در اين حديث شريف چنانکه ملاحظه مى فرمائيد امام صادق عليه السلام
به پنج علامت از علامتهاى ظهور حضرت مهدى عليه السلام که از نشانه
هاى بسيار نزديک ظهور مبارک آن حضرت است خبر داده است.
اول- اينکه حضرت به خروج پرچمى که از مشرق زمين که از طرف شرق پيدا
مى شود خبر داده است حال، آيا اين پرچم مربوط به قيام ايرانيان
وحرکت انقلابى تشيع در ايران است يا جاى ديگر وکشورى ديگر از
کشورهاى شرقى هيچکدام از آنها معلوم نيست.
دوم- اينکه حضرت به خروج پرچمى از (مغرب) که از طرف غرب پيدا مى
شود خبر داده است، حال آيا اين پرچم مربوط به آمريکا ويا پرچم دولت
ديگرى از دولتهاى غربى است، باز هم معلوم نيست.
اين دو پرچم به کجا مى روند وبسوى
چه کشورى رو مى آورند ودر چه سرزمينى رحل اقامت مى افکنند وچه
مقصودى دارند باز هم مشخص نيست ولى بقرينه ى (وفتنة تظل أهل
الزوراء) که حضرت فرموده است: وفتنه اى که بر اهل بغداد سايه
افکند، معلوم مى شود که برخورد اين دو پرچم (که يکى از شرق وديگرى
از غرب نمايان مى شود) در بغداد است، وحکام خودکامه بغداد،
وسردمداران کفر جهانى در بغداد پيوسته با يکديگر در ارتباط،
وحاکمان اين سرزمين لعنت شده، آتش افروز جنگ مى باشند وغربيها مؤيد
وپشتيبان حاکمان زور در (زوراء) يعنى: بغداد هستند وآنان را بر
ادامه ى جنگ تحريص وترغيب مى نمايند ومال وسلاح ووسائل جنگى مدرن
در اختيارشان قرار مى دهند وبه همين لحاظ است که حضرت بلافاصله پس
از ذکر خروج پرچمى از شرق وپرچمى از غرب فرموده است (وفتنة تظل اهل
الزوراء) واين فتنه (زوراء) علامت سوم است.(1)
چهارم - اينکه حضرت فرموده است (ومردى از فرزندان عمويم (زيد) در
سرزمين (يمن) قيام کند، وظاهرا مراد از او همان (يمانى) مشهور باشد
که ملقب به منصور است). زيرا بطورى که از برخى روايات استفاده مى
شود او از (يمن) قيام مى کند وبه حجاز مى آيد وبا ارتش حجاز مى
جنگد که اين هم علامت چهارم است. وپوشش خانه ى کعبه را به غارت مى
برد، همان پرده اى که خانه ى کعبه را مى پوشاند ودر هر سالى يکبار
در ايام حج آنرا تعويض مى کنند، واين هم پنجمين علامت است.
8- در حديث بسيار مفصلى که (مفضل بن عمر) درباره ى وقايع آخر
الزمان وزمان قيام حضرت مهدى عليه السلام ومطالب ديگرى از امام
صادق عليه السلام روايت کرده است درباره ى (بغداد) وحاکمان زور در
(زوراء) وفسق وفجور وسرکشى آن فرمانروايان ستمکار، وعلت ويرانى
وخرابى اين سرزمين شوم، چنين آمده است:
(مفضل گفت: حضور امام ششم عرض کردم: اى آقاى من در آن وقت (دار
الفاسقين) چگونه است وچه وضعى دارد؟ فرمود: مشمول لعنت وخشم وغضب
خداوند است، فتنه ها وآشوبها آنرا ويران مى سازد وبکلى متروکش مى
نمايد
(فالويل لها ولمن بها کل الويل من الرايات الصفر، ورايات المغرب،
ومن يجلب الجزيرة ومن الرايات اللتى تسير اليها من کل قريب أو
بعيد).
اى واى بر بغداد وبر مردمى که در آنجا سکنى مى گزينند از پرچمهاى
زرد وپرچم هايى که از مغرب مى آيند وآن کسى که جزيره (عراق) را به
آشوب مى کشد واز پرچمهايى که از دور ونزديک به آنجا رو مى آورد که
تمام بدبختيها وگرفتاريها وويرانيها بوسيله ى آنهاست.
به خداى بزرگ سوگند که هر گونه عذاب وبلائى که بر امتهاى متمرد
وسرکش گذشته از اول خلقت تا پايان روزگار رسيده است بر بغداد فرود
مى آيد.
