موعود شناسى و پاسخ به شبهات

على اصغر رضوانى

- ۸ -


آيا امت اسلامى بعد از پيامبر مطابق احاديث به 73 فرقه تقسيم نشدند؟ آيا اين افتراق و تفرق باعث مى شود كه اصل اسلام زير سؤال رفته و در گزاره هاى دينى شك نماييم ؟
ثانيا : همان گونه كه از وضعيت سياسى آن زمان و مخفى بودن امر ولادت به جهت آن وضعيت استفاده ى شود اختلاف امرى طبيعى به نظر مى رسد.
ثالثا : مطابق نقل شيخ مفيد رحمة الله عليه جامعه شيعى بعد از مدتى نه چندان دور به وحدت نظر در امر ولادت حضرت مهدى عليه السلام رسيدند. او مى گويد: (( از اين فرقه ها كه ذكر شد در اين زمان كه سال 373 است به جز فرقه دوازده امامى كه قائل به امامت فرزند امام حسن عليه السلام است ، وجود ندارد ... )) . (429)
جالب توجه اينكه ، انكار برخى بر ولادت امام مهدى عليه السلام از ديد اهل بيت عليهم السلام مخفى نمانده و لذا در رواياتى به آن اشاره كرده اند. شيخ صدوق رحمة الله عليه به سند صحيح از امام موسى بن جعفر عليه السلام نقل كرده كه فرمود: صاحب هذا الامر من يقول الناس لم يوجد بعد (430) ؛ (( صاحب اين امر كسى است كه [بعضى از] مردم مى گويند هنوز متولد نشده است . ))
143 : آيا بعد از وفات امام عسكرى عليه السلام عصر حيرت بوده است ؟
احمد كاتب مى گويد: (( بعد از وفات امام عسكرى عليه السلام حيرت و شك و ترديد در جامعه شيعه در امر امامت بعد از آن حضرت و ولادت فرزند او پديد آمد )) . او در صدد آن است كه از اين موضوع هره بردارى كرده و اثبات كند كه موضوع ولادت حضرت اجماعى نبوده است .
پاسخ :
اولا : مساءله حيرت و ترديد در بين عوام مردم همان گونه كه تشريح شد امرى طبيعى به نظر مى رسد ، زيرا جو خاص سياسى و احتمال قتل حضرت اقتضا داشت كه امر ولادت حضرت مستور باشد و تنها عده اى اص از اصحاب امام عسكرى عليه السلام از آن مطلع گردند و توسط آنها اين موضوع منتشر شود.
ثانيا : وجود حيرت و غموض در امر ولادت حضرت دليل بر وجود اوست نه عدم آن . يعنى ولادتى بوده ولى ز آنجا كه مخفى واقع شد عده اى را در حيرت فرو برد.
ثالثا : همان گونه كه مكرر اشاره شد گر چه در ابتداى غيبت برخى از عوام مردم در حيرت به سر مى بردند ولى بعد از مدتى نه چندان دور به واسطه كوشش فراوانى كه بزرگان اماميه در روشن ساختن عموم مردم در امر ولادت و امامت حضرت مهدى عليه السلام داشتند تمام جامعه شيعى از حيرت خارج شده و همگى به امامت آن حضرت معتقد شدند.
144 : براى رفع حيرت از جامعه شيعى علما و اصحاب چه كارهايى انجام دادند؟
شكى نيست كه بعد از غيبت امام مهدى عليه السلام حيرت و شك جامعه شيعى را در سطح عوام مردم فرا گرفت ، زيرا آنان امام خود را نمى ديدند ولى با فداكارى و تبليغ علما و اصحاب اين حيرت برداشته شد. از جمله كارهايى كه در اين مدت انجام گرفت تاءليف كتاب هايى متناسب با وضع موجود در جهت رفع حيرت بود كه از آن جمله مى توان به اين كتاب ها اشاره نمود:
1- كتاب (( الغيبة )) از محمد بن ابراهيم نعمانى كه بين سال 333 تا 342 هجرى تاءليف يافته است .
2- كتاب (( الامامة و التبصرة من الحيرة )) از على بن بابويه قمى (م 329 ه‍).
