مهر محبوب

سيد حسين حسينى

- ۱۱ -


روايات

عبد الله بن بکير قال سئلت ابا عبد الله عليه السلام عن قول الله تبارک وتعالى اذکروا الله ذکرا کثيرا قال: قلت: ما ادنى الذکر الکثير؟ قال: فقال: التسبيح فى دبر کل صلوه ثلثا وثلثين مره.(1)

عبد الله بن بکير گويد: از امام صادق عليه السلام از اين آيه پرسيدم که: ياد کنيد خدا را ياد بسيار. گويد: گفتم: کمترين ذکر کثير چقدر است؟ فرمودند: پس از هر نمازى سى وسه مرتبه تسبيح کردن.

المؤمن دائم الذکر.(2)

مؤمن کسى است که هميشه در حال ذکر باشد.

قال: احب ان اکون اخص الناس الى الله تعالى. قال: اکثر ذکر الله تکن اخص العباد الى الله تعالى.(3)

مردى (به پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله) عرض کرد که دوست مى دارم نزديکترين بندگان نسبت به خداوند تعالى باشم. (رسول خدا صلى الله عليه وآله) فرمودند: ذکر خدا را زياد کن، نزديکترين بندگان به خداوند تعالى مى شوى.

عن ابى عبد الله عليه السلام، قال: ما من شيء الا وله حد ينتهى اليه، فرض الله الفرائض فمن اداهن فهو حدهن، وشهر رمضان فمن صامه فهو حده، والحج فمن حج فهو حده، الا الذکر، فان الله لم يرض فيه بالقليل ولم يجعل له حدا ينتهى اليه، ثم تلا يا ايها الذين آمنوا اذکروا الله ذکرا کثيرا وسبحوه بکره واصيلا فلم يجعل الله له حدا ينتهى اليه.(4)

امام صادق عليه السلام فرمودند: هيچ چيزى نيست مگر اينکه براى آن حدى است که بدان پايان مى پذيرد. خدا فرائض (نمازهاى فريضه) واجب فرموده است. پس اداى آنها حد آنهاست. وحد ماه رمضان روزه آن است وحد حج، حج خانه خداست، مگر ذکر که حد ندارد وخداوند به مقدار اندک آن راضى نيست. سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: اى مؤمنان! خدا را زياد ياد کنيد وصبح وشام او را تسبيح کنيد. پس خداوند براى ذکر حدى معين نکرده است.

عن بعض اصحاب ابى عبد الله عليه السلام، قال: قلت له: من اکرم الخلق على الله؟ قال: اکثرهم ذکرا لله، واعملهم بطاعته.(5)

يکى از ياران امام صادق عليه السلام گويد: به آن حضرت عرض کردم که بهترين مردم نسبت به خداوند کيست؟ فرمودند: آنان که بيشتر ذکر خدا کنند وبه طاعت او گردن نهند. مى بينيم که در آيات وروايات فوق در زمينه ياد وذکر، فراوانى وکثرت آن در نظر است وچگونگى ارتباط عاشق با معشوق وبنده با خدا را در کثرت ذکر او مى داند. در پايان به گفتارى گهربار وزيبا از محبوب دلهاى تپنده چشم براهان، که خود تبلور کامل محبت نسبت به خداوند است نسبت به عاشقان خود، استناد مى کنيم که اين چنين سفارش به ذکر کثير مى فرمايد: واکثروا الدعاء بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم.(6)

در تعجيل فرج من بسيار دعا کنيد که بى گمان در اين، فرج وگشايش کار شماست.