عذابهائى به بغداد خواهد رسيد که هيچ چشمى آنرا نديده وهيچ گوشى
آنرا نشنيده است وطوفان شمشير آنها را درو خواهد نمود، پس واى بر
کسى که در آنجا سکنى گزيند زيرا کسى که در آنجا باقى بماند بخاطر
شقاوتمندى اوست وکسى که از آنجا خارج شود، واز بغداد بيرون رود، در
پرتو رحمت خداوند بسر خواهد برد.
به خدا قسم که کار بغداد، در دنيا به جائى رسد که بگويند زندگى
حقيقى دنيا همين است ودنيايى غير از آن نيست وخانه ها وکاخهاى آن
بهشت است ودختران آن (در زيبائى) مثل حور العين است وجوانان آن مثل
جوانان بهشت است وچنين پندارند که خداوند رزق وروزى بندگانش را
تنها به بغداد ارزانى داشته است.
وروزى برسد که فرمانروايانى
دروغگو وافترا پرداز که به خدا ورسول خدا دروغ مى بندند وبه غير
کتاب خدا فرمان مى دهند در آن ظاهر شوند، وهمچنين شهادت دروغ
وشرابخوارى وزناکارى وخوردن مال حرام وخونريزى چنان در بغداد شايع
شود وروز بروز گسترش يابد تا جائى که فجايع تمام دنيا بپاى آن
نرسد. سپس خداوند همين بغداد را بوسيله ى آن فتنه ها وآشوبها وهمان
پرچمها چنان ويران کند که وقتى رهگذرى از آنجا بگذرد بگويد: آرى
(زوراء) (بغداد) در اينجا بوده است.(2)
آيا زوراء نام بغداد است؟
آنچه از اين حديث استفاده مى شود اين است که: (زوراء) نام (بغداد)
است، ولى از برخى اخبار ديگر چنين فهميده مى شود که (زوراء) نام
(رى) يعنى: تهران است، زيرا:
مرحوم کلينى در (روضه ى کافى) از معاوية بن وهب روايت کرده است که
يک وقتى امام صادق عليه السلام به شعر (ابن عقبه) مثل آورد که گفته
است:
وتنحر بالزوراء منهم لدى الضحى |
|
ثمانون ألفا مثل ما ينحر البدن |
ودر هنگام ظهر در (زوراء) هشتاد هزار تن از آنها چون شتر قربانى مى
شوند ودر روايت ديگرى بجاى کلمه (البدن) (البزل) (که به معناى شتر
قوى است) آمده است.
(ثم قال لى: تعرف الزوراء؟
قال: قلت جعلت فداک يقولون انها بغداد
قال: لا ثم قال عليه السلام دخلت الرى؟
قلت: نعم
قال أتيت سوق الدواب؟
قلت نعم،
قال: رأيت الجبل الأسود عن يمين الطريق؟ تلک الزوراء، يقتل فيها
ثمانون ألفا، منهم ثمانون رجلا من ولد فلان کلهم يصلح للخلافة
قلت: ومن يقتلهم جعلت فداک؟
قال: يقتلهم أولاد العجم).
سپس به من فرمود: زوراء را مى شناسى؟ مى گويد: من عرض کردم: فدايت
شوم! مى گويند: زوراء همان بغداد است، فرمود: نه، سپس فرمود: آيا
به (رى) رفته اى عرض کردم: آرى، فرمود: آن کوه سياه را که در طرف
راست جاده قرار دارد ديده اى؟ همان زوراء است که هشتاد هزار نفر از
ايشان که هشتاد نفرشان از فرزندان فلان هستند وهمگى آنها شايسته ى
خلافت مى باشند در آنجا کشته مى شوند، عرض کردم: من به فدايت گردم
چه کسى آنها را مى کشد؟
فرمود: (يقتلهم اولاد العجم):
فرزندان عجم آنان را مى کشند.(3)
هم چنين در کتاب (مجمع البحرين) در ماده ى (زور) حديث مذکور را به
همين صورت نقل کرده وگفته است:
(والزوراء فى شعر ابن عقبه -هو جبل بالرى، يقتل منهم، ثمانون ألفا
من ولد فلان کلهم يصلح للخلافة يقتلهم أولاد العجم - کذا مروى عن
الصادق عليه السلام وربما کان ذلک فى دولة القائم عليه السلام).
(زوراء) در شعر ابن عقبه، نام کوه (رى) است که در آن هشتاد هزار
نفر از فرزندان فلان که همگى شايستگى خلافت ورهبرى دارند، کشته مى
شوند (واولاد عجم) آنها را مى کشند اين چنين از امام صادق عليه
السلام روايت شده وشايد اين جريان در زمان حضرت قائم عليه السلام
اتفاق بيفتد.
وهمچنين در کتاب (غيبت نعمانى) در روايتى از کعب الاحبار نقل کرده
است که:
حضرت قائم عليه السلام از نسل على عليه السلام است وغيبتى مانند
غيبت يوسف ورجعتى مانند رجعت عيسى بن مريم دارد.
