بجاى مقدمه
علاّمه مجلسى در بحار]52/176[
فرموده كه:
جماعتى مرا خبر دادند از سيّد سند
فاضل ميرزا محّمد استر آبادى ـ
نوّر الله مرقده ـ كه گفت: شبى در
پيرامون بيت الله الحرام مشغول
طواف بودم، آنك جوانى نيكو روى را
ديدم كه مشغول طواف بود. چون
نزديك من رسيد، يك طاقه (دسته) گل
سرخ به من داد در حاليكه آن وقت،
موسم گل نبود، من آن گل را گرفته
و بوئيدم و گفتم: اين
از كجاست اى سيّد من؟!
فرمود: از خرابات.
آنگاه از نظر من غايب شد و من او
را نديدم.
(النجم الثّاقب، محّدث نورى /
حكايت 66، با ويرايشى بر اساس
مصدر)
فرمودند: بنويسيد:
" يا فارس الحجاز ادركني".
گفتند: اين عبارت را نمى فهمند.
فرمودند: مى خواهم نفهمند.
حا، ميم
عن أبى عبد الله عليه السّلام
قال: إنّ الله تبارك و تعالى خلق
إسماً بالحروف غير متصوّت و
باللفظ غير منطق و بالشّخص غير
مجسّد و بالتّشبيه غير موصوف و
باللّون غير مصبوغ، منفىٌّ عنه
الأقطار، مبعّدٌ عنه الحدود،
محجوب عنه حسّ كلّ متوهّم، مستتر
غير مستور; فجعله كلمةً تامّة على
أربعة أجزاء معاً ليس منها واحد
قبل الآخر. فأظهر منها ثلاثة
أسماء لفاقة الخلق إليها و حجب
منها واحداً و هو الاسم المكنون
المخزون. فهذه الأسماء الّتي ظهرت
فالظّاهر هو الله تبارك و تعالى.
و سخّر سبحانه لكّل إسم من هذه
الأسماء أربعة أركان. فذلك اثنا
عشر ركناً. ثم خلق لكلّ ركن منها
ثلاثين إسماً فعلاً منسوباً
إليها; فهو الرّحمن الرّحيم الملك
القدّوس الخالق البارئ المصوّر
الحىّ القيّوم لا تأخذه سنة و لا
نوم العليم الخبير السّميع البصير
الحكيم العزيز الجبّار المتكبّر
العلىّ العظيم المقتدر القادر
السّلام المؤمن المهيمن البارئ
المنشئ البديع الرّفيع الجليل
الكريم الرّازق المحيى المميت
الباعث الوارث. فهذه الأسماء و ما
كان من الأسماء الحسنى حتّى تتمّ
ثلاث مائة و
ستّين اسماً فهي نسبة لهذه
الأسماء الثلاثة و هذه الاسماء
الثلاثة أركان و حجب الاسم الواحد
المكنون المخزون بهذه الأسماء
الثلاثة و ذلك قوله تعالى:" قُلِ
ادْعُوا اللهَ أَوِ ادْعُوا
الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا
فَلَهُ الأَسْماءُ الْحُسْنى ".(الكافى
1/112)
ترجمه: امام صادق عليه السّلام
فرمودند: خداى تبارك و تعالى اسمى
را آفريد كه صداى حرفى ندارد، به
لفظ ادا نشود، تن و كالبد ندارد،
به تشبيه موصوف نشود، به رنگى
آميخته نيست، ابعاد و اضلاع
ندارد، حدود و اطراف از او دور
گشته، حس توهم كننده باو دست
نيابد، نهانست بى پرده، خداى آنرا
يك كلمه تمام قرار داد داراى چهار
جزء مقارن كه هيچيك پيش از ديگرى
نيست، سپس سه اسم آنرا كه خلق به
آن نياز داشتند هويدا ساخت و يك
اسم آنرا نهان داشت و آن همان اسم
مكنون مخزون است و آن سه اسمى كه
هويدا گشت ظاهرشان «الله» تبارك و
تعالى است و خداى سبحان براى هر
اسمى از اين اسماء چهار ركن مسخر
فرمود كه جمعاً 12 ركن ميشود پس
در برابر هر ركنى 30 اسم كه به
آنها منسوبند آفريد كه آنها رحمن،
رحيم، ملك، قدوّس،
خالق، بارئ، مصوّر، حىّ، قيّوم،
بى چرت و خواب، عليم، خبير، سميع،
بصير، حكيم، عزيز، جبّار، متكّبر،
على، عظيم مقتدر، قادر، سلام،
مؤمن، مهيمن، منشى، بديع، رفيع،
جليل، كريم، رزّاق، زنده كننده،
ميراننده، باعث، وارث ميباشد. اين
اسماء كه با اسماء حسنى تا 360
اسم كامل شود فروع اين سه اسم
مى باشند. و آن سه اركانند. و آن
يك اسم مكنون مخزون به سبب اين
اسماء سه گانه پنهان شده; اينست
معنى قول خداوند: بگو خدا را
بخوانيد يا رحمان را بخوانيد هر
كدام را بخوانيد نامهاى نيكو از
اوست.
