تاريخ عصر غيبت
مؤ لفان : پورسيد آقايى ،
جبارى ، عاشورى ، حكيم
- ۱۱ -
حفظ امام (عج الله تعالى فرجه الشريف
) از راه پنهان داشتن نام و مكان
آنحضرت
آنان وظيفه داشتند كه در هر شرايطى از بيان نام و نشان امام مهدى (عج الله تعالى
فرجه الشريف ) خوددارى كنند؛ چرا كه اگر فاش مى ساختند، جان امام (عج الله تعالى
فرجه الشريف ) در خطر بود.
امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) در توقيعى به ((محمد
بن عثمان بن سعيد عمرى ))بيان داشت كه از ذكر نام و
نشان آن حضرت خوددارى كند و در جهت پنهان داشتن نام و مكان آن حضرت بكوشد.(737)
اين وظيفه به قدرى مهم بود كه مى توان گفت : اين يكى از معيارهاى مهم در گزينش سفير
از ((ناحيه مقدسه ))بود. به
((ابوسهل نوبختى ))گفتند كه چرا تو به مقام
سفارت انتخاب نشدى در حالى كه ((حسين بن روح
)) سفير آن حضرت شده است ، او در پاسخ به همين نكته مهم اشاره كرد و گفت
كه من نمى توانم ، مانند ((حسين بن روح
))سر نگهدار باشم . او به خوبى در جهت حفظ امام مهدى (عج الله تعالى
فرجه الشريف ) مى كوشد. او اگر امام را زير عباى خود پنهان كند و او را تهديد كنند
كه امام را به آنان نشان دهد، نشان نخواهد داد؛ حتى اگر بدنش را قطعه قطعه كنند.
(738)
سازماندهى و سرپرستى سازمان وكالت
در عصر ((غيبت صغرى ))ارتباط
مستقيم مردم با امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) قطع شد. اما ارتباط غير
مستقيم و با واسطه ((سازمان وكالت ))برقرار
بود. از زمان امامان پيشين عليهم السلام وكلاى متعددى در ((بغداد))
، ((سامرا))و ديگر نقاط در
((سازمان وكالت ))فعاليت مى كردند، اموال
امام در نزد آنان بود، اين شبكه و سازمان مخفى وكالت با درگذشت امام عسكرى عليه
السلام همچنان فعال و سرپرستى آن بر عهده ((نواب اربعه
))بود كه ، هركدام در زمان نيابت خود مسؤ وليت اصلى اداره اين سازمان را
عهده دار بودند.
از طريق اين سازمان ؛ شيعيان پرسش ها و شبهات دينى خود را با وكلا در ميان مى
گذاشتند و آنان با واسطه سفير از ((ناحيه مقدسه
))پاسخ را به شيعيان مى رساندند، و نيز وجوه شرعى خود را به وكلا مى
دادند و وكلا آن را به مسؤ ول سازمان ، تحويل مى دادند.
آنان در اين مسؤ وليت بزرگ وظيفه داشتند كه ((سازمان
وكالت ))را از نفوذ دشمن محفوظ بدارند تا دشمن نتواند
با وارد شدن در سازمان ، وكلا و مسؤ ول سازمان (سفير) را شناسايى و اين راه ارتباطى
بين امام و شيعيان را قطع نمايد. در اين هدف گاهى خود امام (عج الله تعالى فرجه
الشريف ) به كمك آنان مى شتافت ؛ مثلا:
((سازمان وكالت ))برآمده
بود، خواست از طريق ارسال وجوه شرعى به يكى از وكلاى حضرت ، آنان را شناسايى كند.
به دنبال اين توطئه ، از ((ناحيه مقدسه
))توقيعى صادر شد كه موقتا هيچ يك از وكلا از مدرم وجوهات نگيرند.
((ابوجعفر، محمد بن عثمان بن سعيدى عمرى ))اين
فرمان امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) را به وكلا رساند و بدين وسيله توطئه
وزير نقش بر آب شد.(739)
پاسخگويى به پرسشهاى فقهى و مشكلات
عقيدتى
يكى ديگر از وظايف مهم ((نواب اربعه ))پاسخگويى
به پرسش هاى دينى و مشكلات عقيدتى و رفع شبهات بود.
آنان گاهى ناچار مى شدند براى اين منظور از ديدارهاى پنهانى خود با امام مهدى (عج
الله تعالى فرجه الشريف ) پرده بردارند.
(740)
گاهى توقيعى از ((ناحيه مقدسه ))ارائه
مى دادند تا شبهه اى مرتفع شود،(741)
گاهى هم پرسش هاى فقهى و مسائل مستحدثه شيعيان را به عرض امام مهدى (عج الله تعالى
فرجه الشريف ) مى رساندند و پاسخ آن را دريافت و به شيعيان ابلاغ مى كردند؛ مانند
پرسش هاى ((اسحاق بن يعقوب ))(742)
و نيز پرسش هاى مردم ((قم
))كه توسط ((محمد بن
عبدالله بن جعفر حميرى ))به چهارمين سفير و نايب خاص
حضرت (ابوالقاسم ، على بن محمد سمرى ) تحويل داده شد و از ((ناحيه
مقدسه ))پاسخ آن دريافت و ابلاغ شد.(743)
گاهى هم در مناظره ، استدلال مى كردند و محتواى استدلال را از امام مهدى (عج الله
تعالى فرجه الشريف ) گرفته ، و ابلاغ مى كردند.(744)
اخذ و توزيع اموال متعلق به امام
(عجل الله تعالى فرجه الشريف )
يكى از كارهاى مهم سازمان وكلا كه از زمان امام ششم عليه السلام به بعد فعاليت داشت
و در زمان ((غيبت صغرى ))نيز
اين سازمان با يك استتار بيشترى فعاليت مى كرد، اخذ وجوه شرعى و توزيع آن به موارد
خاص خود بود. ((نواب اربعه ))اين
وجوهات و اموال متعلق به امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) را مستقيما و يا
از طريق وكلا و خواص اخذ مى كردند و به هر طريق ممكن به امام مهدى (عج الله تعالى
فرجه الشريف ) تحويل مى دادند و يا اين كه به دستور ايشان در موارد خاصى مصرف مى
كردند.
امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) در روز بعد از رحلت امام عسكرى عليه السلام
و يا در همان روز، بعد از مراسم به خاكسپارى امام عسكرى عليه السلام به هيئت قمى ها
دستور داد كه از اين به بعد، اموال متعلق به آن حضرت را به وكيلش در
((بغداد))(ابوعمر، عثمان بن
سعيد عمرى ) تحويل دهند.(745)
مبارزه با ((غلات
)) و مدعيان دروغين نيابت و بابيت ، و افشاى
ادعاهاىباطل آنان
يكى از وظايف ((نواب اربعه ))
مبارزه با ((غلات ))و
مدعيان دروغين نيابت بابيت و وكالت ، و افشاى ماهيت آنان بود تا زمينه گمراهى مردم
را از بين ببرند؛ چرا كه
((نواب اربعه ))، در مسير
اهداف پيامبران و امامان حركت مى كردند و شالوده اهداف انبيا و امامان عليهم السلام
هدايت و زدودن ضلالت و انحراف بود. سفيران ويژه امام (عج الله تعالى فرجه الشريف )
نيز در همين راستا با افرادى كه ادعاى نادرست نيابت و وكالت داشتند مبارزه كرده ، و
ماهيت آنان را روشن مى كردند تا شيعيان اماميه ، دنباله رو افراد شياد و منحرف
نگردند و با شناخت نائبان خاص از رهنمودهاى امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف )
در دوره ((غيبت صغرى ))
بهره مند شوند.
در راستاى همين وظيفه ، در اين دوره هفتاد ساله هركسى كه به دروغ ادعاى بابيت و
وكالت نمود؛ مثل ((حسين بن منصور حلاج
))، ((محمد بن على شلمغانى
))، معروف به ((ابن عزاقر يا عزاقرى
))، ((ابوبكر، محمد بن احمد بن عثمان عمرى
))، معروف به
((بغدادى ))،
((محمد بن مظفر))، معروف به
((ابودلف كاتب ))، ((اسحاق
احمر))،
((باقطانى ابومحمد شريعى ))،
((محمد بن نصير نميرى )) و
((احمد بن هلال كرخى )) با آنان به مبارزه
برخاستند و از ((ناحيه مقدسه ))
توقيعاتى با واسطه آنان صادر شد و با روشن شدن ماهيت آنان ، شيعيان اماميه از اين
نوع انحرافات مصون ماندند و به وكالت و سفارت ((نواب
اربعه ))بيشتر اعتماد كردند و مسايل شرعى خويش را از
اين طريق با امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) در ميان مى گذاشتند و
رهنمودهاى لازم را دريافت مى داشتند.
به عنوان نمونه به برخى از اين توقيعات اشاره مى كنيم :
- آنگاه كه ((احمد بن هلال كرخى ))منحرف
شد و برخى از ضروريات دينى را انكار نمود و خود به جاى ((
محمد بن عثمان عمرى ))ادعاى نيابت كرد، توقيعى از
((ناحيه مقدسه ))صادر شد، امام مهدى (عج
الله تعالى فرجه الشريف ) در اين توقيع خطاب به
((محمد بن عثمان عمرى ))
فرمود:
و نحن نبراء الى الله تعالى من ابن هلال - لا رحمة الله - و
ممن لا يبراء منه ، فاعلم الاسحاقى و اهل بلده مما اعلمناك من حال هذا الفاجر و
جميع من كان ساءلك و يساءلك عنه .
(746)
((ما از ((ابن هلال
)) و هركس كه از او دورى نكند، بيزاريم . خدا او را نيامرزد، تو به
اسحاقى و هموطنان او آنچه را گفتيم ، اعلان كن ، و هركس از تو درباره
((ابن هلال )) پرسيده و يا مى پرسد، جريان
را بگو.))
همچنين آنگاه كه انحراف ((ابومحمد، حسن شريعى
)) كه در زمان نيابت ((محمد بن عثمان بن
سعيد عمرى ))ادعاى نيابت نمود، روشن گرديد، توقيعى از
((ناحيه مقدسه ))صادر شد و ماهيت او براى
شيعيان روشن گرديد.(747)
مبارزه با وكلاى خائن
در آغاز عصر ((غيبت صغرى ))عده
اى بودند كه از زمان امام حسن عليه السلام بلكه بعضى از افراد از زمان امام هادى
عليه السلام وكيل امامان عليهم السلام بودند. در زمان امام عسكرى عليه السلام اين
عده از وكلا در
((سازمان وكالت ))فعاليت
داشتند و زير نظر ((ابوعمر، عثمان بن سعيد عمرى
))كار مى كردند. بعد از رحلت امام عسكرى عليه السلام اين وكلا زير نظر
نايب اول امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف )، ((عثمان
بن سعيد عمرى )) تلاش مى كردند و پس از آن زير نظر نايب
دوم ((محمد بن عثمان بن سعيد عمرى ))
به فعاليت خود ادامه مى دادند. گاهى برخى از وكلا منحرف مى شدند و به سوى خيانت مى
غلتيدند، و از وظايف اصلى خود عدول مى كردند. در اين صورت مشكلاتى را براى سازمان
مخفى وكالت به وجود مى آوردند. گاهى اتفاق مى افتاد وكيلى از مردم ، اموال امام
عليه السلام و وجوه شرعى را جمع مى كرد، و بايد به واسطه ((نواب
اربعه
))براى ((ناحيه مقدسه
)) مى فرستاد، ولى آن مال را نزد خود نگه مى داشت ، در اين صورت
((نواب اربعه )) هر كدام به نوبه خود و در
زمان نيابت خود مسؤ وليت پيدا مى كردند تا با آن وكيل خائن مبارزه كنند. گاهى نيز
از سوى ((ناحيه مقدسه )) و
توسط يكى از سفراى چهارگانه توقيعى منتشر و خيانت وكيل خائن آشكار مى شد و مردم از
گمراهى نجات پيدا مى كردند.
آماده سازى مردم براى پذيرش غيبت كبرى
در نهايت آخرين وظيفه مهم ((نواب اربعه
)) ، به ويژه وظيفه آخرين نايب خاص آن حضرت ؛ يعنى ((ابوالحسن
، على بن محمد سمرى )) اين بود كه زمينه را براى پذيرش
((غيبت كبرى )) آماده
نمايد.
