مهر محبوب

سيد حسين حسينى

- ۹ -


خستگى ناپذيرى امام باقر (عليه السلام)

گوشه اى از خستگى ناپذيرى آن بزرگوار را از زبان فرزندش حضرت ناطق بحق جعفر بن محمد عليهما السلام مى شنويم. ايشان مى فرمايند: کان ابى کثير الذکر. لقد کنت امشى معه وانه ليذکر الله. ولقد کان يحدث القوم وما يشغله ذلک عن ذکر الله وکنت ارى لسانه لازقا بحنکه يقول: لا اله الا الله وکان يجمعنا فيامرنا بالذکر حتى تطلع الشمس ويامر بالقرائه من کان يقرء منا ومن کان لا يقرء امره بالذکر.(1)

پدرم زياد ذکر مى گفت. من همراه او راه مى رفتم واو مشغول ذکر بود. در حال سخن گفتن با مردم هم از ياد خدا وذکر غافل نمى شد. مى ديدم زبانش به سقف دهان چسبيده ومى گويد لا اله الا الله. افراد خانواده را جمع مى کرد وامر به ذکر مى نمود تا آفتاب طلوع مى کرد وکسانى را که قرآن خوان بودند امر به قرائت مى کرد وآنان را که اهل قرائت نبودند امر به ذکر مى فرمود.

خستگى ناپذيرى امام صادق (عليه السلام)

مالک بن انس گويد: با پيشواى مذهب - امام جعفر بن محمد عليهما السلام - مدتى رفت وآمد داشتم واو را نديدم مگر اينکه مشغول به يکى از سه کار بود: يا در نماز بود ويا روزه داشت ويا در حال قرائت قرآن بود.(2)

منصور صيقل گويد:

ابو عبد الله عليه السلام را در مسجد پيامبر صلى الله عليه وآله در حال سجده ديدم. مقدارى نشستم. سجده ايشان طول کشيد، با خود گفتم من هم مشغول تسبيح مى شوم. شروع کردم به گفتن ذکر سبحان ربى وبحمده واستغفر الله ربى واتوب اليه، سيصد وشصت وچند مرتبه گفتم تا ايشان سر از سجده بلند فرمود.(3)

خستگى ناپذيرى امام موسى بن جعفر (عليهما السلام)

ابن صباغ مالکى مى گويد: يکى از ماموران زندانى که مخفيانه مراقب احوال حضرت کاظم سلام الله عليه بود به عيسى بن جعفر (امير بصره که به دستور هارون الرشيد آن حضرت را زندانى کرده بود) خبر داد که شنيدم آن حضرت در دعاى خويش مى فرمود: خداوندا! تو مى دانى که گوشه خلوتى از تو خواستم که براى عبادت فراغت يابم، اکنون آن را به من ارزانى داشتى، پس شکر وحمد مى گويم تو را.(4)

خطيب بغدادى در تاريخ خود مى نويسد: اصحاب ما آورده اند که حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام وارد مسجد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شد ودر ابتداى شب سجده اى کرد وشنيده شد که در آن مى گفت: گناه در نزد من بزرگ است، پس خداوندا، عفو وگذشت بايستى نزد تو باشد، اى اهل تقوا وبخشش آن قدر اين ذکر را تکرار کرد تا صبح طلوع نمود.(5)

مناسب است که در اينجا گوشه اى از زندگى پر از مشقت آن حضرت را که در راه عبادت محبوب خود هرگز خستگى نمى پذيرد به روايت شيخ صدوق نقل کنيم: شيخ صدوق در کتاب شريف امالى خويش مى نويسد: احمد بن عبد الله فروى (غروى) از پدرش نقل مى کند که او گفت: وارد بر فضل بن ربيع (زندانبان حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام) شدم ديدم بر بالاى بامى نشسته است. به من گفت: نزديک من بيا. من نزديک شدم تا در محاذات او قرار گرفتم. سپس به من گفت: به داخل اطاق نگاه کن. نگاه کردم. پرسيد: در ميان اطاق چه مى بينى؟ گفتم: لباسى که بر روى زمين افتاده است. گفت: درست نگاه کن. پس با دقت نگاه کردم وگفتم: مردى در حال سجده است. فضل گفت: آيا او را مى شناسى؟ گفتم: نه. گفت: او مولاى تو است. گفتم: مولاى من کيست؟ گفت: خود را به نادانى مى زنى؟!