3- كتاب (( اكمال الدين و اتمام النعمة )) از محمد على بن بابويه (م 386 ه‍)
4- كتاب (( الغيبة )) از شيخ طوسى (م 460 ه‍)
و ديگر كتاب ها
على بن بابويه در مورد كتاب خود مى گويد: (( ... من در اين كتاب اخبارى را جمع نمودم كه مى تواند حيرت را بر طرف سازد ... )) . (431)
145 : آيا در عصرهاى مختلف در جهت رفع حيرت در امر ولادت و وجود حضرت عليه السلام كتاب تاءليف شده است ؟
بزرگان جامعه شيعه به پيروى از پيشينيان در راستاى اهداف آنان كه همان تثبيت ايمان مردم به ولادت و وجود امام زمان عليه السلام بود قدم گذاشته و دست به تاليفات گوناگون در اين زمينه زدند كه از آن جمله مى توان به اين تاليفات اشاره نمود:
1- ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق احمرى نهاوندى : (( كتاب الغيبة )) . (432)
2- ابو اسحاق ابراهيم بن الانماطى كوفى اسدى : (( كتاب الغيبة )) . (433)
3- احمد بن حسين عبدالله مهرانى آبى : (( ترتيب الادلة فيما يلزم خصوم الامامية دفعه عن الغيبة و الغائب )) . (434)
4- ابوالعباس احمد بن على رازى : (( الشفاء و الجلاء عن الغيبة )) . (435)
5- ابوالحسن احمد بن محمد بن عمران بن موسى معروف به ابن الجندى : (( الغيبة )) . (436)
6- اشرف بن اعز معروف به تالج العُلى علوى حسينى : (( الغيبة )) . (437)
7- ابو محمد حسن بن حمزه معروف به طبرى : (( الغيبة )) . (438)
8- ابو محمد حسن بن محمد بن يحيى معروف به ابن اخى طاهر: (( كتاب الغيبة و ذكر القائم )) . (439)
9- ابوالحسن حنظلة بن زكريا تميمى قزوينى : (( كتاب الغيبة )) . (440)
10- ابوالحسن سلامة بن محمد بن اسماعيل : (( كتاب الغيبة و كشف الحيرة )) (441)
11- ابوالفضل عباس بن هشام ناشرى اسدى : (( كتاب الغيبة )) . (442)
12- ابوالعباس عبدالله بن جعفر بن حسين حميرى قمى : (( كتاب الغيبة و التوقيعات )) . (443)
13- ابو محمد عبدالوهاب مادارئى : (( كتاب الغيبة )) . (444)
14- شيخ مفيد محمد بن محمد بن نعمان : او در زمينه امام زمان عليه السلام و موضوعات مربوط به آن حضرت تاليفات متعددى دارد از قبيل : (( كتاب الغيبة )) ، (( المسائل العشرة فى الغيبة )) ، (( مختصر فى الغيبة )) ، (( النقض على الطلحى فى الغيبة )) ، (( جواب الفارقيين فى الغيبة )) .
و نيز در برخى از كتب خود به طور ضمنى بحث فراوانى از مهدويت نموده است از قبيل : (( الايضاح فى الامامة و الغيبة )) ، (( الارشاد فى معرفة حجج الله على العباده )) ، (( العيون و المحاسن )) ، (( الجوابات فى خروج الامام المهدى عليه السلام )) .
15- ابوالقاسم على بن حسين معروف به شريف مرتضى : (( المقنع فى الغيبة )) . (445)
16- على بن محمد بن على بن عمر بن رياح : (( كتاب الغيبة )) . (446)
17- ابو عبدالله كاتب محمد بن ابراهيم بن جعفر: (( كتاب الغيبة )) . (447)
18- ابو على كاتب اسكافى محمد بن احمد بن جنيد: (( ازالة الران عن قلوب الاخوان فى الغيبة )) . (448)
19- ابو عبدالله محمد بن احمد صفوانى : (( كتاب الغيبة و كشف الحيرة )) . (449)
20- محمد بن زيد بن على فارسى : (( كتاب الغيبة )) . (450)
21- ابو الفتح محمد بن على بن عثمان كراجكى : (( البرهان على طول عمر صاحب الزمان )) و (( الاستطراف فى ذكر ما ورد فى الغيبة فى الانصاف )) . (451)
22- ابوبكر محمد بن قاسم بغدادى : (( كتاب الغيبة )) . (452)
23- ابو النصر محمد بن منصور عياشى : (( كتاب الغيبة )) . (453)
24- ابو الفرج مظفر بن على بن حسين همدانى : (( كتاب الغيبة )) . (454)
اينها اسامى كتاب هايى بود كه تا آخر قرن سوم هجرى درباره رفع حيرت به طور مستقل نوشته شده است .
146 : آيا ممكن است گروهى اخبارى را در موضوع ولادت حضرت جعل كرده باشند؟
درباره روايات امام مهدى عليه السلام و ولادت و وجود آن حضرت ممكن است كسى بگويد: جماعتى اين روايات را جعل كرده آن گاه شيعيان آنها را نقل كرده اند در حالى كه به جعل آن علم نداشته اند.
پاسخ :
اين احتمال در تمام اخبار متواتر وارد است و اگر اين راه به اخبار باز شود همه شرايع باطل شده و هيچ خبرى قابل اثبات نيست .
اگر امر چنين بود ، بايد در طول زمان براى دشمنان شيعه آشكار مى گشت و آنها از اين طريق شيعه را مورد هجوم قرار مى دادند ، در حالى كه چنين هجومى را از آنها مشاهده نمى كنيم .
147 : آيا با اجماعى كه شيعه قبول ندارد مى توان دليل ولادت حضرت را اجماع قرار داد؟
اولا:
شيعه اجماع را در صورتى كه كاشف از دليل معتبر باشد قبول دارد و آن را يكى از ادله استنباط مى داند حتى در مواردى هم مى تواند انسان را به يقين به مفاد خبر مجمعين برساند و اجماعى كه در جامعه يعى وجود دارد از اين قبيل جماع است .
ثانيا:
شيعه بر وجود و ولادت حضرت مهدى عليه السلام تنها به اجماع استدلال نمى كند. بلكه به ادله اى ديگر از قبيل ، عقل ، قرآن و روايات صحيح السند نيز نظر دارد.
