فخر رازى در تفسير خود مى گويد... ابن عباس گويد: پيامبر اکرم (صلى
الله عليه وآله) هنگامى که وارد شهر مدينه شد مشکلات مالى زيادى
داشت ودستش تهى بود. انصار گفتند: اين مرد که خداوند شما را به دست
او هدايت فرموده، خواهر زاده وهمسايه شماست، پس مقدارى از مال خود
را جمع کرده، به او اختصاص دهيد. آنان مقدارى اموال جمع نموده، نزد
پيامبر (صلى الله عليه وآله) بردند. پيامبر اکرم (صلى الله عليه
وآله) اموال آنان را به ايشان بازگردانيد. آن گاه آيه کريمه نازل گشت
که: بگو بر آن اجرى از شما نمى خواهم. يعنى: بر تبليغ ايمان، اجر
ومزدى نمى خواهم، مگر اينکه خويشاوندان مرا دوست بداريد. پس بر
دوستى اقارب وخويشان خود تحريص نمود. سپس گويد: صاحب تفسير کشاف (زمخشرى)
از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل مى کند که فرمودند: کسى که با
محبت آل محمد بميرد شهيد مرده است. آگاه باشيد! کسى که با محبت آل
محمد بميرد گناهانش آمرزيده شده ومرده است. آگاه باشيد! کسى که با
محبت آل محمد بميرد در حال توبه مرده است. آگاه باشيد! کسى که با
محبت آل محمد بميرد در حال ايمان وتکميل آن مرده است. آگاه باشيد کسى
که با محبت آل محمد بميرد ملک الموت ومنکر ونکير او را بشارت به
بهشت مى دهند. آگاه باشيد! کسى که با محبت آل محمد بميرد به سوى
بهشت برده مى شود، همچون عروسى که به سوى خانه شوهر منتقل مى شود.
آگاه باشيد! کسى که با محبت آل محمد بميرد به قبر او دو در از بهشت
باز مى شود. آگاه باشيد! کسى که با محبت آل محمد بميرد خداوند قبر
او را محل زيارت فرشتگان رحمت قرار مى دهد. آگاه باشيد! کسى که با
محبت آل محمد بميرد بر سنت وجماعت مرده است. آگاه باشيد! کسى که با
دشمنى آل محمد بميرد روز قيامت مى آيد در حالى که ميان دو چشمش
نوشته شده: مايوس از رحمت خدا. آگاه باشيد! کسى که با دشمنى آل
محمد بميرد در حال کفر مرده است. آگاه باشيد! کسى که با دشمنى آل
محمد بميرد بوى بهشت به مشامش نمى رسد. پس، به شهادت روايات فوق که
تنها قطراتى بود از درياى پهناور گفتار معصومين عليهم السلام،
محبان على عليه السلام وفرزندان او سلام الله عليهم اجمعين هر ساعت
وهر روز در مدارج کمال اوج مى گيرند ودر مسير محبت اين خاندان واين
قرآنهاى ناطق پروردگار، مشمول قانون اقرا وارقه مى گردند، که هر چه
بيشتر سرود محبتشان بر زبان جانشان جارى شود، پا بر پله بالاتر
خواهند نهاد. امام صادق عليه السلام اين حقيقت را در قالب نکته اى
اخلاقى چنين بيان مى فرمايند: من استوى يوماه فهو مغبون.(1)
کسى که دو روزش برابر باشد وهر روز در مرحله اى بالاتر در آسمان
وصال محبوب به پرواز در نيايد، در کاروان زندگى از راه مانده اى را
ماند که راه به جايى نخواهد برد وهر کس از آستان محبوب دور افتد،
ناچار در حيضض مذلت فراق سقوط خواهد نمود. (ومن
يحلل عليه غضبى فقد هوى).(2)
کسى که مشمول غضب من گردد سقوط مى کند. وغضب الهى، همان سقوط از
حصن محبت او وافتادن به جهنم آتشين فراق وبغض اوست، ودرکات اين
سقوط تا حدى تنزل مى يابد که حتى مقام آدمى را از چهارپايان نيز
فروتر مى برد که: (اولئک کالانعام بل هم اضل).(3)
آنان مانند چهارپايان بلکه گمراه ترند. بنابر اين، تنها با قرار
گرفتن در مسير محبت امامان معصوم عليهم السلام است که قلب سوزان