در ميان وظايف پيش گفته مى توان ادعا كرد كه تقريبا دو وظيفه ، جنبه اختصاصى داشت ؛
يكى زدودن شك و حيرت مردم درباره وجود امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) و
اثبات و اقناع مردم در اين ارتباط كه امام عسكرى عليه السلام فرزندى دارد و او
اكنون امام است . اين وظيفه بيش از همه بر دوش ((ابوعمرو،
عثمان بن سعيد عمرى ))سنگينى مى كرد. و بعد كه اين
اعتقاد تثبيت شد، در زمان سه نايب ديگر چندان زحمتى در اين رابطه براى آنان وجود
نداشت .
وظيفه ديگر، مربوط به آماده سازى مردم براى پذيرش ((غيبت
كبرى )) بود كه اين وظيفه بيش از همه بر دوش
((ابوالحسن ، على بن محمد سمرى ))آخرين سفير
ويژه امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) سنگينى داشت . بنابراين ، امام مهدى
(عج الله تعالى فرجه الشريف ) از راه كرامت و اعجاز به ((ابوالحسن
، على بن سمرى ))كمك كرد و 6 روز قبل از مرگش توقيعى
صادر نمود و زمان دقيق درگذشت وى را بيان داشت تا اين كه حجت بر همگان تمام شود و
اذهان ، آماده پذيرش دوره ديگرى از غيبت آن حضرت باشد.
((سيد محمد صدر))دراين باره
مى نويسد:
هدف اساسى از سفارت دو چيز است :
1 - آماده كردن اذهان و افكار براى ((غيبت كبرا))
ى امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) و عادت دادن گام به گام مردم بر مساءله
دورى و محجوب بودن از امام و احساس ناراحتى نكردن از اين موضوع ؛ زيرا عدم آمادگى
ممكن بود منجر به انكار مطلق امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) گردد.
از اين رو، مى بينيم كه چگونه عسكريين (امام هادى و امام عسكرى ) عليهماالسلام
مساءله احتجاب را تدريجا آغاز كردند و امام عسكرى عليه السلام شخصا و به صورت رسمى
خود را بيشتر، از مردم پوشيده مى داشت .
پس ، دوران سفارت نيز يكى از همان مراحل تدريجى براى آمادگى ذهنى مردم براى پذيرش
((غيبت كبرى ))به شمار مى آيد.
2 - قيام به مصالح اجتماعى و اركان اساسى طرفداران ائمه عليهم السلام ، مصالحى كه
طبعا با دورى از امام و پنهان بودن ايشان از صحنه زندگى از دست مى رود؛ نه تنها در
اينجا، بلكه در هر موردى با از ميان رفتن رهبر اجتماعى ، مصالح آن اجتماع به خطر مى
افتد.
از اين رو، سفارت قرار داده شده است تا امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف )
گرچه شخصا و به صورت رسمى رهبرى را در دست ندارد، ولى با رهنمودها و فرمان خود،
اجتماع را به صورت غيررسمى رهبرى نمايد. اين هدف را همه سفيران به نحواحسن انجام
دادند، به طورى كه در حد امكان در آن جو پرتلاطم و كنترل شديد، براى حفظ مصالح
اجتماعى ، قيام و اقدام نمودند. و از آن جو اختناق و فشار بيش از اين بازده ، نمى
توان توقع داشت .(748)
7 - نصب وكلا براى نواحى شيعه نشين در
عصر غيبت صغرى
در عصر ((غيبت صغرى )) ،
علاوه بر سفرا و ((نواب اربعه ))
، كه به عنوان وكلاى خاص حضرت مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) مطرح مى باشند،
وكلاى متعددى در نقاط مختلف شيعه نشين عالم اسلامى پراكنده بودند. كسانى كه ماءمور
بودند وظيفه وكالت را همانند وكلاى پيشين ائمه عليهم السلام انجام دهند و نهايتا
براى كسب تكليف به نزد وكلاى خاص يا ((نواب اربعه
))مراجعه نمايند. همان گونه كه ذكر شد اين وكلا در نقاط مختلف عالم
اسلامى ، و حتى طبق بعضى قرائن ، در ((بغداد))
؛ يعنى محل اقامت ((نواب اربعه ))
، مشغول فعاليت بودند. طبيعى است كه در عصر ((غيبت صغرى
))با توجه به غيبت امام (عج الله تعالى فرجه الشريف ) و از سويى بيشتر
شدن تعداد شيعيان و مناطق شيعه نشين ، لازم بود وكلا و نمايندگان
((سازمان وكالت
))به عنوان دستياران نواب خاص حضرت مهدى (عج الله
تعالى فرجه الشريف ) وظيفه ارتباط شيعيان با ((بغداد))
را به عهده گيرند. قرائن موجود دال بر كثرت اين وكلا است . با اين كه قطعا تعداد
اين وكلا در مناطق شيعه نشين زياد بوده ، ولى متاءسفانه اسامى آنان به طور كامل در
منابع رجالى و روايى و تاريخى ما ضبط نشده است . ((شيخ
طوسى )) در كتاب ((الغيبة
)) درباره وكلاى عام عصر ((غيبت صغرى
))چنين تعبير فرموده است :
و قد كان فى زمان السفراء المحمودين اءقوام ثقات ترد عليهم
التوقيعات من قبل المنصوبين للسفارة من الاصل .(749)
سپس به ذكر نام تنها چند تن از آنان اكتفا نموده ، با اين كه در عبارت فوق تعبير
اءقوام به كار برده است كه نشانه فراوانى اين وكلا است .
به هر حال ، با توجه به اين كه وجود اين وكلا در اين عصر نيز، همچون اعصار پيشين ،
براى پيشبرد اهداف ((سازمان وكالت ))ضرورى
بوده ، امام عصر (عج الله تعالى فرجه الشريف ) اقدام به تعيين و نصب آنان مى نموده
است . قرائن موجود حاكى از آن است كه خود امام (عج الله تعالى فرجه الشريف ) راءسا
اقدام به اين كار مى كرده است ؛ شاهد بر اين سخن ، نصب ((محمد
بن ابراهيم بن مهزيار اهوازى ))توسط حضرت حجت (عج الله
تعالى فرجه الشريف ) به عنوان وكالت در ناحيه ((اهواز))به
جاى پدرش است . در اين انتصاب ، حضرت طى پيامى به او فرمود:
قد اءقمناك مقام اءبيك ؛
(750) يعنى تو را به عنوان وكالت به جاى پدرت نصب نموديم .