تأثير متقابل عشق وذکر در يکديگر

هر چند در ظاهر، اعضا وجوارح ما در فعاليتهاى خود از عقل فرمان مى گيرند اما در حقيقت مرکز فرمان اصلى، قلب ودل است ونيز دل محور کنترل محبتها ودوستيها است. پس، اگر اين مرکز کنترل وفرماندهى وسازماندهى وجود انسان، به محبوبى اشتغال تام داشته باشد تمام نيروها وايادى تحت فرمان او - که اعضا وجوارح اند - با او هماهنگ وهماواز خواهند شد. مويد اين گفتار، کار وهنر هنرمندانى است که در زمينه هاى مختلف چون نقاشى، سنگتراشى، خطاطى، منبت کارى و... انديشه ها وافکارشان به خوبى در آثارشان هويداست. مثلا يک نگارنده يا يک شاعر به هر اندازه بر آن باشد که افکار خود را پنهان نمايد واز بيان واقعيت آنها امساک ورزد، اما سرانجام مى توان از لابلاى عبارات وجملات او طرز تفکر ونحوه بينشش را به دست آورد. محبت نيز که آتش فروزان دل عاشق است در تمامى حرکات ورفتار به ويژه در زبان وگفتار محب تجلى بارز دارد. دو کتاب مکيال المکارم وپيوند معنوى شاهد گوياى اين مدعا هستند که جملات نويسندگان آنها بيانگر شدت عشقشان به ساحت مقدس مولايشان سلام الله عليه است ونشان مى دهند که چگونه آن دو پروانه وار به گرد شمع فروزان محبتش مى گردند وبا انتظار حقيقى ظهور خورشيد جمالش، چه بسا چشم از دنيا فرو بسته اند. اين از يک سو، واز سوى ديگر، ذکر وياد يار امواج محبت را در قلب عاشق، خروشان تر ومتلاطم تر مى گرداند، زيرا چشم وگوش وزبان، هر کدام راههاى نفوذى قلب هستند. پس آن هنگام که محب آواى محبت محبوبش را بشنود وبه نظاره او يا نشانى از او بنشيند ويا زبان به ذکر نام زيباى او بگشايد، امواج محبت از اين منافذ به درون درياى دل راه يافته، موجى بر امواج بلند آن مى افزاد وآتشش را فروزان تر مى گرداند. بخصوص اگر زمزمه عشق با معشوق به گونه اى باشد که صداى زيباى او را بشنود، شورى ديگر در قلب عاشق آفريده خواهد شد که با شنيدن صداى روح افزاى معشوق همه وجودش به گوهر عشق او مزين خواهد شد ودر اينجاست که محب وعاشق يک پارچه وسراپا محبت مى گردد وهر موى ورگ وخوان او فرياد عشق سر مى کند ونداى وصال در مى دهد. واين اسوه عشق به خدام امام سجاد سلام الله عليه است که در کردار وگفتارش، از محبوب مى خواهد که سر تا پاى وجودش ياد وذکر يار ومناجات با او باشد تا با ياد او تمامى همتش يار ومحبت او بوده وغير از آن کار ديگرى نداشته باشد. اکنون به فرازى از مناجاتهاى سوزناک امام سجاد عليه السلام مى نگريم: اللهم صل على محمد وآله ونبهنى لذکرک فى اوقات الغفله، واستعملنى بطاعتک فى ايام المهله، وانهج لى الى محبتک سبيلا سهله، اکمل لى بها خير الدنيا والاخره.(7)

خداوندا! بر محمد وآل او درود فرست ودر اوقات غفلت، مرا براى ياد خود بيدار گردان ودر ايام فراغت مرا به کار بندگى خود بگيرد، وبراى من به سوى محبت خود راهى هموار بگشا وبه وسيله آن خير دنيا وآخرت را براى من کامل فرما.

حق ولايت ذکر يار نسبت به ساير اعمال

اهميت ذکر وياد يار - که مصداق اتم آن ذکر الله است - چندان است که نسبت به تمامى افعال وکردار بندگان، ولايت واولويت دارد، چرا که مقصود وهدف اساسى از انجام عبادات ومناسک، همان ذکر وياد محبوب است، چنانکه قرآن کريم به اهميت آن به اين صورت اشاره مى فرمايد که: (اقم الصلوه لذکرى).(8)

نماز را بپاى دار براى ياد من. (ولذکر الله اکبر).(9)

وهر آينه ياد الله بزرگتر است. ونيز روايات گهربار ائمه معصومين عليهم السلام بارها وبارها از اهميت ونقش بسزاى اين نکته ياد مى کند که ذکر وياد محبوب در تمامى شئون عبادات ولايت داشته واجرى عظيم وثوابى جزيل بدان اختصاص داده شده واز اين روست که در اثناى تمامى عبادات، ذکر خدا ومخصوصا تسبيحات اربعه - که از عالى ترين ذکرها وبلندترين يادهاست - مى تواند خوانده شود ومثلا يک نمازگزار مى تواند در حين نماز ومناجات خويش صدها وهزاران بار آن را تکرار کند بدون آن که خدشه اى به نمازش وارد شود.

