به نيكى فرمان داده ، و از زشتى بازشان مى دارد ، پاكيزه را براى آنان حلال و
ناپاكى ها را حرام مى كند ، گرفتارى ها و زنجيرهايى كه در آنها گرفتارند را از
ايشان باز مى گشايد " پس بر محمد فرستاده ات به جن و انس ، و برترين پيامبرانت ، و
بر برادر و پسر عمويش ، همان دو نفرى كه حتى يك چشم بر هم زدن بر تو شرك نورزيدند ،
و بر فاطمه برترين بانوى جهان درود فرست . و بر دو آقاى جوانان اهل بهشت حسن و حسين
درود فرست ، درودى جاودانه و پيوسته ، به تعداد قطرات بارانهاى نم نم كننده پيوسته
، و به وزن وسنگينى كوها و تپه ها ، و سنگهاى خاكسترى رنگ ، حركت نورها و سايه ها ،
و بر خاندان پاكيزه اش و امامان هدايت شده و مدافعان از دين ، على و محمد و جعفر ،
و موسى وعلى و محمد ، وعلى وحسن و حجت ، به پا دارندگان عدالت و نوادگان دخترى
پيامبر . خداوندا ! به حق اين امام از تو گشايشى نزديك ، و شكيبائى زياد ، و يارى
با عزت ، و بى نيازى از خلق ، و پايدارى در هدايت ، و موفقيت بر آنچه امر كرده أي و
بدان خشنودى ، و روزى گسترده حلال پاكيزه تازه نيكوى گوارا ، و فزون يافته و مداوم
، بدون زحمت و سختى و بى هيچ منتى از كسى را خواستارم ، و نيز سلامتى از هر بلا و و
درد و بيمارى ، و سپاسگزارى
بر سلامتى و نعمتها را خواهانم . و هر گاه كه زمان مرگمان فرا رسد جانمان را در
بهترين حالت ممكن كه در فرمانبرى تو بوده و نگاهبان فرامينت باشيم بگير ، تا اينكه
ما را به بهشت هاي با نعمت وارد كنى ، به رحمتت أي رحم كننده ترين رحم كنندگان .
بارالها ! بر محمد و خاندانش درود فرست ، و مرا از دنيا بر حذر و به آخرت مأنوس دار
، همانا چيزى جز خوف و ترس از تو [ ما را ] از دنيا به وحشت نينداخته و چيزى جز
اميدوارى به تو [ ما را ] به آخرت مأنوس نمى دارد . پروردگارا ! حجت و دليل از آن
توست و نه بر عليه تو ، و شكوه و شكايت بسوى توست و نه از جهت تو ، پس بر محمد و
خاندانش درود فرست و مرا بر نفس بسيار ستمگر و عصيان گر ، و شهوت چيره شونده ام
يارى فرما ، و عاقبتم را به عافيت و نيكى بپايان رسان . خداوندا ! طلب بخشايشم ، در
حالى كه بر آنچه نهى فرموده أي اصرار و پافشارى مى كنم ، بر اساس كم حيائى ام بوده
، و ترك آمرزش طلبى ام از تو ، با اينكه به بردبارى گسترده ات آگاهم ، زائل كردن
اميدوارى است . بارالها ! گناهانم مرا از اميدوارى به تو مأيوس ساخته ، و آگاهيم به
گستردگى رحمتت مانع از خشيت من از تو شده است ، پس بر محمد و خاندانش درود فرست و
اميدواريم به خودت را متحقق ، و وحشتم از تو را زائل فرما ، همانگونه كه از تو
انتظار دارم برايم باش ، أي بزرگوارترين بزرگواران .
پروردگارا ! بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا به عصمت تأييد فرما ، و زبانم را به
حكمت گويا كن ، و مرا از كسانى قرار ده كه به خاطر آنچه در شب گذشته ضايع ساخته
پشيمان بوده ، و از بهره روزش محروم و مغبون نمى گردد ، و در اندوه روزى فردايش
نباشد . خدايا ! بى نياز كسى است كه از تو بى نيازى جويد و محتاج تو باشد ، و
نيازمند كسى است كه از آفريدگانت طلب بى نيازى كند ، پس بر محمد و خاندانش درود
فرست و مرا از خلقت به خودت بى نياز كن ، و از كسانى قرار ده كه دستش را جز بسوى تو
نگشايد . خدايا ! بدبخت وتيره بخت كسى است كه در حالى كه پيشاپيش أو توبه و پشت سرش
رحمت است نا اميد باشد ، و اگر عملم اندك است اميدم در رحمت تو بسيار مى باشد ، پس
كمى كردارم را به فراوانى آرزويم ببخشاى . بار خدايا ! اگر مى دانى كه در ميان
بندگانت سنگ دل تر از من و پر گناه تر از من نيست ، همانا من هم مى دانم كه مولا و
آقائى از نظر فضيلت و برترى بزرگتر از تو ، و رحيم تر از تو ، و چشم پوش تر از تو
وجود ندارد ، پس أي كسى كه در رحمتش يكتا ست از كسى كه در ارتكاب گناه تنها نيست
چشم پوشى كنى . بارالها ! فرمانمان دادى سرپيچى كرديم ، نهيمان فرمودى و ما
نپذيرفتيم ، متذكر مان كردى و ما فراموش نموديم ، چشم بصيرت عطا كردى و ما خود را
به كورى زديم ، بر حذرمان داشتى پس تجاوز كرديم ، اين پاداش احسان تو بر ما نبود ،
و تو بد آنچه آشكار داشته و پنهان نموديم
آگاهى ، و از آنچه آورده و مى آوريم باخبرى ، پس بر محمد و خاندانش درود فرست و ما
را بدآنچه خطا كرده و فراموش كرديم بازخواست منما ، حقوقى كه نزد ما مى باشد را بر
ما ببخشاى ، و احسان خود را بر ما بپايان رسان و رحمتت را بر ما فروريز . پروردگارا
! بوسيله اين امام بسيار راستگو به تو متوسل شده ، و به حقى كه براى أو و جدش
فرستاده ات ، و پدر و مادرش على و فاطمه خاندان رحمت ، قرار دادى ، از تو روزى
پيوسته ، كه قوام زندگى ما و آسايش خاندانمان در گرو آنست ، را خواهانم ، پس تو آن
كريم و بخشنده أي هستى كه از روى فراخى و گستردگى عطا كرده ، و با قدرت باز مى دارى
، و ما رزقى كه مصلحت دنيا در آن بوده و رسيدن به آخرت در آنست را از تو درخواست مى
كنيم . خداوندا ! بر محمد و خاندانش درود فرست ، و ما و پدر و مادرمان و همه زنان و
مردان مؤمن و مسلمان ، زنده و مرده ايشان را بيامرز ، و در دنيا و آخرت بما نيكوئى
ارزانى فرما ، و ما را از عذاب آتش نگاهدار . سپس به ركوع برو و سجده كن و بنشين و
تشهد گفته و سلام بگو ، پس آنگاه كه تسبيح حضرت زهرا عليها السلام را گفتى گونه ات
را بر زمين گذار و چهل بار بگو : پاك و منزه است خداوند ، و سپاس مخصوص اوست ، و
معبودى جز أو نمى باشد ، و خدا بزرگتر از آنست كه به وصف در آيد .