148 : آيا اخبار مهدى عليه السلام غامض و پيچيده است ؟
رواياتى كه از اهل بيت عليهم السلام در مورد حضرت مهدى عليه السلام و ولادت او رسيده همگى حكايت از شخصى معين و محدود دارد كه متولد خواهد شد و پس از مدتى طولانى كه در غيبت به سر مى برد ظهور خواهد كرد. لذا مشاهده مى كنيم كه هر يك از امامان به اين نكته اشاره كرده اند كه او چندمين از فرزندانشان است . آنان به موضوع غيبت و انواع آن و مخفى بودن ولادت و حيرت مردم در آن نيز اشاره نموده اند. گر چه بخشى از ابهامات كه جزئى است مقتضاى طبيعى وضع اختناق سياسى آن عصر بوده است . آيا با اين وضع مى توان ادعا كرد كه موضوع امام مهدى عليه السلام غامض بوده است ؟
149 : آگر موضوع مهدويت حضرت مهدى عليه السلام واضح بوده چرا عده اى به مهدويت غير او معتقد شدند؟
احمد كاتب مى گويد: (( اگر مهدويت حضرت مهدى عليه السلام واضح بوده چرا قبل از ولادت حضرت مهدى عليه السلام گروهى قائل به مهدويت امام على عليه السلام يا فرزندش محمد بن حنفيه و نفس زكيه و امام صادق عليه السلام و امام كاظم عليه السلام و سيد محمد فرزند امام هادى عليه السلام و حتى امام عسكرى عليه السلام شدند؟ ))
پاسخ :
1- اگر چه در برخى از احاديثى كه از جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت او درباره خروج مهدى عليه السلام وارد شده تصريح شده كه او قطعا فرزند امام عسكرى عليه السلام امام يازدهم است ، ولى برخى هنگامى كه ظلم و تجاوز را زياد مى ديدند و از طرفى همه اهل بيت را هدايت شده و هادى مى دانستند ، گاهى به اميد اينكه يكى از اهل بيت ، مهدى امت است به سراغ او مى آمدند و ادعاى مهدويت در حق او مى كردند و جماعتى را نيز به دنبال خود مى كشيدند. اين افراد غالبا از انسان هاى ساده انديش و جاهل بودند و در برخى از موارد مساءله سياسى نيز در اين ادعا دخالت داشته است .
2- كسانى كه چنين ادعايى داشته اند هرگز دوام نياورده و بعد از مدت كوتاهى به جرگه عموم شيعيان پيوسته و يا منقرض شده اند.
3- ميزان در عقيده يك مذهب ، نظر غالب افراد و علماى آن مذهب است . و مى دانيم كه عقيده به مهدويت حضرت مهدى عليه السلام فرزند امام عسكرى عليه السلام عقيده قريب به اتفاق شيعيان به حساب مى آيد.
4- در برخى از موارد كه گروهى قائل به مهدويت غير از حضرت مهدى عليه السلام شدند به جهت شبهه اى بوده كه براى آنها پديد آمده است ؛ زيرا موقعيت آن عصر چنين حيرت و ترديدى را اقتضا داشته است اگر چه اين حيرت نيز بعد از مدت كوتاهى برطرف گشت .
150 : آيا امام عسكرى عليه السلام قبل از شهادت خود به مادرش وصيت كرده است ؟
شيخ مفيد رحمة الله عليه مى گويد: (( برخى موضوع وصيت امام عسكرى عليه السلام به مادرش در امر وقوف و صدقات را دليل بر انكار ولادت حضرت مهدى عليه السلام گرفته اند در حالى كه هرگز چنين دلالتى ندارد؛ زيرا اين كار به جهت اخفاى ولادت و مستور نمودن امر حضرت از دستگاه حاكم بوده است . اگر در وصيت نامه حضرت نام مهدى ذكر مى شد و صدقات و موقوفات به او نسبت داده مى شد به طور حتم با غرض حضرت از محافظت فرزندش منافات داشت خصوصا آنكه وصيت احتياج به شهادت شهودى از خواص دولت بنى عباس بود تا بر اصل وصيت گواهى داده و بر آن امضا كنند. مگر در عصر امام صادق عليه السلام نبود كه آن حضرت به جهت حفظ فرزندش موسى به جعفر عليه السلام از تعرض دستگاه حكومت تصريح به امامت و وصايت او در ملاء عام و در وصيت نامه اش نكرد بلكه به پنج نفر وصيت نمود كه اول آنها منصور عباسى و بعد ربيع و قاضى وقت و كنيزش حميده بربريه و در آخر نام فرزندش موسى بن جعفر را ذكر كرد ، تا از اين طريق بتواند جان فرزندش را حفظ كند ، گر چه امر امامت او را براى خواص از اصحاب و اولياى خود روشن ساخته بود تا با مرور زمان بر ديگران واضح سازند ... )) . (455)
151 : آيا نص متواتر بر امامت امام زمان عليه السلام از امام عسكرى عليه السلام رسيده است ؟
براى اثبات امامت امام زمان عليه السلام از راه هاى مختلف مى توان وارد شد و به نتيجه قطعى و مطلوب در اين مساءله رسيد اين بحث در رابطه با امامت همه امامان مطرح است .
1- همان گونه كه اشاره شد از طريق امام عسكرى عليه السلام نصوص متعدى صحيح السند در امر امامت فرزندش رسيده است .
2- اگر چه در باب اصل امامت و اينكه زمين هرگز از حجت خالى نيست احتياج به ادله قطعى و يقينى است ولى در بحث اينكه امام بعدى كيست از آن جهت كه موضوع خارجى است خبر واحد صحيح السند كافى است .
3- همان گونه كه قبلا نيز اشاره شد نصوص فراوان و در حد تواتر از پيامبر صلى الله عليه و آله و هر يك از امامان عليهم السلام در اين رابطه وارد شده است .