گفتم: براى خود مولائى نمى شناسم. سپس گفت: اين شخص ابوالحسن موسى بن جعفر عليه السلام است. من شب وروز مراقب حال او هستم ودر هيچ وقت او را جز در حالى که مى بينى نمى يابم. برنامه او چنين است که: نماز صبح را مى خواند وپس از آن ساعتى به تعقيبات مى پردازد تا آفتاب طلوع مى کند، سپس سجده اى مى کند ودر حال سجده است تا ظهر. کسى را گماشته است که وقت ظهر را به او خبر دهد. تا غلام وقت ظهر را به او اعلام مى کند فورى آغاز به نماز مى کند بدون اينکه تجديد وضو کند. پس بدان که او در سجده خود (از آفتاب تا ظهر) نه خوابش مى برد ونه چرت مى زند وهمچنان مشغول نماز است تا از نماز عصر فراغت يابد. پس يک سجده مى کند تا غروب آفتاب. پس هنگام غروب از سجده خود سر بر مى دارد تا نماز مغرب را بجاى مى آورد وهمچنان با همان طهارت مشغول نماز وتعقيب مى شود تا نماز عشاء را مى خواند. پس با کبابى که برايش مى آورند افطار مى کند. سپس تجديد وضو نموده، سجده مى کند وسر از سجده برداشته، مختصرى به خواب مى رود. سپس بيدار شده، تجديد وضو مى کند وهمچنان در دل شب به نماز مى ايستد تا سپيده طلوع مى کند. من نمى فهمم چه وقت غلام طلوع فجر را به او خبر مى دهد که بلا فاصله براى نماز صبح مى ايستد. او از هنگامى که تحويل من داده شده برنامه اش همين است. من گفتم: اى فضل بن ربيع! تقوا پيشه کن وحادثه اى پيش نياور که نعمتت از دست برود. تو مى دانى کسى به حق کسى تجاوز نکرده مگر اينکه نعمت او از دستش رفته است. فضل گفت: چندين مرتبه تا حال مراب ه کشتن او امر کرده اند، اما من نپذيرفته وگفته ام حتى اگر مرا بکشند اين جنابت را نخواهم کرد.(6)

اين است نمونه اى از زندگى وفعاليت وکوشش اسوه هاى عبادت وبندگى خدا که در راه محبت او از هيچ زحمت ومشقتى برخود دريغ ندارند.

خستگى ناپذيرى امام رضا (عليه السلام)

اين بزرگوار نيز چون پدران بزرگوار خود سلام الله عليهم اجمعين در طريق رسيدن به وصال محبوب خود - الله جل جلاله - سر از پا نمى شناسد وهرگز از طول رکوع وسجود وذکر وتسبيح احساس ملال وخستگى نمى کند. در اين مورد کافى است تنها به گزارش کوتاهى از کتاب اعيان الشيعه توجه کنيم. سيد محسن امين در کتاب اعيان الشيعه چنين مى نگارد: رجاء بن ابى ضحاک که مامون او را مامور وهمراه امام رضا عليه السلام در سفر کرده بود مى گويد، به خدا قسم مردى را با تقواتر از او نديدم وکسى را که در تمامى اوقات ذکر خدا مى گويد چون او نيافتم وکسى را ترسناک تر از خدا چون او مشاهده نکردم. داب او چنين بود: صبح که مى شد نماز صبح بجاى مى آورد. پس از سلام، در مصلاى خود مى نشست ومشغول تسبيح وحمد وذکر لا اله الا الله وتکبير مى شد. وبر پيامبر صلى الله عليه وآله درود مى فرستاد تا آفتاب طلوع مى کرد. سپس سجده اى مى کرد که تا آفتاب بالا مى آمد طول مى کشيد. آن گاه وارد جمع مردم مى شد وبا آنان به گفتگو مى نشست وموعظه مى فرمود تا نزديک ظهر مى شد. سپس تجديد وضو نموده، به مصلاى خود بر مى گشت. وقتى ظهر مى شد مى ايستاد وشش رکعت نماز مى گزارد، سپس اذان گفته، دو رکعت ديگر نماز مى گزارد، آن گاه اقامه گفته، نماز ظهر بجاى مى آورد. وقتى سلام مى گفت تسبيح وحمد وتکبير وتهليل مى نمود تا مقدارى که خدا مى خواست، سپس سجده شکر بجاى مى آورد. وقتى سر بر مى داشت مى ايستاد وشش رکعت نماز مى گزارد، سپس اذان گفته، دو رکعت نماز بجاى مى آورد. پس از سلام، نماز عصر مى خواند وباز پس از سلام در مصلاى خود مى نشست وتسبيح وحمد وتکبير وتهليل انجام مى داد. آن گاه سجده اى مى کرد وهنگامى که آفتاب غروب مى کرد وضو مى گرفت نماز مغرب را بجاى مى آورد. وپس از سلام در مصلاى خود مى نشست وتسبيح وحمد وتکبير وتهليل مى نمود تا هر گاه که خدا مى خواست. پس سجده شکر مى نمود، آن گاه سر از سجده برداشته، با کسى سخن نمى گفت تا چهار رکعت نماز مى گزارد. پس به تعقيب نماز مى نشست تا شب مى شد، آن گاه افطار مى فرمود وسپس درنگ مى نمود تا نزديک ثلث شب بگذرد، آن گاه نماز عشاء مى خواند. پس از سلام باز در سجده خود مشغول ذکر وتسبيح وحمد وتکبير وتهليل مى شد تا آن گاه که خدا مى خواست. پس از تعقيب سجده شکر نموده، به استراحت مى رفت. در ثلث آخر شب از جاى بر مى خاست وبه تسبيح وحمد وتکبير وتهليل واستغفار مى پرداخت وسپس مسواک کرده، وضو مى گرفت وبه نافله شب مى ايستاد ونماز جعفر طيار مى خواند وبعد نماز وتر بجاى مى آورد، سپس سلام کرده، براى تعقيب مى نشست، آن گاه سجده شکر مى نمود تا آفتاب بالا مى رفت. اگر در شهرى ده روز اقامت مى کرد روزه مى گرفت وشب قبل از افطار به نماز مى ايستاد ودر راهها نمازهاى خود را دو رکعتى مى خواند مگر مغرب را که سه رکعت بجاى مى آورد، وحتما نافله مغرب را بجاى مى آورد ونافله شب ونماز شفع ووتر را در سفر وحضر ترک نمى نمود، اما در سفر نوافل روز را بجاى نمى آورد...(7)