وخسته ومجروح انسان عاشق مرهم مى يابد، وشاهد گوياى اين مدعا،
کريمه (الا بذکر الله تطمئن القلوب).(4)
است که ذکر خدا همانا ياد ائمه معصومين عليهم السلام ومحبت آنهاست،
چرا که آنان بزرگترين اسماء خدا هستند وامروز وارث حجتهاى آن
محبوبهاى زيباى سلف، خلف نيکوى آنان وقلب عالم امکان، حضرت بقيه
الله، امام زمان روحى وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء است که
سوختگان غم عشقش لحظه به لحظه وآن به آن، در حال اوج گرفتن در دژ
محکم ولايت اويند وبه عنايت ولطف وهدايت او در فضاى لا يتناهاى
بندگى، پيش مى روند ودر مسير لقاى يار اصل واصل يار، با ياد او، در
ديدارند وقلبشان به قلب او ودر نتيجه به اقيانوس بيکران محبت
آفريننده آفرينش اتصال دارد واو يار وهادى وراهنماى دلهايشان به
سوى پروردگار حقشان است. نمونه اعلاى اين هدايت ورهبرى واستقرار در
حصن خدائى ولايت او، امضاء وبررسى اعمال بندگان است در هر شب وروز،
که او در مورد تمامى انسانها به ويژه دوستان خود انجام مى دهد واين
مطلب در روايات عرضه اعمال، به طور مشروح بيان مى شود ودر حقيقت،
يک معناى عرضه اعمال، مراقبت محبوب است از محبى که به حصن ولايت او
پناه آورده. بنابر اين، محبت سبب مى شود که محبوب پناه وغوث محب
شود، که ادعيه وزيارات نيز به اين حقيقت در قالب واژه هاى اسلام (=
ورود در سلم وآرامش)، ايمان (= دخول در امن)، اطمينان قلب وسکينه
اشاره مى کنند. در چهاردهمين فراز دعاى جوشن کبير اين گونه مى
خوانيم: يا دليل المتحيرين، يا غياث المستغيثين، يا صريخ
المستصرخين يا جار المستجيرين، يا امان الخائفين، يا عون
المؤمنين...، يا ملجا العاصين. اى راهنماى متحيرها، اى فريادرس
فريادگران، اى فرياد رس ناله کنندگان، اى امان دهنده امان خواهان،
اى محل امن اهل خوف، اى کمک مؤمنان... واى پناه گناهکاران. ودر
فراز چهل وسوم چنين مى خوانيم: يا من اليه يهرب الخائفون، يا من
اليه يفزع المذنبون، يا من اليه يقصد المنيبون، يا من اليه يرغب
الزاهدون، يا من اليه يلجا المتحيرون. اى محبوبى که اهل خوف به سوى
تو فرار مى کنند، اى خدائى که گناهکاران در آستانه تو به پناه مى
آيند، اى آن که اهل انابه وتوبه تو را قصد مى کنند، اى مورد ميل
قلبى زاهدان، اى پناه متحيران. ودر فراز پنجاه ونهم چنين ناله مى
کنيم: يا حبيب من لا حبيب له، يا طبيب من لا طبيب له، يا مجيب من
لا مجيب له، يا شفيق من لا شفيق له، يا رفيق من لا رفيق له، يا
مغيث من لا مغيث له، يا دليل من لا دليل له، يا انيس من لا انيس
له. اى دوست آن که دوستى براى او نيست، اى طبيب آن که طبيبى براى
او نيست، اى جوابگوى آن که جوابگوئى ندارد، اى مهربان بى مهربانان،
اى رفيق بى رفيقان، اى فريادرس بى فريادرسان، اى راهنماى بى
راهنمايان، اى انيس بى انيسان. اين اسماء مبارکه الهيه يکايک بر
وسعت وارتفاع اين دژ محکم محبوب عالم دلالت مى کند واز مراقبت او
نسبت به دوستدارانش پرده بر مى دارد وبى شک مظاهر تمام وکمال اسماء
ومجلاهاى حقيقى آنها نيز حصنشان به همان وسعت است که از يار خود
رنگ گرفته اند، يعنى وجود نورانى ائمه عليهم السلام نيز شفيق ورفيق
ودليل ومغيث و... مى باشد. ولذاست که مى بينيم از القاب شريفه وجود
مقدس امام زمان عليه السلام نيز کهف حصين وغياث مضطر مستکين است.