خداوند پرهيز از گناه و نجات از آتش جهنم ، و آمرزش و توفيق براى كردارهاى نيكو ، و
پذيرش آنچه بوسيله آن بسوى حضرتش نزديك شده و خشنودى أو را بدست آورى ، را در خواست
كن . و در بالاى سر بايست و دو ركعت نماز را همانگونه كه گذشت بجاى آور ، سپس بر
روى قبر خم شو و آن را ببوس و بگو : خداوند شرف شما را افزون گرداند ، و سلام و
رحمت و بركتهاى خداوند بر شما باد . و آن گاه براى خودت و پدر و مادرت و هر كه
بخواهى دعا كن .
فصل دوم - گزيده أي از گفتار آن حضرت در توصيف خود
در توصيف خود در توصيف حجتهاى خداوند . در اينكه خدا با آنان است در اينكه حق با
آنان و در آنان است در اينكه آنان ساخته شده هاي خداوند مى باشند در اينكه قلبهاى
آنان كانون اراده الهى است در رد امور به آنان در عدم انحراف به سوى غير آنان در
مورد عدم طلب معرفت الهى از غير ايشان در مورد ستم كنندگان به ايشان در مورد كسانى
كه از آنان بيزارى مى جويند در مورد كسانى كه از أو انكار مى كنند در مورد كسانى كه
أو را مى آزارند در مورد كسانى مه اموال ايشان را به ناحق تصاحب مى كنند در مورد
علت گرفتن خمس در علت غيبت ايشان در كيفيت بهره ورى مردم از ايشان در زمان غيبت در
كيفيت بهره بردن از ايشان در دوران غيبت در كيفيت بهره بردن از ايشان
( 1 ) سخن آن حضرت در توصيف خود منم مهدى ، منم قائم ، منم آنكه زمين را از عدالت
پر گرداند ، همانگونه كه از ستم لبريز شده باشد .
( 2 ) سخن آن حضرت در توصيف خود منم باقيمانده حجتهاى الهى در زمين ، منم انتقام
گيرنده از دشمنان خداوند .
( 3 ) سخن آن حضرت در توصيف حجتهاى خداوند خداوند ايشان را از گناهان دور ، و از
عيبها و زشتيها منزه ، و از آلودگى پاك ، و از اشتباه و خطا مبرا و محفوظ داشته ، و
آنان را نگاهبانان گنجينه علم خويش ، و امانت دار حكمت خود ، و رازدار اسرارش قرار
داده ، و با دلائل روشن تأييد و پشتيبانى نموده است .
( 4 ) سخن آن حضرت در اينكه خدا با آنان است خدا با ماست ، و با بودن أو نيازى به
ديگرى نداريم ، و حق با ماست ، و از اينكه كسى از ما روى گرداند ترس و وحشتى نداريم
.
( 5 ) سخن آن حضرت در اينكه حق با آنان و در آنان است و بايد بدانند كه براستى حق
با ما و نزد ماست ، و غير از ما هر كسى اين سخن را بگويد دروغگو و تهمت زننده مى
باشد ، و جز گمراه و گمراه كننده غير از ما كسى ادعاى آن را نمى كند .
( 6 ) سخن آن حضرت در اينكه آنان ساخته شده هاي خداوند مى باشند . ما ساخته شده
هاي پروردگار مان هستيم ، و آفرينش بعد از ما ساخته شده هاي ماست .
( 7 ) سخن آن حضرت در اينكه قلبهاى آنان كانون اراده الهى است . دلهاى ما ظرف مشيت
و اراده الهى است ، پس هر گاه أو بخواهد ما خواهيم خواست .
( 8 ) سخن آن حضرت در رد امور به آنان از خدا بترسيد و تسليم ما شويد ، و كار را
بما واگذار نمائيد ، و برماست كه شما را از سرچشمه سيراب بيرون آوريم ، چنان كه
بردن شما بسوى چشمه بوسيله ما بوده است ، و در پى كشف آنچه از شما پوشيده شده است
نرويد .
( 9 ) سخن آن حضرت در عدم انحراف بسوى غير آنان از راه راست به راه چپ منحرف نشويد
، و با مودت و دوستى نسبت بما حركت مستقيم خود را بر آئينى روشن استوار سازيد .
( 10 ) سخن آن حضرت در مورد طلب معرفت از غير ايشان يافتن معارف جز از راه ما
خاندان پيامبر ، برابر با انكار ما مى باشد .
( 11 ) سخن آن حضرت در مورد ستم كنندگان به ايشان هر كس بما ستم روا دارد در زمره
ستمكاران بما خواهد بود ، و مشمول لعنت الهى مى گردد ، زيرا كه خداوند فرموده است :
" آگاه باشيد كه لعنت الهى بر گروه ستمكاران مى باشد " .
( 12 ) سخن آن حضرت در مورد كسانى كه از آنان بيزارى مى جويند از هر كس كه ما از أو
اظهار برائت كنيم ، خداوند و فرشتگان الهى و پيامبران و اوليائش نيز از أو بيزار
خواهد بود .
( 13 ) سخن آن حضرت در مورد كسانى كه أو را انكار مى كنند بين خدا و هيچ كس
خويشاوندى نيست ، و هر كه مرا انكار كند از من نمى باشد .
( 14 ) سخن آن حضرت در مورد كسانى كه أو را مىآزارند نادانان و كم خردان شيعه و
كسانى كه پر و بال پشه از ديندارى آنان برتر و محكم تر است ، ما را آزار مى دهند .
( 15 ) سخن آن حضرت در مورد كسانى كه اموال ايشان را به ناحق تصاحب مى كنند هر كس
به ناحق چيزى از اموال ما را تصاحب كند ، براستى درون خويش را از آتش انباشته است و
به زودى به رو در آتش افكنده خواهد شد .
( 16 ) سخن آن حضرت در علت گرفتن خمس اموال شما را نمىپذيريم مگر به خاطر اينكه پاك
شويد ، پس هر كه مى خواهد بپردازد ، و هر كس كه مى خواهد نپردازد .
( 17 ) سخن آن حضرت در علت غيبت ايشان هيچ يك از پدران من نبودند مگر اينكه بيعتى
از طغيانگران زمانش را بر گردن داشته است ، و من ظهور مى كنم ، و در هنگام ظهور ،
بيعت احدى از گردنكشان و طاغيان بر گردنم نيست . ( 18 ) سخن آن حضرت در كيفيت بهره
ورى مردم از ايشان در زمان غيبت كيفيت بهره ورى از من در دوران غيبتم ، همچون بهره
ورى از خورشيد در هنگامى كه ابرها آن را از ديدگان مىپوشانند ، مى باشد .
( 19 ) سخن آن حضرت در كيفيت بهره بردن از ايشان در دوران غيبت من براى اهل زمين
موجب امان و امنيت مى باشم ، هم چنان كه ستارگان براى اهل آسمان اين گونه هستند .
( 20 ) سخن آن حضرت در كيفيت بهره بردن از ايشان در زمان غيبت خداوند بوسيله من
بلا را از خاندان و شيعيانم دور مى سازد .