ياد يار، همنشينى وانس با اوست

قال رسول الله صلى الله عليه وآله: ان موسى بن عمران لما ناجى ربه عز وجل قال: يا رب ا بعيد انت منى فاناديک ام قريب فاناجيک؟ فاوحى الله اليه: انا جليس من ذکرنى.(10)

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمودند: آن هنگام که موسى با خداى خويش به مناجات مى پردازد از او مى پرسد که: بار پروردگارا! آيا تو دور از منى تا تو را بخوانم يا به من نزديکى تا بتوانم با تو به نجوا بپردازم؟ خداوند در پاسخ مى فرمايد: من همنشين ياد آورانم.

يار نزديکتر از من به من است   وين عجب تر که من از وى دورم

وامير المؤمنين على عليه السلام مى فرمايند: ذاکر الله سبحانه مجالسه.(11)

ياد کننده خداى پاک، همنشين اوست. ونيز فرمودند: الذکر مجالسه المحبوب.(12)

ذکر همنشينى با محبوب است. (در يمنى، چو با منى پيش منى) ونيز فرمودند: الذکر مفتاح الانس.(13)

ذکر کليد انس است. ذکر مفتاح اين ذاکر است براى انس محبوب، که محبوب عالميان الله هرگز محدوديت جسم يا بعد مسافت مانع از ذکر ويا انس با او نمى گردد، چرا که: (بعد منزل نبود در سفر روحانى)

ياد دو طرفه

ذکر نيز همچون خود محبت، رابطه اى دو طرفه است که:

چه خوش بى مهربانى هر دو سربى   که يک سر مهربانى درد سربى

يک حقيقت محسوس ومشهود براى همگان دو طرفه بودن رابطه محبت است که هميشه ميان عاشق ومعشوق برقرار است. اين راز زيباى داستان پر ماجراى عشق است، گوئى از نوع مقوله اضافه است که تکرر نسبت ميان دو طرف رابطه وجود دارد. بى گمان اين حقيقت زيبا براى همگان به تجربه رسيده وحتى متون روايات وادعيه بارها از اين حقيقت پرده برداشته اند: در روايت نبوى است که خداى متعال مى فرمايد: لا يذکرنى عبد فى نفسه الا ذکرته من ملاء من ملائکتى فى الرفيق الاعلى.(14)

هرگز بنده اى مرا در خفاى خود ياد نمى کند مگر آن که من در ميان فرشتگان ودر جايگاه بلند رفيق اعلى از او ياد مى کنم. امام صادق عليه السلام فرمودند: قال الله تعالى: ابن آدم اذکرنى فى نفسک اذکرک فى نفسى، ابن آدم اذکرنى فى الخلاء اذکرک فى خلاء، ابن آدم اذکرنى فى ملاء اذکرک ملاء خير من ملاک وقال: ما من عبد يذکر الله فى ملاء من الناس الا ذکره الله فى ملاء من الملائکه.(15)

خداوند (خطاب به بنده خود) مى فرمايد: اى فرزند آدم! در دل به ياد من باش، من هم به ياد توام، در خلوت مرا ياد کن، من هم تو را ياد مى کنم، در ميان مردم مرا ياد کن، من هم در ميان مردمى بهتر از آن گروه تو را ياد مى کنم. سپس حضرت فرمودند: هر کس خدا را در ميان مردم ياد کند، خداوند نيز او را در ميان گروه فرشتگان ياد خواهد کرد. امام سجاد عليه السلام در مناجات ذاکران مى گويند: وقلت وقولک الحق: فاذکرونى اذکرکم، فامرتنا بذکرک ووعدتنا عليه ان تذکرنا تشريفا لنا وتفخيما واعظاما وها نحن ذاکروک کما امرتنا فانجز لنا ما وعدتنا يا ذاکر الذاکرين. خداوندا! چنين گفتى وگفتارت حق است که: پس مرا ياد کنيد تا شما را ياد کنم. پس ما را به ذکر خود امر نمودى ووعده دادى که از جهت بزرگداشت وتکريم وتعظيم ما از ما ياد کنى. وهم اکنون ما به ياد تو هستيم همان گونه که فرمان دادى، پس تو نيز به وعده خويش وفا کن، اى ياد کننده ياد کنندگان! پس مى بينيم رابطه ذکر که از محبت بر مى خيزد در ميان بنده وخداوند دو طرفه است وياد بنده وخدا همگام وهمراه مى باشد.