همان گونه كه گذشت ، اسامى اين وكلا به طور كامل در منابع ما وجود ندارد، ولى با
جستجويى كه در منابع رجالى صورت گرفت نام تعدادى از آنان به دست آمد كه همراه با
شرح اجمالى از شخصيت آنان در پى مى آيد:
ابوالحسين ، محمد بن جعفر الاسدى
الكوفى الرازى
((شيخ طوسى ))در رجالش ، از
او به عنوان ((اءحدالابواب ))ياد
كرده است .
(751)
و در كتاب ((الغيبة ))وى را
جزء سفراى پسنديده عصر غيبت شمرده كه از ناحيه سفراى خاص براى آنان توقيعاتى وارد
شده است . سپس به بيان رواياتى كه دلالت بر جلالت قدر وى نزد ((ناحيه
مقدسه )) دارد، پرداخته است . و آنچه از بعضى از اين
روايات قابل استفاده است اين است كه ، او به عنوان وكيل ارشد در ناحيه
((رى ))و كسى كه محل رجوع ساير وكلا بوده ،
مطرح بوده است . از جمله اين روايات ، روايت ((صالح بن
ابى صالح ))است كه مى گويد:
((در سال (290 ه -) برخى مردم از من طلب كردند كه وجوه
مالى آنان را بگيرم . من در اين باره از ((ناحيه مقدسه
))كسب تكليف كردم ، پاسخ رسيد كه ، ((محمد
بن جعفر))عربى در ((رى
))و از افراد مورد وثوق ما است وجوهات به او تحويل داده شود.))
اين روايت دلالت بر آن دارد كه ((ابوالحسن اسدى
))در دوران نيابت سفير دوم ؛ يعنى
((محمد بن عثمان عمرى ))به
وكالت مشغول بوده است ، و نيز دلالت بر وكيل ارشد بودن او دارد. اين دو نكته از
بيان سال (290 ه -) و از احاله ((صالح بن ابى صالح
))به ((اءسدى ))توسط
((ناحيه مقدسه ))قابل استفاده است .
مطابق برخى ديگر از شواهد، وى كار نظارت بر عملكرد وكلاى نواحى شرقى
((ايران
))را نيز بر عهده داشته است .
(752)
ابوعبدالله بن هارون بن عمران
الهمدانى
او طبق آنچه ((شيخ طوسى ))در
((تهذيب ))آورده است ، از نخبگان و بزرگان
شيعه بوده است .(753)
بنا به تصريح ((نجاشى )) ،
وى و پسرش در ناحيه ((همدان
))سروكيل و محل مراجعه وكلاى آن ناحيه بوده اند. تعبير
((نجاشى ))چنين است :
((در زمان ((قاسم بن محمد))در
همدان ، به همراه وى ((ابوعلى ، بسطام بن على
))و
((العزيز بن زهير))كه يكى
از ((بنى كشمرد)) بود، هرسه
در يك موضع در همدان به وكالت مشغول بودند و در اين باره به ((ابومحمد،
حسن بن هارون بن عمران همدانى
))مراجعه و كسب تكليف مى كردند. قبل از وى نيز به نزد
پدرش ((ابوعبدالله بن هارون
)) مراجعه ، و فرمان مى گرفتند. و ((ابوعبدالله
))و پسرش ((ابومحمد))
، هر دو وكيل بودند.))
(754)
محمد بن صالح بن محمد الهمدانى
((شيخ طوسى ))در كتاب
((رجال )) ، او را جزء اصحاب امام عسكرى
عليه السلام برشمرده است .(755)
((شيخ صدوق ))وى را از جمله وكلاى
((قائم ))(756)
دانسته است كه موفق به ديدن آن حضرت شده و بر معجزات آن حضرت آگاهى يافته اند.
وى ضمن نامه اى به محضر حضرت حجت (عج الله تعالى فرجه الشريف ) درباره حديث
خدامنا و قوامنا شرار خلق الله از آن حضرت سوال مى
كند، و آن جناب نيز طى توقيعى مى فرمايند: پاسخ آن ، در
((كمال الدين ))اثر
((شيخ صدوق ))آمده است .
(757)
ابواسحاق ، محمد بن ابراهيم بن مهزيار
الاهوازى
او نيز جزء وكلا و ابواب معروف ((ناحيه مقدسه
))معرفى شده است ، و ((شيخ صدوق
))نيز وى را از وكلاى مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف
) و از كسانى كه موفق به ديدن آن حضرت و مشاهده معجزاتش شده اند برشمرده است . او
پس از وفات پدرش ، كه از وكلاى ناحيه ((اهواز))بوده
، اموال مربوط به ((ناحيه مقدسه ))را
به سمت
((بغداد))حمل و به باب امام
(عج الله تعالى فرجه الشريف ) تحويل مى دهد و نهايتا توقيع از ((ناحيه
مقدسه ))به دست او مى رسد كه در آن ، وى به جاى پدر نصب
شده بود. از اين جريان ، وكالت پدرش براى امام عسكرى عليه السلام و نيز، براى
((ناحيه مقدسه ))قابل استنباط است ، افزون
بر آن رجال شناسان تصريح به وكالت پدرش براى امام هادى عليه السلام نيز كرده اند.