فصل دوم - گزيده أي از گفتارها آن حضرت در مورد رجوع به روات احاديث در دروان
غيبت
در مورد كسانى كه مدعى ديدن آن حضرت مى شوند در آگاهى أو به شيعيانش در رعايت حال
شيعيانش در اينكه ظهور أو به دست خداست در عدم تعيين وقت براى ظهور در اينكه غلبه
حق و نابودى باطل در ظهور اوست در سپردن زمان ظهور به خدا در وظيفه مردم در زمان
غيبت در علت تأخير در ظهور در علت عدم توفيق ديدار أو در دعا براى تعجيل در فرج أو
در نهى از انجام گناهان در اينكه زمين از حجت الهى خالى نيست . در تحقق پيروزى حق و
نابودى باطل در اينكه قدرت خداوند سركوب نمى گردد در پناه بودن به خدا از بعضى از
امور در مورد اينكه خلقت بيهوده نيست در مورد كسى كه طالب هدايت است در فضيلت نماز
( 21 ) سخن آن حضرت در مورد رجوع به روات احاديث در دوران غيبت و اما در رويدادهاى
تازه پس به راويان حديث ما رجوع كنيد كه آنان حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنها
مى باشم .
( 22 ) سخن آن حضرت در مورد كسانى كه مدعى ديدن آن حضرت مى شوند هر كه پيش از خروج
سفيانى و صيحه آسمانى ادعاى ديدار مرا بنمايد ، دروغگو و تهمت زننده مى باشد .
( 23 ) سخن آن حضرت در آگاهى أو به شيعيانش ما بر اخبار و احوال شما آگاهيم و هيچ
چيز از اوضاع شما بر ما پوشيده و مخفى نمى باشد .
( 24 ) سخن آن حضرت در رعايت حال شيعيانش ما از رسيدگى و سرپرستى شما كوتاهى و
اهمال نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم كه اگر جز اين بود دشواريها و مصيبتها
بر شما فرود مى آمد و دشمنان شما را ريشه كن مى نمودند .
( 25 ) سخن آن حضرت در اينكه ظهور أو بدست خداست ظهورى نيست مگر بعد از اجازه
خداوند متعال ، و اين اجازه بعد از مدتى دراز و تيرگى دلها و پر شدن زمين از ظلم و
جور تحقق مى يابد .
( 26 ) سخن آن حضرت در عدم تعيين وقت ظهور اما ظهور فرج ، آن به اراده الهى بوده ،
و كسانى كه براى ظهور وقتى را تعيين مى كنند ، دروغگو مى باشند .
( 27 ) سخن آن حضرت در اينكه غلبه حق و نابودى باطل در ظهور اوست آنگاه كه خدا بما
اجازه عمل دهد ، حق آشكار و باطل نابود مى گردد .
( 28 ) سخن آن حضرت در سپردن زمان ظهور به خدا از آنچه كه به حالتان فائده اى ندارد
سؤال نكنيد ، و خود را براى دانستن آنچه كه از شما نخواسته اند به مشقت نيندازيد .
( 29 ) سخن آن حضرت در وظيفه مردم در زمان غيبت پس هر يك از شما بايد كارى بكند كه
وى را به محبت و دوستى ما نزديك مى كند ، و از آنچه كه خوشايند ما نبوده و باعث
كراهت و خشم ماست دورى گزيند ، زيرا فرمان و امر ما ناگهان فرا مى رسد ، در
هنگاميكه توبه و بازگشت براى او سودى ندارد ، و پشيمانى او از گناه ، از كيفر ما
نجاتش نمى بخشد .
( 30 ) سخن آن حضرت در علت تأخير در ظهور اگر چنانچه شيعيان ما - كه خداوند توفيق
طاعتشان دهد - در راه ايفاى پيمانى كه بر دوش دارند همدل مى شدند ، ميمنت ملاقات ما
از ايشان به تأخير نمى افتاد ، و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنان مى گشت ، ديدارى
بر مبناى شناختى راستين ، و صداقتى از آنان نسبت بما .
( 31 ) سخن آن حضرت در علت عدم توفيق ديدار أو ما را از ايشان دور نمى دارد ، مگر
آن دسته از كردارهاى آنان كه ما را ناپسند و ناخوشايند است ، و از آنان روا نمى
داريم .
( 32 ) سخن آن حضرت در دعا براى تعجيل در فرج أو براى تعجيل فرج بسيار دعا كنيد ،
كه فرج شما در همان است .
( 33 ) سخن آن حضرت در نهى از انجام گناهان فرجام كار - با دخالت و ساخت نيكوى
خداوند - مادامى كه شيعيان از گناهان دورى گزينند ، پسنديده و نيكو خواهد بود .
( 34 ) سخن آن حضرت در اينكه زمين از حجت الهى خالى نيست همانا زمين از حجت الهى
خالى نمى ماند ، خواه آشكار باشد يا پنهان .
( 35 ) سخن آن حضرت در تحقق پيروزى حق و نابودى باطل خداوند از اينكه حق را نا تمام
گذارد و باطل را از بين نبرد ، ابا دارد .
( 36 ) سخن آن حضرت در اينكه قدرت خداوند سركوب نمى گردد تقديرهاى خداوند بزرگ
مغلوب نمى شود ، و اراده او سركوب نمى گردد ، و بر توفيق أو هيچ چيز پيشى نمى گيرد
.
( 37 ) سخن آن حضرت در پناه بردن به خدا از بعضى از امور پناه مى برم به خدا از
نابينائى پس از روشنائى ، و از گمراهى پس از هدايت ، و از رفتار هلاكت بار و فتنه
هاى نابود كننده .
( 38 ) سخن آن حضرت در مورد اينكه خلقت بيهوده نيست براستى خداى
متعال مردم را بيهوده نيافريده و بيكاره رها نساخته است .
( 39 ) سخن آن حضرت در
مورد كسى كه طالب هدايت است اگر خواستار هدايت و رشد باشى ارشاد خواهى شد ، و اگر
جويا شوى مى يا بى .
( 40 ) سخن آن حضرت در فضيلت نماز هيچ چيز بمانند نماز ، بينى
شيطان را به خاك نمىسايد ، پس نماز بگذار وبيني ابليس را بخاك بمالان .
فصل سوم اشعارى در مدح آن حضرت
سوخت ز سوز ساز تو مفتقر نوال تو بهر خدا كن به ظهورت شتاب
بر دل تيره ام أي چشمه خورشيد به تاب
بر دل تيره ام اى چشمه خورشيد به تاب
دلبرا گر بنوازى بنگاهى ما را * خوش تر است
اربدهى منصب شاهى ما را
به من بى سر و پا گوشه چشمى بنما * كه محال است جز اين گوشه
پناهى ما را
بر دل تيره ام أي چشمه خورشيد به تاب * نبود بدتر از اين روز سياهى ما
را
از ازل در دل ما تخم محبت كشتند * نبود بهتر از اين مهر گياهى ما را
گرچه از
پيشگه خاطر عاطر دوريم * هم مگر ياد كند لطف تو گاهى ما را
با غم عشق كه كوهيست
گران بر دل ما * عجب است ارنخرد دوست بكاهى ما را
نه دل آشفته تر و شيفته تر از دل
ماست * نه جز آن خاطر مجموع گواهى ما را
مفتقر راه بمعموره حسن تو نبرد * بده أي
پير خرابات تو راهى ما را
" كمپانى "
گفتم فراق تا كى گفتا كه تا تو هستى
گفتم كه روى خوبت ، از من چرا نهان است ؟ *
گفتا تو خود حجابى ، ورنه رخم عيان است
گفتم كه از كه پرسم ، جانا نشان كويت ؟ *
گفتانشان چه پرسى ؟ آن كوى بى نشان است !