ياد ما از امام عصر، ياد او از ماست

در صفحات گذشته ديديم که امام عصر عليه السلام در نهايت بنده پرورى ومحبت نسبت به شيعيان، چگونه در سرداب مقدس، در ميان مناجاتهاى خويش به ياد آنان بوده وبراى آنان دعا واستغفار نموده است، وياد آور شديم که در توقيع شريف خود خطاب به شيخ مفيد فرموده اند: انا غير مهملين لمراعاتکم ولا ناسين لذکرکم ولو لا ذلک لنزل بکم اللاواء واصطلمکم الاعداء.(16)

به تحقيق ما در رعايت شما اهمال نمى ورزيم وياد شما را فراموش نمى کنيم، وگر نه بلا بر شما نازل مى شد ومورد ستم دشمنان قرار مى گرفتند. ونيز در روايات عرضه اعمال مى بينيم که ائمه صلوات الله عليهم اجمعين چگونه به هنگام مطالعه نامه اعمالمان در هر صبح وشام به ياد ما بوده ومهربانانه ما را مشمول ادعيه خير خود قرار داده اند. اينها نشانه هايى بارز وگوياست از ياد ووفاى آنان وامام عصر ارواحنا فداه خصوصا نسبت به شيعيانى که به ياد آن سروران بوده ودر وفادارى به پيمان ولايتشان پايدارند. از سوى ديگر، با توجه به دلايل عقلى ونقلى، وجود نورانى امام وولى، در سلسله علل فاعلى ما هستند، پس اگر لحظه اى سايه لطف وعنايتشان را از سر ما برگيرند هيچ وپوچ خواهيم شد. بر مبناى تقدم معشوق به انواع تقدم در نظام آفرينش، عشق اول از وى سر مى زند وخالق هستى که فيض وعنايت محبتش بر سر مخلوقات سايه گستر است بر آنان لطف هميشگى دارد. امام عصر ارواحنا فداه نيز که در اين نظام در پيشاپيش صفوف آفريدگان است، محبت وعشقش ب صنائع خود(17) پيشاپيش محبت آنان بدوست.

پس:

عشق از معشوق اول سرزند   تا به عاشق جلوه اى ديگر کند

بنابر اين، ذکر وياد که آيتى درخشان وموجى از اين درياى پر خروش است ودر قلب محب تلاطم ايجاد مى کند نيز از اين ويژگى برخوردار است. در داستان ذکر نيز اول محبوب است که از محب خويش ياد مى کند واين ياد در قلب محب جلوه گر شده، به ياد محبوب مى افتد. شاهد زيبائى بر اين مدعا، گفتار درربار امام على عليه السلام است: الذکر ليس من مراسم اللسان ولا من مناسم الفکر ولکنه اول من المذکور وثان من الذاکر.(18)

ذکر رسم زبان وتوجه صرف فکر نيست ولکن اول از جانب وسپس از ذاکر است. ذکر نسيمى سطحى وزودگذر نيست که بر زبان بگذرد بلکه از دل وجان محبوب ريشه گرفته، آن گاه بر زبان محب جريان مى يابد. در حقيقت، اين شعاع تابش خورشيد فروزان عشق وذکر معشوق است که در سراپاى عاشق حرکت وجنبش مى آفريند واشاره عنايت محبوب است که محب را به ياد وذکر او وا مى دارد ووصف بزرگوارى وکرامت اوست که توفيق سلام وعرض ارادت در آستان خود را به عاشق ياد مى دهد. آرى، اين کمال بنده پرورى وفقير نوازى قبله آمالمان وکعبه دلهايمان امام زمان عليه السلام است که دلسوختگان وپاکباختگان شيفته جمال خود را غرق در امواج محبتش نموده وزبانشان را به عبارت الهى سلامش مترنم مى گرداند ومجالشان مى دهد تا از سوز دل فرياد بر آورند: السلام لعيک يا حجه ا لله! السلام عليک يا خليفه الله! جذيه وکشش باطنى اوست که پرچم پر افتخار ولايت را بر سر وجان شيعيان به اهتزاز در مى آورد وبلکه نماز اوست که جان نمازهاست وشيفتگان را به معراجگاه نماز مى کشد، صوم اوست که سوختگان را به امساک از اشتغالات به غير او دعوت مى کند، قرائت قرآن اوست که شيعيان را به جانب قرآن گسيل مى دارد، بيداريهاى شب اوست که خوب از چشم منتظران عاشقش مى ربايد وناله هاى جانسوز شبانه اوست که فرياد ناله از نهاد بيدار دلان عاشق بلند مى کند، فرياد رسيها ودستگيريهاى اوست که روح اعانت وهميارى را در پيروان صادقش زنده مى کند، وخلاصه همه حرکات وگامهاى محب در مسير قرب خداوند، همه وهمه، اول به اشاره اوست وسپس در عاشق راستين متجلى مى گردد. وسرانجام در يک جمله: در باطن وعمق وروح عاشق، محبت وعشق معشوق است که در روح او موج ايجاد مى کند ودل وجانش را به تب وتاب مى افکند.