(758)
قاسم بن العلاء
او اهل ((آذربايجان ))و از
وكلاى ((ناحيه مقدسه ))در
اين منطقه بوده است . ((شيخ صدوق ))وى
را از جمله وكلائى برشمرده است كه موفق به ديدن حضرت مهدى (عج الله تعالى فرجه
الشريف ) و وقوف بر معجزاتش شده اند. ((شيخ طوسى
))در كتاب
((الغيبة )) ، جريان مفصلى
را پيرامون كيفيت وفات وى نقل كرده كه مشتمل بر عنايت حضرت مهدى (عج الله تعالى
فرجه الشريف ) نسبت به او است و از وفاتش ، 40 روز پس از دريافت نامه خبر مى دهد،
كه نشانه جايگاه والاى او نزد آن حضرت مى باشد.(759)
حسن بن محمد بن قطاة صيدلانى
((حسن بن محمد))در عصر
((غيبت صغرى )) ، وكيل وقف در
((واسط))بوده است . آن گونه كه
((جعفر بن محمد بن متيل ))نقل نموده است
((ابو جعفر عمرى )) ، او را با مقدارى لباس
و درهم به
((واسط))فرستاد، وقتى در
آنجا با ((حسن بن محمد))ملاقات
مى كند متوجه مى شود كه
((محمد بن عبدالله )) ، يكى
از شيعيان (و احتمالا از وكلاى ) ((واسط))
، از دنيا رفته و اين لباس و درهم براى تجهيز و دفن او فرستاده شده اند. اين جريان
دلالت بر آن دارد كه وى در دوره نايب دوم به وكالت مشغول بوده است .(760)
محمد بن شاذان بن نعيم الشاذانى
النيشابورى
او را نيز از وكلاى ((ناحيه مقدسه ))دانسته
اند. مؤ يد وكالتش جريانى است كه خودش نقل كرده ، مى گويد: ((480
درهم نزد من جمع شد، 20 درهم نيز از نزد خود بر آن افزودم و به سوى
((اءبوالحسن اسدى ))(در رى ) فرستادم و در
مورد افزون 20 درهم چيزى ننوشتم . جواب رسيد كه 500 درهمى كه 20 درهم آن از مال تو
بود، دريافت شد.))
اين جريان نشانگر وكالت او است ، چرا كه به گفته او، 480 درهم نزد او جمع شده بود و
20 درهم از خود افزوده بود، پس غير از آن 20 درهم ، اموال امام بوده كه مردم به او
داده بودند. ((شيخ صدوق ))نيز
نقل كرده كه وى از جمله وكلاى صاحب الامر (عج الله تعالى فرجه الشريف ) و اهل
((نيشابور))است كه او را ديده و بر معجزات
او واقف شده است .
و از اين جمله و جريان فوق ، مى توان اين استنباط را نمود كه وى در
((نيشابور))به وكالت مشغول بوده و معاصر
((ابوالحسين اسدى ))و همچنين نايب دوم ،
((محمد بن عثمان
)) ، بوده است .
(761)
عزيز بن زهير
همان گونه كه ((نجاشى ))در
ترجمه ((محمد بن على بن ابراهيم همدانى
))تصريح كرده است . ((عزيز بن زهير))از
وكلاى ((ناحيه مقدسه ))در
((همدان ))بود كه در امر وكالت موظف به
مراجعه نزد ((ابومحمد، حسن بن هارون ))بوده
است .(762)
قاسم بن محمد بن على بن ابراهيم
همدانى
((نجاشى ))در مورد او، پدر
و جدش تصريح كرده كه آنان وكلاى ((ناحيه مقدسه
))در
((همدان ))بوده اند و وى در
امر وكالت به ((حسن بن هارون ))مراجعه
مى كرده است .
((علامه ))نيز تصريح به
وكالت او از جانب ((ناحيه مقدسه ))نموده
است .(763)
ابوعلى بسطام بن على
او نيز همان گونه كه از تصريح ((نجاشى
))و ((علامه ))استنباط
مى شود، وكيل ((ناحيه مقدسه ))در
((همدان ))بوده و در امور وكالت از
((حسن بن هارون ))فرمان مى گرفته است .(764)
على بن الحسين بن على الطبرى
((على بن الحسين ))طبق
تصريح ((شيخ ))در كتاب
((رجال )) ، از اهل
((سمرقند))و وكيل بوده است . گرچه تنها
تعبير
((وكيل ))صريح در وكالت
براى ائمه عليهم السلام نيست ، ولى از آنجا كه اطلاق وكيل در كتاب هاى رجالى ، ظهور
در وكالت براى ائمه عليهم السلام دارد، وكالت او براى ائمه عليهم السلام استنباط مى
شود. همين طور از گفته ((شيخ طوسى ))
، كه او از ((جعفر بن محمد بن مادلى ))و
((اءبوالحسين اءسدى
))نقل روايت مى كرده است . روشن مى شود كه وى معاصر او
و نيز معاصر نايب دوم بوده است .(765)
اين احتمال نيز وجود دارد كه وى در ((سمرقند))به
وكالت مشغول بوده است .
ابوهاشم ، داود بن القاسم الجعفرى
((طبرسى ))در
((اعلام الورى ))او را نيز جزء سفرا و ابواب
معروف عصر غيبت دانسته است . وى از عصر امام رضا عليه السلام تا عصر غيبت ، همه
امامان را درك كرده است . و احاديث متعددى در مورد فضائل او نقل شده و خود نيز
احاديث متعددى در بيان معجزات ائمه عليهم السلام دارد. وكالت او براى دو امام هادى
و عسكرى عليهماالسلام نيز محرز است .(766)
حسن بن النضر القمى
از خبر صحيحى در ((الكافى ))چنين
بر مى آيد كه او از وكلاى ((ناحيه مقدسه
))بوده ؛ چرا كه در اين خبر، اشاره به جمع اموال توسط وكلا در خانه
((حسن بن نضر))شده است تا باب حضرت حجت (عج
الله تعالى فرجه الشريف ) بر آنان معلوم شود. او از جمله كسانى است كه موفق به ديدن
حضرت مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف ) شده است .(767)
حاجز بن يزيد الوشّاء
او از جمله دستياران سفير اول و دوم در ((بغداد))بوده
است . سفير اول به كمك وى ، ((احمد بن اسحاق
))و ((محمد بن احمد بن جعفر القمى القطّان
))امور دفتر ((سازمان وكالت
))در ((بغداد))را
اداره مى كرده است . او در توقيعى ، از جانب حضرت مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف
) مورد توثيق واقع شد.(768)
اينان تعدادى از وكلاى برجسته عصر ((غيبت صغرى
))بودند كه در نواحى مختلف اشتغال به وكالت داشته اند، و همان گونه كه
گذشت تعداد وكلاى نواحى در اين عصر زياد بوده كه ذكر تمامى آنان در گنجايش اين مقال
نيست .