کودکان در حصن حصين ولايت امام زمان
بزرگترين ومهمترين عامل تربيت در کودکان که آنان را از خطرات زمان
وشر فتنه هاى دوران حفظ مى کند، سپردن آنان است به اين دژ محکم
الهى حصن حصين امام زمان عليه السلام که غالب مدعيان محبت حضرتش از
اين مطلب به عنوان يک نکته مهم تربيتى غافل گشته اند وگاه در
منتهاى تحير وسرگشتگى که به دنبال روشى مفيد وموثر در تربيت اند به
اين نکته اساسى توجهى نمى کنند. نگارنده اين سطور از يکى از اساتيد
بزرگوار خويش که خود پروانه سوخته شمع وجود حضرت ولى عصر عليه
السلام است شنيده مى فرمود: آن هنگام که بيش از هشت بهار از عمر من
نگذشته بود، روز جمعه اى پدرم مرا به حمام برد ولباسهاى پاکيزه بر
تنم کرد وآن گاه مرا به حرم مطهر ثامن الحجج امام رضا عليه السلام
که در آن زمان در زمره مجاورين حضرتش بوديم برد وگفت: امروز بر آنم
که تو را به امام رضا عليه السلام بسپارم. با ادب واحترام وارد حرم
شده، در پيش روى مبارکش ايستاده، مرا ميان خود وضريح مقدس قرار داد
وخطاب به حضرتش عرضه داشت که: يا على بن موسى الرضا! اين طفل تا
کنون فرزند ما بود، اکنون ديگر فرزند شما وخادم آستان شماست. من او
را به شما مى سپارم، شما هم از او حفاظت فرمائيد. آن گاه خطاب به
من کرده، گفت: فرزند! از اين لحظه به بعد پدر تو امام رضا عليه
السلام است! هر چه مى خواهى از او بخواه، وحرفهايت را به او بزن.
از در خانه او به جاى ديگرى نرو!... وزمينه اين سپردن وورود در اين
حصن محکم، توقيع امام عصر عليه السلام به شيخ مفيد است که: انا غير
مهملين لمراعاتکم، ولا ناسين لذکرکم، ولولا ذلک لنزل بکم اللاواء
واصطلمکم الاعداء. فاتقوا الله جل جلاله وظاهرونا على انتياشکم.(5)
همانا ما سهل انگارى در رعايت شما نداريم واز ياد شما غافل نيستيم
وگر نه شدت وبالايا بر شما فرود مى آمد ودشمنان شما را از ريشه مى
کندند. پس، از معصيت خداوند جل جلاله بپرهيزيد وبه ما کمک کنيد تا
شما را نجات بخشيم. ملاحظه مى شود که توقيع شريف نکاتى را در
بردارد:
1 - سرپرستى ورسيدگى آن امام همام سلام الله عليه نسبت به رعاياى
خود هميشگى است وهرگز امت وملت خود را از نظر دور نمى دارد.
2 - جمله ولا ناسين لذکرکم اشعار دارد به اينکه آن حضرت ارواحنا
فداه به ياد شيعيان ودوستان خويش است وآنان را فراموش نمى کند واين
نکته، هم مى تواند به معناى دعاى دائم وهميشگى براى آنها باشد وهم
به معناى زير نظر داشتن افعال وکردار آنان.
3 - عدم اهمال ونسيان، لازمه اش اين است که آن حضرت سلام الله عليه
در هنگام سختيها وگرفتاريهاى سخت که خطرات قطعى را موجب مى شود از
دوستداران خود دستگيرى کند ودر درگاه خداوند مهربان از آنها شفاعت
نمايد وگرفتاريها را دفع ورفع سازد.
4- حساسيت بيشتر آن سرور در رعايت شيعيان در برابر دشمنانشان است
که مى فرمايد: اصطلمکم الاعداء. يعنى اگر رعايت ما نبود اين همه
دشمن که در طول زمانها داريد شما را از پاى در مى آوردند وريشه شما
را مى کندند. پس، نظر لطف ماست که جلوگير حملات کوبنده وبنيان کن
دشمنان است.