خستگى ناپذيرى حضرت جواد (عليه السلام)

اين بزرگوار همچون آباء طاهرين خود هرگز از کار، عبادت، تعليم وتربيت ورسيدگى به فقرا غفلت نکرد وهمواره تلاش وکوشش خود را براى جلب خشنودى خداوند متعال مبذول مى داشت. با اينکه طول عمر شريفش بيست وپنج سال بيشتر نبود ودر سن نوجوانى (هشت سالگى) به مقام امامت وجانشينى پدرش سلام الله عليه رسيد وپس از ايشان هفده سال زمام امور شيعه در دست با کفايت آن حضرت بود، اما هرگز از فعاليت وکوشش براى دعوت مردم به خدا واسلام باز نايستاد وکارى او را ملول وخسته نکرد. مثلا به خاطر عطاياى فراوان وبخششهاى زياد لقب جواد گرفت ودوست ودشمن به اين نامگذارى ووجه آن اقرار واعتراف دارند که بعد از شهادتش نيز تا امروز بسيارند کسانى که متوسل به ذيل عنايت او شده واز جود وسخاوتش بهره هاى فراوان برده اند. از باب نمونه: مردى حضور آن حضرت رسيد وعرض کرد: به اندازه مروت وجوانمردى خودتان به من انفاق کنيد. حضرت فرمودند: آن اندازه در امکانم نيست. مرد گفت: پس به اندازه جوانمردى من مرحمت کنيد. حضرت فرمودند: اين قدر ممکن است. سپس به غلام خود دستور داد که صد دينار به او بدهد.(8)

مى بينيم که حضرت در جواب آن مرد سائل، عطائى به اندازه جوانمردى خود را غير ممکن مى داند، زيرا جوانمردى ومروت وسخاى آن حضرت به اندازه اى است که با امکانات مالى وفق نمى دهد. نمونه ديگر از فعاليتهاى خستگى ناپذير ايشان، نوشتن نامه هاى دعوت به دوستان وبندگان خداست که بسيارى از آنها را کتب تاريخ وحديث ثبت نموده است که تحف العقول ابن شعبه واحتجاج طبرسى نمونه هايى از آنها را آورده اند. ونمونه ديگر، مناظرات واحتجاجات آن پيشواى معصوم با دانشمندان وگروههاى مختلف است که به طور معجزه آسا در هر مجلس پاسخ صحيح ودقيق دهها وصدها مسئله را داده وهرگز احساس ملال وخستگى نکرده است، تا آنجا که گفته اند در مجلسى که عده اى از شيعيان از نواحى مختلف آمده بودند پاسخ سى هزار مسئله را فرمود، در حالى که سن شريفش به ده سال نرسيده بود.(9)