8 - وكلاى خائن و مدعيان دروغين وكالت
همان گونه كه در فصل پيشين اشاره شد، در دستگاه وكالت شاهد بروز بعضى از جريانات
انحرافى هستيم كه ناشى از انگيزه هاى مختلف بوده است . اين جريانات را مى توان به
دو گروه عمده تقسيم كرد: نوعى انحراف در ميان كسانى مشاهده مى شود كه قبلا توسط يك
امام عليه السلام به عنوان وكيل منصوب ، ولى بعدا به فساد و خيانت گرائيده ، و نوع
ديگر انحراف در ميان كسانى است كه اصلا سابقه وكالت ، نيابت و بابيت نداشته اند،
ولى به خاطر انگيزه هايى به دروغ خود را وكيل و نايب امام عليه السلام خوانده و مدت
زمانى عده اى را به دور خود جمع كرده و سرانجام رسوا شده اند. اين دو جريان هم در
عصر ((غيبت صغرى ))و هم در
ادوار پيش از شكل گيرى ((سازمان وكالت
))به چشم مى خورد، گرچه به نظر مى رسد در عصر
((غيبت صغرى ))دامنه وسيع
ترى يافته است ، و شايد علت آن ، عدم حضور امام مهدى (عج الله تعالى فرجه الشريف )
و احاله امر به وكلا و سفيران در اين عصر بود كه زمينه را برى فرصت طلبى اين دسته
از افراد آماده مى ساخت .
شناخت تفصيلى مربوط به اين دو جريان ، مستلزم شناخت چهره هايى از است كه سردمدار
اين دو جريان انحرافى بوده اند، لذا در آغاز به بيان جريان اول ؛ يعنى خيانت و فساد
در بين وكلاى ائمه عليهم السلام ، شناخت شخصيت هاى مربوط، انگيزه آنان و سرانجام
شان مى پردازيم و در قسمت بعد به حول و قوه الهى جريان دوم را بررسى مى نمائيم .
الف - خيانت و فساد در برخى از
كارگزاران سازمان وكالت
هرچند ائمه هدى عليهم السلام براى تعيين وكلاى خود، به لحاظ اهميت و حساسيت اين
وظيفه ، نهايت دقت را مبذول مى داشتند و كسانى را كه مورد اعتماد و داراى شرايط
لازم بودند انتخاب مى كردند، ولى با توجه به اين كه انسان در صورت عدم تهذيب نفس و
عدم كسب شرايط لازم برايش وجود دارد، در بين وكلاى ائمه عليهم السلام نيز شاهد بروز
و ظهور كسانى هستيم كه با وجود داشتن شرايط لازم براى وكالت در ابتداى امر، به علت
قرار گرفتن در وضعيتى جديد و مهيا شدن زمينه هاى مناسب و وجود ريشه هاى مقتضى براى
فساد و خيانت در وجودشان ، دست به انجام امور ناشايستى زدند كه در نتيجه ، موجبات
لعن ، عزل و طرد آنان توسط ائمه هدى عليهم السلام فراهم آمد.
البته نمى توان ريشه همه اين خيانت ها و لغزش ها را به امر واحدى بازگرداند. در
ريشه يابى انگيزه هاى خيانت مى توان به امور متفاوتى برخورد نمود، گرچه به اعتبارى
مى توان همه را به مهذب نبودن آنان بازگرداند. انگيزه اين وكلا از خيانت ، زمانى
روشن تر خواهد شد كه شخصيت آنان يك به يك معرفى و انگيزه آنان نيز بررسى شود.
بنابراين ، در حد گنجايش بحث ، ابتدا به يادآورى اين جريانات در دوران پيش از
((غيبت صغرى )) مى پردازيم و سپس شخصيت
وكلاى خائن در عصر ((غيبت صغرى ))را
بررسى مى كنيم .
واقفيه
پس از درگذشت امام كاظم عليه السلام در سال (183 ه -)، گروهى از برجسته ترين ياران
آن حضرت و وكلاى ايشان در نقاط مختلف به اين نظريه گرائيدند كه امام عليه السلام
زنده است ، و تنها از نظرها پنهان گرديده و به زودى به عنوان قائم آل محمد صلى الله
عليه و آله ظاهر شده و حكومت عدل اسلامى را پايه گذارى خواهد نمود. در آغاز كه گفته
مى شد امام در فاصله 8 ماه ظاهر خواهد شد، گروهى از شيعيان ، از اين ديدگاه
جانبدارى مى كردند؛ آنان كه پس از اين ، عقيده خود را عوض نكرده و هيچ كس را به
عنوان جانشين آن حضرت نپذيرفتند در جامعه شيعه به عنوان ((واقفه
)) شناخته شدند و بعدها از طرف مخالفان خود ((ممطوره
))خوانده شدند و مانند ((فطحيه
))دانشمندان و محدثان برجسته اى از ميان آنان برخاستند. برخلاف آنچه
برخى از دانشمندان شيعى در قرن پنجم تصور مى كردند كه اين گروه تا آن زمان منقرض
شده اند، پيروان اين مذهب حداقل تا اواسط قرن ششم وجود داشته اند.(769)
همان گونه كه گذشت ، سران اين مذهب ، عده اى از چهره هاى برجسته و وكلاى امام كاظم
عليه السلام بودند. اسامى اين وكلا، آنسان كه در منابع آمده ، از اين قرار است :
على بن ابى حمزه بطائنى
عثمان بن عيسى الرواسى
زيادبن مروان القندى
احمد بن ابى بشر السراج
ابن ابى سعيد المكارى
منصور بن يونس بزرج
اين عده به طمع اموالى كه به خاطر وكالت ، توسط شيعيان ، در دسترس شان قرار گرفته
بود، پس از شهادت امام هفتم عليه السلام منكر شهادت و وفات آن حضرت شدند تا مجبور
نباشند اموال را به جانشين آن حضرت ؛ يعنى امام رضا عليه السلام تحويل دهند. يكى از
رواياتى كه انگيزه اين وكلا از اين ادعاى باطل را با صراحت بيان كرده است ، روايت
((يونس بن عبدالرحمن ))است . مضمون اين
روايت چنين است : ((پس از وفات ابوابراهيم ، امام كاظم
عليه السلام ، نزد وكلاى آن بزگوار اموال بسيار جمع شده بود و همين مساءله سبب قول
به ((وقف ))و انكار وفات
امام عليه السلام شد. به عنوان مثال نزد ((زيادبن مروان
قندى ))000/70 دينار، و نزد ((على
بن ابى حمزه
))000/30 دينار بود. ((يونس
بن عبدالرحمن ))پس از مشاهده اين جريان انحرافى ، مردم
را به قبول امامت امام على بن موسى الرضا عليه السلام فرا مى خواند.