(ثم يظهر بعد غيبته مع طلوع النجم الأحمر وخراب الزوراء وهى الرى،
وخسف المزورة، وهى بغداد، وخروج السفيانى، وحرب ولد العباس مع
فتيان أرمينية وآذربايجان).
سپس بعد از آنکه مدتى غايب شده
باشد ظاهر مى شود در وقتى که ستاره ى سرخ طلوع کرده وزوراء، که شهر
رى مى باشد ويران شده ومزوره که بغداد است فرو رفته، وسفيانى خروج
نموده، وميان فرزندان عباس، وجوانان ارمنيه وآذربايجان، جنگ
درگرفته باشد).(4)
از اين احاديث، فهميده مى شود که: زوراء نام (رى) ومراد (تهران)
امروز است، ولى بر اساس روايت ديگرى که از مرحوم علامه مجلسى اعلى
الله مقامه درباره ى نام تهران از امام صادق عليه السلام نقل شده
وهم تحقيقى که آن مرحوم در کتاب (مرآت العقول) پيرامون کلمه ى
زوراء بعمل آورده است بطور قطع مى توان گفت: که زوراء نام بغداد
است نه نام تهران.
گفتار علامه مجلسى پيرامون زوراء
مرحوم علامه مجلسى (رضوان الله عليه) در اين باره که زوراء نام
بغداد است چنين مى نويسد:
ممکن است زوراء در حديث، نام جائى در رى يعنى نام منطقه اى در
تهران باشد وممکن است نام بغداد جديد باشد وامام عليه السلام بغداد
قديم را نفى فرموده باشد. واما اينکه فرموده است زوراء بغداد نيست،
شايد در آنجا منطقه اى وجود داشته که نامش (رى) بوده است، واين
جريان کشته شدن هشتاد هزار نفر، اشاره به آن جنگى باشد که در زمان
مأمون عباسى در بغداد اتفاق افتاد وگروه زيادى از بنى العباس در آن
جنگ کشته شدند.
واما اگر زوراء نام منطقه اى در
تهران باشد، پس ممکن است اين حديث اشاره به حادثه اى باشد که در
زمان قيام حضرت قائم عليه السلام يا در نزديکيهاى ظهور آن حضرت روى
خواهد داد، والبته دور نيست، که ابن عقبه: اين جريان را از معصوم
عليه السلام قبلا شنيده وبعد آنرا بصورت شعر در آورده باشد.(5)
سخن مؤلف درباره زوراء
چنانکه سابقا در بخش اول کتاب پيرامون (زوراء) وتشکيل شورى در آن
اشاره کرديم بيشتر روايات وبلکه اکثر قريب به اتفاق آنها صراحت
دارند که زوراء نام بغداد است ولى همچنانکه ملاحظه نموديد از حديث
(معاوية بن وهب) وهم چنين روايت کعب الاخبار، که از (غيبت نعمانى)
نقل نموديم چنين استفاده مى شود که (زوراء) نام تهران است.
از آنجائى که دو حديث مزبور با ساير احاديثى که درباره ى زوراء
رسيده (ودر آنها تصريح شده که زوراء نام بغداد است وحتى در برخى از
آن روايات حدود جغرافيائى منطقه ى زوراء نيز مشخص گرديده) بصورت
ظاهر منافات را مى رساند، از اين جهت ما براى اينکه اطمينان پيدا
کنيم که آيا زوراء نام بغداد است يا تهران، به کتابهايى مانند
-اقرب الموارد- لسان العرب، قاموس المحيط، المنجد، مجمع البحرين،
مراصد، ومعجم البلدان که در اختيار داشتيم مراجعه نموديم ولى در
هيچيک از اين کتابها به مطلبى که دلالت داشته باشد که زوراء نام
تهران باشد برخورد ننموديم. بلکه بر عکس در همه ى کتابهاى نامبرده
تصريح شده بود که: (مدينة الزوراء) همان (بغداد) است، وبا اينکه از
جاهاى ديگرى نيز با نام زوراء سخن رفته بود در عين حال به هيچ وجه
به اينکه (رى)، ويا (تهران) را هم (زوراء) مى گويند کوچکترين اشاره
اى نشده بود.
اينک براى اينکه اين مطلب به خوبى روشن شود آنچه را که (علامه ى
دهخدا) پيرامون کلمه ى (زوراء) در کتاب لغتنامه آورده است به عنوان
شاهد در اينجا مى آوريم.