(همان مأخذ با ترجمه مرحوم مصطفوى
)
آن كلمه تامّه و تمام حقيقت
الهّيه كه حقيقت همه اسماء و صفات
الهّيه در تكوين و تشريع خداى
متعال است همان نور مقدّس و مقام
نوارنى حبيب على الاطلاق الهى ;
جناب خاتم الأنبياء و المرسلين
حضرت محمّد مصطفى صلى الله عليه و
آله مى باشد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله در
پاسخ به سؤال جابر بن عبدالله
انصارى كه پرسيد اولين چيزى كه
خداى تعالى
خلق فرمود چيست ؟ فرمودند:
" نور نبيّك يا جابر، خلقه الله
ثم خلق منه كلّ خير ".
(بحار الانوار 57 / 170)
نور
پيامبرت اى جابر، خداوند او را
آفريد سپس هر خيرى را از او خلق
فرمود.
اولّين چيزى كه خلق شده مقام
نورانى رسول خدا صلى الله عليه و
آله بوده، سپس هر خيرى از او خلق
شده ; يعنى حقيقت امير المؤمنين
عليه السّلام، حقيقت ائمه اطهار و
انبياء عظام عليهم السّلام و
مؤمنين كرام از اوست ; حقيقت
قرآن، حقيقت دين، حقيقت ايمان و
حقيقت اسلام همان است.
امير المؤمنين صلوات الله عليه
به سلمان و ابوذر فرمودند:
أوّلنا محمّد و آخرنا محمّد و
أوسطنا محمّد و كلّنا محمّد فلا
تفرّقوا بيننا.
(بحار الانوار 26/6 و چند موضع
ديگر به نقل از مصادر ديگر)
اوّلين ما محمّد و آخرين ما محمّد
و وسطى ما محمّد و همه ما محمّد
هستيم پس فرقى ميان ما ننهيد.
امام هادى عليه السّلام در فرازى
از زيارت جامعه كبيره مى فرمايند:
" الحقّ معكم و فيكم و منكم و
إليكم و أنتم أهله و معدنه".
حق با شما و در شما و از شما و به
سوى شما است و شما اهل آن و
سرچشمه اش مى باشيد .
آن حقيقت در هر عصرى متعلّق به
ولىّ همان عصر است و او در هر
عصرى كه حضور دارد به عنوان ولىّ
همان عصر و صاحب آن حقيقت حضور
دارد و آن حقيقت از ناحيه او
تجلّى يافته و تجديد مى شود. لذا
امام زمان صلوات الله عليه حق
جديد هستند:
"السّلام
على الحقّ الجديد...السّلام على
خلف السّلف...".
(زيارت حضرت صاحب الامر/مفاتيح
الجنان)
سلام بر حق جديد...سلام بر جانشين
گذشتگان...
آنحضرت وارث و صاحب همان حقيقت
است كه حقيقت نبوّت و همه انبياء
است و لذا بدين تعبير از ايشان
ياد گرديده است:
" السّلام على وارث الأنبياء و
خاتم الأوصياء". (همان)
سلام بر وراث پيامبران و آخرين
جانشينان .
از آنجا كه آن حقيقت باطن هر خيرى
در هر زمان است، پس وجود مقدّس
امام هر عصر باطن و حقيقت هر خيرى
در زمان خويش است:
" إن
ذكر الخير كنتم أوّله و أصله و
فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه".
(زيارت جامعه كبيره)
اگر خير ياد شود شما اوّل آن و
اصل آن و فرع آن و معدن آن و مأوا
و انتهاى آن مى باشيد .
از اينرو آن حقيقت نورانى، حقيقت
هر خيرى است; حقيقت آن دينى است
كه از ناحيه خداى متعالى تشريع
شده; حقيقت آن كتاب مسطور و
مكتوبى كه از ناحيه خداى
تعالى نازل شده; و او همان وجود
مقدس و مبارك امام
عصر صلوات الله و سلامه عليه است:
" ...