((على بن ابى حمزه ))و ((زياد
بن مروان ))وقتى اين وضع را مشاهده مى كنند كسى را نزد
او فرستاده و با دادن وعده پرداخت 000/10 دينار به او، از وى مى خواهند كه دست از
اقدامات خود بردارد. ((يونس ))در
پاسخ مى گويد: از ائمه صادقين عليهم السلام روايت شده است كه اگر بدعت ها ظاهر شدند
بر شخص آگاه لازم است كه دانش خود را بروز دهد و اگر چنين نكرد خداوند نور ايمان را
از او مى گيرد. و من در هيچ حالى جهاد و امر الهى را ترك نمى كنم . اين دو نفر وقتى
پاسخ قاطع وى را مى شنوند، دشنام و عداوت با او را در پيش مى گيرند.))
.(770)
علاوه بر انگيزه اقتصادى و طمع مالى ، احتمال وجود انگيزه حسادت در بعضى سران
((واقفيه ))نسبت به امام
على بن موسى الرضا عليه السلام نيز مى رود.(771)
البته در بعضى از پيروان جزء، احتمال آن مى رود كه واقعا اين سخن را باور كرده
بودند كه امام موسى بن جعفر عليه السلام همان مهدى و قائم آل محمد صلى الله عليه و
آله است ، به خصوص كه بعضى از سران اين فرقه با لطايف الحيل ، قصد القاى اين شبهه و
باوراندن اين عقيده را داشتند. به عنوان نمونه در مورد ((محمد
بن بشير))نقل شده است كه ، در صورتى ساخته بود و آن را
به طريق شعبده حركت مى داد و به پيروان ساده دل اين فرقه القا مى كرد كه اين ، همان
امام كاظم عليه السلام است كه زنده است . همين ((محمد
بن بشير))بود كه به خاطر اين حركت كثيف ، خونش توسط
امام رضا عليه السلام مباح اعلام شد. حضرت در مورد او به ((على
بن حديد مدائنى ))فرمود: ((اگر
توانستى وى را به قتل برسانى اين كار را بكن ، و اگر در حال توانائى او را نكشتى
گناهكار خواهى بود.))
(772)
وكالت و جاسوسى عليه امام رضا عليه
السلام
دنياطلبى و گرايش به ظواهر كاذب آن ، ضعف در ايمان و عدم معرفت كامل نسبت به ائمه
عليهم السلام گاه موجب مى شد افرادى كه جزء نزديكان ائمه عليهم السلام و مورد وثوق
آنان بودند، در دام وساوس شيطانى فروغلطند و به جاى پايدارى در صراط حق به دامان
كثيف حكام فاسد فرو روند.
يكى از اين افراد، ((هشام بن ابراهيم عباسى همدانى
راشدى ))بود كه بنا به روايت
((شيخ صدوق ))در
((توحيد))و ((عيون
اخبارالرضا)) ، قبل از انتقال امام رضا عليه السلام به
((طوس )) ، از نزديك ترين افراد به حضرت بود
و امور حضرت در ((مدينه ))به
دست او انجام مى شد. او شخصى عالم و اديب بود و در حقيقت به عنوان وكيل ارشد آن
حضرت در ((مدينه
))مشغول به كار بوده و اموال و وجوهات از نواحى مختلف
به دست او مى رسيد. ((هشام بن ابراهيم
))پس از انتقال امام رضا عليه السلام به ((طوس
))به
((فضل بن سهل )) ،
ذوالرياستين ، نزديك شد و كم كم به صورت جاسوس حكومتى در خانه امام عليه السلام
درآمد، ((ماءمون ))وى را به
عنوان دربان حضرت نصب كرد و هيچ اتفاقى در خانه حضرت رخ نمى داد مگر آن كه توسط او
به ((ماءمون ))گزارش مى شد
و هركس قصد ملاقات با حضرت را داشت بايستى از طريق ((هشام
بن ابراهيم ))اقدام مى نمود.
وى تا جايى به ((ماءمون ))نزديك
شد و مورد وثوق او قرار گرفت كه ((ماءمون
))فرزندش ((عباس را جهت
تعليم به ((هشام ))سپرد، و
از اين جهت بود كه معروف به
((هشام عباسى ))شد.(773)
فارس بن حاتم بن ماهويه قزوينى
،وكيل خائن امام هادى عليه السلام
او يكى از دستياران اصلى امام هادى عليه السلام در ((سامرا))بود.
از آنجا كه اهل ((قزوين ))بود
شيعيان اين منطقه غالبا به وى مراجعه و وجوهات مالى را به او مى پرداختند؛ ولى
دنياطلبى و فساد درونى موجب شد تا رفته رفته ماهيت اصلى خود را بروز دهد.
او در راستاى انحراف خود به اختلاس اموال امام عليه السلام مبادرت ورزيد. مخالفت و
رقابت او نسبت به ديگر وكيل ارشد امام عليه السلام در ((سامرا))
؛ يعنى ((على بن جعفر همانى ))نيز
يكى ديگر از وجوه انحراف او بود. كار اين رقابت و درگيرى آن چنان بالا گرفت كه به
دشنام گويى و دشمنى سخت انجاميد و اين براى جامعه شيعى آن عصر كه از هر سو در معرض
خطر تهاجم و سوء استفاده دشمنان بود، وضعيتى حساس و خطرناك را پديد آورده بود. و از
سويى موجب ايجاد جو بدبينى نسبت به وكلاى حضرت در ميان شيعه بود. لذا عده اى از
شيعيان براى مدتى از پرداخت وجوه شرعى به پيشگاه امامت خوددارى كردند، علاوه بر اين
، به لحاظ وكيل ارشد بودن آن دو، وكلاى مناطق مختلف كه تاكنون مبالغ جمع شده را از
راه يكى از آن دو به محضر امام عليه السلام ارسال مى داشتند، سرگردان بودند.