گفتار علامه دهخدا درباره زوراء
مرحوم علامه ى دهخدا، دانشمند، محقق، ونويسنده، در کتاب لغتنامه،
به نقل از چندين کتاب معتبر لغت وجغرافى که نام آنها را نيز در
کتاب خود آورده است درباره ى (زوراء) چنين مى نويسد:
(زوراء، بغداد را گويند. بعضى
گويند: زوراء، بغداد است. لأن ابوابها الداخله جعلت مزورة عن
الخارجة. زوراء، شهر بغداد است. زوراء، نام بغداد است، از بهر آنکه
در جانب قبلى، وضع آن زوارى، يعنى: انحرافى است. شهر زوراء، به
بغداد، در جانب شرقى وبه علت کج بودن قبله ى آن، اين نام را بدو
داده اند. زوراء موضعى است به مدينه نزديک مسجد ونام بازارى است در
مدينه، وخانه اى است عثمان بن عفان را. زوراء نام چند زمين است).(6)
در اين مورد، دو شاهد ديگر نيز در دست داريم که علاوه بر دلائل
گذشته ثابت مى کند که (زوراء) همان بغداد است. يکى از آنها اشعار
مفصلى است که مرحوم على بن يونس عاملى بياضى، متوفاى سال 877 هجرى
قمرى در مورد ميلاد، وتاريخ وشهادت، ومحل دفن يکايک ائمه ى معصومين
عليهم السلام نقل نموده است وديگرى اشعار منسوب به شيخ بهاء الدين
عاملى، متوفاى سال 1031 هجرى قمرى است که در مدح ومنقبت حضرت موسى
بن جعفر (صلوات الله عليهما وعلى آبائهما الطاهرين) سروده است.
اشعارى که مرحوم علامه ى بياضى درباره ى محل ولادت وتاريخ شهادت
ومحل دفن دو امام معصوم حضرت موسى بن جعفر وامام جواد عليهم السلام
نقل نموده چنين است:
ومولد الکاظم بالأبواء
ومائة من قبلها هجرية
وقبره بجانب (الزوراء)
ومولد الجواد بعد المائة
ميلاده بأفضل البقاع
والقبض عشرين ومائتين |
|
ثامن وعشرين على استواء
ثالث ثلاثين بها المنية
من أرض بغداد بلا مراء
لخامس التسعين فى الرواية
مدينة الرسول خير داع
والقبر فى (الزوراء)
بغير مين(7) |
واشعارى که مرحوم شيخ بهاء -عليه الرحمه- در مدح ومنقبت دو امام
معصوم حضرت موسى بن جعفر وامام محمد جواد (صلوات الله عليهما وعلى
آبائهما الطاهرين) سروده، وخطاب به کسى که اراده سفر به بغداد دارد
نموده چنين است:
ألا يا قاصد (الزوراء) عرج
ونعليک اخلعن واسجد خضوعا
فتحتهما لعمرک نار
موسى |
|
على الغربى من تلک المغانى
اذا لاحت لديک القبتان
ونور محمد متقارنان(8) |
از اين اشعار به خوبى معلوم مى شود که بدون شک (زوراء) نام بغداد
است وبيشتر از اين هم نياز به دليل ندارد.
تعبيرهاى شبهه انداز
با صرف نظر از اينکه: در هيچيک از کتب لغت وجغرافى که مورد مراجعه
مؤلف بوده از (رى) بعنوان (زوراء) نامى برده نشده است، نکته ى حائز
اهميتى در حديث معاويه بن وهب جلب نظر مى کند که توجه به آن لازم
است وآن نکته اين است که: با اينکه امام صادق عليه السلام به راوى
حديث فرموده است آيا به (رى) رفته اى؟ آيا آن کوه سياه را که در
سمت راست جاده قرار دارد ديده اى؟ (آن کوه سياه، همان زوراء است)
با اين همه در اين حديث دو تعبير وجود دارد که شبهه انداز است.
تعبير اول اينکه: حضرت فرموده است در کوه زوراء، يعنى همان کوه
سياهى که در حوالى رى قرار دارد، هشتاد هزار نفر کشته مى شوند که
هشتاد نفر آنها از: (اولاد فلان) مى باشند، واين تعبير، يعنى:
اولاد فلان، تعبيرى است که معمولا ائمه ى معصومين عليهم السلام
درباره ى (بنى العباس) بکار مى برده اند، ودر اين باره شواهدى
بسيارى از روايات در دست است که براى نمونه خواننده ى گرامى مى
تواند به بخش اول کتاب به قسمتى از رواياتى که ما درباره ى اختلاف
بنى عباس وانقراض دولت آنها آورده ايم مراجعه نمايد.