4- همان گونه كه يكى از راه هاى اثبات نبوت بلكه عمده ترين راه آن اعجاز است در مورد اثبات امامت نيز از اين راه مى توانيم امامت هر يك از امامان را به اثبات برسانيم ، زيرا نص خاص از جانب امام قبل بر امام بعد موضوعيت ندارد بلكه نص ، راهى براى اثبات امامت امام بعد است .
5- بر فرض اينكه نصوص وارده درباره برخى از ائمه خبر واحد باشند ولى با قرائن خارجى كه اين گونه روايات به همراه دارند ما را به قطع و اطمينان به مفاد آنها مى رسانند ، همانند اقبال شيعه و اجماع اصحاب اماميه بر امامت شخص خاص با در نظر گرفتن اين نكته كه وضعيت خاص سياسى و فشارهاى شديدى كه از ناحيه حكام بنى اميه و بنى عباس بر شيعيان و پيروان اهل بيت و تابعان آنها وارد مى شد چنين وضعى را اقتضا داشته است .
6- با بررسى تمام جوانب موضوع ، اعم از رواياتى كه از امام عسكرى عليه السلام در باب امامت فرزندش ‍ امام مهدى عليه السلام رسيده و نيز رواياتى كه از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله و هر يك از امامان وارد شده و نيز معجزاتى كه از حضرت مهدى عليه السلام صادر شده و قرائن خارجى ديگر پى خواهيم برد كه مساءله امامت حضرت مهدى عليه السلام از راه تواتر قابل اثبات است .
152 : آيا بزرگان طايفه اماميه بعد از وفات امام عسكرى عليه السلام بر ولادت حضرت اتفاق داشتند؟
آرى ، اصحاب و عموم طايفه شيعه اماميه بعد از وفات امام حسن عسكرى عليه السلام در طول قرن ها بر ولادت امام زمان عليه السلام اتفاق داشته اند ، اگر چه در ابتدا حيرت و شكى در ولادت و امامت آن حضرت در بين گروهى از شيعيان پديد آمد ولى بعد از گذشت زمان نه چندان طولانى و به عنايت و تبليغ بزرگان اماميه همگى به راه مستقيم هدايت شده و به امامت امام عصر عليه السلام اعتقاد پيدا نمودند ، همان گونه كه شيخ مفيد در كتاب (( الفصول المختاره )) به آن اشاره كرده است .
او مى گويد: (( از اين فرقه هايى كه ذكر شد هيچ فرقه اى در زمان ما كه سال 373 هجرى است باقى نمانده است جز شيعه دوازده امامى كه قائل به امامت فرزند امام حسن همنام رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده و همگى بر زنده بودن ايشان قطع داشته و معتقد به بقاى آن حضرت تا زمانى كه قيام به شمشير كند ، هستند ... )) . (456)
153 : مورخان شيعه در مورد تاريخ ولادت حضرت مهدى عليه السلام چه گفته اند؟
مورخان شيعه در مورد تاريخ ولادت حضرت مهدى عليه السلام به طور اتفاق آن را در سال 255 هجرى دانسته اند. اينك به اسامى برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1- كلينى رحمة الله عليه . (457)
2- شيخ مفيد رحمة الله عليه . (458)
3- اربلى رحمة الله عليه . (459)
4- شيخ طوسى رحمة الله عليه . (460)
5- كفعمى رحمة الله عليه . (461)
6- طبرسى رحمة الله عليه . (462)
7- علامه مجلسى رحمة الله عليه . (463)
8- شيخ بهايى رحمة الله عليه . (464)
154 : حكم كسى كه ايمان به ولادت امام مهدى عليه السلام ندارد چيست ؟
از آنجا كه ولادت و وجود حضرت مهدى عليه السلام مبناى شيعه در طول تاريخ بوده و به تعبيرى ضرورت مذهب به حساب مى آمده است و لذا اجماع شيعه از عوام و خواص بر آن بوده است ، بدين جهت كسى كه منكر ولادت و وجود امام مهدى عليه السلام است از تشيع و جامعه شيعى خارجى مى شود ، گر چه براى خود ادله اى وهمى ذكر كند زير امر ضرورى خود بهترين دليل بر اثبات آن است .
بلكه بالاترين از اين مطابق راى متقدمين و متاخرين از علماى اماميه كه امامت را از اصول دين مى دانند ، كسى كه منكر امامت و وجود امام معصوم در برهه اى از زمان باشد از دين خارج است ، گر جه در ظاهر حكم به اسلام او مى شود ، همان گونه كه چنين حكمى درباره اهل سنت صادق است .
155 : چه كسانى هنگام ولادت حضرت مهدى عليه السلام او را زيارت كرده اند؟
اسامى پنج نفر را در اين مورد مى توان نام برد:
1- حكيمه دختر امام جواد عليه السلام . (465)
2- زن قابله . (466)
3 و 4- نسيم و ماريه . (467)
5- كنيز امام عسكرى عليه السلام . (468)
156 : چه كسانى در مدت پنج سال آخر حيات امام عسكرى عليه السلام امام زمان عليه السلام را ديده اند؟
در مورد اين سؤال مى توان به اسامى عده اى اشاره كرد:
1- محمد بن عثمان عمرى با چهل نفر. (469)
2- ابوهارون . (470)
3- يعقوب بن منقوش . (471)
4- عمرو اهوازى . (472)
5- حكيمه دختر امام جواد عليه السلام . (473)
6- محمد بن اسماعيل بن موسى بن جعفر. (474)
7- ابو نصر ظريف خادم . (475)
8- ابوعلى بن مطهر. (476)
9- عقيد خادم و اسماعيل بن على نوبختى . (477)
10- نسيم ، خادم امام عسكرى عليه السلام . (478)
11- اصحاب امام عسكرى عليه السلام . (479)
12- مردى از فارس . (480)
13- ابو عمرو. (481)
14- ابراهيم بن عبده نيشابورى و خادمش . (482)
15- رشيق صاحب مادراى . (483)
16- كامل بن ابراهيم مدنى . (484)
17- احمد بن اسحاق قمى . (485)
157 : چه كسانى در عصر غيبت صغرا حضرت را ملاقات نموده اند؟
جماعت بسيارى در عصر غيبت صغرا به ملاقات حضرت شرفياب شده اند كه به اسامى برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1- محمد بن عثمان عمرى . (486)
2- طريف و ابونصر. (487)
3- ازدى . (488)
4- ابراهيم بن ادريس . (489)
5- ابى عبدالله بن صالح . (490)
6- ابراهيم بن مهزيار. (491)
7- محمد بن اسماعيل بن موسى بن جعفر. (492)
و ديگران .