السّلام على الدّين المأثور و
الكتاب المسطور السّلام على بقيّة
الله فى بلاده و حجّته على عباده
... ".(مفاتيح الجنان)
سلام بر دين تشريع شده و كتاب
مكتوب، سلام بر بقية الله در
سرزمينهايش و حجّت او بر بندگانش.
آن حقيقت نورانى كه اوّلاً وجود
مقدس احمد، محمود و محمّد صلى
الله عليه و آله است، در اين عصر
متعلّق به حضرت صاحب الزّمان عليه
السّلام است و اوست همان كلمه
تامّه الهيّه; و كلمه محمود:
"
السّلام على حجّة المعبود و كلمة
المحمود ".(همان)
سلام بر حجت خداوند معبود و كلمه
ستايش شده.
"
اللهم صلّ على م ح م د حجتك فى
ارضك و خليفتك فى بلادك... و
كلمتك التامة فى أرضك. "
(زيارت آل يس)
خدايا توجه كن به م ح م د حجتت در
زمين و جانشينت در ملك و
آباديهايت...و كلمه تامّه ات در
زمين.
* * *
لذا هر كس در هر عصرى اگر نسبت به
امام زمانش معرفتى نداشته باشد;
نسبت به حقيقت الهيّه موجود در آن
زمان شناختى برايش حاصل نگرديده و
لذا از حقيقت هر خيرى در آن دوران
محروم مانده و از دين موجود و
كتاب خداى معبود در حيات خود بوئى
نبرده است.
حال اهميت فرمايش گرانقدر خاتم
الانبياء صلى الله عليه و آله فهم
مى شود كه فرمودند:
" من مات و لم يعرف امام زمانه
مات ميتة جاهليّة ".
(المناقب 1/246)
هر كه بميرد و امام زمانش را
نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.
در واقع معرفت و شناخت امام زمان
عليه السّلام و قبول ولايت ايشان
و اتصال به ساحت قدس آنحضرت يعنى
رسيدن به حقيقت حق و يافتن آن و
رسيدن به سعادت، و عدم شناخت آن
ولىّ خدا و دورى از ساحت قدس
ايشان، محروميت از حقيقت در همه
جلوه هاى تكوينى و تشريعى
و در عوض نيل به نكبت و ظلمت است.
پس وجود مقدس امام عصر صلوات الله
عليه حقيقتى هستند كه اگر كسى
واجد معرفت و ولايت ايشان شود و
با اتصال به ساحت مقدس آنحضرت
زندگى كند، زنده به حقيقت زندگى
شده ; حيات طيبه خالده يافته و
لذا ايام خود را شادمانه سر كرده
است. همانگونه كه در بهار، طبيعت
زنده شده و شادى بخش و با طراوات
مى گردد:
"السّلام
على رَبيعِ الأنام و نَضرةِ
الأيّام." (مفاتيح الجنان)
سلام بر بهار آدميان و شادمانى
روزگاران.
قال
يونس له (لأبى عبدالله عليه
السّلام): لولائى لكم و ما عرّفنى
الله من حقكم أحبّ إلىّ من الدنيا
بحذافيرها.
قال يونس: فتبيّنت الغضب فيه.
ثم قال عليه السّلام: يا يونس
قستنا بغير قياس، ما الدّنيا و ما
فيها؟ هل هى الاّسدّ فورة أو ستر
عورة؟ و أنت لك بمحبّتنا الحياة
الدائمة.
(تحف العقول/379)
يونس به حضرت صادق عليه السّلام
عرض كرد: هر آينه
ولايت
من نسبت به شما و معرفتى كه خدا
بمن نسبت بحق شما داده دوست تر
است نزد من از تمامى دنيا.
يونس گفت: در چهره او خشم را
آشكارا ديدم.
سپس حضرت فرمود: اى يونس ما را
بيجا قياس نمودى، دنيا و آنچه در
آن است چيست ؟ آيا آنچه در آن است
جز سدّ جوع و ستر عورت مى باشد؟
حال آنكه براى تو بوسيله محبّت ما
حيات هميشگى است.
اگر
زندگى با معرفت او و بولايت ايشان
سپرى گردد، همه دغدغه و نگرانى و
التهاب مرتفع مى گردد. و اين وجهى
از معناى حديث شريفى است كه امام
صادق عليه السّلام فرموده اند:
"
اعرف إمامك فانّك اذا عرفته لم
يضّرك تقدّم هذا الأمر أو تأخّر
".(غيبة النعمانى/460)
امام
خود را بشناس كه چون او را شناختى
اين امر (امر فرج) چه پيش افتد و
يا دير فرا رسد تو را زيانى
نمى رساند.
يعنى حاصل ظهور براى او حاصل
مى شود اگر چه در
عالم بيرونى ظهورى متحقق نشده
باشد.