وتعبير دوم اينکه: حضرت فرموده است: (يقتلهم اولاد العجم) يعنى:
اين هشتاد هزار نفر که کشته مى شوند ودر ميان آنها هشتاد نفر از
فرزندان فلان مى باشد، (اولاد عجم) آنها را مى کشند، ولفظ عجم گرچه
در لغت عرب لفظ عامى است که شامل ايرانى وغير ايرانى مى شود ولى
بقرينه ى لفظ (رى) وزوراء معلوم مى شود که کشنده ى اين هشتاد هزار
نفر، ايرانيان مى باشند.
على هذا، با توجه به دو تعبيرى که امام صادق عليه السلام در مورد
(رى) و(زوراء) در حديث معاويه بن وهب بکار برده اند چنين استنباط
مى شود که: اگر همانطورى که مرحوم علامه مجلسى عليه الرحمه فرموده
است، حادثه ى مزبور از وقايع گذشته وو جنگ مأمون عباسى با مخالفين
خود در بغداد نباشد، دور نيست که اين جريان، اشاره به جنگ عراق
عليه ايران بوده، واين عده از سربازان وفرماندهان بلند پايه ى ارتش
عراق، بر اثر تجاوز عراق به ايران بدست تواناى رزمندگان ايرانى در
خاک ايران کشته شوند.
بنابراين نتيجه اى که از مجموع گفتار فوق بدست مى آيد اين است که:
گرچه احتمال مى رود که زوراء نام شهر رى، يعنى: نام تهران باشد ولى
احتمال بغداد هم دارد، والبته احتمال اينکه نام بغداد باشد صد در
صد واحتمال اينکه نام رى باشد يک درصد است زيرا:
اولا- همانگونه که اشاره کرديم اکثر قريب به اتفاق روايات صراحت
دارند که (مدينة الزوراء) همان بغداد است؟
وثانيا؛- روايت ديگرى در رابطه با نام تهران در دست است که مشکل را
حل مى کند وتنافى بين دو حديث مذکور وساير احاديث را از بين مى برد
واز آن فهميده مى شود که نام تهران (دار الزوراء) است نه زوراء
تنها.
حل مشکل زوراء
اما روايتى که مشکل را حل مى کند واختلاف را از ميان بر مى دارد
واز آن فهميده مى شود که مقصود از (دار الفاسقين) وزوراء در حديث
مفضل همان بغداد وتهران (دار الزوراء) است به حسب روايتى که مرحوم
علامه ى مجلسى اعلى الله مقامه از مفضل بن عمر نقل کرده چنين است:
قال المفضل، قال لى جعفر بن محمد عليه السلام يا مفضل! أتدرى أينما
وقعت دار الزوراء
قلت: الله وحجته أعلم،
فقال: اعلم يا مفضل ان فى حوالى
الرى جبل أسود تبنى فى ذيله بلدة تسمى بالطهران، وهى (دار الزوراء)
التى تکون قصورها کقصور الجنة ونسوانها کحور العين، واعلم يا مفضل،
انهن يتلبسن بلباس الکفار ويتزين بزى الجبابرة ويرکبن السروج ولا
يتمکن لأزواجهن ولا تفى مکاسب الأزواج لهن فيطلبن الطلاق منهم
فيکتفى الرجال بالرجال والنساء بالنساء وتشبه الرجال بالنساء
والنساء بالرجال، فانک ان ترد حفظ دينک فلا تسکن فى هذه البلدة ولا
تتخذها مسکنا لأنها محل الفتنة وفر منها الى قلل الجبال ومن الجحر
الى الجحر کالثعلب بأشباله.(9)
مفضل گفت: که حضرت امام جعفر صادق عليه السلام به من فرمود: اى
مفضل آيا ميدانى که دار الزوراء، در کجا واقع شده است؟ من عرض
کردم: خدا وحجت او بهتر مى دانند، فرمود: اى مفضل بدان، که در
حوالى رى کوه سياهى است که در پايين آن کوه شهرى بنا مى شود که آن
را (تهران) مى نامند، وآن (دار الزوراء) است، وآن شهرى است که
ساختمانها وکاخهايشان مانند قصرهاى بهشت است وزنانش (در زيبائى)
مانند حور العين اند آن زنها لباس کفار در بر مى کنند وبا پوشش
کفار خود را مى آرايند وبر (زين) سوار مى شوند وبراى شوهرانشان
تمکين نمى کنند. ودستمزد کار وکاسبى ودرآمد شوهرانشان (در خرج
وبرجى که دارند) کفاف آنها را نمى دهد وبدين لحاظ از شوهران خود
درخواست طلاق مى کنند (وبزور از آنها طلاق مى گيرند) ومردان از
مردان ارضا مى شوند وزنان از زنان، ومردان خود را شبيه زنان مى
سازند وزنان شبيه مردان، واگر مى خواهى دين خود را محفوظ نگه دارى،
آنجا را براى محل سکونت انتخاب نکن زيرا که آنجا محل فتنه است
وهمچون روباهى که براى حفظ ونگهدارى فرزندان خود پيوسته از اين
سوراخ به آن سوراخ مى رود به قله کوهها گريزان باش.