گفتم مرا غم تو ، خوش تر ز شادمانى * گفتا
كه در ره ما ، غم نيز شادمان است !
گفتم كه سوخت جانم ، از آتش نهانم * گفت آنكه
سوخت او را ، كى نادى فغان است
گفتم فراق تا كى ؟ گفتا كه تا تو هستى * گفتم نفس
همين است ؟ گفتا سخن همان است
گفتم كه حاجتى هست ، گفتا بخواه از ما * گفتم غمم
بيفزا گفتا كه رايگان است
گفتم ز ( فيض ) بپذير اين نيم جان كه دارد * گفتا نگاه
دارش ، غم خانه تو جان است
" فيض كاشانى "
تو قدم به چشم من نه ، بنشين كنار جويى
همه هست آرزويم كه ببينم از تورويى * چه
زيان تو را كه من هم برسم به آرزويى
به كسى جمال خود را ننموده أي و بينم * همه جا
به هر زبانى بود از تو گفتگويى
غم و رنج و درد و محنت ، همه مستعد قتلم * تو ببر سر
از تن من ، ببر از ميانه گويى
به ره تو بس كه نالم ، ز غم تو بس كه جويم * شده ام ز
ناله نالى ، شده ام زمويه مويى
همه خوش دل اين كه مطرب ، بزند به تار چنگى * من از
اين خوشم كه چنگى بزنم به تار مويى
چه شود كه راه يابد ، سوى آب تشنه كامى * چه شود
كه كام جويد ، ز لب تو كام جويى
شود اين كه از ترحم ، دمى از سحاب رحمت * من خشك لب
هم آخر ، ز تو تر كنم گلويى
بشكست اگر دل من به فداى چشم مستت * سرخم مى سلامت ،
شكند اگر سبويى
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا * تو قدم به چشم من نه ، بنشين
كنار جويى
" رضواني شيرازى "
لطف آنچه تو انديشى حكم آنچه تو فرمايى
اى پادشه خوبان ، داد از غم تنهايى * دل بى
تو به جان آمد ، و قتست كه باز آيى
در آرزوى رويت ، بنشسته بهر راهى * صد زاهد و صد
عابد ، سرگشته سودايى
مشتاقى و مهجورى ، دور از تو چنانم كرد * كز دست ، نخواهد شد
، پايان شكيبايى
أي درد توام درمان ، در بستر ناكامى * وى ياد توام مونس ، در گوشه
تنهايى
فكر خود و راى خود ، در امر تو كى گنجد * كفر است در اين وادى خود بينى و
خود رأيى
در دايره فرمان ، ما نقطه تسليميم * لطف آنچه تو انديشى حكم آنچه تو
فرمايى
گستاخى و پرگويى ، تا چند كنى أي " فيض " * بگذر تو از اين وادى ، تن ده به
شكيبايى
" فيض كاشانى "
خوبان همه در معنى اسم و تو مسمائى
أي شاهد عالم سوز در حسن و دلارائى * وى شمع
جهان افروز در جلوه و زيبائى
حسن تو تجلى كرد در طور دل عشاق * چون سينه سينا شد هر
سر سويدائى
عشق رخ تو آتش در خرمن هستى زد * شد هر شررش شورى در هر سر و سودائى
مرغان چمن هر يك در نغمه به ياد تو * بلبل بغزل خوانى طوطى بشكر خائى
ما سوخته
هجريم افروخته هجريم * آموخته هجريم با صبر و شكيبائى
دل داده روى تو آشفته موى تو
* سرگشته كوى تو چون واله و شيدائى
اى خاك درت برتر ز آئينه اسكندر * اقليم ملاحت
را امروزه تو دارائى
اى سرو قدت رعنا اندر چمن خوبى * خوبان همه در معنى اسم و تو
مسمائى
از مفتقر دلريش كارى نرود از پيش * جز آنكه به لطف خويش اين عقده تو بگشائى
" كمپانى "
سوخت ز سوز ساز تو مفتقر نوال تو
صورت شاهد ازل جلوه گر از جمال تو * معنى حسن لم
يزل در خور خط و خال تو
جام جهان نماى جم ساغر درد نوش تو * طلعت ليلى قدم آينه
مثال تو
كوكب درى فلك شمع در سراى تو * سرمه ديده ملك خاك ره نعال تو
عرصه فرش ساحت
گوشه نشين گداى تو * قبه عرش حلقه منطقه جلال تو
دفتر علم و معرفت نسخه حكمت و ادب
* نقطه مهملى است در دائره كمال تو
ماه دو هفته بنده حسن يگانه روى تو * پير خرد
بمعرفت كودك خرد سال تو
رفرف عقل پير اگر از سرسدره بگذرد * باز نمى رسد به اول قدم
خيال تو
نخله طور اگر گهى دم زند انااللهى * داد سماع مى دهد مطرب خوش مقال تو
گلشن
جان نمى دهد چون تو گلى دگر نشان * خلد جنان نپرورد سرو باعتدال تو
خضر اگر چه
زندگى زاب حيات يافته * باز كند دوندگى در طلب زلال تو
أي به فداى ناز تو وان دل
دلنواز تو * سوخت ز سوز ساز تو مفتقر نوال تو
" كمپانى "
بهر خدا كن به ظهورت شتاب
اى خجل از طلعت تو آفتاب * چند كنى روى نهان در حجاب
غوث
جهان مهدى صاحب زمان * فيض خدا عالم علم كتاب
أي تو اميد همه مستضعفان * أي تو پناه
همه از شيخ و شاب
خليفة اللهى و عين كمال * مبين حكمت و فصل الخطاب
پيش جلال تو
جلال عقول * كم بود از ذره بر آفتاب
بحر محيطى تو و ما قطره ايم * آب حياتى تو و ما
ها سراب
ما همه فرعيم و تو اصل اصيل * ما همه قشريم و تو لب لباب
گيرد اگر خصم بد
اختر زمين * هست به ميدان تو كم از ذباب
كى رسد آن دور طلائى كه تو * ز عدل و انصاف
كنى فتح باب
آه از اين غيبت طولانيت * و اين همه رنج و الم بى حساب
كى شب هجران تو گردد سحر * كى فتد از آن رخ زيبا نقاب
پر شده عالم ز فساد و فتن *
گشته ز آشوب وز طغيان خراب
از ستم خيل ابر ظالمان * خلق گرفتار فساد و عذاب
شرع
پيمبر شده متروك و نيست * گردش احوال بوفق صواب
دين خدا بين كه محرف شده * عرضه به
مردم بنما دين ناب
كار بشر مى نرود بر نظام * تا ننهى پاى تو اندر ركاب
حال ضعيفان
ستمديده بين * بهر خدا كن به ظهورت شتاب
أي سر خوبان و نكويان همه * اى خلف حضرت
ختمى مآب
( لطفى صافى ) بلقائي نما * مفتخر و روز به و كامياب
از خطر و هول قيامت
دهيد * برگ نجاتش ز عقاب و عتاب
" لطف الله صافى "
1 – فهرست منابع ادعيه
1 - اين دعا را راوندى در كتاب دعوات : 94 نقل كرده است ، علامه مجلسي در بحار
الانوار 94 : 206 و فيض كاشانى در صحيفه مهدويه : 124 ، اين دعا را از كتاب دعوات
نقل كرده اند .