وبا تمامى مشاغل وگرفتاريها در مناجات با حضرت رب الارباب چنان نشاط وشادابى دارد که طولانى ترين دعاها را در قنوت نماز وعميق ترين مناجاتها را در ساير مواقع بر زبان مى راند وانواع نمازها وحرزها ودعاها از آن حضرت نقل شده است که در کتاب شريف بحار مجلسى (جلد 94) ومهج الدعوات سيد بن طاووس نمونه هائى را مى بينيم. ودر اينجا تنها به نقل قسمتى از يک دعا در پناه بردن به خداوند از آن حضرت تبرک مى جوئيم:

... اللهم رب وارض البلاء فاخسفها وعرصه المحن فارجفها وشمس النوائب فاکسفها وجبال السوء فانسفها وکرب الدهر فاکشفها وعوائق الامور فاصرفها واوردنى حياض السلامه واحملنى على مطايا بالائک الکرامه واصحبنى باقاله العثره واشملنى بستر العوره وجد على يا رب وکشف بلائک....(10)

خداوندا، پروردگارا! وزمين بلا را فرو بر وعرصه نگرانيها را بلرزان وآفتاب حوادث را کسوف کن وکوههاى بدى را از بيخ بر کن وبلاى زمان را بردار وموانع کارها را برطرف فرما ومرا به حوضهاى سلامت وارد نما وبر مرکبهاى بزرگوارى سوار کن واز لغزشهايم چشم بپوش ومرا مشمول پوشش عيوب گردان وبه وسيله نعمتهايت وبرداشتن بلاها به من احسان فرما، اى پروردگار من!....

خستگى ناپذيرى امام هادى (عليه السلام)

اين پيشواى معصوم وخلف اسلاف صالح نيز، چون ديگر ائمه، يک پارچه نشاط وکوشش در راه وصال محبوب خود يعنى خداوند است ودر اين راه هرگز خستگى وکسالت به خود راه نمى دهد ودر تمامى زمينه ها ووظايف چون کوه استوار وهمچون آتش مشتعل وسرافراز است. حائرى در نورالابصار مى نويسد: آن بزرگوار از شدت اشتياق به عبادت پروردگارش شبها قرار نداشت واستراحت نمى کرد مگر اينکه پس از ساعتى به پا مى خاست وبه عبادت مى پرداخت. به صداى قرآن مترنم مى شد وحال گريه وحزن داشت واطرافيان خود را نيز به گريه مى انداخت. در دل شب بر روى ريگها مى نشست وبه عبادت واستغفار وتلاوت قرآن مشغول مى شد وبيشتر شبها را تا طلوع صبح بيدار بود.(11)

ونيز سيد عبدالوهاب بدرى مى گويد: او در هنگام فرا رسيدن شب متوجه پروردگار مى شد وهمچنان در حال رکوع وسجود وخشوع بود وميان پيشانى نورانى اش وزمين فاصله اى جز ريگها وسنگريزه ها نبود. آرى اين داب وروش آن امام همام بود وهرگز تا لحظه پايان عمر آن را از دست نداد.

خستگى ناپذيرى حضرت امام حسن عسکرى (عليه السلام)

در مورد امام يازدهم حضرت حسن بن على عسکرى عليهما السلام نيز کافى است قطره اى از درياى کوشش وتلاش او را در راه بندگى معبودش نمونه آورده، طالبان تفصيل را به کتب تاريخ وسيره احاله کنيم. ثقه الاسلام کلينى در کتاب شريف کافى مى آورد: هنگامى که امام حسن عسکرى عليه السلام در زندان صالح بن وصيف بود مامورانى چند از دستگاه خلافت عباسى وارد بر صالح بن وصيف شدند واز او سختگيرى بيشترى را نسبت به امام عليه السلام درخواست کردند. صالح گفت: دو نفر از شرورترين افراد را مامور او کرده ام، ولى آنان از کثرت عبادت ونماز وروزه او در شگفت آمده اند. سپس صالح آن دو مامور را حاضر کرد ودر برابر ماموران به آن دو گفت: واى بر شما! درباره اين مرد چه مى کنيد؟ (چرا سخت تر نمى گيريد؟) آن دو گفتند: چه مى گوئى درباره کسى که روزها را روزه وشبها را عبادت ونماز دارد، با کسى سخنى نمى گويد وجز عبادت به کار ديگرى نمى پردازد. هنگامى که به ما نگاه مى کند پشت ما به لرزه مى آيد وچنان مى شويم که از خود بى خود مى شويم...(12)

خستگى ناپذيرى امام عصر حضرت بقيه الله (عجل الله فرجه)