5 - آن حضرت سلام الله عليه به تقوا وپرهيزکارى، امر فرموده که
سلاح اولى واصلى پيران امام معصوم عليه السلام است که با آن به کمک
آن بزرگوار از هلاکت ونابودى محفوظ مى مانند. وبدين وسيله آن حضرت،
ارواحنا فداه، باران رحمت ومهر خويش را بر دوستدارانش مى بارد
وآنان را در دژ محکم ولايتش محافظت مى فرمايد. تاريخ وتجربه نکته
اى زيبا وگفتنى را بسيار تکرار کرده وآن اينکه همواره پروانگان شمع
وجود پيشوايان وسوختگان کوى آنان، تا آنجا که به شرط وفا عمل کرده
اند، از خطرات اخلاقى واعتقادى محفوظ مانده اند ودست پر قدرت ولايت
امام هر زمان همچون پدر مهربان بر سر آنان سايه افکن بوده است.
اسلاف ما نيز همواره استغاثه به درگاه خداوند داشته اند که: اعقاب
ما را محب ودوستدار ائمه اهل البيت عليهم السلام قرار ده وحتى
نسلهاى پس از ائمه آرزو مى کنند که در التزام رکاب نور آنان بوده
باشند: فيا ليتنا کنا معکم فنفوز معکم...(6)
اى کاش با شما بوديم ورستگارى عظيم به دست مى آورديم...
خستگى ناپذيرى در راه محبوب
از خواص ديگر محبت اين است که محب در راه محبوب خستگى نمى پذيرد. چرا
که در اين ديار، کسالت وملال وبى حالى وضعف معنائى ندارد. محبت،
حرارت درونى قلب وآتش پر شراره روح مى باشد وخود نيروئى است که
زائيده نيروهاى فراوان ديگر انسان بوده هر چه توجه متمرکزتر
ومحبوبها يکى تر شوند خستگى کمتر است وخستگى را از تن وجان مى
زدايد، مانند آن غذائى که در بدن انسان با سوخت وسازهاى مخصوصى به
انرژى تبديل مى شود وتمامى ارگانهاى کارخانه بدن را به حرکت
وفعاليت وا مى دارد. در فعاليتهاى روحانى ومعنوى ونيز مادى وجسمانى،
محبت بزرگترين نيروگاه توليد انرژى است واز آنجا که عوالم مختلف
جهان شبيه يک ديگر وتطابق بر يک ديگرند بسيارى از قوانين عالم ماده
نيز در عوالم ماوراى ماده سارى وجارى است. در جهان فرشتگان وکروبيان
نيز حرکت وفعاليت به انگيزه عشق ومحبت ديده مى شود ودر بارگاه شکوهمندشان
گروههاى مختلف، با مسئوليتهاى گوناگون، به اطاعت فرمان حق مى پردازند،
که آيات آغازين سوره نازعات بدين مطلب اشاره مى کند: والنازعات
عرفا، والناشطات نشطا، والسابحات سبحا، فالسابقات سبقا، فالمدبرات
امرا. قسم به فرشتگانى که جانها را به سختى مى گيرند، قسم به آنان
که با نشاط فعاليت مى کنند، وقسم به آنان که به سرعت فرمان خدا را
انجام مى دهند، وقسم به آنان که در طريق اجراى فرم ان بر هم پيشى
مى گيرند، وقسم به آنان که تدبير نظام جهان مى کنند. اين گروههاى
مختلف، از آنجا که از سرچشمه حول وقوه بى پايان الهى سيراب مى گردند،
هرگز خسته وملول نمى شوند وهمچنان به فعاليت خود اشتغال دارند.