2 - اين دعا را كفعمي در مصباحش : 208 ، و در بلد الامين : 349 نقل
كرده است ، همچنين در صحيفه مهدويه : 69 ومنتخب الاثر : 524 ذكر شده است .
3 - اين
دعا را سيد بن طاووس در مهج الدعوات : 295 نقل كرده و مى گويد : اين دعا را در
مجموعه أي كه بعنوان ادعيه مستجاب از پيامبر و ائمه ( عليهم السلام ) بود يافتم ،
بحار الانوار 95 : 450 اين دعا را از مهج الدعوات نقل كرده است . همچنين كفعمى در
مصباحش : 306 ، و فيض در صحيفه مهدويه : 112 اين دعا را ذكر كرده اند .
4 - راوندى
اين دعا را در قصص الانبياء : 365 نقل كرده است .
5 - اين دعا را محدث نوري در كتاب
جنة المأوى كه در بحار الانوار 53 : 302 بچاپ رسيده ، از ملحقات كتاب انيس العابدين
نقل مى كند كه أو از ابن طاووس نقل كرده اين دعا را از امام زمان ( عليه السلام )
در سرداب آن حضرت در هنگام سحر شنيده است .
6 - اين دعا را سيد بن طاووس در كتاب
جمال الاسبوع : 301 - 306 با سندش از گروهى از اصحاب با سندشان از شيخ طوسى ، از
حسين بن عبيدالله ،
از محمد بن احمد بن داود و هارون بن موسى تلعكبرى ، از احمد بن على رازى ، در كتابش
بنام شفاء و جلاء از محمد بن جعفر اسدي ، از حسين بن محمد بن عامر اشعرى ، از يعقوب
بن يوسف ضراب غسانى در هنگام بازگشت أو از اصفهان نقل كرده است . علامه مجلسي اين
دعا را از كتاب جمال الاسبوع در بحار الانوار 94 : 78 و 52 : 8 ا ذكر كرده است .
همچنين شيخ طوسى در مصباحش : 406 و كتاب الغيبة : 168 ، و كفعمى در مصباحش : 549
وبلد الامين : 79 ، وطبرى در دلائل الامامة : 302 و فيض در صحيفه مهدويه : 53 اين
دعا را نقل كرده اند . مى گويم : در روايت اختصاص اين دعا به روز جمعه ذكر نشده است
.
7 - اين دعا را طبرسى در احتجاج 2 : 492 ، يا سندش از محمد بن عبد الله بن جعفر
حميري نقل كرده است ، علامه مجلسي در بحار 53 : 171 ، 102 : 81 ، 94 : 2 اين دعا را
از آن كتاب آورده است . همچنين مؤلف مزار كبير اين دعا را با سندش از عربى بن مسافر
وهبة الله بن نما ، از حسين بن احمد بن طحال ، از حسن بن محمد طوسى از پدرش شيخ
طوسى ، از محمد بن اسماعيل ، از محمد بن اشناس ، از محمد بن احمد بن يحيى قمى ، از
محمد بن زنجويه قمى ، از حميري ، و نيز از حسن بن اشناس ، از ابى المفضل شيبانى ،
از حميري نقل كرده است . علامه مجلسي در بحار 53 : 173 اين دعا را از اين كتاب
آورده است . سيد بن طاووس با اختلافاتى اين دعا را در مصباح الزائر : 223 نقل مى
كند ، و بحار 102 : 92 آن را از أو نقل مى نمايد . اين دعا را علامه مجلسي در بحار
94 : 36 با اختلافاتى از خط شيخ جبعى ، بنقل از خط شيخ اجل على بن سكون ، از عربى
بن مسافر عبادى ، از حسين بن احمد
بن طحال مقدادى ، از ابى على طوسى ، از پدرش شيخ طوسى ، از محمد بن اسماعيل ، از
محمد بن حسين بزاز ، از محمد بن احمد بن يحيى قمى ، از محمد بن على بن زنجويه قمى ،
از حميري نقل كرده است .
8 - اين دعا را طبرسي در احتجاجش 2 : 484 ، با سندش از
محمد بن عبد الله بن جعفر حميري از امام زمان ( عليه السلام ) آورده است ، و علامه
مجلسي آن را در بحار 84 : 359 ، 53 : 16 از آن كتاب نقل نموده است .
9 - اين دعا در
كتاب شيفتگان حضرت مهدى عليه السلام : 133 بنقل از آيت الله مرعشى نجفى ذكر شده است
.
10 - اين دعا را سيد بن طاووس در مهج الدعوات : 67 از كتاب عمل رجب و شعبان و ماه
رمضان تأليف احمد بن عبد الله بن عياش ، از ابى الطيب حسن بن احمد بن محمد بن عمر
بن عبد الله بن صباح قزويني ، وابى الصباح محمد بن احمد بن محمد بن عبد الرحمان
بغدادي ، از استادشان نقل كرده است . علامه مجلسي اين دعا را در بحار 85 : 233 از
كتاب مهج الدعوات ذكر كرده است . همچنين كفعمى در بلد الامين : 570 ، وفيض در صحيفه
مهدويه : 48 اين دعا را آورده اند .
11 - اين دعا را سيد بن طاووس در مهج الدعوات :
68 از كتاب عمل رجب و شعبان و ماه رمضان ، تأليف احمد بن عبد الله بن عياش ، از ابى
الطيب حسن بن احمد بن محمد بن عمر بن عبد الله بن صباح قزويني ، وابى الصباح محمد
بن احمد بن محمد بن عبد الرحمان بغدادى ، از استادشان نقل كرده است . علامه مجلسي
اين دعا را در بحار الانوار 85 : 233 از آن كتاب نقل نموده است .
همچنين كفعمي در بلد الامين : 570 وفيض در صحيفه مهدويه : 52 و لطف الله صافى در
منتخب الاثر : 522 اين دعا را آورده اند .
12 - اين دعا در كتاب شيفتگان حضرت مهدى
( عليه السلام ) : 133 بنقل از آيت الله مرعشى نجفى ذكر شده است .
13 - اين دعا را
سيد بن طاووس در فتح الابواب : 265 نقل كرده و علامه مجلسي در كتاب بحار 91 : 239
ومحدث حر عاملي در كتاب وسائل 8 : 72 اين دعا را از آن كتاب نقل كرده اند .
14 -
اين دعا را علامه حلى در منهاج الصلاح با سندش از پدرش از سيد رضى الدين محمد بن
محمد آوى حسيني نقل كرده است . علامه مجلسي در بحار الانوار 91 : 248 ، 53 : 271 ،
ومحدث نورى در مستدرك 6 : 263 اين دعا را از آن كتاب نقل كرده اند . همچنين كفعمى
در بلد الامين : 160 ، و در مصباحش : 391 و سيد بن طاووس در فتح الابواب : 272 ، و
شهيد اول در ذكرى : 252 اين دعا را نقل كرده اند . محدث حر عاملى در كتاب وسائل 8 :
81 ، و فيض در صحيفه مهدويه : 114 اين دعا را از مصادر فوق آورده اند .