با توجه به طول عمر شريف امام عصر ارواحنا له الفداء اگر بخواهيم موارد نشاط وخستگى ناپذيرى ايشان را بر شمرديم کتابهاى قطورى را تشکيل خواهد داد، زيرا در طول زمان، عبادت وبندگيهاى ايشان در درگاه پروردگار حکيم ودعاها ومناجاتها وراز ونيازها آن قدر زياد است که هر کدام موضوع کتابى را به وجود مى آورد. لذا مى بينيم که در کتب حديث فصلهائى جداگانه درباره ادعيه وارده از ايشان، زيارات منقوله واذکار ونمازهايى که در طول غيبت صغرى وکبرى به طور مستقيم وغير مستقيم تعليم فرموده اند وجود دارد. ويا اينکه مى دانيم ايشان هر ساله به زيارت حج تشريف مى برند ودر مراسم حضور مى يابند واعمال حج وعمره را انجام مى دهند. ودر طول هزار وصد وپنجاه سال زندگى چقدر به نماز ايستاده وروزه گرفته اند واعمال واجبات ومستحبات انجام داده وبه زيارت اجدادشان بخصوص حضرت امام حسين سيد الشهداء صلوات الله عليه رفته اند ودر هيچ کدام کوچکترين احساس خستگى ويک نواختى نداشته وندارند. مورد ديگر اينکه در طول چند قرن از هزاران نفر استغاثه کننده دستگيرى کرده وبه فريادشان رسيده اند وبه طور جمعى وفردى از شيعيان حمايت فرموده اند. واينها همگى دليلى است بر اينکه زندگى چندين صد ساله ايشان مشحون از کوشش در راه عبوديت حق تعالى بوده، آنى حالت کسالت وملال در وجود نازنينشان راه ندارد. بنابر اين در مورد خستگى ناپذيرى ايشان خوانندگان گرامى را به کتب تفصيلى که درباره زندگى وبرنامه وخصوصيات اخلاقى ايشان وابعاد ديگر نوشته شده است ارجاع داده، به همين تذکر فهرست وار بسنده مى کنيم.

ايمانيان به تبع مولايشان خستگى ندارند

دوستان واولياى خداوند نيز هرگز از خواندن قرآن ونجوا کردن با خدايشان خسته نمى شوند وهر چه بيشتر مى خوانند ومى گريند متلذذتر وافروخته تر مى شوند وچنين کسانى از طول رکوع وسجود، که وصال يار است، به ملال وکسالت نمى رسند ولذت مناجات، آنها را از خواب وخوراک دور مى کند.

خواب وخورت ز مرحله عشق دور کرد
يکى غريق بحر خدا شد گمان مبر
  آن گه رسى به دوست که بى خواب وخور شوى
کز آب هفت بحر به يک جوى تر شوى

مؤمن - به لحاظ ايمانش - هر چه بيشتر غرقه وصال مى گردد، اگر چه جسم خاکى اش تحليل رفته، نحيف وضعيف مى شود اما روح ملکوتى اش شاداب وبا نشاط گشته، در پرواز خويش اوج مى گيرد، واين نيست مگر بخاطر حرارت آتش عشق ومحبت که او را به تب وتاب مى افکند. در لسان ادبيات وفرهنگ وشعر بسيار فراوان از محبت وعشق به آتش تعبير شده است. وحرارت وآتش، هم محرک ونيرو بخش است وهم روشن کننده ومنير. در يک مثال عرفى، يک کوهنورد از آنجا که آتش عشق صعود به قله مرتفع کوه، در تمامى جانش زبانه مى کشد، انواع سختيها را به خود هموار مى سازد وارتفاعات سخت وشيبهاى تند وشنزارهاى پر فراز را پشت سر مى نهد وبا کوله بار سنگين متحمل گرما وسرما مى گردد تا به محبوب خويش برسد. به حسب ظاهر پاهايش آزرده وخسته مى گردد، اما در هر مرحله راه، روحى جوان تر وشاداب تر ومصمم تر براى صعود پيدا مى کند. هر منزلى را به عشق رسيدن به منزل بالاتر، وهر پناهگاهى را به اميد وصول به پناهگاه بعدى طى مى کند. گاه، شب سرد کوهستان را در ارتفاعات بالا در ميان کيسه خوابى تنگ بسر مى برد وگاه از نيمه هاى شب بيدار مى شود ودر راه طولانى خويش، ارتفاعات مردافکن ويالهاى پر برف ويخ کوه را مى پيمايد تا به وصال قله برسد وبا ديدار آن نفسى تازه کند وجانى تازه يابد. اگر عشق ومحبت نبود چنين کسى قدم از قدم بر نمى داشت ونمى توانست با صلابتى آن چنان، قله هاى مرتفع ودشوار را فتح کند. بزرگترين حماسه خستگى ناپذيرى، در زبان فرهنگ ايرانى، زحمات وکوششهاى فراوان فرهاد است براى وصال جان نواز شيرينش، که در ادبيات واشعار ما ضرب المثل شده است. او براى رسيدن به محبوب خود با بيستونى عظيم در مى افتد، باشد که در وصال يار او را در آغوش گيرد.