محبت وايمان خستگى را مى زدايد
دلهاى مؤمنان که در مراحل بالاى ايمان بر آستان ملکوتى الله اتصال
مى يابد، به تعبير روايات، عرش رحمان - که در تعبيرى ما سوى اله
است - مى گردد واز نظر نيرو وقدرت، مظهر تمام وکمال (لا
تأخذه سنه ولا نوم).(7)
مى شود که هرگز پينکى وخواب آنان را فرا نمى گيرد وهمواره به
فعاليت در راه وصال محبوب ادامه مى دهد، همچون قلب مقدس حضرت بقيه
الله الاعظم روحى فداه که محل استقرار محبت ذات پاک الهى گشته ومحل
طلوع وظهور ربوبيت خلق شده ومصداق (الرحمن
على العرش استوى)(8)
مى باشد که در نتيجه، آکنده از محبت ورحمت الهى شده است. واز اين
روى، در تمامى لحظات عمر با برکتش با نشاطى سرشار در حال عبادت
وبندگى است وهرگز خستگى وملال به خويش راه نمى دهد وپس از آن قلوب
سوخته شيعيان هجران کشيده اش که به بيکران درياى قلب او پيوند دارد
واز آن سرچشمه بى پايان الهى مشروب مى گردد ودر نتيجه امواج خروشان
قلب سرشار از محبتش، در قلب آنان نيز طوفان به پا مى کند ونيروى
فعاليت وحرکت ايجاد مى کند. به طورى که در وجود آنان نيز خستگى
وکسالت را راهى نيست وبه جهت اتصال به درياى زلال ولايتش، در
برخورد با آلودگيها وناپاکيها، طهارت وپاکى خود را حفظ مى کنند
همان طور که باريکه هاى کوچک آب، در صورت اتصال به پهنه دريا،
زلالى آن را به خود مى گيرند. اما عظيم ترين نهرها در صورت قطع
ارتباط با سرچشمه خود، به گندابى عفن وآلوده مبدل مى شوند. مسلما
چنين دلهائى در اثر شب زنده دارى وقيام، روزه دارى وصيام، ومناجات
وراز ونياز با خداوند عالم نشاطى هر چه بيشتر مى يابند که در قاموس
زندگيشان واژه خستگى معنائى پيدا نمى کند بلکه آنان عاشقان شيدا
ودلباخته اى هستند که در مسير حرکت به سوى معشوق خود، هر لحظه شورى
بيشتر در سر دارند وهر قدم که به منزلگه يار نزديکتر مى شوند، چهره
شان بر افروخته تر وگلگون تر شده، سينه شان از حرارت عشق گداخته تر
مى گردد. بندگان خالص پروردگار بى همتاى آفرينش، آنان که کريمه (يحبهم
ويحبونه)(9)
را مصداق اتم هستند، چنين ويژگى اى دارند وپس از ايشان نيز دوستان
اينان ونيز دوستان دوستانشان به ترتيب الاقرب فالاقرب. دلهاى سوخته
دربار ولايت امام عصر عليه السلام - که امروز مرکز دايره محبت
ومحور قلبهاى عالميان است - آکنده از شور وشوق خدمت به آستان قدس
اوست ولذا در اين راه آنى غفلت نمى ورزند وراحت وخواب، به خود راه
نمى دهند که: نوم المحب على المحب حرام.
يک چشم زدن غافل از آن شاه نباشى |
|
شايد نه نگاهى کند آگاه نباشى |
خستگى ناپذيرى در آئينه گفتار معصومين
در گفتار گهربار اسلاف بزرگوار آن مولاى غائب سلام الله عليه نيز
بدين نکته اشاره شده است:
1 - مفضل بن عمر نقل مى کند که از مولايم امام صادق عليه السلام
شنيدم که فرمود: فيما ناجى الله عز وجل بن عمران عليه السلام ان
قال له: يابن عمران، کذب من زعم انه يحبنى فاذا جنه الليل نام عنى.
ا ليس کل محب يحب خلوه حبيبه؟! ها انا ذا يابن عمران مطلع على
احبائى اذا جنهم الليل حولت ابصارهم من قلوبهم، ومثلت عقوبتى بين
اعينهم، يخاطبونى عن المشاهده، ويکلمونى عن الحضور.(10)
در ميان آنچه خداى عز وجل موسى بن عمران را ندا مى داد به او فرمود:
اى فرزند عمران! دروغ مى گويد آن که گمان مى کند مرا دوست دارد اما
شب به خواب مى رود واز من جدا مى شود. آيا چنين نيست که هر دوستى
خلوت محبوب خويش را مى طلبد؟! اى پسر عمران! وقتى تاريکى شب آنان
را فرا گيرد، چشم دلشان را به سوى خود بر مى گردانم وعقوبت خويش را
در مقابل چشمانشان متمثل مى کنم، بدانسان که با من خطاب مى کنند گوئى
که مرا مى بينند وبا من به سخن مى پردازند گوئى که خود را در حضور
من مى يابند. آرى، اين گونه است که عاشق، احساس خواب وخستگى نمى
کند ودر تمامى آنات زندگى خويش، با نيروى لا يزال محبوب لم يزل، به
سوى وصال او گام بر مى دارد ودر اين راه به مشکل ترين وجانفرساترين
کارها دست مى يازد واين کلام زيباى معروف را هماره نصب العين خويش
قرار مى دهد که: افضل الاعمال احمزها. بهترين کارها سخت ترين
آنهاست.