15 - اين
دعا را سيد بن طاووس در كتاب فتح الابواب : 206 با سندش از محمد بن على بن محمد در
كتاب جامعش ذكر كرده كه مى گويد : اين دعا آخرين توقيع آن حضرت مى باشد . علامه
مجلسي در بحار 91 : 275 ومحدث نورى در مستدرك 6 : 237 اين دعا را از آن كتاب نقل
كرده اند . همچنين كفعمى در بلد الامين : 163 ، و در مصباحش : 395 ، و فيض
در صحيفه مهدويه : 112 اين دعا را آورده اند .
16 - اين دعا را سيد در مهج الدعوات
: 281 ، با سندش از على بن حماد مصرى ، از حسين بن محمد علوى ، از محمد بن على علوى
مصرى ذكر مى كند . علامه مجلسي اين دعا را در بحار 95 : 266 از آن كتاب نقل مى كند
. همچنين كفعمى در بلد الامين : 393 ، و فيض در صحيفه مهدويه : 3 اين دعا را ذكر
كرده اند . اين دعا را سيد بن طاووس در مهج الدعوات : 28 بسند ديگرى آورده و گويد :
اين دعا را در كتابي قديمي كه كاتب آن حسين بن على بن هند بوده و آن را در شوال سال
396 نوشته است پيدا كردم ، در آن چنين آمده : دعائى كه امام زمان ( عليه السلام )
به مردى از شيعيانش كه مورد ستم واقع شده بود آموخت و خداوند أو را رهايى داد و
دشمنى بقتل رسيد ، حديث كرد مرا ابو على احمد بن محمد بن حسين بن اسحاق بن جعفر بن
محمد علوى عريضى ، و او از محمد بن على علوى حسينى مصرى ، كه گفت : موضوع سختى براى
پيش آمده - تا آخر حديث . علامه مجلسي در بحار 51 : 307 ومحدث نوري در دار السلام 1
: 302 اين دعا را نقل كرده اند .
17 - اين دعا را كفعمى در بلد الامين : 333 ، و
فيض در صحيفه مهدوية ه : 31 نقل و آن را به امام زمان ( عليه السلام ) منسوب كرده
اند . همچنين سيد بن طاووس آن را در مهج الدعوات 339 با سندش از محمد بن محمد قاضى
آوى نقل كرده ، وبحار 95 : 378 و 53 : 222 آن را از اين كتاب ذكر كرده است . و نيز
سيد اين دعا را با نقصان و زياده بسيارى در مهج الدعوات : 342
آورده است . مى گويم : علامه حلى در آخر كتاب منهاج الصلاح اين دعا را به امام صادق
( عليه السلام ) منسوب كرده ، ومحدث نورى در دار السلام 2 : 131 اين دعا را از آن
كتاب ذكر كرده است .
18 - اين دعا را سيد على خان شيرازى در كلم الطيب آورده ، و در
كتاب منتخب الاثر : 521 از آن كتاب دعا را ذكر مى كند .
19 - مرحوم طبرسى در كتاب
كنوز النجاح اين دعا را ذكر كرده و گويد : دعائى كه امام زمان ( عليه السلام ) به
محمد بن احمد بن ابى ليث در شهر بغداد در قبرستان قريش آموخت ، و او از ترس كشته
شدن به آنجا پناه برده و به آن حضرت متوسل شده بود ، و ببركت اين دعا نجات يافت .
محدث نورى در كتاب جنة المأوى كه در بحار الانوار 53 : 275 به چاپ رسيده اين دعا را
از آن كتاب نقل مى كند . ابن المشهدي در كتاب مزارش : 196 ، و شهيد اول در مزارش :
210 ، و مفيد در مزارش ، و كفعمى در مصباحش : 276 ، اين دعا را با اختلافاتى ذكر
كرده اند . علامه مجلسي اين دعا را در بحار 102 : 119 از مزار مفيد نقل كرده است .
20 - اين دعا را سيد بن طاووس در جمال الاسبوع : 170 نقل كرده است . علامه مجلسي در
بحار 91 : 190 ، ومحدث حر عاملي در وسائل 8 : 185 و فيض در صحيفه مهدويه : 29 و
راوندى در قصص الانبياء اين دعا را ذكر كرده اند .
21 - اين دعا را علامه مجلسي در
بحار 94 : 187 از كتاب شهيد بنقل از كتاب استدراك يكى از قدماء اصحاب ذكر كرده ، كه
أو اين دعا را با سندش از دوريستى ، از جدش ، از پدرش ، از شيخ صدوق ، از احمد بن
ثابت نقل كرده است .
كفعمى در مصباحش : 305 ، و فيض در صحيفه مهدويه : 111 اين دعا را آورده اند .
22 -
اين دعا را طبري در دلائل الامامة : 304 ، با سندش از محمد بن هارون تلعكبرى ، از
ابى بغل كاتب نقل كرده است ، علامه مجلسي در بحار 95 : 200 و 91 : 349 اين دعا را
از آن كتاب نقل مى كند . همچنين سيد بن طاووس اين دعا را در فرج المهموم : 245 نقل
كرده است ، علامه مجلسي در بحار 51 : 304 ومحدث نوري در مستدرك 6 : 308 اين دعا را
از آن كتاب نقل مى كنند ، مرحوم فيض در صحيفه مهدويه : 138 اين دعا را آورده است .
23 - اين دعا را شيخ طوسى در مصباحش : 220 و كفعمى در بلد الامين : 59 ، با سندشان
از محمد بن صلت قمى آورده اند . علامه مجلسي در بحار 86 : 171 و فيض در صحيفه
مهدويه : 67 اين دعا را از اين دو كتاب نقل كرده اند . مى گويم : در مصادر اين دعا
بعنوان اضافه أي بر دعاء حريق كه در ضمن ادعيه پيامبر و حضرت فاطمه ( عليهما السلام
) آورده ايم نقل شده است .
24 - اين دعا را كفعمي در مصباحش : 265 وبلد الامين :
349 ، و فيض در صحيفه مهدويه : 46 نقل كرده اند .
25 - اين دعا را سيد بن طاووس در
مهج الدعوات : 294 به نقل از كتاب النجاح مرحوم طبرسي ، با سندش از احمد بن دربى ،
از خامة از حسين بن محمد بزوفرى آورده است . علامه مجلسي در بحار 89 : 323 ، ومحدث
نوري در مستدرك 6 : 75 اين دعا را از آن كتاب نقل كرده اند .
همچنين كفعمي در مصباحش : 396 وطبرسي در مكارم الاخلاق 2 : 135 فيض در صحيفه مهدويه
: 98 اين دعا را آورده اند .
26 - اين دعا را سيد در مهج الدعوات : 302 وكفعمى در
مصباحش : 219 ، وفيض در صحيفه مهدويه : 115 نقل كرده اند . علامه مجلسي در بحار 94
: 378 اين دعا را از كتاب مهج الدعوات آورده است .