مطابق مضمون اين حديث که تهران (دار الزوراء) است، اديب دانشمند،
مرحوم (فرهاد ميرزا) متوفاى سال 1305 هجرى قمرى، که از مفاخر مردان
سياسى وفضلاى تاريخ دوره ناصرى است اشعارى درباره ى تهران سروده
است که چون مناسب مقام است آن را در اينجا نقل مى کنيم:
اشعار مرحوم فرهاد ميرزا درباره دار الزوراء
دار لأهل التقى سجن ونيران
صارت مقرا لسلطان الزمان بها
وبلدة قبة الاسلام تحسبها
نسائهم هتکت ستر العفاف وقد
وما اکتفين بأزواج عقدن لهم
أهل المدارس فيها کلهم عدلوا
صنف محصلهم أفکار فلسفة
أفعالهم شهدت فى صدق
قائلها |
|
وجنة لسواهم وهى طهران
لولاه ما حل فيها الانس والجان
کأنهم مسخوا والکل نسوان
ضاقت لکثرتها الأسواق والخان
کأنه ما نهى عن ذاک قرآن
عن السداد وهم فى ذاک صنفان
صنف لأخذ لغات الکفر عطشان
لها من الآى والأخبار
برهان(10)
|
خانه اى است که براى اهل تقوى زندان وآتش است.
ولى براى غير اهل تقوى بهشت است وآن تهران است.
مقر سلطان زمان گشته است واگر دار السلطنه نبود انس وجنى به آن
وارد نمى شد. وشهرى است که خيال مى کنى قبة الاسلام است، حال آنکه
از اسلام در آن خبرى نيست.
مردهايشان خود را شبيه زنها کرده اند که گمان مى برى مسخ گرديده
وزن شده اند.
زنهايشان حجاب عفت را دريده، واز فراوانى آنها بازار وکاروانسراها
تنگ شده است.
آنها به شوهران خود که براى آنان عقد بسته شده اند اکتفا نمى کنند.
مثل اينکه اصلا قرآن آنها را از عمل زشت باز نداشته است.
اهل مدارس جديد در اين شهر همگى از راه راست منحرف گرديده وبه دو
دسته تقسيم شده اند.
يک دسته از آنها افکار فلسفه را تحصيل مى کنند، ودسته ى ديگر براى
فراگيرى لغت وزبان کفر تشنه اند.
شاهد صادق گوينده ى اين اشعار کارهاى ايشان است، وشاهد ديگر آيات
واخبارى است که به ما رسيده است.
در اينجا اين نکته را نيز اضافه مى کنيم که در کتاب (معجم البلدان)
در ماده ى زوراء چنين آمده است که (زوراء) شهرى است که آنرا ابى
جعفر منصور (منصور دوانيقى) بنا نهاد وآن در قسمت غربى (بغداد)
است، واز اين گفتار چنين برمى آيد که زوراء نام بغداد قديم است.
وخطبه ى لؤلؤه امير المؤمنين عليه السلام نيز که آن حضرت آن را در
وصف بغداد وپادشاهان بنى عباس وبرخى از علائم ظهور، ايراد نموده
وما تمام آن خطبه را در (حديث دوم) ضمن روايات امير مؤمنان عليه
السلام درباره ى مشرق آورده ايم صراحت کامل دارد بر اينکه (زورا)
نام بغداد است.
والبته روايات ديگرى هم وجود دارد که ما به لحاظ اختصار از آنها
صرف نظر مى کنيم، وبنابراين جاى شک نيست که (دار الفاسقين)
و(زوراء) همان بغداد، وتهران (دار الزوراء) مى باشد.
واما حديثى که صاحب (غيبت نعمانى) از کعب الاحبار روايت نموده ودر
آن آمده است که: (حضرت قائم عليه السلام) وقتى ظاهر مى شود که
ستاره ى سرخ، ويا ستاره ى ديگرى، طلوع نموده وزوراء که شهر (رى)
است ويران شده، و(مزوره) که بغداد است خسف شده باشد)، ظاهرش اين
است که: تفسير زوراء به شهر رى ومزوره به بغداد، از خود مؤلف غيبت
نعمانى است ولى چون در متن حديث گنجانده شده، از اين لحاظ چنين
وانمود شده است که اين تفسير از معصوم عليه السلام است.
به هر حال: آنچه از روايات صريح وروشن وقطعى متواتر وهم چنين نوشته
هاى محققان وپژوهشگران وجغرافى دانان، وآثار بزرگان شيعه استفاده
مى شود اين است که: زوراء نام بغداد است.