2 - امام صادق عليه السلام نيز، در اين زمينه، خوش گفتارى از نبى
اکرم صلى الله عليه وآله نقل مى فرمايند: افضل الناس من عشق
العباده فعانقها واحبها بقلبه وباشرها بجسده وتفرغ لها فهو لا
يبالى على ما اصبح من الدنيا على عشر ام على يسر.(11)
با فضيلت ترين مردم کسى است که به عبادت عشق مى ورزد وبا آن هم
آغوش مى گردد واز اعماق دل آن را دوست مى دارد وبا تمامى وجود براى
آن به پا مى خيزد وخود را براى آن مهيا وآماده مى سازد. پس، چنين کسى
باکى از آن ندارد که شب خويش را در آسايش ونعمت به صبح رساند يا در
سختى ونعمت.
3 - امام چهارم شيعيان، حضرت على بن الحسين عليه السلام، آن چنان
در عبادت وبندگى خود را به سختى مى افکند که لقب سجاد وزين العباد
گرفت. ايشان در فرازى از مناجاتهايش اين گونه با محبوب خويش راز
ونياز مى کند واز او مى خواهد که: وتتولنى بما تتولى به اهل طاعتک
والزلفى لديک... واتعب نفسه فى ذاتک واجهد فى مرضاتک.(12)
ولايت وقيمومت مرا مانند اهل طاعت خود قرار ده، آنان که به مقام تو
قرب يافته اند... ومرا در زمره آنان قرار ده که خود را براى تو به
زحمت انداخته اند ودر راه تو کوشيده ورنج برده اند. رنج بردن در
مسير عبادت وبندگى ونيايش وگريه در آستان معبود يکتاى جهان، موجب
مى شود که سموم وناخالصيهاى روح وجان دفع شود واين خود نشانگر
استقامت وتوان عاشق در راه رسيدن به رضاى معشوق است. ودر دعاى
بيستم صحيفه اين چنين مناجات مى کند که: اللهم صل على محمد وآل
محمد واجعل اوسع رزقک على اذا کبرت واقوى قوتک فى اذا نصبت ولا
تبتلينى بالکسل عن عبادتک. خداوندا! بر محمد وآل محمد درود فرست،
ووسيع ترين روزى خود را به من در هنگام پيرى عطا کن وآن هنگام که
خستگى مرا فراگرفت بيشترين نيرويت را در من قرار ده ومرا به کسالت
وتنبلى در عبادتت مبتلا مفرما. واين چنين نيرومندى به خاطر عشق
وايمانى است که نسبت به محبوب پيدا مى شود.
نشاط انتظار
با توجه به گفتار فوق روشن مى شود که محب منتظر، در انتظار جانکاه
محبوب پنهان خويش، امام عصر روحى فداه، براى خود مجال فراغت
واستراحت نمى يابد وهميشه مشتاقانه وبى صبرانه چشمان پر انتظارش
چون گوش روزه دار بر الله اکبر است.
باز آ که در فراق تو چشم اميدوار |
|
چون گوش روزه دار بر الله اکبر است |
باشد که يار از گرد زراه فرا رسد وقدوم مبارکش را بر شاه نشين چشمان
منتظر نهد ومنتظر نيز خود را به پاى او افکند وجان ناچيز خويش را
قربانى مقدمش کند، وبى گمان، منتظر هميشه در اين آرزو، خانه دل را
به جاروب ورع وتقوا از اغيار مى روبد وآن را براى مقدم يار مهيا مى
کند که جز او دل در گرو محبت غيرى ننهاده وغير او يارى در جهان نمى
بيند، همو که مولاى متقيان امير المؤمنين عليه السلام درباره اش مى
فرمايند:
المنتظر لامرنا کالمتشحط بدمه فى سبيل الله.(13)
منتظر امر فرج ما، همچون کسى است که در راه خدا به خون خويش مى
غلتد. چرا که از نشانه هاى گوياى يارى يار، به ديدار يار شتافتن
است: (قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم انکم
اولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقين).(14)
اى يهوديان! اگر در ادعاى خود - که ما دوست ويار خداوند هستيم -
صادقيد آرزوى مرگ کنيد تا به لقاء خدا برسيد. آرى، محب صادق، تنها
لقاء وديدار دوست را مى طلبد ودر راه رسيدن به آن، هرگز سر از پاى
نمى شناسد وخواب راحت ندارد.