در اندرون من خسته دل ندانم کيست   که من خموشم واو در فغان ودر غوغاست

نامهاى محبوب

نام محبوب که جلوه اى از جلوات اوست مراتبى گونه گون دارد:

1 - نام عينى

2 - نام لفظى

3 - نام کتبى

4 - نام عقلى وذهنى هر کدام از اين نامها به اعتبار ظرف ونشئه اى که در آن قرار مى گيرند اسم خاص پيدا مى کنند. اگر در جهان خارج به عنوان موجود عينى باشد نام تکوينى واگر در دنياى الفاظ باشد نام لفظى واگر در نشئه کتابت باشد نام کتبى واگر در جهان عقل باشد نام عقلى به خود مى گيرد. اين مراتب در مورد اسامى خداوند نيز که محبوب حقيقى وبالذات عالم هستى است تحقق مى پذيرد، که با ذکر وياد آنها شرط محبتش ايفا مى شود. والبته هر چه نام، حقيقى تر ودر سلسله مراتب با حضرت حق، قرب بيشتر يابد انس با آن، عمق بيشترى از محبت را ايجاد مى کند. عظيم ترين وبا فضيلت ترين اسماء الهى، باطن نورانى وجود مقدس حضرت خاتم النبيين وسپس حضرت امير المؤمنين وحضرت صديقه سيده نساء عالمين وساير ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين است. لذا ذکر نام هر کدام از آن ذوات مقدسه، ذکر خدا وعبادت اوست. روايات زير، شواهدى از جهان وحى بر اين گفتار است: رسول اکرم صلى الله عليه وآله فرمودند: ذکر على عليه السلام عباده.(19)

ذکر وياد على عليه السلام عبادت است. امام صادق عليه السلام فرمودند: ذکرنا اهل البيت شفاء من الوعک والاسقام.(20)

ذکر ما اهل بيت شفاى از تب وساير امراض است. على بن ابى حمزه قال: سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول: شيعتنا الرحماء بينهم الذين اذا خلوا ذکروا الله. انا اذا ذکرنا ذکر الله واذا ذکر عدونا ذکر الشيطان.(21)

على بن ابى حمزه مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم که فرمودند: شيعيان ما با يک ديگر مهربانند وآن هنگام که تنها شوند خدا را ياد کنند، همانا ياد ما ياد خداست وياد دشمن ما ياد شيطان است. ملاحظه مى شود که بر طبق بيانات شيواى خودشان، اين خاندان، نامهاى خدايند وذکر آنان ذکر خداست ودر نتيجه ذکر او با ذکر آنان تحقق مى يابد وبر همين مناسبت دستورها وتوصيه هائى که در کثرت ذکرشان فرموده اند. از جمله اينکه به شيعيان سفارش کرده اند که فرزندان خود را به نامهاى لفظى آنان اسم گذارى کنند، باشد که به اين طريق اسم خداوند بيشتر ذکر شود. در کتاب شريف وسائل مى بينيم: عن سليمان الجعفرى قال: سمعت ابا الحسن عليه السلام يقول: لا يدخل الفقر بيتا فيه اسم محمد او احمد او على او الحسن او الحسين او جعفر او طالب او عبد الله او فاطمه من النساء.(22)