يکى فرهاد را در بيستون ديد
ز شيرين گفت در هر جا نشان است
فلان روز اين طرف فرمود آهنگ
فلان جا ايستاد وسوى من ديد
فلان جا ماند گلگون از تک وپوى
غرض زين گفتگو بودش همين کام
  ز وضع بيستونش باز پرسيد
به هرسنگى ز شيرين داستان است
فرود آمد ز گلگون بر فلان سنگ
فلان نقش وفلان سنگم پسنديد
به گردن بردم او را از فلان سوى
که شيرين را به تقريبى برد نام(13)

ودر فرهنگ قرآنى بالاترين واژه جهاد است که به اموال وانفس مطرح شده است.

اسوه هاى خستگى ناپذيرى

اگر تاريخ سراسر افتخار عاشقان دلسوخته دربار اهل بيت عليهم السلام را ورق بزنيم حماسه آفرينانى پر شور را مى يابيم که در راه عشق ومحبت به اين آستان جلال ايزدى رونق بازار فرهاد وشيرين ومجنون وليلى را شکسته اند وخود اسطوره هائى از خستگى ناپذيرى در راه محبوب گشته اند. نمونه هاى زير قطره هايى از درياى مواج اين اسوه هاست:

شيخ مفيد

او از ارکان فقها ومتکلمين شيعه، عابد، زاهد، متقى وفقيهى است بارع، اصولى جامع، متکلم جدلى، محدث رجالى، داراى فضائل علميه وعمليه، جامع کمالات نفسانيه، حاضر الجواب وکثير الروايه که در اخبار واشعار خبير بود وبه عبادات وصدقات حرصى وافر داشت. شبها بعد از خوابى اندک، به نماز وتلاوت قرآن ودرس ومطالعه مشغول مى شد. بالجمله وثاقت وجلالت علمى او مسلم عامه وخاصه ومستغنى از بيان واعلم واوثق اهل زمان خود بود ورياست علميه اماميه در زمان خود بدو منتهى ودر فقه وحديث وکلام مرجع استفاده فحول وبا اهل هر مذهبى مناظره ها داشته است. گويند که چون شيخ مفيد از مولد خود عکبرى به بغداد آمد روزى در مجلس درس قاضى عبدالجبار معتزلى که مملو از علماى فريقين بود حاضر ودر پائين مجلس نشست. پس از استيذان، صحت حديث غدير را استفسار نموده بعد از تصديق قاضى معنى مولى را که در آن حديث است پرسيد، قاضى گفت: به معنى اولى است. شيخ گفت: پس اين اختلاف شيعى وسنى در تعيين امام براى چيست؟ قاضى گفت: خلافت ابوبکر درايت است وحديث غدير روايت، ومرد عاقل درايت را به جهت روايت ترک نکند. شيخ صحت وسقم اين حديث شريف نبوى صلى الله عليه وآله: يا على حربک حربى وسلمک سلمى(14) را استفسار نمود، قاضى صحت آن را نيز تصديق کرد. شيخ وضعيت اصحاب جمل را که با حضرت على (عليه السلام) جنگ وحرب کردند استکشاف نمود، قاضى گفت که ايشان توبه کردند. شيخ گفت: حرب ايشان درايت است وتوبه روايت. پس قاضى ساکت شد. بعد از استعلام از اسم شيخ، برخاسته وشيخ را بر جاى خود نشانيد وگفت: انت المفيد حقا. علماى حاضر مجلس متغير شدند. قاضى گفت: اينک از جواب او درمانده ايم، شما جوابش را بگوئيد تا برخاسته ودر مقام اولى خود بنشيند. از کتاب سرائر ابن ادريس نقل شده که چون شيخ از مولد خود عکبرى به بغداد آمد در حوزه درس ابو عبد الله جعل مشغول تحصيل بود، تا روزى به هدايت على بن ياسر در مجلس درس على بن عيسى رمانى حاضر گرديد. در آن حال، مردى بصرى وارد وخبر غار وغدير را از رمانى سوال نمود. رمانى گفت: خبر غار، درايت است وحديث غدير روايت، والبته درايت بر روايت مقدم است. پس آن مرد بصرى ساکت شد وبيرون رفت. بعد از اندکى، شيخ حکم محاربه کنندگان با امام زمان عليه السلام را از زمانى پرسيد گفت: کافر. پس گفت: فاسق اند. شيخ، امامت حضرت على عليه السلام را استفسار نمود، رمانى تصديق نمود. شيخ حال طلحه وزبير را که در واقعه جمل از محاربه کنندگان با آن حضرت بودند پرسيد، رمانى گفت: ايشان توبه کرده اند. شيخ گفت که جنگ ومحاربه درايت است وتوبه روايت. رمانى گفت: در وقت سئوال کردن آن مرد بصرى حاضر بودى؟ گفت: بلى. پرسيد که تو کيستى. شيخ گفت: من ابن المعلم هستم. رمانى استادش را پرسيد که کيست؟