ميم، دال
" ثمّ لتسئلنّ يومئذ عن النّعيم
".
(التكاثر / 8)
سپس حتماً و حتماً ـ آنروز ـ از
آن نعمت نعمت ها; بزرگترين نعمت و
همه نعمت سئوال خواهيد شد.
مخاطبين قرآن و حاملين علم آن در
بيان " نعيم " در اين آية شريفه
فرموده اند:
"نعيم" ولايت امير المؤمنين عليه
السّلام است:
امام باقر و امام صادق عليهما
السّلام فرمودند:
" النعيم و لاية امير المؤمنين
عليه السّلام ".(تفسير
البرهان 4/503)
" نعيم
" آن چيزى است كه به سبب وجود
مبارك محمّد و آل محمّد صلوات
الله عليهم أجمعينبه امّت ارزانى
شده است ; از حيات و حقيقت و
هدايت و رحمت:
عن جميل، عن أبى عبدالله عليه
السّلام قال: قلت له: " لتسئلنّ
يومئذ عن النعيم "؟ قال: تسئل هذه
الامّة عمّا انعم الله عليها
برسوله ثم باهل بيته.
(تفسير البرهان 4/502)
جميل گويد از امام صادق عليه
السّلام در مورد آيه "لتسئلنّ
يومئذ عن النّعيم" سؤال كردم،
فرمودند: سؤال مى شود اين امّت از
نعمتى كه خداى متعال به سبب رسولش
و سپس به سبب خاندان ايشان بآنان
عنايت فرموده است.
"نعيم" رسول اكرم و اهل بيت و
عترت آن حضرتند صلوات الله عليهم
أجمعين كه بمنزله ايشانند و
اولياء الهى هستند;
"نعيم" حبّ آنان و موالات و ولايت
ايشان است;
و بالاخره فرموده اند:
"نحن
النّعيم"
عن جعفر بن محمّد عليهما السّلام
فى قوله عزوجل: "ثم لتسئلن يومئذ
عن النّعيم"، قال: نحن النعيم.(تفسير
البرهان 4/503)
امام صادق عليه السّلام در مورد
كلام خداوند عزوجل: "ثم لتسئلن
يومئذ عن النّعيم" فرمودند: مائيم
آن "نعيم".
عن
اصبغ بن نباته، عن على عليه
السّلام قال: "ثمّ لتسئلنّ يومئذ
عن النّعيم"، قال: نحن النعيم .(تفسير
البرهان 4 / 503)
اصبغ بن نباته از حضرت على عليه
السّلام در مورد آيه: "ثم لتسئلنّ
يومئذ عن النّعيم" نقل نمود كه
فرمودند: ما هستيم آن نعيم.
پس، به اين ترتيب آيه مباركه:
"فالذّين آمنوا و عملوا الصّالحات
فى جنات النعيم"(الحج /56)
را مى توان چنين معنى كرد: پس
آنان كه ايمان آورده و اعمال صالح
انجام دادند، در بهشت آن بزرگترين
نعمت، نعمت نعمتها، جنّت ولايت
اولياء الهى ; محمّد و آل محمّد
صلوات الله عليهم أجمعين هستند
(هم اكنون).
عن موسى بن بكر قال: كنّا عند
أبى عبدالله عليه السّلام فقال
رجل فى المجلس: أسأل الله الجنّة.
فقال أبو عبدالله عليه السّلام
:أنتم فى الجنّة فاسئلوا الله أن
لا يخرجكم منها. فقال: جعلنا فداك
نحن فى الدنيا. فقال: ألستم
تقرّون بامامتنا؟ قالوا: نعم.
فقال هذا معنى الجنّة الّذى من
أقرّ به كان فى الجنّة. فاسئلوا
الله أن لا يسلبكم.(محاسن البرقى
1/161)
موسى بن بكر گويد: نزد امام صادق
عليه السّلام بوديم. آنگاه مردى
در آن مجلس گفت: از خدا بهشت را
مى خواهم. امام صادق عليه السّلام
فرمودند: شما در بهشت مى باشيد پس
از خداوند مسئلت نمائيد كه شما را
از آن خارج ننمايد. آنمرد
گفت فدايتان شويم ما كه در دنيا
مى باشيم. آنگاه حضرت فرمودند:
آيا شما به امامت ما اقرار
نداريد؟ گفتند: آرى. پس آنحضرت
فرمودند: همين معنى بهشتى است كه
هر كه بدان اقرار داشته باشد در
بهشت مى باشد پس از خداوند
بخواهيد كه اينرا از شما سلب
نفرمايند.