سليمان جعفرى مى گويد: شنيدم از امام ابوالحسن عليه السلام که مى فرمودند: فقر داخل نمى شود در خانه اى که در آن، نام محمد يا احمد يا على يا حسن يا حسين يا جعفر يا طالب يا عبد الله يا فاطمه از زنان باشد. دقت در آيات کريمه قرآن نکته اى لطيف وزيبا را در ارتباط با همين مسئله نشان مى دهد وآن اينکه در برخى از تعبيرات قرآن کريم تسبيح وتقديس به خود خداوند نسبت داده مى شود ودر گروهى ديگر، به اسماء ونامهاى مبارکش تعلق مى گيرد. آيات زير، گوياى هر دو گروه است: (ان الذين عند ربک لا يستکبرون عن عبادته ويسبحونه وله يسجدون).(23)

کسانى که نزد پروردگارت هستند نسبت به بندگى وعبادت او کبر نمى ورزند واو را تسبيح وبر او سجده مى کنند. (واذکر ربک کثيرا).(24)

پروردگارت را زياد ياد کن.

(يسبح لله ما فى السماوات وما فى الارض).(25)

الله را موجودات آسمانها وزمين تسبيح مى نمايند.

واز گروه دوم است آيات ذيل: (فسبح باسم ربک العظيم).(26)

پس، نام بزرگ پروردگارت را تسبيح کن.

(سبح اسم ربک الاعلى).(27)

نام بلندتر پروردگارت را تسبيح کن. مى بينيم که تسبيح وتقديس گاهى به خود پروردگار وگاهى به نام اعظم ويا اعلاى او اختصاص مى يابد ومى دانيم که مرتبه هستيها هر چه قويتر باشد آن هستى نام بزرگتر خداست ودر نتيجه، وجود نورانى پيامبر وائمه اثنى عشر صلوات الله عليهم بزرگترين نامهاى خداوند هستند وبه دلالت روايات ياد شده، ذکر اسامى آنان نيز بندگى خدا وذکر وياد محبوب بوده وموجب ثواب واجر ودر نتيجه افزونى عشق ومحبت نسبت به محبوب مى گردد.

ذکر نعمت، ذکر اسم است

قرآن کريم در برخى آيات خويش از نامهاى بزرگ خدا يعنى ائمه هدى عليهم السلام به عنوان نعمت ياد مى کند:

1 – (واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا واذکروا نعمت الله عليکم اذ کنتم اعداء فالف بين قلوبکم).(28)

همگى به ريسمان محکم خدا چنگ بزنيد وپراکنده نشويد ونعمت خدا را ياد کنيد آن هنگام که دشمن يک ديگر بوديد، سپس قلبهاى شما را الفت داد. در صفحات گذشته از نظرتان گذشت که از آثار مهم محبت ائمه صلوات الله عليهم تاليف قلوب مؤمنان است ومقصود از نعمت نيز در آيه شريفه، وجود پر برکت آن ذوات مقدسه يعنى همان اسماء حسناى الهى است که به برکت آنان قلوب مؤمنان با يک ديگر الفت مى يابد. به حديث زير تبرک مى جوئيم: عن احمد بن عيسى قال: حدثنى جعفر بن محمد عن ابيه عن جده عليهم السلام فى قوله عز وجل: يعرفون نعمت الله ثم ينکرونها، قال: لما نزلت انما وليکم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزکاه وهم راکعون اجتمع نفر من اصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله فى مسجد المدينه فقال بعضهم: ان کفرنا بهذه الايه نکفر بسايرها وان آمنا فان هذا ذل حين يسلط علينا ابن ابى طالب. فقالوا: قد علمنا ان محمدا صلى الله عليه وآله صادق فيما يقول ولکنا نتولاه ولا نطيع عليا فيما امرنا. قال: فنزلت هذه الايه: يعرفون نعمه الله ثم ينکرونها، يعرفون ولايه على واکثرهم الکافرون بالولايه.(29)