شيخ گفت: ابو عبد الله جعل. پس نامه اى نوشته وبه شيخ داد که به استاد مذکورش برساند. ابو عبد الله هم بعد از قرائت نامه تبسم کرده وصورت قضيه را استفسار نمود که: ميان تو ورمانى چه گذشت که تو را به من توصيه کرده وبه مفيدت ملقب داشته است؟ پس شيخ تمامى قضيه را نقل نمود.(15)

خواننده گرامى! براى اينکه ميزان زحمات وکوششهاى طاقت فرساى شيخ مفيد را بهتر اذعان کنيد فهرست نوشته هاى او را مى آوريم ودر اين بخش نيز از نوشته ريحانه الادب کمک مى گيريم:... مصنفات مفيد نيز بسيار وبه تصديق بعضى از اهل فن از دويست کتاب متجاوز ونجاشى صد وهفتاد وچند از آنها را مذکور داشته ودر اينجا بعضى را مى نگارد:

1 - احکام اهل الجمل

2 - احکام النساء

3 - الاختصاص (که يک نسخه خطى آن در کتابخانه مدرسه سپهسالار جديد تهران موجود است).

4 - الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد (که در ايران بارها چاپ شده است).

5 - الارکان فى دعائم الدين.

6 - الاستبصار فى ما جمعه الشافعى من الاخبار

7 - الاشراف فى علم فرائض الاسلام

8 - اطراف الدلائل فى اوائل المسائل

9 - اعجاز القرآن والکلام فى وجوهه

10 - الاعلام فى ما اتفقت الاماميه عليه من الاحکام

11 - الافصاح در امامت

12 - اقسام المولى وبيان معانيه

13 - الاقناع فى وجوب الدعوه

14 - الامالى يا الامالى المتفرقات (چنانچه در رجال نجاشى است وآن تقريرات واملائات متفرقه شيخ مفيد بوده وداراى چهل وسه مجلس مى باشد وبه همين جهت آن را مجالس نيز گويند).

15 - امامه امير المؤمنين عليه السلام من القرآن

16 - الانتصار

17 - الانسان والکلام فيه

18 - اوائل المقالات فى المذاهب المختارات (که در تبريز به ضميمه کتاب تصحيح الاعتقاد خود مفيد چاپ شده است).

19 - الايضاح فى الامامه

20 - ايمان ابى طالب

21 - الباهر من المعجزات

22 - البيان عن غلط قطرب فى القرآن

23 - البيان فى انواع علوم القرآن

24 - البيان فى تاليف القرآن

25 - التذکره باصول الفقه

26 - تصحيح اعتقاد الاماميه (که شرح کتاب اعتقادات صدوق است).

27 - تفضيل الائمه عليهم السلام على الملائکه

28 - تفضيل امير المؤمنين عليه السلام على سائر الاصحاب

29 - تقريب الاحکام

30 - التمهيد

31 - الجمل (که نامش النصره لسيد العتره فى حرب البصره است).

32 - جمل الفرائض

33 - الجنيدى (که رساله اى است به اهل مصر).

34 - جوابات الفيلسوف فى الاتحاد

35 - حجيه الاجماع

36 - ذبائح اهل الکتاب

37 - الرد على الجاحظ والعثمانيه فى فضيله المعتزله

38 - شرح اعتقادات صدوق (که به نام تصحيح مذکور شد).

39 - العيون والمجالس

40 - الفصول المنتخبه

41 - کشف الالتباس

42 - کشف السرائر

43- المتعه

44 - المجالس (که به نام امالى مذکور شد).