27 - اين دعا را سيد در مهج
الدعوات : 45 وكفعمى در مصباحش : 305 و فيض در صحيفه مهدويه : 100 آورده اند .
علامه مجلسي در بحار 94 : 365 آن را از كتاب مهج الدعوات ذكر مى كند .
28 - اين دعا
را محدث نورى در كتاب جنة المأوى كه در ضمن بحار 53 : 226 چاپ شده ، از خط سيد زين
الدين على بن حسين نقل كرده است .
29 - اين دعا را سيد در كتاب اقبال : 644 ، با
سندش از كتاب معالم الدين ، از محمد بن ابن دواد ، از محمد بن جعفر دهان ، از امام
زمان ( عليه السلام ) نقل كرده است . علامه مجلسي در بحار 98 : 391 آن را از كتاب
اقبال نقل مى كند . همچنين شهيد در مزارش : 264 ، وان مشهدى در مزار كبير 179 از
على بن محمد بن عبد الرحمان شوشترى نقل كرده اند . علامه مجلسي در بحار 100 : 446 ،
ومحدث نورى در مستدرك 3 : 441 و 443 اين دعا را از اين دو كتاب نقل كرده اند . و
نيز سيد در مصباح الزائر : 56 ، و فيض در صحيفه مهدويه : 138 اين دعا را آورده اند
. مى گويم : ابتداى اين دعا از امام رضا ( عليه السلام ) نقل شده است ، مراجعه شود
به عيون اخبار الرضا ( عليه السلام ) 2 : 172 ، بحار الانوار 85 : 258 .
30 - اين دعا را سيد بن طاووس در كتاب اقبال : 646 ، با سندش از شيخ طوسى ، از
گروهى از اصحاب ، از ابن عياش ، از خيربن عبد الله ، از محمد بن عثمان بن سعيد ، از
ناحيه مقدسه روايت كرده است . علامه مجلسي در بحار 98 : 392 آن را از اين كتاب
آورده است . همچنين شيخ در مصباحش : 803 ، و كفعمى در بلد الامين : 179 ، و در
مصباحش : 529 اين دعا را آورده اند .
31 - اين دعا را سيد در اقبال : 647 ، با سندش
از جدش شيخ طوسى ، از ابن عياش ، از ابى القاسم حسين بن روح نقل كرده است . علامه
مجلسي در بحار 98 : 393 اين دعا را از آن كتاب نقل مى كند . همچنين شيخ در مصباحش :
804 ، و كفعمى در مصباحش : 53 وبلد الامين : 180 ، و فيض در صحيفه مهدويه : 102 اين
دعا را آورده اند .
32 - اين دعا را شيخ در مصباحش : 821 ، با سندش از ابن عياش ،
از خير بن عبد الله ، از ابى القاسم حسين بن روح نقل مى كند . سيد در اقبال : 631 و
مجلسى در بحار 102 : 195 آن را از شيخ نقل كرده اند .
33 - اين دعا را سيد در اقبال
: 675 با سندش از طرازى در كتابش ، از احمد بن على بن روح ، از محسن بن عبد الحكم
شجري ، از كتاب ابى نصر جعفر بن محمد بن حسين بن هيثم ، از حسين بن روح نقل كرده
است . محدث نورى در مستدرك 6 : 291 آن را از اين كتاب نقل كرده است . سيد بن طاووس
اين دعا را با اختلاف از شيخ در اقبال : 677 نقل نموده است .
34 - اين دعا را ابن
مشهدى در مزارش : 190 بنقل از محمد بن على بن ابى
قرة با سندش از كتاب محمد بن حسين بزوفرى نقل نموده است . سيد بن طاووس اين دعا را
در مصباح الزائر : 230 از ابن مشهدى نقل كرده ، و در اقبال : 290 نيز آن را آورده
است . علامه مجلسي در تحفة الزائر : 342 و فيض در صحيفه مهدويه : 75 اين دعا را از
اين دو مصدر نقل كرده اند . مى گويم : ظاهر كلام ابن المشهدي در مزارش و سيد در
مصباح الزائر آنست كه دعا از ناحيه مقدسه امام زمان عليه السلام بوده و قرائتش در
اعياد چهارگانه مستحب است ، اما علامه مجلسي اين دعا را در زاد المعاد نقل كرده و
به امام صادق عليه السلام منسوب نموده است .
35 - فيض در صحيفه مهدويه : 103 اين
دعا را نقل كرده و گويد : دعائى كه امام زمان ( عليه السلام ) براى شيعيانش نوشته و
آنان را امر فرمود كه در هر شب از شبهاى ماه رمضان بخوانند . همچنين سيد در اقبال :
58 با سندش از محمد بن ابى قرة از ابى الغنائم محمد بن محمد بن محمد بن عبد الله
حسنى ، از محمد بن محمد بن نصر سكوني ، نقل كرده كه گويد : از احمد بن عثمان بغدادى
خواستم كه ادعيه ماه رمضان كه عمويش محمد بن عثمان بن سعيد عمرى آنها را در اين ماه
مى خواند را برايم بياورد ، او دفترى آورد كه جلدش قرمز بود و من دعاهاى زيادى را
از آن نقل كردم و از جمله آنها اين دعا بود كه در آن دفتر چنين نگاشته شده بود :
اين دعا را در هر شب از ماه رمضان مى خوانى ، دعا در اين ماه را فرشتگان شنيده و
براى خواننده آن دعا مى كنند . شيخ طوسى در مصباح 577 اين دعا را بدون سند نقل كرده
است .
36 - اين دعا را سيد در اقبال 275 ، با سندش از محمد بن ابى قرة در كتابش ، از محمد
بن محمد بن نصر سكوني ، از احمد بن محمد بن عثمان بغدادى ، از عمويش محمد بن عثمان
بن سعيد عمرى نقل كرده است . علامه مجلسي در بحار 91 : 1 اين دعا را از آن كتاب
آورده است . همچنين شيخ در مصباحش : : 655 ، و كفعمى در بلد الامين : 241 ، و فيض
در صحيفه مهدويه : 124 اين دعا را ذكر كرده اند .
37 - اين دعا را سيد در جمال
الاسبوع : 315 با سندش از شيخ طوسى از گروهى از اصحاب ، از تلعكبرى ، از ابن همام ،
از عثمان بن سعيد عمرى نقل كرده است . علامه مجلسي در بحار 95 : 330 ، 53 : 187 اين
دعا را از آن كتاب آورده است . همچنين شيخ صدوق در كمال الدين 2 : 519 ، با سندش از
ابى محمد حسن بن احمد مكتب از ابى على بن همام نقل كرده است كه شيخ عمرى نائب اول
امام زمان ( عليه السلام ) اين دعا را براى أو خواند تا در ايام غيبت آن حضرت
بخواند . علامه مجلسي در بحار 95 : 327 و 53 : 182 اين دعا را از آن كتاب نقل مى
كند . و نيز شيخ در مصباحش : 411 ، وكفعى در بلد الامين : 306 ، و سيد در مصباح
الزائر : 220 ، وفيض در صحيفه مهدويه : 89 اين دعا را ذكر كرده اند . علامه مجلسي
در بحار 102 : 89 اين دعا را از سيد آورده است .