مرحوم مجلسى در روايتى اسامى 265 نفر از كسانى كه در عصر غيبت صغرا به ملاقات حضرت شرفياب شده اند را نام برده است . (493)
158 : آيا علماى انساب به ولادت فرزند امام عسكرى عليه السلام اعتراف نموده اند؟
آرى ، گروهى از آنان معترفند كه براى امام حسن عسكرى عليه السلام فرزندى به نام محمد و با القاب : حجت و مهدى و ... متولد شده است . اينك به اسامى برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1- نسابه سهل بن عبدالله بن داوود بن سليمان بخارى ، كه معاصر عصر غيبت صغرا مى زيسته است . (494)
2- سيد عمرى ، نسابه مشهور در قرن پنجم هجرى . (495)
3- فخر رازى شافعى ، نسابه قرن پنجم . (496)
4- نسابه قرن ششم مروزى ازورقانى . (497)
5- نسابه جمال الدين احمد معروف به ابن عنبه . (498)
6- نسابه ابوالحسن محمد حسين يمانى صنعانى زيدى ، نسابه قرن يازدهم . (499)
7- محمد امين سويدى . (500)
8- محمد ويس حيدرى سورى . (501)
9- علامه نسابه سيد محمد بن حسين بن عبدالله حسينى سمرقندى مدنى . (502)
10- شريف انس كتبى حسنى در تعليقه بر كتاب (( تحفة المطالب )) . (503)
11- علامه نسابه سيد محمد بن احمد بن حميد الدين نجفى (504)
12- علامه نسابه شريف انس كتبى حسنى . (505)
159 : آيا جعفر عموى امام مهدى عليه السلام منكر ولادت ايشان بوده است ؟
جعفر اگر چه انكار چنين مطلبى را داشته است ، ولى از جهاتى نمى توان به انكار او توجه نمود:
1- با ادله متقن ولادت حضرت مهدى عليه السلام به اثبات رسيده است .
2- اتفاق امت بر آن است كه جعفر معصوم نبوده است ، بلكه از جمله مردم عادى بوده كه در او احتمال گمراهى و يا سهو و اشتباه رواست . همان گونه كه برخى از فرزندان يعقوب به گمراهى كشيده شدند.
3- از برخى اخبار استفاده مى شود كه جعفر به سبب انحراف و گمراهى كه داشت ادعاى دروغين عدم ولادت فرزند براى امام عسكرى عليه السلام نمود.
4- نهايت چيزى را كه از روى احتياط مى توان گفت اينكه : از آنجا كه او كشش و قابليت و تحمل خبر ولادت حضرت مهدى عليه السلام را نداشته امام عسكرى عليه السلام فرزندش را به او نشان نداده است . و لذا از آن بى اطلاع بوده است .
160 : چرا جعفر به (( دروغگو )) معروف شده است ؟
در توقيعى كه از ناحيه مقدسه صادر شد حضرت اشاره به جعفر كرده ، مى فرمايند:
... و قد ادعى هذا المبطل المفترى على الله الكذب بما ادعاه ، فلا ادرى باية حالة هيى له رجاء ان يتم دعواه ، ابفقه فى دين الله ؟ فوالله ما يعرف حلالا من حرام و لا يفرق بين خطاء و صواب ... (506) ؛
(( ... به طور حتم اين شخص مبطل و تهمت زننده به خدا است و در آنچه مى گويد ادعاى دروغ و كذب نموده است ، نمى دانم كه به كدامين حالت اميد دارد كه ادعاى خود را تمام نمايد؟ آيا به فهم در دين خدا؟ به خدا سوگند كه او حلال را از حرام نمى شناسد و اشتباه و صحيح را تشخيص نمى دهد ... )) .
از اين توقيع استفاده مى شود اول كسى كه به جعفر لقب دروغگو داد خود حضرت بوده است و بعد از آن اين عنوان بر او شهرت يافت برخى نيز وجه توصيف او را به دروغگو به جهت تمييز بين او و امام جعفر صادق عليه السلام مى دانند.