احمد بن عيسى گويد: حضرت امام ششم از پدرش، از جدش عليهم السلام روايت مى فرمايد که درباره آيه مى شناسند نعمت خدا را وسپس انکار مى کنند فرمودند: هنگامى که آيه همانا سرپرست شما خداوند ورسول او وکسانى هستند که ايمان آورده اند، همان کسانى که نماز را به پاى مى دارند وزکات مى دهند در حالى که در رکوع هستند نازل شد گروهى از صحابه رسول خدا صلى الله عليه وآله در مسجد مدينه اجتماع کرده، به يک ديگر گفتند: اگر به اين آيه ايمان نياوريم به ديگر آيات نيز کفر ورزيده ايم، واگر ايمان بياوريم ذلت ما خواهد بود، زيرا اين آيه فرزند ابوطالب را بر ما مسلط مى کند. پس گفتند: مى دانيم که محمد صلى الله عليه وآله راستگوست وولايت او را نيز مى پذيريم، ولى اطاعت از على بن ابى طالب نمى کنيم. در اينجا بود که اين آيه نازل شد که: نعمت خدا را مى شناسند سپس آن را انکار مى کنند. مى شناسند ولايت على (عليه السلام) را واکثر آنها به ولايت کافرند.

2- (واذکروا نعمت الله عليکم وميثاقه الذى واثقکم به اذ قلتم سمعنا واطعنا).(30)

نعمت خدا را ياد کنيد وعهدى را که از شما درباره آن پيمان گرفته وشما گفتيد شنيدم واطاعت کرديم (فراموش نکنيد). به دلالت روايات فراوان، ميثاق خداوند وجود پيامبر صلى الله عليه وآله وائمه عليهم السلام وولايت آنان است همان گونه که در عبارات آسمانى زيارت سلام على آل يس خطاب به محبوب دلهايمان امام زمان عليه السلام عرضه مى داريم: السلام عليک يا ميثاق الله الذى اخذه ووکده. سلام بر تو اى پيمان خدائى که خداوند از مردم گرفته وبر آن تاکيد کرده است. بنابر اين، ميثاقى که در آيه کريمه فرمان داده مى شود که از آن ياد کنيد، وجود مقدس ولى عصر واجداد طاهرينش عليهم السلام است. يعنى ذکر آنان، ذکر نعمت وميثاق ونام خداست واز آنجا که اين ذوات مقدسه وجه خدايند(31) که روى آوردن به جانب خدا از طريق وجه او امکان پذير است، پس به واسطه ذکر اينان است که مى توان به مقام قرب الهى پاى نهاد:

(بکم فتح الله وبکم يختم).(32)

به شما آفرينش را آغاز نمود وبه وسيله شما پايان مى دهد.

پاورقى:‌


(1) نور الثقلين 286:4 ح 153.
(2) غرر ودرر 84:2 ح 1933.
(3) کنز العمال 128:16.
(4) بحار 161:93.
(5) همان 164.
(6) توقيع اسحاق بن يعقوب (احتجاج، ص 471، کمال الدين، ج 2: ص 485، توقيع 4).
(7) صحيفه سجاديه، دعاى بيستم، بخش 29، (فيض الاسلام، ص 141).
(8) طه 14.
(9) عنکبوت 45.
(10) بحار 153:93 ح 11.
(11) غرر ودرر 28:4 ح 5159.
(12) همان 85:1 ح 322.
(13) همان:145 ح 541.
(14) کنز العمال 420:1، ح 1796.
(15) بحار 158:93، ح 31.
(16) احتجاج (چاپ بيروت) 497 و(چاپ نجف) 323:2.
(17) اشاره به روايت نحن صنائع ربنا والخلق بعد صنائعنا يعنى ما مصنوع پروردگارمان هستيم وخلق مخلوقات مايند.
(18) غرر ودرر 134:2 ح 2091.
(19) وسائل 568:11 ح 9.
(20) همان:569 ح 11.
(21) همان:566 ح 1.
(22) همان:129:15 ح 1.
(23) اعراف 206.
(24) آل عمران 41.
(25) جمعه 1.
(26) واقعه 74.
(27) اعلى 1.
(28) آل عمران 103.
(29) تفسير نور الثقلين 644:1 ح 260.
(30) مائده 7.
(31) اشاره به فراز دعاى ندبه: اين وجه الله الذى اليه يتوجه الاولياء: کجاست وجه خدا که دوستان به آن توجه مى کنند.
(32) زيارت جامعه.