38 - اين دعا را شيخ صدوق در كمال
الدين 2 : 428 ، با سندش از ابن ادريس ، از پدرش ، از محمد بن اسماعيل ، از محمد بن
ابراهيم كوفى ، از محمد بن عبد الله مطهرى ، از حكيمة دختر امام هادى ( عليه السلام
) ، نقل كرده است . علامه مجلسي در بحار 51 : 13 و 52 : 30 آن را از اين كتاب نقل
كرده است .
فتال در روضة الواعظين : 259 وحلى در عدد القوية : 72 اين دعا را آورده اند
39 -
ميرزا عبد الله اصفهاني در جلد پنجم رياض العلماء در شرح زندگانى شيخ ابى جواد
نعماني ، اين دعا را از زين الدين على بن حسن بن محمد خازن حائرى ، شاگرد شهيد اول
، از پسر ابى جواد نعماني نقل مى كند . محدث نوري در جنة المأوى كه در ضمن بحار 53
: 270 چاپ شده اين دعا را از آن كتاب نقل كرده است .
40 - اين دعا را شيخ در كتاب
الغيبة : 151 ، با سندش از گروهى از اصحاب ، از محمد بن على بن حسين ، از پدرش و
محمد بن حسن و محمد بن موسى بن متوكل ، از حميري ، از محمد بن عثمان نقل كرده است .
علامه مجلسي در بحار 51 : 351 اين دعا را از آن كتاب نقل مى كند . همچنين شيخ صدوق
در فقيه 2 : 520 ، و در كمال الدين 2 : 440 اين دعا را آورده است .
41 - اين دعا را
شيخ در الغيبة : 152 با سندش از محمد بن عثمان نقل كرده است ، و علامه مجلسي در
بحار 51 : 351 اين دعا را از اين كتاب آورده است . همچنين شيخ صدوق در فقيه 2 : 520
و كمال الدين 2 : 440 آن را آورده است .
42 - اين دعا را حلى در عدد القويه : 75
نقل مى كند ، و علامه مجلسي در بحار 94 : 365 ، 52 : 391 آن را از اين كتاب آورده
است . همچنين طبري در دلائل الامامة : 244 با سندش از محمد بن هارون بن موسى از
پدرش از محمد بن همام ، از جعفر بن محمد حميري ، از احمد بن جعفر ، از على بن محمد
روايت كرده است .
فيض در صحيفه مهدويه : 133 اين دعا را آورده است .
43 - اين دعا را سيد در جمال
الاسبوع : 27 ، از كسى كه آن حضرت را در روز يكشنبه در بيدارى مشاهده كرده كه جدش
حضرت على ( عليه السلام ) را زيارت مى كرده است ، نقل مى كند . علامه مجلسي در بحار
102 : 212 ، 53 : 271 اين دعا را از اين كتاب آورده است .
44 - اين دعا در مزار
كبير : 165 از ناحيه مقدسه روايت شده ، و علامه مجلسي در بحار 101 : 328 و فيض در
صحيفه مهدويه : 142 آن را از اين كتاب نقل نموده اند . و نيز در بحار 101 : 317 اين
دعا از مزار شيخ مفيد نقل شده است .
2 - فهرست منابع احاديث
* ( فهرست منابع احاديث ) * ( 1 ) بحار الانوار 52 : 2 ، كمال الدين شيخ صدوق 2 :
445 .
( 2 ) بحار الانوار 52 : 24 ،
( 3 ) بحار الانوار 53 : 193 ، الغيبة شيخ طوسى
: 175 ، احتجاج طبرسي : 468 .
( 4 ) بحار الانوار 53 : 191 ، كمال الدين 2 : 511 .
( 5 ) بحار الانوار 53 : 191 ، كمال الدين 2 : 511 .
( 6 ) بحار الانوار 53 : 191 ،
كمال الدين 2 : 511 .
( 7 ) بحار الانوار 52 : 51 .
( 8 ) بحار الانوار 53 : 191 ،
كمال الدين 2 : 510 .
( 9 ) بحار الانوار 53 : 191 ، كمال الدين 2 : 510 .
( 10 )
كتاب دين وفطرت ، بنقل از استاد ميرزا مهدى اصفهاني .
( 11 ) بحار الانوار 53 : 183
، الغيبة : 180 .
( 12 ) احتجاج 2 : 474 .
( 13 ) بحار الانوار 53 : 180 ، كمال
الدين 2 : 484 .
( 14 ) احتجاج 2 : 474 .
( 15 ) بحار الانوار 53 : 183 ، الغيبة :
180 .
( 16 ) بحار الانوار 53 : 180 ، كمال الدين 2 : 484 .
( 17 ) بحار الانوار 53
: 181 ، كمال الدين 2 : 485 ، احتجاج 2 : 471 .
( 18 ) بحار الانوار 53 : 181 ،
كمال الدين 2 : 485 ، احتجاج 2 : 471 .
( 19 ) بحار الانوار 53 : 181 ، كمال الدين 2 : 485 ، احتجاج 2 : 471 .
( 20 ) بحار
الانوار 52 : 30 ، كمال الدين 2 : 441 .
( 21 ) بحار الانوار 53 : 181 ، الغيبة :
177 ، كمال الدين 2 : 484 ، احتجاج 2 : 470 .
( 22 ) بحار الانوار 53 : 196 ،
احتجاج 2 : 468 ، الغيبة : 175 .
( 23 ) بحار الانوار 53 : 175 ، احتجاج 2 : 497 .
( 24 ) بحار الانوار 53 : 175 ، احتجاج 2 : 497 .
( 25 ) بحار الانوار 53 : 196 ،
احتجاج 2 : 468 ، الغيبة : 175 .
( 26 ) بحار الانوار 53 : 181 ، كمال الدين 2 :
484 ، الغيبة : 177 .
( 27 ) بحار الانوار 53 : 196 ، احتجاج 2 : 468 ، الغيبة :
175 .
( 28 ) بحار الانوار 53 : 181 ، كمال الدين 2 : 485 ، الغيبة : 177 .
( 29 )
بحار الانوار 53 : 176 ، احتجاج 2 : 497 .
( 30 ) احتجاج 2 : 499 ، بحار الانوار 53
: 177 ( 31 ) بحار الانوار 53 : 177 ، احتجاج طبرسي 2 : 499 .
( 32 ) بحار الانوار
53 : 177 ، احتجاج طبرسي 2 : 499 .
( 33 ) بحار الانوار 53 : 181 ، الغيبة : 177 ،
احتجاج 2 : 470 ، كمال الدين 2 : 484 .
( 34 ) بحار الانوار 53 : 191 ، كمال الدين
2 : 511 .
( 35 ) بحار الانوار 53 : 193 ، الغيبة : 175 ، احتجاج 2 : 468 .
( 36 )
بحار الانوار 53 : 191 ، كمال الدين 2 : 511 .
( 37 ) بحار الانوار 53 : 191 ، كمال
الدين 2 : 511 .
( 38 ) بحار الانوار 53 : 194 ، الغيبة : 175 ، احتجاج طبرسي : 468
.
( 39 ) كمال الدين 2 : 502 .
( 40 ) بحار الانوار 53 : 182 ، كمال الدين 2 : 520
، الغيبة : 180 .