161 : كارهاى ناشايست جعفر چه بوده است ؟
جعفر فرزند امام هادى عليه السلام پس از رحلت برادرش امام عسكرى عليه السلام به يك سرى اقدامات روى آورد كه در شاءن او نبوده است . اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1- قصد نماز خواندن بر پيكر مطهر برادرش امام عسكرى عليه السلام . (507)
2- ادعاى امامت و رهبرى ، زيرا او به وزير عباسى عبيدالله بن يحيى بن خاقان گفت : (( مقام برادرم را به من بدهيد ، من سالانه مبلغ بيست هزار دينار بابت آن به شما مى پردازم )) . (508)
3- ادعاى ارث ، زيرا در اقدامى ديگر كوشيد تا اموال امام عليه السلام را تصاحب نمايد و ادعا كرد كه برادرش ابو محمد عليه السلام فرزندى ندارد ، و تنها وارث ، برادر اوست . حكومت نيز اجازه داد تا بر اموال برادر تسلط يابد. (509)
4- تحريك حكومت براى دستگيرى امام مهدى عليه السلام .
162 : چرا امام زمان عليه السلام عمويش جعفر را به برادران يوسف عليه السلام تشبيه كرد؟
امام زمان عليه السلام در ذيل توقيعى كه به محمد بن عثمان عمرى رحمة الله عليه صادر شد فرمود: ... و اما سبيل عمى جعفر و ولده فسبيل اخوة يوسف عليه السلام ... (510) ؛ (( اما راه عمويم جعفر و اولادش همانند راه برادران يوسف است ... )) .
براى نكته تشبيه به وجوهى مى توان اشاره نمود:
1- حكم جعفر عموى امام زمان عليه السلام را همانند اولاد انبيا بايد به آباء و اجدادشان واگذار نمود و درباره آنها سخنى نگفت .
2- همان گونه كه برادران يوسف از عمل ناشايست خود توبه كردند او نيز چنين نموده است . و لذا برخى او را به جعفر تواب لقب داده اند.
3- فرزندان يعقوب گر چه گناه مرتكب شدند ولى خداوند متعال به جهت كرامت يعقوب از آنان عفو نمود. همچنين در مورد جعفر ، زيرا او فرزند امام ، برادر امام و عموى امام بود.
4- ممكن است كه تشبيه ، ناظر به اثبات خطا و گناه براى جعفر باشد ، همان گونه كه اولاد يعقوب مرتكب گناه شدند ، بدين معنا كه هرگز نمى توان ادعا كرد اولاد انبيا و اوصيا همانند خود آنها از گناه معصومند ، بلكه همان گونه كه فرزندان يعقوب مرتكب گناه شدند ، فرزند امام نيز ممكن است مرتكب گناه شود در حقيقت ، هدف امام از تمثيل رفع استبعاد از اين جهت است .
163 : چرا فرزندان برخى از پيامبران يا امامان نااهل شدند؟
اولا:
جعفر گر چه فرزند امام است ولى از ناحيه مادر ضمانت داده نشده است . آنچه مسلم است اينكه امام معصوم بايد در اصلاب شامخه و ارحام مطهره باشد ، ولى نسبت به اولاد آنها چنين ادعايى نشده است و ذا مشاهده مى كنيم كه فرزندان برخى از انبيا و اوصيا نااهل و منحرف درآمدند.
ثانيا: گاهى ابتلاءات و مشكلاتى در زندگى برخى از انبيا و امامان پديد مى آمد تا كسى توهم و خيال ربوبيت آنها را نكند.
164 : آيا انتقال امامت به دو برادر بعد از حسنين عليه السلام جايز است ؟
احمد كاتب مى گويد: (( قول به عدم جواز انتقال امامت به دو برادر بعد از حسن و حسين و وجوب استمرار آن در عقاب ، ضعيف است ، و اجماعى بر آن در آن وقت نبوده است ... )) .
پاسخ :
جمهور شيعه اماميه و مشهور بلكه متواتر نزد آنان قبل از ولادت امام مهدى عليه السلام ، قول به عدم جوار انتقال امامت به دو برادر بعد از امام حسن و امام حسين عليه السلام است .
اسماعيل بن على نوبختى مى گويد: (( از اخبار متواتر از امامان صادق علم پيدا نموديم كه امامت بعد از حسن و حسين عليه السلام تنها در اولاد امام خواهد بود نه در برادر يا اقوام )) . (511)
اشعرى قمى (512) و على بن حسن نوبختى (513) نيز همين اعتقاد را داشته اند.
از برخى روايات نيز اين مطالب به خوبى استفاده مى شود:
كلينى به سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود: لا تعود الامامة فى الاخوين بعد الحسن و الحسين ابدا (514) ؛ (( بعد از حسن و حسين هرگز امامت در دو برادر نخواهد بود. ))
و نيز به سند ديگر از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود: لا تجتمع الامامة فى اخوين بعد الحسن و الحسين انما هى فى الاعقاب و اعقاب الاعقاب . (515) ؛ (( امامت در دو برادر بعد از حسن و حسين جمع نخواهد شد. همانا امامت در نسل ها و نسل هاى نسل هاست . ))
و نيز از اسماعيل بن بزيع نقل شده كه از امام رضا عليه السلام سوال شد: انه سئل : اءتكون الامامة فى عم او خال ؟ فقال : لا. فقلت : ففى اخ ، قال : لا ... (516) ؛ (( آيا امامت در عمو يا دايى قرار خواهد گرفت ؟ فرمود: خير. عرض كردم : دو برادر چطور؟ فرمود: خير ... )) .
165 : آيا شيعيان بعد از شهادت امام عسكرى عليه السلام به جعفر تعزيت و تهنيت گفتند؟
احمد كاتب مى گويد: (( مطابق حديث ابوالاديان عموم شيعه كه در ضمن آنها نايب اول وجود داشت به جعفر در سوگ امام عسكرى عليه السلام تعزيت گفته و نيز به جهت امامت او تهنيت گفتند.