امام عليه السلام در پاسخ به اين وضع ، جانب ((على بن
جعفر همانى ))را گرفت و از وكلاى خود در مناطق مختلف
خواست كه براى ارتباط خود با ايشان و ارسال وجوهات ، از طريق ((فارس
بن حاتم ))استفاده نكنند. در عين حال در همان دستور
العمل با روشن بينى آشكار به وكلاى خود يادآور شدند كه اين دستور را محرمانه نگاه
داشته و از تحريكات ((فارس ))
خوددارى كنند. راز اين دستور آن بود كه ((فارس
))مردى با نفوذ و كانال ارتباطى اصلى ميان امام و شيعيان مناطق جبال
(بخش مركزى و غربى ايران ) بود كه وجوهات خود را معمولا از راه او براى امام عليه
السلام مى فرستادند. اما ((فارس ))
على رغم دستور امام عليه السلام همچنان به دريافت وجوهات از آن مناطق ادامه مى داد،
ولى آنها را خدمت امام عليه السلام نمى فرستاد. اندكى بعد، امام عليه السلام تصميم
گرفتند كه دستور خود را رسما به اطلاع پيروان خود برسانند و از وكلاى خود بخواهند
كه صريحا به شيعيان اعلام كنند كه ((فارس
))وكيل ايشان نيست و كسى نبايد وجوهات مربوط به امام
عليه السلام را در اختيار او قرار دهد. سپس امام با صدور دو نوشته كه يكى از آنها
تاريخ سه شنبه 9 ربيع الاول سال (250 ه -) را دارد، ((فارس
))را لعن و طرد فرمودند. از اين به بعد،
((فارس ))علنا شروع به
مبارزه عليه امام عليه السلام كرد. منابع موجود چيزى از جزئيات عمليات و اقدامات او
به دست نمى دهند جز آن كه او به فسادانگيزى پرداخته و شيعيان را به بدعت فرامى
خواند و مى كوشيد آنان را به پيروى خود درآورد.
شدت حساسيت و اهميت مساءله از تصميم بعدى امام عليه السلام دانسته مى شود كه دستور
فرمود اين شخص به قتل رسانده شود. چنين دستورى از ناحيه ائمه عليهم السلام فقط در
موارد استثنايى مسبوق به سابقه بود. پس از صدور اين دستور بود كه يكى از شيعيان
آن حضرت به نام ((جنيد))در
كمين ((فارس )) نشست و در
حاليكه او بين دو نماز مغرب و عشا، از مسجد خارج مى شد با دو ضربه ساطور او را كشته
و خود از مهلكه جان سالم به در مى برد و بدين ترتيب ريشه يكى ديگر از جريانات بسيار
خطرناك انحرافى در ((نهاد وكالت ))كه
مى توانست براى جامعه شيعى آن عصر بسيار زيانبار باشد، قطع گرديد.
(774)
عروة بن يحيى ، سوزاندن و دزدى اموال
امام عسگرى عليه السلام
((عروة )) وكيل ارشد امام
هادى و عسكرى عليهماالسلام در ((بغداد))
بود. او در آغاز امر آن چنان مورد وثوق آن بزرگواران بود كه امام عسكرى عليه السلام
ضمن توقيعى از وى به عنوان وكيلنا و ثقتنا و الذى يقبض من
موالينا ياد مى كند. در عصر امام عسكرى عليه السلام ، وى نيز مانند
((فارس بن حاتم ))به اختلاس اموال امام عليه
السلام پرداخت و در اين راه حتى از دروغ بستن به ساحت مقدس امام هادى عليه السلام
نيز دريغ نورزيد. او در مسير انحرافى خود، كار را بدانجا رساند كه ابتدا بخشى از
اموال امام عسكرى عليه السلام را سرقت نمود و بخشى ديگر را نيز به آتش كشيد و با
اين عمل زشت خود، امام عليه السلام را عليه خود به غضب آورد، به طورى كه همان شب
مشمول نفرين حضرت واقع ، و فرداى آن روز به هلاكت رسيد.
(775)
انجام فعل شنيع توسط وكيل امام عسكرى
عليه السلام
علاوه بر جنبه هاى مالى و دنياطلبى و يا رذايل نفسانى ؛ نظير حسادت ، گاهى انحرافات
حاصل از شهوت طلبى در بعضى از وكلا موجب بروز انحراف و فساد در بعضى اعضاى نهاد
وكالت مى شد.
يكى از وكلاى امام عسكرى عليه السلام كه طبق تصريح منابع ، در همسايگى خانه آن
بزرگوار سكنى گزيده بود گرفتار هجمه وساوس شيطانى و تحريكات حاصل از شهوت پرستى مى
شود و به انجام فعل شنيعى با خادمى مبادرت مى ورزد، ولى قبل از انجام ، امام عليه
السلام به طريق معجزه آسا از درهاى بسته بر بالاى سر او حاضر و با خطاب
((اتق الله )) او را از اين كار منع مى كند
و سپس دستور اخراج وى و آن خادم را صادر مى فرمايد.
(776)
احمد بن هلال العبرتائى و احمد بن
هلال الكرخى
بنا به عقيده برخى پژوهشگران ، اين دو نفر، دو شخصيت متمايز از هم هستند، گرچه برخى
از رجال شناسان ؛ نظير ((مامقانى ))و
((خوئى )) بين آنها تمايز قائل نشده و هر دو
را يك شخصيت دانسته اند. تمايز آنها از هم ، از بيان ((شيخ
طوسى
))در كتاب ((الغيبة
)) ، قابل استظهار است . چرا كه وى ، ((احمد
بن هلال عبرتائى ))را جزء وكلاى مذموم عصر غيبت برشمرده
است . به هر حال ، توقيعى از سوى امام عسكرى عليه السلام در لعن ((احمد
بن هلال )) صادر شد
(777) و علت آن ، خيانت او در اموال امام عليه السلام و اختلاس آنها
بود. وى وكيل امام عليه السلام بود و معاصر ائمه پيشين تا امام رضا عليه السلام
بوده است . از آنجا كه پس از صدور اين توقيع ، جامعه شيعه مجددا از حضرت درباره او
استفسار نمود، توقيع ديگرى از سوى آن حضرت در تاءييد توقيع اول صادر گرديد.(778)
ولى ((احمد بن هلال كرخى ))در
عصر غيبت صغرى به معارضه با سفير دوم ((ناحيه مقدسه
))پرداخت و لذا توقيعى از سوى آن ناحيه در لعن و برائت از وى صادر شد.(779)
|