سر فراگوش من آورد وبه آواز حزين |
|
گفت کاى عاشق ديرينه من خوابت هست؟! |
ودر راه چنگ زدن به دامان مهرش، ساعتها وروزها وهفته ها وماهها در
بيابان فراق متحير وسرگردان است وهر کوى وبرزنى را سر مى زند تا
آنکه، سرانجام، شکر خندى جانفزا از شکرستان لبان او نصيبش شود
وآرام جان بيقرارش گردد. سوختگان غم دورى چندين صد ساله آن عزيز،
از آغاز هفته هجران روز شمارى وساعت شمارى مى کنند ودر هر روز هفته،
امامان پاک وصاحبان روزهاى هفته را به استغاثه مى خوانند بدان اميد
که سرانجام جمعه اى فرا رسد که بهار وصل شيعه است، که: هذا يوم
الجمعه وهو يومک المتوقع فيه ظهورک.(15)
امروز روز جمعه است که روز تو است که ظهور تو در آن انتظار مى رود.
چنين عاشق دلباخته اى در سفر وحضر به دنبال يار است، باشد که از او
سراغى ونشانى يابد وهر جا که احتمال يافتن او را بدهد با چشمان تيز
سر مى زند. در اعتاب مقدسه پدران بزرگوارش، در محافل نورانى
دوستانش، در مجالس عزاى جد تشنه کام شهيدش ودر جشنها وعيدهاى مختلف
- همه جا وهميشه - به شرط ادب مى نشيند وسراپا چشم وبه تمام جان
هوش است تا مگر گل گمگشته خويش بيايد يا بوئى از آن به مشام جانش
رسد تا درود وسلام خدائى نثار قدومش کند: السلام عليک فى الليل اذا
يغشى والنهار اذا تجلى.(16)
يعنى شب وروز او را ولحظه هاى حيات او را غرق سلام ودرود مى کند
وحتى گاه سلام خود را پيوند به ابديت داده، فرياد بر مى آورد که:
عليکم منى جميعا سلام الله ابدا ما بقيت وبقى الليل والنهار.(17)
در گلستان چشمم ز چه رو هميشه باز است |
|
به اميد آن که شايد تو به چشم من در آيى |
از شرايط ايمان دورى از تنبلى وکسالت است. در روايات گهربار ائمه
اثنا عشر عليهم السلام پيرامون ويژگيهاى مؤمن، از خصلت تنبلى
وکسالت نهى وبه نشاط وقوت ونيرومندى سفارش شده است:
1 - امير المؤمنين على عليه السلام مى فرمايند: وان من ابغض الرجال
الى الله تعالى لعبدا وکله الله الى نفسه جائرا عن قصد السبيل
سائرا بغير دليل، ان دعى الى حرث الدنيا عمل وان دعى الى حرث
الاخره کسل.(18)
مبغوض ترين مردان نزد حق تعالى بنده اى است که خدايش او را به خود
واگذارد وبدون راهنما به سير بپردازد که اگر به زراعت مال دنيا
دعوت شود عمل کند واگر به جانب کار آخرت خوانده شود کسل مى شود.
ودر حقيقت، اين کسالت همان عدم علاقه واشتياق به لقاى محبوب است.
2 - پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله فرمودند: اکسل الناس عبد صحيح
فارغ لا يذکر الله بشفه ولا بلسان.(19)
کسل ترين مردم بنده اى است سالم وفارغ که خدا را به زبان وزير لب
ياد نمى کند.