پاسخ :
1- با مراجعه به حديث ابوالاديان (517) پى مى بريم كه برداشت احمد كاتب به طور عموم صحيح نيست . بلكه آنچه در آن حديث آمده اين است كه ابوالاديان مى گويد: ... و اذا انا بجعفر بن على اخيه بباب الدار و الشيعة حوله يعزونه و يهنئونه ... ؛ (( ... ناگهان جعفر بن على برادر امام عسكرى عليه السلام را كنار درب خانه ديدم در حالى كه شيعيانى كه دور او بودند به او تعزيت و تبريك مى گفتند. )) از اين تعبير استفاده مى شود كه برخى از شيعيان كه هنوز امر امامت حضرت مهدى عليه السلام به جهت اختفاى ولادت روشن نشده بود به گمان اينكه او امام است در صدد تهنيت او برآمدند.
2- در اين روايت اثرى از نايب اول عثمان بن سعيد كه به جعفر تعزيت و تبريك بگويد وجود ندارد. و اين نسبتى دروغ است كه كاتب به نايب اول داده است .
3- با مراجعه به مجموعه روايت ابوالاديان استفاده مى شود كه جعفر در ادعاى خود دروغ گو بوده است .
ابوالديان مى گويد: فلما صرنا فى الدار اذا نحن بالحسن بن على صلوات الله عليه على نعشه مكفنا فتقدم جعفر بن على ليصلى على اخيه ، فلما هم بالتكبير خرج صبى بوجهه سمرة ، بشعره قطط ، باسنانه تفليج ، فجبذ برداء جعفر بن على و قال : تاخر يا عم فانا احق بالصلاة على ابى ، فتاخر جعفر ، و قد اربد و جهه و اصفر فتقدم الصبى و صلى عليه و دفن الى جانب قبر ابيه عليهما السلام ثم قال : يا بصرى هات جوابات الكتب التى معك ، فدفعتها اليه (518) ؛ (( ... هنگامى كه به خانه حضرت رسيدم مشاهده كردم كه نعش حسن بن على عليه السلام كفن پيچ است . جعفر جلو آمد تا بر جنازه برادرش نماز بگذارد ، همين كه خواست تكبير نماز ميت بگويد ، كودكى گندم گون ، با موهايى فرى ، دندان هايى باز ، از پشت پرده بيرون آمد و رداى جعفر بن على را كشيد و فرمود: (( كنار برو اى عمو ، زيرا من سزاوارترم كه بر پدرم نماز گذارم )) . جعفر در حالى كه رنگ صورتش تغيير كرده بود كنار رفت . اين كودك جلو آمد و بر جنازه امام عسكرى عليه السلام نماز گزارد و جنازه كنار قبر پدرش عليه السلام به خاك سپرده شد. آن گاه فرمود: اى بصرى ! جواب نامه هايى كه با توست به من بده . من هم آنها را به حضرت دادم ... )) .
و نيز ابوالاديان مى گويد: (( هنگامى كه جعفر را چنين ديدم با خود گفتم : اگر اين مرد امام است پس در حقيقت امامت باطل شده است ، زيرا من او را آن گونه كه مى شناسم شخصى است كه شرب نبيذ (مسكر) مى كند و نيز با جوسق قمار كرده و با طنبور بازى مى كند ... )) . (519)
امامت در سنين كودكى
166 : چه كسانى در امامت در سنين كودكى شك كرده اند؟
از جمله سؤال هاى مطرح در مورد امام زمان عليه السلام اين است كه آيا كسى مى تواند در سنين كودكى به مقام امامت و خلافت برسد؟
ابن حجر هيتمى از علماى اهل سنت مى گويد: (( آنچه در شريعت مطهر ثابت شده اين است كه ولايت طفل صغير صحيح نيست ، پس چگونه شيعيان به خود اجازه داده و گمان بر امامت كسى دارند كه عمر او هنگام رسيدن به امامت بيش از پنج سال نبوده است )) . (520)
احمد كاتب مى نويسد: (( معقول نيست كه خداوند طفل صغيرى را به رهبرى مسلمين منصوب كند )) . (521)
167 : آيا قرآن مؤ يد امامت و نبوت كودك است ؟
از نظر قرآن امامت ، نبوت و ولايت در سنين كودكى نه تنها امرى ممكن است بلكه از وقوع آن نيز خبر داده است .
الف : خداوند متعال خطاب به حضرت يحيى مى فرمايد: يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبيا (522) ؛ (( اى يحيى تو كتاب آسمانى ما رابه قوت فراگير و به او در كودكى مقام نبوت داديم . ))
فخر رازى درباره حكمى كه خداوند متعال به حضرت يحيى عليه السلام داد مى گويد: (( مراد از حكم در آيه شريفه همان نبوت است ؛ زيرا خداوند متعال عقل او را در كودكى محكم و كامل كرد و به او وحى فرستاد ، چرا كه خداوند حضرت يحيى و عيسى را در كودكى به پيامبرى برگزيد ، بر خلاف حضرت موسى و محمد صلى الله عليه و آله كه آنان را در بزرگسالى به رسالت مبعوث نمود )) . (523)
ب : و نيز در مورد حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: فاءشارت اليه قالوا كيف نكلم من كان فى المهد صبيا * قال انى عبدالله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا (524) ؛ (( مريم [در پاسخ ملامت گران ] به طفل اشاره كرد. آن ها گفتند: چگونه با طفل گهواره اى سخن گوييم ؟ آن طفل گفت : همانا من بنده خدايم كه مرا كتاب آسمانى و شرف نبوت عطا فرمود ... )) .
