسند وخود را به لشکريان سفيانى مى رسانند وشبانه تمامى آنها را مى کشند وحتى يکنفر از آنها را زنده نمى گذارند وزنان را آزاد، واموال غارت شده را از آنان شده را از آنان باز پس مى گيرند، ولذاست که سلمان مى گويد المستفدون ويا المستقذون عشية.

فتنه شرق

واما اينکه گفته است: (وعده ى بين شما وخروج سفيانى وقتل نفس زکيه، فتنه اى است که از شرق پيدا مى شود) ظاهرش اين است که: اين فتنه همان فتنه اى است که امير المؤمنين عليه السلام بدان خبر داده وفرمود: (پيش از آنکه فتنه اى از شرق پيدا شود وهمه چيز را زير دست وپاى خود لگدکوب کند از من بپرسيد).

واين فتنه همانگونه که قبلا هم گفتيم ورواياتى را نيز از رسول خدا صلى الله عليه وآله درباره ى خروج پرچم هاى سياه از مشرق، نقل نموديم وبعد از اين نيز رواياتى در همين زمينه درباره ى مشرق وخراسان خواهيم آورد، مربوط به قيام دينى ايرانيان ونهضت گروهى از مردم متعهد اين کشور است که حق را مطالبه مى کنند ولى آن را به آنها نمى دهند ولذا بپا مى خيزند ومى جنگند ودر نتيجه باخواست خدا پيروز مى شوند واين فتنه همانگونه که در اخبار آمده است آزمايشى است از سوى خداوند وتقديرى است از جانب بارى تعالى که بدين وسيله مردم مؤمن وغير مؤمن آزمايش مى شوند وزمينه ى حکومت جهانى حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء نيز فراهم مى گردد، وتا نزديکيهاى ظهور مبارک آن حضرت ويا تا آن موقعى که خدا بخواهد ادامه دارد.

هوچى گريهاى سرويسهاى خبرى

واما اينکه گفته است: (هاتفى از طرف مغرب فرياد برمى آورد) بدون ترديد اين فرياد، فريادهاى راديوهاى بيگانه، وداد وبيدادهاى سرويسهاى خبرى غرب، وهوچى گريهاى غربيها پيرامون جنگ تحميلى عراق عليه ايران، ويارى خواستن از جهانيان براى متسأصل ساختن ايران، ويا تحميل صلح وسازش است وبه همين لحاظ است که سلمان مى گويد: آن منادى را يارى نکنيد که خدا ياريش نکند. واين بعلت آن است که کافرند ونبايد دعوتشان را اجابت نمود.

خروج پرچم هاى سياه از مشرق

مرحوم سيد بن طاووس عليه الرحمه در مورد خروج پرچمهاى سياه از مشرق، حديثى را از امام حسن مجتبى عليه السلام بدين صورت نقل کرده است:

(وعن الحسن عليه السلام ان رسول الله صلى الله عليه وآله ذکر بلاء يلقاه أهل بيته حتى يبعث الله راية من المشرق سوداء من نصرها نصره الله ومن خذلها خذله الله حتى يأتو رجلا اسمه کاسمى، فيولوه أمرهم فيؤيده الله وينصره).(8)

حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام روايت کرده است که رسول خدا صلى الله عليه وآله بلائى را که دچار اهل بيتش خواهد گرديد متذکر شد، واين روايت را از قول پيغمبر بازگو نمود که آن حضرت فرمود: تا اينکه خداوند پرچم سياهى را از مشرق برميانگيزاند که هر کس آن پرچم را يارى کند خدا او را يارى خواهد نمود وهر کس که يارى آن پرچم را ترک کند خدا هم يارى خود را از او ترک خواهد نمود وآنها (يعنى صاحبان پرچمهاى سياه) مى آيند تا به نزد مردى که نام او نام من است (يعنى حضرت صاحب الامر عليه السلام) واو را سرپرست خود مى سازند وزمام کار خود را به دست وى مى سپرند وخدا هم او را تأييد مى کند ويارى مى نمايد.

ما اين حديث را از چندين منبع موثق حديث در گذشته با الفاظ وعبارات مختلف ومتشابهى از پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله نقل نموده ودرباره ى آنها توضيح داده ايم ودر اينجا ديگر مطلب گذشته را تکرار نمى کنيم وفقط به اين نکته اشاره مى کنيم که بدون ترديد مراد، از اين پرچمى که خداوند آن را از جانب مشرق برانگيخته مى سازد، وصاحبان آن پرچم هم به نزد مردى مى روند که نام او نام پغمبر است وخداوند او را تأييد مى کند وياريش مى نمايد، اين پرچم، همان پرچم سياهرنگ شيعيان وشعار دولت زمينه سازان حکومت مهدى عليه السلام است، وآن مرد هم که نامش نام پيغمبر است حضرت حجة بن الحسن العسکرى (م ح م د) ولى مطلق خداوند حضرت صاحب العصر والزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف مى باشد. واين پرچم است که هر کس آن را يارى کند خدا او را يارى خواهد کرد وهر کس ياريش را ترک گويد خدا هم او را دچار ذلت وخوارى خواهد نمود.

پاورقى:‌


(1) بحار الانوار ج 52 ص 267، 266 ومنتخب الاثر ص 85 وبشارة الاسلام ص 24 والحاوى للفتاوى ج 2 ص 137 با عبارتى ديگر.
(2) سوره ى قصص، آيه ى 81.   
(3) سوره ى طه، آيه 39.
(4) الملاحم والفتن ص 157، 156 باب 3- طبع منشورات الرضى.
(5) روضه کافى ص 66، 63 حديث 22.
(6) اين جملات اشاره به خروج سفيانى است.
(7) بحار الانوار ج 22 ص 387 والزام الناصب ج 2 ص 154، 152.
(8) الملاحم والفتن ص 54 باب 100 طبع منشورات الرضى وعقد الدرر ص 130.