3 - على عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل مى کند که
فرمودند:
علامهالصابر فى ثلاث: اولها ان لا يکسل والثانى ان لا يضجر والثالث ان
لا يشکو من ربه عز وجل.(20)
علامت شکيبا سه چيز است: اول اينکه کسل نشود، دوم اينکه ملول نشود
وسوم اينکه از پروردگارش شاکى نباشد. ودر روايات بى شمارى سفارش
شده است که محب پروردگار وبنده خدا نبايستى کسالت وخستگى وملالت
وتنبلى را به خود راه دهد.
4 - امير المؤمنين على عليه السلام مى فرمايند: ان الاشياء لما
ازدوجت ازدوج الکسل والعجز فنجى بينهما الفقر.(21)
اشياء آن هنگام که با هم ازدواج کردند وجفت شدند، کسالت وناتوانى
با يک ديگر ازدواج کردند، که نتيجه اين ازدواج نامبارک فقر واحتياج
بود.
5 - در حديث قدسى، خداوند مى فرمايد: من اشتاق الى حبيب جد فى
السير اليه.(22)
آن کس که مشتاق ديدار محبوبى است در مسير وصال او جديت وکوشش مى
کند.
6 - ونيز خطاب به پيامبر صلى الله عليه وآله مى فرمايد: يا احمد هل
تدرى اى عيش اهنا واى حياه ابقى؟ قال: اللهم لا. قال: اما العيض
الهنىء فهو الذى لا يفتر صاحبه عن ذکرى ولا ينسى نعمتى.(23)
اى احمد! آيا مى دانى کدام زندگى گواراتر وکدام زيست پايدار است؟ پيامبر
عرض کرد: خدايا، نه. آن گاه خداوند فرمود: زندگى گوارا آن است که
صاحبش در ياد کردن من سست نشود ونعمت مرا فراموش نکند.
7 - امير المؤمنين عليه السلام در صفات مؤمن فرمودند: نفسه منه فى
عناء والناس منه فى راحه. اتعب نفسه لاخرته.(24)
جانش از او در رنج است ومردم از او در آسايش اند. خود را براى
آخرتش (لقاى محبوب) به زحمت انداخته است...
وبى شک، نتيجه اين رنجها ومشقات، بيدارى وهوشيارى بنده در مسير
بندگى است. لذا بنده صادق ومحب عاشق با تمام وجود در حال فعاليت در
راه محبوب است وبراى رسيدن به لقاى او در حرکت دائم است.
هر که او بيدارتر، پر دردتر |
|
هر که او آگاه تر، رخ زردتر |
در دعاى معروف زمان غيبت - اللهم عرفنى نفسک - آمده است: وقونا على
طاعته وثبتنا على متابعته. ما را در اطاعت آن سرور نيرومند ساز وبر
پيروى او ثابت قدم فرما. ونيز در دعاى عهد مى خوانيم: اللهم انى
اجدد له فى صبيحه يومى هذا وما عشت من ايامى عهدا وعقدا وبيعه له
فى عنقى لا احول عنها ولا ازول ابدا. بارالها! من در صبح امروز ودر
تمام ايام زندگيم با او تجديد عهد وپيمان مى کنم وبيعت او را به
گردن مى گيرم وهرگز از آن بر نخواهم گشت.
از ازل بست دلم با سر زلفت پيوند |
|
تا ابد سر نکشد وز سر پيمان نرود |
پاورقى:
(1)
وسائل الشيعه 376:11 ح 5.
(4)
آگاه باشيد که دلها با ياد خدا آرام مى گيرد. (رعد 28).
(5)
توقيع به شيخ مفيد، احتجاج، چاپ بيروت، ص 497، وچاپ نجف
323:2.
(7)
چرت وخواب او را فرا نمى گيرد. (بقره 255).
(8)
آن خداى مهربانى که بر عرش عالم وجود به علم وقدرت محيط
است. (طه 5).
(9)
خداوند آنان را دوست مى دارد وآنان او را (مائده 54).
(11)
وسائل الشيعه 61:1 ح 2.
(12)
صحيفه سجاديه دعاى 47.
(13)
منتخب الاثر:496 ح 7.
(15)
زيارت روز جمعه امام زمان عليه السلام.
(18)
نهج البلاغه، فيض، خطبه 102.
(20)
همان ماخذ 320:11 ح 3.
(24)
نهج البلاغه، خطبه 193، بخش 27.