قندوزى حنفى بعد از ذكر ولادت امام مهدى عليه السلام مى نويسد: (( گفته اند كه خداوند تبارك و تعالى او را در سن طفوليت حكمت و فصل الخطاب عنايت نمود ، و او را نشانه اى براى عالميان قرار داد ، همان گونه كه در شان حضرت يحيى عليه السلام فرمود: يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبيا. و نيز در شاءن حضرت عيسى عليه السلام فرمود: قالوا كيف نكلم من كان فى المهد صبيا * قال انى عبدالله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا. خداوند عمر حضرت مهدى عليه السلام را به مانند عمر حضرت خضر طولانى گردانيد )) . (525)
قطب راوندى و ديگران با سند از يزيد كناسى نقل كرده اند كه از حضرت ابى جعفر عليه السلام سؤ ال كردم : اءكان عيسى ابن مريم عليه السلام حين تكلم فى المهد حجة الله على اهل زمانه ؟ فقال كان يومئذ نبيا حجة لله غير مرسل اما تسمع لقوله حين قال :
(انى عبدالله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا * و جعلنى مباركا اءين ما كنت و اءوصانى بالصلاة و الزكاة ما دمت حيا) قلت فكان يومئذ حجة لله على زكريا فى تلك الحال و هو فى المهد؟ فقال : كان عيسى فى تلك الحال آية للناس و رحمة من الله لمريم حين تكلم فعبر عنها و كان نبيا حجة على من سمع كلامه فى تلك الحال ، ثم صمت فلم يتكلم حتى مضيت له سنتان و كان زكريا الحجة لله عزوجل على الناس بعد صمت عيسى بسنتين ثم مات زكريا فورثه ابنه يحيى الكتاب و الحكمة و هو صبى صغير ، اءما تسمع لقوله عزوجل : (يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبيا) فلما بلغ عيسى عليه السلام سبع سنين تكلم بالنبوة و الرسالة حين اوحى الله تعالى اليه ، فكان عيسى الحجة على يحيى و على الناس اجمعين و ليس تبقى الارض يا ابا خالد يوما واحدا بغير حجة لله على الناس منذ يوم خلق الله آدم عليه السلام ...
(526) ؛ (( آيا عيسى عليه السلام هنگامى كه در گهواره سخن گفت حجت خدا بر اهل زمان خود بود؟ حضرت فرمود: (( عيسى در آن روز پيامبر و حجت غير مرسل خدا بود. آيا نشنيده اى قول خدا را هنگامى كه فرمود: (( من بنده خدايم ، او كتاب [آسمانى ] به من داده و مرا پيامبر قرار داده است . و مرا - هر جا كه باشم - وجودى پر بركت قرار داده و تا زمانى كه زنده ام مرا به نماز و زكات توصيه كرده است . )) عرض كردم : پس در آن روز عيسى حجت خدا بر زكريا در آن حال بود در حالى كه در گهواره به سر مى برد؟ حضرت فرمود: عيسى در آن حال نشانه اى براى مردم و رحمتى از جانب خدا براى مريم بود آن هنگامى كه سخن گفت و از او تعبير كرد. (و نيز) پيامبر و حجت بود بر هر كه كلام او را در آن حال شنيد. سپس عيسى ساكت شد و تا دو سال با كسى سخن نگفت و در اين مدت زكريا عليه السلام حجت بر مردم بود. پس از فوت او يحيى عليه السلام در سنين كودكى وارث كتاب و حكمت شد. آيا نشنيده اى قول خداوند عزوجل را كه فرمود: (( اى يحيى ! كتاب [خدا] را با قوت بگير! و ما فرمان نبوت [و عقل كافى ] در كودكى به او داديم . )) عيسى وقتى به هفت سالگى رسيد با اولين وحى كه بر او نازل شد خبر از نبوت خود داد. در اين هنگام او حجت بر يحيى و تمام مردم شد. اى ابا خالد از هنگام خلقت آدم ، حتى يك روز نيز زمين خالى از حجت خدا بر مردم نبوده است ... )) .
كسى اشكال نكند كه در مورد حضرت عيسى اگر چه قرآن لفظ ماضى را به كار برده ولى در حقيقت به عناى مضارع و زمان آينده است زيرا در جواب مى گوييم :
اولا:
اين احتمال خلاف ظاهر لفظ ماضى است و هم بر خلاف آن احتياج به دليل و قرينه دارد در حالى كه رينه اى در بين نيست .
ثانيا:
فرق است بين نبى و رسول در مورد قصه حضرت عيسى تعبير نبى آمده نه رسول ، و لذا ممكن است كه طفلى در سنى كودكى به مقام نبوت رسيده باشد گر چه به جهت طفوليت هنوز به مقام رسالت نرسيده است .
168 : آيا از منظر تاريخ امامت در كودك تجسم يافته است ؟
با مراجعه به تاريخ پى مى بريم كه مساءله امامت و رهبرى كودك واقع شده است و فلاسفه و حكما مى گويند: قوى ترين دليل بر امكان شى ء وقوع آن است .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در سال سوم هجرت بعد از نزول آيه شريفه و اءنذر عشيرتك الاقربين على بن ابى طالب را كه نوجوانى بيش نبود به خلافت و وصايت منصوب كرد و به قوم خود دستور داد كه سخنان او را گوش فرا داده و از او اطاعت كنند. (527)