45 - المزار

46 - المسائل الصاغانيه

47 - مسائل النظم

48 - مسار الشيعه (که حاوى مختصرى از حالات ائمه اطهار عليهم السلام ومخالفان ايشان بوده ويک نسخه خطى آن در کتابخانه مدرسه سپهسالار جديد تهران ضميمه نسخه شماره 3881 است).

49 - المقنعه فى الامامه (که به تصريح بعضى غير از مقنعه فقه است).

50 - المقنعه فى الفقه (که با اختصارش مشتمل بر يک دوره فقه امامى بوده وبا کتاب فقه الرضا در ايران چاپ شده ويک نسخه خطى آن نيز به شماره 2665 در کتابخانه مدرسه سپهسالار جديد تهران موجود است).

51 - النصره لسيد العتره فى حرب البصره (که به نام الجمل مذکور شد).

52 - النقض على ابن الجنيد فى اجتهاد الراى

53 - النقض على على بن عباد فى الامامه

54 - النقض على على بن عيسى الرمانى

55 - نقض فضيله المعتزله

56 - نقض المروانيه وغير اينها که بسيار در کتب مربوطه نگارش يافته ودر اثبات تبحر علمى وکثرت خدمات دينى وزحمات مذهبى وى برهانى قاطع مى باشد. جزاه الله عن الاسلام والمسلمين خير الجزاء. وبه خاطر اين خستگى ناپذيرى وکوشش در راه محبوب است که محبوب او امام عصر ارواحنا فداه تقدير نامه خود را ارسال واو را مفتخر به خطاب برادر نموده است: از امتيازات وفضائل خاصه شيخ مفيد چند فقره توقيع رفيع همايونى است که از ناحيه مقدسه حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه به عنوان: للاخ السديد والولى الرشيد الشيخ المفيد ابى عبد الله محمد بن محمد بن نعمان ادام الله اعزازه وبه عنوان ايها الناصر للحق والداعى اليه بکلمه الصدق واشباه اينها شرف صدور يافته ودر کتب رجال وتراجم وسير نگارش داده اند... ودر تتميم بيان فضيلت او نيز اين بس که سيده بانوان عالم حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها او را مورد عنايت مخصوصه قرار مى دهند. در اينجا نيز از زبان علامه مدرس در ريحانه الادب مى شنويم: شيخ مفيد در خواب ديد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها حسنين عليهما السلام را پيش او آورده وفرمود: يا شيخ علمهما الفقه.(16)

پس شيخ بعد از بيدارى در نهايت حيرت بود، تا آنکه صبح همان شب، فاطمه والده ماجده سيد مرتضى وسيد رضى با کنيزکهايى که دور او بودند، آن دو پسر خود را که در آن موقع صغيرالسن بوده اند پيش شيخ آورد. شيخ محض رعايت جلالت آن مخدره سلامش کرد وبه پا ايستاد تا بعد از احترامات معموله، فاطمه همان عبارت مذکوره در روياى شيخ را (علمهما الفقه) به زبان آورد وبا خود گفت: يا شيخ! اينها دو پسر من اند، قد احضرتهما اليک لتعلمهما الفقه.(17)

پس شيخ گريسته وخواب را بدان مخدره نقل کرد وبه تعليم وتربيت آن دو برادر والاگهر اهتمام تمام به کار مى برد تا رسيدند بدان مقام عالى که هر يک از نوادر زمان ونوابغ روزگار مى باشند.(18)

پاورقى:‌


(1) ائمتنا 341:1، به نقل از اعيان الشيعه.
(2) ائمتنا 413:1 ح 1، به نقل از اعيان الشيعه.
(3) اعيان الشيعه (11 جلدى) چاپ بيروت 664:1.
(4) الفصول المهمه 222.
(5) تاريخ بغداد 27:13.
(6) امالى 126.
(7) اعيان الشيعه 14:2 (چاپ بيروت)، وائمتنا 84:2.
(8) کشف الغمه 158:3.
(9) همان:154، اصول کافى 496:1.
(10) مهج الدعوات 262.
(11) نور الابصار 277، به نقل ائمتنا 218:2.
(12) اصول کافى 512:1 ح 23، (چاپ آخوندى).
(13) ديوان وحشى بافقى 218.
(14) الى على! جنگ با تو جنگ با من وصلح با تو صلح با من است.
(15) ريحانه الادب 361:5.
(16) اى شيخ آن دو را فقه تعليم کن.
(17) آن دو را به خدمت شما آورده ام تا فقهشان تعليم نمايى.
(18) ريحانه الادب 185:4.