وآنچه از روايت کعب الاحبار ومعاوية بن وهب استفاده مى شود اين است
که: زوراء، نام شهر رى ونام تهران است.
وآنچه از مجموع روايات استفاده مى شود اين است که: ممکن است
(زوراء) هم نام بغداد باشد وهم نام تهران.
وآنچه از روايت (مفضل) واشعار مرحوم فرهاد ميرزا استفاده مى شود
اين است که: تهران (دار الزوراء) است.
ودر هر صورت اختيار وانتخاب اين دو نام، مربوط به فهم ودرک خواننده
از احاديث است. ولذا ما از آن همه روايات صريح، قطعى وروشن، وگفته
هاى مورخان ومحققان وپژوهشگران وجغرافى دانان وآثار بزرگان مى
گذريم، وقضاوت را به خود خواننده واگذار مى نمائيم. چه آنکه همه ى
گفتنيها را گفتيم را وآنچه را که بايد نوشت، نوشتيم، تا وجدانهاى
پاک وعقلهاى سالم چه قضاوت کنند.
اينک به اصل بحث باز مى گرديم وحوادث مربوط به عراق را از نظر
روايات دنبال مى کنيم.
9- مرحوم شيخ مفيد، در کتاب (ارشاد) در حديثى از امام صادق عليه
السلام چنين روايت کرده است که، منذر جوزى گفت از حضرت صادق عليه
السلام شنيدم که آن حضرت مى فرمود:
مردم پيش از قيام (قائم آل محمد
صلى الله عليه وآله) به سبب معصيتهايى که از آنان سر مى زند بوسيله
ى چند چيز زجر مى کشند، بوسيله ى آتشى که در آسمان ظاهر شود، وسرخى
مخصوصى که صفحه ى آسمان را فراگيرد، وخسفى که در بغداد روى دهد،
وخسفى که در شهر بصره واقع شود، وخونهائى که در آن شهر بر زمين
بريزد، وخانه هاى آن خراب گردد، ومردمش نابود گردند، وترس وخوفى که
سراسر عراق ومردم آن سامان را فراگيرد بطورى که هيچ گونه قرار
وآرام نداشته باشند.(11)
10- در روايت ديگرى که مرحوم سيد بن طاووس در کتاب (فلاح السائل)
در زمينه ى بعضى از علائم نزديک به ظهور حضرت صاحب الامر- عجل الله
تعالى فرجه - از حضرت موسى بن جعفر عليهم السلام روايت نموده چنين
آمده است:
يحيى بن فضل نوفلى گفت: بر حضرت (ابو الحسن امام موسى بن جعفر عليه
السلام) در بغداد وارد شدم واين در موقعى بود که حضرت تازه از
خواندن نماز عصر فارغ شده ودستهاى مبارک را به طرف آسمان بالا برده
بود وشنيدم که حضرتش در دعاى خود مى فرمو د: (أنت الله لا اله الا
أنت، الاول والاخر والظاهر والباطن) تا آخر دعا که فرمود: بار
خدايا از تو مى خواهم که بر محمد صلى الله عليه وآله وسلم وآلش
رحمت فرستى ودر ظهور وفرج آن منتقمى که براى تو از دشمنانت انتقام
مى گيرد تعجيل فرمائى وآنچه را که به او وعده فرموده اى به آن جامه
ى عمل بپوشانى يا ذا الجلال والاکرام. عرض کردم يا بن رسول الله
براى چه کسانى دعا مى فرموديد؟ فرمود: براى آن مهدى موعودى که از
آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم است (وجهان در انتظار اوست) دعا
مى کردم. آنگاه پاره اى از اوصاف وخصوصيات روحى او را برشمرد
وشمايل نيک آن حضرت را از زردى رنگ چهره وشب زنده دارى ورکوع
وسجودش بيان فرمود. سپس من عرض کردم يا بن رسول الله زمان قيام
حضرتش چه وقت خواهد بود؟ فرمود:
(اذا رأيت العساکر بالأنبار على
شاطىء الفرات والصراة، ودجلة، وهدم قنطرة الکوفة، واحراق بعض
بيوتات الکوفة. فاذا رأيت ذلک فان الله يفعل ما يشاء لا غالب لأمر
الله ولا معقب لحکمه).(12)
هرگاه لشکريان فراوانى را در شهر (انبار) در کنار شط فرات و(صراة)
و(دجله) مشاهده کردى، وديدى که (جسر) وپل روى شط کوفه منهدم گرديد،
وبرخى از خانه هاى اهل کوفه سوخت در آن موقع زمان خروج حضرت قائم
عليه السلام فرا رسيده است، پس زمانى که اين علامتها را ديدى آنچه
را که خدا بخواهد انجام خواهد داد وفرمان خداوند مغلوب شدنى
وتأخيرپذير نيست. (لا غالب لامر الله ولا معقب لحکمه).
توضيح:
عساکر، در لغت عرب جمع (عسکر) وبه معناى سپاه ولشکر است وبه گروهى
اطلاق مى شود که هم سواره وهم پياده باشند، وروى اين بيان، چون
کلمه ى عساکر جمع است، شامل سپاه وارتش وهر نوع جنگجوى رزمنده
ولشکر وسپاهى که آمادگى رزمى داشته باشند، مى شود.
و(انبار) شهرى است که در کنار فرات در سمت غربى (بغداد) واقع شده
وفاصله ى بين اين شهر تا بغداد ده فرسخ است. شهر انبار، سابقا جزء
خاک ايران واز جمله شهرهاى مرزى بوده وايرانيان زمان قديم به آن
(فيروز شاپور) مى گفتند، اما امروز جزء خاک عراق، ودر قلب اين کشور
قرار گرفته ويکى از استانهاى عراق محسوب مى شود.
نام قبلى شهر انبار (رمادى) بوده است که در اين سالهاى اخير آنرا
به همان نام قديميش انبار ناميده اند وامام عليه السلام هم از اين
شهر به همان نام انبار ونام فعلى آن ياد فرموده است که اين خود يکى
از نمونه هاى بارز معجزات وکرامات اولياء خداست.
بطور خلاصه، شهر (انبار) در واقع همان شهرى است که در نزديکيهاى آن
جريان جنگ (قرقيسيا) بين ارتش عراق ولشکريان سفيانى که از (سوريه)
بطرف عراق مى آيند واقع مى شود ودر آن جنگ صد هزار نفر از دو طرف
کشته مى شوند.
در اين زمينه در ضمن يک حديث
مفصلى از امام باقر عليه السلام روايت شده است که فرمود: (سفيانى
پس از آنکه دو رقيب خود را بنام ابقع واصهب، شکست داد وآنها را با
پيروانشان تار ومار کرد هيچ همتى ندارد مگر آن که بسوى عراق برود،
او براى گرفتن (عراق) لشکريان خود را از جائى بنام (قرقيسيا).(13)
عبور مى دهد ودر آنجا با ارتش عراق مى جنگند ودر اين جنگ صد هزار
نفر از جباران بقتل مى رسند).(14)
بنابراين دور نيست که مقصود از لشکريانى که در شهر انبار اجتماع مى
کنند لشکريان سفيانى، وارتش عراق باشد.
واما دجله وفرات نام دو رود معروف عراق است که: دجله (بطول 2352
کيلومتر) وفرات (بطول 2436 کيلومتر) است وهر دو از ترکيه سرچشمه مى
گيرند وسپس وارد عراق مى شوند ودر جنوب بغداد در 185 کيلومترى ساحل
(خليج فارس) بهم مى پيوندند ومنطقه اى بنام (القرنه) شطالعرب،
(يعنى: اروند رود) را تشکيل مى دهند.
گرچه نام دجله در حديث آمده است ودجله از بالاتر از موصل، تا بصره
امتداد دارد، اما به قرينه ى شهر انبار مسلما مقصود ومنظور حديث از
اجتماع عساکر در انبار، همان لشکر سفيانى است.
پاورقى:
(1)
در اين زمينه در آينده ى نزديک ضمن روايات مربوط به مشرق
با تفصيل بيشترى سخن خواهيم گفت.
(2)
بحار الانوار، ج 53 ص 15، 14.
(3)
روضه ى کافى: ص 177 حديث 198.
(4)
غيبت نعمانى ص 145 و147.
(5)
نقل از پاورقى روضه ى کافى ص 177.
(6)
لغت نامه ى دهخدا، ماده ى (زوراء).
(7)
الصراة المستقيم، ج 2 ص 217-215.
(8)
منتهى الآمال، حالات موسى بن جعفر عليهم السلام.
(9)
مجمع النورين: ص 297 چاپ محرم 1328 هجرى ومنتخب التواريخ
ص، 875 چاپ اسلاميه سال 1347 چاپ سوم وعلائم الظهور کرمانى
ص 239 سال 1329.
(10)
لمعان الأنوار ص 112 چاپ سال 1338 هجرى قمرى.
(11)
ارشاد مفيد ص 361 ومترجم آن ج 2 ص 353 حديث 23.
(12)
فلاح السائل، چاپ اول ص 200.
(13)
قرقيسيا شهرکى در شمال (سوريه) در (الجزيره) مى باشد که در
محل اتصال دو رود فرات وخابور واقع است. (لغتنامه ى دهخدا
وقاموس الاعلام ترکى).
(14)
بحار الانوار، ج 52 ص 238-237.